چکیده: هدف این مقاله، یافتن پاسخ برای این پرسش محوری است که: «با توجه به زوایای پیدا و پنهان سه دهه روابط در ابعاد مختلف بین ایران و اسرائیل، آیا این روابط از نوعی تعادل و توازن نسبی و تأثیر پذیری و تأثیر گذاری یکسانی بر اساس عرف بینالملل برخوردار بوده، یا یکی بر دیگری برتری داشته است؟» برای دستیابی به پاسخ سئوال مطرح شده، روابط ایران و اسرائیل را طی سه دهه (1357-1327) در ابعاد سیاسی، اقتصادی، امنیتی ـ اطلاعاتی، نظامی و فرهنگی بررسی میکنیم.
_________________________
مقدمه
امروزه، ضرورت مطالعات تاریخی، چه در آموزههای دینی و چه در آثار اندیشمندان فرهیخته، چنان اهمیتی یافته که به عنوان یک امر بدیهی، جلوه نموده است. از آنجا که روابط و مناسبات خارجی دولتها، بخش قابل توجهی از تاریخ را به خود اختصاص داده است، بنابراین، بررسی «ارتباط ناشناخته» ایران و اسرائیل با ویژگیهای خاص خود، در دوران محمدرضا پهلوی میتواند آثار ارزشمندی در گستره مطالعات تاریخی در برداشته باشد و ما را در فهم دقیقتر پدیدة اسرائیل از زوایای مختلف آشنا سازد، و در نحوه تصمیمگیری و چگونگی برخورد با اسرائیل در حال و آینده یاری نماید.
هر چند با در نظر گرفتن ابعاد گسترده روابط ایران و اسرائیل و آثار آن، سوالات متعددی از جنبههای مختلف قابل طرح میباشد؛ اما هدف این مقاله، یافتن پاسخ برای این پرسش محوری است که: «با توجه به زوایای پیدا و پنهان سه دهه روابط در ابعاد مختلف بین ایران و اسرائیل، آیا این روابط از نوعی تعادل و توازن نسبی و تأثیر پذیری و تأثیر گذاری یکسانی بر اساس عرف بینالملل برخوردار بوده، یا یکی بر دیگری برتری داشته است؟»
برای دستیابی به پاسخ سئوال مطرح شده، روابط ایران و اسرائیل را طی سه دهه (1357-1327) در ابعاد سیاسی، اقتصادی، امنیتی ـ اطلاعاتی، نظامی و فرهنگی بررسی میکنیم.
1. بعد سیاسی
در 8 آذر 1326/29 نوامبر 1947، مجمع عمومی سازمان ملل متحد طرح پیشنهادی کمیسیونی را متشکل از یازده عضو سازمان ملل مبنی بر تقسیم فلسطین به دو منطقة عرب و یهودی، به تصویب رساند. 1 این تصویب که در پرتو فعالیتهای تبلیغاتی شدید و ماهرانة آژانس یهود و پشتیبانی قدرتهای بزرگ، بهویژه حمایت چشمگیر و حیاتی آمریکا حاصل شد؛ سازمانهای یهودی و صهیونیستی را بر آن داشت تا در اردیبهشت 1327 در پی عقبنشینی نیروهای انگلیسی از فلسطین و با استفاده از ضعف اعراب دولت «اسرائیل» را تأسیس کنند.
موشه شرتوک، وزیر خارجه اسرائیل، طی تلگرافی به نام «دولت موقت اسرائیل» خطاب به وزیر امور خارجه ایران، ضمن اعلام استقرار یک دولت یهود مستقل در فلسطین، با یادآوری خاطره تاریخی نجات قوم یهود توسط کوروش، از رژیم شاه تقاضا میکند که با «شناسایی اسرائیل و ایجاد رابطه دوستی»2 با آن کشور، بزرگ منشی دوران کورش بزرگ را تکرار نماید. دولت ایران پس از مدتی با اعزام «عباس صیقل»، به بهانه نظارت بر املاک اتباع ایرانی به اسرائیل، اولین گام را در جهت ارتباط با اسرائیل برداشت. صیقل در یکی از گزارشهای ارسالی خود به ایران با تمجید فراوان از رفتار اسرائیل، بر تسریع شناسایی اسرائیل از سوی دولت ایران تأکید ورزید. 3
حکومت ایران، در پرتو برخی از تحولات داخلی و تأثیرپذیری از نظام بینالمللی و فاکتورهایی چند ـ همچون تبعید آیتالله کاشانی به لبنان و بازداشت برخی از مخالفین حکومت پس از سوءقصد بهمن ماه 1327 به جان شاه در دانشگاه تهران، سفر طولانی شاه به آمریکا در آبان 1328 و کسب اطلاع از نفوذ فوقالعاده محافل یهودیان در آمریکا، روابط نامطلوب ایران با برخی از کشورهای جهان عرب و نگرانی از تهدیدات آنها، به رسمیت شناختن اسرائیل توسط ترکیه به عنوان اولین کشور اسلامی در 28 مارس 1349، غیر عربی بودن ایران و اسرائیل در خاورمیانه و نگرانی دو رژیم ازکشورهای تندرو عربی و دو قطبی شدن نظام بینالمللی و تحولات ناشی از آن و قرار گرفتن ایران و اسرائیل در اردوگاه غرب، بهخصوص در کانون سیاستهای خاورمیانهای آمریکا؛ـ زمینه را برای شناسایی اسرائیل مناسب یافت و دولت محمد ساعد مراغه ای در هنگام فترت مجلس در اسفند ماه 1328، اسرائیل را به صورت «دو فاکتو» به رسمیت شناخت.
اعلامیه رسمی دولت که در 23 اسفند 1328 به مناسبت شناسایی اسرائیل انتشار یافت، به شرح زیر بود:
پس از استقلال دولت اسرائیل و به رسمیت شناختن آن از طرف سازمان ملل متحد، [جهت] بررسی حفظ منافع اتباع ایرانی در فلسطین که [در] نتیجه [وقوع] جنگ خسارات زیادی متحمل شده بودند آقای عباس صیقل را به عنوان نماینده به فلسطین اعزام داشت. پس از مذاکرات مفصلی که از طرف سازمان ملل و دولت امریکا با ایران به عمل آمد، برای اینکه دولت ایران بیشتر بتواند منافع اتباع خود را حفظ و اشکالاتی که در کار چند هزار ایرانی مقیم فلسطین پیدا شده مرتفع شود سه ماه قبل آقای صفینیا را به سمت مأمور مخصوص به فلسطین اعزام داشت و با این عمل دولت ایران، دولت اسرائیل را بالفعل به رسمیت شناخت ولی برای اینکه این شناسایی به صورت رسمی درآید طبق تصمیم هیئت دولت آقای انتظام نماینده دائمی دولت شاهنشاهی در سازمان ملل متحد به اطلاع نماینده دولت اسرائیل رساند که از این پس دولت ایران دولت اسرائیل را به طور دو فاکتو به رسمیت شناخته است.
تلگراف رسیده از آقای انتظام حاکی است که این دستور به موقع اجرا گردید.
انتشار خبر شناسایی غیر منتظره اسرائیل از سوی دولت ایران، علاوه بر عکسالعمل شدید برخی از نمایندگان مجلس شورای ملی و سنا و محافل مذهبی، واکنشهای شدید کشورهای عربی بهویژه، مطبوعات آن کشورها را در پی داشت. پیروزی نهضت ملی، انتظارات جدیدی را در داخل و خارج از کشور، نسبت به تجدید نظر پیرامون مسأله شناسایی اسرائیل پدید آورد، این مسئولیت بیش از همه متوجه آیتالله کاشانی رهبر مذهبی نهضت بود که سابقه طولانی در مبارزه با استعمار داشت و از حامیان واقعی فلسطین محسوب میشد. دولت محمد مصدق به خواستة افکار عمومی مردم مسلمان ایران و جهان اسلام پاسخ مثبت داد و در تیر ماه 1330، شناسایی دو فاکتو اسرائیل را پس گرفت و کنسولگری ایران را در اسرائیل منحل کرد.
هر چند انحلال کنسولگری ایران در اسرائیل و فراخوانی کادر سیاسی ایران از اسرائیل به منزله فسخ شناسایی اسرائیل تلقی گردید؛ اما، برخی از سیاستمداران و بهخصوص اسرائیلیها از زاویه دیگری به این مسأله مینگریستند و بر این اعتقاد بودند که شناسایی دو فاکتو همچنان به قوت خود باقی میباشد. شاه نیز بر همین باور بود و بعدها سعی کرد در مصاحبه جنجالبرانگیز خود که واکنش شدید مصر را به دنبال داشت، شناسایی اسرائیل را به کابینه محمد ساعد در سال 1328 مربوط نماید. نکتة قابل توجه در این میان، آن است که شادمانی اعراب و مردم ایران از قطع روابط ایران و اسرائیل طولانی نگشت و با کودتای آمریکایی ـ انگلیسی 28 مرداد 1332 و تحکیم پایههای سیاسی رژیم محمدرضا پهلوی، روابط ایران و اسرائیل در ابعاد گوناگون گسترش یافت.
در واقع، یکی از پیامدهای کودتای 28 مرداد 1332، در حوزه سیاست خارجی ایران از سرگیری روابط ایران و اسرائیل در ابعاد مختلف سیاسی، اقتصادی، امنیتی ـ اطلاعاتی، نظامی و فرهنگی بود. در بعد سیاسی با افزایش تعداد کارشناسان و کارکنان اسرائیلی در ایران فعالیت نمایندگی اسرائیل رو به گسترش نهاد، بهگونهای که نمایندگی اسرائیل یکی از بزرگترین هیأتهای اسرائیلی در خارج محسوب میشد. نمایندگان اسرائیل، هر کدام با ویژگیها و خصوصیات خاص خویش و به طور مرموز و پیچیده، همواره سعی میکردند در میان هیأت حاکمه و مراکز مهم نفوذ کرده و حتی به دربار راه پیدا نمایند. مئیر عزری، بهعنوان اولین سفیر اسرائیل در تهران موفق شد از شاه نشان درجه دوم تاج دریافت نماید.
نمایندگان اسرائیل در پرتو دکترین «میثاق حاشیهای» دیوید بنگوریون، بنیانگذار دولت اسرائیل، مبنی بر ایجاد روابط با کشورهای پیرامون جهان عرب، که مورد پذیرش شاه قرار گرفته بود، بسترسازی لازم را برای فعالیتهای گوناگون فراهم نمودند. بن گوریون بر این باور بود که اسرائیل با برقراری پیوندهای دوستی با ایران، ترکیه و اتیوپی میتواند چهره خاورمیانه را دگرگون کند و در برابر دشمنان مشترک این ملتها، نیروی سیاسی توانایی را سازمان دهد. سیاست میثاق حاشیهای با سیاست خارجی محمدرضا پهلوی تلاقی پیدا کرد و مبنای گسترش روابط دو رژیم گردید. نیاز شدید اسرائیل به یارگیری جدید در منطقه به منظور جلوگیری از آسیبپذیری و خارج شدن از انزوا و نیاز امنیتی حکومت شاه در برابر تهدیدات شوروی و برخی از کشورهای تندرو عربی از جمله مصر و عراق، از عوامل تسریع ارتباط نزدیک ایران و اسرائیل به شمار میآید.
زوی دوریل، نیمرودی، لوبرانی، هارملین از جمله نمایندگان فعال اسرائیل در تهران بودند که با رفتارهای خارج از مقررات خود قصد داشتند ایران را در برابر یک عمل انجام شده قرار داده و با روشهای مختلف روابط دو کشور را آشکار سازند که در برخی موارد، عملکرد آنها با اعتراض شدید نمایندگان کشورهای عربی به وزارت خارجه ایران همراه میشد.
البته در برخی از مسائل پیشآمده از وزارت امور خارجه هم کاری بر نمیآمد. هر چند به دلیل ترس از واکنشهای مردم و کشورهای عربی، سفارت اسرائیل در تهران پرچمی بر فراز ساختمان نیفراشته بود، و نمایندگان اسرائیل نمیتوانستند در تشریفات رسمی ظاهر شوند؛ اما، از تمام امتیازات دیپلماتیک همانند دیگر کشورها بهرهمند بودند.
با انتخاب دکتر ابراهیم تیموری به عنوان سفیر ایران در تل آویو، نمایندگی ایران فعالیت خود را گستردهتر از قبل تحت پوشش دفتری در سفارت سوئیس آغاز نمود. این نمایندگی در مکاتبات اداری «برن 2» نامیده میشد و کارمندان ایرانی، اعضای هیأت نمایندگی سفارت ایران در سوئیس تلقی میشدند. «پس از ابراهیم تیموری که از آذر 1338 تا آبان 1342، نمایندگی فوقالعاده ایران را در تل آویو عهدهدار بود؛ به ترتیب، منوچهر پیشوا از آبان 1342 تا بهمن 1342، صادق صدریه از بهمن 1342 تا اسفند 1346، فریدون فرخ از فروردین 1347 تا آذر 1349، ابراهیم تیموری مجدداً از آذر 1349 تا فروردین 1354 و مرتضی مرتضایی از فروردین 1354 تا بهمن 1357، مسئولیت نمایندگی ایران در تل آویو را به عهده داشتند. با پیروزی انقلاب اسلامی ”ناصر رسولیان“ از بهمن 1357 تا فروردین 1358، جهت تحویل و تحول به تل آویو اعزام گردید.» 4
با استقرار نمایندگان ایران و اسرائیل در تهران و تل آویو و سفرهای پنهانی مقامات عالیرتبه دو رژیم، بهویژه نخستوزیران اسرائیل شامل، دیوید بن گوریون، گلدامایر، اسحاق رابین، مناخیم بگین، به ایران و سرکوب قیام 15 خرداد، روابط در سطح بسیار وسیعی در جنبههای مختلف گسترش یافت و ایران فعالتر از گذشته در تحولات پرشتاب منطقهای، همراه با اسرائیل گام برداشت.
اسناد موجود گویای این واقعیت است که فعالیت نمایندگی اسرائیل در تهران در مقایسه با فعالیت نمایندگی ایران در تل آویو، به مراتب گستردهتر، پیچیدهتر و آزادتر انجام گرفته است و یکی از دلایل اصلی آن علاوه بر ورزیدگی خاص نمایندگان اسرائیل، پنهانکاری و بعضاً تکذیب روابط از سوی رژیم شاه بود. در حالیکه اسرائیل به شدت تمایل به آشکارسازی و رسمیشدن روابط داشت، اما به لحاظ عدم برخورداری از موقعیت بینالمللی مناسب و عدم پذیرش برخی از نهادهای بینالمللی و روابط محدود خارجی، ناگزیر به روابط پنهانی با شاه، متقاعد شده بود. معمولاً در روابط بین کشورها، بهخصوص روابط سیاسی، وزارت امور خارجه از جزئیات آگاه میباشد؛ ولی، روابط ایران و اسرائیل با توجه به ویژگیهای منحصر به فرد خود، از این قاعده مستثناء بود و آنچه درباره این روابط، در وزارت امور خارجه وجود دارد، تنها بخش اندکی از ابعاد آن را آشکار میکند؛ زیرا این روابط تحت کنترل ساواک انجام میگرفت. بنابراین، بسیاری از فعالیتهای انجام شده، از نگاه وزارت امور خارجه مخفی باقی مانده است.
2. بعد اقتصادی
سابقه روابط تجاری بین بازرگانان یهودی و ایرانی، به قبل از شناسایی اسرائیل از سوی دولت ایران باز میگردد. بازرگانان که از طریق فروش کالا سود سرشاری کسب مینمودند، با فشار و نفوذ خود به دولت ایران و اسرائیل، نقش تعیین کنندهای را در ایجاد روابط اقتصادی ایفا نمودند. در روابط اقتصادی ایران و اسرائیل «نفت» از جایگاه ممتازی برخوردار بود. نیاز شدید اسرائیل برای به گردش درآوردن صنایع و توسعه آن و قادر ساختن ماشینهای نظامی خود در جنگهایش با اعراب، از یکسو؛ و فقدان منابع طبیعی و تحریم نفتی اسرائیل توسط اعراب، از سوی دیگر؛ نفت را به منزله یک کالای استراتژیک درآورده بود. از اینرو، اسرائیل درصدد برآمد تا نیازهای نفتی خود را از ایران که دارای ذخایر عظیم نفت و یک کشور غیر عربی بود، تأمین کند.
در پائیز 1333 سلطان حسین سنندجی، دبیر دوم سفارت ایران در لندن ضمن ملاقاتی با مردخای گازیت، دبیر اول سفارت اسرائیل، پیشنهاد فروش نفت ایران را کرد. گازیت بیدرنگ موضوع را به دولت متبوعش گزارش داد. دو هفته بعد دو دیپلمات یکدیگر را در ضیافت ملکه الیزابت دوم، در کاخ باکینگهام دیدند. سنندجی به همکار اسرائیلیاش اطلاع داد به زودی معاون مدیر عامل شرکت ملی نفت ایران به لندن خواهد آمد و هر گاه اسرائیل مایل به خرید نفت باشد این، فرصتی برای مذاکرات مقدماتی خواهد بود. 5
گفتگوهای پنهانی بر سر نفت نیز از همین سالها آغاز شد و در جریان آن، ایران با فروش نفت موافقت کرد. پس از آنکه در مرداد 1335 جمال عبدالناصر، کانال سوئز را ملی اعلام کرد و در 7 آبان همان سال، مصر مورد حمله مشترک نیروهای انگلیسی، فرانسوی و اسرائیل قرار گرفت، همکاری نفتی بین ایران و اسرائیل گسترش یافت. زیرا کانال سوئز، گذرگاه 73 درصد از کالاهای وارداتی و 76 درصد از نفت صادراتی ایران، بسته شده بود و ایران میبایست راههای جدیدی برای واردات و صادرات خود پیدا کند. تحریم فروش نفت به اسرائیل از جانب شوروی هم، در پی حمله اسرائیل به مصر، نفت ایران را به صورت تنها جایگزین نفت شوروی درآورده بود. در تابستان 1336 شرکت نفت ایران نمایندهای به اسرائیل فرستاد تا با مقامات مربوطة رژیم اشغالگر گفتگو کند. رهاورد این سفر و گفتگوها که بسیار محرمانه انجام شد، امضای قراردادی بود که به موجب آن نفت ایران به بهای بشکهای 30/1 دلار به اسرائیل فروخته میشد. 6
دیوید بن گوریون، نخست وزیر که از عقد این قرارداد شدیداً خوشحال شده بود، بلافاصله دستور داد یک لوله نفت هشت اینچی بین بندر ایلات و بئرـ شبع احداث شود و از آنجا نفت ایران با کامیونهای نفتکش به پالایشگاه حیفا حمل گردد. لوله مزبور در ظرف صد روز ساخته شد و در دسامبر 1957 (1336) مورد بهرهبرداری قرار گرفت. حدود یک سال بعد در ملاقاتی که بین محمدرضا پهلوی و لوی اشکول، وزیر دارایی اسرائیل انجام گرفت، طرفین توافق کردند روابط خود را در زمینههای سیاسی و نفتی و اطلاعاتی گسترش دهند. شاه برای نشاندادن حسن نیت خود آمادگی ایران را برای صدور نفت بیشتری به اسرائیل اعلام کرد. بدین منظور یک لوله 18 اینچی نفت با هزینهای بالغ بر 18 میلیون دلار میبایست احداث میشد. با اتمام ساخت این لوله در سال 1340 صادرات نفت ایران به اسرائیل دو برابر گردید.
نفت ایران برای اسرائیل جنبه حیاتی داشت. بنابراین، رهبران این کشور تمام تلاش خود را برای جریان عادی و مطمئن آن به کار بستند. حتی پس از جنگ شش روزه (1967) اسرائیل بهرهبرداری از چاههای نفت ابورودپس در شبه جزیره سینا را آغاز کرد تا بتواند وابستگی خود به نفت خارجی را کاهش دهد؛ اما، مایل بود مطمئن باشد که از ایران نفت دریافت خواهد کرد. ایران بهرغم فشارهای اعراب، هرگز در تحریم نفتی اعراب علیه غرب شرکت نکرد و همچنان به ارسال نفت به اسرائیل ادامه داد. علاوه بر این، مهاجرتهای دستهجمعی یهودیان از دیگر کشورها به اسرائیل و توسعه اقتصادی آن رژیم، از یک سو؛ و وابستگی شدید ایران به فروش نفت به منظور کسب درآمد بیشتر برای اجرای برنامههای اصلاحات، تحت عنوان «انقلاب سفید»، از سوی دیگر؛ هر دو کشور را بر آن داشت تا در دهه چهل برای صدور و دریافت نفت بیشتر و سرمایهگذاری و توسعه خطوط لوله نفت در اسرائیل اعلام آمادگی نمایند.
یکی از موضوعات مهم در جریان نفت بین ایران و اسرائیل، موضوع خط لوله جدید بندر ایلات ـ اشکلون است که برای اسرائیلیها از اهمیت فوقالعادهای برخوردار بود. بسته شدن کانال سوئز و در نتیجه آن طولانی شدن مسیر تردد کشتیها از دماغه امیدنیک در جنوب افریقا، سبب گردید که اسرائیلیها طرحی را ارائه نمایند که بهواسطه آن کشتیهای نفتکش وارد بندر ایلات در خلیج عقبه شوند و نفت دریافتی از ایران بهوسیله یک خط لوله جدید 42 اینچی به بندر اشکلون واقع در ساحل دریای مدیترانه انتقال یابد و از آنجا به وسیله کشتیهای نفتکش به اروپا حمل گردد. در یکی از اسناد سری سفارت آمریکا، امتیازات خط لوله نفت بین بندر ایلات و دریای مدیترانه، نسبت به انتقال نفت توسط نفتکشها بررسی گردیده و از جهات مختلف به فواید نفت از طریق لوله اشاره شده است. 7
خط لوله ایلات ـ اشکلون، 260 کیلومتر طول داشت که مخارج آن را دولت ایران پرداخت و از این طریق، نفت ایران به مناطقی در اروپا، بهویژه، به ایتالیا و رومانی ارسال میشد. در سال 1348 طبق دستور شاه، ده میلیون تن نفت از طریق این لوله به اسرائیل فرستاده شد. ارسال نفت ایران حتی پس از جنگ چهارم اعراب و اسرائیل در سال 1352 ادامه یافت؛ مخصوصاً از زمانی که اسرائیلیها مجبور شدند حوضههای نفتی اشغال شده در صحرای سینا را به مصریها بازگردانند. 8
شاه همواره در دیدار با مقامات اسرائیلی نسبت به وعدههای خود در خصوص ادامه روند نفت وفادار بود. واردات نفت اسرائیل به تدریج از 30 هزار بشکه در سال 1959 به رقم 283,600,1 بشکه در روز در سال 1971 افزایش یافته است. به احتمال زیاد بین 80 تا 90 درصد این واردات از ایران تأمین شده است. به عبارت دیگر، اسرائیل در سال 1959 بین 24 تا 27 هزار بشکه در روز و در سال 1971 بین 85 تا 95 هزار بشکه در روز نفت از ایران وارد کرده است.» 9
سند زیر که از سفارت امریکا در تهران در تاریخ 17 دسامبر 1976 ( 26 آذر 1355) به دست آمده، ضمن تأیید واردات نفت اسرائیل از ایران در سال بیانگر همکاری مشترک و گسترده ایران و اسرائیل در حوزه نفت، به منظور رساندن نفت به کشورهای اروپایی و دیگر مناطق می باشد:
اطلاعات (به دست آمده) از منابع مختلف نشاندهنده این است که حداقل 75 درصد مصرف کنونی داخلی اسرائیل که در حدود 150 هزار بشکه در روز میباشد بوسیله ایران تأمین میشود. از این گذشته، تنها نفتی که از طریق خط لوله ترانس – اسرائیل (تیپلین) جاری و از طریق خلیج عقبه به بندر مدیترانه اشلگون به سمت شمال در حرکت میباشد از جانب ایران است.تیپلین در اواخر 1960 با 200 میلیون دلار هزینه بر پا گردید و گنجایش کنونیاش 45 میلیون تن در سال میباشد (در حدود 850 هزار بشکه در روز) در جریان است. در 1976 به نظر میرسد که چیزی در حدود 350 هزار بشکه از نفت خام ایران روزانه از طریق تیپلین بـرای مشتریـان در اروپا و نقاط دورتر انتقال و ارسال میشد. 10
گشایش کانال سوئز هم، به طور جدی بر خط لوله ایلات – اشکلون تأثیر نگذاشت، زیرا جریان نفت ادامه داشت. اما آنچه اسرائیلیها را به شدت نگران ساخته بود، روند شتابان نهضت انقلابی ایران بود که در راستای منافع اسرائیل به پیش نمیرفت و پیروزی آن قطع نقت را در برداشت.بهخصوص که تا آن زمان، نفت تنها منبع انرژی، اسرائیل بود. مرتضی مرتضایی، رئیس نمایندگی ایران در اسرائیل، طی گزارش مورخه 13/10/57 به وزارت امور خارجه ـ که محتملا از آخرین گزارشهای او است، نوشته است:
مصرف سالانه نفت اسرائیل که در حال حاضر 8/7 میلیون تن میباشد و نیمی از آن از ایران خریداری میگردد، طبق ارزیابی کارشناسان نفتی با احتساب چهاردرصد افزایش مصرف سالانه درسال 1980 به ده میلیون تن و در سال 1984 به 5/11 میلیون تن بالغ خواهد شد تا سال 1980 تنها مبلغ تأمین انرژی اسرائیل کماکان مواد نفتی خواهد بود. 11
در یک جمعبندی کلی از همکاری نفتی ایران و اسرائیل میتوان گفت، ایران بزرگترین فروشنده نفت به اسرائیل بود. هر چند شاه در مصاحبههای مطبوعاتی ارسال نفت به اسرائیل را منکر میشد و در برابر پاسخ چگونه رسیدن نفت به اسرائیل، اظهار بیاطلاعی مینمود. اما پذیرش بی اطلاعی شاه بسیار ساده لوحانه میباشد، زیرا، کسی که در جزئیترین مسائل کشور دخالت داشت، چگونه ممکن بود در مسئلهای با این همه حساسیت که پیامدهای مخاطرهآمیزی داشت، بیاطلاع باشد. در واقع نقش اصلی و اساسی را در ماجرای نفت ایران به اسرائیل در درجه نخست شاه و در مراحل بعد برخی از مقامات همچون امیر عباس هویدا نخست وزیر، اسدالله علم وزیر دربار و منوچهر اقبال مدیر عامل شرکت نفت، ایفا میکردند. شاه در برابر شدیدترین واکنش کشورهای عربی بهخصوص، جمال عبدالناصر مقاومت ورزید و به درخواستهای برخی از مقامات کشورهای عربی و افراد با نفوذ در جهان اسلام مبنی بر قطع نفت به اسرائیل وقعی ننهاد و مشارکت ایران در خط لوله نفت بند ایلات – اشکلون را سودمند دانست و زمانی که به مصر و عربستان نزدیک شد، در ملاقات با مقامات اسرائیلی آنها را از نگرانی خارج ساخت و تأمین نفت اسرائیل را تضمین نمود و تا پایان حکومتش هیچگاه صدور نفت به اسرائیل را قطع نکرد.
در میان اسناد به دست آمده از مبادلات تجاری ایران و اسرائیل، تا قبل از کودتای 28 مرداد 1332، یکی از قراردادهای مهم بازرگانی، که در واقع سرآغاز توسعه مناسبات اقتصادی بین ایران و اسرائیل محسوب میشود، موافقتنامه بین بانک ملی ایران و بانک لوسیلو اسرائیل میباشد. «این موافقت نامه در هشت ماده در خرداد ماه 1332 در تهران به امضا رسید. در ماده هشت آن آمده است: این موافقت نامه پس از امضا به موقع اجرا گذارده خواهد شد و برای مدت یک سال به قوت خود باقی خواهد بود و هر گاه یکی از طرفین موافقتنامه دو ماه پیش از پایان مدت قرارداد تمایل خود را مبنی بر عدم ادامه مفاد آن به طرف دیگر اعلام نماید خودبخود تمدید خواهد گردید.»12 کالاهای مورد نظر طرفین در این قرارداد، طیفی از کالاهای شیمیائی، ساختمانی، غذائی، آرایشی و ماشین آلات را در بر میگیرد.
موافقتنامه مذکور را میتوان از جنبههای مختلف مورد بررسی قرارداد و نکتههای قابل توجهی را در آن یافت. برخی از این نکات عبارتاند از:
1. در فهرست صادرات ایران به اسرائیل کالاهایی همچون گندم، جو، برنج و حتی مرغ و تخم مرغ مشاهده میشود که صدور این اقلام بیانگر وضعیت اقتصادی ایران قبل از کودتای 28 مرداد 1331 میباشد. ایران از نظر اقتصادی تا حدودی خودکفا بوده و درصد اندکی وابستگی به درآمد نفت داشته است؛ اما، پس از کودتا، یکی از پیامدهای ناشی از آن تغییر ساختار اقتصادی کشور ایران بود که با تک محصولی شدن اقتصاد کشور، وابستگی دولت به درآمد نفت به سطح بسیار نامطلوبی میرسد و در واقع نفتی که کنسرسیوم در اختیار داشت، نقش مؤثر و تعیین کنندهای در وضعیت اقتصادی و اوضاع سیاسی، اجتماعی و حتی فرهنگی بر جای گذاشت.
2. موافقتنامه مورد اشاره بر اساس معامله پایاپای انجام گرفته و در آن برای هر کدام از کشورها یک اعتبار نیم میلیون دلاری جهت خرید تعیین گردیده، که نشانگر تعادل صادرات طرفین میباشد؛ اما در سالهای بعد از کودتا تجارت خارجی ایران با اسرائیل کاملاً یکجانبه و شتابان به سود اسرائیل پیش رفت. به گونه ای که حتی تخم مرغ ایران را اسرائیل تأمین میکرد.
3. از آنجایی که دولت مصدق در محاصره اقتصادی قرار داشت، اسرائیل با توجه به شناخت نیاز ایران برای بهبود وضعیت نابسامان اقتصادی، فرصت را غنیمت دانست و از این طریق قصد داشت زمینه را برای دیگر امور فراهم سازد.
4. کالاهای صادراتی ایران به اسرائیل، عمدتاً شامل محصولات غذایی بود که ناشی از یک اقتصاد سنتی است؛ اما کالاهای صادراتی اسرائیل به ایران بیشتر جنبه صنعتی داشت که گامی در جهت توسعه در جهان صنعتی محسوب میشود.
5. با توجه به اینکه دولت مصدق در تیرماه 1330 طی اعلامیهای قطع رابطه با دولت اسرائیل را به اطلاع عموم رساند و این تصمیم وی، خوشحالی مردم مسلمان و تمجید سیاستمداران و شخصیتهای برجسته کشورهای عربی را در پی داشت، ارتباط با اسرائیل بهخصوص فروش نفت به آن رژیم، که در واقع به نوعی تقویت اسرائیل در برابر اعراب بود؛ تعجب برانگیز بود و همین موضوع واکنشهایی را در برخی از کشورهای عربی برانگیخت. در همین باره روزنامه المساء، چاپ بیروت در تاریخ 18 ژوئن 1953 به نقل از بعضی از جراید تلگراف زیر را منتشر نمود:
قرارداد بازرگانی جدیدی بین ایران و اسرائیل منعقد گردیده است که اسرائیل مبلغ نیم میلیون دلار به ایران بپردازد و این قرارداد از تاریخ 15 ژوئن سال جاری (قرار است) به موقع به اجر درآید. دکتر مصدق مصمم شده است که نفت خود را به اسرائیل بفروشد. ما مخلصانه تقاضا داریم که دولت ایران قرارداد را ملغی و دولت ایران دوستی خود را با 70 میلیون عرب و صدها میلیون مسلمان جهان ادامه دهد. 13
کاردار سفارت ایران در پاریس در تاریخ 27/3/1332 طی نامهای به وزارت امور خارجه با اشاره به انتشار خبر قرارداد در یکی از روزنامههای چاپ پاریس، صحت و سقم اصل قرارداد را جویا شده است، وی در این نامه مینویسد:
روزنامه Agence Echomique et Financiere چاپ پاریس به تاریخ 12 ژوئن 1953 خبری از تل آویو منتشر نموده مبنی بر اینکه بین اسرائیل و ایران یک قرارداد پرداخت به مبلغ پانصد هزار دلار برای مبادله جنس (منجمله نفت) منعقد گردیده است. خواهشمند است از صحت و سقم این خبر این سفارت را مستحضر فرمایید. 14
علاوه بر این، برخی دیگر از نمایندگیهای خارج از کشور هم به طور مکرر درباره صحت و سقم خبر مربوط به قرارداد سئوال مینمودند. وزارت امور خارجه ایران در پاسخ به سوال سفارت ایران در بغداد، ضمن تکذیب خبر منتشر شده روزنامههای چاپ بغداد درباره روابط بازرگانی و اقتصادی بین ایران و اسرائیل درباره موافقتنامه اخیر مینویسد:
موافقتنامه[ای] هم که بین بانک ملی ایران و بانک اسرائیل بسته شده تازگی ندارد و فقط به منظور تسهیل واریز حساب دریافت و پرداخت در کشور ایران و اسرائیل منعقد شده است و چنین موافقتنامهای هیچ مربوط به ایجاد روابط سیاسی بین دو کشور ایران و اسرائیل نیست. مراتب فقط برای استحضار خودتان استعار گردد. 15
بدیهی است که پاسخ وزارت امور خارجه به سفارت ایران در بغداد یک توجیه کلی بیش نبود، آن هم فقط جهت آگاهی سفیر ایران در بغداد. اگر لیست بلند کالاهای صادراتی ایران به اسرائیل و، اسرائیل به ایران را نمیتوان روابط بازرگانی نام نهاد، پس چه عنوانی را باید برای آن انتخاب نمود؟!
روند بازرگانی ایران و اسرائیل همچنان رو به گسترش بود؛ اما نقش برتر را در حجم صادرات همیشه اسرائیلیها بر عهده داشتند. «صادرات اسرائیل به ایران در سال 1349،ـ 22 میلیون دلار و در سال 1350 به مبلغ 33 میلیون دلار رسید و تا سال 1353 به 63 میلیون دلار افزایش یافت. کالاهای وارده یا از طریق ترکیه که با اسرائیل مناسباتی داشت و یا توسط کشتیهای نفتکش خالی که به خلیج فارس باز میگشتند به ایران حمل میگردید».16
نگاهی به جدول میزان بازرگانی خارجی ایران به اسرائیل ما را با این واقعیت آشنا میسازد که بین صادرات ایران به اسرائیل نسبت به واردات کالا از ایران فاصله بسیار زیادی وجود دارد. «از سال 1340 تا 1352 واردات ایران از اسرائیل از رقم 2160 میلیون ریال به 14،700 میلیون ریال افزایش یافت و صادرات به اسرائیل از 9 به 181 (میلیون ریال) صعود کرد. اگر بخواهیم در مقایسه با مجموع کشورهای اسلامی جایگاه اسرائیل و میزان و حجم تجارت خارجی آن را با ایران معلوم کنیم باید گفت که در سال 1350 واردات ایران از اسرائیل یک و نیم برابر واردات ایران از دو کشور ترکیه و پاکستان (که با ایران توسط پیمان عمران منطقهای وابسته بودند)، بوده است. واردات از اسرائیل نه تنها چند برابر واردات از همه کشورهای عربی بود (مثلاً 12 برابر واردات از لبنان) بلکه از واردات ایران از تمام کشورهای مسلمان جهان [در آسیا و افریقا] نیز بیشتر بود. 17
روند نامتعادل تجارت خارجی تا پیروزی انقلاب اسلامی ادامه داشت. مرتضی مرتضائی، رئیس نمایندگان ایران در تل آویو، در گزارش سالانه سال 1356 خود، در بخش امور اقتصادی آن، به این مطلب اشاره دارد که برای افزایش میزان صادرات ایران به اسرائیل اعضای سفارت از هرفرصت مذاکره با ارباب صنایع و بازرگانی اسرائیل که پیش میآمد، استفاده کردند. بدیهی است که این تلاشها به منظور کاهش فاصلة چشمگیر و نامتعادل تجارت با اسرائیل صورت گرفته است. اما بهرغم فعالیت آنها، گزارش وی حکایت از آن دارد که به هیچ وجه تعادلی در تجارت خارجی ایران با اسرائیل ایجاد نشده است:
طبق آمار رسمی منتشره از طرف دولت اسرائیل صادرات این کشور به ایران طی سال 1976 متجاوز از 92 میلیون دلار و واردات اسرائیل از ایران طی همان سال فقط 4/4 میلیون دلار بوده است. 18
البته در برخی از منابع میزان تجارت ایران و اسرائیل، خیلی بیش از این ارقام، ذکر شده است. به عنوان نمونه، در یکی از منابع موجود آمده است: «روابط تجاری ایران و اسرائیل سالیانه بالغ بر 400 میلیون دلار بود.» 19 با توجه به اینکه ورود کالا به ایران به شیوههای مختلف انجام میگرفت و عمدتاً، به صورت محرمانه بود؛ رقم فوقالذکر را نمیتوان مردود دانست. تحولات انقلاب اسلامی روز به روز، سبب رکود صادرات اسرائیل به ایران شد و برای آنهایی که سالها، از این طریق بهره فراوانی را به دست آورده بودند، خسارت سنگینی که در جریان رکود صادرات وارد می شد، باور نکردنی، سخت و ناگوار بود.
بخش کشاورزی قسمت مهمی از روابط ایران و اسرائیل را در امور اقتصادی بهخود اختصاص داده بود. اسرائیل پس از آنکه به رشد سریع کشاورزی دست یافت، قادر بود به لحاظ تولید محصولات کشاورزی علاوه بر نیاز خود، بخشی از محصولات را به خارج صادر نماید. عباس صیقل، مأمور رسیدگی به امور اتباع ایران در فلسطین، طی گزارشی در تاریخ 25/10/1328 به وزارت امور خارجه، ضمن تمجید از پیشرفتهای اسرائیل در بخش کشاورزی از مقامات ایران تقاضا مینماید تا تعدادی از افراد را برای فراگرفتن تجربیات به اسرائیل اعزام دارند.
یکی از اهداف اصلی از ارسال چنین گزارشی زمینهسازی برای شناسایی اسرائیل از سوی دولت ایران بود که این مسئله حدود دو ماه بعد، از سوی دولت ساعد انجام پذیرفت.
طرح کشت و صنعت قزوین، یکی از بزرگترین طرحهای کشاورزی بود که تا آن زمان از سوی یک کشور خارجی تحقق یافت. این طرح فواید بسیار سودمندی را برای اسرائیلیها در بر داشت، بهگونهای که یکی از روزنامههای اسرائیلی در مقالهای با عنوان «قزوین، امپراطوری اسرائیلی در ایران» از آن یاد کرد. البته مقامات ایرانی نیز استقبال شدیدی از این طرح به عمل آورده و حتی نتایج به دست آمده برای شاه آن قدر خوشایند بود که در هنگام بازدید، آن روز را «روز اسرائیل» نامید. هر چند طرحهایی همانند پروژه قزوین به لحاظ اقتصادی نتایجی را در برداشت، اما پیامدهای ناشی از مسائل جانبی آن، با توجه به اینکه این گونه طرحها و فعالیتها سبب تقویت رژیم اسرائیل در برابر ملت مظلوم فلسطین میگشت، در نگاه مردم با ایمان و مسلمین جهان، امری مذموم و ناپسند تلقی میشد.
در سال 1354 شاه دستور داد که «کمیتههای مختلط همکاریهای فنی و علمی بین کارشناسان ایران و اسرائیل» تشکیل شود. به منظور عملی کردن دستور شاه، رئیس اداره خاورمیانه وزارت امور خارجه [اسرائیل] به تهران آمد و قرار بر این شد که کمیته مشترک دایمی مرکب از نمایندگان دو کشور تشکیل و جنبههای مختلفه روابط فیمابین، منجمله همکاری در زمینه پزشکی، تحقیقات علمی، کشاورزی و استفاده از انرژی هستهای و خورشیدی را مورد بررسی و مطالعه قرار دهد. هویدا، نخست وزیر وقت، نیز به وزارتخانههای مربوطه دستور داد تا در انتقال اوامر، موضوع را پیگیری نموده با طرفهای اسرائیلی دیدار و گفتگو کنند. البته نخستوزیر تأکید کرد که این مذاکرات باید به طور کاملاً محرمانه و در سطح مدیر کل انجام پذیرد و برای جلوگیری از بهرهبرداری تبلیغاتی، جلسات در تهران تشکیل شود.» 20
در میان دیگر اسناد همکاریهای علمی و آموزشی ایران و اسرائیل، مواردی همچون، استفاده از کارشناسان اسرائیلی درمسئله «مبارزه و کنترل مگس»21 «پیشنهاد فروش سگهای تربیت شده به ارتش یا تعلیم افراد برای آموزش سگ در ایران»22 و «ارسال فیلمهای آموزشی از پیشرفتهای کشاورزی اسرائیل و نحوه کشت و پرورش میوه در گرمخانهها و دامداری و آبیاری قطرهای به ایران»23 مشاهده میشود.
فعالیتهای شرکتهای مختلف اسرائیلی در ایران بخش مهم دیگری از روابط اقتصادی ایران و اسرائیل بود. انجام طرحهای صنعتی و کشاورزی، ساخت و احداث سدها، کارخانهها، ساختمانهای بزرگ، مجتمعهای مسکونی، هتلها، راهسازی، پل، تعمیر پالایشگاه و صادرات و واردات محصولات، حمل کالاها، مبادلات پستی و تولیدات کالا در زمینههای مختلف از جمله مواردی است که شرکتهای اسرائیلی در آن به طور فعال و گسترده ظاهر میشدند و از این طریق علاوه بر نفوذ در سیستم اقتصادی ایران، سود سرشاری را کسب مینمودند.
روابط اقتصادی ایران و اسرائیل بهرغم اینکه از اوایل دهه 40 شتاب گستردهای بهخود گرفت؛ اما محدودیتهایی از جمله، اقتصاد غیر مکمل ایران و اسرائیل، نبودن ارتباطات زمینی بین دو کشور و بالا بودن نرخ حمل و نقل و کمبود کشتیهای باری، تا حدودی در تحقق نیافتن گسترش آن به سطح دلخواه مؤثر بود. با این وجود، محمدرضا پهلوی با تأثیرپذیری از پیشرفتهای سریع اسرائیل در نظر داشت تا از اسرائیل به عنوان یک الگوی توسعه استفاده نماید.
3. بعد امنیتی ـ اطلاعاتی
اسرائیل به لحاظ داشتن موقعیتی خاص، بهویژه، فقدان عمق استراتژیک و آسیبپذیری ناشی از تهدیدات امنیتی و نیاز به تحقق یافتن اصل راهبردی امنیتی خود مبنی بر برتری نظامی بر سایر کشورهای منطقه، نیاز مبرمی به ایجاد ارتباط امنیتی و اطلاعاتی با کشوری در منطقه داشت که بتواند تأمینکنندة اهداف مورد نظر باشد. ایران به دلیل همجواری با کشورهای عربی خاورمیانه و با برخورداری از فاکتورهایی همچون وجود بیش از چهل هزار یهودی، پذیرنده یهودیهای مهاجر از کشورهای عربی، دارا بودن آزادی یهودیان به لحاظ فعالیتهای مذهبی، فرهنگی، اقتصادی و با توجه به نفوذ و نقش آنها در سیستم حکومت محمدرضا پهلوی، مناسبترین مکانی بود که اسرائیل میتوانست به هرگونه فعالیت اطلاعاتی و عملیاتی در راستای تأمین امنیت خود دست یابد.
هر چند در دوران حکومت محمدرضا پهلوی، سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک)، توسط سازمان «سیا» پایه گذاری شد؛ اما، بر اساس یک برنامهریزی هدایت شده، سازمان جاسوسی اسرائیل (موساد)، جایگزینی سازمان آمریکا گردید و در واقع ساواک، توسط موساد در راستای تحقق اهداف اسرائیل، تقویت و گسترش یافت.
چکیده: آمریکا در کمک های عظیم مالی و نظامی خود به اسرائیل، حد و مرزی نمی شناسد و هیچ شروطی را هم برای آن تعیین نمی کند؛ اگر این مساعدت ها به سایر کشورها به صورت اقساط سه ماهه صورت می گیرد و اگر از آنها خواسته می شود، وجوه دریافت شده خود را در ایالات متحده هزینه کنند، اسرائیل از همه این قیودات رها است. این حمایت گسترده، که البته باید پشتیبانی کامل دیپلماتیک و رسانه ای را هم بدان افزود، با چه منطقی صورت می گیرد؟ نویسنده، دلایلی را که محافل صهیونیست آمریکایی مطرح می کنند، یکی یکی نقد می کند و نهایتا نتیجه می گیرد، هیچ دلیل استراتژیکی و یا الزامات به اصطلاح اخلاقی نمی تواند توجیه کننده این حجم مساعدات به اسرائیل باشد مگر اینکه بگوییم، لابی قدرتمند صهیونیست در آمریکا پشت این جریانات است.
_____________________________
اشاره
آمریکا در کمک های عظیم مالی و نظامی خود به اسرائیل، حد و مرزی نمی شناسد و هیچ شروطی را هم برای آن تعیین نمی کند؛ اگر این مساعدت ها به سایر کشورها به صورت اقساط سه ماهه صورت می گیرد و اگر از آنها خواسته می شود، وجوه دریافت شده خود را در ایالات متحده هزینه کنند، اسرائیل از همه این قیودات رها است.
این حمایت گسترده، که البته باید پشتیبانی کامل دیپلماتیک و رسانه ای را هم بدان افزود، با چه منطقی صورت می گیرد؟ نویسنده، دلایلی را که محافل صهیونیست آمریکایی مطرح می کنند، یکی یکی نقد می کند و نهایتا نتیجه می گیرد، هیچ دلیل استراتژیکی و یا الزامات به اصطلاح اخلاقی نمی تواند توجیه کننده این حجم مساعدات به اسرائیل باشد مگر اینکه بگوییم، لابی قدرتمند صهیونیست در آمریکا پشت این جریانات است.
طی چند دهه گذشته و به ویژه از زمان جنگ شش روزه سال 1967، نقطه ثقل سیاست خاورمیانه ای ایالات متحده آمریکا، رابطه این کشور با اسرائیل بوده است. ترکیب حمایت بی دریغ از اسرائیل و تلاش های مرتبط با گسترش «دموکراسی» در سراسر این منطقه، باعث برافروخته شدن افکار عمومی اعراب و دنیای اسلام شده و
نه تنها امنیت آمریکا بلکه بقیه جهان را هم به خطر انداخته است. این وضعیت در تاریخ سیاسی آمریکا معادلی ندارد؛ چرا آمریکا امنیت خود و بسیاری از متحدانش را به خاطر منافع اسرائیل رها می کند؟ ممکن است فرض شود که پیوستگی میان این دو براساس منافع استراتژیک مشترک است و یا الزامات اخلاقی، آمریکا را به این کار وا می دارد؛ ولی هیچ توضیحی نمی تواند حمایت مادی و دیپلماتیک بی دریغ آمریکا از اسرائیل را توجیه کند.
در مقابل، نفوذ سلطه گرانه سیاست آمریکا در منطقه خاورمیانه، تماما ریشه در سیاست داخلی این کشور دارد و به ویژه با فعالیت های «لابی اسرائیل» مرتبط است. تاکنون همه گروه های دارای منافع خاص، در سیاست خارجی آمریکا انحراف ایجاد کرده اند، اما هیچ گروه ذی نفوذی این انحراف را تا آنجا ایجاد نکرده که آمریکا از مسیر منافع ملی خود فاصله بگیرد و در همین حال، دولت مردم را متقاعد کند که منافع این کشور و اسرائیل کاملا یکی است.
از زمان جنگ اکتبر سال 1973، واشنگتن ازاسرائیل در سطح سایر متحدان خود حمایت می کرد. از سال 1976، این حمایت ها شامل پرداخت سالانه کمک های عظیم و مستقیم اقتصادی و نظامی شد و این در مجموع، بزرگ ترین کمکی بود که از زمان جنگ جهانی دوم صورت می گرفت و به راحتی بالغ بر 140 میلیارددلار می گردید. اسرائیل حدود سه میلیارد دلار کمک مستقیم را هر سال دریافت می کرد که تقریبا شامل یک پنجم بودجه کمک های خارجی و ارزش آن حدود 500 دلار برای هر فرد اسرائیلی بود. این سخاوتمندی زمانی برجسته می شود که بدانیم، اسرائیل اکنون با درآمد سرانه تقریبا برابر با کره جنوبی یا اسپانیا، صنعتی و ثروتمند محسوب می شود.
کشورهای دریافت کننده کمک، پولشان را به صورت اقساط سه ماهه دریافت می کنند؛ اما اسرائیل تمام کمک ها را در آغاز هر سال مالی یکجا دریافت می کند و بدین ترتیب، می تواند سود عظیمی را نیز نصیب خود کند. از بسیاری از دریافت کنندگان کمک های نظامی خواسته می شود که همه پول های دریافتی خود را در آمریکا خرج کنند، اما به اسرائیل اجازه داده می شود که تقریبا 25% این کمک ها را به یارانه بخش صنعتی صنایع دفاعی خود اختصاص دهد. اسرائیل تنها دریافت کننده کمکی است که مجبور نیست در مورد نحوه هزینه کردن آن توضیح دهد و همین امر سبب می شود که جلوگیری از صرف این پول ها در مواردی که ظاهرا آمریکا مخالف آن است، مثل شهرک سازی در کرانه باختری، عملا غیرممکن گردد. علاوه بر این، آمریکا حدود سه میلیارد دلار برای توسعه سیستم های تسلیحاتی اسراییل کمک می کند و زمینه را برای این رژیم جهت دستیابی به سلاح های فوق پیشرفته مثل هلیکوپترهای «بلک هاوک» و جت های
«اف-16» فراهم می سازد. بالاخره اینکه، آمریکا به اسرائیل اطلاعات جاسوسی ای می دهد که از دادن آن به هم پیمانانش در ناتو نیز خودداری می نماید و چشم خود را در مورد تلاش های اسرائیل برای دستیابی به سلاح های هسته ای نیز بسته است.
حمایت دیپلماتیک واشنگتن از اسرائیل
از سال 1982، آمریکا 32 قطعنامه شورای امنیت که اسرائیل را محکوم می کرد، وتو نمود و این تعداد، بیش از مجموع وتوهایی است که توسط دیگر اعضای شورای امنیت صورت گرفته است. آمریکا جلوی تلاش های کشورهای عربی را برای نام بردن از زرادخانه هسته ای اسرائیل در پیش نویس آژانس بین المللی انرژی اتمی گرفت. ایالات متحده در زمان جنگ درصدد نجات اسرائیل برمی آید و در مذاکرات صلح هم جانب اسرائیل را می گیرد. دولت نیکسون از اسرائیل در مقابل خطر مداخله شوروی حمایت و در خلال جنگ اکتبر، به این رژیم کمک های تدارکاتی کرد. واشنگتن در مذاکراتی که به پایان این جنگ انجامید، وارد شد و نقش کلیدی را در مذاکرات قبل و بعد از پیمان اسلو در سال 1993 بازی کرد. در هر کدام از موارد بالا، اختلاف میان مقامات آمریکایی و اسرائیلی، لحظه ای بود و آمریکا پیوسته از موضع اسرائیل حمایت می کرد. یک آمریکایی شرکت کننده در مذاکرات کمپ دیوید سال 2000، بعدا گفت:«در بسیاری ازمواقع، ما مثل وکیل اسرائیل عمل می کردیم.» بالاخره اینکه، هدف جاه طلبانه دولت بوش در تغییر شکل خاورمیانه، تا حدودی به تقویت جایگاه استراتژیک اسرائیل مربوط می شود.
این سخاوتمندی فوق العاده زمانی می تواند توجیه شود که اسرائیل را یک سرمایه استراتژیک و حیاتی بدانیم و یا حمایت آمریکا از آن را به خاطر الزامات اخلاقی توجیه کنیم. اما هیچ توضیحی در این مورد قانع کننده نیست. ممکن است از این مسئله دفاع شود که اسرائیل در طی دوران جنگ سرد، یک سرمایه و پشتیبان برای آمریکا بود. اسرائیل به عنوان نماینده آمریکا، پس از سال 1967 جلوی توسعه طلبی شوروی در منطقه را گرفت و شکست های خفت باری را متوجه نمایندگان شوروی مثل مصر و سوریه نمود. اسرائیل گاهی از دیگر هم پیمان آمریکا (مثل شاه حسین اردنی) نیز حمایت می نمود و ارتش آن، مسکو را مجبور کرد تا بیشتر حمایت هایش را متوجه نمایندگان خود کند. اسرائیل همچنین اطلاعات جاسوسی مفیدی را در مورد توانایی های شوروی به آمریکا ارایه کرد.
به هر حال، حمایت از اسرائیل در آن زمان چندان هم ارزان تمام نشد و روابط میان آمریکا و دنیای عرب را پیچیده کرد. به عنوان مثال، تصمیم برای اعطای 2.2 میلیارد دلار به عنوان کمک نظامی اضطراری در خلال جنگ اکتبر به اسرائیل، باعث شد که اوپک دست به تحریم نفتی بزند و از این بابت خسارات قابل توجهی متوجه اقتصاد غرب شد. در همه این موارد، نیروهای مسلح اسرائیل در موقعیتی نبودند که از منافع آمریکا در منطقه حمایت کنند. به عنوان مثال، در زمانی که انقلاب اسلامی ایران در سال 1979 نگرانی هایی را درباره امنیت فرآورده های نفتی ایجاد نمود، آمریکا نمی توانست به اسرائیل اتکا کند و در عوض مجبور شد که خودش دست به استقرار نیروهای واکنش سریع بزند.
جنگ نخست خلیج فارس وضعیتی را ایجاد نمود که می رفت تا اسرائیل تبدیل به یک وزنه استراتژیک شود. آمریکا نمی توانست از پایگاه های اسرائیل بدون آنکه ائتلاف ضدعراق به هم بریزد استفاده کند و مجبور شده بود، منابع را طوری به کار بگیرد (مثل موشک های پاتریوت) که اسرائیل را از انجام هر اقدامی که به ائتلاف علیه صدام حسین لطمه بزند، باز دارد. تاریخ دوباره در سال 2003 تکرار شد: هرچند اسرائیل مشتاق بود که به خاطر آمریکا به عراق حمله کند، اما بوش نمی توانست بدون آنکه جبهه مخالفان عرب در هم ریزد، از اسرائیل درخواست کمک کند. بدین ترتیب، اسرائیل یک بار دیگر در کناری ایستاد.
حمایت آمریکا از اسرائیل در آغاز دهه 1990 و حتی پس از 11 سپتامبر به صورتی گسترده تر و با این ادعا توجیه می شود که هر دو توسط گروه های تروریستی که ریشه در دنیای عرب و اسلام دارند، تهدید می شوند و «دولت های سرکش» از این گروه ها حمایت می کنند و در پی دسترسی به سلاح های کشتار جمعی هستند. موضع مذکور فقط بدین خاطر اتخاذ نشد که واشنگتن دست اسرائیل را در برخورد با فلسطینی ها باز بگذارد و آن را تحت فشار بگذارد تا امتیاز بگیرد و همه مبارزان فلسطینی را زندانی کند یا بکشد، بلکه آمریکا می خواست به سمت کشورهایی چون ایران و سوریه هم برود. بدین ترتیب، به نظر می رسید که اسرائیل برای آمریکا در جنگ علیه ترور، تبدیل به یک هم پیمان مهم شده است، زیرا دشمنان او دشمنان آمریکا هم بودند. در حقیقت، اسرائیل مدیون جنگ علیه ترور و طالب برخورد گسترده تری با دولت های به اصطلاح سرکش بود.
«تروریسم» تنها در حوزه مخاصمه محدود نمی شود، بلکه تاکتیکی است که توسط یک جبهه گسترده گروه های سیاسی به کار گرفته شده است. سازمان های تروریستی که اسرائیل را تهدید می کنند، برای ایالات متحده تهدید محسوب نمی شوند، مگر در زمانی که علیه آنها مداخله کند (مثل مداخله در لبنان در سال 1982)؛ علاوه بر این، انتفاضه فلسطینی، خشونتی تصادفی و یکباره نیست که مستقیماً اسرائیل یا «غرب» را هدف قرار دهد؛ این امر تا حدود زیادی واکنش به تلاش همیشگی اسرائیل برای ایجاد شهرک در کرانه غربی و نوار غزه است.
چیزی که اهمیت بیشتری دارد، توجه به این موضوع است که اسرائیل و آمریکا به خاطر این در مورد خطر تروریسم شریک هستند که دارای سابقه روابطی سبب ساز بوده اند: آمریکا بدین خاطر با مشکل تروریسم مواجه است که در وجه خوش بینانه اش، یک متحد نزدیک اسرائیل است، نه چیز دیگر.
حمایت از اسراییل، تنها دلیل تروریسم برضد آمریکا نیست، بلکه بخش مهمی از آن است و همین، جنگ علیه ترور را مشکل می کند. پشتیبانی بی قید و شرط آمریکا از اسراییل، حمایت مردمی از تندروها (گروه های استقلال طلب) و جذب داوطلبان را آسان می سازد. آنهایی که به اصطلاح دولت های سرکش در خاورمیانه خوانده می شوند، برای منافع حیاتی ایالات متحده یک تهدید مهلک محسوب نمی شوند و به همان مقدار که برای اسراییل تهدیدکننده هستند، برای آمریکا نیستند. حتی اگر این دولت ها سلاح های هسته ای به دست بیاورند- چیزی که ظاهرا امری نامطلوب است- نه آمریکا و نه اسراییل را تهدید نمی کند؛ زیرا تهدیدکننده نمی تواند بدون دریافت پاسخی خردکننده، تهدیدش را عملی نماید. خطر تحویل سلاح هسته ای به تروریست ها هم معادله ای دور از ذهن است. زیرا یک دولت مستقل نمی تواند مطمئن باشد که این انتقال برملا نمی شود یا پس از آن، سرزنش و تنبیه نمی شود. داشتن رابطه با اسراییل، عملا برخورد آمریکا با این دولت ها را با مشکل بیشتری مواجه می کند. زرادخانه هسته ای اسراییل، از جمله دلایل برخی از همسایگان آن در داشتن سلاح های هسته ای است و ترساندن آنها به تغییر رژیمشان، صرفا به این میل دامن می زند.
آخرین دلیل در مورد سؤال برانگیزبودن ارزش استراتژیک اسراییل این است که رفتار آنها مثل یک متحد صادق نیست. مقامات اسراییلی بعضا خواسته های آمریکا را نادیده می گیرند و به قول هایشان عمل نمی کنند (مثل تعهد به توقف شهرک سازی و خودداری از «ترورهای هدفمند» رهبران فلسطینی). اسراییل تکنولوژی حساس نظامی را از رقبای بالقوه ای چون چین به دست می آورد، چیزی که بازرس کل وزارت خارجه آن را «یک الگوی سیستماتیک و درحال رشد نقل و انتقال غیرمجاز» خواند. طبق گزارش اداره بازرسی کل، اسراییل همچنین «بیشترین عملیات جاسوسی را علیه آمریکا، درمقایسه با دیگر متحدان این کشور، انجام داد.» علاوه بر مورد جاناتان پولاد، که مقادیر زیادی از اطلاعات طبقه بندی شده را در اوایل دهه 1980 به اسراییل منتقل کرد (و طبق گزارش، این اطلاعات به اتحاد شوروی هم انتقال می یافت تا این کشور نیز ویزاهای بیشتری را جهت خروج یهودیان از این کشور صادر نماید)، درسال2004 نیز زمانی که فاش شد یک مقام کلیدی پنتاگون به نام دلاری فارنکلین اطلاعات طبقه بندی شده را به یک دیپلمات اسراییلی منتقل کرده است. جنجال تازه ای برپا شد. تنها اسراییل نیست که در آمریکا دست به جاسوسی زده است، ولی تمایلش به جاسوسی در کشوری که مدافع اصلی آن است، ظن بیشتری را در مورد ارزش راهبردی اسراییلی به وجود می آورد.
ارزش راهبردی اسراییل، تنها موضوعی نیست که باید بدان توجه شود. حامیانش نیز استدلال می کنند که اسراییل شایستگی حمایت بی حد و حصر را دارد، زیرا به گفته آنها، اسراییل آسیب پذیربوده و درمحاصره دشمنان قرار دارد؛ آنها اسراییل را دموکراتیک می دانند و می گویند، مردم یهود به خاطر جنایاتی که سابقا بر آنها روا شده، رنج برده اند و بنابراین، اسراییل شایستگی آن را دارد که رفتار ویژه ای با آن بشود؛ و این رفتار جانبدارانه با اسراییل، اخلاقا در مقایسه با دشمنان، ارجحیت دارد. اما بررسی دقیق تر آشکار می کند که هیچ کدام از این استدلال ها، مجاب کننده نیستند. یک نگاه واقع بینانه نشان می دهد که رفتار گذشته و حال اسراییل، هیچ مبنای اخلاقی را برای ارجح دانستن آن بر فلسطینی ها به وجود نمی آورد.
شکل گیری نخستین اسراییل اغلب این گونه توصیف می شود که داود توسط جالوت به نبرد خوانده شد؛ این درحالی است که گفت وگو و مصالحه، در شکل گیری آن، به حقیقت نزدیکتر است. اکنون نیز برعکس تصورات حاکم، صهیونیست ها تجهیزات نظامی بیشتر و بهتری دارند و در خلال جنگ استقلال سال های 49-1947 (علیه انگلیس)، از نیروهای مناسب تری بهره بردند و همین پیشینه باعث شد که نیروهای دفاعی اسراییل مقابل مصر درسال 1956، و باز هم علیه مصر، اردن و سوریه درسال 1967، به سرعت و به آسانی به پیروزی برسند- همه این ها قبل از آن که کمک های وسیع آمریکا آغاز شود، رخ داده بود- براساس یک ارزیابی که درسال 2005 توسط «مرکز مطالعات استراتژیک جافی» وابسته به دانشگاه تل آویو، صورت گرفت، «موازنه استراتژیک به طرز معنی داری به نفع اسرائیل است و این شکاف کیفی میان توانایی نظامی و نیروهای باز دارنده آن و همسایگانش، همچنان پنهان مانده است.» اگر پشتیبانی از تو سری خور، یک انگیزه الزام آور است، در این صورت ایالات متحده باید از دشمنان اسرائیل حمایت بکند!
به علاوه، اینکه اسرائیل دموکراتیک است به وسیله دیکتاتوری های متخاصم محاصره شده، نمی تواند کمک های آمریکا در سطح کنونی به آن را توجیه نماید: بسیاری از کشورهای دموکراتیک درگوشه و کنار جهان وجود دارند. اما هیچ کدام از آنها چنین کمک های بی حد و حصری را دریافت نمی کنند.
برخی از جنبه های دموکراسی اسرائیل با ارزش های بنیادین آمریکا مغایرت دارد.
اسرائیل به وضوح به عنوان یک دولت یهودی تأسیس شد و شهروندی در آن مبتنی براصل خونی و خویشاوندی است. درچنین شرایطی، تعجب برانگیز نیست که با یک میلیون و 300 هزار عرب، مثل شهروندان درجه دو رفتار می شود. سومین مورد توجیه نیز به تاریخ رنج کشیدن یهودیان درغرب مسیحی و به ویژه درهولوکاست، مربوط می شود. به خاطر این که یهودیان در طی قرن ها آزار دیدند، باید فقط دریک سرزمین مادری احساس امنیت کنند، اکنون بسیاری از مردم آمریکا معتقدند که اسرائیل شایستگی دریافت رفتار ویژه از جانب آمریکا را دارد. این درحالی است که اسرائیل نیز مرتکب جنایات تازه ای علیه بسیاری از بی گناهان دیگر شده است: یعنی علیه فلسطینی ها. حامیان اسرائیل به علاوه این گونه القا می کنند که این دولت درجست وجوی صلح بوده و درهر وضعیتی و حتی در شرایطی که تحریک هم شده، از خود خویشتن داری زیادی نشان داده است. درمقابل، گفته می شود که اعراب دست به شرارت زیادی زده اند. درحالی که چنین نبوده است. بن گوریون اعتراف کرد که صهیونیست های اولیه از خیرخواهی نسبت به اعراب فلسطینی که در سرزمین خود مورد تجاوز قرارگرفته و ایستادگی می کردند، دور بودند. صهیونیست ها دولت خود را در سرزمین اعراب ایجاد کردند. ایجاد اسرائیل درسال 48-1947، به اقداماتی چون پاکسازی قومی، اعدام ها، کشتارها و هتک نوامیس توسط یهودیان انجامید و رفتارهای بعدی اسرائیل هم اغلب وحشیانه بوده و با هرگونه ادعایی درمورد ارجحیت اخلاقی آن ناسازگار بوده است. به عنوان مثال، بین سال های 1949 و 1956، نیروهای امنیتی اسرائیل، 2700تا 5000 نفر از اعراب را به قتل رساندند، افرادی که اکثریت قریب به اتفاق آنها غیر مسلح بودند. نیروهای «آی دی اف» (نیروهای دفاعی اسرائیل) صدها زندگی جنگی مصری را که در دو جنگ 1956و 1947 اسیر شده بودند، کشتند؛ و درهمان حال، درسال 1967، اسرائیل 100.000 تا 260.000 فلسطینی را از کرانه باختری تازه تصرف شده بیرون راند و 80.000 سوری را نیز از ارتفاعات جولان اخراج کرد.
در طی انتفاضه نخست، ای دی اف در بین نظامیان خود باتون توزیع می کرد و آن ها را تشویق می نمود که استخوان های معترضان فلسطینی را بشکنند. شاخه سوئدی نجات کودکان برآورد کرد که 23.600 تا 29.900 کودک، طی دو سال نخست انتفاضه بر اثر ضرب و جرح نیاز به معالجات پزشکی پیدا کردند. تقریبا یک سوم آنها 10 سال و یا کمتر سن داشتند واکنش به انتفاضه دوم، حتی خشونت آمیز بوده است؛ «ها آرتص» در تیتر اول خود اعلام کرد که «آی دی اف...دارد تبدیل به یک ماشین کشنده می شود که کار آمدی آن عبارت است از دمیدن ترس و وحشت، که امری تکان دهنده است.» نیروهای ای دی اف در روزهای نخست قیام (فلسطینی ها) یک میلیون گلوله شلیک کردند. از آن زمان، اسرائیل درمقابل هر اسرائیلی کشته شده، 3تا 4 فلسطینی را به قتل رساند که بیشتر آنها را افراد بی گناه تشکیل می دادند؛ علاوه بر آن، ارزش دارد که بدانیم، صهیونیست ها با بمب هایی که از فلسطین به انگلیس انتقال داده شد تا درآنجا عملیات تروریستی انجام شود؛ مرتبط بودند. اسحاق شامیر هم که زمانی یک تروریست بود وبعداً نخست وزیر شد. اعلام کرد که «نه قومیت های یهودی و نه سنت یهودی نمی تواند تروریسم را به عنوان یک وسیله برای مبارزه نادیده بگیرند.» توسل فلسطینی ها به تروریسم نمی تواند تعجب برانگیز باشد. فلسطینی ها معتقدند که آنها راه دیگری برای مجبور کردن اسرائیلی ها به دادن امتیاز ندارند.
همان طور که ایهود باراک زمانی تصدیق کرد، اگر او به عنوان یک فلسطینی متولد می شد.«به سازمان های تروریستی می پیوست.»
بنابر این، اگر نه دلایل استراتژیکی و نه الزامات اخلاقی نمی توانند علت حمایت آمریکا از اسرائیل باشند. ما چطور می توانیم این مسأله را توضیح دهیم؟ فقط می توان گفت:توضیح آن به قدرت بی مانند لابی اسرائیل (در آمریکا) برمی گردد.
منبع: ماهنامه سیاحت غرب
چکیده: مولای ما امیرالمومنین سلام الله علیه آن مرد نمونه عالم، آن انسان به تمام معنا انسان، آن که در عبادت آنطور بود و در زهد و تقوا آنطور و در رحم و مروت آنطور و با مستضعفین آنطور بود، با مستکبرین و با کسانی که توطئه می کنند - شمشیر را - می کشت هفتصد نفر را در یک روز (چنانچه نقل می کنند) از یهود بنی قریضه که نظیر اسرائیل بود و اینها از نسل آنها شاید باشند، از دم شمشیر گذراند.
خدای تبارک و تعالی در موضع عفو و رحمت، رحیم است و در موضع انتقام، انتقامجو، امام مسلمین هم اینطور بود، در موقع رحمت، رحمت، و در موقع انتقام، انتقام. ما نمی ترسیم از اینکه در روزنامه های سابق، در روزنامه های خارج از ایران برای ما چیزی بنویسند ما نمی خواهیم وجاهت در خارج از کشور پیدا بکنیم، ما می خواهیم به امر خدا عمل کنیم و خواهیم کرد.
________________________________-
در دو روز پیش از این، سه روز پیش از این، در شانزده شهریور در تهران، دروازه دولت یک بساطی یهودی ها درست کردند، چهارصد، پانصد نفر یهودی دزد دور هم جمع شده اند و خلاصه حرفشان این بوده که شعاری برای یکی داده اند، یک فحشی به یکی داده اند، آن وقت نوشته اند به اینکه مجد مال یهود است، یهود برگزیده خداست، ما ملتی هستیم که باید حکومت بکنیم، نمی دانم چه بکنیم، کذا، ما با دیکتاتوری مخالفیم، ما با هیتلری مخالفیم، ماکذا، کذا. 43/6/18
آقا بترسید شما از اینها (اسراییلیها)، یک جانورهائی هستند اینها. 43/6/18
تسلیم به خواست های دولت پوشالی اسرائیل و به خطر انداختن اقتصاد مملکت، سند ضعف و نوکری است و سند خیانت به اسلام و مسلمین است. 46/1/27
این ماده فساد که در قلب ممالک اسلامی با پشتیبانی دول بزرگ جایگزین شده است و ریشه های فسادش هر روزی ممالک اسلامی را تهدید می کند، باید با همت ممالک اسلامی و ملل بزرگ اسلام ریشه کن شود.
قبلا هم تذکر داده ام که دولت غاصب اسرائیل با هدفهائی که دارد برای اسلام و ممالک مسلمین خطر عظیم دارد و خوف آن است که اگر مسلمین به آنها مهلت دهند، فرصت از دست برود و جلوگیری از آنها امکان پذیر نشود و چون احتمال خطر متوجه به اساس اسلام است، لازم است بر دول اسلامی بخصوص و بر سایر مسلمین عموما که دفع این ماده فساد را به هر نحو که امکان دارد بنمایند و از کمک به مدافعین کوتاهی نکنند و جایز است از محل زکوات و سایر صدقات در این امر مهم حیاتی صرف نمایند. 47/1/4
اینجانب کرارا" خطر اسرائیل و عمال آن را که در راس آنها شاه ایران است گوشزد کرده ام. ملت اسلام تا این جرثومه فساد را از بن نکنند روی خوش نمی بینند و ایران تا گرفتار این دودمان ننگین است روی آزادی نخواهد دید. 52/6/23
از خداوند متعال نصرت مسلمین و خذلان اسرائیل و عمال سیاه آن را خواستارم. 52/6/23
من همواره مصرا خواسته ام که مسلمانان سراسر جهان متحد شوند و بر ضد دشمنانشان از جمله اسرائیل مبارزه کنند، متاسفانه دعوت های مرا رژیم های مختلفی که در کشورهای مسلمان بر سر کار آمده اند نشنیده اند، من امیدوارم که بالاخره این دعوت ها شنیده شوند و من در این راه پایداری خواهم کرد. 57/2/16
از خداوند تعالی توفیق شما را در سرکوبی اسرائیل غاصب خواستار و استقلال کشورهای اسلامی را خواهانم. 57/6/28
ما هم مثل برادر با آنها همدوش و همرزم خواهیم بود. بیت المقدس باید به مسلمین برگردد، اسرائیلی ها غاصبند. 57/8/2
همه باید متحد شوند و متحدا در مقابل این جمعیت متجاوز بایستند و عمل کنند و دست غاصب او را قطع کنند. اصولا این تکلیف همه مسلمین است که قدس را آزاد کنند و شر این جرثومه فساد را از سر بلاد اسلامی قطع کنند. 57/9/16
اسرائیل مطرود ماست57/9/20
یک اسرائیلی پایش را بگذارد ایران، بر مردم ایران واجب است که اینها را از بین ببرند. اسرائیلی می آید! غلط می کند اسرائیلی که می آید. اینها می ترسانند شما را، به اعتصابتان ادامه بدهید و مردم هم با اینها همراهی بکنند،57/9/25
اسرائیل از نظر اسلام و مسلمین و تمامی موازین بین المللی، غاصب و متجاوز است و ما کمترین اهمال و سستی را در پایان دادن به تجاوزات او جایز نمی دانیم. 57/10/10
سوال : شما در بیاناتتان فرمودید که اسرائیل دشمن اسلام است، آیا حکومت اسلامی ممکن است به این کشور اعلان جنگ بدهد؟
جواب : بسته به مقتضای زمان است. 57/11/3
یاسر عرفات: از پیروزی شما مطلب مهمی گفت «بگین» که: «دوران تاریکی در اسرائیل پیش آمده.»
امام انشای الله 57/11/29
بر مسلمین و بر دولت های اسلامی است که با هم متحد بشوند و این جرثومه فساد را از بن و بیخ برکنند و کسانی که پشتیبانی آنها را می کنند، اجازه ندهند که پشتیبانی کنند. 58/2/31
من از سال های طولانی راجع به اسرائیل و راجع به جنایات او همیشه در خطبه ها و در نوشته ها گوشزد کرده ام به مسلمین که این یک غده سرطانی است در یک گوشه ممالک اسلامی و اینطور نیست که اکتفا بکند 58/2/1
امام خطاب به نماینده حافظ اسد: ما در کنار شما با اسرائیل و آمریکا در حال مبارزه هستیم و امیدواریم که لشکر حق بر لشکرهای طاغوتی و شیطانی غلبه کند. 58/3/19
دولت های عالم بدانند که اسلام شکست بردار نیست، اسلام و تعالیم قرآن بر همه ممالک باید غلبه کند، دین باید دین الهی باشد، اسلام دین خداست و باید در همه اقطار، اسلام پیشروی کند. 58/5/25
برای من یک مطلب به شکل معماست و آن این است که همه دول اسلامیه و ملت های اسلام اگر مسلمین مجتمع بودند، هر کدام یک سطل آب به اسرائیل می ریختند او را سیل می برد، معذلک در مقابل او زبون هستند. 58/5/25
اشتباه سابق باید جبران بشود به اتحاد مسلمین و تشکیل حزب مستضعفین بر ضد مستکبرین که در راس آنها آمریکای جانی است و نوکر بسیار فاسد او که اسرائیل است. این اشتباه دول اسلامی و اعراب خصوصا بود و باید جبران کنند این اشتباه را و در پیشگاه خدای تبارک و تعالی توبه کنند.
و اما اشتباهی که ما کردیم این بود که به طور انقلابی عمل نکردیم و مهلت دادیم به این قشرهای فاسد، و دولت انقلابی و ارتش انقلابی و پاسداران انقلابی، هیچ یک از اینها عمل انقلابی نکردند و انقلابی نبودند. اگر ما از اول که رژیم فاسد را شکستیم و این سد بسیار فاسد را خراب کردیم، به طور انقلابی عمل کرده بودیم، قلم تمام مطبوعات را شکسته بودیم و تمام مجلات فاسد و مطبوعات فاسد را تعطیل کرده بودیم و روئسای آنها را به محاکمه کشیده بودیم و حزب های فاسد را ممنوع اعلام کرده بودیم و روئسای آنها را به سزای خودشان رسانده بودیم و چوبه های دار را در میدان های بزرگ برپا کرده بودیم و مفسدین و فاسدین را درو کرده بودیم، این زحمت ها پیش نمی آمد.
من از پیشگاه خدای متعال و از پیشگاه ملت عزیز عذر می خواهم، خطای خودمان را عذر می خواهم. ما مردم انقلابی نبودیم، دولت ما انقلابی نیست، ارتش ما انقلابی نیست، ژاندارمری ما انقلابی نیست، شهربانی ما انقلابی نیست، پاسداران ما هم انقلابی نیستند، من هم انقلابی نیستم. اگر ما انقلابی بودیم، اجازه نمی دادیم اینها اظهار وجود کنند. تمام احزاب را ممنوع اعلام می کردیم. تمام جبهه ها را ممنوع اعلام می کردیم، یک حزب و آن ((حزب الله)) حزب مستضعفین، و من توبه می کنم از این اشتباهی که کردم و من اعلام می کنم به این قشرهای فاسد در سرتاسر ایران که اگر سر جای خودشان ننشینند ما به طور انقلابی با آنها عمل می کنیم. 58/5/27
مولای ما امیرالمومنین سلام الله علیه آن مرد نمونه عالم، آن انسان به تمام معنا انسان، آن که در عبادت آنطور بود و در زهد و تقوا آنطور و در رحم و مروت آنطور و با مستضعفین آنطور بود، با مستکبرین و با کسانی که توطئه می کنند - شمشیر را - می کشت هفتصد نفر را در یک روز (چنانچه نقل می کنند) از یهود بنی قریضه که نظیر اسرائیل بود و اینها از نسل آنها شاید باشند، از دم شمشیر گذراند.
خدای تبارک و تعالی در موضع عفو و رحمت، رحیم است و در موضع انتقام، انتقامجو، امام مسلمین هم اینطور بود، در موقع رحمت، رحمت، و در موقع انتقام، انتقام. ما نمی ترسیم از اینکه در روزنامه های سابق، در روزنامه های خارج از ایران برای ما چیزی بنویسند ما نمی خواهیم وجاهت در خارج از کشور پیدا بکنیم، ما می خواهیم به امر خدا عمل کنیم و خواهیم کرد. 58/5/27
امروز قبله اول مسلمین، به دست اسرائیل این غده سرطانی خاورمیانه افتاده است،58/7/7
متحد شویم و دست جنایتکاران چپ و راست را که در راس آن آمریکاست قطع نموده و اسرائیل را از ریشه برکنیم و حق مردم فلسطین را به خودشان بسپاریم. از خداوند متعال بیداری مسلمین و اتحاد کلمه آنان و عظمت کشورهای اسلامی را خواستارم. 58/8/8
سوال: در خواست های شما نابودی کشور اسرائیل است، اگر این منجر به نابودی اسرائیل شود و فلسطینی ها پیروز گردند، یهودیان چه سرنوشتی خواهند داشت
جواب: یهودی ها حسابشان از صهیونیست ها جداست. اگر چنانچه مسلمین بر صهیونیست ها غلبه پیدا بکنند، همان حالی را پیدا می کنند که شاه مخلوع پیدا کرد و اما با یهودی ها کاری ندارند، ملتی هستند مثل سایر ملل زندگی آنها انجام می گیرد و تصرفی به آنها نیست. 58/8/17
اکنون چنانکه آثارش ظاهر شده است، امریکا و شاخه فاسد آن اسرائیل در صدد است که مسجدالحرام و مسجدالنبی را قبضه کند. باز هم مسلمانان نشسته و تماشاگرند و بی تفاوت. برخیزید و از اسلام و مرکز وحی دفاع کنید و از این هیاهوها نهراسید که امروز اسلام به شما محتاج است و شما در قبال خداوند متعال مسئول هستید. 58/9/4
ما از مردم بی پناه لبنان و فلسطین در مقابل اسرائیل دفاع می کنیم.
اسرائیل این جرثومه فساد همیشه پایگاه آمریکا بوده است. من در طول نزدیک به بیست سال خطر اسرائیل را گوشزد نموده ام باید همه بپا خیزیم و اسرائیل را نابود کنیم و ملت قهرمان فلسطین را جایگزین آن گردانیم. 58/11/22
جملات بالا فقط گزیدهای از بیانات امام از سال 1342 تا بهمن 1358 است.
منبع: وبلاگ نسل خمینی
پژوهشگر: احمد نجمی
چکیده: در این یادداشت به تشریح نوع برخورد حضرت آیت الله شیخ عبدالکریم حائری یزدی موسس حوزه علمیه قم با مساله صهیونیسم پرداخته و سعی شده است پاسخی روشن ارائه شود. نکته قابل توجه این است که حیات موسس حوزه علمیه قم در زمانی بوده است که زمزمه شکل گیری یک تشکل یهودی در دنیا علنی نشده بود و حتی بسیاری از سیاسیون و متفکران جهان عرب نیز از این موضوع بی اطلاع بودند.
__________________________________
بحران اسرائیل هر روز وارد مرحله جدیدی می شود و تقابل این رژیم با اسلام به شکل علنی بر همگان آشکار شده است. در این بین این سوال جدی مطرح است که علمای اسلام در مقابل سازماندهی این رژیم در گذشته چه اقدامی انجام داده اند و اصولا تا چه اندازه توانسته اند ماهیت آن را شناخته و به پیکارش روند؟ در این یادداشت به تشریح نوع برخورد حضرت آیت الله شیخ عبدالکریم حائری یزدی موسس حوزه علمیه قم پرداخته و سعی شده است پاسخی روشن ارائه شود. نکته قابل توجه این است که حیات موسس حوزه علمیه قم در زمانی بوده است که زمزمه شکل گیری یک تشکل یهودی در دنیا علنی نشده بود و حتی بسیاری از سیاسیون و متفکران جهان عرب نیز از این موضوع بی اطلاع بودند.
در کارنامه سیاسی آیت الله شیخ عبدالکریم حایری یزدی، مؤسس حوزه عملیه قم، نقاط درخشانی وجود دارد که با بررسی دقیق آنها، علاوه بر شناخت بیشتر بینش والا و صحیح وی در رخدادهای مهم، تأثیرات شگرف تصمیمات آیت الله حایری نمایان میشود.
یکی از این مسایل ، واکنش آیت الله حایری یزدی به تصمیم دولت انگلیس در الحاق کشور فلسطین به مستمرات خود و اعطای این سرزمین به یهودیان و دولت صهیونیسم است.
در بحبوحه جنگ جهانی اول، دولت استعمارگر انگلیس با دولت فرانسه، در سال 1916 (1295) قراردادی را امضا کردند که به« موجب آن، این دو کشور پیش از پایان جنگ، میراث امپراتوری عثمانی را در خاورمیانه میان خود تقسیم کردند. به موجب این قرارداد سوریه و لبنان و بخشی از جنوب ترکیه به عنوان سهم فرانسه و فلسطین و مناطق اطراف خلیج فارس و سرزمین کنونی عراق تا بغداد سهم انگلستان شناخته شد.» (1)
بعد از رسمی کردن تسلط انگلیس بر فلسطین، به علت پیوندی که دولت استعماری انگلیس با یهودیان داشت، در سال 1922 با تنظیم لایحه سرپرستی فلسطین و ارسال آن به جامعه ملل به اهداف و تعهدات خود با صهیونیستها جامه ی عمل پوشاند. هنگامی که تعهد بین این دو فاش شد، همواره در میان ساکنین مسلمان و اعراب مناطق اشغالی با دولت انگلستان و صهیونیستها نبردها و مبارزاتی خونین به وقوع پیوست.
در سال 1933 (1312) استعمار انگلیس با حمایت از صهیونیستها و سرکوب مسلمانان، زمینهای فلسطینیان را از دست آنان خارج و به یهودیان مهاجر واگذار میکرد. در حقیقت انگلستان با غصب زمینهای فلسطینیان و ساکنان اصلی آن، در فراهم آوردن مهاجرت یهودیان نقش اصلی را ایفا کرد. در همین زمان بود که آیت الله شیخ عبدالکریم حایری و به تبع وی سایر روحانیون ایران برای دفاع از مردم فلسطین دست به کار شدند.
حرکت اصلی مؤسس حوزه در این زمان، ارسال نامهای به رضا شاه بود. آیت الله حایری در دیماه 1312 این نامه را توسط آیت الله سید محمد بهبهانی به رضا شاه ارسال کرد. چرا که « وی فرزند سیدعبدالله بهبهانی رهبر مشروطیت بود و به علت روابطی که با رضاخان داشت، میان علما و شاه و دربار نقش واسطه را ایفا کرده و مورد احترام شاه بود.» (2)
متن تلگراف آیت الله شیخ عبدالکریم حائری یزدی به رضاخان چنین است: «حضور مبارک اعلیحضرت شاهنشاهی خلدالله ملکه. بعد از دعاگویی صمیمی، امروزه مسلمین در این هجوم یهود به فلسطین و بیتالمقدس مستغیث به آن یگانه حامی است و چشم همگی به الطاف خاصه ملوکانه است. امید به اعانت پروردگار جل و علا این غایله مهم با توجهات خاصه مرتفع، موجب مزید دعاگویی این ضعیف و عامه مسلمین گردد. الاحقر عبدالکریم حائری. » (3)
البته آیت الله شیخ عبدالکریم شرط کرده بود که این نامه در جراید نیز درج شود که به تفصیل بدان خواهیم پرداخت.
موضوع تلگراف آیت الله حائری توسط آیت الله بهبهانی در تاریخ 7 دی 1312 یعنی آخرین روزهای 1933 به اطلاع نخستوزیری میرسد. متن آن چنین است:
« به عرض میرساند با تقدیم عرض دعاگویی مصدع است از طرف حضرت آیت الله اقای حاج شیخ عبدالکریم و جملهای از وجوه علمای اعلام قم دامت برکاتهم، تلگرافاً راجع به فلسطین، تظلماتی به حضور مبارک اقدس شاهنشاهی خلدالله سلطانه شده است و صورتشان را سرکار آیت الله معظم برای حقیر فرستادهاند اینک تقدیم میشود و در صورتی که مقتضی بدانند مقرر فرمایید در جریاد نشر شود. شاید این چند روزه از سایر ولایات هم قریب به همین مضامین مخابراتی شود. به نظر قاصر حقیر درج آنها در جراید بیمناسبت نیست. دیگر موکول به تصویب حضرت اشرف عالی است. الاحقر محمد موسوی بهبهانی.» (4 )
برای روشن شدن اهمیت نامه آیت الله شیخ عبدالکریم حایری، نیاز است به شکل خلاصه فضای اختناق و حساس آن زمان تبیین شود و سپس به شرح ابعاد مختلف نامه بپردازیم.
«درست در سال ورود آیت الله حایری به قم و بنا نهادن پایههای حوزه، رضاخان با کودتای سید ضیاءالدین طباطبایی وارد تهران شد و اوضاع سیاسی اجتماعی کشور، به یکباره تغییر کرد و باگذشت اندک زمانی رضاخان با توسل به چند مانور سیاسی، ماهرانه به سلطنت رسید، همزمانی دو واقعه مهم، یعنی تأسیس حوزه علمیه قم به منظور مستحکم نمودن پایههای دینی در کشور توسط یکی از مراجع بزرگ و به قدرت رسیدن رضاخان و اعمال دیکتاتوری و برچیدن بساط مشروعیت از سری دیگر، موجبات مقابله شدید نهاد حوزه (مرکز رهبری دینی) و نهاد دولت (مرکز قدرت و تصمیمگیری) را فراهم ساخت. با استقرار و تثبیت سلطنت پهلوی، دوره ی اجرای سیاستهای نو استعمار انگلیس فرا رسید و سیاست مذهبزدایی و استحاله فرهنگی از طریق اشاعه فرهنگ تجددگرایی غربی، در دستور کار هیأت حاکمه قرار گرفت» (5) . قانون متحد الشکل شدن لباس، ممنوعیت پوشیدن لباس روحانیت، کشف حجاب و مبارزه علنی با مظاهر مذهبی و دینی یکی از این برنامهها بود. در چنین شرایطی هرگونه حرکت نسنجیده آیت الله حایری یزدی میتوانست جرقهای بر باروت آماده انفجار رضاخان باشد. آیت الله حایری با درایت و سیاست خاص خود سعی کرد از انهدام حوزه علمیه جلوگیری نماید و پایگاه علمی ـ مذهبی حوزه را از دخالتها و تهاجمات رژیم سالم نگه دارد. آیت الله العظمی اراکی در این باره میگوید: «چنانچه کوچک ترین حرکتی از یک گوشه این مملکت پیدا میشد، رضاخان فوری مجرم را با تبعید میکرد یا به دار میکشید. حاج شیخ در همچون معرکهای واقع شده بود و چارهای غیر از این که صبر کند نداشت.در کف شیر نر خونخوارهای غیر تسلیم و رضا کو چارهای » (6)
بر این اساس، حفظ حوزه علمیه اولویت نخست مؤسس حوزه بود و بالاجبار در چند موضوع بسیار مهم که با اصل دین در ارتباط بود دخالت کرد. یکی از آنها مبارزه علنی رضاخان با روحانیت و دیگری مسأله کشف حجاب بود. آیت الله حایری معتقد بود که این دو مساله به اساس دین و مذهب مربوط میشود و هدف رضاخان برکندن ریشه اسلام است.
با توجه به مقدمه فوق، اهمیت حرکت آیت الله شیخ عبدالکریم حایری در ارسال نامه به رضاخان و درخواست واکنش در قبال مسأله فلسطین بیشتر نمودار میشود. به جرأت میتوان گفت که آیت الله شیخ عبدالکریم حایری، مقابله با اشغال سرزمین فلسطین را از مهم ترین امور دین و هم ردیف با مسأله حجاب میدانست. دخالت آیت الله حایری در این قضیه، نشان از آن دارد که وی به علت رهبری عامه مسلمین در ایران، وظیفه و تکلیف خود میدانست که از طرف خود و ملت مسلمان ایران نسبت به هجوم یهودیان به فلسطین موضع دیگری کند.
پس از تبیین اهمیت واکنش آیت الله حایری به مسأله اشغال فلسطین، برای روشن شدن ابعاد دیگری از این اقدام، به تحلیل جوانب مختلف نامه میپردازیم.
1 ـ آیت الله حایری در حالی آگاه به خطر اشغال سرزمین فلسطین شد که تقریباً هیچ رسانهای در ایران وجود نداشت که به این مسأله بپردازد. چه آنکه چند نشریه محدود نیز در چنبره ی قدرت رضاخان بودند و اجازه انتشار مطلبی در این موضوع را نداشتند. حتی تلگراف نیز که تنها وسیله ارتباط سریع بین شهرها بود تحت نظر دولت قرار داشت و اجازه ارسال حتی یک تلگراف در این خصوص را نداشت. از سوی دیگر سکوت بسیاری از علمای کشورهای عربی که از نزدیک شاهد ماجرا بودند، هستیم که حتی دهها سال بعد از اشغال فلسطین، یا به جهت بیاطلاعی و یا خوف از دولتهای خود، لب به اعتراض نگشودند. از این رو میتوان گفت علی رغم نبود اطلاعرسانی دقیق و پل ارتباطی میان قم و کشورهای خارج در آن زمان، آیت الله حایری به خوبی اهمیت ماجرا را دریافت و با تحلیل و تصمیمی دقیق توانست بینش سیاسی و واقعنگر خود را در خصوص مسأله فلسطین نشان دهد.
2 ـ ممکن بود مؤسس حوزه، همچون سایر اطلاعیهها، بیانیهای خطاب به مردم صادر کرده و ضمن اعلام خطر، مردم را به مبارزه و قیام علیه اشغالگران فرا میخواند. اما آیت الله حایری این نامه را خطاب به رضاخان به عنوان رییس یک دولت اسلامی نوشت و از وی خواست از بعد بینالمللی از مردم فلسطین حمایت کند. آیت الله حایری به خوبی میدانست که در این قضیه از مردم، به ویژه آنانی که در بهت و ترس از استبداد رضاخانی به سر میبرند کاری ساخته نیست و این مسأله، امری دیپلماتیک و بینالمللی است. از سویی دیگر ممکن بود نامه آیت الله حایری خطاب به مردم، تبدیل به بهانهای شود تا رضا شاه موسس حوزه را متهم به برهم زدن نظم عمومی و اخلال در امنیت جامعه نماید!
3 ـ نکته جالب توجه در این نامه، شرط ابتکاری آیت الله حایری است. همانگونه که در نامه آیت الله بهبهانی آمده است، آیت الله حایری خواستار درج نامه در جراید شده بود. از آنجائی که مسأله اشغال فلسطین امری بینالمللی و سیاسی و اجتماعی بود، آیت الله لازم دید تا با درج نامه در جراید علاوه بر اطلاع مردم ایران، مردم و علمای سایر کشورها نیز از انتشار چنین نامهای و حمایت مرجعیت شیعه در ایران از حقوق ملت فلسطین اطلاع یابند. اما از آنجائی که رضاشاه دست نشانده و مطیع امر انگلیس بود، این شرط آیت الله حایری را، تهدید منافع انگلیس دانست و رد کرد. دربار در پاسخ به این درخواست چنین نوشت: « حسب الامر جهانی مطاع مبارک شاهانه ارواحنا فداه، ابلاغ مینماید ا نتشار تلگراف راجع به مسلمین فلسطین در جراید مقتضی نیست.» (7)
4 ـ مخالفت رضا شاه با درج نامه آیت الله حائری در جراید و بیپاسخ گذاشتن این نامه، اولین گام در اثبات وجود رابطه تنگاتنگ پهلوی اول و دوم با رژیم اسرائیل بود. به ویژه آنکه پشت پرده هر دوی این رژیمها، دولت انگلیس منافع خود را پیاده میکرد و آنان نیز نیروی اجرایی انگلیس محسوب میشدند.درباره شناخت عداوت انگلستان با مسلمانان جا دارد به خاطره ای دیگر اشاره کنیم . سید محسن صدرالشراف در سال 1307 ه . ش می نویسد : «خدمت حاج شیخ عبدالکریم رسیدم . از اوضاع وقت به طوری گریه کرد که مثل باران اشک می بارید و گفت : انگلیسیها حلقوم اسلام و مسلمین را گرفته اند و تا ان را خفه نکنند دست بردار نیستند » (8)در سال بعدها حمایت دولت پهلوی از اسرائیل شکل رسمی به خود گرفت، تا جایی که در آستانه ماه محرم، وعاظ را احضار و آنان را ملزم کردند که علیه شاه سخن نگویند، علیه اسرائیل مطلبی گفته نشود و مرتب گفته نشود اسلام در خطر است. حضرت امام خمینی (ره) نیز به خوبی رابطه میان حکومت پهلوی و رژیم شاه را بیان نمود. ایشان پس از حمله رژیم به مدرسه فیضیه در سال 1342 گفتند:« تمام گرفتاریها و اختلافات در همین سه موضوع نهفته است ... اگر ما نگوییم اسلام در خطر است آیا در معرض خطر نیست؟ اگر ما نگوییم چنین و چنان است آیا آن طور نیست؟ اگر ما نگوییم اسرائیل برای اسلام و مسلمین خطرناک است آیا خطرناک نیست؟ و اصولاً چه ارتباطی و تناسبی بین شاه و اسرائیل است که سازمان امنیت میگوید از شاه صحبت نکنید و از اسرائیل هم صحبت نکنید. آیا به نظر سازمان امنیت، شاه اسرائیلی است؟.» (9) امام خمینی (ره) در جایی دیگر روش سیاسی آیت الله حائری را مورد تایید قرار داده و گفتند : « اگر مرحوم حاج شیخ در حال حاضر بودند ، همان کاری را انجام می دادند که من انجام دادم و تاسیس حوزه علمیه قم در آن روز از جهت سیاسی ، کمتر از تاسیس جمهوری اسلامی در ایران امروز نبود » (10)
شخصیت بیبدیل آیت الله شیخ عبدالکریم حایری یزدی از هر جهت الگوی علمای بعد از خود است. محوریت و قدرت او بود که پایهگذاری شد و به ید توانای او گردبادهای مخوف را یک به یک پشت سر نهاد و مستحکم شد. از این رو می توان نتیجه گرفت که سنگ بنای آگاهی و مخالفت علمای شیعی در ایران با اشغال سرزمینهای فلسطین و ماهیت رژیم صهیونیستی را آیت الله شیخ عبدالکریم حایری بنا نهاد. علمای حوزه عملیه و متدینین و روشنفکران متعهد، بعد از وی با تأسی از حرکت آیت الله حایری، خطر رژیم صهیونیستی را احساس کرده و همواره به طرق مختلف به مخالفت و مبارزه با آن پرداختند.
منابع :
فرهنگ جامع سیاسی ص 548
جریانها و سازمانهای مذهبی سیاسی ایران ص 248
سازمان اسناد ملی ایران – اسناد وزارت امور خارجه شماره تنظیم 12-102600
یررسی عملکرد سیاسی آیت الله حائری ص 344
موسس حوزه ص 87
تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی ص 65
سازمان اسناد ملی ایران شماره 102006 پاکت شماره 885
خاطرات صدرالاشراف ص 293
صحیفه امام ج 1 ص 248
امام و روحانیت ص 173
پژوهشگر: غفار زارعی*
چکیده: در مقاله پیشروی، دیدگاه های اصولی حضرت امام خمینی(ره) پیرامون شکلگیری اسرائیل و شیوههای مبارزه با آن مورد شرح و تبیین قرار گرفتهاند.
___________________
ایده تشکیل دولت یهودی در فلسطین، بهقدری نفرتانگیز بود که واکنش عمومی جهان اسلام را برانگیخت و نگذاشت بیتالمقدس بهراحتی و خوشی از گلوی صهیونیسم فرو رود. اما واکنش مسلمانان در قبال اشغال سرزمینهای فلسطین، به اتکای اندیشههای عمیق رهبران مسلمان و روشنگری های آنها بود. دراینراستا اندیشه و موضعگیری های فکری و سیاسی حضرت امامخمینی(ره) نقشی اساسی و تعیینکننده یافت و مبارزه با اسرائیل را بهعنوان یک اصل مهم سیاست خارجی و استراتژی بنیادین مبارزه با ظلم و بیعدالتی، تثبیت کرد. آنچه را که حضرت امام(ره) در زمینه تحریم اقتصادی اسرائیل و استفاده از اجتماعات و گردهماییهای بزرگی مانند مراسم حج و برگزاری روز قدس به ملتها و دولتهای اسلامی توصیه میکردند، نهایتاً نقش خود را در تضعیف جایگاه جهانی و منطقهای اسرائیل ایفا کرد و اکنون شاهد ناکامماندن توسعهطلبی های اسرائیل در خاورمیانه هستیم. در مقاله پیشروی، دیدگاههای اصولی حضرت امام(ره) پیرامون شکلگیری اسرائیل و شیوههای مبارزه با آن مورد شرح و تبیین قرار گرفتهاند.
کنگره جهانی صهیونیسم در سال 1897.م در شهر بال سوئیس برگزار گردید و یک مجارستانی یهودیتبار بهنام تئودور هرتزل (1860ــ1904.م) به تبیین دیدگاههای خود درباره آینده یهودیان در سراسر جهان پرداخت. وی تاکید نمود که تنها راه نجات یهودیان از سرگشتگی، پراکندگی و تبعیض، ایجاد یک دولت یهودی است. نخستین اقدامات سران قوم یهود برای گرفتن مجوز اسکان یهودیان در فلسطین از سلطان عثمانی، به جایی نرسید. اما بر اثر تجزیه دولت عثمانی بعد از جنگ اول جهانی (1914ــ1918.م)، قیمومت انگلستان بر سرزمین فلسطین و تلاشهای سیاسی حییم وایزمن ــ که بعدها اولین رئیسجمهور اسرائیل شد ــ ازیکسو، و صدور اعلامیه آرتور جیمز بالفور در دوم نوامبر (1917.م) در طول جنگ ازسویدیگر، راه برای مهاجرت یهودیان به سرزمین فلسطین هموار شد. در فاصله جنگ اول و دوم جهانی و بهویژه در مدت جنگ دوم جهانی (1939ــ1945.م)، در نتیجه سیاست ضدیهودی نازیها در آلمان، بهانه برای مهاجرتدادن گسترده قوم یهود از طرف بزرگان یهود فراهم گردید و آنها گروهگروه وارد فلسطین شدند. پس از جنگ جهانی دوم، سازمان ملل متحد با تجزیه فلسطین و تشکیل دولت یهودی موافقت نمود. در پانزدهم مه 1948.م قیمومت انگلیس بر فلسطین به پایان رسید و این فرجام، به آغازی برای شکلگیری دولت اسرائیل در منطقه تبدیل شد. در نتیجه چنین اقدامی، جنگ اول بین اعراب و اسرائیل در سال 1948.م و سپس جنگهای دیگری در سالهای 1973، 1967، 1956.م درگرفت که در نتیجه مداخلات کشورهای اروپایی همگی آنها به نفع اسرائیل پایان یافتند. اولین واکنشها در ارتباط با شکلگیری دولت اسرائیل در سرزمینهای اسلامی، به قرن نوزدهم میلادی بازمیگردد. اما آنچه در اینجا به آن خواهیم پرداخت، مشخصا مواضع امامخمینی(ره) درباره اسرائیل، قبل و یا بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، میباشد. سعی شده است با مراجعه به آثار حضرت امام(ره) و بهرهگیری از اندیشههای ایشان، به سوالات زیر پاسخ داده شود: اهداف اسرائیل در منطقه خاورمیانه کدامند؟ دولتمردان کشورهای اسلامی باید چه تدابیری در برابر اسرائیل اتخاذ نمایند؟ مردم کشورهای اسلامی در برابر اقدامات تجاوزگرانه اسرائیل چه وظیفهای دارند؟
1ــ اهداف اسرائیل در خاورمیانه
رژیم صهیونیستی با پیشروی تدریجی و گامبهگام در درون سرزمین فلسطین، اقدام به تاسیس شهرکهایی برای اسکان مهاجران یهود نموده است. آنها ازهمانابتدا این مهاجرت را طی یک برنامه درازمدت، برای تشکیل یک دولت یهودی دنبال مینمودند. سادهاندیشی است اگر گفته شود اعراب ساکن در منطقه بیتالمقدس بخشی از اراضی خود را به یهودیان مهاجر فروختند و آنها هم شروع به احداث مدرسه، بیمارستان، پادگانهای نظامی و اماکن تفریحی ــ ورزشی و... نمودند و براساس همان حق خرید زمین، زمینه شکلگیری دولت یهودی را بهوجود آوردند.
بسیاری از اقوام و مذاهب در کشورهای مختلف جهان وجود دارند که هم از لحاظ کثرت جمعیت و هم به لحاظ درآمد مالی از نفوذ بالایی برخوردار هستند اما هیچوقت اقدام به تاسیس دولت ننمودهاند. واقعیت آن است که اکثر زمینهایی که تحت اختیار دولت یا صندوق ملی یهود قرار دارند، اراضی مصادرهشده فلسطینی هستند.[i] درواقع اسرائیلیها اراضی مسلمانان را غصب نمودند و پایههای یک حکومت نامشروع را در آنجا بنیان نهادند. امامخمینی(ره) نیز همین تلقی را ابراز نمودهاند: «ما اسرائیل را محکوم میکنیم. اسرائیل غاصب است و در محلی که آمده، بهطورغصب آمده است.»[ii]
شالوده اولیه این دولت، با زور و فشار قدرتهای استعماری شکل گرفت. مسلما چنین اقدام نامشروع و غیرموجهی باید با توسل به تخریب و جنگ صورت پذیرد. شکلگیری اسرائیل ازهمانابتدا در جهت اعمال فشار علیه مسلمانان و راهانداختن چالشهای منطقهای شکل گرفت: «این جرثومه فساد را که در قلب کشورهای اسلامی گماشتهاند، تنها برای سرکوبی ملت عرب نمیباشد، بلکه خطر و ضرر آن متوجه همه خاورمیانه است. نقشه، استیلا و سیطره صهیونیزم و استعمار بر دنیای اسلام و بیشتر سرزمینهای زرخیز و منابع سرشار کشورهای اسلامی میباشد.»[iii]
سیاستهای درازمدت اسرائیل و همپیمانانش در میان کشورهای اسلامی نوعی اعمال قدرت و سلطه، همراه با گسترش حوزه نفوذ بوده است؛ بدینصورتکه ازیکطرف سعی میشود سیاستهای سلطهجویانه حفظ شود و ازسویدیگر این سیاستها برمبنای استراتژیهای تهاجمی تدوین میگردد. درواقع موضع اسرائیلیها، در میانمدت و یا بلندمدت، فقط بر مبنای استراتژی تهاجم دنبال میشود. ازاینرو، امام(ره) نیز اتخاذ هرگونه سیاست سازشکارانه و همراه با مسامحه را در برابر آنها جایز نمیدانند: «اگر سست بگیرید، اینها تا فرات میخواهند بروند. اینها همه اینجا را ملک خودشان میگویند هست.»[iv]
سیاست توسعه ارضی و گسترش آن از نیل تا فرات، از اهداف اساسی بنیانگذاران دولت یهود بهشمار میرود. همواره بازگشت به ارض موعود با تمسک به متون مذهبی و براساس تفاسیر دینی، بخشی از برنامههای رهبران سیاسی اسرائیل را به خود اختصاص میدهد تا ازاینطریق نوعی علاقه ملی و احساس ملیگرایی را در میان یهودیان برای بازگشت به سرزمین فلسطین ایجاد نمایند. آنها برای تحقق مقاصد و نیاتشان، از امکانات نظامی و اقدامات تروریستی جهت پیشروی و توسعه ارضی و همچنین تسلط بر اماکن مذهبی مانند بیتالمقدس استفاده میکنند. ایجاد فضای رعب و وحشت در داخل سرزمینهای اشغالی با استفاده از ماشین ترور، سبب گردیده عده زیادی از مردم فلسطین مهاجرت اجباری نمایند و در کشورهایی مانند سوریه و اردن و در اردوگاهها سکونت گزینند و در عوض مهاجران یهودی از امریکای شمالی و اروپای غربی و شرقی جایگزین مردم فلسطین شدهاند. بنگوریون در سیویکم اوت 1949 در دیدار با گروهی از امریکائیها، چنین گفته است: «اگرچه ما رویای ایجاد دولت اسرائیل را عملی کردهایم، هنوز در آغاز کار قرار داریم. در حالحاضر، جز نهصدهزار یهودی در اسرائیل زندگی نمیکنند و حالآنکه اکثریت قوم یهود هنوز در خارج حضور دارند. تلاش آینده ما این است که همگی یهودیان را به اسرائیل بیاوریم.»[v] اسرائیلیها اخراج تمام فلسطینیها را جزء اهداف بلندمدت خود میدانند. دولتمردان اسرائیلی برای تحکیم جایگاه و موقعیت سیاسی رژیم، از هر ابزار و وسیلهای برای دستیابی به آرمان ساختگی یهود استفاده میکنند؛ بهعبارتبهتر از دیدگاه آنها بهکارگیری سیاستهای غیراخلاقی (ترور، خشونت، تبعید و زندان) برای رسیدن به هدف، موجه و منطقی است. این اقدامات براساس یک دیدگاه ابزارانگارانه نظریهپردازی شدهاند. ازسویدیگر صهیونیستها در سطح بینالمللی، با برخورداری از حمایت قدرتهای بزرگ مانند ایالاتمتحده امریکا و همپیمانانش، بر روی اقدامات و سیاستهای نامشروع و ناموجه خود سرپوش میگذارند. کاخ سفید بهمنظور تحکیم جایگاه اسرائیل در سرزمین فلسطین، همواره سعی نموده است با ارائه طرحها و نقشههایی، گروههای مبارز و آوارگان فلسطینی را از حقوق حقه خود جهت دستیابی به موطن اصلی بازدارد. حضرت امام(ره) تمامی این طرحهای امریکائیان را نیرنگ و در جهت جنگافروزی در منطقه میدانست: «بر فرض که امریکا یک طرح صددرصد اسلامی ــ انسانی بدهد. ما باور نمیکنیم که آنها به نفع صلح و منافع ما گامی بردارند. اگر امریکا و اسرائیل لاالهالاالله بگویند، ما قبول نداریم؛ چراکه آنها میخواهند سر ما کلاه بگذارند. آنها که صحبت از صلح میکنند، میخواهند منطقه را به جنگ بکشند.»[vi]
امروز مشاهده میکنیم که اقدامات تروریستی دستگاه حاکمه صهیونیسم و بسیاری از موارد نقض حقوق بشر این دولت، از سوی حامیانش دفاع مشروع جلوه داده میشود و کسانی را که با دست خالی و سنگ، از سرزمین اجدادیشان دفاع میکنند، تروریسم مینامند. بنابراین دنبالنمودن موضوعاتی مانند گسترش جغرافیای سرزمینی، ایجاد شهرکهای یهودینشین، ترور رهبران سیاسی و مذهبی فلسطینی، خلعسلاح گروههای مبارز، تسخیر بیتالمقدس و تبدیل آن به پایتخت، تهدید گروههای افراطی مبنی بر تخریب مسجدالاقصی و تفرقهافکنی در میان کشورهای اسلامی، اهداف اصلی رژیم صهیونیستی را تشکیل میدهند. امام(ره) با شناخت اهداف اسرائیل و سیاستهای تجاوزکارانه آن رژیم، همواره سعی در بیداری دولتها و ملتهای اسلامی داشتند.
2ــ وظایف دولتهای اسلامی در قبال اسرائیل
دولتهای اسلامی میتوانند نقشی مهم و اساسی در سمتگیری و اتخاذ خطمشیهای سیاسی در برابر اقدامات و تحرکات تجاوزکارانه اسرائیل ایفا نمایند؛ چراکه برقراری روابط دیپلماتیک و شناسایی رسمی یک کشور یا دولت، در حیطه اختیارات اصلی و اساسی دولتها قرار دارد. علاوهبر استفاده از ابزارهای دیپلماسی، دولتها از طریق تحریمها، قطع روابط اقتصادی و برملانمودن چهره متجاوزگر در مجامع بینالمللی و شناساندن اهداف پشت پرده آن، میتوانند گامهای موثر و اساسی در این زمینه بردارند. از نکات جالب و حائز اهمیت در موضعگیری امام علیه اسرائیل، انتقاد از کشورهای اسلامی طرفدار اسرائیل است و اولین حکومتی که مورد انتقاد قرار گرفت، رژیم پهلوی بود.
حضرت امام(ره) از همان آغاز مخالفتهایش با شاه، گسترش حضور اسرائیل و نقش پشت پرده آن را در سیاستهای ایران برملا و آشکار میساخت. ایشان در سخنرانیهای اوایل دهه 1340، سه مساله اصلی را در اهداف مبارزاتی خود دنبال مینمود: 1ــ استبدادی و فاسدبودن دستگاه حاکمه سیاسی و در راس آن، شخص شاه 2ــ سیاستهای ضدمذهبی و اسلامی شاه، که اسلام و قرآن را در معرض خطر قرار داده بود 3ــ نفوذ اسرائیل در ارکان و سطوح مختلف سیاسی، اجتماعی و اقتصادی کشور. چنانکه ملاحظه میشود، امام(ره) ازیکسو از اسلام و مفاهیم اسلامی دفاع میکرد و ازسویدیگر اسرائیل و نظام سیاسی پهلوی را مورد حمله قرار میداد. جالبآنکه حضرت امام براساس تعالیم اسلامی و قرآنی، مبارزه با استبداد و استعمار را یک مقوله بههمپیوسته میدانستند و استبداد و اسرائیل را دو عامل خطرناک برای جامعه ایران و به زیان مصالح و منافع کشور معرفی میکردند.
ماموران شاه از امام(ره) خواسته بودند به موضوعاتی مانند اسلام، اسرائیل و شاه نپردازند اما امام بهصراحت هرگونه رابطه رژیم شاه با اسرائیل را مورد نکوهش قرار دادند: «ما از اول نظر قاطع درباره صهیونیستها داشتهایم. یکی از دلایل مخالفت ما با شاه ایران، همین رابطه با اسرائیل بوده است. همین قضیه، موجب حرکت مردم ایران شده است.»[vii] این قاطعیت و انعطافناپذیری در برابر اسرائیل و حمایت از حقوق ملت فلسطین، نهتنها در بعد نظری و حرکتهای قبل از انقلاب وجود داشت، بلکه بعد از شکلگیری نظام جمهوری اسلامی ایران نیز همچنان تداوم یافت. از دیدگاه امام(ره) وظیفه دولتها در برابر اقدامات رژیم صهیونیستی، به دو صورت انجامپذیر است: اتحاد و یگانگی، تحریم اقتصادی.
الفــ اتحاد و یگانگی
امام(ره) وظیفه دولتهای اسلامی در برابر اعمال تجاوزکارانه اسرائیل به سرزمینهای اشغالی را دروهلهاول اتحاد و یگانگی میدانست، اتحادی که برآمده از اتخاذ شیوههای درست و منطقی و متون اصیل اسلامی باشد. برای رسیدن به این پیوند و مشارکت اسلامی، در ابتدا باید «سران کشورهای اسلامی از اختلافات داخلی دست بردارند و با اهداف عالیه اسلام آشنا شوند و بهسوی اسلام گرایش پیدا کنند.»[viii] تاکید امام(ره) بر دنبالنمودن اهداف بزرگ و مهم از سوی دولتمردان کشورهای اسلامی، به این دلیل بود که در جهان اسلام اقوام و مذاهب متنوعی وجود دارند و همین عامل سبب شکلگرفتن سلیقهها و نظرات متفاوتی شده است. متاسفانه در برخی موارد مشاهده میگردد اهداف حیاتی و کلیتر به فراموشی سپرده میشوند و نگرشهای قومی و تعصبآمیز باعث میگردند بسیاری از اتفاقات بهوجودآمده در جهان اسلام به فراموشی سپرده شوند. بنابراین، هرگونه عامل یا عوامل اختلاف و تفرقهبرانگیز در میان جوامع اسلامی، در ابتدا میبایست از طرف دولتمردان کنار گذاشته شوند. این عوامل ممکن است نژادی، زبانی، ملیتی و سیاسی باشند. اتحاد اسلامی زمینه توافقات و نقاط اشتراک در جهتگیریهای سیاسی بین کشورهای اسلامی را فراهم میآورد.
مسائل و مشکلات برآمده از گرایشها و احساسات ناسیونالیستی نظیر پانترکیسم، پانعربیسم و پانایرانیسم، زمینه تفرقه و چنددستگی را در جهان اسلام فراهم آوردهاند. ازاینرو امام(ره) میفرمودند: «اگر دولتهای اسلامی به خود بیایند و گرایش پیدا کنند به اسلام و از عربیت برگردند به اسلامیت و از ترکیت برگردند به اسلامیت، حل میشوند مسائل و اگر آنها نکنند، این مشکل هست تاوقتیکه سایر کشورها مثل ایران بشوند.»[ix] این عامل انحطاطبرانگیز، موضوع نگرانکننده و حساسیتبرانگیزی بود که امام همواره در مواضع و دیدگاههایشان آن را مدنظر قرار میدادند.
همین گرایشهای تفرقهانگیز ملیگرایانه، سبب گردید مساله فلسطین و چگونگی مقابله جهان اسلام با اسرائیل، نگرشهای قومی و نژادی به خود بگیرد. اسرائیلیها از این تفرقه سود زیادی نصیبشان گردیده است. امام همواره در مواضعشان متوجه این اختلافات در میان سران دولتهای اسلامی بودند. درواقع امام(ره) درد را در جهان اسلام تشخیص داده بودند و علاج واقعی آن را در عمل به متون و مفاهیم اسلامی میدانستند. بههمیندلیل ریشه ناکامی و شکست مسلمانان در برابر صهیونیسم را با واقعبینی و ظرافت و ژرفنگری دنبال میکردند و سعی داشتند دولتهای اسلامی را بیدار و آگاه سازند؛ زیرا بسیاری از سرسپردگیها و وابستگیها را معلول عدم آگاهی و شناخت از عیوب داخلی میدانستند.
امام(ره) یکی دیگر از موارد ضعف جهان اسلام در برابر رژیم اسرائیل را در اختلاف، تفرقه و نیز وابستگی برخی رهبران سیاسی جوامع اسلامی میدانستند: «این اختلاف کلمه و سرسپردگی بعضی از سران ممالک اسلامی است که با داشتن منابع طبیعی سرشار و ذخایر گرانبها و جمعیت هفتصدمیلیونی نتوانستهاند، دست استعمار و صهیونیزم را از بلاد اسلامی قطع کرده و به نفوذ ایادی آن پایان بخشند.»[x]
برخی رهبران کشورها و نهادهای مسئول اسلامی، در عرصه داخلی و خارجی، با دامنزدن به مباحث ناسیونالیستی از طریق ایجاد رابطه دیپلماتیک و شناسایی رسمی اسرائیل، زمینه ایجاد اختلاف در جهان اسلام را فراهم میکردند. هنگامیکه یک کشور مسلمان، مشروعیت نظام سیاسی اسرائیل را بپذیرد و آن را مورد شناسایی قرار دهد، دولت شناساییشده به عنوان یک بازیگر نظام بینالمللی از یک جایگاه و موقعیت بالفعل برخوردار میشود. این رابطه و شناسایی، امتیازات سیاسی و اقتصادی را در پی دارد؛ ازاینرو حضرت امام نسبت به هرگونه رابطه دیپلماتیک با اسرائیل شدیدا هشدار میدادند: «این حکومتها هستند که به واسطه روابطشان با ابرقدرتها و سرسپردگیشان با ابرقدرتهای چپ و راست، مشکلات را برای ما و همه مسلمین ایجاد کردهاند. اگر این مشکل از پیش پای مسلمین برداشته شود، مسلمین به آمال خودشان خواهند رسید.»[xi]
بروز گرایشهای ملیگرایانه، عوارض فرهنگی و برقراری ارتباط دیپلماتیک با اسرائیل، عوارض سیاسی برای ملت اسلام در پی دارد و ازاینرو امام هر دو عامل را مردود میدانستند زیرا در نهایت اسرائیل بود که از چنین اقداماتی استفاده میبرد: «اسرائیل وقتیکه دید ملتها با هم مخالف هستند و دولت مصر[xii] هم که همراه او است، برادر است و عراق هم که با اینها برادر است. وقتی اینها را دید، قدم به قدم پیش میرود.»[xiii] امام همه کشورهای اسلامی را به تجمع در زیر سایه ارزشهای اصیل اسلامی و به توافق و همگرایی دعوت مینمود و به آنان هشدار میداد نسبت به خطرات خارجی عدم توجه به این مسائل، آگاه باشند.
بــ تحریم اقتصادی
امامخمینی(ره) یکی از وظایف مهم دولتهای اسلامی را تحریم اقتصادی اسرائیل میدانست. کشورهای اسلامی تحریم اقتصادی را به دو صورت میتوانند اعمال نمایند: از طریق تحریم فروش نفت و نیز با تحریم کالاها و مصنوعات ساخت اسرائیل و حامیان آن. امام کشورهای فروشنده نفت به اسرائیل و در ابتدا رژیم پهلوی را محکوم میکرد: «این شاه ایران است که دست اسرائیل را در سراسر ایران باز گذاشته و اقتصاد ایران را به خطر انداخته است... این شاه است که نفت ایران را به دشمنان اسلام و بشریت تسلیم کرده تا در جنگ با مسلمین و اعراب به کار برند.»[xiv]
حجم مبادلات اقتصادی ایران و اسرائیل در زمان رژیم پهلوی از سال 1328.ش افزایش چشمگیری یافت. مبادلات تجاری و بازرگانی میان ایران و اسرائیل در محدوده خاورمیانه در دوران پهلوی، بیشتر از همه کشورهای منطقه بود. عمده محصولات صادراتی اسرائیل به ایران عبارت بودند از: «تخممرغ، گاوهای شیرده، ماشینآلات کشاورزی، موتور، لاستیک اتومبیل، نخ پشمی، مواد غذایی و بعضی اقلام دیگر.»[xv] در ازای اقلام یادشده، نفت بهعنوان عنصر اصلی و حیاتی در اقتصاد اسرائیل، از طرف ایران تامین میگردید.
مراوده اقتصادی برخی کشورهای اسلامی با اسرائیل، اسباب پویایی زیرساختهای اقتصادی آن رژیم را فراهم مینمود درحالیکه تحریم همهجانبه آن رژیم توسط کشورهای اسلامی، میتوانست آن رژیم را در بسیاری از طرحها و پروژههای عمرانی، کشاورزی، صنعتی و... با مشکل مواجه سازد. ازاینرو امام(ره) صراحتا اعلام کرد: «کمک به اسرائیل چه فروش اسلحه و مواد منفجره و چه نفت حرام و مخالفت با اسلام است. رابطه با اسرائیل و عمال آن، چه رابطه تجاری و چه رابطه سیاسی حرام و مخالف اسلام است. باید مسلمین از استعمال امتعه اسرائیل خودداری کنند.»[xvi]
این مخالفت با برقراری رابطه اقتصادی، نه فقط اسرائیل بلکه حامیان آن رژیم و بهویژه ایالاتمتحده امریکا را نیز دربرمیگرفت؛ زیرا کشورهای حامی و متحد آن رژیم نیز علیرغم پنهانکاری در ابراز مواضع، با درپیشگرفتن رفتارهای تاییدگونه و بیتفاوت، بهنوعی بر بسیاری از اقدامات غیراخلاقی و خلاف موازین انسانی آن رژیم صحه میگذاشتند و دراینمیان، دولت امریکا عملا از هرگونه کمک به اسرائیل بهصورت پنهان و آشکار دریغ نمیکرد. بهعبارتبهتر اسرائیل جدا از یک مجموعه گسترده کشورهای ضداسلام و مسلمین نبود. اسرائیل از ابتدا تاکنون به حمایت قدرتهای مسلط جهانی (بهویژه انگلیس و ایالاتمتحده امریکا) متکی بوده و همواره با اتکای به این قدرتها، اهداف و خواستههای خود را پیش برده است. ازاینرو امام(ره)، اسرائیل و حامیان آن را یکجا مورد خطاب قرار میداد: «بر همه دولتهای ممالک نفتخیز اسلامی لازم است از نفت و دیگر امکاناتی که در اختیار دارند، بهعنوان حربه علیه اسرائیل و استعمارگران استفاده کرده و از فروش نفت به آن دولتهایی که به اسرائیل کمک میکنند، خودداری ورزند.»[xvii]
در اکتبر 1973.م جنگی به رهبری مصر و سوریه با اسرائیل درگرفت. در این جنگ بود که برای اولینبار کشورهای مسلمان و دارای منابع نفتی متحد شدند تا از اهرم نفت علیه کشورهای حامی اسرائیل استفاده نمایند. اما بهدلیل وابستگی اقتصادی کشورهای اسلامی به نفت و عدم همگرایی کشورهایی مانند ایران، عملا تحریمهای نفتی نتوانست دوام بیاورد؛ گذشتهازاین، متاسفانه بهدلیل برخوردارنبودن بسیاری از این حکومتها از مشروعیت مردمی و وابستگی سیاسی آنها به قدرتهای غربی، نوعی چنددستگی و واگرایی سیاسی در جهت اتخاذ سیاستهای هماهنگ و یکدست در میان آنها وجود داشت. این عوامل، تاکنون بسیاری از همکاریها در جهت تحریم اقتصادی علیه اسرائیل را با مشکل مواجه ساختهاند.
3ــ ملتهای اسلامی و اسرائیل
موضوع دیگری که امام(ره) در دیدگاه خویش به آن توجه نموده، نقش و وظیفه مردم کشورهای اسلامی در برابر رژیم صهیونیستی است. در جهان اسلام، مسلمانان زیادی با تنوع قومی، زبانی، ملی و مذهبی، در محدودههای سرزمینی مشخص و معینی از آفریقا تا آسیا و نیز در میان کشورهای اروپایی زندگی میکنند. امروزه در ازای هر چهار نفر از مردم جهان، یکنفر مسلمان وجود دارد. این جمعیت با اتکا به نیروهای ایمان، اتحاد و همیاری، میتوانند بسیاری از موانع و مشکلات پیشروی مردم مظلوم فلسطین را برطرف سازند. امام برای بیداری ملتهای اسلامی از مردم ایران میخواهد ابتدا «از منافع اسرائیل و امریکا در ایران جلوگیری نموده و آن را مورد هجوم قرار دهند، هرچند به نابودی آن بیانجامد. وظیفه علمای اعلام و مبلغین است که جرایم اسرائیل را در مساجد و محافل دینی به مردم گوشزد کنند.»[xviii] منظور امام، این است که اگر مردم مشاهده نمودند حکومتهایشان در جهت خواستهها و منافع اسرائیل عمل مینمایند و در جهت تحقق خواستههای ملت فلسطین اقدام مفید و موثر انجام نمیدهند، وظیفه ملتها است که از این اقدامات غیرمسئولانه و ناموجه جلوگیری نمایند؛ پس شرط اول این است که بیداری و آگاهی در میان مردم شکل بگیرد تا بتوانند منافع و نیازهای واقعی را از نیازهای کاذب تشخیص دهند. امامخمینی(ره) بهترین الگو برای ملتهای اسلامی را مردم ایران معرفی میکند: «تا کشورهای اسلامی، ملتهای اسلامی، آن معنایی [را] که در ایران پیدا شده، الگوی خودشان قرار ندهند و تا خودشان به خیابانها نریزند و بخواهند از دولتهای خودشان که با اسرائیل باید روبرو بشوند، گمان مکنید که این کر و کورها به تعقل برسند.»[xix]
جهانیان مشاهده کردند که مردم ایران در انقلاب اسلامی به رهبری امامخمینی(ره) ازیکسو ساخت حکومت پادشاهی را درهم شکستند و ازسویدیگر حمایت از مستضعفان و محرومین جهان و بهویژه حمایت از نهضتهای آزادیبخش اسلامی را مورد توجه قرار دادند.
با شکلگیری انقلاب اسلامی در ایران یکی از حامیان رژیم اسرائیل در منطقه از بین رفت و علاوه بر آن، موجی از امید، پویایی و تحرک در میان گروهها، سازمانها و ملت مظلوم فلسطین در جهت رهایی از شر متجاوزگران اسرائیلی ایجاد گردید. درواقع علت تمامی مخالفتها، مانعتراشیها و ایجاد محدودیتها برای نظام جمهوری اسلامی نیز از آن رو است که انقلاب اسلامی بسیاری از معادلات سیاسی منطقه را به زیان رژیم صهیونیستی اسرائیل و به نفع مردم مظلوم فلسطین درهم ریخت. مطابق با همین ویژگی انقلاب اسلامی ایران است که امام الگوبرداری از قیام ملت ایران و متکیبودن بر باورهای اسلامی و رهاشدن از هرگونه وابستگی به شرق و غرب را به همه ملتهای اسلامی و بهویژه به ملت فلسطین در جهت رسیدن به اهداف و آرزوها یادآوری میکند: «شما مطمئن باشید که نه شرق به درد شما میخورد و نه غرب، با ایمان به خدا و تکیه بر سلاح، با اسرائیل بجنگید. همچون ملت و نیروهای مسلح ایران که بیاتکا به قدرتها و ابرقدرتها و با ایمان به خدا و قدرت لایزال او تا حصول خواستههای مشروع خویش، دست از اسلحه برنمیدارند.»[xx]
علاوه بر بیداری ملتها و تاکید بر باور و ایمان به خداوند در راه رهایی فلسطین از چنگال متجاوزین صهیونیست، امام بر عواملی برای انسجامبخشی به ملتهای اسلامی، بهعنوانمثال بر برگزاری روز قدس و مراسم حج تاکید نمود.
اسرائیل شهر بیتالمقدس را که مورد احترام ادیان آسمانی اسلام، مسیحیت و یهود است، در فاصله سالهای 1948ــ1980.م به اشغال خود درآورد و در سال 1980.م طی یک مصوبه پارلمانی، قدس را بهعنوان پایتخت رسمی اسرائیل اعلام کرد. در برابر این اقدامات رژیم اشغالگر، حضرت امام(ره) در سخنرانی پانزدهم مردادماه 1359.ش از همه مسلمانان جهان خواستند تا «روز قدس را بزرگ بشمارند و در همه ممالک اسلامی در روز قدس، در روز جمعه آخر ماه مبارک، تظاهرات کنند، مجالس داشته باشند، محافل داشته باشند، مسجد داشته باشند، در مساجد فریاد بزنند.»[xxi]
درواقع روز قدس، روزی است که مسلمین در سراسر جهان، تجمع و گردهمایی میکنند و نفرت و انزجار خود را از صهیونیسم به نمایش میگذارند. این نمایش وحدت و یکپارچگی از سوی ملتهای مسلمان، ولو موافق میل برخی دولتها نباشد، میتواند بهعنوان نماد همبستگی عمومی در جهان اسلام جلوه یابد.
امام(ره) بیتفاوتی مسلمانان را نسبت به مساله قدس جایز نمیدانست و پرداختن به آن را در سطحی فراتر از یک ملت یا حکومت تبیین میکرد: «مساله قدس، یک مساله شخصی نیست و یک مساله مخصوص به یک کشور و یا یک مساله مخصوص به مسلمین جهان در عصر حاضر نیست. بلکه حادثهای است برای موحدین جهان و مومنان اعصار گذشته و حال و آینده، از روزی که مسجدالاقصی پیریزی شد تا آنگاهکه این سیاره در نظام هستی در گردش است.»[xxii]
امام همواره تاکید داشتند که مسلمانان سراسر دنیا باید با عزم و اراده جمعی، سعی در عقبراندن اسرائیل از بیتالمقدس داشته باشند. همچنین دولتهای اسلامی نیز نباید این مسئولیت را از دوش خود ساقط نمایند و باید نسبت به این مسئولیت، پاسخگو باشند. علاوه بر تظاهرات و راهپیمایی مردم در روز قدس، امام(ره) به تجمع مسلمانان در مراسم و مناسک حج بها داده و این گردهمایی مسلمین را در این نقطه پاک و روحانی، بهعنوان نیرویی موثر علیه مستکبران و متجاوزان به حساب میآوردند. هدف دیگر از برپایی مراسم حج علاوه بر امور مرتبط با عبادت و پاکی قلوب، آگاهبودن از وضعیت مسلمانان جهان در سراسر عالم میباشد. حضرت امام(ره) تاکید داشت حجاجی که هر سال در این مکان وحی گرد میآیند، باید از این فرصت بهدستآمده نهایت بهرهوری و استفاده را ببرند: «برای حل مسائل مشکله مسلمین تبادل نظر و تفاهم کنید. باید توجه داشته باشید که این اجتماع بزرگ که به امر خداوند تعالی در هر سال در این سرزمین مقدس فراهم میشود، شما ملتهای مسلمان را مکلف میسازد که در اهداف مقدسه اسلام، مقاصد عالیه شریعت مطهره و در راه ترقی و تعالی مسلمین و اتحاد و پیوستگی جامعه اسلامی کوشش کنید.»[xxiii] بعد از اشاره به مباحث و چارچوبهای کلی پیشروی مسلمانان، امامخمینی(ره) وظیفه این اجتماع بزرگ در قبال دفاع از حقوق فلسطینیان را چنین تبیین نمودند: «برای آزادی سرزمین اسلامی فلسطین از چنگال صهیونیسم، دشمن سرسخت اسلام و انسانیت، چارهاندیشی کنند و از مساعدت و همکاری با مردان فداکاری که در راه آزادی فلسطین مبارزه میکنند غفلت نورزید.»[xxiv] تاکید امام(ره) بر مراسم حج و روز جهانی قدس، بیشتر بهدلیل صفوف فشرده و گردآمدن انبوه جمعیت مسلمان در مکان یا مکانهایی خاص میباشد. این اجتماعات ازیکسو بهدلیل ویژگیهای مشترک (حمایت از مردم فلسطین) نوعی احساس اعتمادبهنفس و تحرکات عدالتخواهی را بهوجود میآورند و ازسویدیگر زمینه ترس، آشوب و اضطراب را در میان دشمنان اسلام ایجاد میکنند. مردم در کشورهای اسلامی میتوانند با ایجاد و راهاندازی سازمانهای خودجوش و دفاتر دفاع از مردم فلسطین، از طریق جمعآوری کمکهای اقتصادی در جهت حمایت از فلسطینیان، اقدام نمایند. ازسویدیگر تحصیلکردهها و فعالان سیاسی نیز میتوانند با صدور اعلامیه، ارائه آثار و مقالات و راهاندازی همایشها و کنفرانسها، از حقوق مردم فلسطین دفاع کنند.
علاوه برآنچه در مورد ملتهای اسلامی از دیدگاه امام(ره) شرح داده شد، موضوع دیگر در ارتباط با ملتها، مربوط به قوم یهود میباشد که تحت عنوان اقلیتهای دینی و قومی در کشورهای دیگر زندگی میکنند. ممکن است چنین برداشتی در اذهان شکل بگیرد که مواضع امام(ره) درباره اسرائیل، همه یهودیان را در بر میگیرد. اما واقعیت آن است که امام بهصراحت از اقلیت یهودی جامعه ایران حمایت مینمود و حقوق آنها را به رسمیت میشناخت: «ما در صورت تشکیل جمهوری اسلامی، از یهودیان ایرانی که به فلسطین هجرت کرده و در شرایط تبعیض بسیار ناگواری، تحت استثمار یهودیان اروپایی و امریکایی به سر میبرند، دعوت خواهیم کرد که به وطن خود برگردند و آزادانه و محترمانه به زندگی خود ادامه دهند و از تعدیاتی که در زمان حکومتهای جور بر آنان شده، مصون خواهند بود.»[xxv]
یهودیها بهعنوان یک اقلیت دینی از دیرباز در میان ایرانیان زندگی کرده و از حقوق و مزایای شهروندی برخوردار بودهاند. بنابراین منظور امام(ره) از یهود، اشاره به صهیونیسم سیاسی بود که بسیاری از آشوبها، فتنهها، ترور و قتل و غارت را در قلب جهان اسلام بهوجود آوردهاند. آنچه امروز افکار عمومی در جهان شاهد آن است، اقدامات خطرناک و تکاندهندهای هستند که صهیونیسم در جهت حفظ و ماندن بر سر قدرت علیه مردم مظلوم فلسطین انجام میدهد.
نتیجه
اقدامات غیرمسئولانه و نابخردانه صهیونیستها در کشتار ملت بیدفاع فلسطین و حمایت مادی و حقوقی کشورهای غربی از اسرائیل در مجامع بینالمللی، کاملا موید این موضوع است که بنابر اندیشه و مواضع امام(ره) یک حرکت و اقدام پنهان و پشت پرده در راستای سلطهگری علیه دنیای اسلام، وجود دارد. با نگاهی عمیق و ژرف به سخنرانیها و مکاتبات امام(ره)، میتوان از این پیشبینی سیاسی در ارتباط با وضعیت آینده جهان اسلام آگاه شد؛ کمااینکه امروز امریکا طرح خاورمیانه بزرگ، دموکراسی و اصلاحات امریکایی، اشغال و سلطه بر کشورهای اسلامی، محکومیت گروهها و سازمانهای آزادیبخش فلسطین تحت عنوان گروههای تروریستی و خلع سلاح آنها را در جهت بهبود و پیشرفت برنامههای استکباری ــ صهیونیستی دنبال مینماید. نگاه واقعبینانه و انتقادی امام نسبت به عملکرد اسرائیل در سرزمینهای اشغالی ازیکسو و گردآوردن تمامی مسلمانان تحت اصول مشترک اسلامی ازسویدیگر، دو طرف یک سکهاند که امام(ره) به هر دو توجه داشت. متاسفانه جوامع اسلامی در نتیجه غفلت و بیتفاوتی نسبت به وقایع و حوادثی که در اطرافشان شکل میگیرد، دچار نوعی ضعف و سستی در تصمیمگیریهای صریح و سریع در برابر رژیم اسرائیل شدهاند. این همان آرزو و خواست طرفداران میل به سلطه و اعمال قدرت بر جهان اسلام میباشد. امروز صهیونیسم از این تشتت آرا و گسستگی، نهایت استفاده و بهرهبرداری را مینماید. دولتها و ملتهای اسلامی باید بهجای پرداختن به موضوعات حاشیهای و تفرقهانگیز، از طریق سازمانها و نهادهای بینالمللی، کنفرانس سران کشورهای اسلامی، سازمانهای غیردولتی، انجمنهای بدون مرز، اجماع سیاسی در مورد لوایح و طرحهای بینالمللی در مقر سازمان ملل متحد و با اعمال فشار جمعی بر اسرائیل و حامیانش، از تجاوزات رژیم اشغالگر قدس به ملت بیدفاع فلسطین جلوگیری بهعمل آورند. شکافهای سرزمینی و سیاسی ــ اقتصادی، میبایست ترمیم گردد و بهجای آن، عوامل اتحاد و اتفاق شکل بگیرد؛ وگرنه مسلما اسرائیل بههراندازه که زمینه را برای اعمال سلطه و گسترش حوزه نفوذ مناسب ببیند، فرصت را مغتنم شمرده و هرچهبیشتر در جهت سلطهگری پیش خواهد رفت.