سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بسم الله الرحمن الرحیم


 

صهیونیست‌ها تاکنون سازمان‌ها و گروه‌های خاصی را بری قتل و ترور و کشتارمخالفان و دشمنان خود در سطح دنیاو فلسطینیان به خصوص رهبران و اعضای مقاومت تشکیل داده‌اند. در زیر به مهم‌ترین ین سازمان‌ها اشاره می‌کنیم

هاشومیر (نگهبان)
یک سازمان نظامی صهیونیستی است که در سال 1909 در فلسطین تشکیل شد و افرادی چون یتسحاق تسفی، اسرائیل گلعادی، الکساندر زید و اسرائیل شوحط مسؤولان ین سازمان به شمار می‌آمدند. بیش‌تر اعضای ین سازمان نظامی از حزب کار و از نخستین مهاجران روسی به فلسطین اشغالی هستند. با ین وجود، هاشومیر با نظارت مستقیم حزب کار بر این سازمان مخالفت کرده است. هدف این سازمان تامین امنیت شهرک‌های یهودی‌نشین و حمایت از آن‌ها اعلام شده است.

بیتار
این کلمه برگرفته از عبارت عبری ‹‹بریت یوسف ترومبلدور›› به معنی ‹‹دوران ترومبلدور›› و یا ‹‹پیمان ترومبلدور›› است. بیتار سازمانی اصلاح‌طلبانه و متشکل از جوانان صهیونیست است که یوسف ترومبلدور در سال 1923 آن را در هلند تاسیس کرد. هدف ین سازمان آموزش اصول کشاورزی و علوم به جوانان یهود بری آماده ساختن آن‌ها جهت زندگی در فلسطین بود. البته در آموزش ین افراد روی آموزش نظامی و زبان عبری تاکید خاصی می‌شد. اعضی ین سازمان یک نوع یدئولوژی متاثر از فاشیسم را آموزش می‌دیدند. اندیشه فاشیسم در آن زمان حاکم بر اروپا بود. به ین جوانان تلقین می‌شد که انسان دو راه پیش رو دارد که سومی ندارد: ‹‹یا مرگ یا جنگ››
بیتار مدام به اعضی خود یادآور می‌شد که هر کشور داری رسالت و اهداف خاص، با زور شمشیر تشکیل شده است. در کل باید گفت که این سازمان افکار و اندیشه‌هی جابوتنسکی از رهبران صهیونیسم را یدک می‌کشد.

نوتریم
کلمه‌ی عبری و به معنی نگهبان و محافظ است. ین سازمان عبارت است از پلیس احتیاط یهودی که نیروهی قیمومت انگلستان با همکاری هاگانا و بری قلع و قمع انتفاضه ملت فلسطین در 1936 ـ 1939 تشکیل دادند و در ین راستا صدها یهودی در شهر‌ها و شهرک‌ها به عضویت آن درآمدند و بری حمیت از شهرک‌هی واقع در منطقه پست اردن اعزام شدند. نیروهی نوتریم ابتدا 1550 نفر بودند که حقوق و هزینه زندگی 750 نفر آنان را انگلستان و حقوق بقیه (1800) را رهبری شهرک‌های یهودی متکفل شده بودند. در ژوئن 1936م. با توجه به شدت گرفتن تظاهرات فلسطینیان 1240 نیرویی که ‹‹نگهبانان ذخیره›› نام داشتند، به عضویت ین سازمان درآمدند.

سپاه یهود
سپاه یهود تشکیلاتی نظامی و متشکل از داوطلبان یهودی است که در جریان جنگ جهانی اول در کنار نیروهی انگلیس و متفقین جنگیدند. گردان یهودی شماره 38 که در میان سال‌هی 1915 ـ 1917 تشکیل شد و گردان 39 که بن گوریون و بن تسفی در سال‌هی 1917 ـ 1918 در آمریکا آن را تاسیس کردند و گردان 40 (که در فلسطین تشکیل شد) و گردان‌هی ‹‹یورش تفنگ‌هی پادشاهی›› نیروهی تشکیل‌دهنده ین سازمان هستند.
تعداد نیروهای همه ین گردان‌ها مجموعا 6400 مرد بود که همه آن‌ها سپاه یهود نامیده می شدند. اندیشه تاسیس ین سپاه از آن جا نشأت می‌گیرد که صهیونیست‌ها با توجه به قدرت استعماری بالی بریتانیا بر خود لازم می‌داستند که بری رسیدن به هدف خود یعنی تاسیس وطنی ملی بری یهودیان به نیروهی انگلیسی کمک کنند.

لشکر یهود
یک سازمان نظامی یهودی است که در زبان عبری ‹‹هاهیل›› نام دارد. ین سازمان در سال 1944 به دستور حکومت بریتانیا و بری کمک به نیروهی متفقین در جریان جنگ جهانی دوم تشکیل شد. اما در اصل تشکیل لشکر یهود به سال 1939 یعنی در جریان جنگ جهانی دوم ـ که رهبران شهرک‌های یهودی در فلسطین راه را بری رسیدن به آرزوی خود در تشکیل دولت با مساعدت متفقین هموار می‌دیدند ـ باز می‌گردد. در همین سال حدود 130 هزار شهرک‌نشین یهود در فلسطین بری جنگ با متحدین داوطلب شدند.

هاگانا
هاگانا کلمه‌ی عبری به معنی ‹‹دفاع›› و سازمانی نظامی و متعلق به شهرک‌نشینان صهیونیست است. ین سازمان در سال 1920م. به جی سازمان ‹‹هاشومیر›› تشکیل شد. هاگانا ابتدا وابسته به اتحادیه کارگران و سپس حزب مابی و هستدروت بود. در سال 1929م. هاگانا در سرکوب انتقاضه فلسطینیان مشارکت و به خانه‌ها و مستغلات عرب‌ها حمله کرد و راهپیمیی‌هیی را بری تحریک شهروندان عرب و ارعاب آن‌ها به راه انداخت. همچنین ین سازمان در امر شهرک‌سازی به خصوص در ابداع شیوه ‹‹حصار و برج محافظت›› بری شهرک‌های صهیونیست‌نشین مشارکت فعالی داشت و علاوه بر آن از زمان تاسیس همواره در راستی تامین امنیت شهرکهای صهیونیستی تلاش کرده است.
سال‌هی انتفاضه فلسطینیان از 1936 تا 1939 شاهد همکاری گسترده هاگانا با نیروهی اشغالگر انگلیس بود و ین همکاری به با انتصاب چارلز وینجیت به عنوان افسر سازمان امنیت انگلستان در فلسطین به سال 1939 توسعه یافت. نامبرده بر یجاد تیم‌هی ویژه شبانه و گروهان‌هی سیار و هماهنگی میان سازمان اطلاعات و امنیت انگلستان و بخش امنیتی هاگانا معروف به ‹‹شی›› نظارت داشت. همچنین‌ نیروهی بریتانیا و هاگانا در تشکیل پلیس ویژه حفاظت از شهرک‌هی یهودی همکاری داشتند و بیش‌تر اعضای آن از نیروهی هاگانا تشکیل شد. با پیان جنگ جهانی دوم نبرد جدیدی روی داد و هاگانا با همکاری ‹‹لیحی›› و ‹‹اتسل›› تاسیسات انگلیس و پل‌ها و خطوط راه‌آهن را تخریب کرد. ین عملیات‌ها ‹‹جنبش مقاومت عبری›› نامیده شدند. با برپیی دولت ‹‹اسرائیل›› نیروهی هاگانا هسته‌های اصلی ارتش صهیونیستی را تشکیل دادند.

اتسل
اتسل اختصار ‹‹سازمان نظامی ملی در سرزمین اسرائیل›› است و نام دیگر آن آرگون می‌باشد. اتسل سازمانی نظامی و صهیونیستی است که در سال 1931م. با همکاری اعضای قدیمی هاگانا (که از سازمان مادر جدا شده بودند) و گروهی مسلح از سازمان بیتار تاسیس شد. افکار و اندیشه‌هی ولادیمر جابوتنسکی مبنی بر ضرورت قدرت تسلیحاتی یهود بری تشکیل دولت و حق هر یهودی در ورود به فلسطین شالوده طرح‌ها و برنامه‌های ین سازمان را تشکیل می‌دهد. آرم ین سازمان عبارت بود از یک دست که سلاحی را گرفته و بر روی آن عبارت ‹‹فقط ین›› نوشته شده بود.
در سال 1937 آبراهام یتهومی رئیس وقت اتسل با هاگانا به توافق رسید که ین دو سازمان در هم ادغام شوند. ین مسأله باعث تجزیه اتسل شد ؛ زیرا کم‌تر از نیمی از اعضی سه هزار نفری آن با ین امر موافق بودند و اکثریت بر ضرورت حفظ استقلال سازمان تاکید داشتند. در سال 1940م. بری دومین بار ین سازمان تجزیه شد و ین بار گروه ‹‹آبراهام شتیرن›› از آن فاصله گرفت و سازمان لیحی را تشکیل داد. علت ین تجزیه هم به اختلاف ین گروه با بقیه نیروهی اتسل در مورد اتخاذ موضع مناسب در قبال همکاری با نیروهی درگیر در جنگ جهانی دوم بر می‌گردد. هواداران شتیرن بر ضرورت حمیت از آلمان نازی بری شکست بریتانیا و به تبع آن خروج نیروهی ین کشور از فلسطین و تشکیل دولت ‹‹اسرائیل›› تاکید می‌کردند، در حالی که سازمان مادر خواستار همکاری با نیروهی انگلیسی به ویژه در زمینه مسائل امنیتی بود.
اتسل با عملیات‌هی تروریستی خود نقش عمده‌ی در کوچاندن کشاورزان فلسطینی داشت. همچنین ین سازمان با همکاری سازمان تروریستی ‹‹لیحی›› و حمیت هاگانا به خودروهی فلسطینیان حمله می‌کرد و به کشتار معروف دیریاسین در 9 آوریل 1948 دست زدند.

لیحی (شتیرن)
ین کلمه اختصار جمله ‹‹مبارزان راه آزادی اسرائیل›› است. لیحی سازمانی نظامی و سری است که آبراهام شتیرن در سال 1940 به دنبال کنارگیری خود و هوادارانش از سازمان اتسل تاسیس کرد. از سال 1942 ین سازمان به دنبال کشته شدن بنیانگذار آن ‹‹شیترن›› به دست نیروهی انگلیسی به نام خود وی معروف شد. در سال 1943م. رهبری ین سازمان را مناخیم بگین بر عهده گرفت. مهم‌ترین عملیات‌هی تروریستی ین سازمان عبارتند از:
1ـ قتل فولک برنادوت میانجیگر بین‌المللی
2ـ بمب‌گذاری در هتل ملک داوود در قدس اشغالی و انهدام آن

موساد
به وسیله هاگانا یک سازمان سری ویژه تشکیل شد که دفتر اطلاعات موسوم به ‹‹شی›› نام گرفت. در سال 1937 نیز هاگانا سازمان ‹‹موساد لیالیفی بیت به معنی دفتر مهاجرت›› را تشکیل داد. ین نخستین اسم ین سازمان بود.
سازمان اطلاعات ‹‹اسرائیل›› ‌در سال 1951 وقتی که بری اولین بار به صورت رسمی اعلام موجودیت کرد، ین اسم را به یدک کشید و شبکه‌های جاسوسی آن نیز از آن زمان موساد نامیده می‌شوند.
با توجه به تعدد سازمان‌هی جاسوسی رژیم صهیونیستی، رهبری ین رژیم تصمیم گرفت که سازمان ویژه‌ی بری هماهنگی میان فعالیت‌هی ین سازمان‌ها تاسیس کند. ین سازمان ‹‹دژ مستحکم بری خدمت به اسرائیل›› نام گرفت و مسئولیت تاسیس آن به روفین شیلوح واگذار شد. نامبرده کسی بود که پس از تشکیل موساد رسما ریاست آن را عهده‌دار شد.
با توجه به گزارشی که در سال 1996 منتشر شد، شمار کارکنان موساد حدودا به 1200 تا 1500 نفر از جمله 500 افسر می‌رسید و هر کدام از آن‌ها در سن پنجاه و دو سالگی بازنشسته می‌شدند. موساد شبکه گسترده‌ی از مزدوران در سراسر دنیا در اختیار دارد و هم‌اکنون بیش از 35 هزار عضو (20 هزار کارمند و بقیه موقتی) دارد.
موساد داری چند شاخه اصلی است که هر کدام از آن‌ها مأموریت خاصی دارد. می‌توان گفت که مأموریت این شاخه‌ها به ترتیب ذیل است:
1ـ جمع‌آوری اطلاعات
2ـ دسته‌بندی داده‌ها
3ـ بررسی و ارزیابی این اطلاعات
4ـ نظارت و جاسوسی
5ـ عضوگیری و اجری عملیات در خارج از فلسطین از جمله قتل و تصفیه مخالفان
6ـ بخش ویژه‌ فیلمبرداری، جعل، رمزیابی و دستگاه‌هی ارتباطی
7ـ بخش ویژه آموزش و برنامه‌ریزی و افزیش کاریی کارکنان موساد
8ـ بخش ضد اطلاعات و نفوذ نیروهی غیرخودی
9ـ بخش عملیات

بخش عملیات‌ مهم‌ترین شاخه موساد محسوب می‌شود و ماموریت آن سازماندهی فعالیت جاسوسان و مزدوران ین سازمان در گوشه و کنار جهان است.
همچنین یک نیروی خارجی دیگر موسوم به ‹‹عل›› به معنی عالی‌رتبه وجود دارد که کار آن جمع‌آوری اطلاعاتی از داخل آمریکا درباره کشورهی عربی است و سفرها و دیدارهایی هیأت‌های سیاسی را کنترل می‌کند.
موساد داری یک کمیته دیگر موسوم به ‹‹وادات›› است که کار آن هماهنگی سری با خارج و داخل اسرائیل می‌باشد و به صورت هفتگی نشستی برگزار می‌کند. رئیس وادات همان رئیس موساد است که همکارانش او را مامون صدا می‌کنند. اما اعضی کمیته وادات عبارتند از اشخاص زیر:

1ـ مدیر سازمان اطلاعات نظامی موسوم به ‹‹امان››
2ـ مدیر سازمان اطلاعات داخلی ‹‹شین بت››
3ـ مدیر سازمان امنیت عمومی ‹‹شاباک››
4ـ مدیر مرکز مطالعات راهبردی و برنامه‌ریزی وزارت امور خارجه (ین مرکز در زمینه جاسوسی سیاسی یا دیپلماتیک تخصص دارد)
5ـ مدیر بخش عملیات ویژه پلیس موسوم به ‹‹ماتام››
6ـ مشاوران خصوصی نخست وزیر در امور سیاسی، نظامی، امنیتی و مبارزه با تروریسم

در جریان ین نشست هفتگی چارچوب سیاست امنیت داخلی و خارجی ‹‹اسرائیل›› ترسیم می‌شود.
از سوی دیگر، موساد یک شعبه مطالعاتی با 5 بخش و 15 دفتر بری انجام مطالعات سری درباره کشورهی عربی و برخی کشورهی جهان دارد.

شین‌بت (شاباک)
هنگام تاسیس دولت عبری تعداد مأموران اطلاعاتی و امنیتی آن 184 نفر بود. این افراد در آن زمان به دستور مقامات نظامی یک یگان نظامی موسوم به ‹‹شین بت›› وابسته به ارتش صهیونیستی تشکیل دادند. شین بت خلاصه کلمه ‹‹خدمت به امنیت›› است. یسر هرئیل از زمان شکل‌گیری ین سازمان تا سال 1952م. رئیس آن بود. نامبرده بعدها به ریاست موساد هم رسید.
شین‌بت در دهه اول شکل‌گیری‌ رژیم صهیونیستی مراقب تحرکات دشمنان حزب کار که تا سال 1977 بر ‹‹اسرائیل››‌ حکومت می‌کرد، بود. حزب کار در ین سال‌هی طولانی توانست شین‌بت را به یک سازمان‌ اسطوره‌ی بری حمیت از رژیم صهیونیستی در مقابل توطئه‌هی داخلی و جاسوسان شوروی و فدائیان عرب که با پشت سر گذاشتن سیم‌هی خاردار وارد سرزمین‌هی اشغالی می‌شدند، تبدیل کند. فعالیت‌هی شین‌بت کاملا سری بود و حتی مردم اسم رئیس آن را هم نمی‌دانستند و سال‌ها تحت نظارت و مسؤولیت دفتر نخست‌وزیر فعالیت می‌کرد.
کلمه شین‌بت اندک اندک جی خود را به شاباک داد. شاباک به معنی امنیت عمومی و یا شین‌بت عمومی است. بعد از رسویی مأموران شاباک در پرونده ‹‹اتوبوس 300›› در سال 1986، آبراهام شالوم رئیس آن استعفا داد. پس از ین ماجرا رویت‌هی مختلفی درباره شاباک و موساد بر سر زبان‌ها افتاد و پژوهشگران و حتی مسؤولان قبلی ین سازمان‌ها مطالبی به رشته تحریر درآوردند.

یگان عرب‌نماها
اولین عرب‌نمای عضو ارتش صهیونیستی یسرائیل عبدو بن یهودا نام داشت که در ژوئن 1999 فوت کرد. وی پدر عرب‌نماها خوانده می‌شد. فعالیت‌هی وی در فلسطین در جریان جنگ 1948 آغاز شد و یگان عرب‌نماها را فرماندهی نمود. ین یگان همچنان به قوت خود به فعالیت‌هیش ادامه می‌دهد. قبل از ین یوسی میلمان روزنامه‌نگار صهیونیست با انتشار گزارشی از فعالیت ین یگان در میان عرب‌هی ‹‹اسرائیل›› پرده برداشت. وی در گزارش خود آورده بود که اعضی ین یگان در روستاهی فلسطینی با معرفی خود به عنوان عرب زندگی‌ و حتی با دختران فلسطینی نیز ازدواج می‌کنند.
اسحاق رابین وزیر جنگ رژیم صهیونیستی در انتفاضه اول یگان ویژه‌ موسوم به ‹‹عرب‌نماها›› را تشکیل داد. ین یگان شامل چهار بخش است:
1ـ دوفدوفان بری فعالیت در کرانه‌باختری
2ـ شمشون بری فعالیت در نوار غزه
3ـ گدعونیم وابسته به یگان مرزبانان بری فعالیت گسترده در کرانه‌باختری
4ـ بخش وابسته به پلیس صهیونیستی و دیره فعالیت آن منطقه قدس است.

مهم‌ترین و خطرناک‌ترین ین یگان‌ها یگان دوفدوفان است. ین یگان آموزش‌هی نظامی و روانی مخصوصی می‌بینند و اعضی آن به قاتلانی حرفه‌ی که کشتار و قتل نزد آنان بسیار آسان و مثل آب خوردن است، تبدیل می‌شوند. ین اشخاص لباس عربی به تن می‌کنند و در اصل دو نوع زندگی دازند: یکی زندگی طبیعی خود در میان یهودیان و دیگری زندگی در میان فلسطینیان و عرب‌ها. بدین وسیله بید لباس عربی بپوشند و لهجات و سرودها و آداب و رسوم عرب‌ها را به دقت بیاموزند تا به راحتی بتوانند در درون جامعه فلسطینی نفوذ کنند و فلسطینیان آن‌ها را شناسیی نکرده و حملاتشان را خنثی نکنند.
با توجه به گزارش‌هی مختلف ‹‹اسرائیل›› و با استناد به قرائن و شواهد موجود مهم‌ترین مأموریت و هدف ین یگان‌ها فعالیت گسترده در قلب مناطق مسکونی فلسطین و تحقق اهدافی است که عادتا یگان‌هی نظامی قادر به دستیابی به آن‌ها نیستند. کار ین یگان‌ها شناسیی و بازداشت افراد تحت تعقیب، رهبران و فعالان انتفاضه و ترور آن‌هاست. جمع‌آوری اطلاعات، فتنه‌انگیزی، بر هم زدن اوضاع از دیگر وظیف این سازمان است.

امان
یکی از نهادهی سازمان اطلاعات ‹‹اسرائیل›› است و از لحاظ اداری وابسته به فرماندهی ستاد مشترک ارتش صهیونیستی و تحت نظارت فرمانده ین ستاد است. اما در کل مجری تصمیمات شوری عالی امنیت ملی رژیم صهیونیستی است. به عبارت دیگر می‌توان گفت که این سازمان شبیه دایره اطلاعات نظامی و مشابه‌ آن در ارتش‌های دنیاست.
کلمه امان مشتق از عبارت عبری ‹‹اغاف مودیعین›› و معنی آن دفتر اطلاعات و امنیت است و مخصوص امنیت نیروهی مسلح و جمع‌آوری اطلاعات مهم نظامی و تاکتیکی و عملیاتی درباره نیروهی مسلح عربی و توان سیاسی و اقتصادی ـ که شید بتوان بری کمک به نیروهی نظامی و پیشبرد اهداف در عملیات‌ها از آن استفاده کرد ـ‌ است.
امان با تجزیه و تحلیل ین معلومات و اطلاعات، نتیجه را به اطلاع مقامات عالی‌رتبه می‌رساند. ین سازمان در تدوین طرح‌هی جنگی و هماهنگی با دیگر سازمان‌ها نقش فعالی دارد و از افسران اطلاعاتی مستقر در مرزها و مناطق عملیاتی و افسران شناسیی ـ که از وسایل و ادوات ماهواه‌ای صنعتی، بی‌سیم و سیستم‌هی الکترونی بری شناسایی و نظارت هوایی، دریایی، زمینی استفاده می‌کنند ـ اطلاعات جمع‌آوری می‌کند.
ین مربوط به مرزها بود،‌ اما اطلاعات خارجی از طریق وابسته‌هی نظامی امان و کارکنان آن در سفارتخانه‌هی اسرائیل در دیگر کشورها به داخل ارسال می‌شود. همچنین شبکه‌های جاسوسی فعال در خارج از جمله سازمان اطلاعات وابسته به کشورهی هم پیمان ‹‹اسرائیل›› اطلاعات نظامی را جمع‌آوری و نتیجه فعالیت‌های تجسسی خود را به امان در داخل فلسطین اشغالی ارسال می‌کنند.

امان داری بخش‌هی زیادی است:
1ـ اطلاعات تاکتیکی
2ـ اطلاعات زمینی
3ـ اطلاعات هویی
4ـ اطلاعات دریایی
5ـ بخش مخصوص انجام مطالعات راهبردی در مورد ارزیابی توان سیاسی و نظامی کشورهی عربی و مواضع سیاسی آن‌ها
6ـ بخش اطلاع‌رسانی که ارتباط تنگاتنگی با نمیندگان رسانه‌هی خارجی (به ویژه خبرنگارانی که تحولات مربوط به جنگ را پوشش می‌دهند) در داخل ‹‹اسرائیل›› دارد. ین بخش بر هر مطلبی که به نقل از ارتش و یا درباره ارتش صهیونیستی منتشر می‌شود، نظارت کامل دارد.
مهم‌ترین حادثه‌ی که در ین سازمان روی داد، پاکسازی نیروهی آن و انجام اقدامات لازم بری پیشرفت سازمان به دنبال عدم پیش‌بینی جنگ اکتبر 1973 بود. گفتنی است که امان در گزارش‌های خود به هیچ وجه جنگ اکتبر 1973 را پیش‌بینی نکرده بود.

گردان‌ لافیه
گردان لافیه از خطرناک‌ترین و وحشی‌ترین سازمان‌هی جاسوسی و تروریستی ‹‹اسرائیل›› است که به عملیات‌ تصفیه و ترور و بازداشت فلسطینیان دست می‌زند. این سازمان در مناطق مسکونی فعالیت می‌کند و برای ترور مسؤولان و رهبران مقاومت آموزش‌های ویژه‌ای می‌بیند.
گردان لافیه به دستور شائول موفاز رئیس سابق ستاد مشترک ارتش صهیونیستی و وزیر جنگ کنونی ‹‹اسرائیل›› و با هدف جیگزین کردن یگان‌هی نظامی به جای نیروهی ذخیره تشکیل شد. ین اقدام در حالی صورت گرفت که ارتش صهیونیستی مجبور به استفاده از نیروهی احتیاط به مدت 25 روز در سال شد. منابع صهیونیستی اعلام کرده‌اند که منطقه جنوب کوه الخلیل تنها در یک سال به فعالیت 18 گردان ذخیره در آن نیاز پیدا کرد، ولی ین تعداد به دنبال تمدید دوران خدمت نظامی نیروهی احتیاط به دوازده یگان ذخیره کاهش یافت. همین منابع تاکید می‌کنند که میانگین هزینه خدمت روزانه هر نظامی احتیاطی 400 شیکل است و علی‌رغم کاریی و تجربه کافی نیروهی ذخیره اما شناخت آن‌ها از منطقه به اندازه گردان نیروهی نظامی مستقر در منطقه نیست.
این منابع افزودند که شیوه تشکیل این گردان مشابه گردان‌های عملیاتی ارتش صهیونیستی ‹‹نخشون، شمشون، دوخیفت و خروب›› و گردان ‹‹نیتساح یهودا›› (نظامیان وابسته به جریان مذهبی متعصب که در منطقه پست اردن مستقر هستند) است که حوزه فعالیت‌ همیشگی آن‌ها اطراف شهرهای فلسطینی می‌باشد.
گروهبان یهودا فرمانده گردان لافیه می‌گوید:‹‹ از چگونگی تشکیل گردان‌هی قبلی تجارب زیادی کسب کردیم و گردان لافیه را به عنوان گردانی پیاده نظام و مخصوص اجری عملیات‌های نظامی و امنیتی تشکیل دادیم. این گردان شبانگاه در ساعات خاصی که با شریط منطقه و ساکنان آن مناسب باشد، وارد مناطق مسکونی می‌شود و به شکار طعمه‌های خود می‌پردازد.››
فرماندهی این گردان‌ها از میان گردان‌های پیاده نظام ارتش ‹‹اسرائیل›› انتخاب می‌شود. به عنوان مثال یهودا فرمانده گردان، معاون فرمانده گردان 890 نیروهی چترباز و معاونش سلیم (دروزی) فرمانده سری گردان نخشون بود،‌ اما افسر گردان و افسران گروهان‌ها از فارغ التحصیلان یگان‌هی چترباز ‹‹ناحال›› و ‹‹جولانی›› هستند.
ستوان یکم آسی فرمانده گردان ‹‹الف›› می‌گوید که برخی نظامیان خواستار عضویت در این گردان شده‌ و برخی دیگر هم به این گردان‌ها انتقال یافته‌اند. باید دیگران را نیز قانع کرد که اهمیت این گردان کم‌تر از تیپ‌هی نظامی نیست. وی می‌افزید:‹‹به اطلاع آن‌ها رساندم که خودم شخصا از گردان گرانیت آمدم و به عضویت ین گردان جدید درآمدم چرا که می‌دانستم فعالیت آن با فعالیت تیپ‌ پیاده نظام یکی است و تفاوتی ندارد.››

منبع:مرکز اطلاع‌رسانی فلسطین


نوشته شده در  یکشنبه 87/2/22ساعت  7:44 عصر  توسط .... 
  نظرات دیگران()

بسم الله الرحمن الرحیم

در این رابطه که " رون اراد " کیست و کجاست ، تاکنون مطلب جامعی منتشر نشده است و ما اکنون می خواهیم بیشتر به معرفی این خلبان اسرائیلی آلمانی الاصل بپردازیم و نکاتی را در مورد سرنوشت او مطرح کنیم.
روز بیست و سوم مهرماه سال 1365 ، ساعت 3 بعدازظهر ، چندین فروند هواپیمای جنگی اف – 4 که از پایگاه هوایی داخل خاک اسرائیل برخاسته بودند، برای بمباران مواضع نیروهای فلسطینی و لبنانی در منطقه « اشرفیه » در جنوب شرقی شهر « صیدا » و همین طور اردوگاه فلسطینی ها « المیه و میه » ، وارد آسمان لبنان شدند. Ron arad-????-????? - رون آراد

با شدت گرفتن بمباران هواپیماهای اسرائیلی، ضدهوایی های متعلق به گروههای مبارز ، به مقابله با این تهاجم هوایی که کشته و زخمی شدن زنان و کودکان را به همراه داشت ، پرداختند و در آن میان جوانی فلسطینی که یک قبضه موشک ضدهوایی ( از نوعی که به دنبال حرارت هواپیما می رود ) بر دوش خویش داشت، پس از نشانه روی و شلیک به موقع، یکی از هواپیماهای فانتوم را هدف قرار داد.

پس از آنکه هواپیما مورد اصابت موشک قرار گرفت ، دو سرنشین آن سراسیمه و به سرعت دکمه پرتاب صندلی را فشار دادند که با انفجاری خفیف، از داخل هواپیما به بیرون پرتاب شدند . به دنبال سقوط هواپیما ، خلبان و کمک اش به وسیله چتر نجات ، در دو منطقه جدا گانه در داخل خاک لبنان فرود آمدند .

هلی کوپترهای جنگی اسرائیل که مشغول گشت زنی نزدیک آنجا بودند، پس از اخذ دستور ، به سرعت به محل فرود یکی از خلبانها شتافتند و توانستند او را قبل از اینکه به دست نیروهای مبارز بیفتد ، سوار کرده و از مهلکه نجات دهند .

به محض سقوط هواپیما و انفجار آن ، تلاش نیروهای شبه نظامی لبنانی و فلسطینی که از بمباران خانه و کاشانه خویش عصبانی بودند ، برای ردگیری و دستگیری خلبانان آن آغاز شد .

" ران آراد " 28 ساله که در یک باغ فرود آمد، بر اثر شدت ضربه وارده ، آرنج دست چپش شکست و دقایقی بعد نیروهای گروه "مقاومت مومنه" به رهبری "مصطفی دیرانی" منشعب از "سازمان امل"، که در یکی از روستاهای اطراف به نام " زغداریا " مستقر بودند، سررسیدند و زودتر از فلسطینی ها ، او را به اسارت خود درآوردند و برحسب اتفاق، محلی که آراد در آنجا فرود آمده بود ، خط تماس جنگ داخلی "امل" و سازمانهای فلسطینی بود.

سه ساعت بعد ، آراد که از شکستگی دست رنج می برد ، سوار بر اتومبیلی شخصی ، در حالی که چند ماشین دیگر حامل نیروهای مسلح او را اسکورت می کردند ، از صیدا به طرف بیروت حرکت داده شد . در طی مسیر ، دژبانی ها و پست های بازرسی گروههای مختلف مسلح از جمله ارتش لبنان قرار داشتند . ماشین حامل آراد ، قبل از رسیدن به یکی از این پستها ، سعی کرد تا با روشن و خاموش کردن چراغهای جلو ، بفهماند که مجروح دارد و نمی تواند بایستد . ولی نیروهای ارتش ، به سمت کاروان در حال عبور شلیک کردند اما به کسی آسیبی نرسید .

دقایقی بعد در " افران الرمیله " ( نان فروشی رمیله ) که همه خودروهای کاروان اسکورت به هم ملحق شدند ، برای رعایت جوانب امنیتی، آراد در خودرویی دیگر قرار گرفت و به سمت بیروت حرکت داده شد .

در بیروت ، خلبان مجروح را مستقیما به خانه شخصی مصطفی دیرانی ( مسئول وقت کمیته امنیت سازمان امل ) بردند . ساعتی بعد که اضطراب و ترس آراد فروکش کرد، با پسر دوسال و نیمه دیرانی به بازی و سرگرمی مشغول شد . ساعت 10 شب ، به دلیل شدت جراحت به یکی از درمانگاهها برده شد که دکتر ارتوپد در محل کار خود حضور نداشت . پس از دقایقی با پیگیری های زیاد ، دکتر از منزل خود به بیمارستان آمد و دست چپ خلبان اسرائیلی را گچ گرفت و مداوا کرد .

سازمان امل ، در اولین روزها مدعی شد که رزمندگانش موفق شده اند هواپیمای جنگی اسرائیلی را ساقط کنند و خلبان آن را به اسارت درآورند ، ولی سازمان فلسطینی « فتح » ( گروه ابونضال ) این ادعا را رد کرد و گفت :" ما هواپیمای اسرائیلی را با موشک زدیم ولی چون خلبان آن در نزدیکی خطوط نیروهای امل فرود آمد ، آنها توانستند او را اسیر کنند."

از همان روز به بعد ، اسرائیل - که برای حفظ روحیه نیروهای مسلح و بخصوص خلبانانش اهمیت بسیاری قائل است و همواره سعی دارد تا از هر عملی که باعث تضعیف روحیه جنگی آنان شود ، جلوگیری کند - پیدا کردن و کسب خبر از ران آراد را بهانه بسیاری از جنایاتش قرار داد .

در نیمه شب 6 مرداد ماه سال 1368 ، هلی کوپتری متعلق به ارتش اسرائیل در محوطه ای باز در مرکز شهر "جبشیت " در جنوب لبنان فرود آمد و در میان ترس و اضطراب مردم ، نیروهای کماندویی ویژه ، به آپارتمانی که در آن نزدیکی قرار داشت ، هجوم بردند و پس از شکستن در ورودی طبقه دوم ساختمان ، در میان وحشت زن و فرزندان ، اقدام به ربودن "شیخ عبدالکریم عبید" امام جمعه جبشیت نموده و پس از انتقال او به هلی کوپتر ، با سرعت هر چه تمامتر به داخل فلسطین اشغالی پرواز کردند .

بهانه اسرائیل برای این آدم ربایی ، این بود که مدعی شدند عبدالکریم عبید دستور نقل و انتقال " Ron arad" را داده است .

چند سال بعد ، در نیمه شب 3 خرداد 1373 ، مصطفی دیرانی در حالی که در جمع خانواده خود خفته بود ، با صدای هلی کوپتر هایی که بر تپه ای نزدیک روستای " قصرنبا " در دره بقاع فرود آمده بودند ، از خواب پرید ولی تا بخواهد اسلحه کمری را از زیر بالش خود بردارد ، با عکس العمل کماندوهای "تیپ ویژه گولانی" - که وظیفه اصلی شان این گونه آدم ربایی ها بود ـ بر بالین خود رو به رو شد و در میان بهت و وحشت زن و فرزندانش، به داخل هلی کوپتر منتقل شد و از آنجا به پایگاهی نظامی در فلسطین اشغالی منتقل شد که در آن میان برادر وی از پنجره خانه شان که مقابل خانه مصطفی بود ، با تفنگ شکاری اقدام به تیراندازی به سمت صهیونیستها کرد که با پاسخ شدید آنان رو به رو شد ولی به کسی آسیبی نرسید.

پس از چند سال که از آدم ربایی های اسرائیل می گذشت ، سرانجام در خرداد ماه سال 1379 دادگاهی نظامی و در حصاری از نیروهای امنیتی ، برای رسیدگی به پرونده عبید و دیرانی تشکیل شد .

در این فاصله اخبار متناقضی از سرنوشت آراد منتشر می شد . خرداد ماه سال 1373 روزنامه « نداء الوطن » چاپ بیروت ، بدون اشاره به زمان و مکانی خاص ، نوشت : " ران آراد به هنگام فرار از محل بازداشت خود، از سوی نگهبانانش هدف شلیک قرار گرفته و کشته شده است. این روزنامه در ادامه نوشت : " آراد هنگامی که در اسارت عناصر منشعب از سازمان امل به رهبری مصطفی دیرانی بود، به قتل رسیده است."

شهریور سال 1375 رادیو رژیم صهیونیستی به نقل از روزنامه اسرائیلی « یدیعوت آهارونوت » اعلام کرد : " هرگونه اطلاعات در مورد دیپلماتهای ایرانی ربوده شده در لبنان ، می تواند اطلاعات متقابلی در مورد ران آراد به همراه داشته باشد."

اشاره می شود احمد متوسلیان ، سید محسن موسوی ، تقی رستگار مقدم و کاظم اخوان علیرغم برخورداری از مصونیت دیپلماتیک ، 14 تیر ماه سال 1361 در پست بازرسی فالانژیستها در شمال بیروت معروف به "حاجز برباره" به اسارت در آمدند که از آن تاریخ به بعد هیچ خبر موثقی از سرنوشت آنان به دست نیامده است اما رژیم صهیونیستی همواره به دنبال گره زدن اخبار و اطلاعات ماجرای ران آراد با گروگانهای ایرانی است.

اسرائیل همواره تلاش دارد تا این گونه وانمود کند که آراد توسط حزب الله لبنان ربوده شده و در اختیار ایران است ولی حزب الله نیز در مقابل ، هرگونه ارتباط خود را با این قضیه رد کرده است و دلیل صحت این مطلب نیز این است که اگر خلبان اسرائیلی در دست حزب الله بود ، این حزب به راحتی می توانست بر سر این خلبان معامله کرده و بهای گزافی از اسرائیل طلب کند ، کما اینکه در گذشته نیز شاهد بوده ایم در ازای تکه های بدن چند سرباز متجاوز اسرائیلی، حزب الله توانست صدها تن از اسرای خود را از چنگال این رژیم آزاد کند .

شیخ عبدالکریم عبید از مسئولین حزب الله در جنوب لبنان که در اسارت بسر می برد ، خرداد ماه سال 1379 در مصاحبه با روزنامه اسرائیلی " معاریو " ، ضمن تاکید بر اینکه هیچ ارتباطی با اسارت خلبان اسرائیلی ندارد و عبید بی جهت ربوده شده است ، گفت : " آراد، گروگان حزب الله نبوده و به همین دلیل امیدی برای آزادی او از طریق ربودن من وجود ندارد ، بلکه برعکس ، این امر ممکن است اوضاع را پیچیده تر کند .

مصطفی دیرانی نیز روز پنجشنبه 19 خرداد ماه 1379 در مصاحبه با همین روزنامه ، گفت : " من نمی دانم آراد زنده است یا مرده و نمی دانم او در حال حاضر کجاست "

دیرانی درباره وضعیت آراد در اولین ساعات اسارت ، گفت : " اولین بار که او را دیدم ، پس از سقوط هواپیمایش بود . چند ساعت بعد او به خانه من در بیروت منتقل شد . من به او لباس و غذا دادم و او با پسر من که در آن موقع دوساله و نیم بود ، بازی کرد .

دیرانی همچنین تحویل خلبان اسرائیلی به عوامل ایران در بعلبک در مقابل 300 هزار دلار را تکذیب کرد و درباره گم شدن آراد گفت : " ارتش اسرائیل به منطقه "میدون " در دره بقاع حمله کرد و دهها تن کشته و زخمی از مردم عادی برجای گذاشت؛ نگهبانان آراد که از نیروهای "امل" بودند ، برای جویا شدن از احوال نزدیکانشان ، او را ترک کردند و پس از بازگشت متوجه شدند که آراد نیست و پیدایش نکردند . "

دیرانی مدعی شده که بعدا شنیده است یک گروه ایرانی از ترس اینکه اسرائیل عملیات تهاجمی برای نجات آراد انجام دهد ، خلبان اسرائیلی را از مخفیگاه سازمان امل ربوده اند . وی برای ادعای خود هیچ دلیل و مدرک مستندی ارائه نداده است . البته این امر می تواند عکس العملی در برابر خبر کشته شدن ران آراد توسط نیروهای سازمان امل باشد و اینکه خود را از این اتهام مبرا کند .

هرآنچه هست ، نشان از آن دارد که اسرائیل برای یافتن ران آراد اهمیت قائل شده و حتی دست به آدم ربایی آشکار زده است و همواره در برابر اذهان و افکار جهانی ، جنایتکار جنگی خود را که تنها برای ریختن بمب بر سر مردم بیگناه ، به لبنان تجاوز کرده بود ( و البته بار اولش نبود که خانه و کاشانه مردم لبنان را بمباران می کرد ) مفقودی مظلوم جلوه می دهد و این گونه تبلیغ می کند که ایران وی را ربوده و نگهداری می کند . ولی تا به امروز سازمانهای اطلاعاتی عریض و طویل اسرائیل "موساد " و آمریکا " سیا " هیچ سند موثقی بر این ادعای خود ارائه نداده اند.

24 مهر ماه سال 1377 ، روزنامه " البیان " چاپ امارات ، خبر داد که یک گروه اسرائیلی به سرپرستی " شین " برادر رون آراد ، به دنبال جمع آوری یک میلیون امضا توسط پست الکترونیکی هستند تا به این وسیله از « سید محمد خاتمی » رئیس جمهور ایران ، بخواهند که ایران برادرش را آزاد کند.

چندی پیش نیز خبرگزاریها از قول رابط آلمانی میان حزب الله لبنان و اسرائیل برای تبادل اسرایشان، نوشتند که " هم چهار گروگان ایرانی و هم رون آراد کشته شده اند و موضوع آنها از پرونده تبادل اسرا خارج شده است ."

این امر با مخالفت خانواده های گروگانهای ایرانی رو به رو شد . چرا که هیچ سند موثقی مبنی بر کشته شدن آنان ارائه نشده است بلکه اطلاعات بسیار خوبی از زنده بودن دیپلماتهای ربوده شده ایرانی، دربند اسرائیل موجود است.


نوشته شده در  یکشنبه 87/2/22ساعت  7:42 عصر  توسط .... 
  نظرات دیگران()

بسم الله الرحمن الرحیم

چکیده: حمایت‌های سینوره از فتح‌الاسلام در این مدت هم کاملا واضح است. سیمون هرش می‌‌گوید: «فتح‌الاسلام را سینوره کمک مالی ـ نظامی می‌کند».
سینوره قصد دارد با طولانی شدن درگیری اتهام خود را به سوریه اثبات کند. سینوره که بیش‌تر از آنکه سیاسی عمل کند همانند رییس یک گروه مافیایی عمل می‌کند در اظهارات چهارشنبه هفته پیش خود می‌‌گوید: «طولانی شدن درگیری به دلیل حمایت سوریه از فتح‌الاسلام است».
حدود 8 ماه قبل گروهی به رهبری «ابوخالد العلمه» وارد خاک لبنان شد و بعد از درگیری 3 روزه با ارتش توانست خود را به مناطق شمالی لبنان برساند و وارد اردوگاه‌های فلسطینی این مناطق شود و از آنجا که در پیمان طائف امنیت داخلی هر اردوگاه بر عهده خود فلسطینیان است و ارتش حق ورود ندارد ، دیگر ارتش به تعقیب آنها نپرداخت. اما در حدود 2 هفته است که این گروه به خبرسازی و جریان سازی در مهمترین نقطه خاورمیانه پرداخته است و تا 27 می موجب کشته شدن 78 نفر در درگیری با ارتش لبنان شده است. سؤال اصلی اینجاست که ماهیت این گروه چیست؟ و چرا لبنان درگیر چنین بحرانی شده است؟

رسیدن به جواب سؤال‌های فوق از 2 مسیر امکان‌پذیر است اول اینکه بفهمیم بحران کنونی به نفع چه کسی یا کسانی تمام می‌شود و ثانیا رهبر گروه فتح‌الاسلام و سابقه این گروه را پی‌گیری کنیم.
در ابتدا اگر بخواهیم در مورد سابقه تشکیلاتی فتح‌الاسلام بدانیم، با یک جواب بهت‌آور روبرو می‌شویم: «فتح الاسلام در میان گروه‌های فلسطینی هیچ سابقه‌ای ندارد». خالد عارف - مدیر اجرایی سازمان آزادی بخش فلسطین- ضمن بیان اینکه: «تاکنون 200 نفر از گروه فتح منفک شده و به فتح‌الاسلام -مستقر در نهرالبارد ـ پیوسته‌اند»، اعلام کرده است:
«فتح‌الاسلام هیچ ارتباطی به گروه فتح (چه سیاسی و چه سازمان) ندارد. فتح‌الاسلام هیچ ارتباطی به گروه‌های فلسطینی ندارد، زیرا گروه‌های فلسطینی جنگ با اسراییل را در شمال لبنان جستجو نمی‌کنند».
رهبر فتح‌الاسلام به ظاهر «ابوخالد العلمه» است که مدت‌ها به علت عملیات‌های تروریستی و خرابکارانه در عراق و در کنار ایمن الظواهری و زرقاوی در عراق علیه مردم و شیعیان مورد تعقیب بود وی در سوریه هم مدتی زندانی شد.
رهبر نظامی فتح‌الاسلام «شاکر العبسیی» است که یک اردنی فلسطینی تبار است. وی سال 1970 وارد فتح شد و در با دعوت رسمی قذافی به لیبی رفت و دوره خلبانی را گذراند. بعد از جنگ 1982 نیز جزء گروه‌های شورشی علیه عرفات شد و از فلسطین به اردن برگشت و در سال 1990 به القاعده پیوست. العبسیی برای القاعده قاچاق اسلحه می‌کرد و چون القاعده مورد حمایت عربستان ، اردن و مصر بود وی در اردن هرگز تحت تعقیب قرار نگرفت ولی همواره در سوریه به عنوان یک مجرم خطرناک شناخته می‌شد.
حتی العبسی بعد از ترور یک افسر آمریکایی در اردن به دلیل خدماتی که به القاعده کرده بود مورد محاکمه قرار نگرفت. و در سال 2003 به طور مخفیانه وارد سوریه می‌شود که نیروهای اطلاعات سوریه بعد از ردیابی، وی را دستگیر و به سه سال حبس محکوم می‌کنند.
العبسیی قبل از آنکه از زندان سوریه آزاد می‌شود با دوست خود زرقاوی ملاقاتی داشت (با کمک رابط). و به نوصیه زرقاوی گروه فتح‌الاسلام به دستور العبسیی و با رهبری العمله حدود 8 ماه قبل ، بعد از درگیری سه روزه با ارتش لبنان به سادگی وارد لبنان شده بودند و به اردوگاه نهرالبارد رفتند.
زرقاوی قبل از این به نیروهای القاعده گفته بود: «سرزمین جهاد امروز لبنان است» . ایمن‌الظواهری هم رساندن جهادگران را به لبنان واجب دانسته بود. در نتیجه العبسیی بعد از آزادی خود را به طرابلس (شمال لبنان) می‌رساند. اگر چه زرقاوی در اردیبهشت سال قبل د رعراق کشته شده بود.
ورود العبسی به همراه کمک‌های دولت‌های عربستان ، اردن، مصر ،و سینوره بود، زیرا حضور یک گروه خرابکار سلفی برای هیچ کشوری مفید نیست مگر آنکه حضور آن گروه در خدمت منافع بعضی از سیاستمداران منفعت طلب و وابسته باشد.
فتح‌الاسلام با کمک سینوره وارد لبنان شد تا ضمن اقدامات تروریستی (انفجارهای متعدد در لبنان همانند انفجار مینی‌بوس حامل مسافران، بر هم زدن اعتصابات ضد سینوره و اختلاف بین شیعه و سنی) از اقتدار حزب‌الله بکاهد. و به همین دلیل فتح‌الاسلام به سادگی در خارج از نهرالبارد به عبور و مرور می‌پرداخت و حتی از طرف میشل سلیمان، فرمانده ارتش لبنان که منتخب سینوره بود کمک نظامی می‌شد. همچنین نیروهای پلیس (امن داخلی) هر پرونده‌ای که علیه فتح الاسلام مطرح می‌شد را معلق می‌کردند.

جریان فتح‌الاسلام ،از طرف سمیر جعجع و ولید جنبلاط هم مورد حمایت سیاسی قرار می‌گرفت و گروه‌های 14 مارس به رهبری «سعد حریری» به این سمت می‌رفتند که:
1. اختلافات شیعه و سنی را در لبنان دامن بزنند.
2. از اقتدار حزب‌الله در عرصه مردمی بکاهند .
3. یک گروه ساختگی و سنی مذهب را در برابر حزب‌الله بوجود بیاورند.
4. اعتصابات ضد دولتی را تحت تأثیر قرار دهند واز فشار علیه سینوره بکاهند .
5. مقدمات ایجاد دادگاه بین‌المللی «رفیق حریری» را بوجود آورند تا نهایتا حزب‌الله را خلع سلاح کنند و سوریه را نیز محکوم نمایند.
اما بدون هماهنگی با دولت سینیوره اعضای فتح الاسلام ، دستبردی به بانک طرابلس زده می‌ زنند و 125 هزار دلار پول از آن بانک سرقت می‌شود . پلیس که از هویت سارقین اطلاع نداشت ، بعد از پیگیری ، وسیله نقلیه سارقین را در کنار ساختمانی می‌یابد و با محاصره ساختمان ، تمامی سارقین را به گلوله می‌بندد. فتح‌الاسلام که از این رفتار پلیس شگفت زده می‌شود اقدام به حمله به نیروهای ارتش مستقر در مرز اردوگاه‌های فلسطینی می‌کند و 14 نفر از آنها را به قتل می‌رساند. ارتش هم متقابلا با نیروهای فتح‌الاسلام وارد درگیری می‌شود و 78 نفر از آنها را به قتل می‌رساند اگرچه بعدا آمار تلفات ارتش هم به 38 نفر می‌رسد.

درگیری ارتش با فتح‌الاسلام به هیچ وجه به نفع گروه‌ای 14 مارس نبود زیرا آنها اگر فتح‌الاسلام را از بین می‌بردند، اهداف مورد نظر آنها تأمین نمی‌شد و اگر در برابر آنها نمی‌توانستند مسئله را به سرعت فیصله دهند عدم قدرت دولت سینوره آشکار می‌شد و به نحوی بر اعتبار حزب‌الله افزوده می‌شد زیرا حزب‌الله در درگیری با بزرگترین قدرت نظامی منطقه پیروز از میدان خارج شده بود ولی سینوره با کمک دولت‌های عربی و آمریکا و فرانسه نمی‌توانست یک بحران کوچک امنیتی را حل کند. در نتیجه سینوره تصمیم گرفت تا با طولانی‌ کردن درگیری ، موقتا اهداف دیگری را دنبال کند، که این اهداف عبارتند از:
1. با بزرگ کردن فتح‌الاسلام، و جهادی نشان دادن این گروه، تمامی گرو‌ه‌های فلسطینی را زیر سؤال ببرد واقدام به اخراج و خلع سلاح گروه‌های فلسطینی مستقر در لبنان کند.
2. با فلسطینی خواندن فتح‌الاسلام ـ گروه فتح‌الاسلام همانطور که گفتیم تابعیت اردنی و عراقی دارد و به ندرت در آن افراد فلسطیین هستند ـ اردوگاه‌های فلسطینی را مورد تاخت و تاز ارتش قرار دهد زیرا طبق پیمان طائف، ارتش حق ورود به اردوگاه‌های فلسطینی را ندارد. در حالیکه سینوره طبق خواست رژیم صهیونیستی راغب است تا فلسطینی‌ها را از لبنان خارج کند.
3. مسئله اعتصابات ضد دولتی را تحت تأثیر درگیری‌های شمال قرار دهد و موضوع عدم مشروعیت دولت غیرقانونی را تا ایجاد دادگاه بین‌المللی رفیق حریری به تأخیر بیندازد.
نشانه‌هایی که اهداف مزبور را تأیید می‌کنند نیز عبارتند از:
1. سینوره اولیتماتوم یک هفتگی را برای حل و فصل مسئله فتح‌الاسلام به تمام گروه‌های فلسطینی حاضر در لبنان می‌دهد. در حالی که ماهیت فتح‌الاسلام با آنها کاملا متفاوت است.


2. در هر بار آتش بس میان ارتش و فتح‌الاسلام ، فالانژهای سمیر جعجع اقدام به شلیک‌های 2 طرفه می‌کنند و متوسل به خمپاره انداختن به سوی ارتش و فتح الاسلام می‌شوند.


3. العبسی بوسیله عربستان سعودی و اردن تأمین مالی و نظامی می‌شود و آمریکا هم 4 محموله نظامی به ارتش داده است تا با فتح‌الاسلام با قدرت جنگیده شود. بدین ترتیب دو جبهه همواره تقویت می شوند و این به معنای طولانی شدن درگیری ها است.

البته آمریکایی‌ها همانند صهیونیست‌ها از این درگیری‌ها نهایت استفاده را برده‌اند ولی آنهامی‌ترسند تا یک القاعده دیگر در لبنان شکل بگیرد، در نتیجه سینوره را تحت فشار قرار می‌دهند تا فتح‌الاسلام را فراموش کند. و تمام توانش را برای نابودی این گروه بکار بگیرد.


4. سینوره و گروه‌های 14 مارس سعی دادند تا به هر نحو حزب‌الله را به درگیری با فتح‌الاسلام بکشانند تا هم حزب‌الله را تضعیف کنند ، هم جنگ داخلی ساختگی بوجود آورند و هم شیعه و سنی را در مقابل هم قرار دهند ولی حزب‌الله با درایت از این دام فرار کرد و ضمن دعوت طرفین به صلح، این مسئله را در صلاحیت ارتش دانست و شأن خود را مقابله با مسائل امنیتی بزرگ و خارجی اعلام کرد. از طرف دیگر حزب‌الله به تقویت و حمایت ارتش هم فکر می‌کند و حضور خود را مانع این اقتدار می‌داند. همچنین حزب‌الله به گروه‌های جهادی فلسطینی و 800 هزار آواره فلسطینی مستقر در لبنان می‌اندیشد که اگر توطئه 14 مارس اتفاق بیفتد بیش از همه رژیم اشغالگر قدس سود می‌برد و بزرگترین بحران برای فلسطین و دولت حماس اتفاق خواهد افناد.
5. حمایت‌های سینوره از فتح‌الاسلام در این مدت هم کاملا واضح است. سیمون هرش می‌‌گوید: «فتح‌الاسلام را سینوره کمک مالی ـ نظامی می‌کند».
6. سینوره قصد دارد با طولانی شدن درگیری اتهام خود را به سوریه اثبات کند. سینوره که بیش‌تر از آنکه سیاسی عمل کند همانند یک رییس یک گروه مافیایی عمل می‌کند در اظهارات چهارشنبه هفته پیش خود می‌‌گوید: «طولانی شدن درگیری به دلیل حمایت سوریه از فتح‌الاسلام است».
در حالی که سوریه العبسی را مدت‌ها زندانی کرده بود و هم اکنون نیز هیچ مدرکی دال بر این حمایت و رابطه وجود ندارد. دولت سوریه هم این ادعا را به شدت تکذیب کرده است و ضمن غیرقانونی بودن دولت سینوره ، وی را متهم به حمایت از فتح‌الاسلام کرده است. خاویر سولانا نیز این اتهام به سوریه را خطرناک اعلام کرده و گفت: «سینوره به جای فرافکنی، قضیه کوچک فتح‌الاسلام را باید تمام کند». اگر چه خاویر سولانانیز همانند آمریکا از ایجاد یک القاعده جدید می‌ترسد ولی می‌خواهد تا با تضعیف سینوره ، جای پایی برای اروپا در لبنان باز کند.
پژوهشگر: تفضلی

نوشته شده در  یکشنبه 87/2/22ساعت  7:36 عصر  توسط .... 
  نظرات دیگران()

بسم الله الرحمن الرحیم

چکیده: اکثر اعضای حزب الله را افراد بومی تشکیل می دادند،کسانی که سرزمین خود را عمیقا و دقیقا می شناختند،از حمایت مردمی قوی برخوردار بوده و به شدت نسبت به آرمانشان جان نثار و فداکار بودند.آنها همچنین به خوبی آموزش دیده و به مجموعه ای از اسلحه ها،مخصوصا موشک های ضد زرهی قابل حمل مدرن دسترسی داشتند.آنها در برابر نفربرهای زرهی و وسایل شناسایی اسراییل از میزان توانایی بالایی برخوردار بوده و قادر بودند در پوشش زرهی بسیار سخت تانک های مرکاوای اسراییلی ها نفوذ کنند.
 افغانستان و عراق

در ماه اگوست شرایط امنیتی در دو کشور افغانستان و عراق،علیرغم تلاشهای آمریکا و متحدانش برای تثبیت اوضاع رو به وخامت نهاد .
ناتو به منظور تحت کنترل گرفتن فعالیتها و نفوذ شاخه ای از طالبان ، دست به عملیات نظامی گسترده ای در جنوب افغانستان زد که نتایج قابل توجهی در برنداشت و دو عامل عمده دیگر موجبات نگرانی بیشتر را فراهم آورد . یکی علائم اولیه از برداشت محصول خشخاش تریاک در سال 2006 بود که تاکنون بزرگترین برداشت بوده و منابع مالی فراوانی را از یک سو برای تجارت مواد مخدر و جنگ طلبان و از سوی دیگر برای طالبان و دیگر شبه نظامیان فراهم آورد . با در نظر گرفتن این امر که بیشتر این تریاک اکنوان برای تبدیل شدن به هروئین و مورفین در افغانستان تصفیه شده است ، افزایش توان مالی برای شورش امری بدیهی بود .
عامل دوم ، نگرانی روزافزون درباره فساد در دولت افغانستان بود که با کاهش حمایت سازمانهای غیردولتی بین المللی و حتی دولتهای اهداکننده کمک های مالی به دولت حامد کرزای ، توأم شده است .
تحلیلگران معتقدند با توجه به عدم حمایتی که در برقراری امنیت در افغانستان در دوران بحران 3-2002 موجود بود ، منصفانه نیست که همه تقصیرها را به گردن کرزی بیاندازیم اما اثرات فساد موجود باعث تضعیف تدریجی قدرت دولتی می گردد. حتی در برخی از بخش های افغانستان حمایت رو به رشدی از عوامل طالبان وجود دارد چرا که در مناطق تحت کنترل آنها ، نظم و امنیت بیشتری دیده می شود ، حتی اگر شیوه های مورد استفاده آنها اغلب افراطی باشند .
در عراق ، بویژه در منطقه بغداد و اطراف آن ، تلفات غیرنظامیان به میزان قابل توجهی افزایش یافته است . در حال حاضر وجود شورش های پیاپی که بیش از پیش با خشونت فرقه ای شدیدی در هم آمیخته ، جو حاکم بر عراق را بسیار پیچیده و ناامن کرده است . چنین انتظار می رفت که مرگ ابومصعب الزرقاوی در اوایل تابستان که احتمال می رود عضو القاعده باشد ، شورش را مختل گرداند اما چنانچه از شواهد برمی آید مرگ او تأثیری نداشته یا اگر هم داشته بسیار کم بوده است .
مرگ عدی و قصی حسین در جولای 2003 ، دستگیری صدام حسین در دسامبر همان سال ، در پی آن تغییرات دولت و برگزاری انتخابات در سال های 2004 و 2005 ، نمونه های بسیار دیگری است که انتظار می رفت از شدت خشونت ها بکاهد . در ماه اگوست ، نیروهای آمریکایی تمام قوای خود را در منطقه بغداد متمرکز کردند اما این اقدامات و یا افزایش تعداد نیروهای پلیس عراق و نیروهای امنیتی تغییر اندکی در اوضاع و شرایط موجود داشته است . در حقیقت میزان آمار تلفات و خسارات افزایش یافت . علاوه بر این یک ویژگی قابل ذکر شورش ، افزایش روزافزون قدرت و نفوذ روحانی شیعه ، مقتدا صدر و رشد شبه نظامیان وابسته به او یعنی ارتش مهدی بود . این گروه پیش از این درگیری های اساسی با نیروهای آمریکا به ویژه در نجف در سال 2004 داشته اند ، و ماه اگوست شاهد یک سری درگیری های شدید بود که حکایت از بازگشت به بحران های اواسط سال 2004 داشت .
با وجود مشکلات اساسی در افغانستان و عراق تأکید اصلی در هفته های اخیر بر مراحل پایانی جنگ دوم لبنان ، یعنی آتش بس پس از پایان جنگ و پیامدهای نتیجه ی جنگ بوده است .

لبنان – پایان جنگ

در جنگ لبنان ، هفته اول در ماه اگوست ، حساس ترین و بحرانی ترین دوران این جنگ محسوب می شود . نیروی دفاعی اسراییل خیلی زود سه شکست غافلگیرانه را در نیمه دوم ماه جولای متحمل شد.
اولین شکست ، حمله غافلگیرانه با موشک کروت مدل سار – 5 مدرن بود که از یک موشک انداز ساحلی شلیک شد ؛ دومین ناکامی آنها ، اقتدار و مقاومت حزب الله در پرتاب روزانه صدها موشک هدایت نشده به آنسوی مرزها بداخل شمال اسراییل بود که هفته ها بطور پیاپی بطول انجامید . و سومین شکست ، استحکام و تجهیزات شبه نظامیان حزب الله در هنگام درگیری با پیاده نظام نیروهای دفاعی اسراییل و وسایل و ادوات زرهی آنها بود . با این وجود، همانگونه که جزئیات امر نشان می دهد ، دولت اولمرت تا پایان ماه در اسراییل همچنان در برابر درخواست های بین المللی برای برقراری آتش بس ، مقاومت می کند . بیشتر این فشارها از تأثیر سیاسی پوشش خبری مربوط به تلفات غیرنظامیان لبنانی و خسارات قابل توجه وارد شده به زیر ساخت های اقتصادی لبنان ، ناشی می شد . اما این امر نیز بدیهی بود که اسراییل برای برقراری آتش بس از جانب حامی کلیدی خود یعنی آمریکا ، تحت هیچگونه فشاری نبود .
دولت بوش در حمایت از اسراییل برای پایان دادن به پایگاه قدرت حزب الله در جنوب لبنان اصلا کوتاهی نکرد . و شواهد امر دال بر این واقعیت است که دولت بوش جنگ بین اسراییل و حزب الله را در چشم انداز منطقه ای گسترده تری می دید . از دیدگاه واشنگتن حزب الله چیزی فراتر از یک جانشین برای سوریه و مخصوصا ایران بود .
در مورد حزب الله لبنان این نگرانی جدی وجود داشت که قدرت و نفوذ پایدار آنها ، هم در جنوب لبنان و هم در دره ی بقاع به عنوان بخشی از بیروت و نیز در مقیاس نظام سیاسی گسترده تر بدان معنی بود که تهران ابزار اعمال فشار قابل توجهی داشت که درست تا مرزهای لبنان با اسراییل امتداد یافته بود .
با توجه به نگرانی دیرینه و ریشه دار آمریکا در خصوص ایران به عنوان یک عضو اصلی محور شرارت ، پایان نفوذ و اقتدار حزب الله در لبنان برای سیاست آمریکا در سراسر منطقه ، به ویژه در زمان وجود مشکلات اساسی در عراق ، می توانست پیروزی بزرگی باشد با توجه به این شرایط است که هفت تا ده روز اول ماه اگوست ، نه تنها به خاطر موقعیت حزب الله و دولت اولمرت بلکه بخاطر سیاست آمریکا در منطقه ، از اهمیت زیادی برخوردار بود .
با درگیری های بی وقفه زمینی از یک سو و حملات هوایی شدیدتر اسراییل در سراسر لبنان در حدود دهم ماه اگوست بود که کاملا آشکار گردید نیروی های دفاعی اسراییل با مشکلات فراوانی برای محدود کردن قدرت و توانایی حزب الله در سه زمینه مواجه شده اند . اولین مورد اینکه اسراییلی ها انتظار داشتند با وارد کردن خسارات سنگین به زیرساخت ها ، اکثریت لبنانی ها به ویژه مسیحیان مارونی و مسلمانان سنی با حزب الله مخالف شوند ، اما این خسارات سنگین ابدا تأثیر پیش بینی شده را نداشته است .
به نظر می آید که طراحان سیاسی اسراییل اطمینان کامل داشتند که چنین اتفاقی خواهد افتاد ، اما افکار عمومی لبنانی ها دقیقا در جهت مخالف انتظار آنها عمل کرد .
هر چه حزب الله در مقابل نظامیان اسراییل که به جنوب لبنان وارد می شدند از خود مقاومت بیشتری نشان می دادند . اعتبارشان نزد مردم لبنان که به آنها به عنوان مدافعان و حامیان لبنان می نگریستند ، بیشتر می شد .
عامل دوم به توانایی های بالقوه و قابلیت های خود شبه نظامیان حزب الله مربوط می شد . بار دیگر آنها ثابت کردند که توان رویارویی با اسراییلی را دارند که از فشار و قدرت فوق العاده زیادی بهره مند است ، میزان تلفات و خسارات وارد شده به واحدهای نیروی دفاعی اسراییل به قدری شدید بود که غیرمنتظره می نمود. خیلی سریع برهمگان آشکار شد که طراحان و برنامه ریزان نظامی اسراییل دو اشتباه جدی مرتکب شده بودند . یکی این باور بود که گمان می کردند چنانچه نیروی هوایی خسارات سنگینی بر حزب الله وارد کند آنها توان لازم برای درگیری با نیروهای زمینی اسراییل را نخواهند داشت و اشتباه دیگر دست کم گرفتن قابلیت های نیروهای حزب الله بود .

اشتباه اول ممکن است از اعتماد به نیروی هوایی ریشه گرفته باشد ، چرا که نیروی هوایی در دهه های گذشته در پیروزی های اسراییل سهم بسزایی داشته است ، و نیز تا حدودی از تجره آمریکا در عراق در سال 1991 ریشه می گیرد ؛ علاوه بر اینها رئیس ستاد مشترک ارتش اسراییل ، یک ژنرال نیروی هوایی بود .
با توجه به قابلیت ها و توانایی های اسراییل در شناسایی و استراق سمع رادیویی در سراسر جنوب لبنان و نیز تجربه در مقابل شبه نظامیان حزب الله در اواسط دهه 1980 ، به تعبیری اشتباه دوم جدی تر بود ، آنها در طول دوره قبلی در پی عملیات صلح برای قلیله و تصرف غرب بیروت در سال 1982 ، نیروهای اسراییلی خود را به تصرف جنوب و در دست گرفتن کنترل آن بسیار نزدیک می دیدند ، اما ورق برگشته و با تلاش نیروهای پارتیزانی حزب الله آنها تا سال 1985 تا منطقه مرزی مجبور به عقب نشینی شدند ، و سرانجام در سال 2000 به طور کامل از خاک لبنان خارج شدند .
اینگونه که پیداست نیروی دفاعی اسراییل چیز زیادی از آن تجربه نیاموخته بود . در پی این شکست و طی 5 سال بعد ، حزب الله توانسته بود مجموعه ای شکست ناپذیر و استوار ، عمدتا بطور زیرزمینی از مواضع دفاعی ایجاد کند و گروه های پارتیزانی فداکاری را آموزش دهد . گروههایی که بطور خودکفا بوده و نه از یک سلسله مراتب نظامی رایج بلکه از تشکیلات سلولی برخوردار بودند . اکثر شبه نظامیان حزب الله را افراد بومی تشکیل می دادند ، کسانی که سرزمین خود را عمیقا و دقیقا می شناختند ، از حمایت مردمی قوی برخوردار بوده و به شدت نسبت به آرمان شان جان نثار و فداکار بودند . آنها همچنین به خوبی آموزش دیده و به مجموعه ای از اسلحه ها ، مخصوصا موشک های ضد زرهی قابل حمل مدرن دسترسی داشتند . بسیاری از تجهیزات در برابر نفربرهای زرهی و وسایل شناسایی اسراییل از میزان توانایی بالایی برخوردار بودند ، برخی از آنها شارژهای مدرن و کلاهک های دو طبقه داشتند که قادر بودند در پوشش زرهی بسیار سخت تانک های جنگی مرکاوای اسراییلی ها نفوذ کنند . جایی که شبه نظامیان حزب الله کارایی خود را بطور ویژه ثابت کردند توانایی شان در استفاده از اسلحه های ضد تانک در برابر نظامیان اسراییلی بود ، یعنی زمانیکه مواضعی را در ساختمانها ، حتی فقط برای چند ساعت در یک زمان ، و آماده مکان یابی می کردند .
آنها می توانستند ، در حالیکه کمترین انتظار می رفت ، از سنگرها و پناهگاهها بیرون آیند ،با نظامیان اسراییلی درگیر شوند و حملات موثری با استفاده از این موشک ها انجام دهند .
سومین شکستی که اسراییلی ها در اوایل اگوست متحمل شدند ، جریان پی در پی موشک هایی بود که به شمال اسراییل شلیک می شد . موشکها به هدف هایی در جنوب حیفا ، در نزدیکی دو میلیون اسراییلی ، اصابت می کردند جایی که به شدت فعالیت های اقتصادی را محدود کرده و باعث شد بسیاری از اسراییلی ها در پناهگاهها زندگی کنند یا برخی دیگر به بخش های جنوبی و مرکزی کشور پناه برند . البته نیروی هوایی اسراییل نیز توانست تعدادی از جایگاههای پرتاب موشک زلزال دوربرد را که در دسترس حزب الله بود ، از کار بیاندازد . ممکن است این خسارت باعث شده باشد از حملات موشکی لبنانی ها تا برد تل آویو جلوگیری شود ، اما این امر که همچنان بخش قابل توجهی از خاک اسراییل در تیررس آنها بود ، تأثیر سیاسی بسزایی داشت .
حملات موشک های اسکاد عراق در سال 1991 را به خاطر بیاورید ، مشکل واقعی اسراییلی ها ، ناتوانی نیروی دفاعی آنها در پاسخگویی سریع به این جملات بود ، اکثر راکت ها کوتاه برد ، هدایت نشده و با تأثیر محدود بودند . اما اثر نمادین و سمبولیک آنها قابل توجه بود . اسراییلی ها خود را آسیب پذیر دیده و احساس خطر می کردند ، بسیاری اعتماد و اطمینان خود را به دولت از دست داده و بسیاری دیگر از رهبران نیروهای نظامی انتقاد می کردند حتی اگر سربازان عادی نیروی دفاعی از حمایت زیادی برخوردار بودند .
آتش بس و عواقب آن
اسراییل با پشت سر نهادن گرفتاری ها و مشکلات پیاپی ، در دهم اگوست نیاز به یک آتش بس را بطور تلویحی پذیرفت و در پی آن ورود گروهی از نیروی حافظ صلح سازمان ملل در 14 اگوست یعنی دو هفته پیش از اعلام موافقت کشورهای کلیدی مانند فرانسه و ایتالیا برای همکاری نظامی ، مورد موافقت قرار گرفت . واقعیت این است که اسراییل حتی تحت چنین شرایط دشواری نیز ، تحت فشار و اجبار سازمان ملل مایل به پذیرفتن آتش بس شد .
طبق سنت دیرینه اسراییل به دخالت سازمان ملل به شدت مظنون بوده است . او در قبال قطعنامه های سازمان ملل کاملا سطحی برخورد کرده و نسبت به تلاش و اقدام ناظرین محدود نیروی حفاظت صلح سازمان ملل متحد در جنوب لبنان بی اعتنا عمل کرده است . اسراییل همچنین به حمایت مداوم آژانس کار و رفاه سازمان ملل از آوارگان و مهاجران فلسطینی طی چند دهه گذشته ، به شدت مشکوک بوده است . علیرغم این تاریخچه ، دولت اولمرت مایل بود آنچه را که در قطعنامه سازمان ملل برابر با راه حلی برای مشکلاتش محسوب می شد را بپذیرد . این موافقت حکایت از شکست اسراییل در جنگ 2006 لبنان دارد . در ضمن ، حزب الله علیرغم خسارات و تلفات سنگینی که بی تردید متحمل شد ، می توانست ادعا کند که پیروز میدان است .
این حقیقت که شبه نظامیان حزب الله موفق شدند نزدیک به پنج هفته از خود مقاومت نشان دهند ، از دیدگاه آنها ، دستاوردی بزرگ بود . این دستاوردها کمتر از موفقیت آنها در پرتاب بیشترین تعداد موشک به خاک اسراییل در روز قبل از اجرای آتش بس نبود . علاوه بر این ، با استفاده از منابع ملی که بطور عمده از جانب ایران تأمین می شد ، حزب الله قادر بود در کوتاه مدت نقش عمده ای را در بازسازی سریع خانه ها ، زیرساخت های کلی جنوب لبنان و ساختمان های تجاری ایفا کند .
با نگاهی بی طرفانه به بقا و استقامت حزب الله خواهیم دید که این پایداری قابل توجه بوده و اثرات ثانویه بلند مدتی را به دنبال خواهد داشت .
اسراییل تمامی راه های ورودی هوایی و دریایی به لبنان را تحت کنترل کامل خود داشت و از دقت فوق العاده هواپیماهای بدون سرنشین قابل کنترل از راه دور برخوردار بود که او را قادر می ساخت جنوب لبنان را از در 7 روز هفته و 24 ساعته پایگاه تحت نظر داشته باشد .
علاوه بر این اسراییل به تجهیزات نظامی مدرن من جمله بمب های هدایت شده قوی ، مهماتی با اثرات تخریبی بالا ، بمب های خوشه ای و کلاهک هایی با قابلیت نفوذ در زمین به منظور ویران کردن پناهگاههای زیرزمینی دسترسی کامل داشت . همچنین از مجموعه ای فوق العاده مجهز از پایگاههای توپخانه زمینی ، مجهزترین زرهپوش های دنیا ، تانک های جنگی زرهی تا به دندان مسلح و ارتشی شامل نیروهای متخصص و تعداد بیشماری سربازان مجرب و آموزش دیده ، بهره مند بود . علیرغم همه قابلیتها و توانائیها ، نیروی دفاعی اسراییل از تسلط بر تحت کنترل گرفتن حتی 30 کیلومتر از ناحیه جنوب لبنان ناکام ماند .
طی بیش از 58 سال گذشته اسراییل از طریق نیروهای نظامی بسیار قدرتمند بر بازدارنده های متعارف تکیه کرده است تا از این طریق امنیت خود را تضمین نماید . ناکامی هایی نیز وجود داشته است ، بویژه در آغاز جنگ یوم کپور / رمضان سال 1973 و اشغال جنوب لبنان در سالهای 5-1982 ، اما در اکثر موارد این شکل از بازدارندگی (با ایجاد رعب و وحشت ) مؤثر به نظر آمده است . جنگ لبنان در سال 2006 بر این فرض مسلم ، سایه ای از شک و تردید افکند و این امر توسط رهبران سوریه و ایران و بسیار گسترده تر از آن در سراسر خاورمیانه و حتی فراتر از آن خیلی سریع تشخیص داده شد .
دیدگاه و نقطه نظرات جهانی
در نوامبر 2006 ، روزهای آغازین انتخابات کنگره آمریکا با پنجمین سالگرد حملات یازدهم سپتامبر به مراکز تجاری و پنتاگون همزمان گردید . دولت بوش از یک سو با خطر از دست دادن حمایت داخلی و جنگ عراق که بطور روزافزونی منفورتر و بدنام تر می شد ، و از سوی دیگر با عواقب جنگ لبنان و ایرانی مغرور و مطمئن که آشکارا حاضر نبود از شورای امنیت سازمان ملل برای توقف غنی سازی اورانیوم اطاعت کند ، نیز مواجه بود .
در یک چنین شرایطی بوش ، دیک چنی ، رامسفلد و دیگران در اقدامی حمایت شده و قبل از اینکه به آنها حمله ای شود ، دست به حمله زدند تا ایران ، عراق ، افغانستان ، لبنان و القاعده را به پدیده فاشیزم اسلامی ارتباط دهند ، پدیده ای که در قالب تهدیدی به بزرگی آلمان هیتلر و شوروی استالین به آمریکائیها نشان داده شد . بویژه آنها درصدد اشاعه این تفکر بودند که جنگ جهانی علیه تروریسم ، اکنون به جنگی طولانی تبدیل شده و آمریکا وارد جنگی شده که بیانگر خطری اساسی و مداوم برای منافع این کشور است.
در این راه کشف توطئه ای اثبات نشده که هدف آن نابودی تعدادی از هواپیماهای مسافربری در مسیر انگلستان به امریکا بود ، به آنها کمک کرد . این توطئه به عنوان مدرکی از تهدید مداوم علیه آمریکا نشان داده شد و نظریه هایی مبنی بر اینکه این توطئه می توانست تلفات جانی" غیرقابل تصوری " را موجب شود ، احتمالا حتی بیش از تلفات حملات یازدهم سپتامبر ، ارائه گردید .
هر گونه اقدام قانونی در این مسئله فرقی ایجاد نمی کرد ، هدف سیاسی آمریکا در جهتی تنظیم شده بود که به خطرات پیش رو و ضرورت داشتن پاسخ نظامی مداوم اشاره داشت .
فراتر از این ، گرچه تلویحی اما این مطلب محسوس بود که هر گونه مخالفتی با راه اندازی یک جنگ طولانی ، از جمله هر صحبتی از یک برنامه زمان بندی شده برای عقب نشینی و خروج نظامیان از عراق ، به شدت غیروطن پرستانه و تقریبا چیزی نزدیک به وطن فروشی و خیانت بود .
پل راجر استاد مطالعات و تحقیقات صلح در دانشگاه بردفورد و مشاور امنیتی جهانی در گروه تحقیقات اکسفورد می باشد . اطلاعات و اخبار ماهانه امنیت بین المللی او در وب سایت www. oxfordresearchgroup. org در دسترس است .
نویسنده:paul ragors
مترجم:جعفری

نوشته شده در  یکشنبه 87/2/22ساعت  7:34 عصر  توسط .... 
  نظرات دیگران()

بسم الله الرحمن الرحیم

محمد‌رضا پهلوی با برگزاری مراسم تاجگذاری و سپس جشن هنر شیراز و جشنهای 2500 ساله شاهنشاهی و نهایتاً تغییر تاریخ رسمی کشور از هجری اسلامی به شاهنشاهی، عمق عناد خویش با اعتقادات مردم ایران را نشان داد.
در این جشن، 20 پادشاه و امیر عرب، 5 ملکه، 21 شاهزاده، 16 رئیس جمهور، 3 نخست‌وزیر، 4 معاون رئیس جمهور و 2 وزیر خارجه از 69 کشور شرکت کردند. مراسم جشن در نهایت گشاده‌دستی و اسراف انجام گرفت و هزینه آن بیش از 200 میلیون دلار برآورد شد. اسرائیلی‌ها مبنای تبلیغات خود را برای نفوذ بیشتر در ایران بر زنده نگه‌داشتن نام کوروش متمرکز کرده و دستگاه رژیم شاه هم هدف برگزاری جشن‌ها را زنده کردن افتخارات ایران که مبدأ اصلی آن را کوروش می‌دانستند،‌ مطرح کرده بود. بنابراین، نقطه مشترک رژیم ایران و اسرائیل در زنده نگه‌داشتن نام و یاد کوروش تلاقی یافت و هر دو رژیم از آن به عنوان وسیله‌ای برای مبارزه با فرهنگ اسلامی استفاده ‌کردند. بر همین اساس، کنگره بین‌المللی یهود، کمیته‌ای را در اورشلیم برای اداره فعالیت جهانی یهود به منظور یادبود و بزرگداشت دو هزار و پانصدمین سال تأسیس شاهنشاهی ایران به دست کوروش تشکیل داد که رئوس برنامه کار این کمیته عبارت بود از:
1ـ تشکیل کنفرانس‌هایی در کشورهای مختلف جهان به مناسبت برگزاری یادبود.
2ـ تدوین تاریخ مربوط به کوروش براساس منابع و مآخذ یهود از جمله تورات.
3ـ تدوین برنامه خاصی برای تدریس در مدارس یهود.
4ـ نامگذاری خیابان‌ها و میدان‌ها و مؤسسات اجتماعی در پایتخت‌ها و شهرهای مختلف جهان به نام کوروش.
5ـ فعالیت‌های مطبوعاتی بین‌المللی درباره آن یادبود.
6ـ نامگذاری 2 جنگل مصنوعی به اسامی کوروش کبیر و محمد‌رضا شاه در اسرائیل ( توضیح این که نامگذاری جنگل در اسرائیل بزرگ‌ترین علامت احترام است).
7ـ تخصیص بورس‌هایی به نام کوروش کبیر در اسرائیل برای مطالعات و تحقیقات فرهنگی.1

نقش اسرائیل
درباره نقش اسرائیلی‌ها در جشن‌های 2500 ساله، روزنامه هاآرتص چاپ اسرائیل بر این باور است که فکر اولیه برگزاری جشن از سوی کارشناسان اسرائیلی طرح شده بود.
کارشناسان اسرائیلی بودند که برای نخستین بار فکر برگزاری جشن را به مناسبت گذشت 2500 سال از تأسیس شاهنشاهی مطرح کردند. هدف‌های این جشن‌ها به ویژه اسلام‌زدایی در ایران بود. 2
البته باید گفت که این ادعا بر مبنای شواهدی انکار ناپذیر استوار بود: تدی کولک ـ مدیر کل نخست‌وزیری و رئیس اتحادیه توریستی دولت اسرائیل، به ریاست هیأت اسرائیلی برنامه‌ریزی برگزیده شده بود. وی به همراه 2 نفر دیگر بنا به دعوت اسدالله علم ـ نخست وزیر ـ روز 4 مرداد 1341 به تهران عزیمت کردند و پس از 10 روز توقف در ایران و چند بار ملاقات و مذاکره با علم، روز 14 مرداد به اسرائیل بازگشتند. در این سفر، کولک با گردانندگان جشن‌های 2500 ساله نیز همکاری زیادی داشت. 3 وی در اورشلیم مدعی شده بود که تز اصلی برگزاری این جشن‌‌ها را او در اختیار علم قرار داده است. 4
«تدی کولک» که بعداً شهردار اورشلیم شد، در پاسخ به درخواست علم توصیه کرد که ضمن تأسیس هتل‌ها، جاده‌ های جدید و وسایل نقلیه مدرن در تخت‌جمشید، ایران باید واقعه مهمی برپا کند تا خارجیان را به این تسهیلات جهانگردی جلب کند. «کولک» بعدها اعتراف کرد که هرگز تصور نمی‌کرد اسراف‌‌کاری که در جشن‌‌های بیست و پنجمن قرن بنیانگذاری امپراتوری ایران پیش آمد همان است که او توصیه کرد.» 5
هر چند بر خلاف تصور کولک ایده برگزاری جشن‌های 2500 ساله حدود چهار ـ پنج سال قبل از توصیه وی توسط دیگران طرح‌ریزی شده بود، ‌اما طرح‌های عملی و راهنمایی‌های وی به علم، که بعدها به ریاست برگزاری این جشن‌ها را بر عهده گرفت، بدون تردید در کیفیت برگزاری این جشن‌ها اثر بخش بوده است.

نُت آهنگ جشن
نُت آهنگ کوروش مخصوص جشن دو هزار و پانصدمین سال پادشاهی کوروش توسط عزرا کیا ـ ‌آهنگساز مشهور اسرائیلی ـ ساخته شده است. کیا ـ‌مدیر کل اداری وزارت امور خارجه ـ طی نامه‌ای از ابراهیم تیموری ـ سفیر ایران در اسرائیل ـ خواسته بود که نت آهنگ کوروش را به ایران ارسال کند. در پاسخ، دکتر ابراهیم تیموری طی نامه شماره 235، مورخه 10/12/1340 به وزارت امور خارجه می‌نویسد:
سازنده آهنگ مزبور اظهار می‌‌دارد این آهنگ را که با مراجعه به اسناد تاریخی و با زحمت بسیار برای جشن دو هزار و پانصدمین سال پادشاهی کوروش تهیه و در اینجا به ثبت رسانده است، مایل نیست قبل از موقع آن را منتشر سازد. ولی معهذا حاضر است اگردعوتی از او و ارکستر شصت نفری او بشود، با کمال میل به تهران مسافرت کرده و ‌آن را برای ایرانیان نیز اجرا نمایند. 6

مطبوعات صهیونیست
روزنامه‌های اسرائیلی طی دهه 40 مطالب و مقالات متعددی درباره جشن‌ های 2500 ساله که قرار بود برگزار شود، نوشته و تبلیغات فراوانی را در این راستا به عمل آوردند. نشریه هپوعل هتصاعیر مورخ 15/12/1964 در مطلبی نوشت:
بنابراین جشن‌های شاهنشاهی ایران [2500 ساله] نه تنها از طرف تمامی کشورهای جهان، بلکه به خصوص از طرف یهودیان مورد توجه قرار خواهد گرفت. ملت یهود در موطن خود، احساسات ستایش‌آمیز خود را نسبت به انسانی که یکی از بزرگترین شخصیت‌های عالم انسانی است [کوروش] تقدیم خواهد کرد. 7

فیلم زندگی کوروش
همچنین جواد بوشهری طی نامه‌ای به تارخ 5/4/1345 از سازمان بین‌المللی یهودیان جهان که مرکز آن در نیویورک بود، تقاضا کرد ضمن شرکت در جشن‌ها، فیلمی از زندگی کوروش تولید کنند:
... به نظر اینجانب مشارکت در این امر با تولید فیلمی از زندگی کوروش کبیر به مانند فیلم‌های عظیم تاریخی از نوع «ده‌فرمان موسی» و غیره اهمیت وافری خواهد داشت... 8

کشورهای عرب
کشورهای عربی مایل بودند قبل از آنکه برای حضور در جشن‌های 2500 ساله به دعوت ایران پاسخ مثبت دهند، از این مسأله ‌آگاهی یابند که آیا اسرائیل هم در این جشن شرکت خواهد کرد؟
شاه به دلیل نیاز به حضور کشورهای عربی ترجیح داد از اسرائیل دعوت نکند؛ زیرا در صورت حضور اسرائیل، احتمال تحریم کشورهای عربی در جشن‌ها داده می‌شد. بنابراین شاه مایل نبود که به خاطر اسرائیل جشن‌های رؤیایی خود را با چالش‌های وسیع مواجه کند. نکته قابل توجه در این ارتباط، واکنش شدید مطبوعات اسرائیل در برابر عدم دعوت از اسرائیل در جشن‌ها بود؛ به طوری که حتی از شاه به عنوان فردی بیرحم و از کوروش به عنوان کسی که مدیون یهودی‌هاست. یاد کردند.در این ارتباط در کتاب ایران و تحولات فلسطین چنین آمده است:
وقتی در سال 1350 جشن‌‌های 2500 ساله برگزار شد و کسی از اسرائیل جهت شرکت در این جشن‌‌ها دعوت نشد، واکنش‌های منفی در مطبوعات اسرائیل به وجود آمد. میشل سالومون در هاآرتص مورخ 1350 نوشت: «این تمایل به بزرگی بر اثر تحقیرهایی که در جوانی شاه به وی وارد آمده، قوت گرفته بوده است...»
وی همچنین در هاآرتص مورخ 21/8/1350 می‌نویسد:
اغلب خبرنگاران و دیپلمات‌هایی که در جشن‌های تخت جمشید شرکت داشتند، از عدم شرکت اسرائیل در آن اظهار تعجب می‌کردند؛ زیرا هر چه باشد نام کوروش بیشتر به خاطر کتاب مقدس و اعلامیه‌ای که به نفع یهودیان صادر کرد، مشهور شده...

پی‌نویس‌ها:
1ـ علی‌اکبر ولایتی ، ایران و تحولات فلسطین، تهران، انتشارات وزارت امور خارجه، 1380، صص 7ـ 146.
2ـ جهان زیر سلطه صهیونیزم، تهران، انتشارات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، 1361، ص 52.
3ـ علی‌ اکبر ولایت، همان، 1380، صص 7ـ 127.
4ـ همان، صص 5ـ 144.
5ـ مردی برای تمام فصول، مظفر شاهدی، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ص 663.
6ـ بزم اهریمن، ج 1، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، 1377، ص 284.
7ـ علی‌اکبرولایتی، همان،‌1380، ص 145.
8ـ بزم اهریمن، همان، ص 29. 


نوشته شده در  شنبه 87/2/21ساعت  12:15 صبح  توسط .... 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
این بار اسرائیل با اینترنت آمده است -مرکز اسناد انقلاب اسلامی
[عناوین آرشیوشده]