بسم الله الرحمن الرحیم
در این رابطه که " رون اراد " کیست و کجاست ، تاکنون مطلب جامعی منتشر نشده است و ما اکنون می خواهیم بیشتر به معرفی این خلبان اسرائیلی آلمانی الاصل بپردازیم و نکاتی را در مورد سرنوشت او مطرح کنیم.
روز بیست و سوم مهرماه سال 1365 ، ساعت 3 بعدازظهر ، چندین فروند هواپیمای جنگی اف – 4 که از پایگاه هوایی داخل خاک اسرائیل برخاسته بودند، برای بمباران مواضع نیروهای فلسطینی و لبنانی در منطقه « اشرفیه » در جنوب شرقی شهر « صیدا » و همین طور اردوگاه فلسطینی ها « المیه و میه » ، وارد آسمان لبنان شدند.
با شدت گرفتن بمباران هواپیماهای اسرائیلی، ضدهوایی های متعلق به گروههای مبارز ، به مقابله با این تهاجم هوایی که کشته و زخمی شدن زنان و کودکان را به همراه داشت ، پرداختند و در آن میان جوانی فلسطینی که یک قبضه موشک ضدهوایی ( از نوعی که به دنبال حرارت هواپیما می رود ) بر دوش خویش داشت، پس از نشانه روی و شلیک به موقع، یکی از هواپیماهای فانتوم را هدف قرار داد.
پس از آنکه هواپیما مورد اصابت موشک قرار گرفت ، دو سرنشین آن سراسیمه و به سرعت دکمه پرتاب صندلی را فشار دادند که با انفجاری خفیف، از داخل هواپیما به بیرون پرتاب شدند . به دنبال سقوط هواپیما ، خلبان و کمک اش به وسیله چتر نجات ، در دو منطقه جدا گانه در داخل خاک لبنان فرود آمدند .
هلی کوپترهای جنگی اسرائیل که مشغول گشت زنی نزدیک آنجا بودند، پس از اخذ دستور ، به سرعت به محل فرود یکی از خلبانها شتافتند و توانستند او را قبل از اینکه به دست نیروهای مبارز بیفتد ، سوار کرده و از مهلکه نجات دهند .
به محض سقوط هواپیما و انفجار آن ، تلاش نیروهای شبه نظامی لبنانی و فلسطینی که از بمباران خانه و کاشانه خویش عصبانی بودند ، برای ردگیری و دستگیری خلبانان آن آغاز شد .
" ران آراد " 28 ساله که در یک باغ فرود آمد، بر اثر شدت ضربه وارده ، آرنج دست چپش شکست و دقایقی بعد نیروهای گروه "مقاومت مومنه" به رهبری "مصطفی دیرانی" منشعب از "سازمان امل"، که در یکی از روستاهای اطراف به نام " زغداریا " مستقر بودند، سررسیدند و زودتر از فلسطینی ها ، او را به اسارت خود درآوردند و برحسب اتفاق، محلی که آراد در آنجا فرود آمده بود ، خط تماس جنگ داخلی "امل" و سازمانهای فلسطینی بود.
سه ساعت بعد ، آراد که از شکستگی دست رنج می برد ، سوار بر اتومبیلی شخصی ، در حالی که چند ماشین دیگر حامل نیروهای مسلح او را اسکورت می کردند ، از صیدا به طرف بیروت حرکت داده شد . در طی مسیر ، دژبانی ها و پست های بازرسی گروههای مختلف مسلح از جمله ارتش لبنان قرار داشتند . ماشین حامل آراد ، قبل از رسیدن به یکی از این پستها ، سعی کرد تا با روشن و خاموش کردن چراغهای جلو ، بفهماند که مجروح دارد و نمی تواند بایستد . ولی نیروهای ارتش ، به سمت کاروان در حال عبور شلیک کردند اما به کسی آسیبی نرسید .
دقایقی بعد در " افران الرمیله " ( نان فروشی رمیله ) که همه خودروهای کاروان اسکورت به هم ملحق شدند ، برای رعایت جوانب امنیتی، آراد در خودرویی دیگر قرار گرفت و به سمت بیروت حرکت داده شد .
در بیروت ، خلبان مجروح را مستقیما به خانه شخصی مصطفی دیرانی ( مسئول وقت کمیته امنیت سازمان امل ) بردند . ساعتی بعد که اضطراب و ترس آراد فروکش کرد، با پسر دوسال و نیمه دیرانی به بازی و سرگرمی مشغول شد . ساعت 10 شب ، به دلیل شدت جراحت به یکی از درمانگاهها برده شد که دکتر ارتوپد در محل کار خود حضور نداشت . پس از دقایقی با پیگیری های زیاد ، دکتر از منزل خود به بیمارستان آمد و دست چپ خلبان اسرائیلی را گچ گرفت و مداوا کرد .
سازمان امل ، در اولین روزها مدعی شد که رزمندگانش موفق شده اند هواپیمای جنگی اسرائیلی را ساقط کنند و خلبان آن را به اسارت درآورند ، ولی سازمان فلسطینی « فتح » ( گروه ابونضال ) این ادعا را رد کرد و گفت :" ما هواپیمای اسرائیلی را با موشک زدیم ولی چون خلبان آن در نزدیکی خطوط نیروهای امل فرود آمد ، آنها توانستند او را اسیر کنند."
از همان روز به بعد ، اسرائیل - که برای حفظ روحیه نیروهای مسلح و بخصوص خلبانانش اهمیت بسیاری قائل است و همواره سعی دارد تا از هر عملی که باعث تضعیف روحیه جنگی آنان شود ، جلوگیری کند - پیدا کردن و کسب خبر از ران آراد را بهانه بسیاری از جنایاتش قرار داد .
در نیمه شب 6 مرداد ماه سال 1368 ، هلی کوپتری متعلق به ارتش اسرائیل در محوطه ای باز در مرکز شهر "جبشیت " در جنوب لبنان فرود آمد و در میان ترس و اضطراب مردم ، نیروهای کماندویی ویژه ، به آپارتمانی که در آن نزدیکی قرار داشت ، هجوم بردند و پس از شکستن در ورودی طبقه دوم ساختمان ، در میان وحشت زن و فرزندان ، اقدام به ربودن "شیخ عبدالکریم عبید" امام جمعه جبشیت نموده و پس از انتقال او به هلی کوپتر ، با سرعت هر چه تمامتر به داخل فلسطین اشغالی پرواز کردند .
بهانه اسرائیل برای این آدم ربایی ، این بود که مدعی شدند عبدالکریم عبید دستور نقل و انتقال " Ron arad" را داده است .
چند سال بعد ، در نیمه شب 3 خرداد 1373 ، مصطفی دیرانی در حالی که در جمع خانواده خود خفته بود ، با صدای هلی کوپتر هایی که بر تپه ای نزدیک روستای " قصرنبا " در دره بقاع فرود آمده بودند ، از خواب پرید ولی تا بخواهد اسلحه کمری را از زیر بالش خود بردارد ، با عکس العمل کماندوهای "تیپ ویژه گولانی" - که وظیفه اصلی شان این گونه آدم ربایی ها بود ـ بر بالین خود رو به رو شد و در میان بهت و وحشت زن و فرزندانش، به داخل هلی کوپتر منتقل شد و از آنجا به پایگاهی نظامی در فلسطین اشغالی منتقل شد که در آن میان برادر وی از پنجره خانه شان که مقابل خانه مصطفی بود ، با تفنگ شکاری اقدام به تیراندازی به سمت صهیونیستها کرد که با پاسخ شدید آنان رو به رو شد ولی به کسی آسیبی نرسید.
پس از چند سال که از آدم ربایی های اسرائیل می گذشت ، سرانجام در خرداد ماه سال 1379 دادگاهی نظامی و در حصاری از نیروهای امنیتی ، برای رسیدگی به پرونده عبید و دیرانی تشکیل شد .
در این فاصله اخبار متناقضی از سرنوشت آراد منتشر می شد . خرداد ماه سال 1373 روزنامه « نداء الوطن » چاپ بیروت ، بدون اشاره به زمان و مکانی خاص ، نوشت : " ران آراد به هنگام فرار از محل بازداشت خود، از سوی نگهبانانش هدف شلیک قرار گرفته و کشته شده است. این روزنامه در ادامه نوشت : " آراد هنگامی که در اسارت عناصر منشعب از سازمان امل به رهبری مصطفی دیرانی بود، به قتل رسیده است."
شهریور سال 1375 رادیو رژیم صهیونیستی به نقل از روزنامه اسرائیلی « یدیعوت آهارونوت » اعلام کرد : " هرگونه اطلاعات در مورد دیپلماتهای ایرانی ربوده شده در لبنان ، می تواند اطلاعات متقابلی در مورد ران آراد به همراه داشته باشد."
اشاره می شود احمد متوسلیان ، سید محسن موسوی ، تقی رستگار مقدم و کاظم اخوان علیرغم برخورداری از مصونیت دیپلماتیک ، 14 تیر ماه سال 1361 در پست بازرسی فالانژیستها در شمال بیروت معروف به "حاجز برباره" به اسارت در آمدند که از آن تاریخ به بعد هیچ خبر موثقی از سرنوشت آنان به دست نیامده است اما رژیم صهیونیستی همواره به دنبال گره زدن اخبار و اطلاعات ماجرای ران آراد با گروگانهای ایرانی است.
اسرائیل همواره تلاش دارد تا این گونه وانمود کند که آراد توسط حزب الله لبنان ربوده شده و در اختیار ایران است ولی حزب الله نیز در مقابل ، هرگونه ارتباط خود را با این قضیه رد کرده است و دلیل صحت این مطلب نیز این است که اگر خلبان اسرائیلی در دست حزب الله بود ، این حزب به راحتی می توانست بر سر این خلبان معامله کرده و بهای گزافی از اسرائیل طلب کند ، کما اینکه در گذشته نیز شاهد بوده ایم در ازای تکه های بدن چند سرباز متجاوز اسرائیلی، حزب الله توانست صدها تن از اسرای خود را از چنگال این رژیم آزاد کند .
شیخ عبدالکریم عبید از مسئولین حزب الله در جنوب لبنان که در اسارت بسر می برد ، خرداد ماه سال 1379 در مصاحبه با روزنامه اسرائیلی " معاریو " ، ضمن تاکید بر اینکه هیچ ارتباطی با اسارت خلبان اسرائیلی ندارد و عبید بی جهت ربوده شده است ، گفت : " آراد، گروگان حزب الله نبوده و به همین دلیل امیدی برای آزادی او از طریق ربودن من وجود ندارد ، بلکه برعکس ، این امر ممکن است اوضاع را پیچیده تر کند .
مصطفی دیرانی نیز روز پنجشنبه 19 خرداد ماه 1379 در مصاحبه با همین روزنامه ، گفت : " من نمی دانم آراد زنده است یا مرده و نمی دانم او در حال حاضر کجاست "
دیرانی درباره وضعیت آراد در اولین ساعات اسارت ، گفت : " اولین بار که او را دیدم ، پس از سقوط هواپیمایش بود . چند ساعت بعد او به خانه من در بیروت منتقل شد . من به او لباس و غذا دادم و او با پسر من که در آن موقع دوساله و نیم بود ، بازی کرد .
دیرانی همچنین تحویل خلبان اسرائیلی به عوامل ایران در بعلبک در مقابل 300 هزار دلار را تکذیب کرد و درباره گم شدن آراد گفت : " ارتش اسرائیل به منطقه "میدون " در دره بقاع حمله کرد و دهها تن کشته و زخمی از مردم عادی برجای گذاشت؛ نگهبانان آراد که از نیروهای "امل" بودند ، برای جویا شدن از احوال نزدیکانشان ، او را ترک کردند و پس از بازگشت متوجه شدند که آراد نیست و پیدایش نکردند . "
دیرانی مدعی شده که بعدا شنیده است یک گروه ایرانی از ترس اینکه اسرائیل عملیات تهاجمی برای نجات آراد انجام دهد ، خلبان اسرائیلی را از مخفیگاه سازمان امل ربوده اند . وی برای ادعای خود هیچ دلیل و مدرک مستندی ارائه نداده است . البته این امر می تواند عکس العملی در برابر خبر کشته شدن ران آراد توسط نیروهای سازمان امل باشد و اینکه خود را از این اتهام مبرا کند .
هرآنچه هست ، نشان از آن دارد که اسرائیل برای یافتن ران آراد اهمیت قائل شده و حتی دست به آدم ربایی آشکار زده است و همواره در برابر اذهان و افکار جهانی ، جنایتکار جنگی خود را که تنها برای ریختن بمب بر سر مردم بیگناه ، به لبنان تجاوز کرده بود ( و البته بار اولش نبود که خانه و کاشانه مردم لبنان را بمباران می کرد ) مفقودی مظلوم جلوه می دهد و این گونه تبلیغ می کند که ایران وی را ربوده و نگهداری می کند . ولی تا به امروز سازمانهای اطلاعاتی عریض و طویل اسرائیل "موساد " و آمریکا " سیا " هیچ سند موثقی بر این ادعای خود ارائه نداده اند.
24 مهر ماه سال 1377 ، روزنامه " البیان " چاپ امارات ، خبر داد که یک گروه اسرائیلی به سرپرستی " شین " برادر رون آراد ، به دنبال جمع آوری یک میلیون امضا توسط پست الکترونیکی هستند تا به این وسیله از « سید محمد خاتمی » رئیس جمهور ایران ، بخواهند که ایران برادرش را آزاد کند.
چندی پیش نیز خبرگزاریها از قول رابط آلمانی میان حزب الله لبنان و اسرائیل برای تبادل اسرایشان، نوشتند که " هم چهار گروگان ایرانی و هم رون آراد کشته شده اند و موضوع آنها از پرونده تبادل اسرا خارج شده است ."
این امر با مخالفت خانواده های گروگانهای ایرانی رو به رو شد . چرا که هیچ سند موثقی مبنی بر کشته شدن آنان ارائه نشده است بلکه اطلاعات بسیار خوبی از زنده بودن دیپلماتهای ربوده شده ایرانی، دربند اسرائیل موجود است.
بسم الله الرحمن الرحیم
بسم الله الرحمن الرحیم
بسم الله الرحمن الرحیم
محمدرضا پهلوی با برگزاری مراسم تاجگذاری و سپس جشن هنر شیراز و جشنهای 2500 ساله شاهنشاهی و نهایتاً تغییر تاریخ رسمی کشور از هجری اسلامی به شاهنشاهی، عمق عناد خویش با اعتقادات مردم ایران را نشان داد.
در این جشن، 20 پادشاه و امیر عرب، 5 ملکه، 21 شاهزاده، 16 رئیس جمهور، 3 نخستوزیر، 4 معاون رئیس جمهور و 2 وزیر خارجه از 69 کشور شرکت کردند. مراسم جشن در نهایت گشادهدستی و اسراف انجام گرفت و هزینه آن بیش از 200 میلیون دلار برآورد شد. اسرائیلیها مبنای تبلیغات خود را برای نفوذ بیشتر در ایران بر زنده نگهداشتن نام کوروش متمرکز کرده و دستگاه رژیم شاه هم هدف برگزاری جشنها را زنده کردن افتخارات ایران که مبدأ اصلی آن را کوروش میدانستند، مطرح کرده بود. بنابراین، نقطه مشترک رژیم ایران و اسرائیل در زنده نگهداشتن نام و یاد کوروش تلاقی یافت و هر دو رژیم از آن به عنوان وسیلهای برای مبارزه با فرهنگ اسلامی استفاده کردند. بر همین اساس، کنگره بینالمللی یهود، کمیتهای را در اورشلیم برای اداره فعالیت جهانی یهود به منظور یادبود و بزرگداشت دو هزار و پانصدمین سال تأسیس شاهنشاهی ایران به دست کوروش تشکیل داد که رئوس برنامه کار این کمیته عبارت بود از:
1ـ تشکیل کنفرانسهایی در کشورهای مختلف جهان به مناسبت برگزاری یادبود.
2ـ تدوین تاریخ مربوط به کوروش براساس منابع و مآخذ یهود از جمله تورات.
3ـ تدوین برنامه خاصی برای تدریس در مدارس یهود.
4ـ نامگذاری خیابانها و میدانها و مؤسسات اجتماعی در پایتختها و شهرهای مختلف جهان به نام کوروش.
5ـ فعالیتهای مطبوعاتی بینالمللی درباره آن یادبود.
6ـ نامگذاری 2 جنگل مصنوعی به اسامی کوروش کبیر و محمدرضا شاه در اسرائیل ( توضیح این که نامگذاری جنگل در اسرائیل بزرگترین علامت احترام است).
7ـ تخصیص بورسهایی به نام کوروش کبیر در اسرائیل برای مطالعات و تحقیقات فرهنگی.1
نقش اسرائیل
درباره نقش اسرائیلیها در جشنهای 2500 ساله، روزنامه هاآرتص چاپ اسرائیل بر این باور است که فکر اولیه برگزاری جشن از سوی کارشناسان اسرائیلی طرح شده بود.
کارشناسان اسرائیلی بودند که برای نخستین بار فکر برگزاری جشن را به مناسبت گذشت 2500 سال از تأسیس شاهنشاهی مطرح کردند. هدفهای این جشنها به ویژه اسلامزدایی در ایران بود. 2
البته باید گفت که این ادعا بر مبنای شواهدی انکار ناپذیر استوار بود: تدی کولک ـ مدیر کل نخستوزیری و رئیس اتحادیه توریستی دولت اسرائیل، به ریاست هیأت اسرائیلی برنامهریزی برگزیده شده بود. وی به همراه 2 نفر دیگر بنا به دعوت اسدالله علم ـ نخست وزیر ـ روز 4 مرداد 1341 به تهران عزیمت کردند و پس از 10 روز توقف در ایران و چند بار ملاقات و مذاکره با علم، روز 14 مرداد به اسرائیل بازگشتند. در این سفر، کولک با گردانندگان جشنهای 2500 ساله نیز همکاری زیادی داشت. 3 وی در اورشلیم مدعی شده بود که تز اصلی برگزاری این جشنها را او در اختیار علم قرار داده است. 4
«تدی کولک» که بعداً شهردار اورشلیم شد، در پاسخ به درخواست علم توصیه کرد که ضمن تأسیس هتلها، جاده های جدید و وسایل نقلیه مدرن در تختجمشید، ایران باید واقعه مهمی برپا کند تا خارجیان را به این تسهیلات جهانگردی جلب کند. «کولک» بعدها اعتراف کرد که هرگز تصور نمیکرد اسرافکاری که در جشنهای بیست و پنجمن قرن بنیانگذاری امپراتوری ایران پیش آمد همان است که او توصیه کرد.» 5
هر چند بر خلاف تصور کولک ایده برگزاری جشنهای 2500 ساله حدود چهار ـ پنج سال قبل از توصیه وی توسط دیگران طرحریزی شده بود، اما طرحهای عملی و راهنماییهای وی به علم، که بعدها به ریاست برگزاری این جشنها را بر عهده گرفت، بدون تردید در کیفیت برگزاری این جشنها اثر بخش بوده است.
نُت آهنگ جشن
نُت آهنگ کوروش مخصوص جشن دو هزار و پانصدمین سال پادشاهی کوروش توسط عزرا کیا ـ آهنگساز مشهور اسرائیلی ـ ساخته شده است. کیا ـمدیر کل اداری وزارت امور خارجه ـ طی نامهای از ابراهیم تیموری ـ سفیر ایران در اسرائیل ـ خواسته بود که نت آهنگ کوروش را به ایران ارسال کند. در پاسخ، دکتر ابراهیم تیموری طی نامه شماره 235، مورخه 10/12/1340 به وزارت امور خارجه مینویسد:
سازنده آهنگ مزبور اظهار میدارد این آهنگ را که با مراجعه به اسناد تاریخی و با زحمت بسیار برای جشن دو هزار و پانصدمین سال پادشاهی کوروش تهیه و در اینجا به ثبت رسانده است، مایل نیست قبل از موقع آن را منتشر سازد. ولی معهذا حاضر است اگردعوتی از او و ارکستر شصت نفری او بشود، با کمال میل به تهران مسافرت کرده و آن را برای ایرانیان نیز اجرا نمایند. 6
مطبوعات صهیونیست
روزنامههای اسرائیلی طی دهه 40 مطالب و مقالات متعددی درباره جشن های 2500 ساله که قرار بود برگزار شود، نوشته و تبلیغات فراوانی را در این راستا به عمل آوردند. نشریه هپوعل هتصاعیر مورخ 15/12/1964 در مطلبی نوشت:
بنابراین جشنهای شاهنشاهی ایران [2500 ساله] نه تنها از طرف تمامی کشورهای جهان، بلکه به خصوص از طرف یهودیان مورد توجه قرار خواهد گرفت. ملت یهود در موطن خود، احساسات ستایشآمیز خود را نسبت به انسانی که یکی از بزرگترین شخصیتهای عالم انسانی است [کوروش] تقدیم خواهد کرد. 7
فیلم زندگی کوروش
همچنین جواد بوشهری طی نامهای به تارخ 5/4/1345 از سازمان بینالمللی یهودیان جهان که مرکز آن در نیویورک بود، تقاضا کرد ضمن شرکت در جشنها، فیلمی از زندگی کوروش تولید کنند:
... به نظر اینجانب مشارکت در این امر با تولید فیلمی از زندگی کوروش کبیر به مانند فیلمهای عظیم تاریخی از نوع «دهفرمان موسی» و غیره اهمیت وافری خواهد داشت... 8
کشورهای عرب
کشورهای عربی مایل بودند قبل از آنکه برای حضور در جشنهای 2500 ساله به دعوت ایران پاسخ مثبت دهند، از این مسأله آگاهی یابند که آیا اسرائیل هم در این جشن شرکت خواهد کرد؟
شاه به دلیل نیاز به حضور کشورهای عربی ترجیح داد از اسرائیل دعوت نکند؛ زیرا در صورت حضور اسرائیل، احتمال تحریم کشورهای عربی در جشنها داده میشد. بنابراین شاه مایل نبود که به خاطر اسرائیل جشنهای رؤیایی خود را با چالشهای وسیع مواجه کند. نکته قابل توجه در این ارتباط، واکنش شدید مطبوعات اسرائیل در برابر عدم دعوت از اسرائیل در جشنها بود؛ به طوری که حتی از شاه به عنوان فردی بیرحم و از کوروش به عنوان کسی که مدیون یهودیهاست. یاد کردند.در این ارتباط در کتاب ایران و تحولات فلسطین چنین آمده است:
وقتی در سال 1350 جشنهای 2500 ساله برگزار شد و کسی از اسرائیل جهت شرکت در این جشنها دعوت نشد، واکنشهای منفی در مطبوعات اسرائیل به وجود آمد. میشل سالومون در هاآرتص مورخ 1350 نوشت: «این تمایل به بزرگی بر اثر تحقیرهایی که در جوانی شاه به وی وارد آمده، قوت گرفته بوده است...»
وی همچنین در هاآرتص مورخ 21/8/1350 مینویسد:
اغلب خبرنگاران و دیپلماتهایی که در جشنهای تخت جمشید شرکت داشتند، از عدم شرکت اسرائیل در آن اظهار تعجب میکردند؛ زیرا هر چه باشد نام کوروش بیشتر به خاطر کتاب مقدس و اعلامیهای که به نفع یهودیان صادر کرد، مشهور شده...
پینویسها:
1ـ علیاکبر ولایتی ، ایران و تحولات فلسطین، تهران، انتشارات وزارت امور خارجه، 1380، صص 7ـ 146.
2ـ جهان زیر سلطه صهیونیزم، تهران، انتشارات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، 1361، ص 52.
3ـ علی اکبر ولایت، همان، 1380، صص 7ـ 127.
4ـ همان، صص 5ـ 144.
5ـ مردی برای تمام فصول، مظفر شاهدی، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ص 663.
6ـ بزم اهریمن، ج 1، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، 1377، ص 284.
7ـ علیاکبرولایتی، همان،1380، ص 145.
8ـ بزم اهریمن، همان، ص 29.
بسم الله الرحمن الرحیم
اشاره
جنبش اخوانالمسلمین را اصولاً باید زائیده اوضاع سیاسی و اجتماعی تاریخ معاصر مصر در پی رواج تفکر جدایی دین از سیاست (سکولاریسم) در میان روشنفکران و آهنگ احساسات ملیگرایانه برای اصلاح این کشور در دوران اختتاق بعد از انقلاب 1919 مصر برضد انگلیس دانست.
اهداف بنیانگذاران این جنبش- به ویژه حسن البناء- از یک سو بر ایجاد تحول در اعتقادات اسلامی مسلمانان و بالاخص مصریان از حالتی ایستا و بیتحرک به سمت پویایی و حاکمیت تعالیم شریعت بر زندگی اجتماعی و سیاسی مصر و از سوی دیگر بر یگانگی مسلمانان در برابر استعمارگران غرب که کشورهای اسلامی را مورد تجاوز قرار داده بودند، دور میزد.
هدفها و اقدامات عملی اخوانالمسلمین در زمینههایی که ذکر شد، تا پیش از کشته شدن حسن البناء توأم با نوعی هماهنگی و یکپارچگی بود لیکن در پی این حادثه و به ویژه ظهور جمال عبدالناصر در صحنه قدرت مصر و بهرهگیری وی از اسلام در جهت اهداف خود، نوعی تفاوت بین اهداف و اقدامات اخوانالمسلمین به وجود آمد از آنجا که این جنبش به عنوان یک حزب در کشور مصر تلقی نمیشود، لکن به دلیل اهمیت آن به ذکر تاریخچه ای از فعالیت هایش می پردازیم.
حسنالبناء بنیانگذار جنبش اخوانالمسلمین در سال 1906در دهکده محمودیه در دلتای رود نیل از نواحی (بحیره) مصر چشم به جهان گشود.
وی به خاطر ریشههای فکری مذهبی پدرش که از طلبههای بنام و از پیروان مکتب بنیادگرایان حنبلی بود، با اصول اسلامی (سنتی) تربیت شد و در محیطی کاملاً اسلامی رشد یافت، بناء در این رابطه میگوید:اسلام پدر من است و من جز او پدری ندارم.
آغاز فعالیت
حسن البناء در خاطراتش مینویسد: در ماه مارس 1928 شش تن از برادرانی که در درسها و کنفرانسهای من شرکت داشتند، یعنی احمدالمصری، فواد ابراهیم، عبدالرحمان حبالله، اسماعیل عزو و ذکی المغربی به منزل من آمدند و گفتند: ما دیگر از این زندگی مذلت بار به تنگ آمدهایم، در این دیار مسلمانان هیچ عزتی ندارند و جایگاه آنها از خدمتکاران و بیگانگان نیز پایینتر است. ما حاضریم با نثار خون خود، ایمان و تقوای خویش در راه خدا، با تو همگام شویم. من به حدی از سخنان آنها متاثر شدم که نمیتوانستم از زیر بار مسئولیتی که به من واگذار شده بود، شانه خالی کنم، از این رو به دعوت آنها لبیک گفتم و در همان جا سوگند خوردیم تا جان در بدن داریم در راه اسلام فعالیت و مبارزه کنیم. در آن جا کسی پرسید: چه نامی برای خود انتخاب کنیم؟ یک انجمن، فرقه، اتحادیه و... تا رسمیت پیدا کنیم. گفتم: هیچ یک! ما برادرانی هستیم در خدمت اسلام یعنی «اخوانالمسلمین» و اخوان شعار خود را: (الله هدف ماست، رسولالله رهبر ماست، قرآن برنامهی ماست، جهاد و تلاش کار ماست، شهادت آرزوی ماست) قرار داد.
آن زمان فاصله میان روش اسلامی و امکان عملی ساختن این روش وسیع شده بود. این امر کمک کرد که حرکت بنا مورد قبول قشر مردمی قرار گیرد و موجب مشارکت وسیع و حماسی شود. از مهمترین عوامل انتشار سریع حرکت اخوان میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
1- اعراب و مسلمانان مصر در یاس و ناامیدی به سر میبردند و این موضوع در نتیجه زندگی سرشار از بندهای سیاسی و اجتماعی بود که از سوی استعمار اروپایی بر آنان تحمیل میشد.
2- اختلافات مذهبی و حزبی در بیشتر احزاب مصری (از زمان آغاز شکلگیری و تأسیس آنها در سایه اشغال) شیوع پیدا کرد که منجر شد رغبت و تمایلی در حرکت به سوی مردم مصر ایجاد شود که جایگزینی برای احزاب باشد. اسلام گرایان ضرورت تغییر مرحلهای و بیرون کشیدن اسلام از انزوا را احساس کردند. این انزوا به دلیل گرایشهای متصوفانه و افراط گرایی و تعصب دینی به شکلهای مختلف، ایجاد شده است.
3- اصطکاک سلبی مستمر میان سربازان اشغالگر بریتانیایی و شهروندان، گسترش موسسههای مسیحی، فعالیت تعدادی از شرقگرایان در زندگی فکری و فرهنگی مجتمع مصری، تأثیرپذیری تعدادی از متفکران مصری به دنبال جریان وسیعی که دعوت به تفکرالحادی، مادی و وجودی منقول از غرب میکرد و نیز گسترش جریان جدایی دین از سیاست در منطقه عربی در اواخر عهد عثمانی به عنوان خلاء فکری که اکثریت فضای عربی را در برگرفته بود.
4- فساد سلطهسیاسی حاکم و تخلف آن از دنبال کردن اهداف مردم مصر و دوری آن از احکام اسلام به دنبال پیروی از سیاست جدایی دین از دولت در اجتماع مسلمانی که یکی از مهمترین اماکن بارز علمی و اسلامی آن جامع الازهر بود. خصوصاً صدور کتاب یکی از شیوخ الازهر با عنوان اسلام و اصول حکومت، که در آن از دنباله روی حکومت از استعمار بریتانیایی انتقاد شده بود و چنین حکومتی را شایسته حکومت بر مسلمانان ندانسته بود.
در زمان حسن البناء دو اتفاق مهم در دهه دوم قرن بیستم افتاد که منجر به جدال وسیعی میان دو فضای فرهنگی و سیاسی در مصر شد که بر روش بنا و در نتیجه بر حرکت اخوانالمسلمین در آغاز تشکیل آن تأثیر زیادی گذاشت. اتفاق اول جریان دعوت به مسیحیت بود که میسیونرهای مذهبی تابع استعمار انگلیسی آن را انجام میدادند. اتفاق دوم قضیه شکل نظام حکومتی در اسلام بود که با قدرت و حماسه از سوی علمای دین و سیاست مطرح شد؛ پس از آن که این احساس در میان گروههای دینی به وجود آمد که پایه اسلام در آستانه فروپاشی و انهدام قرار دارد. این امر پس از لغو منصب خلافت از سوی کمال آتاتورک و عزل آخرین خلیفه عثمانی در ترکیه بود تا نظام جمهوری براساس قومیت سیاسی جایگزین آن شود. این موضوع سبب شد که رجال دینی مصر این امر را استیلای نظام اسلامی با نظامی ساخته غرب و خروج از اسلام قلمداد کنند.
حسن البناء در این جا نظر واضحی را اعلام کرد و آن این بود که دعوت و یاری باید تنها برای خدا باشد نه برای خلیفه یا سلطان. حالا درجه عملی یا قدرت اداره وی هر چقدر که میخواهد باشد. بنابراین امر تلاش نمود که اجتماع مصر را از دعوت مسیحی دور کند. این امر حرکت اخوانالمسلمین را به سوی مواجهه با نیروهای خارجی مسلط بر مصر که به عنوان پشتیبان اول دعوت کنندگان مسیحیت بودند سوق داد. همچنین حرکت اخوانالمسلمین بر اصلاح قاعده مردم و حکومت حاکم بر آنان به طور همزمان اعتقاد داشت و تلاش کرد از طریق جدا کردن مسلمانان از بدعت و گمراهی و اوهام و خرافات آنان را به سمت بنیانهای اسلامی هدایت کند که این حرکت به آن معتقد بود.
جماعت «حزب تحریر» جریان اخوانالمسلمین را متهم کرد که تفکر آنان از افکار این حزب استفاده کرده است و برای اثبات ادعایشان به این امر استناد میکردند که سعی میکرد که خلافت اسلامی را بنیان نهد همچنان که در آثار وی این مسأله مطرح شده است.
اما در حقیقت اختلاف این دو گروه در روشی بود که اخوانالمسلمین در راه تحقق خلافت اسلامی در پیش گرفته بود.
به تدریج با افزایش اعضا و گسترش دامنه فعالیتها، حسن البناء قرارگاه اصلی اخوانالمسلمین را به قاهره منتقل کرد و پس از تأسیس دارالاخوان (در آوریل 1929) رسماً اخوانالمسلمین اعلام موجودیت کرد. حسن البناء در مرکز فعالیتها که (التهذیب) نام داشت به سازماندهی تمام وقت تشکیلات پرداخت و دامنه فعالیت اخوان گستردهتر شد، در این راستا برای تربیت زنان در مصر مرکزی به نام (المهد الامهات المسلمین) نیز توسط وی تأسیس شد.
بعدها اخوانالمسلمین هدفهای دیگری را هم مدنظر قرار داد و در سال 1939 با تکیه بر آرمان فلسطین و دفاع از حقوق اعراب، اخوان به یک (سازمان سیاسی) مبدل شد و این منجر به گسترش نفوذ آنها در سوریه، اردن و تا حدودی در لبنان، سودان و شمال افریقا شد و حسن البناء پیشوای بزرگ (مرشدالعام) شناخته شد. اصطلاح مرشد العام، از آنجا نشأت میگرفت که حسن البناء خود را رهبری فرهمند میدانست که مردم بدون آنکه کسی آنها را مجبور کند از وی پیروی میکنند.
حرکت اخوانالمسلمین از کانالهای مختلفی در پیشبرد و گسترش فعالیت اسلامی خود استفاده کرد که میتوان آن را در 5 روش زیر خلاصه کرد:
اول- روش تنظیم هرمی از راس به قاعده، از قاعده به رأس که در تحول و حرکت بسیاری از موسسههای رسمی، دولتی، اقتصادی و اجتماعی نقش داشت.
دوم- تشکیل جناح نظامی که یکی از ستونهای دولت اسلامی را تشکیل میدهد و جریان اخوان در جنگ سال 1948 فلسطین از آن در کنار نیروهای عربی علیه نیروهای اسرائیلی اشغالگر استفاده کرد همچنین این جناح از مقاومت مردمی در کانال سوئز در سال 1951 با هماهنگی با افسران ارتش مصر پشتیبانی کرد.
خشنونت نظامی و ترورهای سیاسی از ابزارهایی بود که جناح نظامی حرکت اخوان در دهه 40 با هدف تغییر اجتماعی و سیاسی، عنوان خشونتی علیه خشونت حکومت از آن استفاده کرد.
خشنونت حکومت، در ارتش، پلیس و نیروهای خارجی هم پیمان با آن جلوهگر بود.
سوم- گسترش به جهان عربی و اسلامی: حرکت اخوانالمسلمین به عنوان محوری برای پیوند خصوصاً حرکتهای اسلامی دیگر شد.
دعوت به وحدت دو جهان عربی و اسلامی و استقلال آن و عدم جهتگیری آن به سوی شرق یا غرب، یکی از مهمترین اهداف و شعارهای این جریان بود که در آغاز دهه 40مطرح شد.
چهارم- روش اصلاحی در فعالیت سیاسی این جریان: این امر زمانی بود که حرکت اخوان، برنامه اصلاحی وسیعی را تدوین کرد که در آن افکار عدالت اجتماعی، برابری، آزادی، صلح و چگونگی رو به رو شدن با سختیهای زندگی عمومی جلوهگر بود که به آن محبوبیت مردمی زیادی خصوصاً میان طبقه فقیر که شامل اکثریت مردم مصر بود، بخشید.
پنجم- ایمان به مرحلهای بودن فعالیتها: اخوان معتقد بودند که مراحل متعددی وجود دارد که حرکت اخوان باید از آن عبور کند تا به هدف خود برسد، که نهایتاً این مراحل به عملی ساختن شرع خداوند در زمین منجر میشود.
در (21صفر سال 1352هـ ق) روزنامه اخوانالمسلمین برای نخستین بار در مصر منتشر شد. این روزنامه نخستین نشریه ارگان اخوان المسلمین به شمار میرفت.
گفته میشد شمار اعضاء این جمعیت در پایان جنگ جهانی دوم به بیش از دو میلیون نفر میرسید.