پژوهشگر: مهدی علیخانی
چکیده: صهیونیست ها با بهره گیری از: سینما، تلویزیون، رادیو، ماهواره ها، اینترنت، خبرگزاری ها و ...، بطورکلی در تلاش برای برقراری نوعی فرهنگ صهیونیستی در سراسر جهان و در واقع دهکده ای جهانی با تسلط فرهنگی صهیونیستی هستند.
در این راستا، نگارنده سعی دارد در تحلیل چترهای شیشه ای بطور کلی به بررسی ابزارها و چگونگی گسترش این فرهنگ و در این قسمت مشخصاً به تولیدات سینمایی صهیونیسم جهانی بپردازد.
___________________________________________
مقدمه :
امپریالیسم رسانه ای بعنوان مدلی نوین از امپریالیسم و کلونی سازی در راستای استعمار و استثمار اذهان جهانی، مشخصاً به عنوان ابزاری کارآمد توسط صهیونیسم جهانی مدیریت و بکارگیری می شود.
از آنجایی که این نوع از امپریالیسم، مرز و محدوده مشخصی ندارد و بنوعی جهان شمول است نمی توان محدوده مشخصی را برای آن در نظر گرفت و به لحاظ ابزار تسلط آن که تکنولوژی رسانه ها است، هر نقطه ای از جهان، کلونی آن محسوب می گردد.
از طرفی با گسترش تکنولوژی های ارتباط جمعی و ماهواره ها، هر لحظه محدوده نفوذ و گستره مخاطبین این موج نوین امپریالیستی در حال افزایش است.
لذا صهیونیست ها با بهره گیری از: سینما، تلویزیون، رادیو، ماهواره ها، اینترنت، خبرگزاری ها و ...، بطورکلی در تلاش برای برقراری نوعی فرهنگ صهیونیستی در سراسر جهان و در واقع دهکده ای جهانی با تسلط فرهنگی صهیونیستی هستند.
در این راستا، نگارنده سعی دارد در تحلیل چترهای شیشه ای بطور کلی به بررسی ابزارها و چگونگی گسترش این فرهنگ و در این قسمت مشخصاً به تولیدات سینمایی صهیونیسم جهانی بپردازد.
سینما:
جنبش صهیونیسم بر اساس برنامههای از پیش طراحی شده خود که مورد حمایت بیشائبه صهیونیستهای سرمایهدار و با نفوذ قرار دارد، تبلیغات گستردهای را در جهان به نفع خود به راه انداخته است در حالی که رسانههای گروهی عرب و مسلمان اقدام عملی مؤثری برای مقابله با تبلیغات صهیونیستی یا افشای ماهیت آن در برابر افکار عمومی جهانیان انجام نداده اند.
دعوت به سوء استفاده از هنرهای جدید به نفع صهیونیسم بینالملل به وضوح در پروتکلهای دانشوران صهیون مشاهده میشود که در این میان هنر هفتم از جایگاه و اولویت خاصی نزد رهبران صهونیسم برخوردار است. لذا عجیب نیست که صهیونیستها مالک بزرگترین شرکتهای سینمایی در دنیا باشند و سینمای صهیونیستی نقش بسزایی در انحراف افکار عمومی جهان ایفا کند.
طراحان سیاست های تبلیغاتی صهیونیسم، خیلی زود به این واقعیت پی بردند که سینما یا هنر هفتم، یگانه ابزار تبلیغاتی قرن حاضر است و از این ابزار برای رسیدن به اهداف خود بهرههای فراوانی بردند.
نخستین شرکت تولید فیلم در آمریکا که بازوان اختاپوسی صهیونیسم، پیش از همه آن را در بر گرفت، شرکت «فیناگراف» بود . این شرکت از سال 1909 به تولید فیلمهای صهیونیستی پرداخت. پس از آن بود که صهیونیست های دیگری مالکیت شرکت های تولید فیلم در هالیوود را در اختیار گرفتند.
این شرکت ها از همان ابتدای احیای صهیونیسم با تهیه فیلم های سینمایی مختلف تلاش کردهاند تا ایدههای صهیونیستی را به تماشاگران القاء کنند و با به کارگیری مضامینی درباره قوم یهود و سرگردانی آنها از زمان موسی (ع) تا دوره معاصر و وقایع موهنی چون هلوکاست، با مظلوم نمایی به برانگیختن احساسات مردم به نفع صهیونیست ها پرداختهاند.
با آغاز فعالیت های سینمایی صهیونیسم در سال 1917 میلادی که همزمان با صدور اعلامیه بالفور است، حملات تبلیغاتی گسترده علیه اسلام و فلسطینیان آغاز شد.
در این دوره صهیونیست ها برای اینکه دولتی در سرزمین فلسطین تشکیل دهند و فلسطینیان را از سرزمین اجدادیشان اخراج کنند، فیلم هایی ساختند که در آن قهرمانان به ظاهر یهودی که مورد آزار مسلمانان فلسطینی بودند، مثلاً برای پس گرفتن حق خود تلاش میکنند!
فیلمهای «فرزند سرزمین»، «گروه یهودی» و «خانه پدرم» نیز دارای چنین مضامینی هستند.
صهیونیست ها با چنین زمینهسازی هایی به آماده کردن افکار عمومی جهان جهت ایجاد رژیم صهیونیستی پرداختند و سرانجام با مساعدت قدرت های استکباری به ویژه انگلیس و آمریکا توانستند به شکل ظالمانهای سرزمین فلسطین را اشغال کنند.
با اشغال فلسطین و ایجاد رژیم غاصب صهیونیستی توجه صهیونیست ها به صنعت سینما افزایش یافت و با برنامهریزی همه جانبه، روند تأثیرگذاری خود بر سینمای جهان را نیز شدت بخشیدند.
فیلمهای «سرزمین فراعنه»، «ایسته و پادشاه» و «سلیمان و ملکه صبا» محصول نفوذ صهیونیست ها بر سینمای غرب بود.
صهیونیست ها همچنین فعالیت گستردهای برای جلب همکاری شرکت های فیلمسازی جهان را آغاز کردند و از این مقطع به بعد افکار عمومی غرب به طور ناخودآگاه سینمای صهیونیستی را در انعکاس صحیح تاریخ و حوادث جهان بیطرف و صادق دانستند و به سوی آن جذب شدند. در حالی که فیلم های ساخته شده در این دوره دو هدف اصلی را دنبال میکرد:
الف ) مخدوش ساختن چهره اسلام
ب ) موجه جلوه دادن عملکردهای رژیم صهیونیستی
اما از سال 1948 میلادی که صهیونیستهای متجاوز گام در خاک فلسطین نهادند سینمای صهیونیستی نیز متشکل شد و سازمانها و سرمایهداران صهیونیست و یهودی حمایت گسترده خود را از این صنعت آغاز کردند.
رویکرد سینمای صهیونیستی در آن زمان اینگونه بود:
1- تشویق یهودیان خارج از فلسطین اشغالی به مهاجرت به این سرزمین.
2- سوء استفاده از سینما برای جمعآوری حمایتهای مالی از حکومت نظامی صهیونیستی.
3- تولید فیلم با سرمایه صهیونیستها و حمایت آمریکا برای توجیه جنایات هاگانا علیه روستائیان و شهروندان عرب.
بعد از جنگ جهانی دوم، موسسه "تاریخ رایش سوم" با سرپرستی صهیونیسم و مدیریت ویلیام شادیرر که مدعی کشف چندین تن از اسناد آلمانی ها، بعد از جنگ جهانی دوم در زمان معدوم کردن آنهاست، با استناد بر اسنادی که هیچگاه مورد تأیید واقع نشدند، تاکنون این اسناد را مبنای دهها فیلم سینمایی، رمان، مجموعه داستان، تئاتر، تحلیل تاریخی و ... قرار داده است و در همه آنها مرثیه برای آوارگان یهودی و نابود شدگان در بازداشت گاههای دخائو، آشویتس، کراکو و ... سرداده شده است. این در حالیست که گزارش های سازمان صلیب سرخ جهانی، نیروهای ملل متحد و بسیاری از تاریخ نویسان بی طرف بر آن تاکید کرده اند که آمریکا مرزهای خود را بر روی یهودیان اروپای شرقی و مرکزی می بندد و تنها راه خروج از اروپا به فلسطین ختم می شود!
دیری نپایید که صهیونیست ها با خرید مشهورترین شرکت های تولید فیلم در جهان به خصوص در آمریکا توانستند در این رسانه گروهی نفوذ پیدا کنند.
آمارها حکایت از آن دارد که تعداد زیادی از دستاندرکاران سینمای آمریکا از تهیهکننده و کارگردان گرفته تا بازیگر و فیلمبردار از صهیونیست ها و یا تحت نفوذ آنها بوده و هستند.
رمان نویسان، نمایشنامه نویسان و فیلمنامه نویسانی مانند: ژان پل سارتر، مارگریت دوراس، کنستانتین ویرژیل گئورگیو، روبرمرل، باشیتوس سینکلر، آرتور کیسلر و ...، با حمایت صهیونیست ها، در تیراژهای چند صدهزار تایی و چند میلیونی به اشاعه مظلومیت دروغین قوم یهود پرداختند و این آثار سناریوی بسیاری از فیلم ها شدند.
در این راستا، در مورد جنگ جهانی دوم فیلم فرانسوی (بازگشت به زندگی) در سال 1949 ساخته (آندره کایات) که به وضعیت اردوگاههای یهودی می پرداخت، ساخته شد. فیلم مستند آلن رنه با نام "شب و مه" درسال 1959، "کاپو" در سال 1959 اثر جیل پونته کروو، فیلم پرهزینه "اردوگاه شماره 17" محصول سال 1960 ساخته بیلی وایلدر، "فرار بزرگ" درسال 1960 و ...، نیز با کارکردهای استراتژیک برای صهیونیست ساخته شدند.
اما جهش واقعی سینمای صهیونیستی به دوران پس از جنگ پنجم ژوئن سال 1967 میلادی باز میگردد که طی آن رژیم صهیونیستی مقدار بیشتری از اراضی اعراب را اشغال کرد، از این رو مأموریت توجیه این اشغال در برابر افکار عمومی جهان و به تصویر کشیدن اسراییل به عنوان سرزمینی افسانهای و بسیار زیبا برای جذب تعداد بیشتری از صهیونیستها به صنعت سینما سپرده شد.
مهمترین فیلمهای صهیونیستی تولید شده در این زمان عبارتند از:
1.فیلم تپه 42: از نورولد ویکنسون که به تمجید از دلاوریها و انساندوستی سربازان صهیونیست میپردازد!
2.فیلم شتر: به کارگردانی اوسامرنا کاهاس، فیلمبرداری یوشیومانیا و تهیه کنندگی بابالی. هدف از ساخت این فیلم نمایش عقبماندگی اعراب و مدنیت و تمدن بالای یهودیان بود.
3.فیلم کن لایمل در تل آویو : که درباره یک یهودی 80 ساله به همین نام است که یکی از پیشکسوتان فولکلور مردمی یهود به شمار میرود.
این فرد که میلیونها دلار ثروت دارد به پسرانش وصیت میکند که با دختران یهودی ازدواج کرده و در فلسطین اشغالی ساکن شوند. این فیلم در واقع دعوت صریح و آشکار از یهودیان برای مهاجرت به فلسطین است.
4.فیلم دیوید: داستان یک خانواده یهودی است که مورد ظلم و ستم نازیها قرار میگیرند. در این فیلم به طور مستقیم از افکار عمومی جهان خواسته شده ظلم و ستم نازیها علیه صهیونیستهای بیگناه را محکوم کنند و عملاً مظلوم نمایی هلوکاست پایه گذاری می شود.
صهیونیستها با این فیلم که تولید مشترک اسراییل و آلمان است توانستند جایزه اول جشنواره سینمایی کن فرانسه را به دست آورند!
اگرچه اولین جهش و به عبارت بهتر نهضت سینمای رژیم صهیونیستی در سال 1967 میلادی صورت گرفت، اما دوره طلایی آن از دهه 70 میلادی آغاز شد که میتوان دلایل زیر را برای آن ذکر کرد:
1.ثبات نظامی منطقه و ادامه اشغال مناطق عربی توسط صهیونیستها.
2.بهبود اوضاع سینما در اسراییل و ایجاد دو کارگاه ساخت فیلمهای سینمایی رنگی.
3.ساخت شهرک های سینمایی.
4.افزایش تعداد شرکتهای تولید فیلمهای سینمایی. در این مدت به طوری که شمار شرکتهای تولید فیلم به 15 و شرکتهای خدمات تولید فیلم به 35 شرکت رسید.
همچنین در این دوره تأسیسات زیر نیز ایجاد شد:
1- دو کارخانه فیلمسازی که یکی از آنها تحت مالکیت شرکت (کابینال فیلم) میباشد که دفتر آن در قدس واقع است.
2- شرکت بیرکی باتیه همریز.
3- شرکتهای تولید فیلم از جمله اسرا فیلم، که دفتر آن با نام ساویلسون فیلم در لندن واقع است.
سینمای صهیونیستی در دهه 80 میلادی قلههای هالیوود را فتح کرد و توانست بسیاری از سینماگران صاحب نام جهان را جذب و اکثر کشورهای غربی قراردادهای سینمایی منعقد کند و جوایز زیادی را به سبب فیلمهای نژادپرستانهاش به دست آورد.
به عنوان نمونه «ویلیام فاکس» از صهیونیست های افراطی، مالکیت شرکت «فوکس قرن بیستم» را برعهده داشت. شرکت برادران «وارنر» در تملک «هارنی وارنر» و برادران او، شرکت «پارامونت» متعلق به «هودکنسون» و مالکان شرکت «متروگلدوین مایر» نیز همگی صهیونیست بودند.
در فیلمهای تولید شده توسط این سینما، بر مهاجرت به فلسطین اشغالی و حمایت از اسراییل در برابر ددمنشی عربها تأکید فراوانی شده است.
در سال 1980 میلادی 12 فیلم توسط سینماهای صهیونیستی بر پرده سینماها آمد که مهمترین آن عبارتند از:
- آخرین دریا: اثر حییم نحوری
- ستاره صبح: اثر الکفاربرکن
- برونه دیف: اثر اموسی موگاردی،
- خانواده شناسنامهای من: اثر ایتان کرین.
یکی دیگر از مهمترین این فیلمها "ازدواج درراه تل آویو" است که سناریوی آن به طرز زیرکانهای از نمایشنامه "خسیس" اقتباس شده است. در این فیلم از یهودیان خواسته شده با انباشت ثروت،توانایی مالی خود را در کشورهایی که در آن سکونت دارند، بالا ببرند.
در طول سالهای 1981 و 1982 میلادی نیز فیلمهای زیادی ساخته شد که از جمله مهم ترین آن میتوان به این مورد اشاره کرد:
- فیلم زنان ... زنان: اثر (آلفرد مستینهارد).
- فیلم لینا: درباره زنی که برای آزادی همسرش از زندانهای روسیه تلاش میکند اما دیری نمیپاید که به اسراییل باز میگردد و با یک یهودی ازدواج کرده و افراد زندانی در روسیه را به فراموشی میسپارد. این فیلم در واقع به شکلی خزنده به ارتباط میان صهیونیستها و فلسطین اشغالی به عنوان سرزمین موعود میپردازد.
فیلم «حمله به عنتبه» نیز نمونه بارزی از این دست است. در این فیلم که با بازیگری «کرک داگلاس» هنرپیشه مورد حمایت صهیونیست ها ساخته شده، تلاش گردید که از مردم مبارز فلسطین، چهرههای حامی تروریسم نشان داده شود و در پایان فیلم ارتش اسرائیل به عنوان حامی و ناجی یهودیان معرفی می شود.
امروزه هم شاهد هستیم که صهیونیست ها درقالب فیلمهای سینمایی مختلف و با حمایت بیدریغ از امپریالیسم آمریکا چتری از تبلیغات را بر سر مردم جهان کشیدهاند تا واقعیتها و تجاوزات خود علیه فلسطینیها و مردم خاورمیانه را از دید آنها پنهان دارند .
در این راستا برخی از شرکتهای صهیونیستی فیلمسازی تمام تلاش خود را بکار گرفته اند که از مهمترین آنها به مؤسسات زیر اشاره کرد:
1- آکادمی فیلم اسراییل: که در اواخر دهه 70 میلادی تأسیس شد و سهم زیادی در اعطای کمکهای مالی به تولید فیلمهای نژادپرستانه دارد. این مرکز سالانه برای ساخت 5 تا 7 فیلم صهیونیستی برنامهریزی میکند و اخیراً نیز دانشآموزان مدارس ابتدایی و راهمایی را وارد جرگه سینما کرده است!
2- آرشیو فیلم اسراییل: مسؤولیت آرشیو و قرار دادن فیلم در اختیار دست اندرکاران امور سینما از وظایف این شرکت است.
3- مرکز فیلم اسرائیل: این مرکز که زیر نظر وزارتخانههای بازرگانی و صنعت فعالیت میکند به طور مستقیم عهدهدار مسؤولیت صنعت سینما در رژیم صهیونیستی است.
همچنین یک شرکت سینمایی در تل آویو نیز مسؤول جست و جو برای یافتن کادرهای مختلف سینمایی و ارائه کمکهای مادی و معنوی است .
از افرادی که توسط این شرکت کشف و بعدها به بزرگترین ستاره های سینما تبدیل شدند می توان آلی ینشبر کارگردان فیلم 94 دقیقهای ترسوها و از جمله هنرپیشگان میتوان از «راجر مور» قهرمان مشهور فیلمهای جیمز باند نام برد. (این هنرپیشه پس از سفر به فلسطین اشغالی به خاطر ستایشی که از صهیونیستها به عمل آورد به دریافت پاداش و جایزه ویژهای نایل شد. رژیم صهیونیستی به شرکت های تولید فیلم سینمایی که تحت سیطرهاش بودند، دستور داد تا وی را در پناه حمایت خویش قرار دهند، بدین ترتیب بود که ناگهان «راجر مور» در عالم سینما و تلویزیون سیر صعودی طی کرد و توانست به عنوان هنرپیشه فیلمهای مشهور جیمزباند به شهرت برسد.
همچنین از هنرپیشه گان زن مطرح تحت نفوذ و حمایت صهیونیسم می توان کمرون دیاز که پولسازترین هنرپیشه زن هالیوود در سالهای گذشته نیز بوده است را نام برد.
یکی از مشهورترین کارگردانان صهیونیسم، استیون اسپیلبرگ است. در کارنامه سینمایی استیون اسپیلبرگ دو فیلم "فهرست شیندلر" محصول 1993 و "نجات سرباز وظیفه رایان" محصول 1998، نسبت به دیگر آثار او برجستگی قابل توجهی دارد.
تاریخ سازی برای حقانیت صهیونیست ها و شجره سازی صهیون در این دو فیلم بیش از بقیه آثار این فیلمساز به چشم می آید؛ زیرا در این دوفیلم موضوع جنگ جهانی دوم، نازی ها و یهو دیان و هولوکاست است. این کارگردان صهیونیست آمریکایی تبار که از سال 1971 با فیلم دوئل کار در سینما را شروع کرده است حتی در آخرین اثر خود، ترمینال، در سال 2004، مسیر دائمی تبلیغ صهیون را نادیده نگرفته است.
همچنین در سال 2004، رومان پولانسکی در فیلم "پیانیست" خوش خدمتی به صهیونیست ها را به اوج رساند.
تولیدات سینمایی صهیونسم جهانی، به غیر از مظلوم نمایی و هویت سازی، ژانرهای متنوع دیگری را نیز شامل می شود و در حال پیگیری است که نگارنده در مقاله ای تحلیلی با عنوان "بمب های شیشه ای، رویکردی از آخرین فصل پروتکلهای صهیون" به تفصیل به بررسی آن پرداخته است.
... ادامه دارد
پژوهشگر: مصطفی بخشی
چکیده: فاش شدن نقش راهبردی امریکا در استفاده از افکارافراطی وهابیون برای ایجاد گروه تروریستی القاعده در سال 1988 ، نشان داد که پایه های اعتقادی تندروهای به ظاهر اسلامی که منشا سیاسی- فکری شان در چارچوب حکومت های عربی چون عربستان تعریف میشود، در مبارزه با ظلم وکفر، تا چه اندازه غیرواقع و بی ارزش است. اگرچه حملات تروریستی 11 سپتامبرظاهرا علیه امریکا رخ داد، ولی درعمل درراستای منافع آنها، مثل زمینه سازی لشگرکشی آن کشوربه خاورمیانه و اشغال دو کشور افغانستان وعراق بود، که اگر اینها را درکنار ارتباط تنگاتنگ سران وهابی حکومت سعودی و برخی دیگر کشورهای عربی با سردمداران کاخ سفید قرار دهیم، با یک پیوند عمیق فکری- سیاسی بین "وهابیون" و "نومحافظه کاران" امریکائی مواجه می شویم.
_______________________________
اگر صهیونیسم را منشا فکری و سیاسی تاثیر گذار در معادلات بین المللی به عنوان "راس یک مثلث" فرض کنیم، و ازطرفی امریکا و سرسپردگی نئومحافظه کارانش به منافع و سیاستهای صهیونیزم را درکنار تعلقات خاص سران کشورهای غربی به اسرائیل ظلع دیگر آن درنظر بگیریم، آنچه باعث تکمیل "ضلع سوم" این مثلث شده است، نقش و عمل سران و حاکمان وهابی برخی کشورهای عربی، بویژه عربستان سعودی از سیاستهای آنها برای تحقق اهداف شان است.
فاش شدن نقش راهبردی امریکا در استفاده از افکارافراطی وهابیون برای ایجاد گروه تروریستی القاعده در سال 1988 ، نشان داد که پایه های اعتقادی تندروهای به ظاهر اسلامی که منشا سیاسی- فکری شان در چارچوب حکومت های عربی چون عربستان تعریف میشود، در مبارزه با ظلم وکفر، تا چه اندازه غیرواقع و بی ارزش است. اگرچه حملات تروریستی 11 سپتامبرظاهرا علیه امریکا رخ داد، ولی درعمل درراستای منافع آنها، مثل زمینه سازی لشگرکشی آن کشوربه خاورمیانه و اشغال دو کشور افغانستان وعراق بود، که اگر اینها را درکنار ارتباط تنگاتنگ سران وهابی حکومت سعودی و برخی دیگر کشورهای عربی با سردمداران کاخ سفید قرار دهیم، با یک پیوند عمیق فکری- سیاسی بین "وهابیون" و "نومحافظه کاران" امریکائی مواجه می شویم.
"نومحافظه کاران" موتور محرکه جنگ
سالهاست کنترل دولت جمهوری خواه بوش تحت سیطره افکارمسیحیان راست گرائیست که با دیکته کردن نظرات شان به این دولت،سعی درتحقق اهداف ایدئولوژیک خود دارند.آنها بر این باورند که اسرائیل همان سرزمین موعودی است که خداوند آنرا در سرزمین فلسطین به یهودیان وعده داد و لذا معتقدند مسیح(ع) فقط در صورتی ظهورخواهد کرد که تمامی یهودیان در فلسطین گردهم آیند و نبرد«آرماگدون» اتفاق بیافتد که طی آن تمامی نیروهای شرارت را ازمیان خواهد رفت و جالب اینجاست که آنها مسلمانان را همان نیروهای شرارت می خوانند و مسائلی را که امروز در فلسطین اشغالی،افغانستان،عراق،لبنان وخاورمیانه درحال وقوع است را مقدمه ای برای وقوع موعود خود می پندارند.به همین خاطر"نئومحافظه کاران"یا همان مسیحیان صهیونیست، دو دوره انتخابات ریاست جمهوری اخیرشان که طی آن بوش به قدرت رسید را گامی به سوی بازگشت به خدا بیان می دارند!
صهیونیسم، راس مثلث
امروز صهیونیسم بر سه پایه : "ثروت"،"مذهب"و"قدرت" قراردارد وبا این ابزارها سعی درپیشبرد اهداف کلان خود در جهان دارد.دارابودن کارتلهای بزرگ نفتی و اقتصادی،در اختیار داشتن نبض فکری و سیاسی رسانه های بزرگی چون سی ان ان، فاکس نیوز،بی بی سی و...،اداره بنیادهای علمی و فرهنگی در کشورهای مختلف جهان،و بسیاری از موارد دیگر،همه نشان از"امپراتوری پنهان صهیونیزم" در جهان دارد.آنها با در اختیارداشتن ثروت، قادر به نفوذ هرحاکمیت غیرمردمی درجهان(مثل حکومت وهابیون) و رسیدن به قدرت پنهان و آشکار مورد نظر خود در بین آنها دارند.
ازطرفی صهیونیست ها قدرتی بلامنازع در هیات حاکمه ابرقدرتی چون امریکا دارند و بطورمثال می توان به 12 نفر مشاوران ارشد یهودی بوش اشاره کرد که زمانی روزنامه کریستین ساینس مانیتوربطور اتفاقی پرده از آن برداشت و این 12 نفر را "معماران امپراتوری" نام نهاد که شکل دهنده و تصمیم ساز پشت پرده سیاستهای دولت امریکا هستند و هرکدام دارای جایگاه استراتژیک خاص درحکومت ایالات متحده هستند.
ازسوی دیگر صهیونیزم با استفاده ازنفوذ امریکا درغرب و یا پشتوانه مالی خود درحمایت از حرکتهای سیاسی سران کشورهای غربی، به نوعی هدایت سیاستهای کشورهای قدرتمند غربی رانیزبه سود خود در اختیار دارد و لذا شاهدیم که هیچ کدام از سران غربی که داعیه دموکراسی دارند،کوچکترین مخالفتی را با سیاستهای صهیونیسم برنمی تابند و بطور نمونه می توان به عدم اجازه تحقیق در مورد هولوکاست درغرب بویژه کشوری چون فرانسه اشاره کرد که همه اینها بیانگرهمراستائی آنها با صهیونیسم دارد.
"وهابیت" ضلع سوم مثلث شوم
اما آنچه در این بحث حائز اهمیت است ارتباطات پیدا وپنهانی است که بین منابع ثروت و قدرت غربی یعنی امریکا وکشورهای غربی وصهیونیسم، با شیوخ وهابی وجود دارد.اگرهمانطور که اشاره شد، صهیونیسم را منشا فکری و سیاسی تاثیر گذار در معادلات بین المللی به عنوان "راس یک مثلث" فرض کنیم، و ازطرفی امریکا و سرسپردگی نئومحافظه کارانش به منافع و سیاستهای صهیونیزم را درکنار تعلقات خاص سران کشورهای غربی به اسرائیل ظلع دیگر آن درنظر بگیریم، آنچه باعث تکمیل "ضلع سوم" این مثلث شده است، نقش وعمل سران و حاکمان وهابی برخی کشورهای عربی، بویژه عربستان سعودی از سیاستهای آنها برای تحقق اهداف شان است.
"وهابیت" به خصوص طیف سلفی و تکفیری آنها، با عملکردهای جاهلانه وظالمانه خود باعث تحقق دو هدف عمده سران استکبار شده ونقش تکمیل کننده اضلاع مثلث را ایفا می کنند:
یکم: آنها با برداشت های غلط و افراطی ازاحکام و دستورالعمل های اسلام، مثل دادن حکم تکفیرو اعدام غیرمسلمان، که به خصوص بعد از سقوط صدام درعراق با دستگیری یک عده انسان عادی غربی به جرم کافر همراه بود، وسر بریدن و گردن زدن آنها در مقابل دوربین و نشان دادن آن به جهان در حالی که نوای قرآن در حال پخش آیات جهاد است وسایر اقدامات تروریستی ،مردم جهان را نسبت به اسلام بدبین کرده وعلاوه بر بازکردن باب توهین و افترا به اسلام نظیر آنچه که "پاپ" درخشونت گرا بودن اسلام و قرآن خواند، مسیر تحقق اهداف ضداسلامی دشمنان اسلام وبویژه صهیونیسم را نیز هموارترمی نمایند.
دوم: وهابیت به جهت اینکه نطفه تشکیلش،همچون القاعده، کشورهای استعماری چون انگلیس بوده و از پایه های اعتقادی منحرف و متزلزل وجدا از ولایت ائمه اطهار(ع) که منشا تفسیروتبیین آیات الهی اند، برخوردار است، لذا همیشه جاهلانه "شیعه" را دشمن شماره یک خود خوانده و همواره سعی در ضربه زدن به شیعیان دارد، و در این بین امریکا و صهیونیسم بین الملل هستند که بیشترین نفع را برای دشمنی با کل اسلام می برند. آنها با اطلاع از فرهنگ شیعه که در سه عنصر "انتظار" و "شهادت" و" ولایت پذیری" خلاصه می شود،به اهمیت قدرت شیعیان پی برده و لذا همواره با حمایت وتحریک پنهان "وهابیت"، سعی درمهاراین قدرتی دارند که انقلاب اسلامی ایران نماد مسلم آن است.
امریکا و صهیونیسم می دانند که این سه عنصردر فرهنگ شیعه بود که توانست "انقلاب اسلامی" رارقم زده وایران را 8سال در مقابل صدام که از همه حمایتهای مادی و معنوی آنها برخوردار بود، سرپا نگه دارد و جبهه متحد آنها را وادار به عقب نشینی کند. آنها شاهد بودند در حالی که ازبزرگترین قدرت مادی ونظامی وتسلیحاتی برخوردارهستند، چطور یک گروه کوچک شیعه در قالب حزب الله جنوب لبنان، قادراست که 33 روز باعث زبونی وشکست مفتضحانه شان شود.
اما از طرفی دیگرسران حکومت وهابیون در زمان جنگ ایران و عراق امکانات مادی خود نظیر پایگاه های هوائی را دراختیار آنها قراردادند ودر جنگ 33 روزه حزب الله لبنان با اسرائیل مفتی هایشان حتی دعا کردن برای پیروزی شیعیان را نیزحرام دانستند، امروزهم بنابه گفته وزارت اطلاعات عراق،حداقل 50 درصد تروریستهای داخل آن کشور که باعث کشتارهای فجیع روزانه درعراق هستند،تبعه عربستان سعودی و از وهابیون هستند؛ و این نیست مگر سرسپردگی بلامنازع "وهابیت" به اسرائیل، صهیونیسم وامریکا برای پیشبرد اهداف ضد اسلامی آنها درخاورمیانه وجهان.
بنابراین در یک جمع بندی می توان گفت که هم امریکا و صهیونیسم و غرب وهم سران وهابی کشورهای عربی آگاهند که تنها خطری که "ثروت و قدرت" نامشروع و اهداف استعماری و ظالمانه شان را در مقابل مستضعفین جهان تهدید می کند، موج اسلام خواهی مردم جهان است که الگوی فکری و سیاسی خود را ازعقاید و تجارب منطبق برظلم ستیزی وعدالت طلبی یگانه مذهب رهائی بخش اسلام یعنی "شیعه" کسب می کند.
لذا آنها با تشکیل یک مثلث شوم که دارای ابزار مشترک "قدرت،مذهب و ثروت" هستند، در صدد هستند تا با مقابله با اصل این آرمانخواهی شیعه که ریشه در"مهدویت" و"اعتقاد به ظهور منجی عالم، مهدی موعود-عج" دارد،و با شناخت از علائمی که برای این روز موعود در روایات شیعه بیان شده است، از گسترش این فرهنگ در افکارعمومی سایر مردم جهان که باعث اضمحلال قدرت و هیمنه آنها خواهد شد،جلوگیری کنند؛ و در این بین نقش "وهابیت" که دارای انگیزه های مذهبی و مادی است، قابل تامل و توجه به نظر می رسد.
با این حال همه آنهاغافلند از آیات خداوند که فرموده: " ونرید ان نمن علی الذین الستضعفوا فی الارض و نجعلهم الائمه و نجعلهم الوارثون" و"فان حزب الله هم الغالبون" و "ان وعدالله حقٌ" و... "ولایخلف المیعاد".
منبع:ماهنامه موعود
پژوهشگر: یونس ابراهیم
چکیده: تاریخ جهان شاهد اشکال مختلف نژادپرستی و جنبه های فکری و عملی آن بوده، اما نژادپرست تر و خطرناک تر از اندیشه و افکار صهیونیسم را مشاهده نکرده است. علت آن هم به نشأت گرفتن نژادپرستی صهیونیسم از اصول دینی باز می گردد.
_________________________________
این که عرب ها صهیونیست ها را نژادپرست می نامند، اتهامی بی مورد و ساختگی نیست بلکه آنها عملاً هدف اقدامات نژادپرستانه رژیم صهیونیستی قرار گرفته اند و از آن رنج می برند و به خوبی با خوی و نگرش نژادپرستانه صهیونیسم آشنایی دارند. شدیدترین شیوه های نژادپرستی علیه عرب ها اعمال می شود و حتی در دوره ماقبل و مابعد تاریخ نیز چنین اقداماتی علیه هیچ قومی صورت نگرفته است. همچنین بسیاری از ملت های جهان به ویژه اروپاییان نیز در این مسأله با ما هم عقِیده هستند. از سوی دیگر، مردم اروپا نیز در گذشته هدف اعمال نژادپرستانه جنبش صهیونیسم قرار گرفته اند.
کسی که کتاب "المفسدون فی الأرض" نوشته حسن ناجی را مطالعه کند به جنبه هایی از این نژادپرستی پی می برد. تعداد زیادی از نویسندگان و اندیشمندان کتاب های زیادی در مورد نژادپرستی جنبش صهیونیسم تألیف کرده و تحقیقات گسترده ای نیز در این زمینه انجام داده اند. این اشخاص از طریق مطالعه و بررسی افکار، اندیشه و اقدامات جنبش صهیونیسم و تأثیرات آن بر جوامع و ملت هایی که هدف اعمال بی رحمانه صهیونیست ها قرار گرفته اند، به تشریح نژادپرستی این جنبش پرداخته اند.
تاریخ شاهد اشکالی از نژادپرستی مکاتب و اقوام مانند نازیسم، فاشیسم و سفیدپوستان در آفریقایی جنوبی و نامبیا علیه سیاهان بوده است. این گونه اقدامات از لحاظ اخلاقی پست ترین اعمال انسانی می باشد که عقل و وجدان بشری ممکن است، به آن تن دهد. اما همه این اعمال نژادپرستانه برخاسته از خوی و خصلت روانی و شخصی نژادپرستان است و در راستای منافع سیاسی و اقتصادی صورت می گیرد. بر عکس آن، نژادپرستی صهیونیسم برخاسته و نشأت گرفته از اصول و عقاید دینی اس
ابتدا باید میان تورات اصلی و تورات و تلمود جنبش صهیونیسم فرق قائل شد. در این تورات نصوصی مبتنی بر کینه و کدورت از همه انسان ها وجود دارد. در نظر صهیونیسم همه غیریهودیان حیواناتی هستند که باید کشته شوند و از دست آنها خلاص شد. آنها در این باره به مطلب ذیل استناد می کنند که یهودیان هنگام حمله به فلسطین هفت قوم (کنعانیان، فزری ها، یبوسی ها و جیوشی ها و...) ساکن این سرزمین را به خاک و خون کشیدند که برخی ها جان سالم به در بردند و پا به فرار گذاشتند. صهیونیسم معتقد است که این تعداد فراری در دیگر مناطق کره زمین زاد و ولد کردند و نسل کنونی انسان ها از آنها هستند و همین علت، باید تا اندازه ممکن از این مردم کشته شوند زیرا ممکن است از ساکنان قدیمی فلسطینی باشند که فرار کردند و به قتل نرسیدند.
صهیونیست ها خود را ملت برگزیده خداوند می دانند. احبار و علمای یهود به خداوند بلندمرتبه این دروغ بزرگ را بستند تا این گونه خوی و خصلت نهفته نژادپرستی خود علیه دیگران را آشکار سازند. یهودیان برای توجیه این مسأله که به خداوند نسبت می دهند، و این که خداوند را به علت آفرین ملت های غیر از آنها به توبه واداشته اند، مطلب ذیل را به دروغ از زبان آفریدگار جهان عنوان می کنند:"من به خاطر خلقت اقوامی غیر از ملت و امتم (یهود) پیشمان هستم اما آنها را تنها به خاطر دو دلیل آفریدم: یا این که بردگانی برای شما باشند و یا این که آنها بسان گوسفندانی و شما نیز گرگان درنده ای باشید که هر جا آنها را یافتید بکشید." برای تشریح بر این مطلب سخنان خاخام نژادپرست یوسف عبادیا در نشست 9/4/2001م. پارلمان رژیم صهیونیستی را ذکر می کنیم:"عرب ها اشرا و ملعونند ... آنها را بکشید و با موشک و جنگ افزارهای نظامی نسل آنها را از میان برکنید، زیرا عرب ها چون افعی هایی هستند که باید نیست و نابود شوند."
با توجه به مطالب فوق، یهودیان بنا به خصلت نژادپرستی صهیونیسم تنها افراد پاک و مقدس و دیگران نجس هستند و باید با آنها جنگید و نابودشان کرد. اگر کشتن آنها ممکن نباشد، باید به صورت تحقیرآمیزی با آنها رفتار کرد. برای توضیح بیش تر، یک نص از تلمود درباره غیریهودیان را می آوریم:"اسرائیلی نزد خداوند بهتر از ملائکه است و اگر شخصی یک اسرائیلی را بزند، انگار که خداوند را زده است."
آیا افراطی تر، تروریست تر، ستمگرتر و نژادپرست تر از این نیز وجود دارد؟
صهیونیست ها در تلمود دروغ های زیادی آورده اند. مطالبی در این کتاب آمده است که نشانگر اوج نژادپرستی و برخورد تحقیر آمیز یهودیان با دیگران است. در تلمود آمده است:"سگ بهتر از دیگران (غیریهودیان) است!!" یهودیان دلیل برتری سگ از غیریهودیان را این مطلب تلمود می دانند:"به یهودی اجازه داده شده است که در اعیاد به سگ ها غذا بدهد اما اطعام دیگران حرام است و حتی اجازه ندارد که تکه گوشتی به دیگران بدهد، بلکه برعکس باید آن را به سگ ها بدهد که آنها بهتر از دیگران (غیریهودیان) هستند."
آیا معقول است که خدای عزوجل دیگران را به آدم کشی تشویق کند. بنا به عقاید نژادپرستانه و باطل یهودیان خداوند خطاب به قوم یهود در تلمود گفته است:"شما به هر اندازه که از دیگران بکشید به من نزدیک می شوید. هر کس یک انسان در راه من قربانی کند، عمل وی مقبول و بهتر از قربانی کردن حیوان است."
اصول و احکام نژادپرستانه تلمود از یهودیان می خواهد که هر وقت از کنار قبرستان دیگران عبور کردند، تف و آبا و اجداد مردگان را لعن و نفرین کنند. خطرناک تر از همه این ها، فتوای شیمون وایزر خاخام بخش مرکزی فلسطین اشغالی است. سرباز موشی یکی از مریدان خاخام وایزر از وی درباره کسانی که در هنگام جنگ کشته می شوند، سؤال کرده بود. وایزر در جواب به مطلب زیر از کتاب اسرائیل شاحاک استناد کرده بود:"بدان ای فرزندم که بنا به فتاوی موسی بن میمون، دماغ شرورترین افاعی را از جا برکن و بهترین اغیار (دیگران) نیز باید چون افعی ها کشته شوند. اما عرب ها بهترین کاری که می شود با آنها کرد این است که با آلت جنگیت روده و جگر آنها را پاره پاره کنی."
این مطالب نمونه هایی از متن های نژادپرستانه ای است که در کتاب های دینی تحریف شده یهودیان آمده است و آنها را به نژادپرستی و نفرت از دیگران تشویق می کند و کشتن و نابودی دیگران را از وظایف دینی و واجب یهودیان عنوان کرده است. بنا به این دلایل، ادعاهای صلح طلبانه و آزادی خواهانه رهبران صهیونیسم فریبی بیش نیست. هنوز خیلی ها معتقدند که محرک اساسی صهیونیست ها همین اوامر و نصوص هستند که باعث شده اند قاتل و سفاحی چون شارون تصدی رهبری اسرائیل را بر عهده گیرد و علناً مخالفت جدی خود را با صلح اعلام کند.
پژوهشگر: محمود کعوش
چکیده: کنگره بال علاوه بر اینکه صهیونیسم را از یک جنبش نو پا به سازمانی قدرتمند و فعال در عرصه جهان تبدیل کرد، دکترین تشکیل دولت عبری را نیز تدوین کرد؛ دولتی که پس از پنجاه سال به طور غیر طبیعی و زیر سایه توطئه های بین المللی و تسلیم کشورهای عربی، با زور روی ویرانه های سرزمین فلسطین متولد شد...
_________________________________
از بیست و نهم اگوست سال 1897م، یعنی زمان برگزاری نخستین کنگره صهیونیستی در شهر بال سوییس تا به امروز، رژیم صهیونیستی با ترفندها و روش های مختلف تلاش کرده است تا رشته همبستگی و اتحاد میان ملت ها و دولت های عربی را از هم جدا کند و با حمایت کشورهای غربی به ویژه آمریکا در سیاست ها و برنامه های کشورهای عربی دخالت کند.
تارهای صهیونیسم که چندین سال پیش تنیده شد، امروز گسترش یافته و تقریباً همه مناطق جهان را در برگرفته است. جنبش صهیونیسم امروزه چه در مرحله اجرا و چه در مرحله سرمایه گذاری زمام امور اقتصادی، تبلیغاتی و کودتاهای نظامی دنیا را در دست دارد. این جنبش صاحب مراکز بزرگ مالی است که عمده سرمایه آن را اتباع یهودی، غرامت های آلمانی، کمک های آمریکایی تأمین می کند که تاکنون از مرز 120 میلیارد دلار نیز گذشته است. کنگره بال علاوه بر اینکه صهیونیسم را از یک جنبش نو پا به سازمانی قدرتمند و فعال در عرصه جهان تبدیل کرد، دکترین تشکیل دولت عبری را نیز تدوین کرد؛ دولتی که پس از پنجاه سال به طور غیر طبیعی و زیر سایه توطئه های بین المللی و تسلیم کشورهای عربی، با زور روی ویرانه های سرزمین فلسطین متولد شد.
تئودر هرتزل پدر صهیونیسم جهانی:
نخستین کنگره رژیم صهیونیستی در تاریخ 29 تا 31 اگوست سال 1897م. در شهر بال سویس با شعار بازگشت به صهیون تحت نظارت تئودر هرتزل نویسنده یهودی برگزار شد. وی به پدر صهیونیسم جهان ملقب است. صهیون نام کوهی در شهر قدس است. در این کنگره، 204 نماینده یهودی شرکت کرده بودند که 117 نفر آنها نمایندگان انجمن های مختلف صهیونیستی بودند. هفتاد نفر از روسیه و دو نماینده نیز از آمریکای شمالی و جنوبی و کشورهای اسکاندیناوی و برخی کشورهای عربی به ویژه الجزایر در آن حضور داشتند. کنگره مذکور قرار بود که در شهر مونیخ آلمان برگزار شود، اما یهودیان ساکن این شهر بنا به عللی با برگزاری آن مخالفت کردند و این مساله باعث شد تا محل برگزاری کنفرانس به شهر بال منتقل شود. هرتزل نخستین کنگره صهیونیستی را با سخنانی کوتاه آغاز و طی آن تأکید کرد که هدف از برگزاری این کنگره قرار دادن سنگ بنای خانه ای است که ملت یهود در آینده در آن سکونت خواهند کرد. وی در بخش دیگر سخنرانی خود اعلام کرد که صهیونیسم پیش از آنکه به معنای بازگشت به سرزمین یهود باشد، به معنای بازگشت به دین یهود است. هرتزل درباره برگزاری این کنگره گفت : این کنگره یک جمعیت ملی یهودی است از همان زمان، کنگره طرح ها و برنامه های جنبش صهیونیسم موسوم به برنامه بال را تأیید کرد. این برنامه ها در واقع نشان دهنده موضع صهیونیست ها در برابر سیاست دولت در حال تأسیس خود بود.
به رغم اینکه کنگره مذکور تنها در مذاکرات و گفتگوها خلاصه می شد و هرتزل نیز آشکارا پایبند به تأسیس دولت یهودی در فلسطین نبود، با این حال این کنگره سرآغازی برای تأسیس دولت صهیونیستی در یکی کشورهای پیشنهاد شده مانند آرژانتین و اوگاندا و بعدها فلسطین بود. انعقاد این کنگره نقطه عطفی برای مهاجرت یهودیان به فلسطین بود به ویژه اینکه هرتزل یک سال پیش از برگزاری آن، همان گونه که در کتابش دولت یهود آشکارا ذکر شده است، در این اندیشه بود.
کارشناسان و صاحبنظران مسائل یهود و صهیونیسم، در آن زمان معتقد بودند که نخستین کنگره صهیونیستی پس از آنکه بنیانگذاران صهیونیسم اغلب یهودیان جهان را در چارچوب سازمان جهانی صهیونیسم گرد هم آوردند و این سازمان بعدها توانست بر دستگاه ها و نهادهای صهیونیستی جهان نظارت کند، نقطه تحول بزرگی در تاریخ جنبش صهیونیسم قلمداد می شود.
بر اساس آنچه که در دایره المعارف فلسطین آمده است، تشکیل سازمان جهانی صهیونیسم آغازگر دوران جدیدی از فعالیت جنبش صهیونیسم بود که هدف از آن تحقق طرح ها و برنامه های این جنبش بوده است. ایجاد یک کمیته اجرایی متشکل از 15 عضو به عنوان مجلس شورا، کمیته ای دیگر متشکل از پنج نماینده به عنوان حکومت، تشکیل دفتر امور مالی برای جمع آوری کمک های سالیانه یهودیان جهان، بانک استعماری یهود با سرمایه ای بالغ بر دو میلیون لیره استرلینگ، از جمله نتایج برگزاری این کنگره است. کنگره مذکور همچنین طرحی را ارائه داد که همه کنگره های پس از آن بر طبق آن عمل کردند. در این کنگره همچنین گزارش های مفصلی پیرامون اوضاع یهودیان در جهان، صورت جلسه هایی درباره فلسطین و فعالیت شهرک سازی صهیونیست ها بررسی و تئودر هرتزل به عنوان رئیس کنگره و رئیس سازمان صهیونیسم جهانی منصوب شد.
بیانیه بالفور:
پس از گذشت هشت سال از اجلاس بالفور، در نتیجه افزایش فشارهای قوم یهود بر انگلیس، این کشور هفت هزار کیلومتر مربع از اراضی اوگاندا را برای تاسیس سرزمین یهود به این قوم تحویل داد، اما سازمان زمین یهود از شاخه های سازمان صهیونیسم جهانی، این درخواست را رد کرد و مصرانه تاکید کرد که این اراضی بر اساس آنچه در تورات آمده است می بایست در سرزمین فلسطین باشد. از سوی دیگر، بر اثر فشارهای رو به فزونی ایالات متحده آمریکا و بلوک غرب که متفقین در جنگ جهانی اول از آن تشکیل شدند، جیمز بالفور وزیر خارجه انگلیس در سال 1917م. بیانیه شوم خود را که خواستار تشکیل یک سرزمین یهودی در بخش هایی از فلسطین بود، صادر کرد تا ابزاری راهبردی و استراتژیک برای حمایت از کانال سوئز و جاده هند و پایگاه مستحکم امپریالیست در منطقه عربی باشد. در آن زمان هری ترومن، رئیس جمهور وقت آمریکا مسئولیت اجرای این بیانیه را بر عهده گرفت. این مسأله در سایه توطئه بین المللی و تسلیم کشورهای عربی ادامه یافت تا اینکه بیست و دومین کنگره صهیونیستی موسوم به بال در سویس در سال 1946م. برگزار شد و سپس بیانیه بالفور که در سال 1942 مطرح شده بود، مورد تأیید قرار گرفت. به این ترتیب در کنگره بال، تأسیس دولت یهود به عنوان یکی از برنامه های جنبش صهیونیسم تأیید شد.
آثار پلید این طرح صهیونیستی، در سرزمین فلسطین و اوضاع جمعیتی آن کاملاً مشهود است. با گذشت چندین سال از نخستین کنگره، جنبش صهیونیسم توانست رژیم صهیونیستی را در 78 درصد از خاک فلسطین تأسیس و 850 هزار فلسطینی را با انواع شکنجه و عذاب از خانه و کاشانه شان بیرون کند. سپس این جنبش در سال 1967م. توانست با اخراج صدها هزار فلسطینی دیگر، بقیه سرزمین فلسطین را نیز تصاحب کند. در خصوص مهاجرت قوم یهود به فلسطین نیز باید گفت که این مهاجرت پس از کنفرانس بال به صورت سازمان یافته انجام شد. طوری که تعداد یهودیان از 30 هزار نفر در سال 1879 به 650 هزار نفر در سال 1948 رسید. از این پدیده در تاریخ فلسطین به عنوان فاجعه تشکیل دولت عبری یاد می شود. مهاجرت یهودیان به فلسطین و مصادره اراضی فلسطینیان، برپایی شهرک های اشغالی، عملیات تخریب، حفر و تغییر آثار فلسطین متناسب با مقاصد صهیونیست ها و یهودیان و همچنین سیاست مهاجرت یهودیان به فلسطین نیز ادامه یافت، به طوری که تعداد یهودیانی که به فلسطین مهاجرت کردند به بیش از پنج میلیون نفر از مجموع سیزده میلیون نفر جمعیت آنها در جهان رسید. از آغاز اشغال فلسطین تاکنون اسرائیلی ها این سیاست را در چارچوب ایدئولوژی خود دنبال می کنند و همواره در یک بیم دایمی به سر می برند. آن ها برای تهیه سلاح های کشتار جمعی و نیروگاه های هسته ای و تکنولوژی پیشرفته و نیز به منظور جلب حمایت های سیاسی و معنوی جهان، همواره به غرب به ویژه ایالات متحده آمریکا پناه می برند. از زمان نخستین دوران اشغال فلسطین، تا به امروز درد و رنج فلسطینیان به علت اقدامات غیر اخلاقی صهیونیست ها و حمایت کور جهان غرب و آمریکا از آن ها افزایش یافته است. اگر پرونده های شورای امنیت و سازمان ملل متحد را به طور کامل مورد ارزیابی قرار دهیم، خواهیم فهمید که آمریکا تاکنون حتی برای یک بار هم که شده اقدامات تروریستی اسرائیل را محکوم نکرده است و این رژیم همچنان به جنایت های خود در حق فلسطینیان و عرب ها از آغاز رویای تئودر در سال 1897 تا کنون ادامه می دهد.
ایدئولوژی حاکم بر سیاست اسرائیل:
بدیهی است که ایدئولوژی صهیونیسم تاکنون توانسته است همچنان بر سیاست ها و برنامه های رهبران اسرائیلی به رغم گرایش های حزبی و سیاسی آن ها حاکم باشد. برای نمونه اسحاق رابین هنگامی که اصول و مبادی خود را در دیدار با یاسر عرفات، رئیس وقت تشکیلات خودگردان در پارلمان اسرائیل مطرح کرد، در واقع می خواست بر پیروزی صهیونیسم تأکید کند.
بنیامین نتانیاهو نیز در نوشته های خود، همواره بر این نکته تأکید کرده است که صهیونیست نقش بسیار مهمی در اسکان هشت هزار یهودی و حمایت از آن ها در مقابل یهودی ستیزی در دنیا دارد.
به رغم همه ایده ها و برنامه هایی که شیمون پرز در کتاب خود "خاورمیانه نو" مطرح کرده است تا به وسیله آن دو نسل گذشته اسرائیلی را از هم جدا کند، اما سیاست وی بر پایه رویاها و آرمان های ایدئولوژیکی است و سعی کرده است که آن ها را به حقایق دوره معاصر استناد دهد. با این حال وی تاکنون نتوانسته است دربرابر ادعای تشکیل سرزمین اسرائیل آن گونه که در تورات آمده است و شامل کرانه باختری، قدس و نوار غزه و بلندی های جولان می شود، از مواضع صهیونیست ها کناره گیری کند.
صهیونیسم و چالش با حقایق معاصر:
به رغم گذشت چندین سال از نخستین کنفرانس رژیم صهیونیستی، رهبران این رژیم در توسعه و پیشرفت جنبش صهیونیسم متناسب با حقایق دوره معاصر به مفهوم واقعی و آشکار آن عاجز مانده اند. حتی اسحاق رابین که جهان او را مرد صلح می نامد، در نخستین گام برای صلح با فلسطینیان، تشکیل یک دولت مستقل فلسطینی در کرانه باختری و نوار غزه و قدس شریف را به رسمیت نشناخت، بلکه بر باقی ماندن شهرک های اشغالی تحت نظارت نظامیان صهیونیست و مقامات سیاسی تل آویو تأکید کرد. بنابراین می توان گفت که اوضاع با وجود دیگر رهبران اسرائیلی بسیار سخت تر و دشوارتر است. هنگامی که شارون تصمیم گرفت از غزه عقب نشینی کند، در واقع به علت حملات گروه های مقاومت فلسطین، زیان های وارده به ارتش، اقتصاد و مردم خود دست به چنین کاری زد نه به خاطر عشق به صلح و فرمانبرداری از قانون بین المللی.
اگر چه درد و رنج و مشکلاتی که صهیونیسم جهانی برای فلسطینیان ایجاد کرد، به نوعی وجدان برخی از اندیشمندان و رجال سیاسی و نظامی یهودی و غیر یهودی (همچنان که نوشته ها و اظهارات کسانی مانند آلبرت انیشتین، ماکسیم رودونسون، پروفسور تالمون، ناحوم گلدمن، عیرا و ایزمن آمده است) تکان داد، اما با این وجود به نوشته روزنامه عبری زبان "ها آرتص" اسرائیل همچنان بر سیاست های دولت آپارتاید حاکم بر فلسطینیان بر خلاف اراده و میل آن ها، اصرار می ورزد و این مسأله بیانگر نزدیک شدن زمان فروپاشی جنبش صهیونیسم است. روزنامه مذکور در نهم ژوئیه سال 2004م در صدمین سالگرد مرگ پدر صهیونیسم جهانی اعلام کرد: با گذشت نزدیک به صد سال از درگذشت هرتزل بی هیچ شک و شبهه باید گفت که اگر دولت یهود به گونه ای تعبیر شود که دولت آپارتاید حاکم بر فلسطینیان بر خلاف خواست و اراده آنهاست، صهیونیسم در قرن جدید هرگز باقی نخواهد ماند و در اینجا باید ذکر کرد که محنت های فلسطینیان زیر یوغ اشغالگران صهیونیست درست مانند محنت های یهودیان اروپا در قرن نوزدهم است. هرتزل در آن هنگام برای حل مشکلات یهودیان مطالعات گسترده ای انجام داد. باید دانست آینده دولت یهود به آینده ملت فلسطین که در کنار آن زندگی می کند بستگی دارد لذا راه حل درست و منطقی آن است که اوضاع بهبود یابد.
سوالی که در اینجا مطرح می شود این است که آیا پس از گذشت سال ها درد و رنج و شکنجه فلسطینیان از زمان آغاز پیدایش رویای تئودر هرتزل تا آمدن آریل شارون تروریست، آزادی نوار غزه گامی نخست برای اجرای اصلاحات واقعی است به گونه ای که بتوان یک دولت مستقل فلسطینی را در آینده تصور کرد یا اینکه عقب نشینی به مثابه فرو رفتن نخستین میخ در جسد اسرائیل و صهیونیست های غاصب خواهد بود؟
پژوهشگر: مرتضی شیرودی
چکیده: صهیون، در زبان عبری، به معنای پُر آفتاب و نیز نام کوهی در جنوب غربی بیت المقدس است. کوه صهیون، زادگاه و آرامگاه داود پیامبر- علیه السلام - و جایگاه سلیمان - علیه السلام - بود. گاه این واژه نزد یهودیان، به معنای شهر قدس، شهر برگزیده و شهر مقدس آسمانی به کار می رود؛ ولی در متون دینی یهود، صهیون، اشاره به آرمان و آرزوی ملت یهود برای بازگشت به سرزمین داود - علیه السلام - و سلیمان - علیه السلام - و تجدید دولت یهود دارد. به دیگر سخن، صهیون برای یهود، سمبل رهایی از ظلم، تشکیل حکومت مستقل و فرمانروایی بر جهان است و از این رو، یهودیان خود را فرزندان صهیون می دانند.
_____________________________________
صهیونیسم، به جنبشی گفته می شود که خواهان مهاجرت و بازگشت یهودیان به سرزمین فلسطین و تشکیل دولت یهود است. صهیونیسم، همانند شووینیسم (ناسیونالیسم افراطی) است که با خوار شمردن ملتها و نژادهای دیگر و با غلوّ در برتری خود، در پی دستیابی به قدرت سیاسی است. این جنبش، در نیمه اوّل قرن 13 شمسی/نیمه دوم قرن 19 میلادی در اروپا، پا به عرصه حیات گذاشت؛ ولی واژه صهیونیسم، نخستین بار توسط تئودور هرتصل1 به کار رفت و سپس ناحوم ساکولو2 - مورّخ صهیونیست - در کتاب «تاریخ صهیونیست» از آن سخن گفت.3
صهیونیسم، تنها دارای ابعاد و معانی سیاسی (صهیونیسم سیاسی) نیست؛ بلکه ابعاد و معانی دیگری همچون صهیونیسم کارگری، فرهنگی، دمکراتیک، رادیکال و توسعه طلب را نیز در بر می گیرد. مشهورترین تقسیم صهیونیسم، طبقه بندی آن به دو بخش سیاسی و فرهنگی (دینی) است. صهیونیسم سیاسی، خواهان بازگشت یهودیان به فلسطین است که با تدوین کتاب «دولت یهود» توسط هرتصل در 1263ش./1894م. زاده شد. امّا صهیونیسم فرهنگی، مخالف مهاجرت یهودیان در قرن 14 شمسی/20 میلادی به فلسطین است؛ زیرا در انتظار انسان رهایی بخش4 در آخرالزمان نشسته که یهودیان و تمام ادیان را به سرزمین ابراهیم - علیهالسلام - و موسی - علیهالسلام - یا سرزمین نجات بازگرداند.5
صهیونیسم به دینی و غیر دینی نیز تقسیم میگردد؛ صهیونیسم دینی، اندیشهای است که اعتقاد به بازگشت به سرزمین موعود دارد. این باگشت در زمانی که پروردگار مشخص و به شیوهای که او تعیین می کند، انجام خواهد شد و این کار به دست بشر انجام پذیر نیست. پیروان این اندیشه، گروهی یهودی (صهیونیسم) و شماری عیسوی (صهیونیسم مسیحی)6 هستند. در مقابل، در صهیونیسم غیر دینی و غیر یهودی، کسانی جای دارند که با تکیه بر استدلالهای تاریخی، سیاسی و علمی به اسکان یهودیان در فلسطین مشروعیت می بخشند. این همان صهیونیسم لائیک (غیر دینی) است که تنها مفاهیم سیاسی خویش را به زبان دین بیان می کند. بنابراین، صهیونیسم همواره به معنای یهودیت نیست؛ بلکه گاه به مفهوم حرکتی برای غیر یهودی کردن یهودیت نیز به کار می رود.7
یهودآزاری 8
صهیونیستها مدعی اند که صهیونیسم، پاسخی به یهودآزاری است. به عقیده آنان، دولتها و ملتها به بیماری علاج ناپذیر یهودستیزی دچار شده اند. بنابراین، یهودیان را، در هر کجا باشند، عنصر بیگانه به حساب می آورند و آنان را در آشکار و پنهان آزار می دهند. حیم وایزمن9 (متوفای 1331ش./1952م.) در این باره می گوید: «ضدیت با یهود، میکروبی است که هر غیر یهودی هر کجا باشد و هر چند که خود منکر باشد، بدان آلوده است» و به بیان دیگر، آنان یهودستیزی را بلایی ازلی و ابدی می دانند که تنها در پناه یک دولت یهودی می توان از آن رهایی یافت.10
صهیونیستها، به نمونه های بسیار از یهود آزاری در طول تاریخ اشاره می کنند. از نظر آنان، یهود آزاری با شکست دولت یهودی اسرائیل و جهودا (یهودا)،11 به ترتیب در 721 و 586 ق.م. توسط آشوریان و بابلیان آغاز و در نتیجه با پراکنده شدن یهودیان به نقاط دیگر جهان ادامه یافت و به تدریج، روند رو به رشدی به خود گرفت؛ به گونه ای که نقطه اوج آن در آلمان هیتلری به چشم می خورد. در این دوره طولانی، یهودیان در امپراتوری روم، کشور لهستان، روسیه تزاری و... بارها سرکوب و شکنجه شدند و تنها در سال 770 ش./1391م. هفتاد هزار نفر به دلیل نپذیرفتن دین مسیح - علیه السلام - در اسپانیا جان خود را از دست دادند. افزون بر آن، یهودیان همواره از حق مالکیت در برخی از مناطق جهان و نیز اشتغال در برخی حرفه ها محروم بوده و اغلب در «گتو»ها12 به سر برده اند.13
البته این ادعاهای صهیونیسم، به هیچ وجه قابل اثبات نیست؛ زیرا برخی از نمونه های تاریخی یهودآزاری، مانند آن چه صهیونیستها درباره یهودسوزی در آلمان مطرح می کنند، بیش از حد بزرگ شده اند. صهیونیستها در این مورد، با سلطه ای که بر ابزارهای تبلیغی جهان و به کارگیری آن دارند، به مظلوم نمایی پرداخته اند. و نیز برخی قصه های یهود آزاری، ساخته و پرداخته یهودیان و صهیونیستهاست. هدف از این دروغ پردازی ها این بود که به روند مهاجرت یهودیان به فلسطین و تأسیس یک دولت یهودی شتاب بخشند. دیوید بنگوریون14 (متوفای 1352 ش./1972م.) می نویسد: «اگر قدرت داشتم، عده ای یهودی را به کشورهای مختلف می فرستادم تا یهودآزاری را تعمّداً به وجود آورند».15
شواهد دیگری بر نادرستی ادعاهای صهیونیسم در این باره وجود دارد، که عبارتنداز:
1. مهاجرت و پراکندگی یهودیان که اغلب به دلخواه آنان و با هدف اقتصادی، به سوی پررونق ترین سرزمینها صورت گرفته است.
2. یهودیان همواره در پهنه ای گسترده از خاک امپراتوری عثمانی، در صلح و آرامش می زیسته اند.
3. یهودیان در بریتانیا، فرانسه و آلمان قرون وسطی، تحت آزار نبوده اند و حتی پس از عصر نوزایی، وضع اجتماعی آنان بهبود یافت.
4. رنج و دردی که میلیونها برده آفریقایی سیاه پوست، در انتقال و اسکان اجباری به غرب متحمل شده اند، بیش از رنج و دردی است که بر یهودیان وارد آمده است. جالب این که صاحبان برخی از کشتی های حاملِ بردگان، سوداگران و بانکداران یهودی بوده اند.
5. وقوع یهودآزاری را در حد پایینی می توان پذیرفت که آن هم به ویژگی های فردی و اجتماعی یهودیان، مانند جمع گریزی و اشتغال در مشاغل غیر مولد، چون رباخواری باز می گردد16 و نیز ریشه در منازعه دائمی کلیسا و کنیسه دارد. به هر روی، نقش یهودآزاری ساختگی در تولد صهیونیسم، آن چنان بزرگ بود که هرتصل آن را موهبت الهی نامید. اگر صهیونیسم محصول یهودآزاری است، پس چرا صهیونیسم به نوعی یهودآزاری از طریق تبعیض بین یهودیان سفاردی و اشکنازی17 مبدل شده است؛ سؤالی که صهیونیست همچنان آن را بی پاسخ گذاشته اند.18
سرمایه داری غرب و پیدایش صهیونیسم
صهیونیسم، مولد دوران تحول و انتقال سرمایه داری غرب به مرحله امپریالیسم نیز به شمار می رود. در این دوره، همه قدرتهای بزرگ، برای تأمین منافع استعماری، فعالانه در پی یافتن جای پایی محکم، در خاورمیانه شدند. برای دستیابی به این هدف، نخستین بار ناپلئون بناپارت (امپراتور فرانسه)، به جلب همکاری یهودیان علیه امپراتوری عثمانی دست زد که البته در این کار توفیقی به دست نیاورد؛ سپس بیسمارک (صدر اعظم سابق آلمان) برای پاسداری از خط راه آهنی که قرار بود از برن - شهری در آلمان - به بغداد کشیده شود، اقدام به جذب و به کارگیری یهودیان کر؛19 امّا سرانجام، این انگلیس بود که به آرزوی دیرینه اش، یعنی خلق اندیشه صهیونیسم و ترغیب یهودیان اروپای شرقی، روسیه و غرب، برای مهاجرت به فلسطین و تشکیل یک دولت یهودی که حافظ منافع آن کشور باشد، دست یافت.20
دلایل بسیاری در تأیید نقش قدرتهای بزرگ استعماری، به ویژه انگلیس، در پدید آمدن صهیونیسم و رژیم اشغالگر قدس در دست است. در 1219 ش./1840م. روزنامه تایمز لندن اعتراف کرد که پیشنهاد استقرار یهودیان در سرزمین فلسطین، مورد حمایت پنج قدرت بزرگ جهانی است؛ سپس هرتصل چنین فاش کرد: «بازگشت به سرزمین پدرانمان... از بزرگترین مسائل سیاسی مورد علاقه قدرتهایی است که در آسیا چیزی می جویند»؛ امّا همانگونه که گذشت، انگلیس گوی سبقت را از دیگر قدرتهای اروپایی ربود و با ابداع اندیشه صهیونیسم21 زمینه تأسیس رژیم غاصب اسرائیل را فراهم آورد. به بیان دیگر، پس از یک منازعه طولانی میان صهیونیستها، سرانجام صهیونیستهای انگلوفیل،22 جناح وابسته به وایزمن، موفق به تثبیت فلسطین - مکان مورد نظر انگلیس - به عنوان جایگاه نهایی یهودیان گشتند.23
یهودیان تنها نامزد تشکیل دولتی حافظ منافع غرب، در منطقه حساس و استراتژیک خاورمیانه بودند؛ زیرا به عقیده لرد ارل شافتسبُری هفتم،24 که از رجال سیاسی بریتانیا و نیز یک صهیونیست مسیحی بود، اسکان یهودیان در فلسطین نه تنها برای انگلستان که برای سراسر دنیای متمدن ( غرب) سودمند خواهد بود. هرتصل نیز معتقد بود که یهودیان می توانند حلّال مشکل غرب در خاورمیانه باشند.ماکس نوردو، از صهیونیستهای معروف، معتقد بود که "ما فرهنگ اروپایی را... همچنان حفظ خواهیم کرد... ما به این فکر که باید آسیایی شویم، می خندیم». پیشتر نیز یک کشیش مسیحی پیشنهاد کرده بود، که برای حفاظت از هندوستان زیر سلطه انگلیس، لازم است یهودیان در فلسطین ساکن شوند. به هر حال، صهیونیستها خود را مشعلدار تمدن غرب می دانند؛ تمدنی که در تلاش است تا دموکراسی را در خاورمیانه و قلب آن حاکم کند.25
نتیجه این که نیازهای فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و نظامی غرب، به ویژه انگلیس، موجب پدید آمدن جریان فکری صهیونیسم و اسکان یهودیان در فلسطین گردید؛ جریانی که با غیر دینی (سیاسی) کردن یهودیت، در پی تحقق و حفظ منافع استعماری در خاورمیانه برآمد؛ در حالی که یهودیت دیندار ممکن بود برای غرب خطرآفرین باشد.26
بورژوازی یهود:27
از اواخر قرن دهم شمسی/شانزدهم میلادی، یهودیان سفاردی از اسپانیا و پرتقال طرد شدند و در کشورهای عثمانی، هلند و فرانسه سکونت گزیدند. آنان به دلیل مهارت در بانکداری و با بهره مندی از روابط تنگاتنگی که با سفاردی های عثمانی داشتند، به آسانی به عرصه تجارت جهانی وارد شدند و بدین سان، نخستین گام را در شکل دهی به بورژوازی یهود برداشتند.28 در قرن یازدهم شمسی/هیجدهم میلادی نیز با ارتقای وضع اجتماعی اروپاییان، موقعیت یهودیان، به ویژه در عرصه اقتصادی، بهبود یافت. این امر، منجر به تلاش بیشتر بخشی از یهودیان برای رهایی از نظام گتو و ادغام در جوامع غربی و روی آوردن به مشاغل مولد و در نتیجه، گسترش و تثبیت قشر بورژوازی یهود گردید.29
بورژوازی یهود، به صورتهای گوناگون، در پدید آوردن صهیونیسم مؤثر افتاد. مهمترین اهداف پیدایش صهیونیسم عبارتنداز
1. بورژوازی یهود، همگام و همراه با رشد و تکامل سرمایه داری غرب و همانند آن، همه جهان را بازار مصرف خود می پندارد. در آن زمان، هرچند امپراتوری عثمانی از ضعف اقتصادی رنج میبرد، امّا به دست آوردن بازار داخلی آن به سادگی امکانپذیر نبود و این امکان، با مهاجرت بیشتر یهودیان به عثمانی - سرزمینی که از نیروی کار ارزان عرب بهرهمند بود - فراهم میآمد. افزون بر این، چنین اقدامی یهودیان غیر فعال اقتصادی و بیعلاقه به سرمایه گذاری را به عناصر فعال اقتصادی، در امپراتوری عثمانی تبدیل می کرد و یهودیان باقی مانده در غرب را نیز به سوی فعالیتهای اقتصادی و سودآور30 سوق می داد.31
2. سرمایه داری یهود، برای جلوگیری از افزایش تقاضای مالی یهودیان فقیر که به کاهش ثروت آنان می انجامید، خواهان طرد آنها بودند؛ از این رو، با تشکیل دولت اسرائیل، اداره دولت یهودی را در دست گرفتند. بنابراین، بورژوازی یهود، هم در راندن یهودیان از اروپا و هم در اداره کردن آنان در فلسطین اشغالی، نقش اساسی داشته است.
3. بورژوازی یهود در آغاز، خواهان مهاجرت یهودیان به فلسطین نبود؛ بلکه به اعتراف حیم وایزمن، اوگاندا بیشتر مورد علاقه بازرگانان یهودی بود. در مرحله بعد نیز بورژوازی یهود در پی مهاجرت همه یهودیان به فلسطین نبود؛ بلکه خواهان آن بود که شمار یهودیان به اندازه ای کاهش یابد که به رفاه اقتصادی آنان در غرب لطمه ای وارد نسازد. ناحوم ساکولو در این باره اعتراف می کند که صهیونیسم نه به عنوان یک نهضت، بلکه به عنوان یک اقدام مالی و سرمایه داری ظهور کرده است؛ البته یافتن مکانی برای خوش گذرانی و نیز دستیابی به کنترل مجدد یهودیان، از دیگر هدفهای بورژوازی یهود در خلق صهیونیسم شمرده شده است.32
صهیونیسم ادبی - سیاسی
پیش از تولد صهیونیسم سیاسی، صهیونیسم ادبی پدید آمد و نخستین جرقههای سیاسی کردن دین یهود را برافروخت. به دیگر سخن، صهیونیسم، نخست در عرصه زبان، گفتار و اندیشه و آنگاه در عرصه سیاست قد برافراشت. در این روند، صهیونیسم ادبی، زبان عبری را به خدمت گرفت و در گسترش آن کوشید و یهودیان عبری زبان را تشویق کرد و پاداش داد. به دنبال این تلاش چند صد ساله، زبان عبری که به گفته بنگوریون، یک زبان ناگویا بود و در قلبها می زیست و به نماز، شعر و ادبیات مذهبی اختصاص داشت، به جایگاهی دست یافت که دیگر تنها زبان زمان گذشته نبود، بلکه زبان آینده، زبان رستاخیز و زبانی بود که میتوانست یهودیان را به عنوان یک ملت یگانه در زیر بیرق خویش گرد آورد.33
در عرصه قلم، اندیشه، هنر، داستان، رمان و نمایشهای بسیاری پدید آمد که به ایفای نقش در تولد صهیونیسم پرداختندکه در بین آنها اشعار مذهبی بن هاله وی (متوفای 519 ش./1140 م.) به سود مقاصد صهیونیستی به کار رفت. کتاب «تلمود»34 (نگارش 1129 ش./1750 م.) اندیشه بازگشت به ارض موعود را رواج داد. بنجامین دیزرائیلی (Benjamin disraeli) در رُمان «دیوید آلروی» (تألیف 1212 ش./1833 م.) شکلی از نژادپرستی افراطی یهودی را به تصویر کشید. زیگموند فروید (متولد 1235 ش./1856م.) بر لزوم اجرای تربیت صهیونیستی تأکید ورزید. جورج الیوت (Georg Eliot)در رمان «دانیل دروندا»35 (تدوین 1255 ش./1876م.) که مهمترین سند ادبی صهیونیسم به شمار می رود، ناممکن بودن ادغام یهودیان در تمدنهای دیگر را گوشزد کرد. افزون بر این تلاشها، نگارش «دایرةالمعارف صهیونیسم و اسرائیل» (تألیف 1259ش./1880م.) به سهم خویش، زمینهساز صدور اعلامیه بالفور36 گردید که آن نیز، از زمینه های اساسی تأسیس اسرائیل به شمار می رود.37
برخی از افسانه ها نیز در پدید آوردن صهیونیسم دخیل بوده اند. مهمترین این افسانه ها، افسانه «یهودی سرگردان» یا یهودی دوره گرد است. این افسانه برای نمایاندن زندگی سراسر آمیخته با رنج ، محنت ،سرگردانی و بی پناهی یهودیان به کار رفت و به تدریج زمینه ذهنی ضرورت تلاش برای رهایی یهودیان صهیونیست را در اواخر قرن دوازدهم شمسی/نوزدهم میلادی فراهم آورد.38
ادبیات صهیونیستی، تنها به ترسیم چهره یهودی یا یهودیان ناراضی نپرداخته، بلکه کوشیده است ،چهرهای نیک و انسانی از یهودیان به دست دهد، تا آنان راه کسب امتیازات اجتماعی بیشتری را بازیابند و آن را برای ظهور صهیونیسم به کار گیرند. در مجموع، ادبیات صهیونیستی کوشیده است، تا با رواج همبستگی یهودیان جهان، مبارزه با تبلیغات ضد صهیونیستی، رنج و ستمدیدگی یهودیت را به تصویر کشد ،و به پندار خود، وحشی گری اعراب علیه یهودیان را نمایان سازد و به ترویج اندیشه برتری قوم یهود بپردازد.39
پی نوشت
1. تئودور هرتصل - بنیانگذار صهیونیسم (Thedar Herzel) به شکلهای گوناگون همچون: تئودور هرتزل، هرزل، هرتسل و... نوشته می شود، ولی معمولاً آن را به صورت «هرتصل» مینگارند.
2 . ناحوم ساکولو (nahum sokolow) مورخ صهیونیستی است.
3. عبد الوهاب المسیری، صهیونیسم ،ترجمه لواء رودباری، ص 7 /حمید احمدی، ریشه های بحران در خاورمیانه، ص 3 / علی آقا بخشی، پیشین، ص 423 / ب. پراهی، فریب خوردگان صهیونیسم، ترجمه ابوالقاسم سرّی، ص 27.
4. انسان رهایی بخش را در زبان عبری «ما شیاح» می گویند.
5. حمید احمدی، پیشین ص 3 / روژه گارودی، پرونده اسرائیل و صهیونیسم سیاسی، ترجمه نسرین حکمی، ص 5 / عبدالوهاب المسیری، پیشین، ص 8.
6. هر کسی که خواهان مهارت یهودیان جهان به فلسطین باشد، صهیونیست است، خواه یهودی باشد و یا نباشد. بنابراین، هر یهودی، صهیونیست نیست، و به عکس، برخی صهیونیستها غیر یهودی اند.
7. عبدالوهاب المسیری، پیشین، ص 14-7 / عادل توفیق عطاری، تعلیم و تربیت صهیونیستی، ترجمهی مجتبی بردبار، ص 50 / روژه گارودی، تاریخ یک ارتداد، اسطوره های بنیانگذار سیاست اسرائیل، ترجمه ی مجید شریف، ص 23.
9 . «حیم» یا «حیثم» یا «چیم وایزمن» (Chaim Weizman) پس از هرتصل، جامعه صهیونیستی را برای نیل به تأسیس اسرائیل رهبری کرد.
10. یوری ایوانف، صهیونیسم، ترجمه ی ابراهیم یونسی، ص 74 - 71 / عبدالوهاب المسیری، پیشین ،ص 36.
11 . نام دولت دیگر یهودی، یهودا (= یهوذا) بود.
12. «گتو» Ghetto در گذشته به محله ای در یک شهر گفته می شود که یهودیان به اقامت در آن مجبور بوده اند.
13. آلاسدایر دراسدل و جرالد اچ. بلیک، جغرافیای سیاسی خاورمیانه و شمال آفریقا، ترجمه ی درّه میرحیدر، ص 361.
14. دیوید داود بن گوریون (David Ben Gurion) در لهستان به دنیا آمد و در اسرائیل مرد. وی نخست وزیر اسرائیل در سالهای نخستین تأسیس رژیم
Semitism - Anti .8 صهیونیستی بود.
15. پراهی، فریب خوردگان صهیونیسم، ص 6 / گالینا نیکیتینا، دولت اسرائیل، ترجمه ی ایرج مهدویان، ص 32.
16 . یوری ایوانف، پیشین، ص 32 و 40 و 74 و 71 / عبدالوهاب المسیری، پیشین، ص 75 و 24.
17. سفاردی (Sepharadi) و اشکنازی (Ashkanase) به ترتیب به یهودیان مهاجر اروپای شرقی و شمال غرب اروپا به اسرائیل اطلاق می شود.
18 . عبدالوهاب المسیری، پیشین، ص 88.
19. پیش از جنگ جهانی اول، صهیونیستها به آلمان دل بسته بودند، ولی با مشاهده شکست قریب الوقوع آلمان و پیروزی انگلیس، به آن روی آوردند.
20 . یوری ایوانف، پیشین، ص 54 و 48 و 45 و 13.
21 . به عقیده ماکس نوردو (Max Nordau) یکی از رهبران صهیونیستها در قرن بیستم میلادی، صهیونیسم اختراع انگلیس است. ر.ک: یوری ایوانف، پیشین، ص 51.
22. انگوفیل به افراد و گروههایی می گویند که گرایش و وابستگی شدید به انگلیس دارند.
23 . یوری ایوانف، پیشین، ص 85، 51، 47 و 18.
25 . عبدالوهاب المسیری، پیشین، ص 54، 12، 8 و 5 / یوری ایوانف، پیشین، ص 69.
26 . عبدالوهاب المسیری، پیشین، ص 29.
27. بورژوازی (Bourgeoisie) برای طبقه سرمایه دار نیز به کار میرود. ر.ک: علی آقابخشی، پیشین، ص 2635. عبدالوهاب المسیری، پیشین، ص
Seventh Eart shafes bury .29 24 .
28 . به عقیده ایوانف، بورژوازی یهود محصول رنسانس نیست، بلکه پیش از آن نیز وجود داشته است. ر.ک: یوری ایوانف، پیشین، ص 20-26.
29 . عبدالوهاب المسیری، پیشین، ص 8، 7 و 2.
30. مایر ویلنر (Mcir Vilner) سیاستمدار اسرائیلی می گوید: «صهیونیسم نماینده ایدئولوژی ارتجاعی یهودیان بورژوازی طرفدار امپریالیسم است.» ر.ک: پراهی، پیشین، ص 30.
31 . المسیری، پیشین، ص 55، 40، 17 و 9.
32 . یوری ایوانف، پیشین، ص 83، 82 و 52 / نیکیتینا، دولت اسرائیل، ص 31.
33 . غسان کنفانی، نگاهی به ادبیات صهیونیسم، ترجمه موسی بیدج، ص 13-23.
34 . تلمود یا تعلیم، کتابی است شامل دو بخش که یکی را «مشنا» و دیگری را «گمارا» گویند. مشنا، مجموع تعالیم مختلف یهود است و گمارا، تعلیمات و تفاسیری است که پس از تکمیل مشنا در مدارس عالیه یهود به وجود آمد. ر.ک: روژه گارودی، پرونده اسرائیل و صهیونیسم سیاسی، ص181.
36 . اعلامیه بالفور (Deslavation Balfeur) از سوی لرد آرتور بالفور(Lord Arthur James Balfeur) وزیر امور خارجه وقت انگلیس صادر شد. مفاد
Daniel Deranda .35 این اعلامیه به پیشنهاد وی در کنفرانس سان ریمو (San Remo) -شهری در ایتالیا به تأیید متفقین رسیده بود.
37 . روژه گارودی، پرونده اسرائیل و صهیونیسم سیاسی، ص 47، 42، 33 و 28 / عبدالوهاب المسیری، پیشین، ص 14-17 در اینجا باید به ترجمه عبری کتاب جلعاد (Gilead) -نام منطقهای در شرق اردن اشاره کرد که رکورد بی سابقهای در فروش نشریات عبری برجای گذاشت.
38 . کنعانی، نگاهی به ادبیات صهیونیسم، ص 66، 57.
39 . همان، ص 81، 71، 43، 41.
نکته : صهیونیسم یهود یهودآزاری صهیونیسم ادبی سیاسی سرمایه داری