بسم الله الرحمن الرحیم
قسمت سوم
ـ اشتراکات و اختلافات لیکود و کارگر
در بررسی کلی اصول و مبانی ایدئولوژیک و نحوه عملکرد دو حزب لیکود و کارگر میتوان نتیجه گرفت که دو جناح در اصول و همچنین اهداف استراتژیک مشترک بوده و تنها در رویه و ابزار مورد استفاده کم و بیش تفاوتها و اختلافاتی با یکدیگر دارند. ابتدا برخی از اصول اساسی و اهداف راهبردی سیاست خارجی دو حزب و سپس برخی تفاوتهای بین دو حزب را مطرح میکنیم.
(1ـ5)ـ اهداف راهبردی و اصول مشترک
1ـ نگرش بدبینانه به محیط خارج و نظام بینالملل؛
2ـ صهیونیسم و التزام عملی به آن؛
3ـ استناد به حقوق توراتی در مورد حق یهود بر سرزمین اسراییل؛
4ـ نژادپرستی یهودی؛
5ـ تلاش برای حفظ و تکامل یکپارچگی، استقلال و امنیت اسراییل؛
6ـ فراخوانی و جذب یهودیان سراسر عالم؛
7 ـ جلب حمایت و مساعدت کشورهای بزرگ بیگانه به ویژه ایالات متحده؛
8 ـ توسعه روابط با کشورهای جهان و به ویژه تلاش برای همگونی و خروج از انزوا در خاورمیانه؛
9ـ «امتناعگرایی» در قبال روند صلح به دلایل صهیونیستی و امنیتی؛
10ـ تلاش برای استقرار «یک صلح اسراییلی» با اعراب؛
11ـ حفظ قدس به عنوان پایتخت اسراییل؛
12 ـ ممانعت از تشکیل یک کشور مستقل فلسطینی و تلقی اردن و فلسطین به عنوان کشوری واحد؛
13ـ تلاش برای حفظ و کنترل سرزمینهای اشغالی با اهدافی توسعهطلبانه و امنیتی؛
14ـ حفظ و گسترش شهرکهای یهودینشین در سرزمینهای اشغالی به دلایل نفوذی، امنیتی و گسترشطلبانه؛
15ـ استراتژی دفاعی مبتنی بر حفظ تفوق و برتری قطعی نظامی.
دو جریان سیاسی اصلی اسراییل در مورد اصول اساسی و اهداف استراتژیک مزبور همداستان هستند. آنچه باقی میماند، برخی مسائل شکلی و روشی و ابزاری است که در راستای وصول به اهداف و آرمانهای مورد نظر به کار گرفته میشود. صهیونیسم اساسی است که همه احزاب و جریانهای سیاسی اسراییل بر مبنای آن شکل گرفته و تداوم یافتهاند. اهداف و راهبردهای صهیونیستی در کنار ویژگیهای خاص جامعه اسراییل و همچنین نحوه تکوین و شرایط منطقهای، سیاستگذاران اسراییل اعم از راست یا چپ را در شرایط و موقعیتهای مشابه تصمیمگیری و اقدام قرار میدهد به گونهای که اغلب حتی تفاوت چندانی در راهبردهای اقدام دو جناح مشاهده نمیشود و سطح تفاوتها و اختلافات به مسائل تاکتیکی و تکنیکی تنزل میکند. این همسویی به ویژه در مسائل مربوط به سیاست خارجی بیشتر از مسائل داخلی خود را نشان میدهد. تفاوتها و اختلافات مورد نظر نیز عمدتاً ناشی از برخی نگرشهای متمایز به محیط پیرامونی است که بازتاب آن در جهتگیریهای سیاست خارجی و ترتیب شئون امنیتی و نظامی خاصی متبلور شده است.
(25)ـ تفاوتها و اختلافات
ساختار اصلی حزب کارگر از یهودیان اروپای شرقی و مرکزی است و پایگاه اجتماعی آن نیز یهودیان غربی تبار (اشکنازی) میباشد.به رغم تمایلات چپگرایانه، این حزب عمده آرای خود را از بین طبقات متوسط، یهودیان غربی که جزو طبقات بالا هستند و گروه سنی بالای پنجاه سال کسب میکند. در همین حال، ساختار لیکود از اقشار مختلف ثروتمند، متوسط، و فقیر تشکیل شده و اغلب آنان از یهودیان شرق و متمدن و دارای فرهنگ و موقعیت اجتماعی بالا هستند. گذشته از حمایت یهودیان افراطی و نژادپرست، پایگاه اجتماعی این گروهبندی، جوانان و یقهآبیها میباشد.
سیاستهای اقتصادی اجتماعی حزب کارگر به گونهای است که به اقتصاد ترکیبی و رقابتی، متشکل از بخش خصوصی، دولتی، هیستادروت و دادن فرصت برابر اقتصادی به همگان پایبند است و به واگذاری طرحهای اقتصادی دولت به بخش خصوصی و تداوم خدمات اجتماعی و درمانی به مردم از سوی دولت تأکید دارد. اما گروهبندی لیکود قایل به واگذاری شرکتهای دولتی به بخش خصوصی، فروش سهام دولتی در بانکها و در مورد هیستادروت، لیکود معتقد است که ارتباطات موجود میان سندیکاهای کارگری و صندوق بیماران و بازنشستگی باید از میان رفته و دولت عهدهدار تأمین اجتماعی و درمانی شود.
مبنای اصلی تفاوت و اختلاف در رویهها و تاکتیکهای سیاست خارجی لیکود و کارگر از آنجا ریشه میگیرد که از دیدگاه افراطی حزب لیکود تنها آنچه یهود انجام میدهد، میگوید یا باور دارد، دارای اهمیت سیاسی است و لذا اهمیت به روح و وحدت یهود داده، تأثیر عوامل جهان خارج را حداقل میداند و شکستهای خود و جامعه یهود را به عهده یهودیان «بد و خائن» میداند. در اذهان حزب لیکود، جهان خارج چنان بیاهمیت تلقی میشود که وجود آن تقریباً نادیده گرفته میشود. اما از دیدگاه حزب کارگر، جهان خارج وجود دارد و بسته به اهمیت نهادهای نظامی باید تصمیمات مناسب آن اتخاذ شود. به همین خاطر نیاز به انطباق با شرایط موجود دارد. از نظر لیکود، سیاستهای یهود به این معنا نمیتواند اشتباه باشد و این به خاطر «فضیلت یهودی» بودن است.
در عرصه سیاست خارجی و به لحاظ رابطه موجود بین جهتگیری امنیتی و اهداف و مقاصد سیاسی، حزب لیکود به شدت با این مفهوم کلاوزویسیتی عجین است که جنگ ابزاری است جایگزین دیپلماسی و تحت شرایطی خاص، یک کشور خود را در شرایطی مییابدکه ناگزیر از کاربرد قدرت نظامی برای حصول به مقاصد سیاسی است. جهتگیری دیگر، منکر گزینه نگ است که خود ناشی از این فلسفه است که دفاع تنها دلیلی است که به لحاظ اخلاقی کاربرد نیروی نظامی را موجه میکند. رهیافت انکاری که به شدت توسط کارگر تبلیغ میشود، مبتنی بر پذیرش حفظ وضع موجود بین اعراب و اسراییل میباشد. به این ترتیب اگر چه هر دو حزب در عمل گرایشهای تهاجمی و نظامیگرایانه دارند، اما حزب کارگر راهبردهای خود را تحت عنوان راهبرد دفاعی تعقیب میکند در حالی که حزب لیکود آکارا رویهای تهاجمی دارد. استراتژی حزب کارگر در دستیابی عملی به مفهوم توراتی «اسراییل بزرگ» مزورانه بوده و از طریق سازش و گفتگو در پی حصول به زمان و امکانات مقتضی برای دستیابی به این آرزوست که حتی ممکن است در آینده تعریف جدیدی از انواع سیطره اسراییل نه از طرق نظامی، بلکه از طرقی چون برتریهای اقتصادی تکنولوژیک (دوره صلح) باشد. اما حزب لیکود در اعلام مواضع تهاجمی و اتخاذ اقدامات و کاربرد نیروهای نظامی و فرصتطلبی برای ایجاد «اسراییل بزرگ» صراحت دارد. هر چند با امضای موافقتنامه وای ریور در عمل آرمان «اسراییل بزرگ» زیرپا گذاشته شد.
در رابطه با ایالات متحده در حالی که حزب کارگر اسراییل به روابط خاص با ایلاات متحده اهمیت زیادی قایل است در مسائل مختلف سعی دارد با حفظ ظاهر،نظر مساعد و دوستی این کشور را برای خود حفظ کند، اما حزب لیکود به رغم درک اهمیت نقش ایالات متحده در تأمین نیازهای متنوع اسراییل، برای تأثیر گذاری آمریکا بر تصمیمات حزب نقش کمتری قایل است و لذا هر از چند گاهی در قبال خواستههای ایالات متحده تمارض نشان میدهد.
در مورد اداره سرزمینهای اشغالی، حزب کارگر پیرو سیاستی بوده است که به «برنامه آلون» معروف شده و از سوی ایگال آلون پیشنهاد شده بود. اصول اساسی این برنامه دایر بر این بود که کنترل اسراییل بر بلندیهای جولان، باریکه غزه، بخشهایی از سینای شرقی، بیشتر کرانه باختری (شامل رود اردن)، نواحی گستردهای در حومه بیتالمقدس، و دالانهای متعددی در بخش عربی کرانه باختری پایدار بماند. در اجرای همین برنامه بود که دولت کارگری، به رغم مخالفت صریح تمام دولتها و از جمله در این مورد ایالات متحده، بخش عربی بیتالمقدس شرقی و نییز دالانهای مزبور را صریحاً به اسراییل به اسراییل پیوست. هدف از چنگ اندازی بر دالانها این بود که بخش عربی کرانه باختری پارهپاره شود تا ادامه کنترل اسراییل بر آن تضمین گردد. بر مبنای طرح آلون و به منظور دوری از مشکلات ناشی از جذب جمعیت غیر یهودی در اسراییل، رابین در ژانویه 1983 اظهار داشت: «تا جایی که به من مربوط میشود، ما آمادهایم تا حدود 65 درصد از اراضی کرانه باختری و باریکه غزه را که حدود 80 درصد جمعیت در آنها زندگی میکنند پس بدهیم.» با این حال از دیدگاه حزب کارگر، سرزمینهای بازپس داده شده یا تحت تسلط اردن قرار میگیرند یا بی دولت باقی میمانند. اما لیکود خواهان گسترش مستقیم حاکمیت اسراییل بر کرانه باختری است و بلندیهای جولان را عملاً به اسراییل ضمیمه کرده است. هر چند به رغم مخالفت شدید بخش مهمی از گروهها، رهبری حزب کارگر تمام صحرای سینا را در اجای موافقتنامههای کمپ دیوید به مصر بازگردارند. لیکودیها خواهان الحاق کرانه باختری نیستند، بلکه میخواهند با گسترش حاکمیت اسراییل، ضمن بهرهبرداری از نیروی کار و مزایای اقتصادی آن، خود را از مشکلات جمعیتی و امنیتی آن نیز خلاص کنند.
شیوه مرسوم حزب کارگر «اتکا به واقعیتها»، پرهیز رجزخوانیهای خیلی تند و تیز و تشویق مصالحه و سازش جویی دست کم در نزد افکار عمومی است، در خلوت اما، معمولاًً از چنین مواضعی پیروی کردهاند: «اهمیتی ندارد که کفار چه میگویند، مهم آن است که یهودیان انجام میدهند» (بن گوریون)، یا «مرزهای اسراییل آنجایی است که یهودیان میزیند، نه آنجایی که نقشهها خطاطی شده است» (گلدامایر). شیوهای بس کارآمد برای نیل به هدفها بدون راندن افکار عمومی غرب، یا در واقع تجهیز یا برانگیختن هر چه بیشتر حمایت غربیها. اما رهبران لیکود چندان با ارزشهای غربی همساز نیستند و حتی گاهی به دنیای فریبنده «کفار» بیاعتنایی میکنند، کاری که معمولاً غربیها و از جمله آمریکاییها را خوش نمیآید.
صلح امری است که هر دو حزب اسراییل خواهان آن هستند. اما نه در این زمان و نه هر صلحی، بلکه صلحی اسراییلی و آن هم به هنگامی که صهیونیسم به خواستههای خود رسیده باشد. حزب کارگر با وقوف به این واقعیت که صلح را نمیتوان با زور تحمیل کرد، سعی در دستیابی به مصالحه از طرق تهاجمی و نظامی را برای تحمیل صلح برگزیده و مصالحه ارضی را خیانت میداند. در عمل در حالی که حزب کارگر تحت رهبری رابین و پرز از نوعی میانهروی و مصالحه ارضی پیروی میکرد، لیکود به رهبری بگین و شامیر و سپس نتانیاهو از یک برنامه سختگیرانه و تأکید بر شهرکسازی و الحاق نهایی سرزمینهای اشغالی حمایت کرده است
ب ـ سیاست خارجی اسرایی
1ـ واقعگرایی
نظریههای مربوط به واقعگرایی سیاست بینالملل، در تعیین سیاست بینالملل و سیاست خارجی کشورها، نقش، جایگاه و اعتبار ویژه دیرینهای دارد. واقعگرایی به عنوان یک نظریه، بعد از جنگ جهانی دوم و به مثابه پاسخی به آرمانگرایی بین دو جنگ، وارد محافل علمی شده و تکوین یافته است. اما به لحاظ عملی عمری به دارازای تاریخ دارد. گذشته از این که این مکتب توسط چه کسانی و بر مبنای چه اصولی و روشی توسعه یافته است، وجود دو نحله فکری «واقعگرایی کلاسیک» و «نو واقع گرایی» و به تبع آن دو نگرش و شیوه رفتاری «واقعگرایی تهاجمی» و «واقعگرایی دفاعی» در عرصه امنیت و سیاست خارجی، مبنای مناسبی برای مطالعه رفتار سیاست خارجی اسراییل و به صورتی دقیقتر رفتار جریان راست اسراییل در مقایسه با جریان چپ و تأثیر آن بر «انطباق تهاجمی» سیاست خارجی اسراییل، فراهم میکند.
«واقعگرایی تهاجمی» بر یک نگرش واقعگرایی کلاسیک استوار است. مبنای فکری واقعگرایی کلاسیک با تأکید بر «قدرت» و «بدبینی» نسبت به ذات بشر معتقد است: قدرت مهمترین عامل در سیاست بینالملل است، دولتها تلاش دارند قدرت خود را به حداکثر برسانند؛ و آرزوی کسب قدرت ریشه در لذت بشر دارد. به این ترتیب واقعگرایی تهاجمی بر آن است که:
1. نظام بینالملل منازعه و تهاجم را در بطن خود میپرورد؛
امنیت محصولی کمیاب در عرصه رقابتآمیز بینالمللی است؛
اتخاذ استراتژیهای تهاجمی در راستای کسب امنیت به لحاظ عقلی ضروری است.
نگرش «واقعگرایی دفاعی» پیرو منطق ساختار نو واقعگرایی است. نظریهپردازان نو واقعگرا، این مفروض واقعگرایی کلاسیک را که ذات بشر شرور و معطوف به کسب قدرت است، نمیپذیرند و به جای آن بر این باورند که: سیاست بینالملل با خواست دولتها برای بقا در نظام هرج و مرج گونه بینالمللی شکل میگیرد. بر این مبنا نگرش دفاعی به امنیت و سیاست خارجی و بینالمللی بر آن است که:
1. نظام بینالملل لزوماً ایجاد کننده منازعه و جنگ نیست؛
راهبرد دفاعی اغلب بهترین مبنا برای امنیت.
وجود دو نوع واقعگرایی تهاجمی و دفاعی، محدود به عبارات نظری نظریهپردازان نیست. در واقع اندیشه این اندیشمندان محصول تجارب تاریخی و مطالعه شیوه رفتاری بازیگران عرصه عملی سیاست بینالملل است. رفتار واحدهای ملی که به عنوان دروندادها به عرصه نظام و سیاست بینالملل وارد میشود، چیزی جز محصول تصمیمات تصمیمگیران داخلی و بروندادهای نظام سیاست خارجی واحدهای ملی نیست. و آنچه در اینجا و از این منظر مهم است اینکه، بازیگران و نخبگان تعیین کننده سیاست خارجی کشورها را میتوان بر مبنای این دو شیوه نگرش، واقعگرایی تهاجمی و دفاعی، از هم تمیز داد و بر اساس نگرش فلسفی و امنیتی به جهان و موضعگیری در قبال آن، رفتار سیاست خارجیشان را تعیین کرد.
دفاعی یا تهاجمی بودن نگرش و رفتار سیاستگذاران از یک سو حاصل نگرش فلسفی و امنیتی و شرایط محیط عملیاتی آنهاست و از سوی دیگر خود عامل تعیین کننده شیوه رفتاری صلح طلب یا جنگ طلب آنها در سیاست خارجی است.
هر چقدر که سیاستمدارانی با نگرش و شیوه رفتار تهاجمی درعرصه تصمیمگیری یک کشور بیشتر باشد، گرایش به جنگ و عملیات تهاجمی علیه سایر کشورها بیشتر و استعداد برای اتخاذ یک سیاست انطباق تهاجمی بیشتر خواهد بود. و هر چقدر که سیاستمدارانی با نگرش و شیوه رفتاری دفاعی بیشتر باشند، گرایشهای جنگطلبانه و رفتار تهاجمی کمتر به منصه ظهور خواهد رسید.
در یک تحلیل از رابطه بین اهداف و مقاصد سیاسی، لانیر استدلال میکند که دو گونه جهتگیری امنیتی در اسراییل وجود داشته است، یکی مرتبط با مفهوم کلاوزویتسی است که جنگ را ابزاری جایگزین دیپلماسی میداند. به عبارت دیگر، تحت شرایطی خاص، یک کشور خود را در شرایطی مییابد که ناگزیر از کاربرد قدرت نظامی برای حصول مقاصد سیاسی است. جهتگیری دیگری منکر گزینه جنگ است که خود ناشی از این فلسفه است که دفاع تنها دلیلی است که به لحاظ اخلاقی کاربرد نیروی نظامی را موجه میکند. جهتگیری مبتنی بر مفهوم کلاوزویتسی که ریشه در یک نگرش واقعگرایی کلاسیک دارد، گرایش امنیتی گروهبندی لیکود است که سیاست خارجی اسراییل را به سمت تهاجمی شدن بیشتر سوق میدهد. جهتگیری دفاعی امنیت و رهیافت انکار جنگ، حداقل از لحاظ نظری، با گروهبندی حزب کارگر عجین است. هر چند که این گروهبندی در جنگهای متعدد تاریخ خود نشان داده است که به سرعت جنگ دفاعی را به تهاجم تبدیل میکند. به علاوه، جهتگیری دفاعی امنیت قابل تفسیر است و در واقع مرز دفاع و تهاجم اغلب مبهم میباشد. با این حال نگرش و رفتار حزب کارگر حداقل از لحاظ نظری به نگرش نو واقعگرایانه نزدیکتر است.
سیاست لیکود از سال 1977 به طور فزایندهای کلاوزویتسی و تهاجمی بوده است. دولت بگین از فلسفه کارگری حفظ وضع موجود یا مذاکره در مورد یک پیمان صلح با اعراب جدا شد. در همان زمان، تأکید فزایندهای بر کاربرد زور با هدف ایجاد تغییرات ژئوپولیتیکی در خاورمیانه وجود داشت. ایجاد یک «دولت دروزی» به عنوان قسمتی از سوریه و لبنان، یک دولت مارونی مسلط در لبنان و یا یک فدراسیون نژادی در عراق، گزینههایی بود که به طور تاریخی از سوی لیکود به مباحثه گذارده شد. مثال بارز طرز تفکر و رفتار عملی لیکود، مداخله در لبنان (1982) بود. در اینجا باید اضافه شود که شیوه نگرش و رفتاری لیکود علاوه بر اینکه در دورههای لیکودی و دورههایی که دولت ائتلافی با کارگر تشکیل داده مستقیماً در سیاست خارجی متبلور شده است. در دروههایی نیز که دولت کارگری به تنهایی قدرت را در دست داشته، به صورت غیر مستقیم، بار تهاجمی سیاست خارجی را افزایش داده است. به گونهای که رفتار رابین در سال 1992 و تهاجم به لبنان برای پیروزی در رقابتهای انتخاباتی و کارگر به عنوان یک اهرم فشار و ابزار چانهزنی در مذکرات با اعراب و حتی گرفتن امتیاز از آمریکا مورد استفاده قرار میگیرد.
2 ـ اندیشه تهاجم
گفته شد که نگرش واقعگرایی کلاسیک بر مبنای یک برداشت بدبینانه نسبت به ذات بشری و نظامی بینالمللی میباشد که اساس جوهره سیاست بینالملل را «قدرت» و عرصه سیاست بیناللمل را صحنه منازعات و رقابت جهت افزایش قدرت میداند. این برداشت، سیاستگذاران به حفظ ابتکار عمل در سیاست خارجی سوق میدهد و در نتیجه، راهبردی تهاجمی را تشویق میکند. کابینههای اسراییل چه کارگر و چه لیکود، تا کنون نشان دادهاند که از یک چنین دیدگاه، رویه و راهبردی پیروی کردهاند. گذشته از باور و تلاش برای تحقق آرمانهای صهیونیسم، احزاب کارگری رویهای عملگرایانه را پیش گرفته، لیکن حزب لیکود علاوه بر آرمانگرایی صهیونیستی، واقعگرایی در سیاست را بر یک اساس ونگرش آرمانگرایانه نسبت به محیط پیرامونی قرار داده است. اندیشه بدبینانه و ریشههای فکری رفتار تهاجمی در سیاست خارجی هر دو حزب کارگر و لیکود را میتوان در تفکرات و اظهارت بنیانگذاران و رهبران اصلی دو جریان به وضوح مشاهده کرد. مظهر و بنیانگذار اندیشه تهاجمی در اسراییل را میتوان ولادیمیر ژابوتینسکی و جنبش تجدید نظر طلب صهیونیسم دانست. از دیدگاه ژابوتینسکی با طرق مسالمتآمیز و زورمدارانه میتوان در این مسیر گام برداشت. ژابوتینسکی در مقالهای که تحت عنوان «دیوار آهنین» در تاریخ 4 نوامبر مجله «راسوی یت» انتشار یافت میگوید:
«... استعمار صهیونیسم در فلسطین دو راه بیشتر در مقابل خود ندارد: یا مقصود را رها کند، یا اراده و خواست سکنه بومی را زیر پا بگذارد و در صورت تمایل به انتخاب شق اخیر چارهای ندارد جز آنکه علیه اعراب فلسطین متوسل به زور شود. یعنی باید دیواری آهنین از سر نیزه به وجود آورد تا مردم بومی نتوانند جلوی پیشرفت اهداف ما را رسد کنند، و بدانیم که غیر از این هیچ اقدام دیگری ما را به مقصود نخواهد رساند...»
این ایده، مبنای یک راهبرد دیرپا تحت عنوان «دیوار یا مشت آهنین» شد که توسط رهبران بعدی جریان راست اسراییل اتخاذ شده است. مبنای چنین نگرشی را در افکار شاگرد شدیداً متعصب ژابوتینسکی میتوان این گونه دید: «سیاست فن قدرت است... هنگامی که فولاد را با پتک بکوبی همگان از طنین صدایش میهراسند، و هنگامی که از دستکش استفاده کنی، هیچ کس به وجود توپی نخواهد برد... تاریخ را چکمههای سنگین میسازد.» از دیدگاه وی، «انکار و حتی نادیده گرفتن اندیشههای ژاوتینسکی، یعنی خیانت، زیرا ممکن نیست پابرهنه به راه خویش ادامه دهیم در حالی که تاریخ آکنده از دندانههای تیز است و این یک نگرش اصیل واقعگرایی کلاسیک است که بر اساس آن، راهبرد تهاجم و خشونت قرار دارد. موضع بگین در قبال قطعنامههای تقسیم 1947 به شکل جالبتری تعهد به آرمانهای صهیونیستی و یک استراتژی تهاجمی را نشان میدهد. بگین در فردای اعلام تأسیس دولت اسراییل در یک نطق رادیویی گفت:
«امروز شاهد هستیم که 4 سال مبارزه قوم یهود سرانجام نتیجه موفقتآمیزی به بار آورد و به تأسیس حکومت اسراییل منجر شد. ولی این موفقیت فقط در حد تأسیس حکومت بود، نه بیشتر ... چرا که هدف غایی بازگرداندن تمام قوم یهود به «ارض اسراییل» است که خداوند وعدهاش را به ما داده است و چون سرزمین خدا داده هم باید به صورت یکپارچه باشد، لذا هر اقدامی برای تکه تکه کردن آن انجام شود، نه یک خیانت، که اقدامی کفر آمیز محسوب میشود و هر کس حقوق طبیعی ما را بر سراسر «ارض اسراییل» به رسمیت نشناسد، درست مثل این است که حقوق فعلی ما بر بخشی از فلسطین را نیز انکار کرده باشد... ای خدای اسراییل! به سربازانت قدرت و به شمشیرهایشان برکت عطا کن تا بتوانند وعدههای ترا جامه عمل بپوشانند و سرزمینی را که برای مقربان درگاهت منظور کردهای از نو احیا کنند ... ای مردم اسراییل پیش به سوی میدان نبرد برای کسب پیروزی!...»
بسم الله الرحمن الرحیم
قسمت دوم
جریان راست
(1ـ4) ـ جنبش تجدید نظرطلبان صهیونیست (راست ناسیونالیست)
جنبش تجدید نظر طلبان صهیونیست زمانی ایجاد شد که از دیدگاه حامیان این جنبش شرایط سختی صهیونیسم را احاطه کرده بود، بدین گونه که: «حکومت بریتانیا در فلسطین در کل به هیچ وجه نسبت به صهیونیست جانبدارانه نبود و اعراب نیز فعالانه با آن خصومت میورزیدند. اعلامیه بالفور به تدریج رو به فرسایش میرفت، مهاجران به نسبت اندک بودند و کشاورزی و صنعت به کندی گسترش مییافت. سازمان صهیونیستی ذخایری برای سرمایهگذاریهای عمده نداشت. آنچه هرتزل رؤیایش را داشت به خطر افتاده و آیندهای مبهم داشت. رکود و در برخی جنبهها فرسایش وجود داشت. در همین حال اشارت نامیمون اروپا نشانگر آن بود که موقعیت جوامع یهود حتی بیشتر پر مخاطره میشد. یهودی آزاری بیش از جنگ جهانی اول تندتر شده و گسترش یافته بود، بحران اقتصادی دهه 1930 که کشوری را پس از کشوری دیگر در برمیگرفت، تند بادی سیاسی را فراهم آورده و فضایی تاریک ایجاد میکرد.
در چنین شرایطی، نارضایاتی نسبت به سیاست صهیونیسم رسمی گسترش یافت. رهبران صهیونیسم به سستی و عدم ابتکار متهم شدند، و وایزمن شخصاً مسئول عقبنشینیها شناخته شد و مورد اتهام ناتوانی در تصمیمگیری، اتکای مفرط به بریتانیا، اتخاذ یک صهیونیسم مینیاتوری جدید، و خیانت در میراث هرتزل قرار گرفت. لهستان، جایی که یهودیان در آن بحرانیترین وضعیت را داشتند، عرصه زایش جنبش و مشرب تجدید نظر طلبی صهیونیستی گردید و به سرعت به کشورهای دیگر گسترش یافت. رهبری این جنبش را «ولادیمیریوگنی ژابوتینسکی» به عهده داشت.
ولادیمیر یوگنی ژابوتینسکی متولد 1880 اودسا، جنبش و سازمانی را بنا نهاد که قصد آن داشت تا تحت عنوان «تجدید نظر طلبان صهیونیستی» منجی صهیونیسم رو به زوال حییم وایزمن باشد. زیرا ادامه حیات صهیونیسم منوط به ظهور انواع گروههای تروریست و نژادپرست بود که بنیانگذار همه آنها را باید سازمان تجدید نظرطلبان صهیونیست دانست. این سازمان با هدف اجرای «مت آهنین»، در راه نیل به مقصود بانی گروههای تروریستی مثل «هاگانا»، «اشترن»، «ایرگون» و «بتار» محسوب میشود. مناخیم بگین و اسحاق شامیر نیز از آموختهها و پرورشیافتههای این مکتب هستند که نقش بسزایی در تحکیم پایههای سیاست مشت آهنین داشتهاند. بعدها در سال 1948، مناخیم بگین به همراه گروهی از جنگویان ایرگون، حزب «حروت» را بنیان نهاد که پیرو عقاید اصلاح طلبان و یک حزب راستگرای افراطی میباشد. حروت یکی از احزاب اصلی و محوری گروهبندی لیکود بوده است.
تجدید نظرطلبان به رهبری ژابوتینسکی اصولی برای جنبش صهیونیسم ارائه دادند که به عنوان بخش عمدهای از مبنای تفکر راست در اسراییل ماندگار بوده است:
1. خارج نساختن شرق اردناز محدوده سرزمین قومی فلسطینیان. شرق اردن باید جزیی از دولت یهود باشد و بریتانیا به تعهدات خود مبنی بر تشکیل دولت یهودی در دو طرف رود اردن توجه داشته باشد؛
برخورد شدید با اعراب و پاسخ شدید به تظاهرات و فعالیتهای مخالف آنها در اعتراض به طرح صهیونیستی و اعلام این مطلب که آنها جایی در دولت یهود ندارند؛
عدم ایجاد قید و بندهایی در خصوص مهاجرت به هر شکلی که باشد؛
اعتراض به سیاست خرید زمین و تقاضای مصادره تمامی اراضی غیر مزروعی فلسطینیان و تشکیل ذخیرهای از اراضی و قرار دادن آن تحت اختیار جنبش صهیونیستی؛
اعتراض به اصل تملک کلی صهیونیستها نسبت به اراضی و تقاضای ایجاد مالکیتهای کوچک؛
جلوگیری از گسترش اتحادیههای کارگری و رشد اقتصادی آن.
حروت
حزب «آزادی» در سال 1948 توسط تجدید نظر طلبان به عنوان جایگزین قانونی «اتسل» (سازمان ارتش ملی) تشکیل شد. در واقع حروت با افول جنبش تجدید نظر طلب ولادیمیرژابوتینسکی (1940 ـ 1880) به مثابه میراث دار آن تشکیل شد. هدف بگین در ایجاد حروت حمایت از برنامه تجدید نظر طلبها در جامعه سیاسی جدید حکومت اسراییل بود. حروت از حقوق جداناشدنی اقامت یهودیان در جای جای اسراییل و تمامیت ارضی و تاریخی آن شامل کرانه باختری حمایت میکند. دیگر سیاستهای این حزب شامل حداقل دخالت دولت دراقتصاد و ایجاد سرمایهگذاری آزاد برای جذب سرمایههای عمده و آزاد و همچنین حق اعتصاب میباشد. توان انتخاباتی حروت عمدتاً ریشه در طبقات تهیدست «اشکنازیم» و «سفارادیم» دارد.
حروت نگرش آشکار ناسیونالیسم یهودی دارد، عمدتاً بر خشونت تکیه دارد تا فرایندهای دموکراتیک، سرسختی در دستیابی به ادعای تاریخی «ارض اسراییل» دارد و شارح برتو «الحاق گرایی» یهود بوده است. نگرش جهانی حروت تحت الشعاع علایق آن به اسراییل و خاور نزدیک است. «یاکف مریدور»، مرد دوم اتسل و رهبر ارشد پارلمانی این حزب، دیدگاههای این حزب را به روشنی بیان کرده است: «دولت فعلی اسراییل تنها بخشی از سرزمین تاریخی اسراییل را به گونهای که در کتاب مقدس آمده و به طور وسیع سرزمین تحت قیمومت که هر دو سوی رود اردن را شامل میشود، در اختیار دارد. بنابراین، هدف اولیه سیاست خارجی ایجاد دوباره اسراییل با آزادی دو طرف رود اردن میباشد و تا وقتی این سیاست اجرا نشود، اسراییل هرگز روی خوش نخواهد دید.»
در راستای رسیدن به این هدف، مریدور «تعقیب داغ» را پیشنهاد میکرد که بنابر آن در صورت هجوم «غارتگران» به مرزها، باید آنها را تا داخل مرزهای خودشان تعقیب کرد و هرگز بازنگشت. در مورد مسائل جهانی، حروت به یک نگرش واقعگرایانه اولویت میدهد. از نظر مریدور «مسئله تعهد یا عدم تعهد برای اسراییل که نقش و نفوذی در منازعات جهانی ندارد، اهمیتی ندارد و در موضوعات مختلف اسراییل باید بر اساس منافع ملی خود عمل کند.»
از نظر حروت، تشکیل یک دولت کوچک دو ملیتی، یهودی ـ عربی، اهانت و خواری برای صهیونیستهاست، اما در صورت وقوع چنین امری، اعراب ساکن باید به عنوان شهروندان اسراییل قلمداد شوند. علاوه بر این، «وحدت اسراییل در مرزهای تاریخی خود که شامل شرق رود اردن میگردد، سیاست نظامی ضد کشورهای عربی برای آرام کردن مرزها و جلوگیری از اقدامات فداییان فلسطینی، اقتصاد متکی بر تلاش فردی و رقابت آزاد، تبدیل اقتصاد دولت هستادروت و خصوصی به اقتصاد ملی، جدایی هستادروت از اتحادیههای کارگری و انتقال مالکیت طرحهای آن به جمعیتهای تعاونی و تأکید بر ارزشهای دینی یهودی، از جمله برنامههای اعلام شده حزب حروت میباشد.
حزب حروت در سال 1966 تجزیه شد و تعدادی از اعضای آن تحت عنوان حزب «مرکز آزادی» منشعب شدند. حروت با همکاری حزب آزادگان گروهبندی «غال» را تشکیل داد که بعدها محور گروهبندی لیکود گردید.
صهیونیستهای عام، طرفداران طبیعی سیاست خارجی غربگرایی بودند. آنها طرفدار اتحاد با ایالات متحده (در اوایل دهه پنجاه) بوده و ادعای آن را داشتند که اسراییل بخشی از جهان آزاد است. در سطح منطقهای، صهیونیستهای عام به ماپای نزدیکتر و معتقد بود که حضور اسراییل در خاورمیانه بر حق است. پرداختن به مسئله آوارگان عرب در حوزه وظیفه جهان عرب است و در عین حال اسراییل باید به دنبال وصول به راه حل صلح با همسایگان خود باشد. به هر ترتیب، صهیونیستهای عام و پشرفت گرایان در سال 1961 در هم ادغام شدند و حزب واحدی به نام «لیبرال» را تشکیل دادند. در سال 1956 پیشرفتگرایان تحت عنوان «آزادیخواهان مستقل» از حزب لیبرال جدا شدند. حزب لیبرال در همین سال به یک ائتلاف پارلمانی با حزب «حروت» وارد شد و گروهبندی «غال» را تشکیل داد. در سال 1973 و با پیوستن احزاب جدید از جمله «جنبش زمین» به «غال» حزب لیکود تشکیل شد.
لیبرال
در درون «جنبش ملی یهودی» پیش از «استقلال» اسراییل، سه جریان عمده سیاسی وجود داشت. صهیونیسم کارگری، صهیونیسم تجدید نظر طلب و «صهیونیسم عام» که به رغم تنشهای اولیه «جریان سوم» محسوب میشد. در بین رهبران این جریان، حییم وایزمن، رییس سازمان صهیونیسم جهانی و اولین رییس «دولت اسراییل» قرار داشت. حزب صهیونیسم عام به همراه «پیشرفت گرایان»، سنت سوم در عرصه سیاسی اسراییل را بنا نهادند. صهیونیستهای عام پیشرفتگرایان سیاستهایی نزدیک به هم داشتند. هر دو از احزاب میانه، نماینده طبقه متوسط، حامی سرمایهگذاری خصوصی، طرفدار حقوق فردی و جدایی دین و دولت بودند و هر دو نیز به غرب و ارزشهای آن گرایش داشتند. مع هذا تفاوتهایی نیز وجود داشت که اساساً به ترکیب اجتماعی اقتصادی آنها مرتبط میشد.
صهیونیستها عام متشکل از بازرگانان، صنعتگران، کشاورزان و پیشرفتگرایان دارای مشاغل آزاد که عمدتاً در رشتههای حقوق، پزشکی، آموزشی، و رزونامهنگاری فعالیت داشتند، بودند. به علاوه، رهبران صهیونیست عام ریشههای نژادی قومی متفاوتی داشتند و بنابراین صهیونیسم عام نماینده ترکیبی از بورژوازی طبقه متوسط بود که از مغازهدار کوچک تا صاحب شرکتهای بزرگ را در بر میگرفت و پیشرفتگرایان سخنگوی افزارمندان و حرفهداران محسوب میشدند. پیشرفتگرایان که ریشه در سن آنگلوساکسون دارند، حزب لیبرال چپ با گرایش به دولت رفاهی بودند و صهیونیستهای عام در جامعه اسراییل به نسبت محافظه کار تلقی میشدند.
(2-4) ـ راست رادیکال
ریشههای فکری «راست رادیکال» را میتوان در پیش از سالهای 1948 در تاریخ صهیونیسم جستجو کرد. سنت ملیگرایی افراطی «یوری زوی گرینبرگ»، «بریت هابیرویونیم ولهی»، میراث رادیکال ولادیمیر ژابوتینسکی و «بتار»، سنت «همگرای درون جنبش کارگری، و «مسیحگرایان گسترش طلب»، «راوکوک»، چهار مکتب یا نحلهای هستند که هر یک سهمی در شکلگیری راست رادیکال اسراییل داشتهاند.
جنگ شش روزه 1967 و انعقاد پیمان کمپ دیوید 1978 دو عاملی بودند که عرصه را برای ظهور راست رادیکال در قالب جنبشهایی چون «گوش آمونیم» و جنبش «رابی میرکاهان» آماده کرد و در واقع راسترادیکال از یک شکاف در درون راست ناسیونالیست به عنوان واکنشی به توافقات کمپ دیوید 1978 که متضمنم اعطای امتیازات قابل توجه سیاسی و سرزمینی تلقی میشد و رادیکالها با پذیرش آن مخالف بودند، ایجاد گردید. راست رادیکال، یک اردوگاه برآنند که تنها اسراییلیها و صهیونیستها خالص میباشند. آنها جلوههای بیگانهستیزی بسیاری از خود نشان میدهند و اغلب بر تبعیضات نژادی و داروینیسم اجتماعی تأکید دارند.
راست رادیکال بیشترین نفوذ را در فرهنگ و سیاست معاصر اسراییل دارد و این به خاطر نفوذ پیچیده آن بر احزاب عمده اسراییل و قاطعیت استثنایی اعضای آن موقعیت راهبردی حوزه انتخاباتی آن میباشد. از بزرگترین موفقیتهای راست رادیکال، توان آن در نفوذ بر لیکود و حزب ملی مذهبی بوده است به گونهای که یک چهارم رهبران و اعضای لیکود، جهان را از منظر اولویتهای ایدئولوژیک و نمادین راست رادیکال میبینند. بارزترین مثال در این مورد، آریل شارون است. شخصیتی بسیار فرهمند و با پیروانی زیاد، او همچون ایدئولوگهای راست رادیکال فکر میکند و حرف میزند و نفوذ بسیاری در شوراهای حزب لیکود دارد. حزب ملی مذهبی نیز هدف راست رادیکال و بویژه عملگرایان جوان و مستعد «گوش آمونیم» بودهاند. در واقع بین سالهای 1986 و 1988، حزب ملی مذهبی میل به تجدید سازمان ایدئولوژیک کاملی کرد که کاملاً آن را در آغوش راست رادیکال قرار میداد. دو عضو از سه عضو اصلی و برجسته حزب ملی مذهبی در کنست از طریق رهبران رادیکال لیکود و حزب ملی مذهبی بر بسیاری از فرا ارتدوکسهای «اگودات اسراییل» و «شاس» و به تبع آن صدها هزار اسراییلی اعمال نفوذ میکنند. تشکیل «جبهه ارض اسراییل» در سال 1989 به نشانه مخالفت با هر گونه مصالحه سرزمینی از جمله اهرمهای پارلمانی راسترادیکال به شمار میرود.
بنابراین راست رادیکال اسراییل به عنوان مکتبی نفوذی عمل میکند که راست اسراییل را به سوی ناسیونالیسم افراطی بیشتر، قانونگریزی بیشتر، نظامیگرایی بیشتر و مذهبی شدن بیشتر سوق میدهد. قاطعیت زیاد، عملگرایی، ایمان زیاد به هدف و مهارت در عمل سیاسی از جمله مشخصات هسته اصلی راسترادیکال است که خود را متعهد به دفاع از «اسراییل بزرگ» میدانند وهدف خود را به طرق مختلف تعقیب میکنند. موقعیت استراتژیک راسترادیکال در شهرکهای کرانه غربی، مهمترین چیزی است که در اختیار دارد و مهمترین جلوه الحاقگرایی راسترادیکال میباشد. از جمله احزاب پارلمانی راسترادیکال میتوان به تسومیت، کاخ و مولیدت اشاره کرد.
تسومیت
در سال 1983 حزب تندروی قومی تسومیت، توسط «رافائل ایتان» تأسیس شد. این حزب در زمینه سیاست و امنیت راستگرا و در امور اقتصادی و اجتماعی تمایلات چپگرایانه دارد. پایگاه اجتماعی آن در میان جوانان، ارتشیان، یهودیان مقیم شهرکهای شمالی و نیز اعضای کیبوتسها و موشافیم است.
تسومیت نسبت به فلسطینیان مقیم اسراییلی رفتاری کینهتوزانه دارد و پیروی از آرمانهای «جنبش سرزمین یکپارچه اسراییل» از مشخصات این حزب است. تأکید بر پایتخت بودن قدس و عدم تقسیم آن، رد هر گونه عقبنشینی از اراضی اشغالی فلسطین سوریه، افزایش شهرکسازی، قلع و قمع انتفاضه، عدم پذیرش ساف و عدم گفتگو با آن، مخالفت با حکومت فلسطینی در غرب رود اردن، مخالفت با هر گونه خود مختاری فلسطینیان، سلطه کامل اسراییل بر امور سیاسی، امنیتی و اقتصادی فلسطینیان کرانه غربی و غزه، حل مشکل پناهندگان از طریق اسکان آنها در کشورهای عربی، رد قطعنامه 194 مربوط به پناهندگان فلسطین (حق بازگشت)، وضع خدمت اجباری سه ساله برای فلسطینیان مقیم این کشور برای آزمون وفاداری آنان نسبت به رژیم اسراییل و اخراج آن دسته از فلسطینیان که مخل امنیت رژیم صهیونیستی هستند، از برنامههای این حزب در انتخابات سال 1992 بود.
کاخ
حزب افراطی، نژادپرست و فاشیست «کاخ» توسط خاخام میرکاهان در سال 1973 تشکیل شد. کاخ با افکار دینی و با نفرت شدید از اعراب و مبتنی بر ایده فاشیستی و نژادپرستی که در آمریکا وجود دارد تشکیل شده و برای اولین بار در تاریخ اسراییل شعار طرد فلسطینیان از کلیه مناطق اشغالی را به طور آشکار سر داد. کاخ تفاوتی میان اعراب تابع رژیم اسراییل و اعراب ساکن مناطق اشغالی قایل نیست.
مولیدت
مولیدت نیز یک حزب راستگرای قومی و تندرو است که توسط «رحبعام زئیفی» در سال 1988 تأسیس شد. این حزب به کینهجویی نسبت به اعراب مشهور است و تنها وجه تمایز و شعال اصلی آن «ترانسفر» (اخراج فلسطینیان کرانه باختری و غزه) میاشد. پایگاه اجتماعی مولیدت عمدتاً در بین جوانان،نیروهای ارتش و شهرکهای کرانه باختری و سایر مناطق اشغالی است.
(3 ـ 4) ـ راستملایم
راست ملایم محصول فرایندهای سیاسی و فرهنگی همچون تعامل بین گوش آمونیم و مدارس دینی فراارتدوکس، کاهان گرایی، دانشجویان فراارتدوکس، سیاسی شدن «هاباد»، خیزش شاس، و رشد جنبش «تولد دوباره» سفارادی، در دهه اخیر میباشد. از اوایل دهه 1980، تعاملی توطئه آمیز بین «یشیف»های صهیونیست و مذهبی گوش آمونیمو معلمان فراارتدوکس ضد صهیونیست ـ نوآموزان یشیفها برای تدریس حقوق یهود، «حالاخا» وجود داشته است. در حالی که اقلیتی از این افراد عقاید مذهبی بنیادی خود را تغییر دادهاند، با این حال هر دو طرف اشتراکات آشکاری دارند. آنها اعراب و جناح چپ اسراییل را به عنوان دشمن بدخیم خود میشناسند و این مشابهت، «عملگرایان ارتدوکس» را به سیاستهای راستگرایان سوق داده است.
از سال 1977، سالی که لیکود برای اولین بار به قدرت رسید، یشیفهای فرا ارتدوکس از خدمت در نیروهای دفاعی اسراییل، به خاطر اینکه زندگی خود را صرف مطالعه حقوق یهود میکنند، معاف شدند. بخشی از دانشجویان این یشیفها بعدها جذب خرده فرهنگ «کاهان گرایی» و «خشونت»، تحت عنوان «به نام خدا» و سیاستهای تهاجمی راست رادیکال شدند.
«هاباد» نیز بخشی از فراارتدوکسی اسراییل کرانه غربی را اشغال کرد، هابادبر حقانیت و قدسیت سرزمین اسراییل شامل سرزمینهای اشغالی جدید تأکید کرده است. اگر چه هاباد سالها به مأموریت بی طرف و آموزشی خود تأکید میکرد، اما تشدید منازعه ایدئولوژیکی اسراییل بر سر سرزمینهای اشغالی به تدریج این جنبش را، با علایم و مبانی راستگرایانه رو به رشدی، به سیاست کشاند. هاباد در رقابتهای انتخاباتی سال 1996 با گرایشهای ضد چپ و ضد عرب و با شعار «نتانیاهو خوب برای یهودیان» از نتانیاهو حمایت کرد.
جنبش سفارادی مذهبی معروف به حزب «شاس»، از هنگام شکلگیری در سال 1984، بیشتری تحول را در بین احزاب سیاسی اسراییل داشته است. شاس آمیزه بینظیری از «تقوای فراارتدوکسی» و «عملگرایی زمینی» و اغلب حتی فساد است. پیش از ظهور شاس عمده آرای سفارادیها به لیکود اختصاص مییافت، اما شاس مدتها این آرا را از لیکود منحرف میکرد. بعدها به تدریج شاس به سمت راست گرایش یافت. این گرایش با مواضع ضد کشیشی برخی لیبرالهای اسراییل به ویژه آنهایی که از حزب چپگرایی «مرتص» بودند، شدید شد. جنبش «تولد دوباره» توسط جنبش «توبه» که اکنون به شکل یک گرایش فرهنگی مهم در اسراییل رخ نموده است، ایجاد شد. حملات تهاجمی به دادگاه عالی لیبرال اسراییل و طرفداران فلسطینیها، اعم از ساکنان سرزمینهای اشغالی و هم شهروندان اسراییلی به عنوان بزرگترین دشمنان دولت و ملت، از جمله مشخصههای این جنبش است که به تدریج در بطن راست ملایم وبه تبع آن جریان راست اسراییل قرار گرفته است.
به این ترتیب و به دلیل عوامل گفته شده، راست ملایم در دو دهه اخیر رشد کرد. برنامههای سیاسی و قانونگذاری ضد کشیشی حکومت «کارگر ـ مرتص» طی سالهای 96ـ1992، عاملی برای خودنمایی این نیروی پنهان شد جدال تندی که توسط راست رادیکال علیه توافقنامه «اسول» آغاز شد، این وضیعت را تشدید کرد. با انگشتگذاری بر «اتحاد نامبارک» بین رابین، پرز و اعراب اسراییل، «شرکای پنهان» «تروریست بزرگ» یاسر عرفات و سازمان آزادیبخش فلسطین، راست رادیکال اسراییل توانست راست ملایم رابه نفع سیاستهای خود بسیج کند. عملیات اسلام گرایان «حماس» نیز تأثیری مضاعف داشت و این اتحاد احساسی را تحکیم کرد و راه را برای پیروزی نتانیاهو هموار کرد. اگودات اسراییل، شاس و دیگل هتورا، از احزاب شاخص این جریان هستند.
اگودات اسراییل
اگودات اسراییل جنبش غیر صهیونیست سیاسی، مذهبی و ارتدکس است که در سال 1912 بنیانگذاری شد. این جنبش که به موازات جنبش صهیونیست توسعه یافت در اروپا و در اواخر قرن نوزدهم ایجاد شد و سپس یک مرکز بزرگ و مستقل در فلسطین بنا گذاشت. اگودات اسراییل به عنوان پاسخی برای رشد روزافزون بدیلهای یهودی برای گرایش ارتودکسی، همچون صهیونیسم، روند اصلاحی در اروپای مرکزی و استقلالگرایان «بوند» و «شیمون دوبنو» آغاز شد. جنبش آگودات رسماً در سال 1912 در آلمان بنیان گذاشته شد. «اگودات ارض اسراییل» نیز در سال 1919 طراحی و پایهگذاری شد که افراطیترین عناصر ضد صهیونیستی را به نمایش میگذاشت. از دیدگاه اگودات اسراییل، مهاجرت به فلسطین و ایجاد حکومت در آن نقطه، کفر و خروج از دین به شمار میرفت. در مقابل، این حزب به تورات و شریعت یهودی به عنوان تنها طریق زندگی یهودیان تمسک جسته و نجات «ملت یهود» و بازگشت به سرزمین مقدس را تنها در ظهور «مسیح منتظر» میدانستند، که طبق مشیت الهی ظهور خواهد کرد و صهیونیسم و تلاشهای بشری در این راستا نتیجهای نخواهد داشت.
اما اگودات اسراییل در راستای دریافت امتیازات و برخی مافیتهای در جامعه اسراییل مواضع خود را تعدیل کرد. امروزه اگودات اسراییل موضع دوگانهای نسبت به اسکان در ارض اسراییل ارائه داده است: از یک سو ایجاد یک دولت غیر مذهبی در ارض مقدس، روش صهیونیستی آموزش، ارزشها و نمادهای آن و زبان عبری را رد میکند؛ و از طرف دیگر و به ویژه بعد از «همهسوزی بزرگ»، اندیشه محوری بودن اسراییل در زیست یهود و به عنوان مکانی که میتوان در آن و تحت حاکمیت تورات یهودیان را دوباره متحد کرد، پذیرفته است.
مواضع سیاسی این حزب را میتوان در این امور خلاصه کرد: برنامه سیاسی رسمی و افراطی که هماهنگی کامل با برنامههای «هتحیا» و «مفدال» دارد که از جمله میتوان به مخالفت با عقبنشینی اراضی حتی از یک وجب از خاک اسراییل و توسعه اسکان و شهرکسازی اشاره کرد. تعدیل قوانین و انسجام آن با شریعت یهود با یک تفسیر ارتدوکسی و تلاش برای کسب اعتبار بیشتر برای مراکز آموزشی و اجتماعی دینی از جمله مواضع این حزب است که عمده طرفداران خود را در بین «حریدیم» و اشکنازیهای ساکن قدس دارد.
شاس
(حافظان تورات سفارادیم) قبل از انتخابات سال 1984، توسط یهودیان شرقی در درون اگودات اسراییل و با تشویق خاخام «شاخ»، رهبر معنوی لیتوانی و خاخام «عوفاده یوسف» در مخالفت با سلطه اشکنازیهای بر حزب اگودات تأسیس شد. این حزب افکاری نزدیک به اگودات اسراییل دارد و تاکنون توانسته است از طریق مانور در بین دو بلوک اصلی قدرت اسراییل (لیکود و کارگر)، مزایای بسیاری برای طرفداران خود به دست آورد. پایگاه اجتماعی شاس عمدتاً در میان طوایف یهود شرقی، اعم از مذهبی و غیر مذهبی بوده و از اهداف اصلی آن ایجاد جامعهای بر اساس تعالیم یهود و تورات میباشد.
دیگل هتوراه
یک حزب متعصب دینی است که اکثر اعضای آن طوایف «لیتوانی» و «حریدی» هستند. این حزب در سال 1988 توسط سران لیتوانی با رهنمودهای خاخام شاخ در اگودات اسراییل تأسیس شد، اما از آن کناره گرفت. دیگل هتوراه در انتخابات 1992 با اگودات اسراییل در تشکل «یهودوت هتوراه» متحد شد و پس از انتخابات، دو حزب بار دیگر در هم ادغام شدند. دیگل هتوراه نسبت به اگودات اسراییل دارای اعتدال بیشتری، به ویژه نسبت به مسائل مربوط به مناطق اشغالی و قضیه فلسطین میباشد. این حزب موافق عقبنشینی از مناطق اشغالی است و با تشکیل دولت فلسطینی خالی از سلاح نیز مخالفتی ندارد.
(4ـ4) ـ لیکود
حزب لیکود در سال 1973 با هدف ایجاد یک تشکل پارلمانی با جهتگیری راستگرایانه در قبال حزب کارگر و دستیابی به حکومت، توسط آریل شارون بنیانگذاری شد. لیکود توانست در انتخابات 1977 پیروز شود و قدرت سیاسی را در اسراییل در اختیار بگیرد. این حزب از طریق ائتلاف با احزاب دینی و راستگرا، قدرت را تا سال 1984 در اختیار داشت و پس از آن نیز تا انتخابات سال 1992 که در آن حزب به کارگر به پیروزی رسید در تشکیل «دولت وحدت ملی» با کارگر شریک بود. اما در انتخابات 1996 به رهبری بنیامین نتانیاهو قدرت را در اختیار گرفت و از سال 1999 که انتخابات زودرس موجبات شکست نتانیاهو را در قبال «ایهود باراک» فراهم کرد، قدرت را در اختیار داشت. حزب لیکود در ابتدا با ادغام دو حزب حیروت و لیبرال، دو حزب کوچک و چند مجموعه کارگری که به جنبش سرزمین یکپارچه اسراییل منسوب بودند، پدید آمد و در سال 1996 توانست سه جریان راست ناسیونالیست، راست رادیکال و راست ملایم متشکل از احزابی چون حروت، لیبرال، تسومیت، هتحیا، مولیدت، کاخ، آگودات اسراییل، شاس و دیگل هتوراه را گرد هم آورد و در انتخابات پیروزی بنیامین نتانیاهو را میسر کند.
برنامه انتخاباتی لیکود در سال 1996 با انتخابات سال 1992 تفاوت چندانی نداشت. برنامههای این حزب در این سال عبارت بود از: حقوق ملت یهود در سرزمین اسراییلی ازلی و خدشهناپذیر است، خواستار تحقق امنت و صلح برای یهودیان اسراییل است، اسراییل حق مطالبه تمامی زمینهای کرانه باختری و نوار غزه را دارد، حفظ پیمان کمپ دیوید، عدم تشکیل دولت مستقل فلسطینی، بدین معنی که تشکیلات خودگردان به مفهوم دولت نیست و دارای تمامیت اراضی نبوده و حق تعیین سرنوشت ندارد، از سرگیری مذاکرات در مورد اعطای خودمختاری به اعراب و کرانه باختری و نوار غزه، اسراییل دارای مطامع منطقهای در لبنان نیست، حفظ نوار امنیتی برای امنیت الخلیل، قدس پایتخت اسراییل بوده و قابل تجزیه نیست، سیطره اسراییل طبق مصوبه پارلمان دهم بر جولان، و آغاز شهرکسازی در کلیه سرزمینهای رژیم صهیونیستی.
بسم الله الرحمن الرحیم
چکیده: این مقاله نظری دارد به جریان های سیاست خارجی اسراییل، نحوه رفتار سیاسی در اسراییل و پیوند آن با شرایط درونی آن و بر این اساس به طبقهبندی جریان های راست و چپ سیاسی موجود در اسراییل میپردازد. در این مقاله با بیان مفهوم طیف سیاسی مسأله طبقهبندی های سیاسی اسراییل، جریان های چپ از جمله جنبش صهیونیستی کار، احزاب کارگر ماپای، مپام و کارگر بر شمرده می شود و در جریان های راست به احزابی همانند جنبش تجدید نظرطلبان صهیونیست، حروت، راست رادیکال، کاخ، تسومیت و تعداد دیگری از احزاب پرداخته میشود. در عین حال مقاله نگاهی دارد بر نقاط اشتراک و اختلاف احزاب لیکود و کارگر و تاثیر همه این جریان ها بر سیاست خارجی اسراییل.
_____________________________
چکیده: این مقاله نظری دارد به جریان های سیاست خارجی اسراییل، نحوه رفتار سیاسی در اسراییل و پیوند آن با شرایط درونی آن و بر این اساس به طبقهبندی جریان های راست و چپ سیاسی موجود در اسراییل میپردازد. در این مقاله با بیان مفهوم طیف سیاسی مسأله طبقهبندی های سیاسی اسراییل، جریان های چپ از جمله جنبش صهیونیستی کار، احزاب کارگر ماپای، مپام و کارگر بر شمرده می شود و در جریان های راست به احزابی همانند جنبش تجدید نظرطلبان صهیونیست، حروت، راست رادیکال، کاخ، تسومیت و تعداد دیگری از احزاب پرداخته میشود. در عین حال مقاله نگاهی دارد بر نقاط اشتراک و اختلاف احزاب لیکود و کارگر و تاثیر همه این جریان ها بر سیاست خارجی اسراییل که در آن مسأله اندیشه و رفتار تهاجمی این رژیم مورد بحث قرار میگیرد و بالاخره نتیجهگیری این است که احزاب لیکود و کارگر دو جریان و طیف اصلی هستند که در پیدایش و تکوین جامعه صهیونیستی اسراییل و سیاست و تاریخ آن نقش عمده داشته و هر یک به شیوه خود در پی برآورده ساختن منافع و توسعهطلبی اسراییل بودهاند.
مقدمه
از یک دیدگاه نظری، دولت هایی که در معرض تغییرات و فشارهای محیطی قرار میگیرند، یکی از چهار نوع انطباق رضایتمندانه، تهاجمی، (سرسختانه)، تبلیغی و محافظتی را به کار میگیرند. انطباق به منظور حفظ ساختارها و مشخصههای اصلی، امری است که واحد سیاسی با یک نظام، در درون محدودههای قابل قبول آن اتفاق میافتد. در الگوی انطباق تهاجمی، که با شرایط و رفتار جامعه اسراییل همخوانی دارد، واحد سیاسی به هیچ وجه ساختارها و مشخصههای اصلی خود را بنا به خواسته محیط تغییر نخواهد داد. رفتار خارجی چنین جامعهای به گونهای شکل خواهد گرفت که محیط را با مشخصههای ذاتی خود منطبق کند. مبنای اساسی چنین انطباقی وجود یک نهاد، هنجار یا گروه اجتماعی، با چنان قدرت و انعطاف ناپذیری است که صاحب منصبان واحد سیاسی را بیشتر پاسخگوی خود میکند تا خواستههای نظام و محیط بینالملل را.
از منظر این مقاله، جریان راست اسراییل به عنوان یک جریان و گروه عمده، بر مبنای نهاد و هنجارهای صهیونیسم، به صورت عاملی تعیین کننده در رفتار و انطباق تهاجمی اسراییل در عرصه سیاست خارجی عمل میکند. بررسی و تبیین چنین کارکردی علاوه بر اهمیتی که به خودی خود دارد، اجازه خواهد داد تا طیف سیاسی و دو جریان چپ و راست اسراییل به صورت مقایسهای مورد مطالعه قرار گیرد. به این ترتیب جنبش های پایهگذار، احزاب، مبانی فکری ـ ایدئولوژیک، تفاوت های و شباهت های دو جریان اصلی در طیف سیاسی اسراییل در کنار مشخصههای نظام حزبی اسراییل، به صورت مقایسهای مورد مطالعه قرار میگیرد. پرداختن به اندیشه و رفتار تهاجمی تصمیمگیران اسراییل در عرصه سیاست خرجی نیز شیوه رفتاری و نقش هر یک از دو جریان، به ویژه جریان راست را در جهتگیری انطباق تهاجمی آن نشان خواهد داد.
1. چپ و راست در طیف سیاسی اسراییل
مفهوم طیف سیاسی
در بررسی طیف های سیاسی، عموماً، به مفاهیمی چون «تندرو»، «لیبرال»، «میانه رو»، «محافظهکار» و «مرتجع» بر میخوریم که هر یک در رابطه با دو مفهوم «تغییر سیاسی» و «ارزشهای سیاسی» جایگاه تقریباً مشخصی در طیف سیاسی و در میان دو قطب چپ و راست به خود اختصاص میدهند. تندروها شبیه کسانی که خود را شدیداً با وضع موجود ناسازگار میبینند در دورترین نقطه از طیف چپ قرار دارند، بنابراین آنها خواهان یک تغییر آنی و عمیق در نظم موجود بوده و از هر چیز جدید و متفاوت حمایت میکنند. تندروها در زمینههای مختلف با یکدیگر تفاوت دارند، اما مهمترین تفاوت آنها در ابزاری است که برای دست آوردن تغییرات مورد نظر به کار میگیرند.
طیف راست با ناخشنودی کمتری در مقایسه تندروها، خواهان تغییرات اساسی در روش لیبرال ها میباشند. لیبرالیسم از یک پایه فلسفی برخوردار است که به دو عرصه کلاسیک و معاصر تقسیم شده است. در حالی که لیبرالهای کلاسیک گرایش به تأکید بر فرد و حقوق مالکیت دارند، لیبرالهای معاصر جامعه را به صورت جمع دیده و بر حقوق بشر تأکید دارند. اما هر دوی آنها به برابری، آگاهی، رقابت و خیرخواهی بشر باور دارند.
میانهروها در جامعه بدی و شر کمتری مییابند، و بیمیلی آنها به تغییر تنها در مورد محافظه کاران مصداق دارد. محافظهکاران که در جنبههای مختلف با لیبرال ها تفاوت دارند، اعتقاد زیادی به اخلاق ندارند. در نتیجه، محافظهکاران به تلاشهایی که برای «تغییر» صورت عمل به خود میگیرد، شک دارند. زیرا از آن میترسند که مداخله بیجا همه چیز را از آنچه که هست بدتر کند.
اگر چه هر کدام از موقعیت های پیشین در طیف سیاسی بنابر سرعت، عمق و روش لازم برای تغییر با یکدیگر تفاوت دارند، اما همه آنها از اصلاحات «پیشرفتگرایانه» در جامعه حمایت کرده و آن را میپذیرند. بدین سان، هر کدام از آنها تغییر در جامعه را با ابتکارات متفاوتی پیشنهاد میکنند. در مقابل، مرتجعان میگویند که سیاست باید معکوس شود و نهادهای دورههای گذشته مجدداً بر قرارگردند. مرتجعان ارزش های جدید را رد کرده و بر آنند که جامعه باید ردپای پشت سر خود را گرفته، به عقب بازگشته و نظام سیاسی پیشین را دوباره برقرار کند.
صرف شناخت گرایش و ناسازگاری نسبت به وضع موجود و این که از چه تغییر خاصی حمایت میشود، همیشه برای تعیین جایگاه دو طیف سیاسی کافی نیست. هدفی که از تغییری خاص دنبال میشود، اغلب از میزان اختلاف عقیدهای که نشان داده میشود روشنتر میگردد. این عامل، سؤالاتی را در مورد «ارزش»هایی که توسط افراد در چپ و راست طیف سیاسی تعقیب میشود، مطرح میکند.
اساساً افراد و گروهها در سمت راست طیف سیاسی، اقتدار، نخبهگرایی، و حقوق مالکیت را محترم میشمارند. در حالی که در طیف چپ بر آزادی، برابری انسانی، و حقوق بشر تأکید میشود. گذشته از عقاید سیاسی، محرک های دیگری نیز وجود دارند که موجب میشوند افراد در طیف چپ یا راست قرار گیرند. عوامل روانشناختی از این قبیل هستند. برخی از مردم در زندگی خود خواهان ثبات بوده و با تغییر مخالف هستند. برخی دیگر نیازمند تغییر برای رسیدن به خواستههای خود بوده و خود را در طیف چپ مییابند. در همین حال هستند کسانی که با دلتنگی میخواهند همه چیز به گونهای باشد که در زمانهای گذشته بوده است. اقتصاد نیز نقش خود را دارد. فقرا که چیز اندکی برای از دست دادن در تغییر دارند. ممکن است امیدوار به دستاورهایی از سیاست های مساوات طلبانه لیبرالها باشند، در حالی که ثروتمندان ممکن است طرحهای تغییر را تهدیدی برای منافع اساسی خود ببیند و بنابراین خود را در طیف راست جای میدهند. سن و سال نیز عامل دیگری میباشد. عموماً افراد جوان که علاقه اندکی به وضع موجود دارند، متمایل به چپ هستند و افراد مسن گرایش به حفظ جامعه به گونهای که هست دارند.
این برداشت از مفهوم طیف سیاسی و همچنین طیفبندی سیاسی در اغلب جوامع سیاسی وجود دارد، اما طیفبندی جریانات سیاسی مختلف اسراییل از ویژگیهای خاصی برخودار است. جریانات سیاسی اسراییل نه فقط در رابطه با دو مفهوم «تغییر» و «ارزش های سیاسی»، بلکه همچنین در رابطه با مفهوم «ایدئولوژی» جایگاه خود را در طیف سیاسی اسراییل تعیین میکنند. اختلافات ایدئولوژیک در اسراییل نیز عمدتاً حول دو مسئله مناطق اشغالی و بحث پیرامون رابطه دین و دولت متمرکز است.
2. طیفبندی سیاسی در اسراییل
بارزترین جلوه طیفبندی سیاسی در اسراییل نحوه صفبندی احزاب آن است. در این کشور در دوره تاریخی 96 ـ 1991 حدود 18 حزب سیاسی فعالیت داشتند و از این میان 14 حزب به طور انفرادی یا ائتلافی در مجلس حضور داشتند. بیشتر احزاب ریشه در دوره «یشوف» (جامعه یهودی فلسطین پیش از تشکیل رژیم اسراییل) داشتهاند. احزاب متعدد دیگری نیز بعد از استقلال در عرصه سیاسی این کشور ظهور کرده و بعضاً حذف شدهاند.
زیست حزبی فعال و به خوبی توسعه یافته اسراییل سبکی بر گرفته از سنت سیاسی غرب میباشد که در مقایسه با الگوهای بریتانیا و ایالات متحده با چهار مشخصه عمده متمایز میشود. این مشخصهها ریشه در سازمان صهیونیستی و شرایط دوران یشوف دارند و عبارتند از: «استحکام و سختی سیاست ها»، «وسعت فعالیت ها»، «مرکز اقتدار» و «کثرت».
استحکام و سختی زیست سیاسی اسراییل از وجود تعهدات ایدئولوژیک سنگین ناشی میشود. اختلافات ایدئولوژیک، با گسترش فعالیتهای حزبی به عرصههای فرهنگی، اقتصادی، آموزشی و رفاهی، موجب دایمی شدن این اختلافنظرها میشود. نظام انتخاباتی، با مشخص نمایندگی سهمیهای فهرستهای حزبی، موجب مرکزیت اقتدا حزبی میشود. زیرا نمایندگان در فقدان پشتوانه محلی برای انتخاب مجدد خود، باید مطلقا از اقتدا مرکزی حزب تبعیت کنند. کثرت احزاب سیاسی در اسراییل نیز ناشی از سهمیهای بودن نمایندگی و اختلاف نظرهایی است که در مورد مسائل مختلف وجود دارد. این مزیت نظام انتخاباتی اسراییل که در آن احزاب کوچک نیز میتوانند تعدادی از کرسی های مجلس را با خود اختصاص دهند، موجب شده است که احزاب کوچک بیشماری در انتخابات شرکت کنند. همچنین دایماً مجموعهای از احزاب و گروههای ناپایدار، انشعابی و گروههای اصلاحطلبی که موقتاً در کنار هم قرار گرفتهاند، وجود داشتهاند. احزابی کوچک که وابسته به شخصیتهای خاص آن امکان حضور مییابند. در سه دهه اول موجودیت اسراییل گروهبندی کارگر و پس از آن گروهبندی کاگر و لیکود در کنار یکدیگر توانستهاند ثبات لازم را در عرصه سیاسی این کشور حفظ کنند.
به رغم اینکه گفته میشود واقعیات سیاسی جامعه سیاسی حکایت از آن دارد که اجماع نظری عمومی بین احزاب در مورد هویت و حیات ملی وجود دارد، اما اختلاف عمیقی نیز بر سر موضوعات اقتصادی، اجتماعی، مذهبی، اخلاقی، و سیاست خارجی وجود دارد. این اختلافنظرها نه فقط موجبات صفبندی قطبهای عمده چپ و راست را فراهم میآورد، بلکه صفبندیهایی را نیز در میان خود احزاب چپگرا یا راستگرا به خاطر شدت و ضعف طرفداری از سیاستهای چپگرایانه یا راستگرایانه به وجود میآورد. بدینسان کثرت احزاب اسراییل با گرایشهای متنوع موجود میتواند طیف سیاسی این کشور را از راست افراطی تا منتها الیه چپ این طیف پر کند.
در نظام سیاسی ـ حزب اسراییل دو جریان اصلی و تعیین کننده وجود دارد. جریان راست، تحت عنوان «گروهبندی لیکود»، و جریان چپ تحت عنوان «گروهبندی کارگر»، که ابتکار عمل بازی قدرت در عرصه سیاسی این رژیم را در اختیار داشته و به نوبت یا در کنار هم قدرت سیاسی را در اختیار میگیرند. جریان چپ تحت رهبری حزب کارگر، متشکل از احزاب کارگر و میرتص ( که خود شامل احزابی چون شینوی، مپام و واتس است) میباشد. این جریان را میتوان حاصل جنبش تجدید نظر طلبان صهیونیست و احزابی اصلی آن حروت و لیبرال در قالب لیکود دانست.
«راست رادیکال که حاصل جنبشهای افراطی دوره یشوف و بعد از آن است و احزابی چون تسومیت، کاخ، مولیدت و جنبش گوش آمونیم را در بر میگیرد؛ و «راست معتدل» که محصول تغییر و تحول در مواضع احزاب فراارتدوکس اسراییل در دو دهه اخیر بوده، احزابی چون آگودات اسراییل، شاس و دیگل هتورا را شامل میشود.
3. جریان چپ
(1ـ3) ـ جنبش صهیونیستی کار
جناح چپ اسراییل عمدتاً «جنبش صهیونیستی کار» است که سابقه آن را در سالهای دهه 1870 میتوان دید. اگر چه به هنگام برگزاری اولین کنگره صهیونیسم در «بال» سویس، اثری از سوسیالیسم نبود، اما تنها پس از چند سال احزاب صهیونیست ـ سوسیالیست توانستند نقش محوری در «باز خیز ملی» یهود را به عهده گرفته و در عرض زمان اندکی بیش از سه دهه، صهیونیسم کارگری را به عنوان قویترین نیروی سیاسی صهیونیسم مطرح کنند. اولین یهودیان سوسیالیست شدیداً تحت تأثیر سوسیالیسم روسی و رهبران آن قرار گرفتند. اما فقدان تجانس بین یهودیان و جامعه روسیه مانع از ادغام آن در درون سوسیالیسم روسی شد و بنابراین، اندیشه سویالیست ـ صهیونیست راه خود را جدا کرد و به طور مستقل نمایان شد.
«نحمان سیرکین» (1924-1868) نخستین پیامآور و رهبر صهیونیسم کارگری بود. نظریههای وی پیچیدهتر از یک دیدگاه مارکسیتی بود و تأثیر عمدهای بر بسیاری از معاصران چپگرای آن داشت. از دیدگاه وی، «بینالمللی شدن» هدف نهایی و اجتناب ناپذیر تاریخ است، اما استقلال ملی نیز مرحله و قدمی ناگزیر برای رسیدن به آن میباشد و یک دولت مستقل گامی تاریخی و ضروری برای حل مسئله یهودی میباشد. «سیرکین»، رهبری بوژوازی صهیونیسم را رد کرد و معتقد به یک جنبش خالص تودهای برای رسیدن به این هدف بود. وی صهیونیسم فرهنگی «عام» را رد میکرد. او کاملاً مارکسیتس نبود اما منازعه طبقاتی را به عنوان یکی از موضوعات اصلی تاریخ یهود تلقی میکرد.
بر خلاف حزب «کارگران سوسیالیست یهود روسیه»، که حل مسئله یهودی را در موفقیت سوسیالیسم در سطح جهان میدانست، «گروههای کارگری» راه حل را در صهیونیسم جستجو میکردند. از این رو در «جنبش کارگران صهیون» (بوعالی تیسون) که توسط «پیربوروکوف» (1917ـ1881) بنیانگذاری شد، گرد آمدند. در موج دوم مهاجرت، در سالهای 904 تا 1914، 35 تا 40 هزار مهاجر از روسیه، کشورهای اروپای شرقی و اتریش (با میانگین 3 هزار نفر در سال) به فلسطین شتافتند. ویژگی برجسته برجسته این مهاجرت، صبغه کارگری آن بود. بیشتر آنها عضو اتحادیه کارگری صهیونیستی بوده و چندین اتحادیه مانند اتحادیه کارگران در سازمان کشاورزی یهودا (در سال 19911) را در فلسطین بنیان نهادند.
این کارگران در دو گروه رقیب تحت عناوین «بوعالی تیسون» و «هابوعیل هاتسعیر» سازمان یافتند که هر دو در زمستان 1905 موجودیت یافته بودند. بوعالی تیسون در سال 1942 حزبی ایدئولوژیک با سنت سوسیال دمکراتیک بود و هابوعیل هاتسعیر به عملگرایی باور داشت. در کنفرانس لاهه (1970)، اتحادیه جهانی کارگران صهیون با طرح «اوگاندا» مخالفت کردند و گروههایی چون «کارگران جوان»، «نگاهبانان جوان» و «کار متحدان» را تأسیس کردند که هدف آن متحد کردن و سازمان دادن کلیه کارگان یهودی، ارتقای سطح زندگی آنان، و نمایاندن مشکلات ونظریات آنها و تعالی بخشیدن به آمال و آرزوهای صهیونیستی بود.
در سال 1930، از ادغام دو حزب «اتحادیه کار» (آحدوت هعفودا) و کارگران جوان (بخشی از هیستادورت) تأسیس شد. «احدوت هعفودا» در سال 1944 از حزب ماپای جدا شد و سپس با بعضی از گروههای دیگر ائتلاف کرد و در سال 1948 حزب «متحد کارگران» معروف به «مپام» را تشکیل داد. بدین ترتیب، همزمان با تشکیل دولت اسراییل، دو حزب کارگری در صحنه سیاسی آن وجود داشت: حزب بزرگتر ماپای، با گرایش سوسیالیستی عملگرایانه و حزب کوچکتر، مپام با گرایش سوسیالیستی عملگرایانه و حزب کوچکتر، مپام با گرایش سوسیالیست ـ مارکسیستی. اما در پی اختلافات درون گروهی در ماپای «اتحادیه کار ـ کارگران صهیون» و «فهرست کارگران اسراییل» (رافی)، استقلال یافتند و تعداد احزاب کارگری اسراییل را به چهار حزب رساندند. ماپای به همراه اتحادیه کارگران صهیون اولین گروهبندی احزاب کارگری (معراخ1) را به وجود آورد. در سال 1968، سه حزب ماپای، اتحادیه کار و رافی در یکدیگر ادغام شده و حزب «کارگر اسراییل» را به وجود آوردند و با ادغام حزب کار اسراییل و مپام در سال 1969 (معراخ2) به وجود آمد که تا کنون پابرجاست.
(2ـ3)ـ احزاب کارگری
ماپای
حزب سوسیال ـ دمکرات کارگران اسراییل، بزرگترین حزب اسراییل از هنگام پیدایش آن میباشد که در سال 30ـ1929 با وحدت هابوعیل هاتسعیر و احدوت هعفودا شکل گرفت و در سال 1986 در اتحادیه دیگری با احدوت هعفودا و رافی حزب کارگر اسراییل را تشکیل داد. ماپای از جمله احزاب دیرپای اسراییل از هنگام استقلال آن بوده و به عنوان محور همه ائتلافهای چپ عمل کرده و نقش تعیین کنندهای در شکلدهی به سیاست خارجی و مسائل دفاعی و مالی اسراییل داشته است. در واقع تصمیمات عمده در این عرصههای، برای مدتها، در داخل ماپای اتخاذ میشد، نه از طریق یک فرایند میان حزبی. مهارت بینظیر اعضای ماپای در جذب ایدهها، سیاستهای و انشعابها، در کل میزان بالایی از ثبات را در سیاست اسراییل تضمین میکرد. این حزب، اتحادیههای تجاری، هیستادورت، و مجلس و آژانس یهود را تحت سیطره خود داشت و قویترین حزب چه در جنبش جهانی صهیونیست و چه در ساخت انتخاباتی یهودیان فلسطین به شمار میرفت. گرایش اصلی این حزب سوسیالیسم عملگرایانه بود که با مارکسیسم فاصله زیادی داشت.
جایگاه برتر ماپای در اصول اساسی برنامه دولت اسراییل تبلور یافته است. به گونهای که اصول پنجگانه سیاست خارجی سال 1949 و همچنین برنامههای اعلام شده از طرف ماپای در مبارزات انتخاباتی 1959 و 1961 در اصول سیاست خارجی اسراییل گنجانده شده و آن را به این شکل در آورد:
1. خلع سلاح عمومی و کلی و صلح جهانی.
2. صلح (عدم پیمانهای تهاجمی) با همسایگان عرب
3. خلع سلاح عمومی و کلی (منطقه خاورمیانه)
همکاریهای بینالمللی طبق اصول سازمان ملل متحد
دوستی با همه دولتهای صلح طلب
دوستی با ملل آسیا و آفریقا
حق یهود برای یاری و بازگشت به اسراییل
گرد هم آوردن تبعیدیها
حاکمیت، یکپارچگی سرزمین و استقلال.
دمکراسی.
هعفودا
به هر ترتیب بعد از 1966 و با تشکیل معراخ (گروهبندی ماپای واحدوت هعفودا)، احزاب دیگر نیز توانستند در شکل دهی به اصول سیاست خارجی اسراییل نقش بازی کرده و تکتازی و اقتدار ماپای را زیر سؤال برند.
حزب ناسیونالیست چپ در مورد اختلافات اعراب ـ اسراییل نظامی گرا و مصالحه ناپذیر میباشد. احدوت هعفودا در مقایسه با ماپای، نظامیگرایی، ناشکیبایی و پویایی بیشتر، و مردانی جوانتر داشته و البته در عین حال انشعابی از صهیونیسم کارگری بوده است. احدوت هعفودا بیشتر از ماپای و کمتر از مپام به عقاید سوسیالیستی تعهد داشته و ناسیونالیستتر از مپام و عملگراتر از هر دوی آنها بوده است. در یک اصطلاح نموداری، مپام سوسیالیست چپ، ماپای سوسیال دمکرات واحدوت هعفودا ناسیونالیست چپ میباشند. این موقعیت میانه در مرکز چپ طیف سیاستهای اسراییل همچنین نشانگر خواستههای سیاست خارجی احدوت هعفودا نیز میباشد.
در سطوح جهانی و دو جانبه، احدوت هعفودا شبیه مپام میباشد. موافق اتحاد با ایالات متحده نیست و خواهان بازگشت به یک سیاست مستقل و غیر انطباقی، حامی همزیستی مسالمتآمیز و ممنوعیت تسلیحات هستهای است. از دیدگاه این حزب مرزهای 29 نوامبر قطعنامه تقسیم 1947 سازمان ملل و مفهوم «دولت کوچک دو ملیتی» مطلق هستند. هیچ گونه مصالحه در مورد سرزمین نباید انجام گیرد. آوارگان عرب باید در سرزمینهای بدون استفاده کشورهای عرب اسکان یابند. اسراییل باید برای کمک به صلح در چارچوب مذاکرات صلح، آماده باشد. در عین حال ارتش و امنیت باید تقویت شود و در صورت لزوم قاطعانه اقدام گردد.
مپام
حزب صهیونیست ـ مارکسیست کارگران متحد، در سال 1948 با اتحاد «هاشومیر هاتزایر» و احدوت هعفودا شکل گرفت. این اتحاد پایدار نماند و در مورد مسائلی چون موضعگیری در مقابل اتحاد شوروی سابق، عملیات نظامی ضد کشورهای عربی مجاور و پذیرش عضویت اعراب در هیستادورت، دچار اختلاف و افتراق شد. احدوت هعفودا در سال 1954 از مپام جدا شد، در سال 1969 به رهبری حزب کارگر به معراخ پیوست، در سال 1988 کناره جست و در سال 1992 با «راتس» و «میرتص» ادغام شد.
مپام در سه مورد در مواضع و عقاید ایدئولوژیکی و سیاسی خود تجدید نظر کرده است. در مرحله نخست (1969 ـ 1948)، ایدئولوژی حزب ترکیبی از اندیشه صهیونیسم و مارکسیسم بود. از لحاظ سیاسی مواضع آن با ماپای، در مسائل داخلی و خارجی و در قبال اعراب، اختلاف شدید داشت و مشارکت با احزاب لیبرال و دینی را به جای احزاب چپگرا رد میکرد. از نظر اقتصادی نیز بر همکاری سه بخش دولت، هیستادورت و بخش تأکید داشت. در مرحله دوم (1974 ـ 1969)، ضمن بازنگری در مواضع فکری و سیاسی به ویژه به دنبال جنگ ژوئن 1967، اندیشه مارکسیستی و مواضع حزب کارگر در پیش گرفته شد. اما همچنان گرایش به سوسیالیسم، دفاع از حقوق کرگران و اقشار فقیر، میانهروی و تمایل به صلح در حزب وجود داشت. با پیوستن به معراخ، مواضع قبلی تا حدود بسیاری تغییر یافت و تأثیر خود را از دست داد.
در مرحله سوم (1984 به بعد)، مپام سعی کرده است هویت و نقش خاصی برای خود به وجود و خصوصاً در امور اجتماعی مواضع خود را تشدید کرده است. از جمله: مسائل مربوط به مناطق اشغالی، شهرک سازی، حقوق ملت فلسطین، صلح با اعراب و تکیه بر مساوات میان شهروندان یهود و عربهای مقیم رژیم صهیونیستی، از اصول کلی مپام میباشد. در مبارزه انتخاباتی سال 1992، مپام در ائتلاف با «شینوی» و «راتس» فراکسیون پارلمانی میرتص را تشکیل داد تا در راستای وحدت بخشیدن به نیروهای صلح یهودی در اسراییل جهت احراز کرسیهای بیشتر در پارلمان، زمینه شکست لیکود و پیروزی کارگر را فراهم کند.
میرتص
برنامه انتخاباتی میرتص در انتخابات سال 1992 به این شرح بود:
1. اعتراف به حقوق فلسطینیان در تعیین سرنوتش خود در کرانه باختری و نوار غزه؛
احترام به تصمیم ملت فلسطین در مورد سرنوشت خود (در چارچوب کنفدارسیون با اردن، یا به طور مستقل) با توجه به مسائل امنیتی؛
پذیرفتن مذاکره با «ساف»، مشروط بر آنکه ساف اسراییل را به رسمیت شناخته و با تروریسم مخالفت کند؛
توافق صلح با اعراب طی پیمانهای مرحلهای و اعطای خود مختاری به مناطق اشغالی در قالب هدفی زودرس و یافتن راه حلی موقت به منزله رسیدن به راه حلی نهایی و همیشگی؛
توقف فوری شهرکسازی یهودی؛
آمادگی برای پذیرش راه حلی میانه.
تدابیر امنیتی و خلع سلاح مناطق که اسراییل از آن عقبنشینی میکند؛
قدس پایتخت اسراییل بوده و قابل تجزیه نیست و پس از انعقاد پیمان صلح کلیه مسائل دینی و قومی لحاظ خواهد شد.
کارگر
حزب کارگر اسراییل به عنوان رهبر و مظهر جریان چپ اسراییل از اتحاد سه حزب مپای، احدوت هعفودا و بوعالی تیسون و رافی در سال 1986 تشکیل شد. حزب کارگر یک حزب سوسیال دمکرات صهیونیستی است که در واقع ساختار و محور اصلی آن همان حزب مپای میباشد. احزاب کارگری به رهبری مپای و بعداً حزب کارگر تا سال 1977 قدرت سیاسی در اسراییل را در اختیار داشتند. و در انتخابات 1984 و 1988 نیز در دولت ائتلافی با لیکود شریک شدند. در انتخابات 1992، حزب کارگر دوباره قدرت را در اسراییل به دست گرفت. در انتخابات 1966، این حزب در ائتلاف با حزب میرتص از جناح راست به رهبری لیکود شکست خورد، اما در انتخابات 1999 به رهبری «ایهود باراک» به پیروزی رسید.
برنامههای حزب کارگر در انتخابات سیزدهم، نماینده نظرات و مواضع احزاب مختلف کارگری بود که به این شکل اداره شد: اعلام آمادگی برای مذاکره با شخصیتهای فلسطینی که اسراییل را به رسمیت میشناسند، مخالف تروریسم هستند و قطعنامههای 242 و 338 را قبول دارند، اعتراف به حقوق فلسطینیان، تحقق صلح در مراحل زمانی متدد، مشارکت اردن در مذاکرات، باقی ماندن قدس و دره اردن و شمال غرب بحرالمیت به عنوان مرزهای امنیتی اسراییل، حفظ مناطق حیاتی مانند اطراف قدس و «گوش هتسیون»، توقف روند شهرکسازی به استثنای قدس و دره اردن، حفظ آبادیهای یهودی نشین در مناطق مورد عقبنشینی اسراییل و حل مشکل پناهندگان فلسطینی خارج از فلسطین اشغالی راه حل منطقهای در مورد سوریه، ادامه سلطه اسراییل بر شهرکهای یهودی نشین در جولان، ایجاد تضمین برای منافع امنیتی اسراییل از طریق خلع سلاح مناطق وسیع و اهش نیروهای نظامی. در مورد لبنان نیز این حزب قایل به انعقاد پیمان صلح با آن، آزادی لبنان از نفوذ و سیطره سوریه، خروج نیروهای بیگانه و تروریست از آن، توقف اقدامات تروریستی و دفاع از مرزهای شمالی اسراییل از طریق ایجاد نوار منیتی در جنوب لبنان و دیگر ترتیبات امنیتی بود.
حزب کارگر و به تبع آن جناح چپ اسراییل نشان داده است که در راستای وصول به اهداف سیاست خارجی روش و تاکتیکهای خاص خود را به کار میگیرد. گرایش به راهبرد تهاجمی به رغم اعلام سیاستها و راهبردهای دفاعی و عملکرد متناقض با برنامههای اعلام شده در انتخابات از جمله مشخصههای همین حزب میباشد.
پژوهشگر: مهدی علیخانی
چکیده: به غیر از اقدامات بسیار صهیونیست ها در سانسور و کنترل شدید بر رسانه های جهانی در نیم قرن گذشته، از آنجایی که کسب اطلاعات از درون سرزمین های اشغالی بدلیل شرایط نامناسب و ممنوعیت های موجود بسیار مشکل است، تا کنون کمتر شاهد بررسی ژئواستراتژیک و ژئوپلتیک این منطقه مهم در خاورمیانه و جهان (که از آن تحت عنوان لولای سه قاره نام برده می شود)، بوده ایم. در این راستا، نگارنده در این نوشتار سعی در بررسی و ارائه نمایه سیاسی فلسطین و اسرائیل بر اساس آخرین آمار و تحولات دارد.
_____________________________________
مقدمه
58 سال از اشغال سرزمین های فلسطینی و تأسیس رژیم اسرائیل در سرزمینهای اشغالی می گذرد، اما اطلاعات و آگاهی های جهانی نسبت به وضعیت این نقطه از جهان، فراتر از خروجی جهت دار خبرگزاری ها و معلومات جزئی نمی رود.
به غیر از اقدامات بسیار صهیونیست ها در سانسور و کنترل شدید بر رسانه های جهانی در نیم قرن گذشته (1)، از آنجایی که کسب اطلاعات از درون سرزمین های اشغالی بدلیل شرایط نامناسب و ممنوعیت های موجود بسیار مشکل است، تا کنون کمتر شاهد بررسی ژئواستراتژیک و ژئوپلتیک این منطقه مهم در خاورمیانه و جهان (که از آن تحت عنوان لولای سه قاره نام برده می شود) (2)، بوده ایم.
در این راستا، نگارنده در این نوشتار سعی در بررسی و ارائه نمایه سیاسی فلسطین و اسرائیل بر اساس آخرین آمار و تحولات دارد.
بطور کلی تقسیم فلسطین پس از پایان دوران قیمومیت بریتانیا بر آن و ایجاد اسرائیل در سالهای پس از جنگ جهانی دوم را می توان ریشه درگیری های نیم قرن اخیر در خاورمیانه دانست.
ایجاد اسرائیل نقطه اوج جنبش صهیونیسم است که هدف آن بوجود آوردن میهنی برای یهودیانی بود که در سرتاسر جهان پراکنده بودند.
جوسازی های بسیار پیرامون قتل عام یهودیان توسط نازیها در آلمان باعث افزایش فشار بر جامعه بین الملل در جهت ایجاد کشوری برای آنان شد. بدین ترتیب اسرائیل در سال 1948 تاسیس شد.
از آن زمان بخش عظیمی از تاریخ منطقه را نبرد میان اسرائیل، از یک سو و فلسطینی ها از سوی دیگر، تشکیل می دهد. در این میان صدها هزار فلسطینی بی خانمان شدند و هزاران نفر نیز کشته و معلول شدند.
قراردادهای متعدد ناکام صلح میان طرفین نیز هیچگاه کاملاً به اجرا در نیامدند؛ چراکه مسائل اصلی شامل وضعیت بیت المقدس، سرنوشت پناهندگان و اسرای فلسطینی و شهرک های یهودی نشین بطور جدی مورد توجه و اقدام قرار نگرفتند.
(شایان ذکر است ، آنچه در بخشهای زیر تحت عنوان فلسطین ارائه می شود، منظور سرزمین های فلسطینی تحت کنترل تشکیلات خودگردان فلسطین است و آنچه با عنوان اسرائیل ذکر می شود، منظور سرزمین های تحت حاکمیت دولت اسرائیل است.)
1- آمار و اطلاعات کلی
فلسطین:
- جمعیت: 3.7 میلیون (3)
- پایتخت پیش بینی شده: بیت المقدس شرقی
- زبان اکثریت:عربی
- دین اکثریت: اسلام
- امید به زندگی: مردان 71 سال و زنان 74 سال (4)
- واحد پول: 1 دینار اردن = 100فلس
- صادرات عمده: مرکبات
- میانگین درآمد سالانه: 1110 دلار (5)
- نشانه حوزه اینترنت:PS
- کد بین المللی تلفن: 970+
اسرائیل :
- جمعیت: 6.6 میلیون (6)
- مرکز دولت: بیت المقدس، هر چند اکثر سفارتخانه های خارجی در تل آویو قرار دارند.
- زبان اکثریت: عبری و عربی
- ادیان عمده: یهودیت و اسلام
- امید به زندگی: مردان 77 سال - زنان 81 سال (7)
- واحد پول: 1 شکل اسرائیل = 100 آگورت جدید
- صادرات عمده: نرم افزار کامپیوتر، تجهیزات نظامی، مواد شیمیایی و فراورده های کشاورزی
- میانگین درآمد سالانه: 16750 دلار (8)
- نشانه حوزه اینترنت: IL
- کد بین المللی تلفن: 972+
2- رهبران
فلسطین:
- رئیس حکومت خودگردان فلسطین - محمود عباس :
عرفات ( اولین رئیس تشکیلات خودگردان فلسطین ) در روز یازده نوامبر 2004 در سن 75 سالگی پس از مدتی بیماری، به علت اختلال خونی در بیمارستانی در فرانسه درگذشت.
روحی فتوح رئیس شورای قانونگذاری فلسطین نیز تا زمان برگزاری انتخابات سراسری نهم ژانویه به عنوان رئیس دولت خودگردان انجام وظیفه می کرد.
در رای گیری که روز یکشنبه، 9 ژانویه، در کرانه باختری رود اردن، باریکه غزه و بخش شرقی بیت المقدس صورت گرفت، محمود عباس که به ابومازن معروف است با کسب اکثریت آراء به عنوان رهبر تشکیلات خودگردان فلسطینی انتخاب شد.
او در پی مرگ یاسر عرفات، رهبر فقید فلسطینیان در روز 11 نوامبر 2004، به عنوان رهبر سازمان آزادیبخش فلسطین برگزیده شده بود.
محمود عباس که 70 سال دارد از سوی جنبش فتح که اصلی ترین جناح سیاسی فلسطینی است در انتخابات نامزد شده بود.
او در ماه می 2003 به عنوان نخست وزیر تشکیلات فلسطینی برگزیده شد ، اما چهار ماه بعد استعفا داد.
- یاسر عرفات :
به دلیل اهمیت اقدامات یاسر عرفات، نگاهی گذرا بر زندگی و فعالیت های وی خواهیم داشت.
عرفات در سال 1929 در مصر متولد شد و تحصیل کرد. او قبل از تاسیس جنبش فتح (مخفف جنبش آزادیبخش فلسطین به زبان عربی) در سال 1958 ریاست یک شرکت مهندسی ساختمان را در کویت به عهده داشت.
عرفات در سال 1964 کویت را به قصد اردن ترک کرد و جنبش فتح حملات چریکی بداخل اسرائیل را آغاز کرد. در سال 1968 عرفات به عنوان رئیس سازمان آزادیبخش فلسطین (ساف) انتخاب شد و در واقع جنبش فتح را به هسته اصلی ساف تبدیل کرد.
او در پی اخراجش از اردن در سال 1970 نیروهای خود را بار دیگر در لبنان مستقر کرد. اما تحت فشار نیروهای اسرائیلی مجبور شد که در سال 1982 لبنان را به مقصد تونس ترک کند. در پی تاسیس مرکز فرماندهی ساف در تونس، عرفات از یک حمله هوایی در صحرای لیبی جان سالم بدر برد.
عرفات در اول ژوئیه 1994، پس از گذراندن 27 سال در تبعید، به نوار غزه بازگشت. وی در اکتبر 1993 از طرف سازمان مرکزی ساف به عنوان رئیس اقتدار ملی فلسطین انتخاب شد و در سال 1996 پس از یک همه پرسی در این مقام تائید شد.
اما در آوریل 2002، عرفات با یکی از چالشهای بزرگ زندگیش مواجه شد. شارون او را مهره ای بی ربط توصیف کرد و نیروهای اسرائیلی که ستادش را برای مدت چهار ماه محاصره کرده بودند بیشتر محوطه آن را اشغال و تخریب کردند. اما او به کمک فشارهای بین المللی بر شارون توانست آن وضعیت خطیر را پشت سر گذارد.
برای بسیاری عرفات نماد تلاشهای فلسطینیها دربرای حق تعیین سرنوشتشان است.
اما منتقدان فلسطینی او بر این عقیده بودند که تشکیلات عرفات جنبه بسیار شخصی پیدا کرده و فساد زده بود. آنان همچنان بر این باور بودند که وی به سبب اعطای امتیازات بیش از حد به اسرائیل و اعتماد نابجا به آمریکا در جهت اعمال فشار لازمه بر اسرائیل برای ترک زمینهای فلسطینیان با شکست مواجه شد.
- نخست وزیر فلسطین – اسماعیل هنیه
سمت نخست وزیر در تشکیلات خودگردان درپی درخواست ایالات متحده آمریکا، که آن را شرطی برای آغاز کار تدوین یک نقشه صلح مورد حمایت بین المللی برای منطقه قرار داده بود، ایجاد شد و در مارس 2003 از سوی پارلمان فلسطین به تصویب رسید.
پس از نخست وزیری کوتاه و استعفای محمود عباس به دلیل اختلاف با یاسر عرفات ، احمد قریع به نخست وزیری رسید .
پس از شکست جنبش فتح در انتخابات اخیر تشکیلات خودگردان و پیروزس جنبش حماس ( اسماعیل هنیه) که یک معلم و دارای سوابق فعالیتهای سیاسی بود به نخست وزیری انتخاب و مسئول تشکیل کابینه شد .
اسرائیل:
- رئیس جمهور اسرائیل - موشه کتساو
رئیس جمهور در ساختار سیاسی اسرائیل بیشتر مقامی تشریفاتی است تا سیاسی و مسئولیت تشکیل کابینه و دولت با نخست وزیر است .
- نخست وزیر اسرائیل – ایهود اولمرت
پس از سکته های متعدد ، آریل شارون از آغاز سال 2006 در کمای شدید فرو رفت و اصطلاحاً دچار مرگ سیاسی شد و معاون و جانشین وی ایهود اولمرت ، بر اساس قانون وظایف او را تا پایان دوران نخست وزیری بر عهد گرفت .
پس از برگزرای انتخابات جدید ، ایهود اولمرت رسماً نخست وزیر اسرائیل شد و تشکیل کابینه داد .
3- رسانه ها
رسانه های فلسطینی:
تلویزیون رسانه اصلی برای پخش اطلاعات و اخبار در مناطق فلسطینی نشین است. داشتن ماهواره امری معمولی است و رسانه های پان عرب، بخصوص شبکه تلویزیونی الجزیره که از قطر پخش می شود، از محبوبیت فراوانی برخوردارند.
شبکه های رسمی رادیو و تلویزیون اقتدار ملی فلسطین در کنار دهها شبکه مستقل مشغول به فعالیت اند. همچنین تلویزیون اردن در کرانه غربی بینندگان زیادی دارد.
در پی انتفاضه دوم رسانه های فلسطینی بر اثر عملیات نظامیان اسرائیلی بشدت صدمه دیدند و شبکه های رادیو و تلویزیونی آن تخریب شدند. از جمله شبکه رادیو تلویزیونی اقتدار ملی فلسطین در رام الله که در ژانویه 2002 تخریب شد. اسرائیل دائما رادیو و تلویزیون فلسطین را متهم به تهییج خشونت کرده است.
الف - مطبوعات
- القدس : پرفروشترین روزنامه، واقع در بیت المقدس
- الایام : روزنامه، واقع در رام الله
- الحیات الجدید : روزنامه متعلق به اقتدار ملی فلسطین
ب – رادیو
- رادیو صدای فلسطین : شبکه رسمی اقتدار ملی فلسطین
ج - تلویزیون
- تلویزیون فلسطین : شبکه رسمی اقتدار ملی فلسطین
- تلویزیون ماهواره ای فلسطین : واقع در غزه و تحت مدیریت اقتدار ملی فلسطین
- تلویزیونهای مستقل: القدس (ویژه آموزش و پرورش)، المهد، المجد، النورس، الشرق، امواج، بیت اللحم، شپردز، الوطن
د - خبرگزاری
- خبرگزاری فلسطین (وفا): به زبانهای عربی، انگلیسی، فرانسه و عبری
و - اینترنت
- تا سال 2005 حدود 250 هزار نفر دسترسی به اینترنت داشته اند.
رسانه های اسرائیلی:
مطبوعات و رسانه های اسرائیلی متعدد و متنوع هستند و زبانها، عقاید سیاسی و نظریات دینی مختلفی را منعکس می کنند.
سازمان رادیو و تلویزیون اسرائیل همانند بی بی سی، سرویسهای رادیو و تلویزیون عمومی را اداره می کند. بخش اعظم بودجه آنها از طریق حق اشتراک دستگاههای گیرنده تلویزیونی تامین می شود.
کانالهای 2 و 10 شبکه های اصلی تلویزیونی تجاری هستند. اکثر خانوارها مشترک تلویزیون کابلی و یا ماهواره ای هستند.
رادیوهای تجاری در سال 1995 آغاز به کار کردند. اما افزایش روزافزون رادیوهای بدون مجوز رسمی و رقابت با آنان کار را برایشان مشکل کرده است. تعداد رادیوهای بدون مجوز در سال 2004 حدود 180 ایستگاه تخمین زده شد. تعدادی از این رادیوهای بدون مجوز برنامه های یهودیان افراطی را پخش می کنند.
تمامی جراید اسرائیلی مستقل و تعداد زیادی از آنها دارای سایت اینترنتی هستند.
بر اساس گزارشی که در سال 2005 از سوی سازمان گزارشگران بدون مرز منتشر شد ، با وجود اینکه دولت اسرائیل آزادی بیان رسانه های داخلی را محترم می شمارد، آزادی مطبوعات در طی عملیات ارتش در کرانه باختری و نوار غزه محدود شد. (9)
در سال 2003 موسسه بین المللی مطبوعات در وین گزارش داد که حداقل 82.9 درصد موارد نقض آزادی مطبوعات در کرانه باختری و نوار غزه از آغاز انتفاضه دوم از سوی اسرائیلیها بوده است. در این گزارش افزوده می شود که اکثر خبرنگاران هدف قرار گرفته شده فلسطینی بودند.
الف - مطبوعات
- یدیوت آهار انوت : روزنامه واقع در تل آویو
- ها آرتص : روزنامه واقع در تل آویو
- جروزالم پست : نشریه روزانه
- معاریو : روزنامه واقع در تل آویو
- دیلی گلوبز : روزنامه اقتصادی واقع در تل آویو (10)
ب – رادیو
تلویزیون عمومی، اداره کننده رادیوهای عمومی، شامل:
- رادیو راشت الف : ویژه سخنرانیها
- رادیو راشت بت : ویژه اخبار
- رادیو راشت گیمل : ویژه موسیقی
- رادیو قلیزهل: متعلق به نیروی دفاعی اسرائیل، پخش اخبار و موسیقی برای نظامیان
- رادیو گلگلتز : تحت مدیریت نیروی دفاعی اسرائیل، ویژه موسیقی و ترافیک
ج – تلویزیون
- سازمان رادیو و تلویزیون اسرائیل : تلویزیون عمومی، اداره کننده کانال 1
- کانال 2: ملی، تجاری
- کانال 10 : ملی، تجار
و - اینترنت
بر طبق آمار بین المللی ، اسرائیل بیشترین کاربران اینترنتی را به لحاظ جمعیتش دارد و یکی از صنایع بزرگ آن را تشکیل می دهد . حدود دو و نیم میلیون نفر تا سال 2005 به اینترنت دسترسی داشتند .
... ادامه دارد
یادداشتها :
1- رک ، سرزمین های با مرزهای شیشه ای و چترهای شیشه ای، از همین نگارنده (مهدی علیخانی www.alikhani.net)
2- به لحاظ اهمیت بسیار منطقه فلسطین در طول تاریخ ، این منطقه را لولای اتصال سه قاره آسیا، اروپا و افریقا ، قلمداد کرده اند .
3- سازمان ملل متحد - سال2005
4- سازمان ملل متحد - سال2005
5- آمار بانک جهانی – سال 2003
6- سازمان ملل متحد- سال 2004
7- سازمان ملل متحد - سال2005
8- آمار بانک جهانی – سال 2003
9- رک ، چترهای شیشه ای ، از همین نگارنده (مهدی علیخانی – www.alikhani.net)
10- همان
پژوهشگر: مهدی علیخانی
چکیده: پس از بررسی تسلط صهیونیسم جهانی بر سینما (تحت پروسه امپریالیسم رسانه ای) در بخش گذشته، در این بخش به ادامه این پروسه و مشخصاً تسلط صهیونیسم بر رسانه های خبری در جهان پرداخته می شود. آغاز موج تسلط صهیونیسم بر رسانه های خبری جهان مقارن با پایان جنگ جهانی دوم و تأسیس رژیم اسرائیل در سرزمین های اشغالی فلسطین بود و این موج در دهه پایانی قرن بیستم شدت گرفت و با گسترش تکنولوژی ماهوارها، حیطه نفوذ آن نیز بسرعت گسترش یافت. نگارنده در این مقاله رسانه های خبری تحت سیطره صهیونیسم را در دو فاز داخلی و بین المللی مورد بررسی قرار می دهد.
____________________________________
پس از بررسی تسلط صهیونیسم جهانی بر سینما (تحت پروسه امپریالیسم رسانه ای) در بخش گذشته، در این بخش به ادامه این پروسه و مشخصاً تسلط صهیونیسم بر رسانه های خبری در جهان پرداخته می شود.
همانطوری که قبلاً نیز اشاره شد، این پروسه عظیم که پایه های آن در کنفرانس بال سوئیس در سال 1897 بنا نهاده شد، شامل مراحل نفوذ، تسخیر و کنترل می باشد که نهایتاً و در کنار دیگر فازهای امپریالیسم نو یا امپریالیسم رسانه ای، چترهایی شیشه ای را بر سر مخاطبین در کلونی*هایی با مرزهای شیشه ای کشیده و آنچه را که می خواهند بطور گزینشی و همراه با تحریف در اختیار مخاطب قرار می دهند.
به دیگر دست، محدوده تحت نفوذ این نوع از امپریالیسم را می توان به مصداق (گلخانه ای شیشه ای) در نظر گرفت که در آن انسان ها همانند گلها و گیاهان در شرایط کنترل شده و غیر واقعی از آنچه درخارج برقرار است نگهداری می شوند و ادامه حیات آنها شدیداً متأثر از عملکرد گردانندگان این محدوده است.
آغاز موج تسلط صهیونیسم بر رسانه های خبری جهان مقارن با پایان جنگ جهانی دوم و تأسیس رژیم اسرائیل در سرزمین های اشغالی فلسطین بود و این موج در دهه پایانی قرن بیستم شدت گرفت و با گسترش تکنولوژی ماهوارها، حیطه نفوذ آن نیز بسرعت گسترش یافت.
با توجه به این مقدمه، نگارنده رسانه های خبری تحت سیطره صهیونیسم را در دو فاز داخلی و بین المللی مورد بررسی قرار می دهد.
الف ) رسانه های خبری در درون اسرائیل:
رسانههای خبری در رژیم صهیونیستی به مانند سایر نهادهای صهیونیستی یک هدف عمده را دنبال میکنند و آن دفاع از موجودیت حکومت یهودی (موردنظر صهیونیست ها) و تقویت پایههای آن است. این رسانهها ابزار تحقق حاکمیت مطلق عبریها بر فلسطین هستند و برای رهبران رژیم صهیونیستی از اهمیت زیادی برخوردارند.
رسانههای گروهی در رژیم صهیونیستی از آزادیهای خاص خود برخوردار هستند و میتوانند دولت را نقد کنند، اما این ظاهر قضیه است و در باطن، سانسور بسیار شدیدی بر آن اعمال میشود که یکی از علل عمده آن انتفاضه مردم فلسطین و ضربات سنگینی است که این قیام مردمی بر پیکره رژیم اشغالگر قدس (خصوصاً از سال 2002 به بعد) وارد کرده است.
از آغاز پیدایش این رژیم پنج جنگ میان اعراب و اسرائیل در گرفته است. در تمام این جنگ ها اسرائیل کوشید خود را از لحاظ امنیتی، نظامی و روانی موفق و پیروز نشان دهد. لذا از همان زمان سانسور بسیار شدیدی بر مطبوعات، رادیو، تلویزیون و سایر رسانههای ارتباطی اعمال شد تا اخبار جنگ فقط به نفع مصالح این رژیم منتشر شده، حقایق به شکلی وارونه به افکار عمومی عرضه گردد.
ریشه این سانسور را میتوان در قوانین دوران قیمومیت انگلیس در فلسطین به ویژه قانون مطبوعات در سال 1933 و قانون دفاع در شرایط فوق العاده در سال 1946 بخوبی یافت.
این قوانین به وزارت کشور اختیار میدهد تا در صورت بروز هر گونه مورد خلاف امنیت ملی، روزنامهها را تعطیل کند.
بطورکلی، این قوانین بر سه اصل استواراست:
1- لزوم تایید وزیر کشور برای صدور نشریات
2- نظارت وزارت کشور بر رسانه های خبری و اختیارات ویژه این وزارتخانه برای بستن یک روزنامه یا نشریه
3- لزوم جلب موافقت بخش سانسور، توسط هر نشریه، پیش از انتشار آن نشریه
بنابراین قانون سیستم دفاع در شرایط فوق العاده مصوب سال 1945، می گوید: بر سانسورچی فرض است که از انتشار هر گونه مطلبی که مخل امنیت عمومی و سلامت جامعه باشد، جلوگیری کرده، صادرات و واردات تمام نشریات را کنترل و در صورت احساس خطر از آن جلوگیری نماید!
این در حالی است که در رژیم صهیونیستی تفاوت فاحشی میان روزنامههای عربی یا محل صدور آن، که در قدس یا سرزمینهای اشغالی میباشد، وجود دارد و هر روزنامه یا نشریه بنابر ملیت و نژاد صاحبانش از امتیازات خاصی برخوردار است.
قوانین اسرائیل که ریشه در قوانین انگلیس دارد برای مطبوعات عبری آن طور که باید و شاید اجرا نمیشود، اما با این وجود نظامیان در امر سانسور رسانه ها آشکارا دخالت میکنند.
از میان مهمترین بندهای این قانون میتوان به این مورد اشاره نمود:
1- همکاری کامل میان ارتش و رسانه ها برای جلوگیری از انتشار اخبار امنیتی که مغایر با مصالح اسرائیل است.
2- عدم سانسور اخبار سیاسی، جز در موارد خاص.
3- تشکیل کمیتهای از نماینده ارتش، نماینده رسانه ها و یک کارمند رسمی که از سوی دولت برای نظارت بر امر سانسور انتخاب میشود.
4- این کمیته وظیفه دارد در اختلافات میان رسانه ها و بخش سانسو نظامی در مدت 24 ساعت داوری کند.
5- این کمیته میتواند تمام مطبوعات، نشریات و رسانههای گروهی دیداری و شنیداری و خبرنگاران خارجی در اسرائیل را تحت کنترل قرار دهد.
6- براساس قانون، مطبوعات میتوانند در صورت بروز مشکل به دادگستری شکایت کنند.
اما جالب اینکه، سانسور فقط از جانب نظامیان نیست بلکه سازمان های امنیتی نیز در این امر دخیل هستند.
مرکز اصلی سانسور نظامی در اسرائیل در تل آویو و قدس قراردارد که 24 ساعته فعال هستند.
تعداد این مراکز هر روز در حال افزایش و دامنه فعالیتشان در حال گسترش است واین نظارت، خبرنگاران خارجی را هم در بر می گیرد.
(شایان ذکر است، بخش سانسور نظامی زیر نظر یک سرتیپ، که از سوی رئیس اداره اطلاعات ارتش انتخاب میشود، قرار دارد.)
قانون سانسور نظامی طی سالهای گذشته بارها تغییر کرده است و بندهای آن از 16 ماده در سال 48 به 68 ماده در سال 1966 افزایش یافت .
در حالیکه اکنون فقط 10 بند دارد که اکثر آن مربوط به امنیت کشور است ،این قانون بنابر شرایط هر دوره میتواند تغییر یابد.
ازدیگر مسائلی که باید در رسانه ها رعایت شود و جزء خطوط قرمز تلقی می شوند، عبارتند از:
- موضوع سلاحهای هستهای و میزان آن
- صنایع نظامی و هزینههای آن
- اسناد و مذاکرات سری در سیاسیت خارجی
- عملیات سری سازمانهای امنیتی واساس شرکت کنندگان در این عملیات و پایگاههای نظامی
- اطلاعات طبقه بندی شده ارتش
- مذاکرات و تصمیمات اتخاذ شده از سوی شورای کوچک وزیران درباره مسائل امنیتی و هر مطلب یا موضوعی که انتشار آن موجب اخلال در امنیت کشور شود.
در سال 1980 ارتش اسرائیل شیوه جدیدی را برای کنترل دقیق اطلاعات نظامی و امنیتی و طبقه بندی شده ابداع کرد. در این شیوه که پس از پیمان (کمپ دیوید) به مرحله اجرا درآمد، نماینده ارتش میتواند به روزنامه نگاران لقب خبرنگار نظامی اعطا کند یا مانع از ادامه کار یک خبرنگار شود!
به همین دلیل در اسرائیل نوعی تناقض و دوگانگی در امر تبلیغات و اطلاع رسانی وجود دارد یعنی از یک سو به خبرنگاران و روزنامهنگاران آزادی داده میشود و از سوی دیگر اعمال آنان به شدت تحت کنترل قرار می گیرد و قانون سانسور بر مطبوعات و رسانههای گروهی بر آنها اعمال می گردد؛ امری که باعث شده خبرنگاران و روزنامه نگاران به آلت دست سران تل آویو تبدیل شوند.
در این راستا به برخی از مهمترین رسانه های خبری در داخل اسرائل اشاره می شود:
در رژیم صهیونیستی دهها رسانه خبری از قبیل: روزنامه، هفتهنامه و ماهنامه به زبان های عبری، روسی، عربی، انگلیسی، فرانسوی و ... چاپ و منتشر میشود.
اما مهمترین روزنامههای عبری زبان عبارتند از: (یدیعوت آحرونوت)، (معاریو) و (هاآرتس).
در کنار آن روزنامه هایی چون (یتدنئمان)، (همودیع) و (هاتسوفیه) وجود دارد که به جریانها و جناحهای سیاسی مختلف وابسته هستند.
1- هاآرتس (کشور):
از قدیمی ترین رسانه های خبری اسرائیل (هاآرتص) یا کشور را می توان نام برد، که تاریخ انتشار آن به سال 1918 بازمی گردد.
هاآرتص، از نظر حرفهای از سطح بسیار بالایی برخوردار است اما شمارگان آن در روزهای عادی 50 هزار و در روزهای جمعه و اعیاد 75 هزار نسخه میباشد!
این روزنامه از موقعیت تبلیغاتی بالایی در میان مردم به ویژه کارمندان ارشد دولت، بازرگانان، فرهنگیان، دانشگاهیان، سیاستمداران و نظامیان برخوردار است و از لحاظ جناحی گرایشهای چپ گرایانه لیبرالی دارد. به همین دلیل همواره خواهان خصوصی سازی اقتصادی و جدایی دین از سیاست میباشد.
مهمترین کارشناسان و مفسران این روزنامه نیز عبارتند از:
زئیف شیف (کارشناس مسائل استراتژیک)، عاموس هارئیل (مفسر امور نظامی)، آلوف بن (مفسر مسائل سیاسی) و تسفی بارئیل (مفسر امور عربی).
لازم به ذکر است این روزنامه نشریاتی اقماری نیز منتشر میکند که ازآن جمله میتوان به (هعیر تل آویو)، (کول هعیر قدس)، (کان داروم جنوب)و (تسومیت هشارون) اشاره نمود.
2- روزنامه یدیعوت آحرونوت (آخرین اخبار)
این روزنامه در سال 1939 توسط (کوماروف) از سرمایه داران مشهور یهود تاسیس شد. یدیعوت اولین روزنامه عصر در فلسطین اشغالی به شمار می رود.
(آخرین اخبار)، روزنامهای است رنگی و بسیار ساده از نظر نگارش که شمارگان آن 350 هزار نسخه در روزهای عادی و 600 هزار نسخه در روزهای جمعه و اعیاد میباشد.
این روزنامه تمایلاتی راست گرایانه و تجاری دارد و بصورت رنگی عرضه میشود.
مهمترین مفسران این روزنامه نیزعبارتند از:
آلکس ویشمن (مفسر نظامی)، ناحوم برنیاع (مفسر سیاسی) و رونی شیکید (مفسر امور فلسطین).
3- روزنامه معاریو (بعدازظهر ـ عصر به خیر)
این روزنامه در ژوئیه سال 1948 و به همت تعداد زیادی از نویسندگان و مفسران مستعفی روزنامه یدیعوت آحرونوت که بیش از مساله سود مادی، حرفه روزنامه نگاری برایشان مهم بود، تاسیس شد!
این روزنامه از نظر گرایش بیشتر به هاآرتس شبیه است، اما تمام طیفها و جریانهای سیاسی را پوشش میدهد.
شمارگان این روزنامه در روزهای عادی 150 هزار و در روزهای جمعه و اعیاد 250 هزار نسخه است.
مهمترین مفسران معاریو عبارتند از:
بن کاسبیت (مفسر مسائل سیاسی داخلی)، حامی شلیف (مفسر سیاسی و نظرسنجیها) و عودید گرانوت (مفسر امور عربی).
شایان ذکر است، رژیم صهیونیستی همواره اهمیت زیادی برای رسانههای گروهی اسرائیلی بوده و هست، چرا که همانطور که در ابتدا ذکر شد، این رسانهها نقشی کلیدی و حساسی در سیطره بر افکار عمومی و پردازش آن و همچنین جنگ روانی بر ضد اعراب و مسلمانان ایفا میکنند. در اسرائیل افراد و گروههای زیادی دست اندرکار امر تبلیغات دیداری، شنیداری و خواندنی هستند اما هدف تمام آنها یکی است و آن تسلط بر اندیشه اعراب و نشان دادن برتری رژیم صهیونیستی و اندیشه صهیونیسم میباشد. یکی از شگردهای این دسته از مبلغان صهیونیست، جلب اعتماد افکار عمومی جهان عرب است که بدین منظور در ابتدا حقایق را آن گونه که هست منتقل میکنند اما پس از مدتی وقتی به اصطلاح اعتماد مخاطبان را جلب کردند آرام آرام عقاید و اندیشههای واهی خود را به مخاطبان تزریق و حقیقت را تحریف میکنند.
لذا رژیم صهیونیستی (به ویژه نخست وزیر)، هر هفته با سردبیران بخشهای مختلف خبری در شبکههای تلویزیونی اسرائیل و خبرنگاران و مفسران بخشهای نظامی این شبکهها با تشکیل جلسات هفتگی، درباره ارائه بهترین راهکارها به منظور تحقق اهداف رژیم صهیونیستی به بحث و تبادل نظر می پردازد.
جالب آنکه، رسانه های عربی در اراضی سال 1948 تحت نظارت کمیته روزنامه نگاران و ستاد مشترک ارتش اسرائیل قرار دارند، اما از نظر عملی تحت نظارت کامل مقامات نظامی و غیرنظامی رژیم صهیونیستی هستند و سیاستهای مورد نظر دولت تل آویو در مورد آنها اجرا میشود.
این سیاست بخشی لاینفک از سیاستها و خط مشی کلی رژیم صهیونیستی بشمار می رود و بالطبع آنچه که از مطبوعات عربی می خواهد نیز در همین راستا قرار دارد.
بنابراین سانسور گسترده ای بر رسانه های فلسطینی، از سوی هیات حاکمه یهودی اسرائیل بر اعمال میشود.
لازم به ذکر است از سال 1948 تا سال 1988 برخی شخصیتهای عرب که در دستگاههای دولتی نفوذی داشتند در خدمت احزاب یهودی لیبرال یا احزابی چون (ماپای)، (کار)، (میکی) و حزب کمونیست بودند، اما پس از سال 1988 با تغییر شرایط بین المللی و منطقهای، اندکی اوضاع تغییر کرد و اعراب توانستند لیستهایی مستقل برای شرکت در انتخابات تشکیل دهند، البته این امر ظاهری بود و پس از مدتی قوانین سختی بر امور تبلیغاتی و اطلاع رسانی فلسطینیها وضع شد.
یکی از بهترین نمونهها در این زمینه لغو مصونیت از چند تن از نمایندگان کنیست از جمله "د. عزمی بشاره" بود که سروصدای زیادی را در محافل مختلف عربی و منطقهای براه انداخت.
از سوی دیگر صهیونیستها قانونی وضع کردند که بر اساس آن هر عربی که از گروههای جهادی دفاع کرده و به نفع آنان سخن بگوید، حق شرکت در انتخابات و نامزد شدن در آن را ندارد (که با توجه به پیروزی حماس در انتخابات اخیر، رژیم صهیونیستی بر اساس همین قانون با نخست وزیری اعضای حماس مخالف است.)
از دیگر نمونههای بارز این تبعیض مخالفت با صدور یک ماهنامه عبری زبان از سوی صهیونیستها بود. این ماهنامه قرار بود توسط (سلیمان شکور) یکی از روزنامه نگاران فلسطنی افتتاح شود که صهیونیستها از این امر سخت به وحشت افتاده و به دلایل مختلف مانع از انتشار آن شدند.
ب) رسانه های خبری در سراسر جهان :
صهیونیسم به عنوان یکی از مظاهر استعمار جدید با اتکا بر پشتوانههای اقتصادی و ابزارای تبلیغی و با حمایت همهجانبه قدرتهای جهانی، حرکت گستردهای را برای تسخیر و کنترل رسانه های خبری بزرگ جهان آغاز کرد.
در اوت 1897 میلادی در شهر "بال" سوئیس، اولین کنگره صهیونیستها به ریاست "تئودور هرتزل" مؤلف کتاب "دولت یهود" برگزار شد. در این کنگره صهیونیستها بر این موضوع اتفاق نظر داشتند که نقشه برپایی دولت اسرائیل جز با تسلط بر سازمانهای خبری جهان میسر نخواهد بود.
در این راستا، نگارنده به پروتکل شماره دو دانشوران صهیون اشاره می کند. در ماده پنج این پروتکل آمده است:
"میدانیم که ممالک جهان از رسانه ها به عنوان وسیلهای برای هدایت مردم در جهت خواستههای خود استفاده میکنند، به همین جهت ما باید جریان رسانه ها، مطبوعات و روزنامهنگاری را در خدمت اهداف خویش درآوریم و آرام آرام به سمت صهیونی کردن رسانه ها حرکت کنیم و افسار و عنان آن را به دست گرفته و به سمت خود منعطف سازیم. ما نباید بگذاریم که دشمنانمان به آن دسته از روزنامهها و رسانههای خبری که بیانگر آراء و نظرات آنان باشد، دست یابند. هیچ خبری نباید بدون کنترل و نظارت ما برای مردم بیان شود!"
در ادامه این پروتکل، صهیونیستها، روش های کار را بررسی کرده و تأکید کردهاند:
"لازم است، افرادی را که دارای سوابق اخلاقی نادرست در جامعه هستند، به سرپرستی امور رسانه های مهم بگماریم. به ویژه رسانه هایی که بر ضد ما مطالبی منتشر می کنند و آنگاه که دریافتیم ایشان در برابر ما خضوع نمیکنند و برخلاف ما موضع میگیرند، مسائل سوء اخلاقی ایشان را فاش سازیم و کارشان را یکسره کنیم و به دیگران نیز بفهمانیم که در صورت مخالفت با ما به چنین وضع اسفباری دچار خواهند شد.»
واقعیات موجود دنیای امروز نشان میدهد که صهیونیستها به آنچه مورد نظرشان بود و به آن توجه داشتند، جامه عمل پوشاندهاند. مهمترین نمود این روند را میتوان در نفوذ صهیونیستها در خبرگزاریهای بزرگ جهان مشاهده کرد. امروزه، چهار بنگاه خبری مهم جهان یعنی "آسوشیتدپرس"، "یونایتد پرس"، "رویتر" و "خبرگزاری فرانسه" متعلق به یهودیان صهیونیسم و یا متأثر از نفوذ آنهاست. این چهار خبرگزاری تحت نفوذ صهیونیستها روزانه بیش از چهل میلیون کلمه خبر تهیه میکنند و مدعیاند که نود درصد اخبار خارجی روزنامههای و رادیو و تلویزیون کشورهای جهان از طریق آنها تأمین میشود. این هدفی است که دقیقاً در پروتکل های صهیونیستها پیشبینی شده و آمده است:
"لازم است هیچ خبری در اختیار جامعه قرار نگیرد، مگر اینکه با موافقت و تأیید ما باشد. تحقق این امر جز با سلطه بر خبرگزاریها که اخبار همه نقاط جهان در آنجا متمرکز میگردد، امکانپذیر نیست. تنها از این طریق است که میتوان ضمانت کرد که هیچ خبری منتشر نشود، مگر اینکه ما آن را برگزیده و با آن موافقت کرده باشیم."
امروزه آثار این تسلط به خوبی نمایان است و شواهد متعددی نشان میدهد اخباری که از طریق رسانه های خبری بزرگ جهان منتشر میشود از فیلتر خبری صهیونیستها عبور میکند و به دلیل همین نفوذ است که این بنگاههای خبری به نفع صهیونیستها به انگارهسازی و جعل واقعیات میپردازند.
این انگارهها معمولاً بر مبنای ماهیت واقعی رویدادها، موضوعها و شخصیتها استوار نیست، بلکه غالباً با منافع سیاسی، نظامی و اقتصادی صهیونیستها و کشورهای سلطهگر تطبیق دارد. این موضوع را «رابرت فیسک» روزنامهنگار انگلیسی بیان کرده و در یک اظهارنظر کارشناسانه به بررسی تأثیران این شگرد بر افکار عمومی جهان پرداخته است. وی در گزارشی که چندی پیش در این رابطه منتشر کرد، نوشت:
"به عنوان نمونه لفظ «تروریست» ازسوی صهیونیستها و رسانههای گروهی تحت نفوذ آنها تنها به مسلمانانی که علیه رژیم صهیونیستی مبارزه میکنند، نسبت داده میشود، اما فجایعی که صهیونیستها به وجود می آورند، هرگز برچسب رخداد تروریستی به خود نمیگیرد."
بر همین اساس است که خبرگزاریهای تحت نغوذ صهیونیستها، تاکنون هیچگاه واژه «تروریست» را برای صهیونیستها به کار نبردهاند و حتی در مورد فکرباز صهیونیستی که «اسحاق رابین» نخست وزیر وقت رژیم صهیونیستی را به هلاکت رساند، به جای استفاده از واژه تروریست، مفاهیم دیوانگی و عدم تعادل روانی را به کار بردند!
«نیویورک تایمز» و «واشنگتن پست» دو روزنامهای که جزو معتبرترین و بانفوذترین روزنامههای آمریکا به شمار میآیند، توسط صهیونیستها کنترل واداره میشوند.
روزنامه "نیویورک تایمز" که در زمینه اجتماعی، سیاسی و فرهنگی فعالیت دارد، امروزه به صورت یک راهنمای غیررسمی افکار عمومی آمریکا مطرح است و دقیقاً به همین علت است که صهیونیستها از سالها قبل برای نفوذ در این روزنامه جهت پیشبرد اهداف خود برنامهریزی کردهاند.
روزنامه "نیویورک تایمز" در سال 1851 میلادی توسط "هنری.ج. ریموند" و "جورج جونز" تأسیس شد. پس از گذشت مدتی درآمد ناشی از تبلیغات این روزنامه به شدت کاهش یافت و این امر تا آنجا پیش رفت که روزنامه مزبور را تا مرز ورشکستگی کشاند. در این زمان یک ناشر ثروتمند صهیونیست به نام "ادلف اوش" توانست امتیاز این روزنامه را به نازلترین خریداری نماید.
بعد از خرید نیویورک تایمز توسط او، درآمد ناشی از تبلیغات این روزنامه صهونیستی به طور قابل ملاحظهای رشد کرد و در جهت منافع صهیونیستها به کار گرفته شد.
دومین روزنامه معروف آمریکا، "واشنگتن پست" است که با رخنه کردن در اغلب سازمان های دولتی در واشنگتن، سیستم ویژهای برای انتشار اخبار وابسته دولت آمریکا به وجود آورد. این روزنامه در سال 1933 به علت ورشکستگی به حراج گذاشته شد و در همان موقع شخصی به نام "اوژن میر" سرمایهدار معروف صهیونیست آن را خریدرای کرد و از آن زمان تحت نفوذ صهیونیست ها قرار گرفت.
واشنگتن پست، در قالب طرح مسائلی مثل فقر، گرسنگی، تورم، بحران انرژی، نفت، جنگ و دیگر مسائل سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی، افکار و عقاید مردم آمریکا را در جهت القای اهداف خود هدایت کرده و به طور ماهرانهای واقعیتها را مخفی نگه میدارند.
این رسانه ها، حتی مسائل داخلی آمریکا را نیز تحت کنترل خود گرفتهاند. به عنوان نمونه آنها میتوانند در انتخابات نمایندگان کنگره ملی آمریکا یا ریاست جمهوری مؤثر باشند، همچنان که ماجرای واترگیت نشان داد، آنها همچنین میتوانند در بدنام کردن و یا برکناری هر یک از مخالفان خود در صورت لزوم و بنا به میل و مصالح خود، اقدامات تبلیغاتی کنند.
صهیونیسم جهانی، علاوه بر این دو روزنامه پرتیراژ، بر مطبوعات تخصصی و هنری ایالات متحده آمریکا نیز سیطره پیدا کرده است. این تسلط به وضوح در صفحات مجله هنری- سینمایی "فاریتی" مشهور است. در یکی از شمارههای این مجله طوماری که در یک صفحه چاپ شد که در آن امضای 171 نفر از دست اندرکاران سینما و تلویزیون به چشم میخورد. امضاءکنندگان که اغلب صهیونیستها بودند، آمادگی خود را جهت بذل مبالغ هنگفتی برای حمایت از تعدادی از نامزدهای آمریکایی جهت انتخاب نمایندگان طرفدار صهیونیسم، توجهیات مختلفی را ارائه کردند. عنوان مثال در بخشی از یک مقاله آمده بود:
"بهترین راه برای دفاع ازمصالح آمرکیا در خاورمیانه، انتخاب اعضای کنگره از بین افرادی است که معتقدند بقای اسرائیل، بهترین تضمین برای منافع آمریکا در آنجاست."
یکی از مهمترین اهداف صهیونیستها از نفوذ در رسانه های خبری آمریکایی، تلاش جهت به کارگیری شیوههای حمایت از صهیونیسم، تلاش جهت به کارگیری شیوههای گمراه کننده به منظور معرفی اسلام به عنوان یک جنبش انعطافناپذیر و مخالف تمدن است و اینکه اسلام خطری جدی برای جهان است!
یکی از روزنامههای تحت نفوذ صهیونیستها در آمریکا به نام "شیکاگوسان تایمز" در یکی ازشمارههای خود در مقالهای تحت عنوان (تفاهمی با اسلام نیست، مگر به زبان آهن و آتش) نظرات نویسنده مقاله را پیرامون اسلام را در قالب مقایسه با کمونیسم، چنین القاء کرد:
"ازآنجا که ایده کمونیسم در اصل تفکری غربی است، بهتر میتوان با آن به تفاهم و نظرهای مشترک رسید، اما با اسلام نمیتوان به تفاهم و نظر واحد دست یافت، مگر با آهن و آتش"!
در حالی که علیرغم بمباران تبلیغاتی مسموم صهیونیست ها، اسلام دینی الهی و انسانی و مبتنی بر حکمت و منطق است که احترام به اصول و ارزشهای معنوی را امری بسیار ضروری و پسندیده میداند و به رغم جوسازی رسانههای صهیونیستی، این دین بشر را به صلح فرا میخواند و این واقعیتی است که امروزه بر بسیاری از مردم جهان آشکارشده. درک این واقعی از سوی افکار عمومی جهان سبب گردیده، علیرغم تبلیغات رسانهها تحت نفوذ صهیونیسم و جریان سازی آنها علیه اسلام و مسلمانان، اسلام واقعی روز به روز نفوذ بیشتری در عرصه بینالمللی پیدا کند.
آنچه مبرهن است، موج نفوذ، تسلط و کنترل بر رسانه های جهانی توسط صهیونیست ها متوقف نشده و همچنان ادامه دارد.
از طرفی از آغاز قرن بیست و یکم، بر اساس برنامه ریزی دقیقی، صهیونیستها در پی دستیابی به رسانه های خبری محلی در داخل کشورهای جهان هستند.
از این جمله می توان به خریداری امتیاز یا درصدی از سهام رسانه های خبری در کشورهای اروپایی در 5 ساله گذشته اشاره کرد.
با اندک تأملی بر این مسئله می توان ارتباط صهیونیسم جهانی با اهانت به صاحت مقدس پیامبر اکرم (ص) در نشریات دانمارکی و درپی آن تکرار این اهانت نابخشودنی در دیگر رسانه ها و مطبوعات محلی و دولتی در برخی کشورهای اروپایی پی برد.
سالروز 11 سپتامبر و حمله به برجهای دوقلوی امریکا در سال 2005 میلادی، مصادف شد با انتشار کاریکاتورهایی که در آن به ساحت پیامبر اسلام(ص) توهین شد و نسبت به مقدسات اسلامی، هتک حرمت صورت گرفت .
این توهینها از دانمارک و در روزنامه «یولاند پستن »(jylland poste)، آغاز و سپس در روزنامه «ماگازینت» نروژ، روزنامه «سونسکا داکبلات» سوئد، «لااستامپا»ی ایتالیا و بعدها در روزنامه «لیبراسیون» و «لوموند» فرانسه و «الپریودیکو»ی اسپانیا و «دی ولت» آلمان پی گرفته و به چاپ رسیدند.
حال که نقش گروههایی چون «بیلدر برگر» و افرادی مانند «مایکل لدین»، «ریچارد پرل» و «آندرس الدرپ» (همسر «مرت الدرپ»، مدیرمسئول «یولاندز پستن») که همگی در ارتباط نزدیک با صهیونیستها و در خصومت با مسلمانان و خصوصاً ایران مشهور و معروف هستند، مشخص شده، موج جدید تسلط بر رسانه های خبری جهان توسط صهیونیست ها آشکارتر می شود.
- - - - - - - - - - - - - - - - - -
* توضیح: کلونی (colony)، به مستعمراتی اطلاق می گردد که امپریالیسم در برای مقاصد استعماری خویش در سرزمین های دیگر تحت نفوذ و اشغال خود قرار می دهد .