سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بسم الله الرحمن الرحیم

 4. سیدصدرالدین صدر

 پدر امام موسى صدر آیت‏اللَّه سیدصدرالدین صدر(5) فقیه بزرگ و از مراجع عالیقدر و معاصر شیعه بود. وى در سال 1299 هـ . ق -  یا 1298 هـ - (6) در کاظمین در میان چنین خاندانى دیده به جهان گشود. ادبیات و قسمتى از علوم مقدماتى را در سامرا از اساتید وقت فراگرفت و بعد در خدمت پدرش - که یکى از مراجع تقلید بود - به کربلا مهاجرت کرد و سطوح عالیه را در محضر شیخ حسن کربلائى خواند و مدتى هم درحوزه درس والد معظم خود حضور یافت و سپس به توصیه پدر، راهى حوزه علمیه نجف گردید و مدتى در درس آخوند خراسانى و سیدکاظم یزدى شرکت نمود و به اخذ اجازه اجتهاد نایل گردید و در سال 1329 هـ  بعد از فوت پدرش جهت زیارت بارگاه امام رضا (ع) به ایران آمد و مدت ده سال در مشهد ماندگار شد و به تدریس و ارشاد مردم مشغول گردید و در همانجا با دختر مرجع بزرگ وقت مرحوم آیت اللَّه حاج آقا حسین قمى، بنام بى‏بى‏صفیه ازدواج کرد.

  و در سال 1344هـ به نجف‏اشرف مراجعت کرد و براى احترام، در درس میرزاى نائینى حاضر مى‏شد و در سال 1349 به ایران برگشت و به دعوت مرجع عالیقدر و مؤسس حوزه علمیه قم آیت‏اللَّه حاج شیخ عبدالکریم حائرى یزدى در قم اقامت گزید و به سرعت به عنوان فقیهى عالیقدر و مرجعى بزرگ و معروف و یکى از ارکان حوزه علمیه قم اشتهار یافت و پس از رحلت آیةاللَّه حائرى به همراه دو مرجع بزرگ دیگر -  آیت‏اللَّه سیدمحمد حجت و آیت‏اللَّه سیدمحمدتقى خوانسارى - زعامت حوزه و مرجعیت شیعیان را به عهده گرفت و در حوزه علمیه قم خدمات شایان توجهى نمود و شاگردان زیادى در مکتب خود تربیت کرد.(7)

 ..................................................................................................................

5.  نام او محمدعلى بود و بعداً به ‹‹صدرالدین›› معروف گردید.

 6.  اعیان الشیعه، ج 3: ص 404.

 7.  نقباءالبشرج 944 - 943/2. 

 روایتى از آیت‏اللَّه صدر

 پس از رحلت آیت‏اللَّه حائرى مؤسس حوزه علمیه قم در سال 1355هـ قمرى، بسیارى از علما و اُدبا در سوگ او اشعار زیبایى به زبان عربى و فارسى سرودند که جالب‏ترین آنها، اشعار نغز و پرمحتواى آیت‏اللَّه صدر بود.

 اشعار این مرد بزرگ که برسنگ قبر مرحوم آیت‏اللَّه حائرى نقش بسته چنین است:

 عبدالکریم آیت‏اللَّه قضى                            وانحل منسلک العلوم عقده

اجوب ربع العلم بعد خصبه                          وهّد ارکان المعالى فقده

 کان لاهل العلم خیر والد                            و بعده امست یُتامى ولده

 کوکب سعد سعد العلم به                             دهراً و غاب الیوم عنه سعده

 فى شهر ذى‏القعده غاله الردى                       به سهمه یالیت شلّت یده

 فى حرم الائمة الاطهار فى                          شهر الحرام کیف حلّ صیده

 دعاه مولاه فقل مورّخا                              ‹‹لدى الکریم حلّ ضیفاً عبده››

 :( آیت‏اللَّه عبدالکریم حائرى جهان را بدرود گفت و با رحلت او حلقه دیگرى از زنجیره دانش و فرهنگ از میان رفت. او بوستان شکوفاى دانش بود. و فقدان او ارکان ارزشها را به لرزه درآورد. او براى دانشوران، بهترین پدر بود و با رحلت او فرزندان علمى وى یتیم شدند. او ستاره نیک‏بختى بود که فرهنگ و دانش، روزگارى طولانى، بوسیله او سعادت یافت، اما اینک با رحلت او ستاره سعادت علم ناپدید شد. در ماه ذیقعده، روزگار تیر اجل را بسوى او نشانه رفت که کاش دستش فلج مى‏شد. در حرم امامان پاک، آخر چگونه، در ماه حرام و حرم اهلبیت، صید حلال شد؟ خدایش او را بسوى خویش فراخواند و تاریخ آن چنین شد: بنده پروردگار، میهمان خداى کریم گردید.)

 پس از سرودن این اشعار نغز، مکاشفه‏اى رخ مى‏دهد که به روایت خود آیت‏اللَّه صدر بدین صورت بوده است: پس از انشاء این قصیده کوتاه، در عالم رؤیا دیدم که در بوستان بسیار سرسبز و خرمى هستم که سراسر آن را درختان و میوه‏ها و نهرهاى لبریز از آب زلال پوشانده است. و من در آن قدم مى‏زنم، در همان حال فردى از روبرو آمد و گفت: ‹‹مى‏خواهید حاج‏شیخ را ملاقات کنید؟››

 گفتم: ‹‹با کمال میل!››

 مقدارى راه طى کردیم و به فضایى سرسبزترى که وسط باغ و کنار حوضى که اطراف آن گلکارى بود، رسیدیم. در طرف راست آن ساختمان باشکوهى بود که چند پله آن بالاتر از زمین بود و در و پنجره‏هاى متعددى به سوى باغ داشت.

 گفت: ‹‹نگاه کن!››

 وقتى نگاه کردم حاج شیخ را دیدم که در یکى از اطاقها تکیه به در داده و باغ را تماشا مى‏کند. سلام کردم و شتابان وارد اطاق شدم، جواب مرا داد و پس از پذیرایى فرمود: ‹‹حالم بسیار خوب است.›› و آنگاه حال آقایان و وضعیت حوزه را پرسید به عرض رساندم: ‹‹خداى را سپاس!››. خدمتگزارى وارد شد و چاى آورد. فرمود: ‹‹براى آقاى صدر هم بیاور!›› گفتم: ‹‹اگر میل دارید من هم خدمت شما باشم؟››

 فرمود: ‹‹خیر، شما کار دارید و با شما کار دارند و باید بروید.››

 همانطورى که با حاج شیخ صحبت مى‏کردم گاه به منظره زیبا و دل‏انگیز باغ نیز نظاره مى‏کردم و او با فراست دریافت که منظره باغ براى من جالب است کمى بلند شد و هر دو دست را بلند کرد و فرمود: ‹‹لدى الکریم حلّ ضیفاً عبده.››: بنده پروردگار، میهمان خداى کریم گردید.

 صدر از دنیا رفت

 مرحوم آیت‏اللَّه صدرالدین صدر، از پروا پیشگان و اندیشمندان نامدار جهان تشیع است. در مورد رحلت او یکى از روحانیون حوزه علمیه قم، مکاشفه‏اى داشته است که نشان دهنده عظمت و کرامت و بزرگوارى آن عالم ربانى و آزاده است که آن را از مرحوم آیت‏اللَّه جناب حاج شیخ عبدالنبى عراقى - از مجتهدین مسلم و بنام حوزه علمیه قم - نقل مى‏کنیم:

 ‹‹درست بخاطر دارم که روز شنبه برابر با 19 ربیع‏الثانى، سال 1373 قمرى بود که نگارنده به منزل آیت‏اللَّه حاج‏ شیخ عبدالنبى، رفتم ایشان در تعبیر خواب مهارتى بسیار داشت و به این امتیاز نیز معروف بود. به هنگام ورود من بود که حجةالاسلام آقاى میرزا محمد همدانى از بیت ایشان خارج شدند. هنگامى که به محضر آیت‏اللَّه شرفیاب شدم فرمودند: ‹‹آقا شیخ محمد را دیدى؟››، گفتم: ‹‹آرى! مطلبى داشت؟›› فرمود: ‹‹خواب عجیبى دیده بود.›› پرسیدم: ‹‹تعبیر آن براى شما روشن است؟ چه خوابى دیده بود؟››

 فرمود: ‹‹ایشان مى‏گوید شب گذشته در خواب دیدم که به حرم مطهر دخت گرانمایه حضرت کاظم‏علیها السلام شرفیاب شده و از آنجا به مسجد بالاسر رفتم تا فاتحه‏اى براى آیت‏اللَّه حائرى‏قدس سرهم بخوانم که دیدم میان قبر مرحوم حائرى و آیت‏اللَّه خوانسارى قبرى آماده است. با تعجب از خود پرسیدم: ‹‹این قبر براى چه کسى آماده شده است؟›› بانوى گرانقدرى را دیدم که فرمود: ‹‹این قبر پسر من، صدر است. صدر از دنیا رفت، او خوب فرزندى بود.››

 شگفت اینکه مرحوم آیت‏اللَّه عراقى هنوز در مورد این خواب سخن مى‏گفت که بناگاه صداى بلندگوى حرم طنین افکند و خبر رحلت آیت‏اللَّه العظمى آقاى صدرقدس سرهم را اعلان کرد.››(8)

 ..................................................................................................................


نوشته شده در  دوشنبه 87/2/30ساعت  7:57 عصر  توسط .... 
  نظرات دیگران()

بسم الله الرحمن الرحیم

امام موسى ‏صدر

خورشیدى همچنان درخشان

 آیةاللَّه - امام - سیدموسى‏صدر رهبر شیعیان لبنان، فرزند برومند بزرگ مرجع فقید شیعه، مرحوم آیت‏اللَّه‏العظمى سیدصدرالدین صدر است... پدر و اجداد پدرى و مادرى وى عموماً از علماى دین و زعماى بزرگ شیعه بودند و شناخت آنها از لحاظ ‹‹رجال‏شناسى›› و آشنائى با امام موسى‏صدر و خاندان وى ضرورى است، اینک در مقدمه کتاب، اشاره کوتاهى به شرح زندگى آن بزرگوار و اصالت تاریخى خاندان بزرگ وى، داریم:

 

 1 . سیدصالح شرف‏الدین

 جد اعلاى امام موسى‏صدر، سیدصالح سیدشرف‏الدین است که بسال 1122 هجرى، در قریه ‹‹شحور›› نزدیکى شهر صور، در جنوب لبنان دیده به جهان گشود و پس از پایان تحصیلات در همان روستا اقامت گزید و از عالمان جلیل‏القدر دینى به شمار آمد. وى مزرعه‏اى را در روستاى ‹‹معرکه›› از توابع صور خریدارى کرد و براى امرار معاش، به کشاورزى اشتغال ورزید و در همین مزرعه بود که فرزندش ‹‹سید صدرالدین›› بدنیا آمد.

 سیدصالح سیدشرف‏الدین زندگى آرامى داشت تا اینکه در جنگى که ‹‹احمد جَزار›› یکى از سرداران عثمانى بر ضد علماى شیعه ‹‹جبل‏عامل›› به راه انداخته بود، وارد نبرد شد و دژخیمان ‹‹جزار›› پسر بزرگ او را که ‹‹سید هبةالدین›› نام داشت، در سن 21 سالگى در مقابل چشمان پدر در قریه ‹‹شحور›› به قتل رساندند و خود سید صالح را دستگیر نمودند که ماهها در زندان آنها در ‹‹عکا›› بسر برد، اما سرانجام با همکارى بعضى از نگهبانان شیعه موفق به فرار شد.

 پژوهشگر معاصر ‹‹سیدحسن صدر›› این ماجرا را چنین شرح میدهد:

 ‹‹احمد جزار، سیدصالح و گروه دیگرى از علماء دین را در جائى زندانى ساخته بود که شب و روز در آن تشخیص داده نمى‏شد تا آنجا که نمى‏توانستند اوقات نماز را بشناسند. سیدصالح مشغول خواندن ‹‹دعاى طائررومى›› مى‏شود که در ‹‹المهج›› روایت شده است، و از خداوند خواستار رهائى خود و یارانش مى‏گردد و سرانجام به همراه شش تن از زندانیان دیگر موفق به فرار از زندان مخوف جزار در سال 1197 ه مى‏گردند››.(1)

  سیدصالح به سوى عراق رهسپار مى‏گردد و در نجف اشرف درجوار امام على (ع) اقامت مى‏گزیند و پس از مدتى برادرش سیدمحمد و همسر و دو پسرش سیدصدرالدین و سیدمحمدعلى نیز به وى ملحق مى‏شوند.(2)

 ..................................................................................................................

1. تکملة امل الامل، ص234.

2.  ‹‹لبنان به روایت امام موسى‏صدر و دکتر چمران››، تألیف: على حجتى کرمانى، ص15.

 2. سیدصدرالدین صدر

 جد بزرگوار امام موسى‏صدر، سیدصدرالدین، فرزند سیدصالح شرف‏الدین موسوى عاملى است که در سال 1193 هجرى در قریه ‹‹قشیب›› از توابع جبل‏عامل متولد شد و پس از معرکه ‹‹جزار›› به حوزه علمیه نجف رفت و در اثر تلاش و کوشش، طولى نکشید که در زمره علما و مجتهدان عالیمقام زمان خویش قرار گرفت. وى با دختر مجتهد بزرگ و مرجع عالیقدر مرحوم شیخ جعفر کاشف‏العظاء ازدواج نمود و پس از چندى به ایران هجرت نمود و در شهر اصفهان - که در آن زمان دارالعلم و محل رجال دین و اهل فضل بود - اقامت گزید و در این شهر سالها مرجع طراز اول تدریس و قضا و فتوى بود و تعدادى از مشاهیر علماء مانند شیخ مرتضى انصارى، میرزا هاشم چهارسوقى و برادرش صاحب ‹‹الروضات›› و سیدمحمد شفیع صاحب ‹‹الروضة البهیه›› از محضر او استفاده علمى نمودند.

 لازم به یادآورى است که خاندان صدر و شرف‏الدین، بنى‏اعمام یکدیگرند و از ریشه‏دارترین و اصیل‏ترین خاندانهاى شریف مى‏باشند و تا دوران ‹‹سیدصالح شرف‏الدین›› تمامى اعضاء این خاندان بزرگ به ‹‹شرف‏الدین›› شهرت داشتند، اما پس از اینکه سیدصدرالدین بن صالح موسوى به مقام مرجعیت و ریاست شیعه نایل آمد، این شاخه از خاندان، به ‹‹صدر›› مشهور شدند.

 از مرحوم سیدصدرالدین 5 فرزند که همگان از علما و رجال دین بودند، به یادگار ماند. کوچکترین آنها از لحاظ سن ‹‹سیداسماعیل›› بود. آیت‏اللَّه سیدصدرالدین در سال 1262هـ درگذشت.(3)

 ..................................................................................................................

 3.  نقباءالبشر، ج 160 - 159/1 - هدیة الرازى، ترجمه فارسى. ص113 و 114.

  3- سیداسماعیل صدر

 جد اول امام موسى صدر، سیداسماعیل صدر، فرزند سیدصدرالدین است که از بزرگان علما و مراجع تقلید شیعه در زمان خود بود و در زهد و تقوى و مراتب علمى و کمالات معنوى، مشهور و مورد قبول همگان بشمار میرفت.

 وى در سال 1258 ه در اصفهان دیده به جهان گشود و در خردسالى از نعمت پدر محروم گردید و تحت تربیت برادر بزرگوارش سیدمحمدعلى، معروف به ‹‹آقامجتهد›› قرارگرفت و پرورش یافت و مقدمات و مقدارى از دروس سطح را پیش وى خواند و بعد از فوت وى، در درس شیخ محمدتقى صاحب ‹‹هدایةالمسترشدین›› حاضر شد تا اینکه در سال 1281 تمامى اموال موروثى خود را به برادران خود تحویل داد و خود به قصد ادامه تحصیل، راهى عتبات عالیات گردید. هنگامیکه وارد نجف گردید شیخ انصارى فوت شده بود و او در مجالس فاتحه آن بزرگوار شرکت نمود. و سپس در درس زعماى حوزه چون شیخ راضى ابن‏شیخ محمد فقیه نجفى (1290هـ ) و شیخ مهدى بن‏على ابن‏شیخ اکبر کاشف الغطاء (متوفى بسال 1289هـ ) شرکت نمود و از آن پس ملازم میرزاى شیرازى در سامرا گردید. وى ازبزرگترین و برترین شاگردان میرزا و از مهاجرین نخستین به سامرا محسوب مى‏شد. و بعد از وفات میرزا یکسال و چند ماهى نیز در سامرا ماند و سپس به حسب احساس تکلیف از سامرا مهاجرت کرد و در کربلا اقامت گزید و بناى تدریس گذاشت و از برکت وجود او حوزه علمیه کربلا رونق فروان یافت و بسیارى از فضلا از جمله: میرزا محمدحسین نائینى، سیدشرف‏الدین عاملى، سیدحسین فشارکى و بسیارى دیگر، از شاگردان وى بودند و او مرجع تقلید بسیارى از مردم کربلا و سایر بلاد بشمار میرفت و سرانجام در سال 1338 و یا 1339 هـ در کاظمین به‏درود حیات گفت و در یکى از مقبره‏هاى رواق مطهر، مدفون گردید.

 چهار فرزند باقیمانده از وى عبارت بودند از: سیدصدرالدین، سیدمحمدجواد، سیدحیدر و سید محمدمهدى که جملگى از فضلاى معروف و صاحبان تحقیق و نظر و مراجع دینى بودند(4) . علامه بزرگوار شیخ مرتضى آ ل ‏یاسین، در رحلت آن بزرگوار ابیاتى سروده که بر روى سنگ قبر وى ثبت شده است:

 ..................................................................................................................

 4.  نقباءالبشر، ج 160 - 159/1 - معجم المؤلفین العراقیین 115/1 - اعیان الشیعه 404 = 403/3 ریحانةالادب 423 - 421/3 - الاعلام زرکلى ج315/1.

 

 لئن‏یک‏اخفى‏القبرشخصک فى‏الثرى                         فهیهات ما اخفى فضائلک القبر

 فطوبى لقبر انت فیه مغیب                                   فقد غاب من اطباق تربته البدر

 ولست بمستسق له القطر بعد ما                              عُدا بشراه الیوم ینتج القطر

 تخیرت صدر الخلد مأوى فارّخوا                            من الخلد اسماعیل طاب له‏الصدر

    - 1339 هـ - 


نوشته شده در  دوشنبه 87/2/30ساعت  7:56 عصر  توسط .... 
  نظرات دیگران()

بسم الله الرحمن الرحیم

بررسی‌ استفاده‌ از اشکال‌ هندسی‌ در معماری‌ اسلامی‌ قبل‌ از تشکیل‌ دولت‌ یهود

ستاره‌ داوود؛

افسانه‌ دروغ‌ صهیونیستی‌!

مورخان‌، هنرمندان‌ و باستان‌ شناسان‌ بر این‌ امر تأکید دارند که‌ ستاره‌ داوودیک‌ افسانه‌ دروغ‌ صهیونیستی‌ است‌ و در اصل‌ یک‌ شکل‌ مورد استفاده‌ عربی‌بوده‌ است‌ که‌ توسط‌ یهودیان‌ به‌ سرقت‌ رفته‌ است‌. همه‌ حقایق‌ تاریخی‌ مویداین‌ امر است‌ که‌ اسراییل‌، دولتی‌ بدون‌ اصل‌ و تاریخ‌ و یک‌ نبات‌ شیطانی‌است‌ که‌ توسط‌ استعمار در قلب‌ امت‌ اسلامی‌ کاشته‌ شده‌ است‌  و هیچ‌ باکی  ‌از واژگونی‌ حقایق‌ و خلق‌ افسانه‌ها و خرافات‌  در مورد ریشه‌ و تاریخش‌ نداردو این‌ مسیر، تمدن‌ و فرهنگ‌ دیگر امت‌ها  را  به‌ خودش‌ نسبت‌ می‌دهد، حتی ‌مدعی‌ شده‌ است‌ که‌ تمدن‌ قدیم‌ مصری‌  دارای‌  اصل‌ یهودی‌ است‌ و آنان‌  که‌ اهرم‌  را بنا نهادند، عبرانیون‌ بوده‌اند.

در همین‌ زمینه‌، این‌ کیان‌ یکی‌ از عناصر هنر اسلامی‌ را که‌ بر اشکال‌ هندسی‌متکی‌ است‌، به‌ عنوان‌ یکی‌ از سمبل‌هایش‌ برگزیده‌ و مشکل‌ مهمتر این‌است‌ که‌ ما از سمبل‌هایمان‌ دست‌ کشیده‌ایم‌ و نسبت‌ به‌ استفاده‌ از آنها حساسیت‌ داریم‌ و نگرانی‌ از این‌ است‌ که‌ روزی‌ بیاید که‌ ما از تمامی ‌تاریخمان‌ به‌ حجت‌ این‌ که‌ یهودیان ‌ در مورد آنها اسطوره‌  و افسانه‌ می‌سازند، دست‌ بکشیم‌.

در زمینه‌ ستاره‌ شش‌ گوشه‌ که‌ اسراییلی‌ها آن‌  را به‌ عنوان‌ ستاره‌ داوود  و سمبل‌ خویش‌ برگزیده‌اند دکتر محمد ابوغدیر استاد و رییس‌ بخش‌ زبان‌عربی‌ در دانشکده‌ علوم‌ انسانی‌ الازهر تأکید دارد این‌ ستاره‌ شش‌ گوش‌دارای‌ اصلی‌ عربی‌ است‌ و یا بوسین‌ها که‌ جزیی‌ از کنعانی‌های‌ عرب‌ بودند و شهر قدس‌  را ایجاد کردند و دولتی‌ تشکیل‌ دادند، این‌ ستاره‌  را  به‌ عنوان‌ شعار و سمبل‌ خود انتخاب‌ کردند.

وی‌ می‌افزاید بعد از خروج‌ یهود از مصر، آنها به‌ طرف‌ کنعان‌ رفتند، ولی‌داخل‌ آن‌ نشدند و به‌ صورت‌ مجموعه‌هایی‌ از قبایل‌ و عشایر در اطراف ‌منطقه‌ پخش‌ شدند و با کنعانیان‌ از در حیله‌ و نیرنگ‌ و از راه‌ تجارت‌ و خویشاوندی‌ وارد شدند تا توانستند بر شهر کنعان‌ و این‌ رمز و نشانه‌ دست‌پیدا کنند و از آن‌ تاریخ‌ این‌ ستاره‌ به‌ عنوان‌ اسطوره‌ای‌ در تفکر یهود در آمد و به‌ انگشتر سلیمان‌ ارتباط‌ داده‌ شد و در تمامی‌ جوامع‌ یهودی‌ در سراسرجهان‌ منتشر شد و به‌ هنرها و فنون‌ مختلف‌ وارد شد و در تفکر صهیونیستی ‌این‌ دلالت‌ حاصل‌ شد که‌ این‌ ستاره‌ جزیی‌ از تاریخ‌ و اسطوره‌ یهود است‌،چرا که‌ اسراییل‌ دولتی‌ است‌ که‌ بر اساس‌ اساطیر زندگی‌ می‌کند و تمامی ‌تلاش‌ خود را در این‌ زمینه‌ یعنی‌ ارتباط‌ مردم‌ و ملت‌ با مجموعه‌ای‌ ازافسانه‌ها به‌ کار می‌گیرد. دکتر صلاح‌ بهنسی‌ استاد باستان‌شناسی‌ اسلامی‌ دردانشگاه‌های‌ قاهره‌ و یمن‌ در این‌ مورد می‌گوید: ستاره‌ چه‌ پنج‌ ضلعی‌، چه‌شش‌ و چه‌ هشت‌ ضلعی‌ یکی‌ از شکل‌هایی‌ است‌ که‌ هنرمند به‌ منظور دوری‌از به‌ تصویر کشیدن‌ موجودات‌ زنده‌، از آن‌ بهره‌ می‌برد و لذا ما استفاده ‌فراوانی‌ از این‌ نوع‌ اشکال‌ هندسی‌ و نباتی‌ را در معماری‌ به‌ ویژه‌ در مساجد وساختمان‌های‌ اسلامی‌ شاهد هستیم‌ و دولت‌ صهیونیستی‌ یک‌ دولت‌ تازه‌تأسیس‌ است‌ و تاریخ‌ یا تمدنی‌ ندارد که‌ هنر یا معارفی‌ از آن‌ ناشی‌ شود.

وی‌ می‌افزاید: هنر اسلامی‌ دارای‌ خصایص‌ معینی‌ است‌ که‌ از جمله‌ اهم‌ آنهابی‌ علاقگی‌ به‌ خالی‌ بودن‌ صحنه‌ و سعی‌ در پر کردن‌ جاهای‌ خالی‌ هنر بانقاشی‌ است‌ و از اشکال‌ پرکردن‌ این‌ جاهای‌ خالی‌، ستاره‌ است‌ که‌ به‌ هنرمنداین‌ امکان‌ را می‌دهد، البته‌ در این‌ زمینه‌ از اشکال‌ دیگر هم‌ استفاده‌ می‌شود وبستگی‌ به‌ ذوق‌ صاحب‌ هنر دارد و ستاره‌ هیچ ‌ ربطی‌ به‌ شرایط‌ سیاسی‌ خاص‌ ندارد.

دکتر انور ابراهیم‌ رییس‌ اداره‌ مرکزی‌ توافقات‌ و برنامه‌های‌ فرهنگی‌ وزارت ‌فرهنگ‌ مصر در این‌ زمینه‌ می‌گوید: ستاره‌ ششی‌ ضلعی‌ مثل‌ هر شکل‌هندسی‌ دیگر است‌ که‌ هنرمندان‌ مسلمان‌ از آن‌ بهره‌ می‌جستند و از قدیم‌ دربرخی‌ فرهنگ‌ها مثل‌ فرهنگ‌ فارسی‌ ستاره‌ « شعرای‌ یمانی‌» وجود داشت‌ که‌ یک‌ ستاره‌ درخشان‌ در آسمان‌ صاف‌ است‌ و این‌ امر به‌ ما منقل‌ شد وهنرمندان‌ در اشکال‌ مختلف‌ و در کشورهای‌ مختلف‌ به‌ خصوص‌ در مغرب‌از آن‌ استفاده‌ می‌کردند. وی‌ می‌گوید: دراذهان‌ مردم‌ تداعی‌هایی‌ در موردارتباط‌ اشکال‌ هندسی‌ با امور سیاسی‌ وجود دارد و مردم‌ در مقابل‌ برخی‌سمبل‌ها خیلی‌ سریع‌ حساسیّت‌ نشان‌ می‌دهند، مثل‌ ستاره‌ که‌ رمز یهود شده ‌یا هرم‌ که‌ رمز و سمبل‌ جمعیت‌های‌ ماسونی‌ شده‌ است‌، ولی‌ این‌ دلیل ‌نمی‌شود ما  هرم‌  را حذف‌ کنیم‌، چون‌ ماسونی‌ها از آن‌ استفاده‌ می‌کنند و بااین‌ که‌ در برخی‌ مقادیر فرعونی‌ قدیم‌ ما چیزهایی‌ شبیه‌ صلیب‌ شکسته‌ مشاهده‌ می‌کنیم‌، ولی‌ آن‌ هیچ‌ ربطی‌ با برداشت‌های‌ غرب‌ از صلیب ‌شکست‌ ندارد.

دکتر احمد الزیات‌ استاد آثار باستانی‌ اسلامی‌ در دانشکده‌ ادبیات‌ طنطامی‌گوید: یک‌ هنرمند مسلمان‌ اشکال‌ مختلف‌ هندسی‌ را چه‌ به‌ صورت‌ دومثلث‌ متقاطع‌ یا ستاره‌ شش‌ ضلعی‌ و یا شکلی‌ که‌ به‌ عنوان‌ قوس‌ پنج‌ سرمعروف‌ است‌ و در عصر فاطمی‌ها از آن‌ استفاده‌ می‌شد، در کارهایش‌ مورداستفاده‌ قرار می‌دهد که‌ جزیی‌ از آن‌ چیزی‌ است‌ که‌ به‌ نام‌ نقاشی‌ بشقاب‌ ستاره‌ای‌ معروف‌ است‌ و شکل‌ دایره‌ای‌ است‌ که‌ درون‌ آن‌ دانه‌ هایی‌ به‌ شکل ‌بادام‌ وجود دارد و در داخل‌ آن‌  شکلی‌ شبیه‌ ستاره‌ چند ضلعی‌ که‌ بر حسب ‌اندازه‌ و اضلاع‌، تعداد اضلاع‌ این‌ ستاره‌ از پنج‌ تا نه‌ تفاوت‌ می‌کرد و لذا این‌ گونه‌ طرح‌های‌ مهندسی‌ اسلامی‌ است‌ که‌ در معماری‌ها و آثار باقی‌ مانده‌ ازآن‌ زمان‌ مثل‌ محراب‌ چوبی‌ سیده‌ رقیه‌ در موزه‌ اسلامی‌ قاهره‌ وجود دارد.

وی‌ افزود: حتی‌ تا الان‌ نیز بسیاری‌ از طرح‌ هایی‌ که‌ در معماری‌ ما استفاده‌می‌شود ستاره‌ است‌ که‌ در اصل‌ از دو مربع‌ متقاطع‌ است‌ که‌ یک‌ ستاره‌ هشت ‌ضلعی‌ را تشکیل‌ می‌دهد و یا دو مثلث‌ متقاطع‌ که‌ شکل‌ یک‌ ستاره‌ شش ‌ضلعی‌ را ایجاد می‌کند که‌ اگر کوچک‌ شود شکل‌ پولک‌ ماهی‌ را پیدا می‌کندو این‌ امر از سال‌های‌ متمادی‌ پیش‌ در هنر اسلامی‌ به‌ کار می‌رفته‌ و ما ترسی‌ نداریم‌ که‌ چون‌ در پرچم‌ اسراییل‌ وجود دارد، آن‌ را به‌ کار نگیریم‌.


نوشته شده در  دوشنبه 87/2/30ساعت  7:52 عصر  توسط .... 
  نظرات دیگران()

بسم الله الرحمن الرحیم

مسئله‌ مسلمانان‌ لبنان‌ و داستان‌ کامیل‌ شمعون‌:

مشکل‌ مسلمانان‌ و مسیحیان‌ لبنان‌، مربوط‌  به‌ دهه‌ اخیر از قرن‌ ما نیست‌. استعماردر هر کجا که‌ ریشه‌ داشت‌، تخم‌ کینه‌ و فساد را کاشته‌ است‌. اسناد سری‌ وزارت‌ خارجه‌ انگلیس‌ نشان‌ می‌دهد که‌ مسلمانان‌ لبنان‌، از سی‌ سال‌ قبل‌، بعلت‌ ظلمی‌که‌ بر آنها روا شده‌، شکایت‌ داشته‌اند، ولی‌ ستمکاران‌، هرگز گوش‌ به‌ سخن‌ آنان‌نداده‌اند .

سفیر انگلیس‌ در بیروت‌ طی‌ گزارش‌ سری‌ مشروحی‌ درباره‌ تغییر حکومت‌ لبنان‌ وشکل‌ جدید هیات‌ حاکمه‌ آن‌، چنین‌ می‌نویسد:

« قدرت‌ سیاسی‌ 8 ساله‌ « بشاره‌ الخوری‌»  ناگهان‌ فرو ریخت‌ و حکومت‌ تازه‌ای‌، بعنوان‌ مبارزه‌ با فساد و برای‌ اصلاح‌ بنیاد اجتماعی‌، روی‌ کار آمد. رییس‌ این‌ حکومت‌ جدید، « کامیل‌ شمعون‌» نام‌ دارد که‌ در سپتامبر 1952 به‌ مقام‌ ریاست‌ جمهوری‌ انتخاب‌ شد. ولی‌ چون‌ نتوانست‌ دولت‌ « وحدت‌ ملی‌» را تشکیل‌ دهد، فقط‌ با چهار وزیر کابینه‌ خود به‌ مجلس‌ معرفی‌ کرد! ولی‌ سیاست‌ کلی‌ خارجی‌لبنان‌، همچنان‌ همکاری‌ با غرب‌ خواهد بود، بویژه‌ که‌ کامیل‌ شمعون‌ معروف‌ به‌ وابستگی‌ کامل‌ به‌ بریتانیا است‌».

چهار ماه‌ پس‌ از این‌ شعبده‌ بازی‌ که‌ آن‌ روز بنام‌ « وحدت‌ ملی‌» و امروز بنام‌« ائتلاف‌ ملی‌» در لبنان‌ جریان‌ داشته‌ و دارد و صحنه‌ گردانان‌ آن‌ نیز همان‌ کامیل ‌شمعون‌ها و پیر جمیل‌ها هستند، سفیر انگلیس‌ در بیروت‌ در گزارش‌ دیگری‌ به‌« انتونی‌ ایدن‌» وزیر خارجه‌ وقت‌، اطلاع‌ می‌دهد:

«... شمعون‌ فقط‌ بحرف‌ و توصیه‌ دوستان‌ نزدیک‌ خود که‌ صلاحیت‌ و یا ووزنه‌ سیاسی‌ لازم‌ را ندارند، گوش‌ می‌دهد و این‌ امر موجب‌ رنجش‌ گروهی‌، بویژه ‌شخصیتهای‌ برجسته‌ مسلمانان‌ شده‌ است‌. تا آنجا که‌ آنها با تندی‌ به‌ مسئولین‌سفارت‌ گفته ‌اند که ‌ با این‌ انتخاب‌ها، مصالح‌ مسلمانان‌ مراعات‌ نشده‌ است‌... در مجموع‌، شمعون‌ چون‌ نمی‌تواند بوعده‌های‌ اصلاحی‌ خود عمل‌ کند، هواداری ‌بسیاری‌ از جوانان‌ مسلمان‌ را از دست‌ داده‌ و آنها از حکومت‌ دور شده‌اند...»

سفیر انگلیس‌ در گزارش‌ بعدی‌ خود( مورخ‌ 20 مارس‌ شماره‌ 42 - پرونده‌ شماره‌2014/2/8/53 به‌ وزارت‌ خارجه‌ می‌نویسد: « اختلافات‌ شدیدی‌ میان‌ مسلمانان‌  و مسیحیان‌ بروز می‌کند. برای‌ آنکه‌ مسلمانان‌ در سرنگونی‌ حکومت‌ بشاره‌الخوری  نقش‌ بسزایی‌ را ایفا کردند، ولی‌ آنها علیرغم‌ تلاشهای‌ وسیع‌، به‌خواستهای‌ خود در تقسیم‌ عادلانه‌ پستهای‌ اداری‌، نرسیدند، مسلمانان‌ انتظارداشتند که‌ به‌ موقعیت‌ و اهمیت‌ آنها توجه‌ بیشتری‌ بشود، بویژه‌ شمعون‌ پیش‌ ازانتخاب‌، مدعی‌ بود که‌ رفتار منصفانه‌ای‌ نسبت‌ به‌ همگان‌ خواهد داشت‌. ولی‌امروز مسلمانان‌ اعتراض‌ دارند که‌ در امور اداری‌ و قضایی‌، نمایندگان‌ کافی‌ندارند... آنها می‌گویند اگر بنا است‌ برای‌ ایجاد یک‌ زندگی‌ آرام‌ در لبنان‌ گامی‌برداشته‌ شود، باید میان‌ مسلمانان‌ و مسیحیان‌ در تقسیم‌  وظایف‌ اداری‌ توازن‌ لازم‌مراعات‌ شود و با اینکه‌ اگر آمارگیری‌ بعمل‌ آید، تعداد کل‌ مسلمانان‌ ( اعم‌ از سنی‌ و شیعی‌ و دروز) بیشتر از مسیحیان‌ خواهد بود، ولی‌ آنها به‌ تقسیم‌ بطور تساوی‌ هم‌ راضی‌ نیستند و چون‌ به‌ خواستهای‌ آنها توجهی‌ نمی‌شود، آنها می‌خواهند یک‌ کنگره‌ اسلامی‌ تشکیل‌ دهند که‌ هدف‌ عمده‌ آن‌ ایجاد تساوی‌ بین‌ مسلمانان‌ ومسیحیان‌ و محدود ساختن‌ اختیارات‌ رییس‌ جمهوری‌ است‌. ولی‌ حزب‌ مسیحی ‌کتائب‌ هم‌  بلا فاصله ‌ اعلان‌ نموده‌ که‌ یک‌ کنگره‌ مسیحی‌ برای‌ رسیدگی‌ به‌ اوضاع ‌تشکیل‌ خواهد داد. و من‌ فکر نمی‌کنم‌ که‌ این‌ قبیل‌ برنامه‌ها بتواند در الغاء نظام‌ برتری‌ مسیحیان‌، مؤثر واقع‌ بشود، احساس‌ عمومی‌ در لبنان‌ اینست‌ که‌ رییس ‌جمهوری‌ وابسته‌ به‌ همه‌ مردم‌ لبنان‌ نیست‌، او رهبر ویژه‌ مسیحیان‌ است‌.»

این‌ گزارش‌ سری‌ سفیر انگلیس‌، بنحوی‌ نشان‌ می‌دهد که‌ علیرغم‌ کثرت‌ عددی‌ مسلمانان‌ از سی‌ سال‌ قبل‌، استعمار همواره‌ کوشیده‌ است‌ که‌ تفوق‌ عملی‌ و همه‌ جانبه‌ مسیحیان‌ را در لبنان‌ همچنان‌ حفظ‌ کند و مسلمانان‌ را از حقوق‌ طبیعی‌ خودمحروم‌ سازد .

***

... اما گفتنی‌ است‌ که‌ این‌ « تفوق‌ »  فقط‌  در قبال‌ مسلمانان‌ است‌، و گرنه‌  لبنان‌ مسیحی‌ هم‌ باید در برابر اسراییل‌ غاصب‌، ضعیف‌ و ناتوان‌ باشد تا تنها مزاحمت احتمالی‌ از سوی‌ آن‌ متوجه‌ این‌ پایگاه‌ نظامی‌ امپریالیستها نشود، بلکه‌ اگر روزی‌ لازم‌ شد که‌ اسراییل‌ جنوب‌ آنرا اشغال‌ کند و حتی‌ تا قلب‌ بیروت‌ به‌ پیشروی‌بپردازد، ارتش‌ مسیحی‌ لبنان‌ نتواند مقاومتی‌ از خود نشان‌ دهد و سپس‌ رییس ‌جمهوری‌ تحمیلی‌ هم‌ قرار داد صلح‌ با اسراییل‌ را امضاء کند.

اسناد سری‌ انگلیس‌ باز نشان‌ می‌دهد که‌ کامیل‌ شمعون‌ « عامل‌ انگلیس‌»درخواست‌ اسلحه‌ و وابستگی‌ نظامی‌ به‌ اردوگاه‌ غرب‌ را مطرح‌ می‌کند، ولی‌پاسخ‌ بریتانیای‌ کبیر! منفی‌ است‌. خلاصه‌ داستان‌ در اسناد سری‌ چنین‌ آمده‌است‌:

« ژنرال‌ روبرتسون‌» وارد بیروت‌ شد و با مقامات‌ لبنانی‌ ملاقات‌ و مذاکره‌ نمود. پس‌از این‌ ملاقتها شمعون‌ به‌ سفیر انگلیس‌ اطلاع‌ داد که‌ « آماده‌ است‌ لبنان‌ را از لحاظ‌نظامی‌  وابسته‌ به‌ سازمان‌ نظامی‌ انگلیس‌ بنماید» ولی‌ پاسخ‌ تلگرافی  ‌وزارتخارجه‌، منافع‌ اسراییل‌ را مقدم‌ می‌شمارد:

« بیروت‌: سفارت‌ بریتانیای‌ کبیر. در پاسخ‌ تلگراف‌ شماره‌ 714 و 715 مورخ‌ نوامبر 52 در مورد نتایج‌ سفر ژنرال‌ روبرتسون‌، به‌ اطلاع‌ می‌رسد:

1- ما از آمادگی‌ لبنان‌ برای‌ همکاری‌ با غرب‌، متشکریم‌!

2- در این‌ زمینه‌ مایل‌ هستیم‌ که‌ لبنان‌ با دولتهای‌ غربی‌ دیگر، از جمله‌ فرانسه‌ هم ‌در ارتباط‌ باشد!

3- ما نمی‌توانیم‌ به‌ لبنان‌ اسلحه‌ مجانی‌ یا ارزان‌ تحویل‌ دهیم‌، زیرا که‌ موجب ‌توقع‌ بیشتر دولتهای‌ عربی‌ دیگر می‌شود!

4- ما اگر هم‌ بتوانیم‌ به‌ لبنان‌ اسلحه‌ بدهیم‌، منافع‌ اصولی‌ ما  آنرا تایید نمی‌کند .

5- ما با اینکه‌ خواهان‌ موفقیت‌ طرح‌ خود در دفاع‌ از خاورمیانه‌ هستیم‌، ولی‌ این‌امر ارتباط‌ مستقیم‌ با روابط‌ آینده‌ اعراب‌ و اسراییل‌ دارد. ما نمی‌خواهیم‌ به‌ عربهارشوه‌ دهیم‌ تا  فردا صلحی‌ را که‌ مورد نظر خودشان‌ است‌ به‌ اسراییل‌ دیکته‌ کنند!

این‌ تلگراف‌ سری‌ و فقط‌ جهت‌ اطلاع‌ رییس‌ جمهوری‌  لبنان‌ است‌»!

بنابراین‌، این‌ تنها اسراییل‌ است‌ که‌ مورد عنایت‌ و توجه‌ محافل‌ امپریالیستی‌ است‌و منافع‌ آن‌ مقدم‌ بر منافع‌ همه‌ اعراب‌، اعم‌ از مسلمان‌ و مسیحی‌!... و اگر انگلیس ‌بتواند هم‌، به‌ اعراب‌ اسلحه‌ نمی‌دهد، نه‌ مجانی‌ و نه‌ ارزان‌! زیرا که‌ فروختن اسلحه‌، در آن‌ شرایط‌ به‌ اعراب‌ نوعی‌ رشوه‌ تلقی‌ می‌شود!! و در آینده‌ ممکن‌است‌ صلحی‌ را بر اسراییل‌ تحمیل‌ کنند!!! ولی‌ اگر این‌ اسلحه‌ در قبال‌ « نفت ارزان‌» درخواست‌ شود، به‌ « نوکران‌ ویژه‌» تحویل‌ داده‌ می‌شود، و آنهم‌ بشرط‌ آنکه‌ برضد اسراییل‌ بکار نرود! و صد البته‌ اگر برای‌ قتل‌  عام‌ مسلمانان‌ لبنان‌ و فلسطین‌، اسلحه‌ لازم‌ شد نه‌ تنها در اختیار اسراییل‌ قرار می‌گیرد، بلکه‌ بطور مجانی‌ و کاملا رایگان‌، در اختیار اعراب‌ و فالانژهای‌ همکار صهیونیسم‌ هم‌ قرار می‌گیرد تا یکجا70 هزار نفر را در تجاوز علنی‌ خود در لبنان‌ قتل‌ عام‌ کنند!

البته‌ رفتار امپریالیسم‌ غرب‌ و سوسیال‌ امپریالیسم‌ شرق‌، در رابطه‌ با مسلح‌ ساختن‌ بعث‌ عراق‌، بر ضد جمهوری‌ اسلامی‌ ایران‌ و همکاری‌ مسترک‌ ابرقدرتها!، در جنگی‌ تحمیلی‌، بر ضد نظام‌ اسلامی‌، مسئله‌ای‌ نیست‌ که ‌ نیاز به‌ انتظار! و کشف‌ اسناد وزارتخارجه‌ انگلیس‌ یا آمریکا داشته‌ باشد...

ظاهراً موشکهای‌ شوروی‌، بمبهای‌ شیمیایی‌ آلمان‌، هواپیماهای‌ مجهز آمریکا،فرانسه‌، انگلیس‌ و... بعنوان‌ اسناد زنده‌، همه‌ ما را از مطالعه‌ اسناد مکتوب‌!، بی‌نیاز می‌سازد.

 

3- مفتی‌ فلسطین‌ یک‌ توطئه‌ گر؟

  بدنبال‌ توطئه‌ مشترک‌ امپریالیسم‌ باضافه‌ صهیونیسم‌ و تسلط‌ یهودیان‌ صادرشده‌ از آمریکا و اروپا بویژه‌ - روسیه‌ شوروی‌ - به‌ فلسطین‌، و کمک‌ همه‌ جانبه‌امپریالیستهای‌ غربی‌ و شرقی‌ برای‌ تثبیت‌ موقعیت‌ آنها در فلیسطین‌ اشغالی ‌سرانجام‌ در سال‌ 1948 قسمت‌ غربی‌ شهر « بیت‌ المقدس‌» بدست‌ صهیونیستها افتاد و در سال‌ 1953، اسراییل‌ وزارت‌ امور خارجه‌ خود  را  به‌ قدس‌ منتقل ‌ساخت‌. این‌ امر، بظاهر موجب‌  واکنش‌ حکومتهای‌ عربی‌ و از  جمله‌ « اردن‌»  گردید، ولی‌ توطئه‌ و همکاری‌ ارتجاع‌ عرب‌ با امپریالیسم‌ و صهیونیسم‌، عمیق‌تر ازآن‌ بود که‌ گوشه‌ای‌ از سند رسوایی‌ آن‌ زودتر از سی‌ سال‌، منتشر گردد.

اسناد سری‌ وزارت‌ خارجه‌ انگلیس‌ نشان‌ می‌دهد که‌ « ارچی‌ روس‌» از لندن‌ به‌« جفری‌ ورلونگ‌» سفیر انگلیس‌ در « عمان‌» می‌نویسد: « نامه‌ شما و یادداشت ژنرال‌ کلوب‌ - گلوب‌ پاشا- در مورد نگرانی‌ از بین‌ المللی‌ شدن‌ قدس‌ و احتمال‌ عکس‌ العمل‌ اعراب‌، دریافت‌ شد. این‌ نگرانی‌ بدلایلی‌ موردی‌ ندارد... از نقطه‌ نظر ما اداره‌  بین‌ المللی‌ اماکن‌ مقدسه‌ در بیت‌ المقدس‌، یک‌ عامل‌ تعیین‌ کننده‌ درجنگ‌  را مرتفع‌ خواهد ساخت‌ و مشکل‌ آینده‌ ما در انتقال‌  وزارت‌ خارجه‌ اسراییل ‌به‌ قدس‌ را هم‌ بر طرف‌ خواهد نمود»؟!

   پس‌ توطئه‌ بین‌ المللی‌ کردن‌ قدس‌ هم‌ سابقه‌ای‌  به‌ قدمت‌ توطئه‌ تسلط‌ صهیونیسم‌ بر فلسطین‌ دارد و مورد حمایت‌ بریتانیا  نیز هست‌. ودلیلی‌ هم‌ بر نگرانی‌ از عکس‌العمل‌ اعراب‌! وجود ندارد، زیرا که‌ وزارت‌ خارجه‌ انگلیس‌ خود رهبران‌ اعراب‌ را بهتر از جناب‌ سفیر می‌شناسد و اصولا طبیعی‌ است‌ که‌ وقتی‌ ارتجاع‌ عرب‌ درلجن‌ زار خیانت‌ غوطه‌ ور شود و همه‌ چیز خود را در اختیار غرب‌ بگذارد، دیگرنه‌ تنها ترس‌ و نگرانی‌ موردی‌ نخواهد داشت‌، بلکه‌ اداره‌ بین‌ المللی‌ قدس‌ هم ‌بسیاری‌ از مشکلات‌ و خطرات‌ را بر طرف‌ خواهد ساخت‌!

    ولی‌ بنظر من‌ آقای‌ « ارچی‌ روس‌» از میزان‌ خیانت‌ ارتجاع‌ عرب‌ آگاهی‌ نداشت‌  و نمی‌دانست‌ که‌ سی‌ سال‌ بعد، همزامان  با انتشار اسناد سری‌ او، نه‌ تنها در پناه ‌خیانت‌ اعراب‌ قسمت‌ دیگر قدس‌ هم‌ به‌ اسراییل‌ ملحق‌ خواهد شد، بلکه‌ اسراییل‌ بطور رسمی‌ قدس‌ را پایتخت‌ خود خواهد نامید و مزدوری‌ بنام‌« سادات‌» در همین‌ شهر مقدس‌ با تروریستی‌ بنام‌ « بگین‌» قرار داد صلح‌ و آشتی‌ وهمکاری‌ خواهد بست‌ و دیگر اعراب‌ هم‌ در کنفرانس‌ فاس‌ بآن‌ خواهند پیوست ‌تا انتقال‌ سفارتهای‌ شرق‌ و غرب‌ به‌ بیت‌ المقدس‌ آسانتر شود و « مشکل‌» در پایان‌بر طرف‌ گردد!.

***

  اسناد دیگر وزارت‌ امور خارجه‌ انگلیس‌ نشان‌ می‌دهدکه‌ « شقیری‌» قبل‌ از« یاسرعرفات‌» به‌ فکر مذاکره‌ با اسراییل‌ بوده‌  تا راه‌ صلح‌ را بیابند و حتی‌ شقیری‌بین‌ المللی‌ شدن‌ قدس‌ را هم‌ می‌پذیرد؟... ولی‌ چون‌ هم‌ اکنون‌ شقیری‌های ‌بدتری‌ در سطح‌ به اصطلاح‌ رهبری‌ فلسطینی‌ها وجود دارند، دیگر لزومی‌ ندارد که‌ما مذاکرات‌ شقیری‌ با سفیر انگلیس‌ را در اینجا مطرح‌ کنیم‌! بامید آنکه‌ خود فلسطینی‌ها در تحلیل‌ تاریخ‌ خیانت‌  رهبران‌ خود، باین‌ اسناد هم‌ مراجعه‌ کنند.

***

اسناد وزارت‌ خارجه‌ انگلیس‌ در رابطه‌ با فلسطین ‌باز نشان‌ می‌دهد که‌« چرچیل‌» نخست‌ وزیر وقت‌ انگلیس‌، همکاری‌ کامل‌ با صهیونیسم‌ داشت‌ و لذابه‌ مردم‌ فلسطین‌ بشدت‌ کینه‌ می‌ورزید و حتی‌ خواهان‌ پایان‌ دادن‌ به‌ حرکتی‌ بنام‌« مقاومت‌ فلسطین‌» بود. و از همین‌ جا است‌ که‌ بریتانیا حاضر نیست‌ که‌ وجود«حاج‌ امین‌ الحسینی‌» مفتی‌، قدس‌ را در منطقه‌ تحمل‌ کند و خواستار تبعید اومی‌گردد.

گزارش‌ سری‌ شماره‌ 10033/5/53 از سفیر انگلیس‌ در اردن‌ چگونگی‌ امر رانشان‌ می‌دهد: « با توجه‌ به‌ نامه‌ شماره‌ 1012 مورخ‌ 2 دسامبر درباره‌ مفتی‌ سابق ‌قدس‌، یاد آور می‌شویم‌ که‌ نخست‌ وزیر اردن‌ به‌ من‌ اطلاعات‌ داد که‌ او در ملاقات ‌اخیرش‌  با ادیب‌ شیشکلی‌ در  دمشق‌، با او درباره‌ این‌ توطئه‌ گر که‌ اکنون‌ در دمشق ‌بسر می‌برد، گفتگو کرده‌ و بطور صریح‌ از او خواسته‌ است‌ که‌ مفتی‌ از سوریه‌بیرون‌ رانده‌ شود، چون‌ اقامت‌ او در این‌ نزدیکی‌، خطری‌ برای‌ شاهنشاهی‌ اردن‌ تلقی‌ می‌شود و احساسات‌ مردم‌ را بر ضد انگلیسی‌های‌ مقیم‌ کرانه‌ غربی‌ اردن‌، تحریک‌ می‌کند و دولت‌ اردن‌ نمی‌تواند آنرا تحمیل‌ کند. نخست‌ وزیر اردن‌ مدعی ‌شد که‌ شیشکلی‌ با او ابراز همدردی‌ کرده‌ است‌».

ملاحظه‌ می‌کنید که‌ مفتی‌ فلسطین‌ از دیدگاه‌ سفیر انگلیس‌ « یک‌ توطئه‌ گر» است‌ و وجود او در منطقه‌ هم‌، از دیدگاه‌ شاهنشاهی‌ اردن‌، خطری‌ برای‌ علیحضرت‌ وانگلیسی‌های‌ مقیم‌ کرانه‌ غربی‌ است‌؟... آیا بنظر شما رابطه‌ ارگانیک‌ و تنگاتنگ ‌بین‌ دو موضوع‌ وجود ندارد؟ متأسفانه‌ کلیه‌ گزارشهای‌ مربوط‌ به‌ مفتی‌ فلسطین‌ - مرحوم‌ حاج‌ امین‌ الحسینی‌ - در ضمن‌ اسناد سری‌ سال‌ 1953 در اختیارمراجعین‌ قرار داده‌ نشده‌ و بررسی‌ « نامه‌های‌ پیوستی‌» در پرونده‌های‌ موجودنشان‌ می‌دهد که‌ « اصل‌ گزارش‌ سری‌» موجود نیست‌. در نامه‌ پیوستی‌ سفیرانگلیس‌ در بیروت‌ به‌ « انتونی‌ ایدن‌» چنین‌ می‌خوانیم‌:

« عطف‌ به‌ گزارش‌ سری‌ شماره‌ 17818 مورخ‌ 16 دسامبر 53 به‌ مستر والا، درمورد مفتی‌ سابق‌ قدس‌، به‌ اطلاع‌ می‌رسد که‌ من‌ امروز اعتراض‌ شفاهی‌ شدید خود را به‌ وزیر امور خارجه‌ لبنان‌ و سپس‌ به‌ شخص‌ نخست‌ وزیر، ابلاغ‌  کردم‌، من‌نسبت‌ به‌ آنچه‌ که‌ در روزنامه‌ « النضال‌» مورخ‌ 22 دسامبر از قول‌ مفتی‌ سابق‌ قدس‌حاج‌ امین‌ الحسینی‌ نقل‌ شده‌، بشدت‌ اعتراض‌ کردم‌. مفتی‌ سابق‌ گفته‌ است‌:« جنگ‌ سال‌ 1948 پایان‌ دردناکی‌ داشت‌ و آنهاییکه‌ نقشه‌ آنرا کشیدند وفرماندهی‌ و تبلیغات‌ آنرا هم‌ بعهده‌ گرفتند، انگلیسی‌ها بودند». من‌ خواستارتعقیب‌ رسمی‌ روزنامه‌ شدم‌ و در ضمن‌ از نخست‌ وزیر بطور مؤکد خواستم‌ که‌ اگرمفتی‌ بخواهد در اینجا بماند و یا مجدداً برگردد، باید از هر گونه‌ فعالیت‌ سیاسی‌ممنوع‌ شود. نخست‌ وزیر به‌ من‌ گفت‌ که‌ در مورد نظارت‌ روزنامه‌ النضال‌، دستورلازم‌ را به‌ وزیر اطلاعات‌ خواهد داد. و در مورد مفتی‌ سابق‌ قدس‌ هم‌ گفت‌ باید به‌ شما بگویم‌ ما از اقامت‌ طولانی‌ او در اینجا خوشحال‌ نخواهیم‌ بود و اگر حکومت ‌ما ادامه‌ یابد، من‌ بشما اطمینان‌ می‌دهم‌ که‌ مفتی‌ تحت‌ نظر خواهد ماند»...!

آری‌ مفتی‌ قدس‌ چون‌ همکار کاشانی‌ و مخالف‌ با سلطه‌ امپریالیسم‌ و صهیونیسم‌ بر فلسطین‌ است‌، وجود او، هم‌ برای‌ شاهنشاهی‌ اردن‌ خطرناک‌ می‌شود و هم‌ برای‌ انگلیس‌ و اگر در منطقه‌ بماند، باید از فعالیت‌ سیاسی‌ ممنوع‌ شود تا « رجال‌ سیاسی‌» مانند شاه‌ حسین‌ اردن‌ به‌ حل‌ و فصل‌ امور بپردازند و قسمت‌ دیگر قدس‌را هم‌ تحویل‌ اسراییل‌ بدهند و جالبست‌ که‌ نخست‌ وزیر لبنان‌، مانند دیگر نوکران ‌وابسته‌، باطلاع‌ می‌رساند که‌ « اگر اجازه‌ دهند که‌ او چند صباح‌ دیگری‌ بر سر کارباشد»، طبعاً مفتی‌ قدس‌ تحت‌ نظر خواهد ماند. و این‌ نوع‌ وابستگی‌ و مزدوری‌،تنها عامل‌ بقای‌ مزدورانی‌ از قماش‌ جناب‌ نخست‌ وزیر است‌... و البته‌ بر بریتانیا بود که‌ سلامتی‌ و حکومت‌ چنین‌ نوکرانی‌  را تضمین‌ کند، همانطور که‌ بقای‌ شاه‌حسین‌ را تضمین‌ کرده‌ بود!  ولی  با پیدایش‌ نسل‌ انقلابی‌ مسلمان‌، آیا بریتانیای‌ کبیر سابق  و فرانسه‌ مهد آزادی‌! و دیگر ابر قدرتهای‌ پوشالی‌ که‌ با یک‌ اقدام‌ «استشهادی‌» یک‌ جوان‌ مسلمان‌، کل‌ تشکیلات‌ آنها با صدها مزدور جنگی‌، به‌ هوا می‌پرد! هنوز می‌خواهند با مردم‌ ما، با لحن‌ دوران‌ برده‌ داری‌ قرون  وسطی ‌سخن‌ بگویند؟!

بنظر ما، این‌ احمقانه ‌ترین‌ روش‌ سیاسی‌ است‌ که‌ غرب‌ امروز آنرا دنبال‌ می‌کند... وبی‌ تردید مسئولیت‌ پی‌ آمدهای‌ آنرا هم‌، در کوتاه‌ مدت‌ و دراز مدت‌، بعهده ‌خواهد داشت‌!...

 

 اخوان‌ المسلمین‌ مصر؟

4- هشدار به‌ موقع‌ سفیر انگلیس‌ در مورد اخوان‌ المسلمین‌ مصر و اقدام‌ شاه‌ فاروق‌:

در خاتمه‌ این‌ بحث‌ کوتاه‌ بی‌ مناسب‌ نیست‌ که‌ اشاره‌ای‌ هم‌ به‌ حوادث‌ مصر سی‌سال‌ قبل‌ بنماییم‌:

« چایمان‌ اندروس‌» سفیر انگلیس‌ در بیروت‌، در یک‌ گفتگوی‌ محرمانه‌ با دیپلماتهای‌ انگلیسی‌، در « مرکز بررسی‌ مسائل‌ خاورمیانه‌» درباره‌ اوضاع‌ مصرمی‌گوید:

« نقراشی‌ پاشا در یک‌ جلسه‌ سری‌ پارلمان‌ مصر گفت‌ که‌ بریتانیا مایل‌ بود « مصردرسی‌ به‌ یهودیان‌ بدهد» ولی‌ وقتی‌ شکست‌ پیش‌ آمد، روشن‌ گردید که‌ هدف ‌بریتانیا آن‌ بود که‌ مصر در دام‌ افتد، چرا که‌ اصولا ارتش‌ مصر آمادگی‌ جنگی ‌نداشت‌ و اسلحه‌ کافی‌ هم‌ در اختیارش‌ نبود در حالیکه‌ یهودیان‌ از همه‌ جا اسلحه ‌دریافت‌ می‌داشتند و از طرف‌ دیگر « گلوب‌ پاشا» به‌ نیروهای‌ تحت‌ فرمان‌ خود، درست‌ بهنگامی‌ که‌ تل‌ ابیب‌ در محاصره‌ بود دستور عقب‌ نشینی‌ داد و در نتیجه ‌نیروها آسیب‌ پذیر شده‌  و ضربه‌ خوردند و شکست‌ آغاز شد».

سفیر انگلیس‌ پس‌ از نقل‌ مطالب‌ فوق‌ از « نقراشی‌ پاشا» مدعی‌ می‌شود که‌: این‌اتهامات‌ کلا بی‌ اساس‌ است‌ زیرا که‌ این‌ مرحله‌ از تاریخ‌ مصر، مصادف‌ با پیدایش‌ نهضت‌ اخوان‌ المسلمین‌ در مصر بود که‌ دشمنی‌ آنها با غرب‌ آشکار بود. علیرغم‌هشدارهای‌ ما، دولت‌ مصر در مقابله‌ با اخوان‌ المسلمین‌ کوتاهی‌ کرد، تا آنکه‌ سرانجام‌ نقراشی‌ پاشا بدستور ملک‌ فارق‌ جلو فعالیت‌ آنها را گرفته‌ و سپس‌ دولت ‌ابراهیم‌ عبدالهادی‌ پاشا با اعلام‌ وضعیت‌ فوق‌ العاده‌ با قاطعیت‌، با مسئله‌ برخورد نمود و بر اوضاع‌  مسلط‌ شد و در این‌ میان‌ حسن‌ البنا هم‌ جان‌ خود را ازدست‌ داد...»!

ملاحظه‌ می‌کنید که‌ جناب‌ سفیر، چقدر در گفتار محرمانه‌، بسادگی‌ مسئله‌ رامطرح‌ می‌سازد؟... پس‌ انگلیس‌ در وارد کردن‌ مصر بدون‌ سلاح‌ لازم‌ به‌ جنگ‌نابرابر، خیانت‌ نکرده‌، بلکه‌ این‌ دولت‌ مصر است‌ که‌ علیرغم‌ هشدارهای‌ بریتانیابا آزاد گذاشتن‌ فعالیت‌ اخوان‌ المسلمین‌ که‌ در جنگ‌ با یهود نقش‌ عمده‌ای‌  را بعهده‌ داشتند، خود را دچار ناراحتی‌ کرده‌ است‌ .

و می‌دانیم‌ که‌ در بحرانی‌ترین‌ شرایط‌ جنگ‌ با یهود ده‌ هزار داوطلب‌ رزمنده‌وابسته‌ به‌ اخوان‌ المسلمین‌ که‌ در میدان‌ جنگ‌ بودند، به‌ دستور فاروق‌  خلع‌ سلاح ‌شده‌ و به‌ قاهره‌  برگردانده‌ شدند و سپس‌ بدستور شاه‌  فاروق‌ « عبدالهادی‌ پاشا» سازمان‌ اخوان‌ المسلمین‌ را منحله‌ اعلام‌ نمود و « حسن‌ البنا هم‌ در این‌ میان‌ جان ‌خود را از دست‌ داد» و باز می‌دانیم‌ که‌ حسن‌ البنا، در روز روشن‌، ظاهراً بدستورفاروق‌ و در باطن‌ بدستور اربابان‌، توسط‌ یک‌ افسر پلیس‌ مخفی‌ ترور شد و پرونده ‌این‌ جنایت‌ هنوز در دادگاه‌ مصر، خاک‌ می‌خورد... زیرا آنها که‌ پس‌ از شاه‌ فاروق ‌روی‌ کار آمدند، نسبت‌ به‌ اخوان‌ المسلمین‌، بدتر از آن‌ کردند که‌ شاه‌ فاروق‌ کرد، ولی‌ این‌ بار بنام‌ انقلاب‌ ملی‌ - عربی‌- سوسیالیستی‌!!، تا کسی‌ نتواند اعتراض‌ کند...

و جالبتر آنکه‌، پس‌ از پیروزی‌ افسران‌ آزاد در کودتای‌ خود بر ضد رژیم‌ فاروق‌، که ‌با همکاری‌ همه‌ جانبه‌ اخوان‌ المسلمین‌ صورت‌ گرفت‌، رهبران‌ افسران‌ آزاد -نجیب‌ و ناصر - بر سر قبر حسن‌ البناء حضور یافته‌ و سوگند یاد کردند که‌ انتقام‌ خون‌ وی‌ را بگیرند. و البته‌ باقی‌ داستان‌ را خود می‌دانید .

اینها نمونه‌هایی‌ از محتویات‌ اسناد سری‌ وزارت‌ امور خارجه‌ انگلیس‌ است‌... به‌ امید آنکه‌ اهل‌ تحقیق‌ و علاقمندان‌ بتاریخ‌ سیاسی‌ معاصر، برای‌ کشف‌ همه‌ حقایق‌، همه‌ این‌ اسناد  را  ترجمه‌ و منتشر سازند.

مرداد 1362 - رم‌، ایتالیا

سید هادی‌ خسروشاهی‌



نوشته شده در  دوشنبه 87/2/30ساعت  7:51 عصر  توسط .... 
  نظرات دیگران()

بسم الله الرحمن الرحیم

ترجمه شعر نزار قبّانی، درباره قانا، پس از بازدید نگارنده از قتلگاه «قانا» به تاریخ 15/8/75، و مراجعت به بیروت، شب هنگام و به یاد شهداء آن، در «دفتر فرهنگی» ایران در بیروت ترجمه شده و امروز به مناسبت تکرار فاجعه در «قانا» و قتل عام زنان و کودکان آواره و پناهنده با بمبهای آمریکائی و سکوت مجامع جهانی! و هواداران حقوق بشر و دموکراسی و افسانه بانان دیگر، همان ترجمه شعر نزار قبّانی تجدید چاپ می شود!

و البته این بار، مجاهدین مقاومت اسلامی و حزب الله پاسخ جنایات فاشیست های صهیونیست مسیحی آمریکائی را می دهند و دریغ از «اشباه الرجال» و لا رجال. اقدام حزب الله را ماجراجوئی می نامند و آمریکا که این جنایات هیتلری را «دفاع از خود» می نامد.

1

چهره «قانا»[1]

پریده رنگ، همچون چهره مسیح

و هوای دریا در ماه «نسیان»[2]

می بارد اشک و خون

2

از روی نعش ما می گذشتند،

تا قلب «قانا»، تاختند

برافراشتند پرچم نازیسم،

در جنوب،

بار دیگر، آغاز شد دوران «هولوکاست»[3]

هیتلر، در کوره های گاز، گویا

بسوزاند آنان را،

و اینک، اینها آمده اند،

تا بسوزانند ما را...

وز اروپای خاوری

هیتلر براند آنان را،

و اینک آنان، رانده اند ما را،

از سرزمین خویش...

نیافت فرصتی، هیتلر

تا نابود کند آنان را جملگی

- و شود زمین، ز شرشان آزاد -

پس از او، اینک،

آمده اند اینان،

تا کنند نابود، ما را جملگی!

3

به «قانا» آمدند،

گله گله، چون گرگان گرسنه

تا برافروزند آتش،

در خانه مسیح

بگذارند پای آلوده،

بر پیراهن حسین

و... خاک پاک جنوب

4

ریختند، هزاران بمب،

بر: گندم و زیتون و توتون،

بر: نغمه های بلبلان

بر: «قدموس»[4] اسب سوار

بر: دریا،

و بر: فوج فوج، پرندگان

بر: بام شفاخانه ها، حتی،

بر: سر زنان شیرده نیز.

و: دانش آموزان مدرسه ها

و: دختران افسونگر جنوب

آنگاه، بستند به رگبار گلوله ها،

گل زارهای «عسلی چشمان» را

5

و ما دیدیم،

اشک بر پلکان علی،

و شنیدیم صدایش،

به هنگام نماز،

طنین افکنده

در زیر باران خونین آسمان

6

هر که «قانا» را بنگارد تاریخ،

در ورق های دفتر خویش

بنامد آن را،

دومین کربلا

7

«قانا» زد بکناری، پرده ها:

و ما دیدیم

«آمریکا» را

بر تن نموده،

ردای کهنه یک خاخام یهودی

که می کند قتل عام را: رهبری

بی دلیل، می زند تیر

بر کودکان ما،

بر همسران ما،

بر درختان ما،

و بر اندیشه های ما نیز.

گوئی که «قانون»!

در «جنگل دلار»[5]

گشته مکتوب بزبان «عبری»،

برای سرکوب عرب!

8

راستی آیا

هر رئیس آمریکائی،

به سودای ریاست خویش،

بایست بکشد ما را؟

... ما عرب ها را؟.

9

ماندیم به انتظار تنها یک عرب،

که خنجر دشمن ز گلو کشد

 بیرون

و ماندیم به انتظار یک «هاشمی»،

یا یک «قرشی»

و یک «دون کیشوت»!

و یا یک لوتی، حتی

که نچیده اند «سبیل» مردانگی وی هنوز!

و نشستیم به انتظار:

یک «خالد» یا «طارق» و یا «عنتره»

اما بخورد ما دادند کلام یاوه

و بنوشیدیم جام باده

سپس: نمابرها به کار افتاد.

و فرستادند بر ما،

که متن آن بود چنین:

«بعد از تقدیم تسلیت..»

البته، پس از پایان قتل عام!

10

چه چیزی باید بترساند اسرائیل؟

فریاد و شیون ما؟

چرا بلرزد اسرائیل، ز دستگاه «فاکس ها»

که «جهاد! فاکس» بود،

آسانترین جهادها!

متنی آماده و یکسان

نوشته ایم

برای همه شهیدان پیشین،

و تمامی شهیدان آینده!

11

اسرائیل چرا بترسد از «ابن مقفع»؟

و از «ابن جریر» و «فرزدق»

و از «خنساء»[6]

که می خواند شعر خود،

بر درب گورستان ها!

چرا بترسد اسرائیل،

ز آتش و دود لاستیک ها!

و امضای بیانیه ها،

و تخریب خانه ها و مغازه ها؟

او می داند. و به خوبی نیز.

که نبوده ایم ما، «شاهان نبرد»

حتی یک روز

اما، همواره بوده ایم ما!

«شاهان یاوه گو»

12

چه چیزی می ترساند اسرائیل؟

صدای طبل توخالی؟

و دریدن جامه بر تن؟

یا سیلی زدن به صورت خویشتن؟

یا که بترسد اسرائیل،

ز اخبار عاد و ثمود؟

13

در «بیهوشی ملی!»

- می گذرانیم روزگار -

ز دوران فتوحات تاکنون

نکرده ایم دریافت

نه نامه نه پیام!

14

«خمیرگونه»! ملتیم ما!:

اسرائیل فزاید بر ترور و کشتار،

سردی و سستی ما، شود افزون!

15

با میهنی که «تنگ تر» شود هر روز،

و زبانی «زشت تر» ز پیشین روز،

با وحدتی سبز،

که جدا شود از هم، مدام

با درختی بی بار

که می خوابد به تابستان!

با مرزهایی که «هوی و هوسی»

گر خواهد،

می توان برد آنها را ز میان!

16

اسرائیل چرا نکند ما را قربانی؟

چرا نبرد از یاد:

«هشام» و «زیاد» و «رشید»؟

که: «بنی تغلب»،

مشغول «زنان» خویشتنند!

و «بنی مازن»،

به امر «غلمان» خود...

و «بنی عدنان»[7]

انداخته اند جامه زیرین،

در پای «کنیزان»!

و همگی گشته اند غرق،

در «لبان» و (نهود)!

17

چرا بترسد از عربی چند، اسرائیل؟

به آن هنگام که آنان جملگی،

- گشته اند خود -

از قوم یهود!

لندن ذوالحجه 1416

نزار قبّانی

ترجمه: سیدهادی خسروشاهی

بیروت 15/8/1375



[1]. «قانا» روستائی در جنوب لبنان است که اسرائیل در اوائل سال 1375، با بمب فسفری، 110 نفر از کودکان و زنان و پیرمردان آواره و پناهنده را در یک پناهگاه سازمان ملل با آتش بمب بسوزاند!

[2]. ماه بهار، فصل باران.

[3]. ماجرای کوره های آدم سوزی فاشیست های هیتلری.

[4]. الهه افسانه لبنان.

[5]. در متن عربی آمده: «دستور آقای جهان»! که ما در فارسی آن را «جنگل دلار» آوردیم. (که ظاهراً غابه الدولار بیشتر تناسب دارد)!

[6]. جملگی از شعرای معروف عرب.

[7] . همه از قبائل عرب...


نوشته شده در  دوشنبه 87/2/30ساعت  7:49 عصر  توسط .... 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
این بار اسرائیل با اینترنت آمده است -مرکز اسناد انقلاب اسلامی
[عناوین آرشیوشده]