سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بسم الله الرحمن الرحیم

ترجمه شعر نزار قبّانی، درباره قانا، پس از بازدید نگارنده از قتلگاه «قانا» به تاریخ 15/8/75، و مراجعت به بیروت، شب هنگام و به یاد شهداء آن، در «دفتر فرهنگی» ایران در بیروت ترجمه شده و امروز به مناسبت تکرار فاجعه در «قانا» و قتل عام زنان و کودکان آواره و پناهنده با بمبهای آمریکائی و سکوت مجامع جهانی! و هواداران حقوق بشر و دموکراسی و افسانه بانان دیگر، همان ترجمه شعر نزار قبّانی تجدید چاپ می شود!

و البته این بار، مجاهدین مقاومت اسلامی و حزب الله پاسخ جنایات فاشیست های صهیونیست مسیحی آمریکائی را می دهند و دریغ از «اشباه الرجال» و لا رجال. اقدام حزب الله را ماجراجوئی می نامند و آمریکا که این جنایات هیتلری را «دفاع از خود» می نامد.

1

چهره «قانا»[1]

پریده رنگ، همچون چهره مسیح

و هوای دریا در ماه «نسیان»[2]

می بارد اشک و خون

2

از روی نعش ما می گذشتند،

تا قلب «قانا»، تاختند

برافراشتند پرچم نازیسم،

در جنوب،

بار دیگر، آغاز شد دوران «هولوکاست»[3]

هیتلر، در کوره های گاز، گویا

بسوزاند آنان را،

و اینک، اینها آمده اند،

تا بسوزانند ما را...

وز اروپای خاوری

هیتلر براند آنان را،

و اینک آنان، رانده اند ما را،

از سرزمین خویش...

نیافت فرصتی، هیتلر

تا نابود کند آنان را جملگی

- و شود زمین، ز شرشان آزاد -

پس از او، اینک،

آمده اند اینان،

تا کنند نابود، ما را جملگی!

3

به «قانا» آمدند،

گله گله، چون گرگان گرسنه

تا برافروزند آتش،

در خانه مسیح

بگذارند پای آلوده،

بر پیراهن حسین

و... خاک پاک جنوب

4

ریختند، هزاران بمب،

بر: گندم و زیتون و توتون،

بر: نغمه های بلبلان

بر: «قدموس»[4] اسب سوار

بر: دریا،

و بر: فوج فوج، پرندگان

بر: بام شفاخانه ها، حتی،

بر: سر زنان شیرده نیز.

و: دانش آموزان مدرسه ها

و: دختران افسونگر جنوب

آنگاه، بستند به رگبار گلوله ها،

گل زارهای «عسلی چشمان» را

5

و ما دیدیم،

اشک بر پلکان علی،

و شنیدیم صدایش،

به هنگام نماز،

طنین افکنده

در زیر باران خونین آسمان

6

هر که «قانا» را بنگارد تاریخ،

در ورق های دفتر خویش

بنامد آن را،

دومین کربلا

7

«قانا» زد بکناری، پرده ها:

و ما دیدیم

«آمریکا» را

بر تن نموده،

ردای کهنه یک خاخام یهودی

که می کند قتل عام را: رهبری

بی دلیل، می زند تیر

بر کودکان ما،

بر همسران ما،

بر درختان ما،

و بر اندیشه های ما نیز.

گوئی که «قانون»!

در «جنگل دلار»[5]

گشته مکتوب بزبان «عبری»،

برای سرکوب عرب!

8

راستی آیا

هر رئیس آمریکائی،

به سودای ریاست خویش،

بایست بکشد ما را؟

... ما عرب ها را؟.

9

ماندیم به انتظار تنها یک عرب،

که خنجر دشمن ز گلو کشد

 بیرون

و ماندیم به انتظار یک «هاشمی»،

یا یک «قرشی»

و یک «دون کیشوت»!

و یا یک لوتی، حتی

که نچیده اند «سبیل» مردانگی وی هنوز!

و نشستیم به انتظار:

یک «خالد» یا «طارق» و یا «عنتره»

اما بخورد ما دادند کلام یاوه

و بنوشیدیم جام باده

سپس: نمابرها به کار افتاد.

و فرستادند بر ما،

که متن آن بود چنین:

«بعد از تقدیم تسلیت..»

البته، پس از پایان قتل عام!

10

چه چیزی باید بترساند اسرائیل؟

فریاد و شیون ما؟

چرا بلرزد اسرائیل، ز دستگاه «فاکس ها»

که «جهاد! فاکس» بود،

آسانترین جهادها!

متنی آماده و یکسان

نوشته ایم

برای همه شهیدان پیشین،

و تمامی شهیدان آینده!

11

اسرائیل چرا بترسد از «ابن مقفع»؟

و از «ابن جریر» و «فرزدق»

و از «خنساء»[6]

که می خواند شعر خود،

بر درب گورستان ها!

چرا بترسد اسرائیل،

ز آتش و دود لاستیک ها!

و امضای بیانیه ها،

و تخریب خانه ها و مغازه ها؟

او می داند. و به خوبی نیز.

که نبوده ایم ما، «شاهان نبرد»

حتی یک روز

اما، همواره بوده ایم ما!

«شاهان یاوه گو»

12

چه چیزی می ترساند اسرائیل؟

صدای طبل توخالی؟

و دریدن جامه بر تن؟

یا سیلی زدن به صورت خویشتن؟

یا که بترسد اسرائیل،

ز اخبار عاد و ثمود؟

13

در «بیهوشی ملی!»

- می گذرانیم روزگار -

ز دوران فتوحات تاکنون

نکرده ایم دریافت

نه نامه نه پیام!

14

«خمیرگونه»! ملتیم ما!:

اسرائیل فزاید بر ترور و کشتار،

سردی و سستی ما، شود افزون!

15

با میهنی که «تنگ تر» شود هر روز،

و زبانی «زشت تر» ز پیشین روز،

با وحدتی سبز،

که جدا شود از هم، مدام

با درختی بی بار

که می خوابد به تابستان!

با مرزهایی که «هوی و هوسی»

گر خواهد،

می توان برد آنها را ز میان!

16

اسرائیل چرا نکند ما را قربانی؟

چرا نبرد از یاد:

«هشام» و «زیاد» و «رشید»؟

که: «بنی تغلب»،

مشغول «زنان» خویشتنند!

و «بنی مازن»،

به امر «غلمان» خود...

و «بنی عدنان»[7]

انداخته اند جامه زیرین،

در پای «کنیزان»!

و همگی گشته اند غرق،

در «لبان» و (نهود)!

17

چرا بترسد از عربی چند، اسرائیل؟

به آن هنگام که آنان جملگی،

- گشته اند خود -

از قوم یهود!

لندن ذوالحجه 1416

نزار قبّانی

ترجمه: سیدهادی خسروشاهی

بیروت 15/8/1375



[1]. «قانا» روستائی در جنوب لبنان است که اسرائیل در اوائل سال 1375، با بمب فسفری، 110 نفر از کودکان و زنان و پیرمردان آواره و پناهنده را در یک پناهگاه سازمان ملل با آتش بمب بسوزاند!

[2]. ماه بهار، فصل باران.

[3]. ماجرای کوره های آدم سوزی فاشیست های هیتلری.

[4]. الهه افسانه لبنان.

[5]. در متن عربی آمده: «دستور آقای جهان»! که ما در فارسی آن را «جنگل دلار» آوردیم. (که ظاهراً غابه الدولار بیشتر تناسب دارد)!

[6]. جملگی از شعرای معروف عرب.

[7] . همه از قبائل عرب...


نوشته شده در  دوشنبه 87/2/30ساعت  7:49 عصر  توسط .... 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
این بار اسرائیل با اینترنت آمده است -مرکز اسناد انقلاب اسلامی
[عناوین آرشیوشده]