سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بسم الله الرحمن الرحیم

 4. سیدصدرالدین صدر

 پدر امام موسى صدر آیت‏اللَّه سیدصدرالدین صدر(5) فقیه بزرگ و از مراجع عالیقدر و معاصر شیعه بود. وى در سال 1299 هـ . ق -  یا 1298 هـ - (6) در کاظمین در میان چنین خاندانى دیده به جهان گشود. ادبیات و قسمتى از علوم مقدماتى را در سامرا از اساتید وقت فراگرفت و بعد در خدمت پدرش - که یکى از مراجع تقلید بود - به کربلا مهاجرت کرد و سطوح عالیه را در محضر شیخ حسن کربلائى خواند و مدتى هم درحوزه درس والد معظم خود حضور یافت و سپس به توصیه پدر، راهى حوزه علمیه نجف گردید و مدتى در درس آخوند خراسانى و سیدکاظم یزدى شرکت نمود و به اخذ اجازه اجتهاد نایل گردید و در سال 1329 هـ  بعد از فوت پدرش جهت زیارت بارگاه امام رضا (ع) به ایران آمد و مدت ده سال در مشهد ماندگار شد و به تدریس و ارشاد مردم مشغول گردید و در همانجا با دختر مرجع بزرگ وقت مرحوم آیت اللَّه حاج آقا حسین قمى، بنام بى‏بى‏صفیه ازدواج کرد.

  و در سال 1344هـ به نجف‏اشرف مراجعت کرد و براى احترام، در درس میرزاى نائینى حاضر مى‏شد و در سال 1349 به ایران برگشت و به دعوت مرجع عالیقدر و مؤسس حوزه علمیه قم آیت‏اللَّه حاج شیخ عبدالکریم حائرى یزدى در قم اقامت گزید و به سرعت به عنوان فقیهى عالیقدر و مرجعى بزرگ و معروف و یکى از ارکان حوزه علمیه قم اشتهار یافت و پس از رحلت آیةاللَّه حائرى به همراه دو مرجع بزرگ دیگر -  آیت‏اللَّه سیدمحمد حجت و آیت‏اللَّه سیدمحمدتقى خوانسارى - زعامت حوزه و مرجعیت شیعیان را به عهده گرفت و در حوزه علمیه قم خدمات شایان توجهى نمود و شاگردان زیادى در مکتب خود تربیت کرد.(7)

 ..................................................................................................................

5.  نام او محمدعلى بود و بعداً به ‹‹صدرالدین›› معروف گردید.

 6.  اعیان الشیعه، ج 3: ص 404.

 7.  نقباءالبشرج 944 - 943/2. 

 روایتى از آیت‏اللَّه صدر

 پس از رحلت آیت‏اللَّه حائرى مؤسس حوزه علمیه قم در سال 1355هـ قمرى، بسیارى از علما و اُدبا در سوگ او اشعار زیبایى به زبان عربى و فارسى سرودند که جالب‏ترین آنها، اشعار نغز و پرمحتواى آیت‏اللَّه صدر بود.

 اشعار این مرد بزرگ که برسنگ قبر مرحوم آیت‏اللَّه حائرى نقش بسته چنین است:

 عبدالکریم آیت‏اللَّه قضى                            وانحل منسلک العلوم عقده

اجوب ربع العلم بعد خصبه                          وهّد ارکان المعالى فقده

 کان لاهل العلم خیر والد                            و بعده امست یُتامى ولده

 کوکب سعد سعد العلم به                             دهراً و غاب الیوم عنه سعده

 فى شهر ذى‏القعده غاله الردى                       به سهمه یالیت شلّت یده

 فى حرم الائمة الاطهار فى                          شهر الحرام کیف حلّ صیده

 دعاه مولاه فقل مورّخا                              ‹‹لدى الکریم حلّ ضیفاً عبده››

 :( آیت‏اللَّه عبدالکریم حائرى جهان را بدرود گفت و با رحلت او حلقه دیگرى از زنجیره دانش و فرهنگ از میان رفت. او بوستان شکوفاى دانش بود. و فقدان او ارکان ارزشها را به لرزه درآورد. او براى دانشوران، بهترین پدر بود و با رحلت او فرزندان علمى وى یتیم شدند. او ستاره نیک‏بختى بود که فرهنگ و دانش، روزگارى طولانى، بوسیله او سعادت یافت، اما اینک با رحلت او ستاره سعادت علم ناپدید شد. در ماه ذیقعده، روزگار تیر اجل را بسوى او نشانه رفت که کاش دستش فلج مى‏شد. در حرم امامان پاک، آخر چگونه، در ماه حرام و حرم اهلبیت، صید حلال شد؟ خدایش او را بسوى خویش فراخواند و تاریخ آن چنین شد: بنده پروردگار، میهمان خداى کریم گردید.)

 پس از سرودن این اشعار نغز، مکاشفه‏اى رخ مى‏دهد که به روایت خود آیت‏اللَّه صدر بدین صورت بوده است: پس از انشاء این قصیده کوتاه، در عالم رؤیا دیدم که در بوستان بسیار سرسبز و خرمى هستم که سراسر آن را درختان و میوه‏ها و نهرهاى لبریز از آب زلال پوشانده است. و من در آن قدم مى‏زنم، در همان حال فردى از روبرو آمد و گفت: ‹‹مى‏خواهید حاج‏شیخ را ملاقات کنید؟››

 گفتم: ‹‹با کمال میل!››

 مقدارى راه طى کردیم و به فضایى سرسبزترى که وسط باغ و کنار حوضى که اطراف آن گلکارى بود، رسیدیم. در طرف راست آن ساختمان باشکوهى بود که چند پله آن بالاتر از زمین بود و در و پنجره‏هاى متعددى به سوى باغ داشت.

 گفت: ‹‹نگاه کن!››

 وقتى نگاه کردم حاج شیخ را دیدم که در یکى از اطاقها تکیه به در داده و باغ را تماشا مى‏کند. سلام کردم و شتابان وارد اطاق شدم، جواب مرا داد و پس از پذیرایى فرمود: ‹‹حالم بسیار خوب است.›› و آنگاه حال آقایان و وضعیت حوزه را پرسید به عرض رساندم: ‹‹خداى را سپاس!››. خدمتگزارى وارد شد و چاى آورد. فرمود: ‹‹براى آقاى صدر هم بیاور!›› گفتم: ‹‹اگر میل دارید من هم خدمت شما باشم؟››

 فرمود: ‹‹خیر، شما کار دارید و با شما کار دارند و باید بروید.››

 همانطورى که با حاج شیخ صحبت مى‏کردم گاه به منظره زیبا و دل‏انگیز باغ نیز نظاره مى‏کردم و او با فراست دریافت که منظره باغ براى من جالب است کمى بلند شد و هر دو دست را بلند کرد و فرمود: ‹‹لدى الکریم حلّ ضیفاً عبده.››: بنده پروردگار، میهمان خداى کریم گردید.

 صدر از دنیا رفت

 مرحوم آیت‏اللَّه صدرالدین صدر، از پروا پیشگان و اندیشمندان نامدار جهان تشیع است. در مورد رحلت او یکى از روحانیون حوزه علمیه قم، مکاشفه‏اى داشته است که نشان دهنده عظمت و کرامت و بزرگوارى آن عالم ربانى و آزاده است که آن را از مرحوم آیت‏اللَّه جناب حاج شیخ عبدالنبى عراقى - از مجتهدین مسلم و بنام حوزه علمیه قم - نقل مى‏کنیم:

 ‹‹درست بخاطر دارم که روز شنبه برابر با 19 ربیع‏الثانى، سال 1373 قمرى بود که نگارنده به منزل آیت‏اللَّه حاج‏ شیخ عبدالنبى، رفتم ایشان در تعبیر خواب مهارتى بسیار داشت و به این امتیاز نیز معروف بود. به هنگام ورود من بود که حجةالاسلام آقاى میرزا محمد همدانى از بیت ایشان خارج شدند. هنگامى که به محضر آیت‏اللَّه شرفیاب شدم فرمودند: ‹‹آقا شیخ محمد را دیدى؟››، گفتم: ‹‹آرى! مطلبى داشت؟›› فرمود: ‹‹خواب عجیبى دیده بود.›› پرسیدم: ‹‹تعبیر آن براى شما روشن است؟ چه خوابى دیده بود؟››

 فرمود: ‹‹ایشان مى‏گوید شب گذشته در خواب دیدم که به حرم مطهر دخت گرانمایه حضرت کاظم‏علیها السلام شرفیاب شده و از آنجا به مسجد بالاسر رفتم تا فاتحه‏اى براى آیت‏اللَّه حائرى‏قدس سرهم بخوانم که دیدم میان قبر مرحوم حائرى و آیت‏اللَّه خوانسارى قبرى آماده است. با تعجب از خود پرسیدم: ‹‹این قبر براى چه کسى آماده شده است؟›› بانوى گرانقدرى را دیدم که فرمود: ‹‹این قبر پسر من، صدر است. صدر از دنیا رفت، او خوب فرزندى بود.››

 شگفت اینکه مرحوم آیت‏اللَّه عراقى هنوز در مورد این خواب سخن مى‏گفت که بناگاه صداى بلندگوى حرم طنین افکند و خبر رحلت آیت‏اللَّه العظمى آقاى صدرقدس سرهم را اعلان کرد.››(8)

 ..................................................................................................................


نوشته شده در  دوشنبه 87/2/30ساعت  7:57 عصر  توسط .... 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
این بار اسرائیل با اینترنت آمده است -مرکز اسناد انقلاب اسلامی
[عناوین آرشیوشده]