سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بسم الله الرحمن الرحیم
قسمت دوم
در نتیجة‌ این خدمت وایزمن که خود در تمام طول جنگ در نیروی دریایی انگلیس خدمت می‎کرد،‌ به همراهی بانکدار معروف روچیلد توانستند، بالفور را تحت فشار گذارند تا اعلامیة‌ معروف را که در آن اجازه تأسیس کانون ملی یهود داده شده بود ـ که نطفة تشکیل دولت اسرائیل شد ـ صادر کند.

با توجه به آنچه به طور مختصر آورده شد،‌باید قبول داشت و اذعان کرد که ((وقایع مهم تاریخ با یک برنامه ریزی دقیق صورت می‎گیرد.)) در پشت صحنة سرنوشت سیاسی و اقتصادی هر ملتی،‌ یک توطئه وجود دارد. در نامه‎ای که تامس جفرسن یکی از رؤسای جمهور آمریکا به جان آدامس جانشین خود نوشته، به نکتة‌ بسیار مهمی اشاره کرده است؛ به این شرح: ((… صادقانه با شما همعقیده‎ام که تشکیلات بانکی از ارتشهای قوی هم خطرناک‎تر هستند.)) و این تشکیلات به دست توطئه‎گران اداره می‎شود.

جالب آنکه دولت انگلیس روزی ادعا می‎کرد که آفتاب در کشور او غروب نمی‎کند. اما در سال 1934 کلمنت اتلی رهبر حزب کارگر انگلیس در کنفرانس سالانة حزب گفت:‌((ما حساب شده ]وفاداری [ به نظام جهانی را ] که سیسل رودز یهودی عضو عالی رتبة‌ فراماسون به دنبالش بود[، بر وفاداری نسبت به وطن خود ارجحیت داده‎ایم.)) 29نامبرده در یک اعلامیة‌رسمی حمایت خود را از طرحی که توسط توطئه گران و بانکداران بین‎المللی تهیه شده بود، اعلام داشت و ((23 سال بعد … در سال 1957 نخست وزیر محافظه کار بریتانیا به مردم آن کشور گفت که آنها لازم است تا حدی حاکمیت ملی خود را به یک کانال سری بین‎المللی واگذار کنند.))30 و در ((هفتم نوامبر 1957 وزیر امور خارجة آن کشور در مجلس اعیان اعلام داشت که دولت ملکة‌ انگلستان با حکومت جهانی موافقت دارد.))31 مثل اینکه جز این هم چاره‎ای نداشت؛ زیرا بدهی آن کشور به بانکداران بین‎المللی که برای مخارج جنگ مصرف شده بود، و همچنین همکاری صهیونیستها با ارتش انگلیس که برای آن دولت موفقیت همراه داشت،‌همه ایجاب می‎کردند که در برابر حکومت سری صهیونیستها سر تسلیم فرود‌آورند.

در اینجا ذکر چند نکته ضروری است:

اولاً :‌صهیونیستها همیشه با پلاکارد ((ضد یهود)) حرکت می‎کنند و برای بهره‏برداری از احساسات لطیف انسانها در زیر آن سینه می‎زنند و اگر کسی با خواستهای غیر انسانی آنان مخالف کند، فوراً او را ((ضدیهود))‌و ((ضد صهیونیسم)) خطاب می‎کنند. همین نکته باعث شده است تا همة‌آنهایی که در غرب علیه صهیونیستها هستند،‌برای حفظ موقعیت شغلی وکاری خود،‌ دندان به روی جگر بگذارند و از هر نوع مخالفت با این گروه توطئه‎گر خودداری کنند.

ثانیاً :‌صهیونیستها مسئلة هالی کاست 32 را زنده نگه می‎دارند تا در زیر پوشش آن،‌ اعمال خود را موجه نشان دهند. آنها برای نشان دادن حقانیت خود برای تشکیل دولت یهود در اسرائیل، همیشه مسئلة ((هالی کاست)) کوره‎های آدم سوزی نازیها را، بویژه در سالروز تولد حضرت مسیح و جشنهایی که به همان مناسبت در آمریکا برپا می‎شود، چند باره و صدباره عنوان کرده و فیلمهای حقیقی یا تخیلی از آن تهیه کرده‎اند و در تمام کانالهای تلویزیونی نشان می‎دهند. به طوری که موضوع تولد حضرت مسیح به کلی لوث می‎شود و تأسف بارتر اینکه ،‌عیسویان فراموش کرده‎اند که به گفتة اساتید یهود ـ که در سال 1923 رسماً اعلام شد: ((یهودیت ضد مسیحیت است.))

آلفرد لی لی ینتال در این زمینه، نکتة‌جالبی را ارائه داده و نوشته است: هالی کاست، اسلحه‎ای زیر پوشش است تا در موقع مناسب رو شود. وقتی تمام ترفندها تمام می‎شود، ((مسئلة‌کشته شدن شش میلیون یهودی)) دوباره پیش کشیده می‏‏شود.)) این (عدد)‌شش میلیون کاملاً صوری است که از کوره‎های آدم سوزی بیرون کشیده و نگهداری شده است و وقتی که سؤالی پیش می‎آید، با کمترین مخالفتی آن را عنوان می‎کنند لی لی ینتال معتقد است:‌((هیتلر باعث شد تا مسیحیانی که احساس گناه می‎کردند، همراه با کلیمیان غربی که جذب در جوامع خود شده بودند، با اکراه به صهیونیسم بپیوندند.))33

تمام کوشش صهیونیستها در غرب مصروف این نکته می‎شود که افکار عامه را، حتی در مراسم مذهبی به جانب خود بکشند؛‌ همان طور که تولد مسیح را چنانکه مذکور افتاد، فدای حقة سیاسی خود می‎کنند. این نکته‎‏ای بود که جسی جکسون سیاهپوست مبارز، ناطق زبر دست کلیسا، در موقع مبارزات انتخاباتی رئیس جمهوری در سال 1986 عنوان کرد و باعث شد تا با افشا کردن توطئه یهودیان آمریکا، از دور انتخابات خارج شود.

ثالثاً‌:‌ صهیونیستها برای داغ نگه داشتن مسئله، با وسایل ارتباط جمعی غرب یک ((اتحاد نامقدس)) تشکیل داده‎اند و سعی می‎کنند تا هر از چندگاه هیتلر را زنده عنوان کنند. ((در سالهای 1952-1967 و در اوائل سال 1972 و نوامبر آن سال)) دوباره فریاد صهیونیستها بلند شد که :‌((او زنده است!)) چند سال پیش هم مسئلة‌ زنده بودن آجودان هیتلر به نام مارتین بورمن 34 را پیش کشیدند و عکسی از او را در روزنامه‎های جیره خوار صهیونیستها چاپ کردند و مدتها سرو صدا به راه انداختند. بعداً معلوم شد که ((آن،‌ عکس یک معلم دبیرستان در بوئنوس آیرس می‎باشد.))‌همة‌ این ترفندهای کثیف برای زنده نگه داشتن مسئله مظلومیت و قابل ترحم بودن این قوم برگزیده، اما از هر لحظه خطرناک می‎باشد. هنوز این قوم فتنه گر به دنبال افرادی همچون آیشمن‎ها که همدست و مشاور سردمداران صهیونیست در آلمان نازی بودند، می‎باشند که دیگر جز پوست و استخوانی از آنها باقی نمانده است. ادارة‌ مهاجرت آمریکا ازجمله سازمانهایی است که برای پیدا کردن رؤسای نازی فعالیت دارد.

جالب آنکه وقتی در یک مصاحبه تلویزیونی از اباابان وزیر امورخارجه اسرائیل دربارة بورمن آجودان هیتلر سؤال شد، او با بی اعتنایی گفت: ((زیاد پایبند این نوع مسائل نیستم.)) و معتقد نبود که این مردمان بدبخت که ((در پاراگوئه یا برزیل زندگی می‎کنند،‌برای بازجویی آورده شوند.)) از این طرز بیان، سروصدای صهیونیستها بلند شد و فریادشان به آسمان رفت که او به آرمان ما خیانت کرده است و باید از شغل خود استعفا دهد این مسئله در زمان نخست وزیری گلدامایر بود. او زیاد به این مطلب توجه نکرد؛ لکن وقتی مناخیم بگین قصاب دیریاسین به نخست وزیری رسید،‌از اباابان خواست تا استعفاد دهد. لذا اباابان وقتی در سال 1970 به آلمان غربی مسافرت کرد، قبل از اینکه تشریفات رسمی را به عمل آورد و به دیدار ویلی برانت برود،‌یکسره به محل ((کوره آدم سوزی داخائو))35 ‌رفت و در برابر ارواح بی گناهان که با توطئه قوم خود سوختند تا کشور اسرائیل تأسیس شود، سر تعظیم فرود آورد.

هیتلر که خود چنان که در وصیتنامه‎اش نوشته است قربانی توطئه صهیونیستها شده و جانشینانش را هم همچنان در یک فضای شرم قرار داده است، وقتی ویلی برانت برای امضای قراردادی در مورد تعیین خط مرزی بین دو کشور آلمان و مجارستان رفت، در برابر بنای یادبود کشته شدگان یهود با شرم زانو زد و ادای احترام کرد. در حقیقت، این احساس شرم، خجلت در برابر تاریخ انسانهاست که حاصل اعمال تجاوز کارانة نازیها می‎باشد، ولی متأسفانه آلمانها برای شستن این خط تاریک از تاریخ کشورشان آن را با خون آلودند. باقیماندگان نازیها با کمک در ساخت کوره‎های اتمی اسرائیل، جنایات احتمالاً ناخواسته هیتلر را تکیمل کردند؛ یعنی جنایت روی جنایت.

وقتی ویلی برانت از اسرائیل دیدن می‎کرد،‌ همراه با گیدئون هوزنر 36 دادستان یهود در جلسة محاکمه آیشمن همچون گناهکاران شرکت کرد. هیتلر متأسفانه کاری کرد که دولت آلمان همچنان خود را در برابر اسرائیلیان گناهکار می‎شناسد . در حالی که آنها خود قربانی یک حیلة مزورانه صهیونیستها شده‎اند و چه قهقهه‎هایی که سردمداران صهیونیست بر این احساس خجلت آلمانیها نمی‎زنند. آلمانیها کراراً گفته‎اند که ما برای جبران گذشته، باید همة‌کوشش خود را برای کمک به دولت اسرائیل به کار بریم، لذا با اعطای کمک 9/3 میلیون دلاری به عنوان غرامت، پس از دولت آمریکا بزرگترین رقم کمک مالی را به آن کشور کرده‎اند.))

بهره‎برداری مزورانة صهیونیستها از مسئلة‌((هالی کاست))

هر وقت دولت اسرائیل احتیاج به اسلحه و مهمات بیشتری برای به خاک و خون کشیدن بی‎گناهان عرب فلسطینی دارد، و می‎خواهد که با زور اسلحه سرزمینهای اشغالی سال 1967 را منضم به خاک اشغال قبلی کند، فوراً مسئلة هالی کاست یا کوره‎های آدم سوزی هیتلر را به میان می‎کشد و رنجهایی را که ((قوم برگزیده)) در طول تاریخ برده‎اند، عنوان می‎کند،‌ولی از سوزاندن و نابود کردن آوارگان فلسطینی که با بمبهای آتش‎زا و یا حتی با اسلحه‎های گرم سربازان در شهرها و دهات فلسطین صورت گرفته است،‌ بحثی به میان نمی‎آید.

این گروه فتنه‎گر که حقیقتاً از این نظر ((قوم برگزیده))اند، برای آنکه کودکان آمریکایی را شستشوی مغزی دهند و با جنایات خود همراه سازند،‌ در کودکستانها و مدارس ابتدایی،‌به جای قصه‏های شیرین کودکانه،‌داستان کوره‎های آدم سوزی را با آب و تاب بسیار می‎نویسند و در دسترس آنان قرار می‎دهند. ادارة‌ فرهنگ آمریکا نیز با بی‎توجهی از کنار آن می‎گذرد. در سال 1961 کتابی در مورد دستگیری آیشمن، همکاری قدیمی رهبران صهیونیست و کشتن او به عنوان جنایتکار جنگی چاپ و در دسترس نوجوانان گذاشته شد. نویسندة کتاب 37 با افتخار بسیار مدعی شد که :‌((… این برای جامعه لازم است… برای نسل جوان مفید است.)) نسل اندر نسل باید هیتلر را بشناسند. مسئله نباید کهنه شود و رنگ گذشت زمان را به خود گیرد.

همدستان هیتلر در این فاجعه آفرینی
تأسف در این است که همه از جنایات هیتلر سخن می‎گویند؛ ولی تاکنون کمتر کسی به دنبال آن بوده است که پرده از چهرة‌کثیف گناهکاران واقعی این جنایت بزرگ تاریخی بردارد و به نقش صهیونیستها در این جنایت هولناک بیندیشد. چه شد که بانکداران بین‎الملی و سرشناسان فراماسون یهود که جملگی از نزدیکان هیتلر و یاران او بودند، برای جلوگیری از آن وقایع دردناک، اقدامی نکردند. در این زمینه،‌ وزیر دارایی کابینة روزولت، هنری مورگنتا صراحتاً عنوان کرده است: ((از اوت 1942 به این طرف ،‌ما در واشنگتن می‎دانستیم که نازیها در نظر دارند کار ریشه کنی کامل یهودیان را به پایان برند.

طی یک سال و نیمی که از این ماجرا می‎گذشت، وزارت امورخارجه در این مورد عملاً کمترین اقدامی ]جهت جلوگیری[ نکرده بود.))38

آیا این عدم توجه به نقشه‎ای که در حال تکوین بود و نه تنها دولت آمریکا، بلکه رؤسایی از صهیونیستها همچون حیم وایزمن از آن اطلاع داشتند، ولی پرده از روی آن توطئه سری بر نداشتند، دلیل قاطعی در همدستی صهیونیستها و یارانشان به هیتلر نیست؟ شک نیست که ((دورة‌ نازیها یکی از بدترین مراحل، اگر سیاه‎ترین نباشد، در تاریخ تمدن انسانها می‎باشد))بدیهی است که کشتن ((شش هزار)) انسان بی‎گناه ـ اگر این آمار صحت داشته باشد ـ چیزی نیست که بتوان نادیده گرفت؛ ولی تعجب آورتر از سکوت انسانها در برابر آن جنایات بزرگ این است که، زجر کشیدگان دیروز،‌شکنجه دهندگان امروزند. در اینجاست که انسان به فکر می‎افتد که اینها چگونه انسانهایی هستند؟

بن هخت 39 که از جمله اولین طرفداران تشکیل دولت یهود در فلسطین است، در یکی از کتابهای خود، رهبران صهیونیسم بین‎الملل را محکوم می‎کند به اینکه آنها همگی از طرح و نقشة هیتلر کاملاً آگاه بودند و می‎دانستند که چه بر سر یهودیان خواهد آمد؛ لکن همکیشان خود را از نقشة‌ در شرف انجام، آگاه نکردند و راه گریز را به آنها ننمودند. تعجب آور است که او نمی‎دانست کبریت برای روشن کردن کوره در دست خود آنها بود . بن هخت علیه رادولف کستنر 40 که از اعضای عالی رتبة اسرائیل است، ((برای همکاری در کشتار یک میلیون یهودی مجارستانی اعلام جرم کرد.))نامبرده از نزدیکان و همکاران آیشمن بود و پس از اتمام وظایف محوله به فلسطین رفت. در آن جا، تغییر نام داد و خود را ((اسرائیل)) نامید و در کنار بن گورین و گلدا مایرها درحزب ماپام به فعالیت پرداخت. او خود اعتراف کرده در ((تصفیة هزاران یهودی مجارستانی)) دست داشته است.

بن هخت همة‌ رهبران صهیونیست را که از کشتار بی‎گناهان یهودی مطلع بودند و مهر خموشی بر لب زده بودند، محکوم کرد و نوشت:‌((که آنها بخوبی می‎دانستند که میلیونها یهودی و خویشاوندانشان در کوره‎های آدم سوزی خواهند سوخت و یا به دار آویخته می‎شوند.))؛ ولی دم بر نیاوردند و بدون اعتراض و با بی‎تفاوتی از کنار آن گذشتند . آنها به دنبال هدفی بودند که این سلسله عملیات، مقدمات آن بود. رهبران صهیونیست حتی نحوة عمل و محل کشتار آنان را نیز می‎دانستند، ولی آن قربانیان را آگاه نکردند. آنها همگی قربانی اهداف شوم رهبران صهیونیست شدند، منتها به دست هیتلر و یارانش. برای رهبران صهیونیست بین‎الملل تشکیل ((دولت یهود در فلسطین)) مهمتر از حفظ جان یهودیان بود.

((کشتار یهودیان هنگری در حالی اتفاق افتاد که یکی از رهبران آنها رادلف کستنر با آیشمن، و سایر یاران هیتلر همچون هیملر و همکار او ستوان کورت بخر 41 عاملین این جنایت، دوستی نزدیک و مراوده داشت. جالب توجه آنکه با وساطت کستنر،‌ستوان کورت بخر از دادگاه نورنبرگ نجات یافت.))42

در سال ((1966)) مجله اشپیگل آلمان نکتة‌جالبی را فاش ساخت که آوردن آن در اینجا مناسب است. در آن پرده‎دری آمده است:‌((ریخرت 43، از عاملین دفتر اطلاعاتی انگلیس در فلسطین،‌ بیش از هر چیز توجه دستگاه اطلاعات آلمان را به خود جلب کرده بود. این دفتر اطلاعات، سازمان هاگانا خوانده می‎شد.)) که بن گورین ریاست عالیه آن را به عهده داشت. ((در قرار گاه فرماندهی کل این ارتش ((هاگانا) مخفی،‌(شخصی به نام) فیول پولکس44 کار می‎کرد. این شخص، ((رئیس دستگاه اطلاعاتی نازیها در سوریه و فلسطین بود.))نامبرده در حالی که ((با آدمکشان خود (اعضای هاگانا) به تأمین نیازمندیهای خارجی آلمان)) از قبیل تأمین منابع حصول ارز ((کمک می‎کرد… با شور و اشتیاقی مشابه به تأمین احتیاجات داخلی نازیان اشتغال داشت.))45

یوری ایوانف در تحقیقات خود به این نکته رسیده است که شخصی به نام دکتر نوسینگ نیز از همکاران فیول پولکس و از رهبران صهیونیستها بود که: ((… با شرکت نازیها نقشه‎ای را برای (نابودی) یهودیان تهیدست و سالخوردة آلمان طرح کرده…)) است. او با تمسخر ادامه می‎دهد که : ((آری! میزان وفاداری و اخلاص این رهبر بر جستة‌صهیونیست نسبت به امپریالیسم آلمان تا بدین حد بود.))46

ایوانف معتقد است: ((بسیار احمقانه خواهد بود اگر هجوم یهودیان را به فلسطین، حاصل شقاوت و ستم نازیها بدانیم.)) چنانکه آدلمن یکی از رهبران صهیونیستها در اعتراف نامة خود نوشته است:‌((یهودیان بدین منظور به فلسطین رفتند که حکومتی ملی در آن جا تأسیس کنند؛ نه اینکه جان خود را نجات دهند.))47

نکتة‌ جالب توجه و قابل تأمل این است که رئیس ادارة مهاجرت یهودیان به فلسطین که ((مورد حمایت نازیها بود))،‌ لویی اشکول نخست وزیر سابق اسرائیل بود. نامبرده با همکاری آدلف آیشمن از همان وقت،‌اردوگاههایی را برای آماده کردن جوانان جهت رفتن به اسرائیل و زندگی در کیبوتص تأسیس کرد.

تقریباً شانزده سال پس از جنایات نازیها، خاخام موشه شون فلد 48 مطالبی را که در کتاب بن هخت آمده، تأئید کرده و نوشته است: ((رهبران صهیونیست فقط به تشکیل دولت اسرائیل می‎اندیشیدند و نه نجات جان یهودیان.)) آنان اجازه دادند که هزاران نفر از قومشان کشته شوند تا به هدف خود برسند. صهیونیستها حتی از رساندن آذوقه به ((یهودیان گرسنة‌ اروپایی )) در طول جنگ کوتاهی می‎کردند تا آنان را مجبور کنند که به صهیونیسم بپیوندند . ((… سازمانهای صهیونیستی که اردوگاههای آوارگان یهودی را اداره می‎کردند، برای وادار کردن آنان به قبول صهیونیسم و الحاق به ارتش یهود در فلسطین.. دست به یک رشته عملیات جنگی زدند.))49

آلفرد لی لی ینتال در فصل سیزدهم کتاب خود تحت عنوان ریشة‌ گناه از یک موافقتنامة‌ سری بین دولت نازی و صهیونیستها دربارة‌ مهاجرت غیر قانونی یهودیان به اسرائیل پرده برداشته است و می‎نویسد:‌((… حتی مأمورین گشتابو (ss ) به دنبال یافتن راههای دیگری بودند که باعث شود اروپائیان از یهودیان بیشتر متنفر شوند.))50

از آن جایی که مهمترین تزی که یهودیان پیوسته از آن حداکثر استفاده را برده‎اند و همچنان می‎برند، مسئلة ((یهود آزاری)) یا ((ضد یهود)) است و سردمداران صهیونیسم به آن چشم امید دوخته بودند،‌ لذا یوری ایوانف ضمن تأئید نظر لی لی ینتال در کتاب خود به نام صهیونیسم نوشته است: ((… عقد اتحادی مخفی بین صهیونیسم و فاشیسم به هیچ وجه غیر طبیعی به نظر نمی‎رسد.)) با توجه به خونسری و سکوت سردمداران صهیونیسم در برابر فجایع نازیها، این نظریه در کج راهه نیست و دلیل محکمی بر گفتة لی لی ینتال می‎باشد.

اسحق گروئن بوم 51 که ریاست کمیتة‌نجات صهیونیستها را برای مدتها بر عهده داشت،‌ فاش کرده است که : ((وقتی (نازیها) از من پرسیدند که آیا حاضری برای نجات یهودیان از صندوق صهیونیستی پول بدهی؟ گفتم نه؛ زیرا باید این یهود آزاری نازیها دنیا را به نفع ما تکان می‎داد)).52 صهیونیستها معتقد بودند که باید در این راه ،‌گروهی، هر اندازه کثیر فدا می‎شدند تا آنان به هدف خود که بازگشت به فلسطین بود،‌برسند. لذا آنها با یک موافقت ضمنی با آیشمن‎ها، یهود آزاری را به حد اعلای خود رساندند. این بود که بن گورین رئیس سازمان یهودیان آلمان در نهایت خونسردی به واقعه می‎نگریست و حیم وایز من مهر سکوت بر لب نهاده بود.

آدلف آیشمن تنها کسی بود که از نقش پشت پردة‌نازیها و ارتباط آنان با صهیونیستها مطلع بود. نامبرده با سازمان تروریستی هاگانا ارتباط و همکاری نزدیک داشت. به نوشتة هاینتس هوهنه طی ایام قتل و غارت یهودیان که با اسم رمز ((شب بلورین)) آغاز شد،‌دو تن از نمایندگان موساد وارد مقر هیتلر شدند. آنها پیشنهاد کردند که در انجام برنامة‌ صهیونیستها مبنی بر آموزش مجدد یهودیانی که آمادة‌رفتن به فلسطین‎اند، تسریع شود ((… وسایط نقلیه‎ای که برای انتقال یهودیان در اختیار موساد گذاشته شده بود، نمی‎باید فلسطین را به عنوان مقصد سفر اعلام دارد. این یکی از شرایطی بود که دستگاه اطلاعاتی آلمان قائل شده بود.))53

در سالهای آخر جنگ ،‌ همة‌ جهان از جنایات نازیها مطلع شده بودند؛ لکن ((صهیونیستها که در همة‌ آن جنایات شریک بودند،‌ناشناخته باقی ماندند)) و با استفاده از راههای مختلف و ((وسایل و امکاناتی که)) همدستانشان در اختیار آنان گذاردند،‌از مجازات که رستند هیچ، بلکه به آرزوهای دیرینه خود نیز که از جمله، تشکیل دولت مستقل یهود در فلسطین بود،‌رسیدند.

با توجه به مطالب یاد شده، آیا این سوء ظن نزدیک به یقین ایجاد نمی‎شود که هیتلر هم فدای یک توطئه سری شده و در تار عنکبوت ((گروه سیصد نفری)) اسطوره‎های صهیونیستها به دام افتاده باشد؟‌ مردی که در تمام سخنرانیهایش می‎گفت:‌((من از میان مردم برخاسته‎ام. در مدت پانزده سال به آرامی همراه با مردم این جنبش را رهبری کرده‎ام. هیچ کس مرا در رأس این مردم قرار نداده است. ترقی من به وسیله مردم بوده است من در میان مردم باقی خواهم ماند و به سوی مردم بازخواهم گشت. هدف این است که رهبری از من، مردمی‎تر وجود نداشته باشد))54 یکباره به توطئه آتش افروزان بین الملل به بیراهه کشیده شده و با آبروی خود و هموطنانش به قماری وارد شود که یهودیان بیشترین برد را داشتند و کشوری به نام اسرائیل در سرزمینی غصب شده تشکیل گردد که هدف اولیة‌صهیونیستها بود و ملت آلمان در یک حالت انفعالی رها شدند.

در اینجا بی‎مناسبت نمی‎دانم از توصیة چارلز کرین 55 کارخانه‎دار معروف و بزرگ آمریکا به ویلسن رئیس جمهور، نکته‎ای بیاورم. او که ازجمله ضد صهیونیستهای آمریکایی بود و همچون هنری فورد آنان را در آمریکا موجب عذاب،‌و همة‌مشکلات را هم ناشی از اعمال خلاف انسانی آنان می‎دانست، به رئیس جمهور نصیحت می‎کرد که :‌((یک نوع معاهده‎ای با دنیای اسلام بسته شود که به موجب آن،‌ پیروان محمد(ص)‌علیه یهودیان که فلسطین را اشغال کرده‎اند، حمایت شوند.))56 او معتقد بود که : ((صهیونیستها دست کمی از هیتلر ندارند. پس بگذارید که هیتلر به راه خود برود.))

کشتار آلمانی‎ها به دست یهودیان
تا اینجا،‌ صحبت از رنجهایی بود که یهودیان از ستمگریهای هیتلر و همدستان صهیونیستش برده‎اند، ولی آیا هرگز دنیا به زجرهایی که آلمانی‎های بی گناه پس از اتمام جنگ از دست صهیونیستها و یهودیان متعصب کشیده‎اند، اندیشیده است؟ مجلة نیوزویک در ماه می 1995 مقاله‎ای با عنوان آلمانیها را بکشید! نشر کرده و در آن،‌از کشتار آلمانیها در ماههای آخر جنگ ، داستانها آورده است. کشتاری که هدف فقط زنان، کودکان و پیران بوده‎اند. او از درد و رنجی که هزاران هزار آلمانی که در چک و اسلواکی دستگیر و درکمپهای کار اجباری سیبری، به کار گماشته شدند، حکایت کرده و چنین نوشته است: ((آیا دنیا به وضع بد میلیونها آلمانی در ماههای آخر جنگ ،‌توجه کرده است؟!)) مردمی که هیچ دستی در کشتار یهودیان نداشته‎اند، ولی تاوان آن را پرداخته‎اند. این مسئله‎ای است که دنیا فراموش کرده و فقط به هالی کاست چسبیده است. دولت آلمان که خود دچار یک حالت انفعالی است، فراموش کرده است که شهروندان او، تاوان جنایات مأمورین گشتاپو را به بدترین وجهی پرداخته‎اند و گمان نمی‎رود که لازم باشد او بیش از این سر تعظیم در برابر صهیونیستها فرود آورد.

در آن مقاله،‌ رئیس جمهور چک و اسلواکی کشتار آلمانیها و یهودیان را یکجا نقل و آن را یکسان و عملی غیر انسانی خوانده است. او ضمن عذرخواهی از دولت آلمان پس از جنگ گفت :‌((زمان عذرخواهی گذشته است و هر نوع مقایسة دردو رنج آلمانیها با انبوه کشتار یهودیان توسط نازی‎ها بی‎فایده است، و دردی را درمان نمی‎کند.)) آنچه مسلم است، مردم کوچه و بازار در آلمان،‌ تاوان قساوتهای طرح ریزی شدة توطئه گران را پرداخته‎اند. ((این،‌یک تاریخ ابدی است)).


پانوشتها:

1. sergyei A. Nilus. World Conquest through the world Government . translated by Victor E. Marsden.

2. ترجمه و تلخیص محمود طلوعی،‌ غولهای تاریخ، صفحه 401.

3. هیتلر تحت تاثیر فلاسفة‌رومانتیک که ((طبیعت را به عنوان بهترین مدل برای هستی انسان)) می‎دانستند، قرار داشت. او معتقد بود که حیات ملتها،‌نژادها ،‌فرهنگها و اقالیم،‌توسط همان قوانین طبیعی سلامتی و بیماری که به زندگی افراد نظارت دارد،‌ کنترل می‎شود همة‌ این مسائل تابع قوانین طبیعی است. واحد حقیقی، طبیعت ملت است و سلامت ملتها بر پایة‌ اصول و قوانین طبیعی است . کلیمیان،‌ ویروس مقاومت در برابر مرض می‎باشند. اختلاط ملت باعث ضعف آنها می‎شود و نتیجتاً سلامت جامعه را از بین می‎برند. او یهودیان را همان میکروب مورد وحشتی می‎دانست که درخت انسانیت را خشک می‎کند. همه نگرانیهای هیتلر این بود که مبادا اختلاط آنان با نژاد آریا که از دید او نژاد برتر بود باعث تباهی و فساد آن شود. او معتقد بود که خداوند طبیعت را سالم خلق کرده است؛‌لذا هرچه را که باعث درد و مرض طبیعت می‎شود،‌باید از آن دور کرد. او صهیونیستها را مثل میکروب مرض سفلیس می‎دانست که به سختی از آن وحشت داشت. می‎گفت:‌((معتقدم با ایستادگی در برابر یهودیان بر اساس خواست قادر متعال عمل می‎کنم.)) عجبا!‌قومی خود را برگزیده می‎خواند و دیگری نابودی آنها را خواست خدای بزرگ. صفحات 39 تا 44 کتاب ((رهبر ومردم))

J.P. Stern – Hitler, The Fuhrer and the people, Fontana Press, 1990.

یکی از اولی کسانی که در مجامع جهانی نقش یهودیان را جستجو کرد، شخصی به نام ((آلفرد روزبرگ))‌بود. او معتقد بود که جنگ جهانی اول را صهیونیستها برپا کرده‎اند. انقلاب روسیه هم محصول فکر یهودیانی همچون تروتسکی، زینوویف و کامنف بود. او معتقد بود که صهیونیستها با نفوذ در بعضی از تشکیلات بین المللی مانند فراماسونری ، تلاش برای قبضه کردن اقتصاد جهانی و در نهایت قصد سلطه بر سراسر جهان را دارند. <<شاید تعجب کنید اگر بگویم که لنین وقتی از اروپا برای برپایی حکومت بلشویکی به روسیه می‎رفت محموله‎ای طلا به ارزش 5 تا 6 میلیون دلار به همراه داشت. که کلاً از طریق چند سوسیالیست آلمانی بسیار ثروتمند همچون الکساندر هلفند Alexander Helphand و ماکس واربرگ یهودی روسی اخراجی پرداخت شده بود.>> تروتسکی که در نیویورک به حال تبعید به سر می‎برد و به عنوان یک خبرنگار جنگی مشغول فعالیت بود، همراه با 179 انقلابی دیگر در کانادا به دام افتاد و با حمایت ((سر ویلیام وایزمن )) یهودی،‌با یک دستور سه کلمه‎ای ((بگذارید تروتسکی برود)) او با یک پاسپورت امریکایی برای همکاری با لنین به روسیه رفت. شما در اینجا پنجة توطئه گران بین المللی را نمی‎بینید؟

4. Peter Grose , op .cit, P . 97.

5. ترجمه و تلخیص محمود طلوعی،‌غولهای تاریخ، صفحه 384.

6. در اینجا ،‌ذکر چند نکته ضروری است:

اولاً روچیلد ((کارشناس امورمالی ((سیسل رودز)) یهودی،‌نمایندة‌ دولت استعمارگر بریتانیا در کشور آفریقایی ((رودزیا)) بود که با استخراج طلا و الماس آن کشور، لقب ((سلطان طلا)) گرفت؛ (زیمبابوه و رودزیای کنونی. )

ثانیاً – ((رودز))‌از سرسپردگان انجمن سری موسوم به ((میزگرد)) که به دنبال تأسیس ((حکومت جهانی)) بود، می‎باشد. این انجمن برای نخستین بار در انگلیس پی‏ریزی شد.((سیسل رودز)) در توطئه‎ای به منظور تأسیس ((حکومت جهانی)) عمیقاً فرو رفته بود و از ماسونهای اولیه بود. به اعتقاد دکتر ((کویگلی)):‌((هستة مرکزی این ] انجمن سری[ در مارس 1891 با استفاده از پول ((رودز)) تشکیل شد. این سازمان از طرف روچیلد توسط ((لد آلفرد میلنرMilner )) اداره می‎شد. شخص اخیر کسی بود که مخارج انقلاب بلشویکی روسیه را تأمین می‎کرد. اعضای این انجمن سری ،‌ همان ماسونها بودند. برای اطلاع بیشتر به کتاب هیچ کس جرأت ندارد آن را توطئه بنامد فصل پنجم ،‌ تأسیس تشکیلات مراجعه شود.

در حقیقت مبتکر انجمن سری ((ماسونری)) شخصی یهودی بود به نام ((آدام وایزهاب))‌موجود بی عاطفه و شروری که در اول می سال 1776 فرقة روشنفکران را به منظور توطئه برای کنترل جهان پایه گذاری کرد. نقش این فرقه در انجام عملیات مخوفی که ((به حکومت وحشت)) معروف شد،‌غیر قابل انکار است)) به صفحه 135، کتاب هیچ کس جرأت ندارد …)) مراجعه شود.

7. گاری آلن، هیچکس جرأت ندارد آنرا توطئه بنامد. ترجمة دکتر عبدالخلیل حاجتی، چاپ رسا، 1368،‌صفحه 68.

8. گئورکی تئودورف ،‌کتاب تبهکاران تل آویو، صفحه 68.

هیتلر در سال 1919 به حزب کارگران آلمان پیوست و چندی بعد آن را به حزب ] کارگران ناسیونال سوسیالیست آلمان [ که کلمة‌ نازی مخفف این نام به زبان آلمانی است،‌تبدیل کرد. هیتلر برای حزب خود علامت صلیب شکسته را ((که علامت پاکی و برتری نژاد آریا بود)) انتخاب کرد. به کتاب سه چهره و یک جنگ، مجموعه مقالات،‌ترجمه کاوه دهقان،‌انتشارات اشرفی، سال 1345 ،‌صفحه 67 مراجعه شود. نویسندة‌ این مقاله ،‌ ((ویلیام شامیرر)) است.

9. همان کتاب ،‌صفحه 667.

10. علی اوغور کنگرة صهیونیستها،‌صفحه 18.

11. علی اوغور کنگرة صهیونیستها، صفحه 18.

12. Quigley

13. گاری آلن، هیچ کس جرأت ندارد آن را توطئه بنامد،‌صفحه 19.

14. Alfred . M. Lilienthal – the zionst connection. P.461.

15. گاری آلن، هیچ کس جرأت ندارد …، صفحه 28.

16. سخنرانی خاخام ریشون در کتاب Le Protocole des sages de zion صفحه 71 ثبت شده است. این کتاب در سال 1906 توسط راژر لامبل از روسی به فرانسه ترجمه شده و در موزه بریتانیا موجود است. ترجمة‌ فارسی آن به نام ]پروتکل یهود[ و صهیونیسم چه می‎خواهد؟ توسط داریوش فرهنگ به چاپ رسیده است. انتشارات والعصر.

17. زعمای قوم یهود در نهایت بی شرمی پیروان مذاهب الهی دیگر را کافر می‎نامند.

18. علی اوغور کنگره‎های صهیونیستها ، صفحه 18.

19. Peter Grose. op . cit, P.117-1983.

20. Walter Rethenu

21. Weiner Frei Presse.

22. Sergyei A. Nilus. op. cit, P.11.

23. Jean Isoulet

24. Jewish Alliance Israelite Universal.

25. کتاب فوق، صفحه 11.

26. Sergyei A.Nilus, op. cit, P.15,16.

27. آخرین مرحلة گردش این مار، کشورترکیه استکه از هم اکنون با امضای قرارداد نظامی با دولت صهیونیستی ، مار این سمبل صهیونیستها دهان کثیفش را به سوی ترکیه گشوده است. متأسفانه ترکیه روزی از این حقیقت تلخ مطلع خواهد شد که در دل این مار کثیف حل شده است. در میان بلادی که مطابق کتاب مقدس جزء موطن اصلی یهودیان قمداد می‎شود، به قسمتی از آناطولی ترکیه نیز بر می‎خوریم . در چنین موقعیتی ،‌برنامة آتی صهیونیسم اخراج مردم ترکیه است. … قسطنطنیه به روی نقشه، آخرین نقطه‎ای است که مار سمبول صهیونیسم قبل از رفتن به اورشلیم از آن خواهد گذشت. صفحه 100،‌کتاب کنگره‎های صهیونیستها مراجعه شود. کشور ترکیه از آغاز آماج توطئه صهیونیستها بوده است . در آن روزهایی که هرتزل به دنبال تاسیس دولت یهود در فلسطین بود، با سلطان عبدالحمید امپراتور عثمانی ملاقات کرد و نقشه خود را با او در میان گذاشت و پیشنهاد کرد که در برابر پرداخت قروض ، سلطان اجازه دهد یهودیان در فلسطین که در آن زمان جزء‌ مستعمرات ترکیه بود، دولت یهود را تشکیل دهد. سلطان تقاضای او را رد کرد و گفت: ((مردم من برای تصرف این سرزمین با خون خود آن را آبیاری کرده‎اند.. بگذارید یهودیان میلیونها پول خود را نگه دارند)). به صفحه 11 کتاب اسرائیل به چه قیمت نوشته آلفرد لی لی ینتال مراجعه شود. سلطان حتی در برابر وساطت ((کایزر آلمانی)) که گمان می‎کرد،‌اگر دولت یهود در فلسطین تشکیل شود، فرهنگ و زبان آلمانی در آن جا رایج خواهد شد،‌نیز مقاومت کرد . وقتی هرتزل از حمایت سلطان عثمانی مایوس شد توطئه و نقشه قتل او توسط سازمان بین الملی صهیونیسم کشیده شد. و برای انجام آن پای ارامنة‌ ترکیه را که جزو ناراضیان جامعة‌ آن روز ترک بودند،‌به میان کشیدند و دست ترور صهیونیسم از آستین آنان بیرون آمد. سوء قصد به جان سلطان عبدالحمید به جایی نرسید، ولی کشتار ارامنه را به دنبال داشت،‌بن گورین به دلیل این اغتشاش که در سال 1915 انجام گرفت، به زندان افتاد. جالب آنکه طراح واقعی نهضت جوانان ترک که به رهبری آتاتورک انجام شد، نیز صهیونیستها بودند.

28. دنیا بازیچة یهود، محمد شیرازی،‌ترجمه هادی مدرسی،‌صفحه 29.

29. Sergyei . A Nilus, op .cit, P –14.

30. Sergyei . A Nilus, op .cit, P –14.



31. همان کتاب و همان صفحه.

32. Holocaust ((هالی کاست)) یک واژة عبری – یونانی است.(( [ olah] از لحاظ ادبی مفهوم ]چه چیز به وجود آمده [ دارد.))از لحاظ کتاب مقدس (بایبل)‌به معنای ((قربانی سوخته)) می‎باشد. ولی وقتی برای نشان دادن جنایات نازیها به کار برده می‎شود، قربانیانی را که مشرکین برای جلوگیری از خشم خداوندان خود انجام می‎دادند، به خاطر می‎آورد. کتاب جنگ علیه یهودیان loay Dawidowicz ،‌ چاپ سال 1933- 1945 صفحه ، 817.

33. A. M. Lilienthal. P.461.

34. Martin Borman

35. Dachau

36. Gideon Hosner

37. Wiesen thal

38 . یوری ایوانف،‌ صهیونیسم، صفحه 142.

39. Ben Hecht

40. Rudolf Kastner

41. Kurt Becher

42. A.M. Lilienthal, The ionist Connection, P.460-485.

43. Reichert

44. Feivel Polkes

45. یوری ایوانف، ‌صهیونیسم، صفحات 128- 129.

46. همان کتاب، صفحه 129.

47. همان کتاب، صفحه 130.

48. Shon Feld

49. یوری ایوانف، صهیونیسم، صفحه 149.

50. A.- M – Lilienthal. The zionist Connection P- 405.

51. Yizechak Gruenbaum

52. ((ویلنر مایر)) یکی از نمایندگان متدین مجلس اسرائیل، پس از محکوم کردن جنگ 1967گفت : شعار ضد یهود که مهمترین اسباب برانگیختن احساسات بشر دوستانه می‎باشد،‌ (( هرگز به حال هیچ ملتی مفید نبوده است؛ نه کسانی که سیاست تبعیض نژادی را علیه یهودیان اعمال کردند و نه یهودیانی که همان سیاست را علیه اعراب به کار می‎بردند.)) به صفحه 197 صهیونیسم، نوشته یوری ایوانف مراجعه شود.

53. یوری ایوانف، صهیونیسم، صفحه 138. برای اطلاع بیشتر از همکاران صهیونیست‎ها و سازمان اطلاعاتی آلمان نازی به فصل سوم کتاب صهیونیسم ، نوشتة یوری ایوانف ،‌ترجمة‌ابراهیم یونسی مراجعه شود.

54. J.P. stern Hitler. the fuhrer and the people. P.9.

55. Charles Crane.


نوشته شده در  جمعه 87/3/17ساعت  9:18 عصر  توسط .... 
  نظرات دیگران()

بسم الله الرحمن الرحیم

پژوهشگر: عذرا خطیبی

چکیده: طراح کشتار یهودیان به دست هیتلر که بود؟ خود او یا رؤسای فراماسون یهود و اعضای سازمان صهیونیسم بین الملل؟ مگر نه اینکه هرتزل مؤسس این مذهب ضد بشری، گفته بود که: "کار تأسیس دولت یهود به سامان نمی رسد، مگر اینکه هدف به صورت یک مسئله سیاسی ، افکار جهانیان را به خود جلب کند؟" و مگر همین مسئله کوره های آدم سوزی نازیها نبود که احساسات عالی انسانها را تحریک و به نفع یهودیان تجهیز کرد، و آنان را به پایکوبی واداشت؟
_____________________________________________

هولوکاست1؛ معامله پنهانی

"صهیونیسم، اسم ظاهری برای توطئه است." تئودر هرتزل


آیا او همان غول ستمگری است که در اذهان من و شما و همه وجود دارد؟ یا دست فتنه گری از احساسات ضدیهودی، او سوء استفاده کرده و به قول معروف، چاقو را به دست او داده است؟ اشتباه نشود! من نمی خواهم کسی را که از جمله جانیان عالم است، تطهیر کنم. ولی براستی آیا هیتلر مجرم واقعی بود؟ یا توطئه گران آتش افروزی، شرکای جرم او بودند؟ طراح کشتار یهودیان به دست هیتلر که بود؟ خود او یا رؤسای فراماسون یهود و اعضای سازمان صهیونیسم بین الملل؟ مگر نه اینکه هرتزل مؤسس این مذهب ضد بشری، گفته بود که: "کار تأسیس دولت یهود به سامان نمی رسد، مگر اینکه هدف به صورت یک مسئله سیاسی ، افکار جهانیان را به خود جلب کند؟" و مگر همین مسئله کوره های آدم سوزی نازیها نبود که احساسات عالی انسانها را تحریک و به نفع یهودیان تجهیز کرد، و آنان را به پایکوبی واداشت؟

به اعتقاد پیتر گروس نویسنده کتاب اسرائیل در ذهن آمریکائیان: "سال 1945 برای یهودیان، خوشحالی امیدبخشی به همراه داشت. چه با اعمال نازیهای ستمگر، آرزوی یهودیان باقیمانده اروپایی که انتقال از محله یهودیان اروپا بود، مورد توجه فوری قرار گرفت و نقشه تشکیل کامنولث یهودیان در یک فضای همدردی جهانیان مورد تأئید واقع شد."2



برای رؤسای صهیونیسم و اعضای سازمانهای تروریستی یهود، همچون بن گورین، مناخیم بگین، اسحق شامیر، شارون و امثالهم که کشتی مهاجرین یهودی را در سال 1947 در بندر حیفا غرق کردند و گناه آن را به گردن دولت انگلیس انداختند تا راه برای ورود تعداد بیشتری از مهاجرین یهودی باز شود، تهیه طرح سوزاندن آنان در کوره ها به دست هیتلر مشکل بود؟ آن را جز یک حقه کثیف گانگستری می توان دانست که تنها از عهده "دستهای پاک" آنان ساخته بود. آیا در موقع به آتش کشیدن کشتی ای که تعدادی یهودی بی گناه را حمل می کرد، هیتلر در میان آنان بود؟ این جماعت که از چنین جنایاتی برای تحریک احساسات انسانها در رسیدن به اهداف خود روگردان نبودند، نمی توانستند طرح کشتار هزاران نفر یهودی را به دست هیتلر، دشمن یهود، پیاده کنند تا به خواست خود که تأسیس دولت یهود بود، برسند؟



یوری ایوانف که در کتاب صهیونیسم در زمینه از بین بردن مسافرین کشتی ها چنین نوشته است: "در میان بسیاری از علل ناشناخته اقدام به این کار، علت و موجبی آشکار بود. پیش از منفجر کردن کشتی پاتریا و سرنشینانش، صهیونیستها افسانه ای را که در خصوص مورد بی سابقه ای از خودکشی دسته جمعی مردمی که [مرگ را بر جدایی از وطن ترجیح دادند] جعل کردند. پیش بینی می کردند که مرگ این عده و شیوع خبر آن روح صهیونیسم را در همه جا تحکیم خواهد کرد ..."3



درهمان کتاب، ایوانف از قراردادی بین آیشمن همدست خود آنان در ارتش هیتلری و نمایندگان سازمان هاگانا سخن به میان آورده و نوشته است: "در سال 1944 طی قراردادی که بین آیشمن در ازای دریافت ده هزار کامیون مورد تقاضای آنان که برای حمل و نقل واحدهای خویش و تمرکز آنان در بخشهای کم آسیب تر نیاز داشتند، عده زیادی از یهودیان را از اردوگاههای آلمانی برای انتقال به فلسطین، آزاد کند." این موافقت نامه به دستور وایزمن که در آن وقت از تمام حرکات ضدیهود دستگاه هیتلری آگاه بود و بسیار خونسرد و بی اعتنا از کنار آن می گذشت، انجام شد.4



با توجه به شرح فوق و آماده نمودن وسایل حرکت یهودیان به سوی فلسطین، در تاریخ شنبه ... 26 نوامبر سال 1940 عده ای مهاجر یهودی اروپایی بدون کسب مجوز از دولت انگلیس که در آن وقت قیمومت فلسطین را بر عهده داشت، با کشتی پاتریا به بندر حیفا وارد شدند. این مسافرت و مهاجرت با چراغ سبز آژانس بین الملل یهود آغاز شد؛ لذا اداره مهاجرت دولت بریتانیا به تازه واردین اجازه ورود نداد و مأمورین انگلیس اعلان کردند که "کشتی و سرنشینان را به جزیره موریس خواهند برد."



البته اتخاذ این سیاست خود مقوله دیگری است که به طور خلاصه می توان گفت که بریتانیا که خود مبتکر طرحهای مختلف برای اسکان یهودیان در فلسطین بود، در سال 1939 کتابی به عنوان کتاب سفید منتشر نمود که در آن، فلسطین بین اعراب و یهودیان به طور مساوی قسمت و منطقه اورشلیم، منطقه آزاد بین المللی خوانده شده بود. انتشار این کتاب، متمکنین عرب فلسطینی را به "معارضه با یهودیان برانگیخت". بدین ترتیب، چنان که سیاست او است "یکی به نعل و یکی به میخ زد"5 تا هر دو طرف را در کنار خود نگاه دارد.



در این وقت، دولت نازی بنا به قرارداد منعقد شده بین آیشمن که با اعضای سازمان تروریستی هاگانا نزدیکی داشت و سران صهیونیست، بر شدت تعقیب یهودیان افزود و در راندن آنان به سوی فلسطین، مهمترین خدمت را انجام داد و بدین ترتیب، خشنودی صهیونیستها را فراهم آورد. و به قول یکی از صهیونیستها: "محافل ملی یهود از سیاست آلمان نسبت به یهودیان خرسندند ؛ زیرا به افزایش جمعیت یهودیان فلسطین مساعدت می کند؛ چنان که می توان امیدوار بود که در آینده نزدیک، جمعیت یهودیان بر اعراب فزونی یابد."6



همزمان، مسائل مختلفی در اروپای درگیر جنگ رخ می داد. دستگاه رهبری صهیونیستها با سیاست دولت بریتانیا7 در مسئله مهاجرت یهودیان به فلسطین مخالفت می ورزید. شبکه ای به وجود آمد که از راه قاچاق با "مساعدت سربازان نازی، اس. اس ها" مهاجرین یهودی را به فلسطین می بردند.



در واقع، "روابط پنهانی" بین صهیونیستها و دولت آلمان نازی با اسم رمز "شب بلورین" آغاز شد. در آن وقت، دو تن از مأمورین موساد وارد کاخ هیتلر شدند و پیشنهاد کردند که "در امر آموزش برنامه صهیونیستها" که آماده رفتن به فلسطین هستند، تسریع شود. در مقابل، از طرف نازیها پیشنهاد شد که روی وسایط نقلیه ای که یهودیان را به مقصد فلسطین می برد، نباید مقصد مشخص باشد. این وسایط نقلیه توسط موساد هدایت می شدند8. با توجه به توضیحات فوق، اینک برگردیم به کشتی پاتریا و سرنوشت سرنشینانش.



وقتی مأمورین انگلیس به کشتی و مسافرینش اجازه لنگر انداختن در بندر حیفا و پیاده شدن آنان را ندادند، تروریستهای هاگانا برای جلب نظر مردم دنیا و بویژه آمریکائیان، کشتی را با همه سرنشینانش منفجر کردند. در آن کشتی 1900 نفر یهودی مهاجر وجود داشت. به قول یکی از اعضای آژانس بین المللی یهود، این جنایات از آن جهت انجام شد تا دولت انگلیس بداند که یهودیان را نمی شود از وطنشان [؟!] دور کرد.



تروریستهای هاگانا کشتی پاتریا را در دل شب منفجر و در بندر، جهنمی از آتش بر پا کردند. همه سرنشینان آن که زن و کودک، جوان و پیر، از یهودیان بی گناه بودند، در میان آتش سوختند و در آب دریا مدفون شدند.



آیا کشتی پاتریا کوره آدم سوزی دیگری نبود که به دست صهیونیستها مشتعل شد؟ در آن وقت، گناه این عمل ننگین را به گردن دولت انگلیس انداختند؛ لکن در سال 1950 از این جنایات پرده برداشته و اعلام شد که آن عمل جنایتکارانه، توسط خود صهیونیستها انجام گرفته است و نه دولت انگلیس.



آیا این عمل شیطانی به تنهایی سرنخی نیست تا لکه ننگ آدم سوزی از دامان نازیها کمرنگ شود؟ گناهکاران واقعی اعضاء گروه تروریستی هاگانا بودند که محرک آنان در کوچ دادن آن بی گناهان حفظ جان و مال یهودیان نبود، بلکه به دنبال افزایش تعداد یهودی ساکن فلسطین بودند.



و ... انفجار کشتی دیگری به نام استروما در دریای سیاه که در تاریخ 24 فوریه 1942 با 769 مهاجر یهودی که به راهنمایی گروه تروریستی هاگانا برای رفتن به فلسطین به بندر استامبول وارد شده بودند، دلیل محکم دیگری در همدستی صهیونیستها با هیتلر می باشد. اعضای هاگانا به رهبری اسحق شامیر و بن گورین یار دیرین آیشمن، پس از آنکه نتوانستند موافقت دولت انگلیس را برای ورود مهاجرین به فلسطین کسب کنند، آن را منفجر کردند. دریایی از آتش در میان آبهای مدیترانه، 769 نفر یهودی بی گناه را به کام مرگ فرستاد. همه مسافرین طعمه حریق شدند و آژانس یهود اعلام کرد که: "انفجار کشتی یک اعتراض و خودکشی دسته جمعی بود."



خوب، ببینید دوباره آتش و دوباره آدم سوزی. سرنشینان هر دو کشتی به یک نحو میان شعله های آتش جان سپردند و در هیچ یک از آن دو واقعه، هیتلر حضور نداشت؛ در واقع، موضوع اشغال فلسطین بود و نه نجات جان یهودیان بخت برگشته. چنان که روزنامه یهودی به پیش چاپ آمریکا در یازدهم دسامبر سال 1939 نوشت: "کنفرانس یهودیان زمانی بیدار است که مسئله فلسطین مطرح باشد؛ اما وقتی نجات جان یهودیان ممالک مختلف در میان باشد، خواب است."9

پانوشتها
--------------------------------------------------------------------------------------------
1- همه سوزی، قتل عام.
2- Peter Grose -Israel in th mind of America. Newyork. Alfres- A"konoff. Inc. 1983,P.207
3- یوری ایوانف، صهیونیسم، ترجمه ابراهیم یونسی، کتابهای سیمرغ وابسته به موسسه انتشارات امیرکبیر. چاپ اول، 1351.
4- برای اطلاع بیشتر، به صفحات 142 تا 144 کتاب صهیونیسم مراجعه شود.
5 و 6- به کتاب یوری ایوانف، صهیونیسم، ص 140 مراجعه شود.
7- رهبران صهیونیست "همزمان با اقداماتی که به منظور نجات آوارگان یهود به عمل می آوردند، علیه واحدهای انگلیسی مقیم فلسطین دست به عملیات جنگی زدند." هاگانا هدف از این عملیان را راندن بریتانیا از سرزمین فلسطین عنوان نمی کرد، بلکه آن را "تجدید پیمان با انگلستان عنوان می کرد و می گفت: "تا آن جا که می دانیم، بین ما و بریتانیا مطلقا اختلافات منافعی وجود ندارد. ما به هیچ وجه علاقه ای به این نداریم که موقعیت بریتانیا را در هیچ جای جهان، خواه خاورمیانه یا فلسطین تضعیف کنیم". به صفحه 154 کتاب صهیونیسم مراجعه شود.
8- برای اطلاع بیشتر به کتاب صهیونیسم، نوشته یوری ایوانف، فصل سوم "دهلیز پرپیچ و خم و بی سرپناه" مراجعه شود.
9- یوری ایوانف، صهیونیسم، صفحه 140.





هیتلر در وصیتنامة خود نوشته است((… این موضوع صحت ندارد که در سال 1939 من یا فرد دیگری در آلمان خواستار جنگ بودیم. جنگ را منحصراً آن سیاستمداران بین المللی که اصلاً یهودی بودند و یا برای یهودیان کار می‎کردند،‌ به راه انداختند…))

این نکته ما را به یاد آتش افروزی سران قوم صهیونیست در دو جنگ جهانی می‎اندازد که به اعتراف خود آنان با توطئه، پای دولت آمریکا را به جنگ کشیدند.1

شک نیست که هیتلر نسبت به یهودیان احساسات خصمانه‎ای داشت و از بیان این مطلب هم ابایی نداشت. داستانی که از ریشة خصومت و احساسات ضد یهودی بود که مادر بزرگ هیتلر در خانه او کار می‎کرد و توسط صاحبخانة ثروتمند که فرانکن برگر نامیده می‎شد، مورد تجاز قرار گرفته و حامله شده بود. وقتی پدر هیتلر بدنیا آمد: فرانکن برگر حاضر نشد او را به فرزند بپذیرد. لذا در شناسنامه‎اش به عنوان نامشروع و با نام خانوادگی مادر که الویس شیگل گروبر بود، نامیده شد.

خوب، این آغاز و ریشة ایجاد خصومت. در اینجا یک نکتة حساس ، نهان است. پس با توجه به قوانین وراثت، در رگهای هیتلر هم خون یهودی سهمی داشت. او گرچه با یهودیان به دلیل فوق خصومت داشت، ولی در هر حال از طرف مادر بزرگ هم یهودی زاده بود. او در کتاب نبرد من اعتراف کرده و عقدة خود را چنین گشوده و نوشته است: یکی از دلایل نفرت او از یهودیان، فریب و اغوای دو شیزگان بی‎گناه مسیحی توسط یهودیان می‎باشد. همان اعتقادی که هنری فورد آمریکایی داشت و اعمال صهیونیستها را وسیلة اشاعة انحطاط اخلاقی در میان جوامع غربی و بویژه جوانان آمریکایی می‎دانست.

هیتلر چون یهودیها را ((مغز و ستون فقرات مارکسیسم)) از یک سو و از جانب دیگر کاپیتالیسم می‎دانست، با آنان به مخالفت برخاسته بود. مخالفتی که ریشه در تنفر قبلی داشت. او وقتی که یک سرباز ساده بود، در گزارشی که به افسر مافوق خود کارل مایرداد چنین نوشت: ((یهودیان ضمن تظاهر به طرفداری از اصول دمکراتیک و آزادیهای فردی، جز منافع خود و پول به چیز دیگری نمی‎اندیشند… آنها در صورت لزوم به طرفداری از طبقة کارگر، پرچم سرخ انقلاب را به دوش می‎کشند، ولی هدف آنها جز ایجاد هرج و مرج و استفاده از بازار آشفته، و در نهایت مکیدن خون توده‎ها، چیز دیگری نیست. وجود آنها برای جامعه، مثل بیماری سل برای بدن انسان، خطرناک و مهلک است…))2

در آن گزارش ، هیتلر برای رفع این خطر پیشنهاد کرده بود که حقوق و مزایای سیاسی و اقتصادی آنان به عنوان یک نژاد بیگانه3 محدود شود. همین پیشنهاد را به صورت نصیحت، کلنل هواس آمریکایی به سفیر آمریکا در برلین در سال 1933 کرد:‌(( به یهودیان نباید اجازه داد که اقتصاد و زندگی روشنفکران را همچون گذشته تحت نفوذ داشته باشند.4

هیتلر در کتاب نبرد من نوشته: ((وقتی از تضعیف روحیة مردم برلن در جنگ اول مطلع شدم،‌دانستم که یهودیان عضو سوسیال دمکرات که همان حزب کمونیست بودند دست به تبلیغات وسیعی علیه جنگ زده‎اند((…در مونیخ،‌پاسخ سؤالات خود را دربارة‌علل سقوط اخلاقی مردم آلمان دریافتم… این یهودیها بودند که در پشت جبهه برای سقوط آلمان توطئه می‎کردند و افسران نیروی دریایی آلمان را وادار به اعتصاب و شورش می‎ساختند. آنها بر اقتصاد آلمان چنگ انداخته بودند و همچون عنکبوت خون مردم را می‎مکیدند… در حالی که سربازان آلمانی در جبهه‎ها جان می‎دادند، آنها جیبهای خود را پر می‎کردند… در خط مقدم جبهه از آنان اثری دیده نمی‎شد. سربازان و افسران یهودی همه در پشت جبهه و در کارهای دفتری بودند…))5

حقیقت این است که صهیونیستهای دست پروردة سرمایه داران و بانکداران یهودی،‌کوره‎های آدم سوزی هیتلر را افروختند و ((نقش قربانیان را به یهودیان اروپایی تحمیل کردند)) و با آنها ((توافق کردند که آنها را یا به کوره‎های آدم سوزی بفرستند)) و یا روانة فلسطین کنند.

در اوج جنگ، وقتی کوره‎های آدم سوزی هیتلر فعال بود،‌اسحاق شامیر به دولت آلمان پیشنهاد کرد که : ((ما با شما همکاری می‎کنیم و علیه دولت انگلیس وارد جنگ می‎شویم.)) در همان وقت بانکدار معروف یهودی روچیلد،‌ بازارهای فلسطین را در اختیار دولت آلمان گذاشته بود تا از آن طریق،‌کمبود منابع ارزی آن دولت را جبران کند. این خانواده که از آنها می‎توان به عنوان بانکداران بین المللی و دسیسه کاران جهانی یاد کرد ـ که بانکهای بزرگ کشورهای اروپا و امریکا را در اختیار داشته‎اند و دارند ـ همکاری تنگاتنگ با هیتلر داشتند. اگر قرار بود که همه یهودیان به کوره‎های آدم سوزی فرستاده شوند، پس چرا مناخیم بگین،‌بن گورین، وایزمن رؤسای صهیونیسم و همکار آیشمن‎ها و همچنین روچیلدها6 و سایر یهودیان که با دولت نازی همکاری داشتند، حتی از کنار کوره‎های آدم سوزی هم رد نشدند؟ ((این حضرات در تمام طول جنگ )) نه مخفی بودند و نه خارج از کشورهای اروپایی و مهاجر. بلکه آزادانه مشغول خوشگذرانی و توطئه چینی بودند و برای سلامتی هیتلر دعا می‎کردند. طبق اسناد موجود ((واربورکها که بخشی از امپراتوری روچیلدها را تشکیل می‎دادند، در تأمین هزینه‎های لازم برای به قدرت رسیدن‌ آدولف هیتلر سهم به سزایی داشتند.))7 مجلة اشپیگل چاپ آلمان در همان تاریخ نوشت:‌((صهیونیستها روی کارآمدن نازیها را به منزله یک امکان تاریخی ومنحصر به فرد برای تحقق بخشیدن به نیات خود تلقی کردند.))8

در ماه می سال 1933 یعنی همزمان با وقتی که هیتلر طرح اخراج یهودیان را کشیده بود، بانک صهیونیستی ((انگلیس ـ فلسطین)) که توسط فرزند روچیلد اداره می‎شد، با وزارت اقتصاد آلمان هیتلری تماسهای مستقیم برقرار کرد. مذاکرات آنها منجر به امضای اساس آن قرارداد، صهیونیستها ادارة ((تراست آندترانسفر)) را تأسیس کردند که از حق ورود محصولات آلمانی به فلسطین برخوردار شد و نازیها به بازارهای خاورمیانه دست یافتند و نتیجتاً منابع ارزی آنان در طول جنگ تأمین شد.

جد این برادران شریف [!؟] مایر شل روچیلد، آلمانی است که در آغاز به شغل عتیقه فروشی اشتغال داشت. از محل درآمد عتیقه فروشی، بانکی تأسیس کرد که در تمام پایتختهای بزرگ کشورهای اروپایی شعبه داشت، و از آن طریق در همة مسائل حکومت آنان از طریق پرداخت پول و اعتبار شرکت می‎کرد. یعنی با پرداخت دیون دولتها و با کمکهای اقتصادی دیگر، رؤسای دول را می‎خرید و در امر حکومت دخالت می‎کرد.

پروفسور استوارت گرین استاد اقتصاد یکی از دانشگاههای آمریکا معتقد است که : ((اگر تک تک جنگلهای قرن نوزدهم ] به بعد[ را بررسی کنید، خواهید دید که تمامی آنها … در یک گروه بندی حول محور خاندان روچیلد در انگلیس، فرانسه، اطریش و … دور می‎زند. این خانواده، گروه بندی کشورها را طوری ترتیب می‎دادند که اگر پادشاهی از مسیر خود ] تعیین شده از طرف صهیونیستها [ منحرف می‎شد، یک جنگ تازه برپا می‎گشت و سرنوشت نهایی جنگ هم به نحوة کمکهای مالی آنان بستگی داشت.))

استادگرین در پایان این نوشته اضافه می‏کند که ((با یک جمع بندی،‌مشخص می‎شود که کدام یک از طرفین باید مجازات می‎شدند،))9 آنکه به سوی برد بود و یا آنکه رو به سوی شکست داشت.

در اینجا،‌بد نیست قسمتی از سخنرانی خاخام ریشورن در سال 1869 بر سر مزار سیمون بن یهودا در شهر پراک، آورده شود. نامبرده پس از ذکر این مطلب که با توجه به وعده‎ای که خداوند به ما در مورد حاکمیت بر جهان داده است،‌گفت: ((باید برای رسیدن به اهداف خود، کوشا باشیم. از جملة این اهداف، قبضه کردن امور اقتصادی جهان است. در همة ادوار، طلا به عنوان قدرتی مقاومت ناپذیر باقی مانده است و خواهد ماند؛ طلایی که توسط دستهای متخصص به کار گرفته می‎شود، وسیلة مؤثری در پیشبرد کارهاست. با طلا می‎شود وجدانهای بیدار را خرید [!؟] تغییر ارزها و تعیین قیمت کالاها با طلا است. با طلا می‎توان استقراضها را تأمین کرد و با آن بر دولتها فرمان راند. با طلا، ابتدا بانکها، بعد بورسها را در دست گرفته‎ایم. در نتیجه ، اعتبارات حکومتها در دست ماست.))10

و در قسمت دیگر، گفته است: ((سعی کنیم اسکناس، جای طلا را بگیرد. با کشیدن طلا به صندوقچه‎هایمان، نرخ کاغذ ((اسکناس)) را ما تعیین خواهیم کرد. می‎توان گفت که حاکم خواهیم شد.))11

به گفتة‌ یکی از رؤسای بانکهای انگلیس: ((تحت این نظام انحصار بانکی، کسانی که اسکناس و ] اوراق [ اعتبار را صادر و منتشر می‎کنند، عملاً حکومتها را هم در اختیار دارند و نتیجتاً سرنوشت تمام مردم ] و مملکت[ را به دست خواهند گرفت.))

در اینجا، بی‎مناسبت نیست از جمله‎ای از کتاب عاموس نبی باب دوم، آیة 6، کتاب عهد عتیق یاد کنیم تا دینداری خاخام ریشورن و امثالهم معلوم شود. در آن کتاب می‎خوانیم: ((اسرائیل و یهودا باید به محاکمه کشیده شوند. چون عدالت را به نقره فروختند.))



نظریة توطئه در تاریخ
بیائید کتاب تاریخ جهان را ورق بزنیم. در این کاوش، ما به وقایعی برخورد می‎کنیم که دست توطئه گرانی که ((شهوت آتش افروزی دارند))، بخوبی نمایان است. به اعتقاد پروفسور کارل کویگلی 12 استاد دانشگاه ((جرج تاون)) آمریکا، وقایع مهم تاریخ را نمی‎شود به گردن تصادف انداخت. همة جریانات و وقایع مهم که در طول تاریخ پیش آمده، با یک برنامه ریزی دقیق قبلی صورت گرفته است. به این مسئله، ((نظریة توطئه)) می‎گویند. روزولت ، رئیس جمهور آمریکا در زمان قدرتش می‎گفت: ((در عالم سیاست، هیچ چیزی تصادفاً روی نمی‎دهد. اگر اتفاقی می‎افتد، مطمئن باشید که طرح آن قبلاً ریخته شده است.))13
ما در این ورق زدنهای تاریخ، اثبات گفتة روزولت را بخوبی درک می‎کنیم. این توطئه‎گران مرموز برای حفظ قدرت پنهانی و انجام نقشه‎های شوم خود، از هیچ جنایتی روگردان نیستند. توطئه برای کسب ((قدرت)) و به دست گرفتن زمام حکومت جهان، تاریخی ((به قدمت خود حکومت)) در جهان دارد. یعنی از آغاز تشکیل دولت، ((توطئه‎گر)) نیز قدم به میان نهاده است و کم کم با پیشرفتهای تکنولوژی ((این توطئه گران)) پنجه روی تمام وسایل ارتباط جمعی انداخته و از آن طریق از پس پرده بر جهان حکومت کرده است.

با توجه به این نظریه و سخن هوشمندانة روزولت، رئیس جمهور ] زمان جنگ دوم آمریکا[ طرح کوره‎های آدم سوزی توسط هیتلر که تا قبل از سال 1937 ((هدف او با ضدیت با یهودیان)) حول محور ((خروج آنان از آلمان دور می‎زد))، چیزی نبود که خلق الساعه و به دور از توطئه باشد.نقشة‌ بیرون راندن یهودیان که تبدیل به طرح سوزاندن آنان در کوره و اتاقهای گاز شد ـ طبق همان نظریة‌((توطئه سری)) ـ همزمان با وقتی است که بانکداران بین‎المللی یهودی تصمیم گرفتند تا به اقتصاد آلمان درگیر در جنگ کمک کنند. پس، بازارهای خاورمیانه و فلسطین را به روی او گشودند و ذخیرة ارزی او را برای ادامة جنگ تأمین کردند. آیا این یک تصادف بود و یا یک توطئه؟ یک بده و بستان کثیف .

این شک و تردید که هیتلر بازیچة دست صهیونیستهای بین الملل بوده، ذهن دکتر آلفرد لی لی ینتال، نویسندة‌معروف یهود را نیز به خود جلب کرده می‎نویسد: ((همان طور که هیتلر از یهودیان بهره برداری کرد، بسیار محتمل است که بعضی از یهودیان هنوز تا همین حالا، از هیتلر برای اهداف صهیونیستها بهره ‎برداری کرده باشند. وقتی به آنچه که بعداً توسط صهیونیستها در فلسطین اشغالی اتفاق افتاد، فکر می‎کنم، و بر می‎گردم و به وقایع قبل از اشغال ـ به انفجار کشتی مهاجرین پاتریا که آژانس یهود برای داغ کردن مسئله یهودیان از لحاظ سیاسی 1900 یهودی را در آتش سوزاند و انفجار کشتی دیگری به نام آستروما در دریای سیاه که 769 یهودی مسافر در خود داشت همه سرنشینان بدون استثناء سوختند و در آبهای دریا مدفون گشتندـ می‎اندیشم، بی‎اختیار این فکر به خاطرم می‎نیشیند که بی‎گمان هیتلر هم هدف یک توطئه اسرار آمیز شده است.))14

پدر پدرو آروپ وابسته به کلیسای کاتولیک، در یکی از سخنرانیهایش در حضور شورای کلیساها گفت: ((این گروه ملحد … دست کم در سطوح بالای رهبری، به طرز بی‎نهایت کارآمد و مؤثر فعالیت دارد. این گروه کلیة‌ وسایل ممکن را در اختیار دارد؛ از امکانات علمی گرفته تا زمینه‎های فنی و اجتماعی و اقتصادی و … همه را برای اهداف خود به کار گرفته است. این گروه از یک استراتژی دقیقاً طراحی شده پیروی می‎کند.در سازمانهای بین‎المللی، در محافل مالی ودر زمینه‎های ارتباط جمعی نظیر مطبوعات، سینما، رادیو و تلویزیون تقریباً نفوذ کامل دارد.))15

در اینجا بی‎مناسبت نمی‎دانم که دوباره اشاره‎ای به قسمتی از سخنان خاخام ریشورن16 داشته باشم: او گفته است: ((ما حکمای قوم بنی اسرائیل،‌با توجه به وعده‎ای که خداوند به ما در مورد حاکمیت بر جهان داده است و با در نظر گرفتن پیروزیهایی که باید بر کافران17 به دست آوریم… مفتخریم که در قرن گذشته به اهداف خود نزدیکتر شده‎ایم.))

باید در نظر داشت که ((یکی از بزرگترین سلاحها)) برای آنکه ما را به هدف برساند ((مطبوعات)) است. ((مطبوعات می‎توانند با نشر و تکرار مطالب نهایتاً هر عقیده و رأیی را به مردم بقبولانند. تئاتر نیز قادر به انجام چنین کاری است. در هر نقطه از جهان مطبوعات و تئاتر از القائات ما تبعیت می‎کنند.))

نامبرده صراحتاً پرده از ((توطئه‎گری)) متداول قوم یهود برداشته است و ادامه می‎دهد: ((با ستایشی که از احزاب دمکرات راه می‎اندازیم، مسیحیان انشعاب پیدا خواهند کرد و وحدت ملی آنان از هم خواهد پاشید . نفاق بر آنان، حکومت خواهد کرد و در نهایت درمانده شده، تنها از نظامی که وحدت خود را حفظ کرده است، یعنی قانون یهود، اطاعت خواهند کرد…))18

آیا این خاخام وجودش خالی از ((شهوت آتش افروزی))‌بوده است؟ آیا القائات او به دور از توطئه‎گری است؟

با آنکه شدیداً و قلباً از تمام خونخواران ضحاک صفت جهان بیزارم و از آنان با تنفر و لعنت یاد می‎کنم، معهذا همیشه این فکر برگوشة دلم فشار می‎آورد که : ((آیا حقیقتاً این هیتلر بود که دانسته و خواسته یهودیان را به سوی کوره‎های آدم سوزی فرستاد؟)) یا او هم قربانی یک ((توطئه))‌شد و با گرفتن کمکهای مالی اجازه داد تا دست صهیونیسم از آستین او به درآید. آیا وجود یک ((دسیسه)) را که باعث شد تا به قول هرتزل مسئلة‌ یهود جنبه سیاسی به خود بگیرد، نباید در پشت دیوارهای کوره‎های آدم سوزی نازیها جستجو کرد؟

در قتل عامهای او اردوگاههای صبرا و شتیلا و تل‎زعتر و روستای دیریاسین و صدها جنایات دیگر که توسط تروریستهای صهیونیست و در لباس مقدس سربازی انجام شد،آیا هیتلر در کنارشان ایستاده بود و و فرمان می‎داد؟ آنها که از سوزاندن زنان و شیرخوارگان ابایی نداشتند و بمب افکنهای اسرائیلی بر ساکنین بی‎پناه لبنان و اردوگاههای آوارگان و بیمارستانها بمبهای فسفری آتش‎زا فرو می‎ریختند. و از کشته پشته می‎ساختند،نازیها بودند؟ و آیا هیتلر طرح آن را ریخته بود؟ وقتی هزاران مادر و کودک با برداشتن بمبهای خوشه‎ای که به صورت عروسک و اسباب بازی بر سر آنان ریخته شده بود، کشته شدند، هیتلر مشعل‎دار آتش افروزی بود؟ در یکی از کشتارهای جمعی وقتی آوارگان اردوگاه راترک می‎کردند، همة آنها را ((در مقابل یکدیگر سر بریدند.)) آیا اینجا هم هیتلر مجری این عمل وحشیانه بود؟ وقتی در اردوگاه شتیلا جوانان کشته شدة فلسطینی را در داخل چاه آب اردوگاه افکنده بودند و معروف بود که ((یک فنجان آب، معادل یک فنجان خون است.)) در اینجا هم هیتلرحضور داشت؟ و هزاران سؤال دیگر از این قبیل، ذهن همة انسانهای شریف را به خود مشغول می‎کند.

یکی از اعضای نمایندگی سیاسی امریکا در برلن در سال 1937 نوشت: ((هدف دولت آلمان نازی کاملاً مشخص است… طرد یهودیان از زندگی آلمانیها… روانه کردن ] آنها [ از برلین، یک اخطار کاملاً روشن بود ] مبنی بر اینکه [ آزار یهودیان ] از طرف او [ اتفاقی و تصادفی نبود.))19 این گزارش بخوبی نشان می‎دهد که هیتلر مصمم بودتا یهودیان را از برلین اخراج کند. ولی صحبتی از سوزاندن و نابود کردن آنها در میان نبود.

طبق مدارک موجود، سازمانهای صهیونیستی با آژانس بین المللی یهودکه ((دیوانة خونخواری است)) و ((جنون آتش افروزی)) دارد، از بیش از یک قرن گذشته تاکنون در تمام اتفاقات، جنگها، کشتارها و واژگون سازیها،‌توطئه کرده ودخالت داشته است.

در ((تاریخ 24 سپتامبر 1912)) یک روزنامه نویس یهودی به نام والتر راتنو20 که از یاران کایزر، بانکدار معروف یهودی بود، در یک روزنامة‌ آلمانی21 نوشت: ((سرنوشت قارة‌ اروپا به دست سیصد نفر که همگی یکدیگر را می‎شناسند، می‎باشد، و آنها جانشینان خود را از میان اطرافیان خود انتخاب می‎کنند.))22

در تأیید نوشتة‌ والتر راتنو بیست سال بعد درست در سال 1931،‌ شخصی23 که عضو دائمی ((اتحادیه جهانی یهود))24 ‌ بود در مقاله‎ای تحت عنوان ((پاریس، پایتخت مذاهب)) نوشت:‌((حاصل تاریخ قرن گذشته این است که اکنون سیصد نفر سرمایه‎دار یهودی، همه اساتید فراماسون، بر جهان حکومت می‎کنند.))25

((بنیامین دیسرائیلی)) نیز به این نکته اشاره کرده و گفته است:‌((دنیا به دست شخصیتهایی اداره می‎شود که در پشت پرده دست اندرکارند و همة این شخصیتها صهیونیست هستند.))

بد نیست بدانیم که ((سمبل)) این قوم برگزیده و خطرناک ((مار چنبر زده است.)) در کتاب فتح جهان از طریق حکومت جهانی که اول بار یک نفر روسی به نام سرگی نیلوس آن را از عبری به روسی ترجمه کرد و سپس ویکتور مارسدن از روسی به انگلیسی،‌چنین آمده است: ((بر اساس مدارک محرمانة‌ صهیونیسم،‌حضرت سلیمان و سایر رهبران یهودی،‌در سال 929 پیش از مسیح نظریه‎ای را برای فتح مسالمت آمیز همة جهان توسط صهیون ابراز داشته‎اند.)) در آن مدارک آمده است: ((این مردان بزرگ برای فتح جهان از طریق مسالمت ((مار)) را سمبل آن انتخاب می‎کنند که سر آن نمایانگر آن دسته از یهودیانی است که از نقشه مطلع هستند و بدون آن قوم یهود می‎باشند. حتی بسیاری از یهودیان چیزی از آن نمی‎دانند. این مار در حال حرکت است. همچنان که در قلوب ملتها رخنه می‎کند، موجبات ] زبونی و[ بی‎آبرویی آنها را فراهم می‎سازد و همة قدرتهای غیر یهود آن ممالک را می‎بلعد. گردش این مار هنوز به دور کشورهای اروپایی تمام نشده است. وقتی گردش سر او تمام شد و به سوی صهیون قرار گرفت، کار او پایان یافته است و با افسون، تمام کشورهای اروپایی در حلقة او قرار خواهند گرفت. تنها راه رسیدن به این مرحله ،‌غلبه اقتصادی است.))26

چنان که دانستیم، هدف اولیة این سازمان سری،‌ایجاد نفوذی در سیستم کنترل مالی است تا در اختیار یک گروه از صهیونیستها باشد و بتواند بر نظام سیاسی جهان و کلاً بر اقتصاد جهان مسلط شود. این گروه ((دیوانة قدرت)) است و مذبوحانه آن را حق خود می‎داند و می‎خواهد تمام جهان را به زیر سلطة خود در آورد. او در این راه،‌از هیچ جنایتی روگردان نیست.

این توطئه‎گران آتش افروز همة طرحها و نقشه‎های خود را به طور سری به دست دولتها و اعضای گروه سری فراماسونری انجام می‎دهند و خود در کنار آتش افروخته از گرمای آن، لذت می‎برند. به قول خاخام ریشون ((چه کسی قادر است قدرت ناپیدایی را سرنگون کند؟ در اصل ما صاحب چنین قدرتی هستیم. وظایف ماسونی، پوششی برای مقاصدمان محسوب می‎شود. مسیر حرکت و نقشه و محل نیروی پنهان ما را هیچ کس نخواهد فهمید.))

چنین به نظر می‎رسد که سمبل صهیونیسم، این مار خطرناک، نه تنها به دور اروپا گردیده، بلکه دهان فراخ و کثیفش را به سوی آمریکا باز کرده و آن قاره را هم یکجا بعلیده است.27 یعنی در واقع ، از زمانی که صهیونیستها در آن قاره رخنه کردند و به توطئه‎گری پرداختند و در پشت نقاب مظلوم نمایی به حقه‎های سیاسی دست زدند، آمریکا در راه سقوط به معدة مار صهیونیسم قرار گرفت. آغاز آن را می‎توان از جنگ بین‎الملل اول دانست؛ یعنی وقتی که به حیله و دسیسة آنان، پای دولت آمریکا به جنگ کشیده شد و با وجود شعار ((آمریکا برای آمریکائیان)) که گفته و خواستة‌ یکی از رؤسای جمهور آنان،‌ پرزیدنت مونروئه بود، آمریکا وارد جنگی شد که ابداً به او ارتباطی نداشت. جمیز مالکوم یهودی که از جمله سران توطئه‎گران است، در کتاب خاطرات خود نوشته است: ((در جنگ اول برای کسب حمایت دولت انگلیس، من مأمور شدم برای رسیدن به این هدف، پای دولت آمریکا را به جنگ بکشم. لذا …نقش مهمی بازی کردم و با سفرهای متعدد… و نشر مقالات مفصل در رزونامه‎های تایمز لندن و روزنامه‎های آمریکا، سرانجام در بهار سال 1917، آمریکا را وارد جنگ کردم)).28


نوشته شده در  جمعه 87/3/17ساعت  9:16 عصر  توسط .... 
  نظرات دیگران()

بسم الله الرحمن الرحیم

پژوهشگر: عذرا خطیبی

چکیده: طراح کشتار یهودیان به دست هیتلر که بود؟ خود او یا رؤسای فراماسون یهود و اعضای سازمان صهیونیسم بین الملل؟ مگر نه اینکه هرتزل مؤسس این مذهب ضد بشری، گفته بود که: "کار تأسیس دولت یهود به سامان نمی رسد، مگر اینکه هدف به صورت یک مسئله سیاسی ، افکار جهانیان را به خود جلب کند؟" و مگر همین مسئله کوره های آدم سوزی نازیها نبود که احساسات عالی انسانها را تحریک و به نفع یهودیان تجهیز کرد، و آنان را به پایکوبی واداشت؟
_____________________________________________

هولوکاست1؛ معامله پنهانی

"صهیونیسم، اسم ظاهری برای توطئه است." تئودر هرتزل


آیا او همان غول ستمگری است که در اذهان من و شما و همه وجود دارد؟ یا دست فتنه گری از احساسات ضدیهودی، او سوء استفاده کرده و به قول معروف، چاقو را به دست او داده است؟ اشتباه نشود! من نمی خواهم کسی را که از جمله جانیان عالم است، تطهیر کنم. ولی براستی آیا هیتلر مجرم واقعی بود؟ یا توطئه گران آتش افروزی، شرکای جرم او بودند؟ طراح کشتار یهودیان به دست هیتلر که بود؟ خود او یا رؤسای فراماسون یهود و اعضای سازمان صهیونیسم بین الملل؟ مگر نه اینکه هرتزل مؤسس این مذهب ضد بشری، گفته بود که: "کار تأسیس دولت یهود به سامان نمی رسد، مگر اینکه هدف به صورت یک مسئله سیاسی ، افکار جهانیان را به خود جلب کند؟" و مگر همین مسئله کوره های آدم سوزی نازیها نبود که احساسات عالی انسانها را تحریک و به نفع یهودیان تجهیز کرد، و آنان را به پایکوبی واداشت؟

به اعتقاد پیتر گروس نویسنده کتاب اسرائیل در ذهن آمریکائیان: "سال 1945 برای یهودیان، خوشحالی امیدبخشی به همراه داشت. چه با اعمال نازیهای ستمگر، آرزوی یهودیان باقیمانده اروپایی که انتقال از محله یهودیان اروپا بود، مورد توجه فوری قرار گرفت و نقشه تشکیل کامنولث یهودیان در یک فضای همدردی جهانیان مورد تأئید واقع شد."2



برای رؤسای صهیونیسم و اعضای سازمانهای تروریستی یهود، همچون بن گورین، مناخیم بگین، اسحق شامیر، شارون و امثالهم که کشتی مهاجرین یهودی را در سال 1947 در بندر حیفا غرق کردند و گناه آن را به گردن دولت انگلیس انداختند تا راه برای ورود تعداد بیشتری از مهاجرین یهودی باز شود، تهیه طرح سوزاندن آنان در کوره ها به دست هیتلر مشکل بود؟ آن را جز یک حقه کثیف گانگستری می توان دانست که تنها از عهده "دستهای پاک" آنان ساخته بود. آیا در موقع به آتش کشیدن کشتی ای که تعدادی یهودی بی گناه را حمل می کرد، هیتلر در میان آنان بود؟ این جماعت که از چنین جنایاتی برای تحریک احساسات انسانها در رسیدن به اهداف خود روگردان نبودند، نمی توانستند طرح کشتار هزاران نفر یهودی را به دست هیتلر، دشمن یهود، پیاده کنند تا به خواست خود که تأسیس دولت یهود بود، برسند؟



یوری ایوانف که در کتاب صهیونیسم در زمینه از بین بردن مسافرین کشتی ها چنین نوشته است: "در میان بسیاری از علل ناشناخته اقدام به این کار، علت و موجبی آشکار بود. پیش از منفجر کردن کشتی پاتریا و سرنشینانش، صهیونیستها افسانه ای را که در خصوص مورد بی سابقه ای از خودکشی دسته جمعی مردمی که [مرگ را بر جدایی از وطن ترجیح دادند] جعل کردند. پیش بینی می کردند که مرگ این عده و شیوع خبر آن روح صهیونیسم را در همه جا تحکیم خواهد کرد ..."3



درهمان کتاب، ایوانف از قراردادی بین آیشمن همدست خود آنان در ارتش هیتلری و نمایندگان سازمان هاگانا سخن به میان آورده و نوشته است: "در سال 1944 طی قراردادی که بین آیشمن در ازای دریافت ده هزار کامیون مورد تقاضای آنان که برای حمل و نقل واحدهای خویش و تمرکز آنان در بخشهای کم آسیب تر نیاز داشتند، عده زیادی از یهودیان را از اردوگاههای آلمانی برای انتقال به فلسطین، آزاد کند." این موافقت نامه به دستور وایزمن که در آن وقت از تمام حرکات ضدیهود دستگاه هیتلری آگاه بود و بسیار خونسرد و بی اعتنا از کنار آن می گذشت، انجام شد.4



با توجه به شرح فوق و آماده نمودن وسایل حرکت یهودیان به سوی فلسطین، در تاریخ شنبه ... 26 نوامبر سال 1940 عده ای مهاجر یهودی اروپایی بدون کسب مجوز از دولت انگلیس که در آن وقت قیمومت فلسطین را بر عهده داشت، با کشتی پاتریا به بندر حیفا وارد شدند. این مسافرت و مهاجرت با چراغ سبز آژانس بین الملل یهود آغاز شد؛ لذا اداره مهاجرت دولت بریتانیا به تازه واردین اجازه ورود نداد و مأمورین انگلیس اعلان کردند که "کشتی و سرنشینان را به جزیره موریس خواهند برد."



البته اتخاذ این سیاست خود مقوله دیگری است که به طور خلاصه می توان گفت که بریتانیا که خود مبتکر طرحهای مختلف برای اسکان یهودیان در فلسطین بود، در سال 1939 کتابی به عنوان کتاب سفید منتشر نمود که در آن، فلسطین بین اعراب و یهودیان به طور مساوی قسمت و منطقه اورشلیم، منطقه آزاد بین المللی خوانده شده بود. انتشار این کتاب، متمکنین عرب فلسطینی را به "معارضه با یهودیان برانگیخت". بدین ترتیب، چنان که سیاست او است "یکی به نعل و یکی به میخ زد"5 تا هر دو طرف را در کنار خود نگاه دارد.



در این وقت، دولت نازی بنا به قرارداد منعقد شده بین آیشمن که با اعضای سازمان تروریستی هاگانا نزدیکی داشت و سران صهیونیست، بر شدت تعقیب یهودیان افزود و در راندن آنان به سوی فلسطین، مهمترین خدمت را انجام داد و بدین ترتیب، خشنودی صهیونیستها را فراهم آورد. و به قول یکی از صهیونیستها: "محافل ملی یهود از سیاست آلمان نسبت به یهودیان خرسندند ؛ زیرا به افزایش جمعیت یهودیان فلسطین مساعدت می کند؛ چنان که می توان امیدوار بود که در آینده نزدیک، جمعیت یهودیان بر اعراب فزونی یابد."6



همزمان، مسائل مختلفی در اروپای درگیر جنگ رخ می داد. دستگاه رهبری صهیونیستها با سیاست دولت بریتانیا7 در مسئله مهاجرت یهودیان به فلسطین مخالفت می ورزید. شبکه ای به وجود آمد که از راه قاچاق با "مساعدت سربازان نازی، اس. اس ها" مهاجرین یهودی را به فلسطین می بردند.



در واقع، "روابط پنهانی" بین صهیونیستها و دولت آلمان نازی با اسم رمز "شب بلورین" آغاز شد. در آن وقت، دو تن از مأمورین موساد وارد کاخ هیتلر شدند و پیشنهاد کردند که "در امر آموزش برنامه صهیونیستها" که آماده رفتن به فلسطین هستند، تسریع شود. در مقابل، از طرف نازیها پیشنهاد شد که روی وسایط نقلیه ای که یهودیان را به مقصد فلسطین می برد، نباید مقصد مشخص باشد. این وسایط نقلیه توسط موساد هدایت می شدند8. با توجه به توضیحات فوق، اینک برگردیم به کشتی پاتریا و سرنوشت سرنشینانش.



وقتی مأمورین انگلیس به کشتی و مسافرینش اجازه لنگر انداختن در بندر حیفا و پیاده شدن آنان را ندادند، تروریستهای هاگانا برای جلب نظر مردم دنیا و بویژه آمریکائیان، کشتی را با همه سرنشینانش منفجر کردند. در آن کشتی 1900 نفر یهودی مهاجر وجود داشت. به قول یکی از اعضای آژانس بین المللی یهود، این جنایات از آن جهت انجام شد تا دولت انگلیس بداند که یهودیان را نمی شود از وطنشان [؟!] دور کرد.



تروریستهای هاگانا کشتی پاتریا را در دل شب منفجر و در بندر، جهنمی از آتش بر پا کردند. همه سرنشینان آن که زن و کودک، جوان و پیر، از یهودیان بی گناه بودند، در میان آتش سوختند و در آب دریا مدفون شدند.



آیا کشتی پاتریا کوره آدم سوزی دیگری نبود که به دست صهیونیستها مشتعل شد؟ در آن وقت، گناه این عمل ننگین را به گردن دولت انگلیس انداختند؛ لکن در سال 1950 از این جنایات پرده برداشته و اعلام شد که آن عمل جنایتکارانه، توسط خود صهیونیستها انجام گرفته است و نه دولت انگلیس.



آیا این عمل شیطانی به تنهایی سرنخی نیست تا لکه ننگ آدم سوزی از دامان نازیها کمرنگ شود؟ گناهکاران واقعی اعضاء گروه تروریستی هاگانا بودند که محرک آنان در کوچ دادن آن بی گناهان حفظ جان و مال یهودیان نبود، بلکه به دنبال افزایش تعداد یهودی ساکن فلسطین بودند.



و ... انفجار کشتی دیگری به نام استروما در دریای سیاه که در تاریخ 24 فوریه 1942 با 769 مهاجر یهودی که به راهنمایی گروه تروریستی هاگانا برای رفتن به فلسطین به بندر استامبول وارد شده بودند، دلیل محکم دیگری در همدستی صهیونیستها با هیتلر می باشد. اعضای هاگانا به رهبری اسحق شامیر و بن گورین یار دیرین آیشمن، پس از آنکه نتوانستند موافقت دولت انگلیس را برای ورود مهاجرین به فلسطین کسب کنند، آن را منفجر کردند. دریایی از آتش در میان آبهای مدیترانه، 769 نفر یهودی بی گناه را به کام مرگ فرستاد. همه مسافرین طعمه حریق شدند و آژانس یهود اعلام کرد که: "انفجار کشتی یک اعتراض و خودکشی دسته جمعی بود."



خوب، ببینید دوباره آتش و دوباره آدم سوزی. سرنشینان هر دو کشتی به یک نحو میان شعله های آتش جان سپردند و در هیچ یک از آن دو واقعه، هیتلر حضور نداشت؛ در واقع، موضوع اشغال فلسطین بود و نه نجات جان یهودیان بخت برگشته. چنان که روزنامه یهودی به پیش چاپ آمریکا در یازدهم دسامبر سال 1939 نوشت: "کنفرانس یهودیان زمانی بیدار است که مسئله فلسطین مطرح باشد؛ اما وقتی نجات جان یهودیان ممالک مختلف در میان باشد، خواب است."9

پانوشتها
--------------------------------------------------------------------------------------------
1- همه سوزی، قتل عام.
2- Peter Grose -Israel in th mind of America. Newyork. Alfres- A"konoff. Inc. 1983,P.207
3- یوری ایوانف، صهیونیسم، ترجمه ابراهیم یونسی، کتابهای سیمرغ وابسته به موسسه انتشارات امیرکبیر. چاپ اول، 1351.
4- برای اطلاع بیشتر، به صفحات 142 تا 144 کتاب صهیونیسم مراجعه شود.
5 و 6- به کتاب یوری ایوانف، صهیونیسم، ص 140 مراجعه شود.
7- رهبران صهیونیست "همزمان با اقداماتی که به منظور نجات آوارگان یهود به عمل می آوردند، علیه واحدهای انگلیسی مقیم فلسطین دست به عملیات جنگی زدند." هاگانا هدف از این عملیان را راندن بریتانیا از سرزمین فلسطین عنوان نمی کرد، بلکه آن را "تجدید پیمان با انگلستان عنوان می کرد و می گفت: "تا آن جا که می دانیم، بین ما و بریتانیا مطلقا اختلافات منافعی وجود ندارد. ما به هیچ وجه علاقه ای به این نداریم که موقعیت بریتانیا را در هیچ جای جهان، خواه خاورمیانه یا فلسطین تضعیف کنیم". به صفحه 154 کتاب صهیونیسم مراجعه شود.
8- برای اطلاع بیشتر به کتاب صهیونیسم، نوشته یوری ایوانف، فصل سوم "دهلیز پرپیچ و خم و بی سرپناه" مراجعه شود.
9- یوری ایوانف، صهیونیسم، صفحه 140.





هیتلر در وصیتنامة خود نوشته است((… این موضوع صحت ندارد که در سال 1939 من یا فرد دیگری در آلمان خواستار جنگ بودیم. جنگ را منحصراً آن سیاستمداران بین المللی که اصلاً یهودی بودند و یا برای یهودیان کار می‎کردند،‌ به راه انداختند…))

این نکته ما را به یاد آتش افروزی سران قوم صهیونیست در دو جنگ جهانی می‎اندازد که به اعتراف خود آنان با توطئه، پای دولت آمریکا را به جنگ کشیدند.1

شک نیست که هیتلر نسبت به یهودیان احساسات خصمانه‎ای داشت و از بیان این مطلب هم ابایی نداشت. داستانی که از ریشة خصومت و احساسات ضد یهودی بود که مادر بزرگ هیتلر در خانه او کار می‎کرد و توسط صاحبخانة ثروتمند که فرانکن برگر نامیده می‎شد، مورد تجاز قرار گرفته و حامله شده بود. وقتی پدر هیتلر بدنیا آمد: فرانکن برگر حاضر نشد او را به فرزند بپذیرد. لذا در شناسنامه‎اش به عنوان نامشروع و با نام خانوادگی مادر که الویس شیگل گروبر بود، نامیده شد.

خوب، این آغاز و ریشة ایجاد خصومت. در اینجا یک نکتة حساس ، نهان است. پس با توجه به قوانین وراثت، در رگهای هیتلر هم خون یهودی سهمی داشت. او گرچه با یهودیان به دلیل فوق خصومت داشت، ولی در هر حال از طرف مادر بزرگ هم یهودی زاده بود. او در کتاب نبرد من اعتراف کرده و عقدة خود را چنین گشوده و نوشته است: یکی از دلایل نفرت او از یهودیان، فریب و اغوای دو شیزگان بی‎گناه مسیحی توسط یهودیان می‎باشد. همان اعتقادی که هنری فورد آمریکایی داشت و اعمال صهیونیستها را وسیلة اشاعة انحطاط اخلاقی در میان جوامع غربی و بویژه جوانان آمریکایی می‎دانست.

هیتلر چون یهودیها را ((مغز و ستون فقرات مارکسیسم)) از یک سو و از جانب دیگر کاپیتالیسم می‎دانست، با آنان به مخالفت برخاسته بود. مخالفتی که ریشه در تنفر قبلی داشت. او وقتی که یک سرباز ساده بود، در گزارشی که به افسر مافوق خود کارل مایرداد چنین نوشت: ((یهودیان ضمن تظاهر به طرفداری از اصول دمکراتیک و آزادیهای فردی، جز منافع خود و پول به چیز دیگری نمی‎اندیشند… آنها در صورت لزوم به طرفداری از طبقة کارگر، پرچم سرخ انقلاب را به دوش می‎کشند، ولی هدف آنها جز ایجاد هرج و مرج و استفاده از بازار آشفته، و در نهایت مکیدن خون توده‎ها، چیز دیگری نیست. وجود آنها برای جامعه، مثل بیماری سل برای بدن انسان، خطرناک و مهلک است…))2

در آن گزارش ، هیتلر برای رفع این خطر پیشنهاد کرده بود که حقوق و مزایای سیاسی و اقتصادی آنان به عنوان یک نژاد بیگانه3 محدود شود. همین پیشنهاد را به صورت نصیحت، کلنل هواس آمریکایی به سفیر آمریکا در برلین در سال 1933 کرد:‌(( به یهودیان نباید اجازه داد که اقتصاد و زندگی روشنفکران را همچون گذشته تحت نفوذ داشته باشند.4

هیتلر در کتاب نبرد من نوشته: ((وقتی از تضعیف روحیة مردم برلن در جنگ اول مطلع شدم،‌دانستم که یهودیان عضو سوسیال دمکرات که همان حزب کمونیست بودند دست به تبلیغات وسیعی علیه جنگ زده‎اند((…در مونیخ،‌پاسخ سؤالات خود را دربارة‌علل سقوط اخلاقی مردم آلمان دریافتم… این یهودیها بودند که در پشت جبهه برای سقوط آلمان توطئه می‎کردند و افسران نیروی دریایی آلمان را وادار به اعتصاب و شورش می‎ساختند. آنها بر اقتصاد آلمان چنگ انداخته بودند و همچون عنکبوت خون مردم را می‎مکیدند… در حالی که سربازان آلمانی در جبهه‎ها جان می‎دادند، آنها جیبهای خود را پر می‎کردند… در خط مقدم جبهه از آنان اثری دیده نمی‎شد. سربازان و افسران یهودی همه در پشت جبهه و در کارهای دفتری بودند…))5

حقیقت این است که صهیونیستهای دست پروردة سرمایه داران و بانکداران یهودی،‌کوره‎های آدم سوزی هیتلر را افروختند و ((نقش قربانیان را به یهودیان اروپایی تحمیل کردند)) و با آنها ((توافق کردند که آنها را یا به کوره‎های آدم سوزی بفرستند)) و یا روانة فلسطین کنند.

در اوج جنگ، وقتی کوره‎های آدم سوزی هیتلر فعال بود،‌اسحاق شامیر به دولت آلمان پیشنهاد کرد که : ((ما با شما همکاری می‎کنیم و علیه دولت انگلیس وارد جنگ می‎شویم.)) در همان وقت بانکدار معروف یهودی روچیلد،‌ بازارهای فلسطین را در اختیار دولت آلمان گذاشته بود تا از آن طریق،‌کمبود منابع ارزی آن دولت را جبران کند. این خانواده که از آنها می‎توان به عنوان بانکداران بین المللی و دسیسه کاران جهانی یاد کرد ـ که بانکهای بزرگ کشورهای اروپا و امریکا را در اختیار داشته‎اند و دارند ـ همکاری تنگاتنگ با هیتلر داشتند. اگر قرار بود که همه یهودیان به کوره‎های آدم سوزی فرستاده شوند، پس چرا مناخیم بگین،‌بن گورین، وایزمن رؤسای صهیونیسم و همکار آیشمن‎ها و همچنین روچیلدها6 و سایر یهودیان که با دولت نازی همکاری داشتند، حتی از کنار کوره‎های آدم سوزی هم رد نشدند؟ ((این حضرات در تمام طول جنگ )) نه مخفی بودند و نه خارج از کشورهای اروپایی و مهاجر. بلکه آزادانه مشغول خوشگذرانی و توطئه چینی بودند و برای سلامتی هیتلر دعا می‎کردند. طبق اسناد موجود ((واربورکها که بخشی از امپراتوری روچیلدها را تشکیل می‎دادند، در تأمین هزینه‎های لازم برای به قدرت رسیدن‌ آدولف هیتلر سهم به سزایی داشتند.))7 مجلة اشپیگل چاپ آلمان در همان تاریخ نوشت:‌((صهیونیستها روی کارآمدن نازیها را به منزله یک امکان تاریخی ومنحصر به فرد برای تحقق بخشیدن به نیات خود تلقی کردند.))8

در ماه می سال 1933 یعنی همزمان با وقتی که هیتلر طرح اخراج یهودیان را کشیده بود، بانک صهیونیستی ((انگلیس ـ فلسطین)) که توسط فرزند روچیلد اداره می‎شد، با وزارت اقتصاد آلمان هیتلری تماسهای مستقیم برقرار کرد. مذاکرات آنها منجر به امضای اساس آن قرارداد، صهیونیستها ادارة ((تراست آندترانسفر)) را تأسیس کردند که از حق ورود محصولات آلمانی به فلسطین برخوردار شد و نازیها به بازارهای خاورمیانه دست یافتند و نتیجتاً منابع ارزی آنان در طول جنگ تأمین شد.

جد این برادران شریف [!؟] مایر شل روچیلد، آلمانی است که در آغاز به شغل عتیقه فروشی اشتغال داشت. از محل درآمد عتیقه فروشی، بانکی تأسیس کرد که در تمام پایتختهای بزرگ کشورهای اروپایی شعبه داشت، و از آن طریق در همة مسائل حکومت آنان از طریق پرداخت پول و اعتبار شرکت می‎کرد. یعنی با پرداخت دیون دولتها و با کمکهای اقتصادی دیگر، رؤسای دول را می‎خرید و در امر حکومت دخالت می‎کرد.

پروفسور استوارت گرین استاد اقتصاد یکی از دانشگاههای آمریکا معتقد است که : ((اگر تک تک جنگلهای قرن نوزدهم ] به بعد[ را بررسی کنید، خواهید دید که تمامی آنها … در یک گروه بندی حول محور خاندان روچیلد در انگلیس، فرانسه، اطریش و … دور می‎زند. این خانواده، گروه بندی کشورها را طوری ترتیب می‎دادند که اگر پادشاهی از مسیر خود ] تعیین شده از طرف صهیونیستها [ منحرف می‎شد، یک جنگ تازه برپا می‎گشت و سرنوشت نهایی جنگ هم به نحوة کمکهای مالی آنان بستگی داشت.))

استادگرین در پایان این نوشته اضافه می‏کند که ((با یک جمع بندی،‌مشخص می‎شود که کدام یک از طرفین باید مجازات می‎شدند،))9 آنکه به سوی برد بود و یا آنکه رو به سوی شکست داشت.

در اینجا،‌بد نیست قسمتی از سخنرانی خاخام ریشورن در سال 1869 بر سر مزار سیمون بن یهودا در شهر پراک، آورده شود. نامبرده پس از ذکر این مطلب که با توجه به وعده‎ای که خداوند به ما در مورد حاکمیت بر جهان داده است،‌گفت: ((باید برای رسیدن به اهداف خود، کوشا باشیم. از جملة این اهداف، قبضه کردن امور اقتصادی جهان است. در همة ادوار، طلا به عنوان قدرتی مقاومت ناپذیر باقی مانده است و خواهد ماند؛ طلایی که توسط دستهای متخصص به کار گرفته می‎شود، وسیلة مؤثری در پیشبرد کارهاست. با طلا می‎شود وجدانهای بیدار را خرید [!؟] تغییر ارزها و تعیین قیمت کالاها با طلا است. با طلا می‎توان استقراضها را تأمین کرد و با آن بر دولتها فرمان راند. با طلا، ابتدا بانکها، بعد بورسها را در دست گرفته‎ایم. در نتیجه ، اعتبارات حکومتها در دست ماست.))10

و در قسمت دیگر، گفته است: ((سعی کنیم اسکناس، جای طلا را بگیرد. با کشیدن طلا به صندوقچه‎هایمان، نرخ کاغذ ((اسکناس)) را ما تعیین خواهیم کرد. می‎توان گفت که حاکم خواهیم شد.))11

به گفتة‌ یکی از رؤسای بانکهای انگلیس: ((تحت این نظام انحصار بانکی، کسانی که اسکناس و ] اوراق [ اعتبار را صادر و منتشر می‎کنند، عملاً حکومتها را هم در اختیار دارند و نتیجتاً سرنوشت تمام مردم ] و مملکت[ را به دست خواهند گرفت.))

در اینجا، بی‎مناسبت نیست از جمله‎ای از کتاب عاموس نبی باب دوم، آیة 6، کتاب عهد عتیق یاد کنیم تا دینداری خاخام ریشورن و امثالهم معلوم شود. در آن کتاب می‎خوانیم: ((اسرائیل و یهودا باید به محاکمه کشیده شوند. چون عدالت را به نقره فروختند.))



نظریة توطئه در تاریخ
بیائید کتاب تاریخ جهان را ورق بزنیم. در این کاوش، ما به وقایعی برخورد می‎کنیم که دست توطئه گرانی که ((شهوت آتش افروزی دارند))، بخوبی نمایان است. به اعتقاد پروفسور کارل کویگلی 12 استاد دانشگاه ((جرج تاون)) آمریکا، وقایع مهم تاریخ را نمی‎شود به گردن تصادف انداخت. همة جریانات و وقایع مهم که در طول تاریخ پیش آمده، با یک برنامه ریزی دقیق قبلی صورت گرفته است. به این مسئله، ((نظریة توطئه)) می‎گویند. روزولت ، رئیس جمهور آمریکا در زمان قدرتش می‎گفت: ((در عالم سیاست، هیچ چیزی تصادفاً روی نمی‎دهد. اگر اتفاقی می‎افتد، مطمئن باشید که طرح آن قبلاً ریخته شده است.))13
ما در این ورق زدنهای تاریخ، اثبات گفتة روزولت را بخوبی درک می‎کنیم. این توطئه‎گران مرموز برای حفظ قدرت پنهانی و انجام نقشه‎های شوم خود، از هیچ جنایتی روگردان نیستند. توطئه برای کسب ((قدرت)) و به دست گرفتن زمام حکومت جهان، تاریخی ((به قدمت خود حکومت)) در جهان دارد. یعنی از آغاز تشکیل دولت، ((توطئه‎گر)) نیز قدم به میان نهاده است و کم کم با پیشرفتهای تکنولوژی ((این توطئه گران)) پنجه روی تمام وسایل ارتباط جمعی انداخته و از آن طریق از پس پرده بر جهان حکومت کرده است.

با توجه به این نظریه و سخن هوشمندانة روزولت، رئیس جمهور ] زمان جنگ دوم آمریکا[ طرح کوره‎های آدم سوزی توسط هیتلر که تا قبل از سال 1937 ((هدف او با ضدیت با یهودیان)) حول محور ((خروج آنان از آلمان دور می‎زد))، چیزی نبود که خلق الساعه و به دور از توطئه باشد.نقشة‌ بیرون راندن یهودیان که تبدیل به طرح سوزاندن آنان در کوره و اتاقهای گاز شد ـ طبق همان نظریة‌((توطئه سری)) ـ همزمان با وقتی است که بانکداران بین‎المللی یهودی تصمیم گرفتند تا به اقتصاد آلمان درگیر در جنگ کمک کنند. پس، بازارهای خاورمیانه و فلسطین را به روی او گشودند و ذخیرة ارزی او را برای ادامة جنگ تأمین کردند. آیا این یک تصادف بود و یا یک توطئه؟ یک بده و بستان کثیف .

این شک و تردید که هیتلر بازیچة دست صهیونیستهای بین الملل بوده، ذهن دکتر آلفرد لی لی ینتال، نویسندة‌معروف یهود را نیز به خود جلب کرده می‎نویسد: ((همان طور که هیتلر از یهودیان بهره برداری کرد، بسیار محتمل است که بعضی از یهودیان هنوز تا همین حالا، از هیتلر برای اهداف صهیونیستها بهره ‎برداری کرده باشند. وقتی به آنچه که بعداً توسط صهیونیستها در فلسطین اشغالی اتفاق افتاد، فکر می‎کنم، و بر می‎گردم و به وقایع قبل از اشغال ـ به انفجار کشتی مهاجرین پاتریا که آژانس یهود برای داغ کردن مسئله یهودیان از لحاظ سیاسی 1900 یهودی را در آتش سوزاند و انفجار کشتی دیگری به نام آستروما در دریای سیاه که 769 یهودی مسافر در خود داشت همه سرنشینان بدون استثناء سوختند و در آبهای دریا مدفون گشتندـ می‎اندیشم، بی‎اختیار این فکر به خاطرم می‎نیشیند که بی‎گمان هیتلر هم هدف یک توطئه اسرار آمیز شده است.))14

پدر پدرو آروپ وابسته به کلیسای کاتولیک، در یکی از سخنرانیهایش در حضور شورای کلیساها گفت: ((این گروه ملحد … دست کم در سطوح بالای رهبری، به طرز بی‎نهایت کارآمد و مؤثر فعالیت دارد. این گروه کلیة‌ وسایل ممکن را در اختیار دارد؛ از امکانات علمی گرفته تا زمینه‎های فنی و اجتماعی و اقتصادی و … همه را برای اهداف خود به کار گرفته است. این گروه از یک استراتژی دقیقاً طراحی شده پیروی می‎کند.در سازمانهای بین‎المللی، در محافل مالی ودر زمینه‎های ارتباط جمعی نظیر مطبوعات، سینما، رادیو و تلویزیون تقریباً نفوذ کامل دارد.))15

در اینجا بی‎مناسبت نمی‎دانم که دوباره اشاره‎ای به قسمتی از سخنان خاخام ریشورن16 داشته باشم: او گفته است: ((ما حکمای قوم بنی اسرائیل،‌با توجه به وعده‎ای که خداوند به ما در مورد حاکمیت بر جهان داده است و با در نظر گرفتن پیروزیهایی که باید بر کافران17 به دست آوریم… مفتخریم که در قرن گذشته به اهداف خود نزدیکتر شده‎ایم.))

باید در نظر داشت که ((یکی از بزرگترین سلاحها)) برای آنکه ما را به هدف برساند ((مطبوعات)) است. ((مطبوعات می‎توانند با نشر و تکرار مطالب نهایتاً هر عقیده و رأیی را به مردم بقبولانند. تئاتر نیز قادر به انجام چنین کاری است. در هر نقطه از جهان مطبوعات و تئاتر از القائات ما تبعیت می‎کنند.))

نامبرده صراحتاً پرده از ((توطئه‎گری)) متداول قوم یهود برداشته است و ادامه می‎دهد: ((با ستایشی که از احزاب دمکرات راه می‎اندازیم، مسیحیان انشعاب پیدا خواهند کرد و وحدت ملی آنان از هم خواهد پاشید . نفاق بر آنان، حکومت خواهد کرد و در نهایت درمانده شده، تنها از نظامی که وحدت خود را حفظ کرده است، یعنی قانون یهود، اطاعت خواهند کرد…))18

آیا این خاخام وجودش خالی از ((شهوت آتش افروزی))‌بوده است؟ آیا القائات او به دور از توطئه‎گری است؟

با آنکه شدیداً و قلباً از تمام خونخواران ضحاک صفت جهان بیزارم و از آنان با تنفر و لعنت یاد می‎کنم، معهذا همیشه این فکر برگوشة دلم فشار می‎آورد که : ((آیا حقیقتاً این هیتلر بود که دانسته و خواسته یهودیان را به سوی کوره‎های آدم سوزی فرستاد؟)) یا او هم قربانی یک ((توطئه))‌شد و با گرفتن کمکهای مالی اجازه داد تا دست صهیونیسم از آستین او به درآید. آیا وجود یک ((دسیسه)) را که باعث شد تا به قول هرتزل مسئلة‌ یهود جنبه سیاسی به خود بگیرد، نباید در پشت دیوارهای کوره‎های آدم سوزی نازیها جستجو کرد؟

در قتل عامهای او اردوگاههای صبرا و شتیلا و تل‎زعتر و روستای دیریاسین و صدها جنایات دیگر که توسط تروریستهای صهیونیست و در لباس مقدس سربازی انجام شد،آیا هیتلر در کنارشان ایستاده بود و و فرمان می‎داد؟ آنها که از سوزاندن زنان و شیرخوارگان ابایی نداشتند و بمب افکنهای اسرائیلی بر ساکنین بی‎پناه لبنان و اردوگاههای آوارگان و بیمارستانها بمبهای فسفری آتش‎زا فرو می‎ریختند. و از کشته پشته می‎ساختند،نازیها بودند؟ و آیا هیتلر طرح آن را ریخته بود؟ وقتی هزاران مادر و کودک با برداشتن بمبهای خوشه‎ای که به صورت عروسک و اسباب بازی بر سر آنان ریخته شده بود، کشته شدند، هیتلر مشعل‎دار آتش افروزی بود؟ در یکی از کشتارهای جمعی وقتی آوارگان اردوگاه راترک می‎کردند، همة آنها را ((در مقابل یکدیگر سر بریدند.)) آیا اینجا هم هیتلر مجری این عمل وحشیانه بود؟ وقتی در اردوگاه شتیلا جوانان کشته شدة فلسطینی را در داخل چاه آب اردوگاه افکنده بودند و معروف بود که ((یک فنجان آب، معادل یک فنجان خون است.)) در اینجا هم هیتلرحضور داشت؟ و هزاران سؤال دیگر از این قبیل، ذهن همة انسانهای شریف را به خود مشغول می‎کند.

یکی از اعضای نمایندگی سیاسی امریکا در برلن در سال 1937 نوشت: ((هدف دولت آلمان نازی کاملاً مشخص است… طرد یهودیان از زندگی آلمانیها… روانه کردن ] آنها [ از برلین، یک اخطار کاملاً روشن بود ] مبنی بر اینکه [ آزار یهودیان ] از طرف او [ اتفاقی و تصادفی نبود.))19 این گزارش بخوبی نشان می‎دهد که هیتلر مصمم بودتا یهودیان را از برلین اخراج کند. ولی صحبتی از سوزاندن و نابود کردن آنها در میان نبود.

طبق مدارک موجود، سازمانهای صهیونیستی با آژانس بین المللی یهودکه ((دیوانة خونخواری است)) و ((جنون آتش افروزی)) دارد، از بیش از یک قرن گذشته تاکنون در تمام اتفاقات، جنگها، کشتارها و واژگون سازیها،‌توطئه کرده ودخالت داشته است.

در ((تاریخ 24 سپتامبر 1912)) یک روزنامه نویس یهودی به نام والتر راتنو20 که از یاران کایزر، بانکدار معروف یهودی بود، در یک روزنامة‌ آلمانی21 نوشت: ((سرنوشت قارة‌ اروپا به دست سیصد نفر که همگی یکدیگر را می‎شناسند، می‎باشد، و آنها جانشینان خود را از میان اطرافیان خود انتخاب می‎کنند.))22

در تأیید نوشتة‌ والتر راتنو بیست سال بعد درست در سال 1931،‌ شخصی23 که عضو دائمی ((اتحادیه جهانی یهود))24 ‌ بود در مقاله‎ای تحت عنوان ((پاریس، پایتخت مذاهب)) نوشت:‌((حاصل تاریخ قرن گذشته این است که اکنون سیصد نفر سرمایه‎دار یهودی، همه اساتید فراماسون، بر جهان حکومت می‎کنند.))25

((بنیامین دیسرائیلی)) نیز به این نکته اشاره کرده و گفته است:‌((دنیا به دست شخصیتهایی اداره می‎شود که در پشت پرده دست اندرکارند و همة این شخصیتها صهیونیست هستند.))

بد نیست بدانیم که ((سمبل)) این قوم برگزیده و خطرناک ((مار چنبر زده است.)) در کتاب فتح جهان از طریق حکومت جهانی که اول بار یک نفر روسی به نام سرگی نیلوس آن را از عبری به روسی ترجمه کرد و سپس ویکتور مارسدن از روسی به انگلیسی،‌چنین آمده است: ((بر اساس مدارک محرمانة‌ صهیونیسم،‌حضرت سلیمان و سایر رهبران یهودی،‌در سال 929 پیش از مسیح نظریه‎ای را برای فتح مسالمت آمیز همة جهان توسط صهیون ابراز داشته‎اند.)) در آن مدارک آمده است: ((این مردان بزرگ برای فتح جهان از طریق مسالمت ((مار)) را سمبل آن انتخاب می‎کنند که سر آن نمایانگر آن دسته از یهودیانی است که از نقشه مطلع هستند و بدون آن قوم یهود می‎باشند. حتی بسیاری از یهودیان چیزی از آن نمی‎دانند. این مار در حال حرکت است. همچنان که در قلوب ملتها رخنه می‎کند، موجبات ] زبونی و[ بی‎آبرویی آنها را فراهم می‎سازد و همة قدرتهای غیر یهود آن ممالک را می‎بلعد. گردش این مار هنوز به دور کشورهای اروپایی تمام نشده است. وقتی گردش سر او تمام شد و به سوی صهیون قرار گرفت، کار او پایان یافته است و با افسون، تمام کشورهای اروپایی در حلقة او قرار خواهند گرفت. تنها راه رسیدن به این مرحله ،‌غلبه اقتصادی است.))26

چنان که دانستیم، هدف اولیة این سازمان سری،‌ایجاد نفوذی در سیستم کنترل مالی است تا در اختیار یک گروه از صهیونیستها باشد و بتواند بر نظام سیاسی جهان و کلاً بر اقتصاد جهان مسلط شود. این گروه ((دیوانة قدرت)) است و مذبوحانه آن را حق خود می‎داند و می‎خواهد تمام جهان را به زیر سلطة خود در آورد. او در این راه،‌از هیچ جنایتی روگردان نیست.

این توطئه‎گران آتش افروز همة طرحها و نقشه‎های خود را به طور سری به دست دولتها و اعضای گروه سری فراماسونری انجام می‎دهند و خود در کنار آتش افروخته از گرمای آن، لذت می‎برند. به قول خاخام ریشون ((چه کسی قادر است قدرت ناپیدایی را سرنگون کند؟ در اصل ما صاحب چنین قدرتی هستیم. وظایف ماسونی، پوششی برای مقاصدمان محسوب می‎شود. مسیر حرکت و نقشه و محل نیروی پنهان ما را هیچ کس نخواهد فهمید.))

چنین به نظر می‎رسد که سمبل صهیونیسم، این مار خطرناک، نه تنها به دور اروپا گردیده، بلکه دهان فراخ و کثیفش را به سوی آمریکا باز کرده و آن قاره را هم یکجا بعلیده است.27 یعنی در واقع ، از زمانی که صهیونیستها در آن قاره رخنه کردند و به توطئه‎گری پرداختند و در پشت نقاب مظلوم نمایی به حقه‎های سیاسی دست زدند، آمریکا در راه سقوط به معدة مار صهیونیسم قرار گرفت. آغاز آن را می‎توان از جنگ بین‎الملل اول دانست؛ یعنی وقتی که به حیله و دسیسة آنان، پای دولت آمریکا به جنگ کشیده شد و با وجود شعار ((آمریکا برای آمریکائیان)) که گفته و خواستة‌ یکی از رؤسای جمهور آنان،‌ پرزیدنت مونروئه بود، آمریکا وارد جنگی شد که ابداً به او ارتباطی نداشت. جمیز مالکوم یهودی که از جمله سران توطئه‎گران است، در کتاب خاطرات خود نوشته است: ((در جنگ اول برای کسب حمایت دولت انگلیس، من مأمور شدم برای رسیدن به این هدف، پای دولت آمریکا را به جنگ بکشم. لذا …نقش مهمی بازی کردم و با سفرهای متعدد… و نشر مقالات مفصل در رزونامه‎های تایمز لندن و روزنامه‎های آمریکا، سرانجام در بهار سال 1917، آمریکا را وارد جنگ کردم)).28


نوشته شده در  جمعه 87/3/17ساعت  9:16 عصر  توسط .... 
  نظرات دیگران()

بسم الله الرحمن الرحیم

پژوهشگر: مهدی علیخانی

چکیده: پس از بررسی تسلط صهیونیسم جهانی بر سینما (تحت پروسه امپریالیسم رسانه ای) در بخش گذشته، در این بخش به ادامه این پروسه و مشخصاً تسلط صهیونیسم بر رسانه های خبری در جهان پرداخته می شود. آغاز موج تسلط صهیونیسم بر رسانه های خبری جهان مقارن با پایان جنگ جهانی دوم و تأسیس رژیم اسرائیل در سرزمین های اشغالی فلسطین بود و این موج در دهه پایانی قرن بیستم شدت گرفت و با گسترش تکنولوژی ماهوارها، حیطه نفوذ آن نیز بسرعت گسترش یافت. نگارنده در این مقاله رسانه های خبری تحت سیطره صهیونیسم را در دو فاز داخلی و بین المللی مورد بررسی قرار می دهد.
____________________________________

پس از بررسی تسلط صهیونیسم جهانی بر سینما (تحت پروسه امپریالیسم رسانه ای) در بخش گذشته، در این بخش به ادامه این پروسه و مشخصاً تسلط صهیونیسم بر رسانه های خبری در جهان پرداخته می شود.
همانطوری که قبلاً نیز اشاره شد، این پروسه عظیم که پایه های آن در کنفرانس بال سوئیس در سال 1897 بنا نهاده شد، شامل مراحل نفوذ، تسخیر و کنترل می باشد که نهایتاً و در کنار دیگر فازهای امپریالیسم نو یا امپریالیسم رسانه ای، چترهایی شیشه ای را بر سر مخاطبین در کلونی*هایی با مرزهای شیشه ای کشیده و آنچه را که می خواهند بطور گزینشی و همراه با تحریف در اختیار مخاطب قرار می دهند.
به دیگر دست، محدوده تحت نفوذ این نوع از امپریالیسم را می توان به مصداق (گلخانه ای شیشه ای) در نظر گرفت که در آن انسان ها همانند گلها و گیاهان در شرایط کنترل شده و غیر واقعی از آنچه درخارج برقرار است نگهداری می شوند و ادامه حیات آنها شدیداً متأثر از عملکرد گردانندگان این محدوده است.

آغاز موج تسلط صهیونیسم بر رسانه های خبری جهان مقارن با پایان جنگ جهانی دوم و تأسیس رژیم اسرائیل در سرزمین های اشغالی فلسطین بود و این موج در دهه پایانی قرن بیستم شدت گرفت و با گسترش تکنولوژی ماهوارها، حیطه نفوذ آن نیز بسرعت گسترش یافت.

با توجه به این مقدمه، نگارنده رسانه های خبری تحت سیطره صهیونیسم را در دو فاز داخلی و بین المللی مورد بررسی قرار می دهد.


الف ) رسانه های خبری در درون اسرائیل:

رسانه‌های خبری در رژیم صهیونیستی به مانند سایر نهادهای صهیونیستی یک هدف عمده را دنبال می‌کنند و آن دفاع از موجودیت حکومت یهودی (موردنظر صهیونیست ها) و تقویت پایه‌های آن است. این رسانه‌ها ابزار تحقق حاکمیت مطلق عبری‌ها بر فلسطین هستند و برای رهبران رژیم صهیونیستی از اهمیت زیادی برخوردارند.
رسانه‌های گروهی در رژیم صهیونیستی از آزادی‌های خاص خود برخوردار هستند و می‌توانند دولت را نقد کنند، اما این ظاهر قضیه است و در باطن، سانسور بسیار شدیدی بر آن اعمال می‌شود که یکی از علل عمده آن انتفاضه مردم فلسطین و ضربات سنگینی است که این قیام مردمی بر پیکره رژیم اشغالگر قدس (خصوصاً از سال 2002 به بعد) وارد کرده است.
از آغاز پیدایش این رژیم پنج جنگ میان اعراب و اسرائیل در گرفته است. در تمام این جنگ ها اسرائیل کوشید خود را از لحاظ امنیتی، نظامی و روانی موفق و پیروز نشان دهد. لذا از همان زمان سانسور بسیار شدیدی بر مطبوعات، رادیو، تلویزیون و سایر رسانه‌های ارتباطی اعمال شد تا اخبار جنگ فقط به نفع مصالح این رژیم منتشر شده، حقایق به شکلی وارونه به افکار عمومی عرضه گردد.
ریشه این سانسور را می‌توان در قوانین دوران قیمومیت انگلیس در فلسطین به ویژه قانون مطبوعات در سال 1933 و قانون دفاع در شرایط فوق العاده در سال 1946 بخوبی یافت.
این قوانین به وزارت کشور اختیار می‌دهد تا در صورت بروز هر گونه مورد خلاف امنیت ملی، روزنامه‌ها را تعطیل کند.
بطورکلی، این قوانین بر سه اصل استواراست:
1- لزوم تایید وزیر کشور برای صدور نشریات
2- نظارت وزارت کشور بر رسانه های خبری و اختیارات ویژه این وزارتخانه برای بستن یک روزنامه یا نشریه
3- لزوم جلب موافقت بخش سانسور، توسط هر نشریه، پیش از انتشار آن نشریه

بنابراین قانون سیستم دفاع در شرایط فوق العاده مصوب سال 1945، می گوید: بر سانسورچی فرض است که از انتشار هر گونه مطلبی که مخل امنیت عمومی و سلامت جامعه باشد، جلوگیری کرده، صادرات و واردات تمام نشریات را کنترل و در صورت احساس خطر از آن جلوگیری نماید!
این در حالی است که در رژیم صهیونیستی تفاوت فاحشی میان روزنامه‌های عربی یا محل صدور آن، که در قدس یا سرزمین‌های اشغالی می‌باشد، وجود دارد و هر روزنامه یا نشریه بنابر ملیت و نژاد صاحبانش از امتیازات خاصی برخوردار است.
قوانین اسرائیل که ریشه در قوانین انگلیس دارد برای مطبوعات عبری آن طور که باید و شاید اجرا نمی‌شود، اما با این وجود نظامیان در امر سانسور رسانه ها آشکارا دخالت می‌کنند.

از میان مهم‌ترین بندهای این قانون می‌توان به این مورد اشاره نمود:
1- همکاری کامل میان ارتش و رسانه ها برای جلوگیری از انتشار اخبار امنیتی که مغایر با مصالح اسرائیل است.
2- عدم سانسور اخبار سیاسی، جز در موارد خاص.
3- تشکیل کمیته‌ای از نماینده ارتش، نماینده رسانه ها و یک کارمند رسمی که از سوی دولت برای نظارت بر امر سانسور انتخاب می‌شود.
4- این کمیته وظیفه دارد در اختلافات میان رسانه ها و بخش سانسو نظامی در مدت 24 ساعت داوری کند.
5- این کمیته می‌تواند تمام مطبوعات، نشریات و رسانه‌های گروهی دیداری و شنیداری و خبرنگاران خارجی در اسرائیل را تحت کنترل قرار دهد.
6- براساس قانون، مطبوعات می‌توانند در صورت بروز مشکل به دادگستری شکایت کنند.
اما جالب اینکه، سانسور فقط از جانب نظامیان نیست بلکه سازمان های امنیتی نیز در این امر دخیل هستند.
مرکز اصلی سانسور نظامی در اسرائیل در تل آویو و قدس قراردارد که 24 ساعته فعال هستند.
تعداد این مراکز هر روز در حال افزایش و دامنه فعالیتشان در حال گسترش است واین نظارت، خبرنگاران خارجی را هم در بر می گیرد.
(شایان ذکر است، بخش سانسور نظامی زیر نظر یک سرتیپ، که از سوی رئیس اداره اطلاعات ارتش انتخاب می‌شود، قرار دارد.)
قانون سانسور نظامی طی سال‌های گذشته بارها تغییر کرده است و بندهای آن از 16 ماده در سال 48 به 68 ماده در سال 1966 افزایش یافت .
در حالیکه اکنون فقط 10 بند دارد که اکثر آن مربوط به امنیت کشور است ،این قانون بنابر شرایط هر دوره می‌تواند تغییر یابد.
ازدیگر مسائلی که باید در رسانه ها رعایت شود و جزء خطوط قرمز تلقی می شوند، عبارتند از:
- موضوع سلاح‌های هسته‌ای و میزان آن
- صنایع نظامی و هزینه‌های آن
- اسناد و مذاکرات سری در سیاسیت خارجی
- عملیات سری سازمان‌های امنیتی واساس شرکت کنندگان در این عملیات و پایگاههای نظامی
- اطلاعات طبقه بندی شده ارتش
- مذاکرات و تصمیمات اتخاذ شده از سوی شورای کوچک وزیران درباره مسائل امنیتی و هر مطلب یا موضوعی که انتشار آن موجب اخلال در امنیت کشور شود.
در سال 1980 ارتش اسرائیل شیوه جدیدی را برای کنترل دقیق اطلاعات نظامی و امنیتی و طبقه بندی شده ابداع کرد. در این شیوه که پس از پیمان (کمپ دیوید) به مرحله اجرا درآمد، نماینده ارتش می‌تواند به روزنامه نگاران لقب خبرنگار نظامی اعطا کند یا مانع از ادامه کار یک خبرنگار شود!
به همین دلیل در اسرائیل نوعی تناقض و دوگانگی در امر تبلیغات و اطلاع رسانی وجود دارد یعنی از یک سو به خبرنگاران و روزنامه‌نگاران آزادی داده می‌شود و از سوی دیگر اعمال آنان به شدت تحت کنترل قرار می گیرد و قانون سانسور بر مطبوعات و رسانه‌های گروهی بر آنها اعمال می گردد؛ امری که باعث شده خبرنگاران و روزنامه نگاران به آلت دست سران تل آویو تبدیل شوند.

در این راستا به برخی از مهمترین رسانه های خبری در داخل اسرائل اشاره می شود:
در رژیم صهیونیستی دهها رسانه خبری از قبیل: روزنامه، هفته‌نامه و ماهنامه به زبان های عبری، روسی، عربی، انگلیسی، فرانسوی و ... چاپ و منتشر می‌شود.
اما مهم‌ترین روزنامه‌های عبری زبان عبارتند از: (یدیعوت آحرونوت)، (معاریو) و (هاآرتس).
در کنار آن روزنامه هایی چون (یتدنئمان)، (همودیع) و (هاتسوفیه) وجود دارد که به جریان‌ها و جناح‌های سیاسی مختلف وابسته هستند.

1- هاآرتس (کشور):
از قدیمی ترین رسانه های خبری اسرائیل (هاآرتص) یا کشور را می توان نام برد، که تاریخ انتشار آن به سال 1918 بازمی گردد.
هاآرتص، از نظر حرفه‌ای از سطح بسیار بالایی برخوردار است اما شمارگان آن در روزهای عادی 50 هزار و در روزهای جمعه و اعیاد 75 هزار نسخه می‌باشد!
این روزنامه از موقعیت تبلیغاتی بالایی در میان مردم به ویژه کارمندان ارشد دولت، بازرگانان، فرهنگیان، دانشگاهیان، سیاستمداران و نظامیان برخوردار است و از لحاظ جناحی گرایش‌های چپ گرایانه لیبرالی دارد. به همین دلیل همواره خواهان خصوصی سازی اقتصادی و جدایی دین از سیاست می‌باشد.
مهم‌ترین کارشناسان و مفسران این روزنامه نیز عبارتند از:
زئیف شیف (کارشناس مسائل استراتژیک)، عاموس هارئیل (مفسر امور نظامی)، آلوف بن (مفسر مسائل سیاسی) و تسفی بارئیل (مفسر امور عربی).
لازم به ذکر است این روزنامه نشریاتی اقماری نیز منتشر می‌کند که ازآن جمله می‌توان به (هعیر تل آویو)، (کول هعیر قدس)، (کان داروم جنوب)و (تسومیت هشارون) اشاره نمود.

2- روزنامه یدیعوت آحرونوت (آخرین اخبار)
این روزنامه در سال 1939 توسط (کوماروف) از سرمایه داران مشهور یهود تاسیس شد. یدیعوت اولین روزنامه عصر در فلسطین اشغالی به شمار می رود.
(آخرین اخبار)، روزنامه‌ای است رنگی و بسیار ساده از نظر نگارش که شمارگان آن 350 هزار نسخه در روزهای عادی و 600 هزار نسخه در روزهای جمعه و اعیاد می‌باشد.
این روزنامه تمایلاتی راست گرایانه و تجاری دارد و بصورت رنگی عرضه می‌شود.
مهم‌ترین مفسران این روزنامه نیزعبارتند از:
آلکس ویشمن (مفسر نظامی)، ناحوم برنیاع (مفسر سیاسی) و رونی شیکید (مفسر امور فلسطین).

3- روزنامه معاریو (بعدازظهر ـ عصر به خیر)
این روزنامه در ژوئیه سال 1948 و به همت تعداد زیادی از نویسندگان و مفسران مستعفی روزنامه یدیعوت آحرونوت که بیش از مساله سود مادی، حرفه روزنامه نگاری برایشان مهم بود، تاسیس شد!
این روزنامه از نظر گرایش بیشتر به هاآرتس شبیه است، اما تمام طیف‌ها و جریان‌های سیاسی را پوشش می‌دهد.
شمارگان این روزنامه در روزهای عادی 150 هزار و در روزهای جمعه و اعیاد 250 هزار نسخه است.
مهم‌ترین مفسران معاریو عبارتند از:
بن کاسبیت (مفسر مسائل سیاسی داخلی)، حامی شلیف (مفسر سیاسی و نظرسنجی‌ها) و عودید گرانوت (مفسر امور عربی).

شایان ذکر است، رژیم صهیونیستی همواره اهمیت زیادی برای رسانه‌های گروهی اسرائیلی بوده و هست، چرا که همانطور که در ابتدا ذکر شد، این رسانه‌ها نقشی کلیدی و حساسی در سیطره بر افکار عمومی و پردازش آن و همچنین جنگ روانی بر ضد اعراب و مسلمانان ایفا می‌کنند. در اسرائیل افراد و گروههای زیادی دست اندرکار امر تبلیغات دیداری، شنیداری و خواندنی هستند اما هدف تمام آنها یکی است و آن تسلط بر اندیشه اعراب و نشان دادن برتری رژیم صهیونیستی و اندیشه صهیونیسم می‌باشد. یکی از شگردهای این دسته از مبلغان صهیونیست، جلب اعتماد افکار عمومی جهان عرب است که بدین منظور در ابتدا حقایق را آن گونه که هست منتقل می‌کنند اما پس از مدتی وقتی به اصطلاح اعتماد مخاطبان را جلب کردند آرام آرام عقاید و اندیشه‌های واهی خود را به مخاطبان تزریق و حقیقت را تحریف می‌کنند.
لذا رژیم صهیونیستی (به ویژه نخست وزیر)، هر هفته با سردبیران بخش‌های مختلف خبری در شبکه‌های تلویزیونی اسرائیل و خبرنگاران و مفسران بخش‌های نظامی این شبکه‌ها با تشکیل جلسات هفتگی، درباره ارائه بهترین راهکارها به منظور تحقق اهداف رژیم صهیونیستی به بحث و تبادل نظر می پردازد.
جالب آنکه، رسانه های عربی در اراضی سال 1948 تحت نظارت کمیته روزنامه نگاران و ستاد مشترک ارتش اسرائیل قرار دارند، اما از نظر عملی تحت نظارت کامل مقامات نظامی و غیرنظامی رژیم صهیونیستی هستند و سیاست‌های مورد نظر دولت تل آویو در مورد آنها اجرا می‌شود.
این سیاست بخشی لاینفک از سیاست‌ها و خط مشی کلی رژیم صهیونیستی بشمار می رود و بالطبع آنچه که از مطبوعات عربی می خواهد نیز در همین راستا قرار دارد.
بنابراین سانسور گسترده ای بر رسانه های فلسطینی، از سوی هیات حاکمه یهودی اسرائیل بر اعمال می‌شود.
لازم به ذکر است از سال 1948 تا سال 1988 برخی شخصیت‌های عرب که در دستگاه‌های دولتی نفوذی داشتند در خدمت احزاب یهودی لیبرال یا احزابی چون (ماپای)، (کار)، (میکی) و حزب کمونیست بودند، اما پس از سال 1988 با تغییر شرایط بین المللی و منطقه‌ای، اندکی اوضاع تغییر کرد و اعراب توانستند لیست‌هایی مستقل برای شرکت در انتخابات تشکیل دهند، البته این امر ظاهری بود و پس از مدتی قوانین سختی بر امور تبلیغاتی و اطلاع رسانی فلسطینی‌ها وضع شد.
یکی از بهترین نمونه‌ها در این زمینه لغو مصونیت از چند تن از نمایندگان کنیست از جمله "د. عزمی بشاره" بود که سروصدای زیادی را در محافل مختلف عربی و منطقه‌ای براه انداخت.
از سوی دیگر صهیونیست‌ها قانونی وضع کردند که بر اساس آن هر عربی که از گروههای جهادی دفاع کرده و به نفع آنان سخن بگوید، حق شرکت در انتخابات و نامزد شدن در آن را ندارد (که با توجه به پیروزی حماس در انتخابات اخیر، رژیم صهیونیستی بر اساس همین قانون با نخست وزیری اعضای حماس مخالف است.)
از دیگر نمونه‌های بارز این تبعیض مخالفت با صدور یک ماهنامه عبری زبان از سوی صهیونیست‌ها بود. این ماهنامه قرار بود توسط (سلیمان شکور) یکی از روزنامه نگاران فلسطنی افتتاح شود که صهیونیست‌ها از این امر سخت به وحشت افتاده و به دلایل مختلف مانع از انتشار آن شدند.

ب) رسانه های خبری در سراسر جهان :
صهیونیسم به عنوان یکی از مظاهر استعمار جدید با اتکا بر پشتوانه‌های اقتصادی و ابزارای تبلیغی و با حمایت همه‌جانبه قدرتهای جهانی، حرکت گسترده‌ای را برای تسخیر و کنترل رسانه های خبری بزرگ جهان آغاز کرد.
در اوت 1897 میلادی در شهر "بال" سوئیس، اولین کنگره صهیونیست‌ها به ریاست "تئودور هرتزل" مؤلف کتاب "دولت یهود" برگزار شد. در این کنگره صهیونیست‌ها بر این موضوع اتفاق نظر داشتند که نقشه برپایی دولت اسرائیل جز با تسلط بر سازمان‌های خبری جهان میسر نخواهد بود.
در این راستا، نگارنده به پروتکل شماره دو دانشوران صهیون اشاره می کند. در ماده پنج این پروتکل آمده است:
"می‌دانیم که ممالک جهان از رسانه ها به عنوان وسیله‌ای برای هدایت مردم در جهت خواسته‌های خود استفاده می‌کنند، به همین جهت ما باید جریان رسانه ها، مطبوعات و روزنامه‌نگاری را در خدمت اهداف خویش درآوریم و آرام آرام به سمت صهیونی کردن رسانه ها حرکت کنیم و افسار و عنان آن را به دست گرفته و به سمت خود منعطف سازیم. ما نباید بگذاریم که دشمنانمان به آن دسته از روزنامه‌ها و رسانه‌های خبری که بیانگر آراء و نظرات آنان باشد، دست یابند. هیچ خبری نباید بدون کنترل و نظارت ما برای مردم بیان شود!"
در ادامه این پروتکل، صهیونیست‌ها، روش های کار را بررسی کرده و تأکید کرده‌اند:
"لازم است، افرادی را که دارای سوابق اخلاقی نادرست در جامعه هستند، به سرپرستی امور رسانه های مهم بگماریم. به ویژه رسانه هایی که بر ضد ما مطالبی منتشر می کنند و آنگاه که دریافتیم ایشان در برابر ما خضوع نمی‌کنند و برخلاف ما موضع می‌گیرند، مسائل سوء اخلاقی ایشان را فاش سازیم و کارشان را یکسره کنیم و به دیگران نیز بفهمانیم که در صورت مخالفت با ما به چنین وضع اسفباری دچار خواهند شد.»
واقعیات موجود دنیای امروز نشان می‌دهد که صهیونیست‌ها به آنچه مورد نظرشان بود و به آن توجه داشتند، جامه عمل پوشانده‌اند. مهمترین نمود این روند را می‌توان در نفوذ صهیونیست‌ها در خبرگزاری‌های بزرگ جهان مشاهده کرد. امروزه، چهار بنگاه خبری مهم جهان یعنی "آسوشیتدپرس"، "یونایتد پرس"، "رویتر" و "خبرگزاری فرانسه" متعلق به یهودیان صهیونیسم و یا متأثر از نفوذ آنهاست. این چهار خبرگزاری تحت نفوذ صهیونیست‌ها روزانه بیش از چهل میلیون کلمه خبر تهیه می‌کنند و مدعی‌اند که نود درصد اخبار خارجی روزنامه‌های و رادیو و تلویزیون کشورهای جهان از طریق آنها تأمین می‌شود. این هدفی است که دقیقاً در پروتکل های صهیونیست‌ها پیش‌بینی شده و آمده است:
"لازم است هیچ خبری در اختیار جامعه قرار نگیرد، مگر اینکه با موافقت و تأیید ما باشد. تحقق این امر جز با سلطه بر خبرگزاری‌ها که اخبار همه نقاط جهان در آنجا متمرکز می‌گردد، امکان‌پذیر نیست. تنها از این طریق است که می‌توان ضمانت کرد که هیچ خبری منتشر نشود، مگر اینکه ما آن را برگزیده و با آن موافقت کرده باشیم."
امروزه آثار این تسلط به خوبی نمایان است و شواهد متعددی نشان می‌دهد اخباری که از طریق رسانه های خبری بزرگ جهان منتشر می‌شود از فیلتر خبری صهیونیست‌ها عبور می‌کند و به دلیل همین نفوذ است که این بنگاه‌های خبری به نفع صهیونیست‌ها به انگاره‌سازی و جعل واقعیات می‌پردازند.
این انگاره‌ها معمولاً بر مبنای ماهیت واقعی رویدادها، موضوع‌ها و شخصیت‌ها استوار نیست، بلکه غالباً با منافع سیاسی، نظامی و اقتصادی صهیونیست‌ها و کشورهای سلطه‌گر تطبیق دارد. این موضوع را «رابرت فیسک» روزنامه‌نگار انگلیسی بیان کرده و در یک اظهارنظر کارشناسانه به بررسی تأثیران این شگرد بر افکار عمومی جهان پرداخته است. وی در گزارشی که چندی پیش در این رابطه منتشر کرد، نوشت:
"به عنوان نمونه لفظ «تروریست» ازسوی صهیونیست‌ها و رسانه‌های گروهی تحت نفوذ آنها تنها به مسلمانانی که علیه رژیم صهیونیستی مبارزه می‌کنند، نسبت داده می‌شود، اما فجایعی که صهیونیست‌ها به وجود می آورند، هرگز برچسب رخداد تروریستی به خود نمی‌گیرد."
بر همین اساس است که خبرگزاری‌های تحت نغوذ صهیونیست‌ها، تاکنون هیچگاه واژه «تروریست» را برای صهیونیست‌ها به کار نبرده‌اند و حتی در مورد فکرباز صهیونیستی که «اسحاق رابین» نخست وزیر وقت رژیم صهیونیستی را به هلاکت رساند، به جای استفاده از واژه تروریست، مفاهیم دیوانگی و عدم تعادل روانی را به کار بردند!


«نیویورک تایمز» و «واشنگتن پست» دو روزنامه‌ای که جزو معتبرترین و بانفوذترین روزنامه‌های آمریکا به شمار می‌آیند، توسط صهیونیست‌ها کنترل واداره می‌شوند.
روزنامه "نیویورک تایمز" که در زمینه اجتماعی، سیاسی و فرهنگی فعالیت دارد، امروزه به صورت یک راهنمای غیررسمی افکار عمومی آمریکا مطرح است و دقیقاً به همین علت است که صهیونیست‌ها از سالها قبل برای نفوذ در این روزنامه جهت پیشبرد اهداف خود برنامه‌ریزی کرده‌اند.
روزنامه "نیویورک تایمز" در سال 1851 میلادی توسط "هنری.ج. ریموند" و "جورج جونز" تأسیس شد. پس از گذشت مدتی درآمد ناشی از تبلیغات این روزنامه به شدت کاهش یافت و این امر تا آنجا پیش رفت که روزنامه مزبور را تا مرز ورشکستگی کشاند. در این زمان یک ناشر ثروتمند صهیونیست به نام "ادلف اوش" توانست امتیاز این روزنامه را به نازلترین خریداری نماید.
بعد از خرید نیویورک تایمز توسط او، درآمد ناشی از تبلیغات این روزنامه صهونیستی به طور قابل ملاحظه‌ای رشد کرد و در جهت منافع صهیونیست‌ها به کار گرفته شد.
دومین روزنامه معروف آمریکا، "واشنگتن پست" است که با رخنه کردن در اغلب سازمان های دولتی در واشنگتن، سیستم ویژه‌ای برای انتشار اخبار وابسته دولت آمریکا به وجود آورد. این روزنامه در سال 1933 به علت ورشکستگی به حراج گذاشته شد و در همان موقع شخصی به نام "اوژن میر" سرمایه‌دار معروف صهیونیست آن را خریدرای کرد و از آن زمان تحت نفوذ صهیونیست ها قرار گرفت.
واشنگتن پست، در قالب طرح مسائلی مثل فقر، گرسنگی، تورم، بحران انرژی، نفت، جنگ و دیگر مسائل سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی، افکار و عقاید مردم آمریکا را در جهت القای اهداف خود هدایت کرده و به طور ماهرانه‌ای واقعیت‌ها را مخفی نگه می‌دارند.
این رسانه ها، حتی مسائل داخلی آمریکا را نیز تحت کنترل خود گرفته‌اند. به عنوان نمونه آنها می‌توانند در انتخابات نمایندگان کنگره ملی آمریکا یا ریاست جمهوری مؤثر باشند، همچنان که ماجرای واترگیت نشان داد، آنها همچنین می‌توانند در بدنام کردن و یا برکناری هر یک از مخالفان خود در صورت لزوم و بنا به میل و مصالح خود، اقدامات تبلیغاتی کنند.
صهیونیسم جهانی، علاوه بر این دو روزنامه پرتیراژ، بر مطبوعات تخصصی و هنری ایالات متحده آمریکا نیز سیطره پیدا کرده است. این تسلط به وضوح در صفحات مجله هنری- سینمایی "فاریتی" مشهور است. در یکی از شماره‌های این مجله طوماری که در یک صفحه چاپ شد که در آن امضای 171 نفر از دست اندرکاران سینما و تلویزیون به چشم می‌خورد. امضاءکنندگان که اغلب صهیونیست‌ها بودند، آمادگی خود را جهت بذل مبالغ هنگفتی برای حمایت از تعدادی از نامزدهای آمریکایی جهت انتخاب نمایندگان طرفدار صهیونیسم، توجهیات مختلفی را ارائه کردند. عنوان مثال در بخشی از یک مقاله آمده بود:
"بهترین راه برای دفاع ازمصالح آمرکیا در خاورمیانه، انتخاب اعضای کنگره از بین افرادی است که معتقدند بقای اسرائیل، بهترین تضمین برای منافع آمریکا در آنجاست."
یکی از مهمترین اهداف صهیونیست‌ها از نفوذ در رسانه های خبری آمریکایی، تلاش جهت به کارگیری شیوه‌های حمایت از صهیونیسم، تلاش جهت به کارگیری شیوه‌های گمراه کننده به منظور معرفی اسلام به عنوان یک جنبش انعطاف‌ناپذیر و مخالف تمدن است و اینکه اسلام خطری جدی برای جهان است!
یکی از روزنامه‌های تحت نفوذ صهیونیست‌ها در آمریکا به نام "شیکاگوسان تایمز" در یکی ازشماره‌های خود در مقاله‌ای تحت عنوان (تفاهمی با اسلام نیست، مگر به زبان آهن و آتش) نظرات نویسنده مقاله را پیرامون اسلام را در قالب مقایسه با کمونیسم، چنین القاء کرد:
"ازآنجا که ایده کمونیسم در اصل تفکری غربی است، بهتر می‌توان با آن به تفاهم و نظرهای مشترک رسید، اما با اسلام نمی‌توان به تفاهم و نظر واحد دست یافت، مگر با آهن و آتش"!
در حالی که علیرغم بمباران تبلیغاتی مسموم صهیونیست ها، اسلام دینی الهی و انسانی و مبتنی بر حکمت و منطق است که احترام به اصول و ارزشهای معنوی را امری بسیار ضروری و پسندیده می‌داند و به رغم جوسازی رسانه‌های صهیونیستی، این دین بشر را به صلح فرا می‌خواند و این واقعیتی است که امروزه بر بسیاری از مردم جهان آشکارشده. درک این واقعی از سوی افکار عمومی جهان سبب گردیده، علیرغم تبلیغات رسانه‌ها تحت نفوذ صهیونیسم و جریان سازی آنها علیه اسلام و مسلمانان، اسلام واقعی روز به روز نفوذ بیشتری در عرصه بین‌المللی پیدا کند.
آنچه مبرهن است، موج نفوذ، تسلط و کنترل بر رسانه های جهانی توسط صهیونیست ها متوقف نشده و همچنان ادامه دارد.
از طرفی از آغاز قرن بیست و یکم، بر اساس برنامه ریزی دقیقی، صهیونیستها در پی دستیابی به رسانه های خبری محلی در داخل کشورهای جهان هستند.
از این جمله می توان به خریداری امتیاز یا درصدی از سهام رسانه های خبری در کشورهای اروپایی در 5 ساله گذشته اشاره کرد.
با اندک تأملی بر این مسئله می توان ارتباط صهیونیسم جهانی با اهانت به صاحت مقدس پیامبر اکرم (ص) در نشریات دانمارکی و درپی آن تکرار این اهانت نابخشودنی در دیگر رسانه ها و مطبوعات محلی و دولتی در برخی کشورهای اروپایی پی برد.
سالروز 11 سپتامبر و حمله به برج‌های دوقلوی امریکا در سال 2005 میلادی، مصادف شد با انتشار کاریکاتورهایی که در آن به ساحت پیامبر اسلام(ص) توهین شد و نسبت به مقدسات اسلامی، هتک حرمت صورت گرفت .
این توهین‌ها از دانمارک و در روزنامه «یولاند پستن »(jylland poste)، آغاز و سپس در روزنامه «ماگازینت» نروژ، روزنامه «سونسکا داکبلات» سوئد، «لااستامپا»ی ایتالیا و بعدها در روزنامه «لیبراسیون» و «لوموند» فرانسه و «الپریودیکو»ی اسپانیا و «دی ولت» آلمان پی گرفته و به چاپ رسیدند.
حال که نقش گروههایی چون «بیلدر برگر» و افرادی مانند «مایکل لدین»، «ریچارد پرل» و «آندرس الدرپ» (همسر «مرت الدرپ»، مدیرمسئول «یولاندز پستن») که همگی در ارتباط نزدیک با صهیونیستها و در خصومت با مسلمانان و خصوصاً ایران مشهور و معروف هستند، مشخص شده، موج جدید تسلط بر رسانه های خبری جهان توسط صهیونیست ها آشکارتر می شود.

- - - - - - - - - - - - - - - - - -

* توضیح: کلونی (colony)، به مستعمراتی اطلاق می گردد که امپریالیسم در برای مقاصد استعماری خویش در سرزمین های دیگر تحت نفوذ و اشغال خود قرار می دهد .


نوشته شده در  جمعه 87/3/17ساعت  8:57 عصر  توسط .... 
  نظرات دیگران()

بسم الله الرحمن الرحیم

پژوهشگر: مهدی علیخانی

چکیده: صهیونیست ها با بهره گیری از: سینما، تلویزیون، رادیو، ماهواره ها، اینترنت، خبرگزاری ها و ...، بطورکلی در تلاش برای برقراری نوعی فرهنگ صهیونیستی در سراسر جهان و در واقع دهکده ای جهانی با تسلط فرهنگی صهیونیستی هستند.
در این راستا، نگارنده سعی دارد در تحلیل چترهای شیشه ای بطور کلی به بررسی ابزارها و چگونگی گسترش این فرهنگ و در این قسمت مشخصاً به تولیدات سینمایی صهیونیسم جهانی بپردازد.
___________________________________________

مقدمه :
امپریالیسم رسانه ای بعنوان مدلی نوین از امپریالیسم و کلونی سازی در راستای استعمار و استثمار اذهان جهانی، مشخصاً به عنوان ابزاری کارآمد توسط صهیونیسم جهانی مدیریت و بکارگیری می شود.
از آنجایی که این نوع از امپریالیسم، مرز و محدوده مشخصی ندارد و بنوعی جهان شمول است نمی توان محدوده مشخصی را برای آن در نظر گرفت و به لحاظ ابزار تسلط آن که تکنولوژی رسانه ها است، هر نقطه ای از جهان، کلونی آن محسوب می گردد.
از طرفی با گسترش تکنولوژی های ارتباط جمعی و ماهواره ها، هر لحظه محدوده نفوذ و گستره مخاطبین این موج نوین امپریالیستی در حال افزایش است.
لذا صهیونیست ها با بهره گیری از: سینما، تلویزیون، رادیو، ماهواره ها، اینترنت، خبرگزاری ها و ...، بطورکلی در تلاش برای برقراری نوعی فرهنگ صهیونیستی در سراسر جهان و در واقع دهکده ای جهانی با تسلط فرهنگی صهیونیستی هستند.
در این راستا، نگارنده سعی دارد در تحلیل چترهای شیشه ای بطور کلی به بررسی ابزارها و چگونگی گسترش این فرهنگ و در این قسمت مشخصاً به تولیدات سینمایی صهیونیسم جهانی بپردازد.

سینما:
جنبش صهیونیسم بر اساس برنامه‌های از پیش طراحی شده خود که مورد حمایت بی‌شائبه صهیونیست‌های سرمایه‌دار و با نفوذ قرار دارد، تبلیغات گسترده‌ای را در جهان به نفع خود به راه انداخته است در حالی که رسانه‌های گروهی عرب و مسلمان اقدام عملی مؤثری برای مقابله با تبلیغات صهیونیستی یا افشای ماهیت آن در برابر افکار عمومی جهانیان انجام نداده اند.
دعوت به سوء استفاده از هنرهای جدید به نفع صهیونیسم بین‌الملل به وضوح در پروتکل‌های دانشوران صهیون مشاهده می‌شود که در این میان هنر هفتم از جایگاه و اولویت خاصی نزد رهبران صهونیسم برخوردار است. لذا عجیب نیست که صهیونیست‌ها مالک بزرگترین شرکت‌های سینمایی در دنیا باشند و سینمای صهیونیستی نقش بسزایی در انحراف افکار عمومی جهان ایفا ‌کند.
طراحان سیاست های تبلیغاتی صهیونیسم، خیلی زود به این واقعیت پی بردند که سینما یا هنر هفتم، یگانه ابزار تبلیغاتی قرن حاضر است و از این ابزار برای رسیدن به اهداف خود بهره‌های فراوانی بردند.
نخستین شرکت تولید فیلم در آمریکا که بازوان اختاپوسی صهیونیسم، پیش از همه آن را در بر گرفت، شرکت «فیناگراف» بود . این شرکت از سال 1909 به تولید فیلم‌های صهیونیستی پرداخت. پس از آن بود که صهیونیست های دیگری مالکیت شرکت های تولید فیلم در هالیوود را در اختیار گرفتند.
این شرکت ها از همان ابتدای احیای صهیونیسم با تهیه فیلم های سینمایی مختلف تلاش کرده‌اند تا ایده‌های صهیونیستی را به تماشاگران القاء کنند و با به کارگیری مضامینی درباره قوم یهود و سرگردانی آنها از زمان موسی (ع) تا دوره معاصر و وقایع موهنی چون هلوکاست، با مظلوم نمایی به برانگیختن احساسات مردم به نفع صهیونیست ها پرداخته‌اند.
با آغاز فعالیت های سینمایی صهیونیسم در سال 1917 میلادی که همزمان با صدور اعلامیه بالفور است، حملات تبلیغاتی گسترده علیه اسلام و فلسطینیان آغاز شد.
در این دوره صهیونیست ها برای اینکه دولتی در سرزمین فلسطین تشکیل دهند و فلسطینیان را از سرزمین اجدادی‌شان اخراج کنند، فیلم هایی ساختند که در آن قهرمانان به ظاهر یهودی که مورد آزار مسلمانان فلسطینی بودند، مثلاً برای پس گرفتن حق خود تلاش می‌کنند!
فیلم‌های «فرزند سرزمین»، «گروه یهودی» و «خانه پدرم» نیز دارای چنین مضامینی هستند.
صهیونیست ها با چنین زمینه‌سازی هایی به آماده کردن افکار عمومی جهان جهت ایجاد رژیم صهیونیستی پرداختند و سرانجام با مساعدت قدرت های استکباری به ویژه انگلیس و آمریکا توانستند به شکل ظالمانه‌ای سرزمین فلسطین را اشغال کنند.
با اشغال فلسطین و ایجاد رژیم غاصب صهیونیستی توجه صهیونیست ها به صنعت سینما افزایش یافت و با برنامه‌ریزی همه جانبه، روند تأثیرگذاری خود بر سینمای جهان را نیز شدت بخشیدند.
فیلم‌های «سرزمین فراعنه»، «ایسته و پادشاه» و «سلیمان و ملکه صبا» محصول نفوذ صهیونیست ها بر سینمای غرب بود.
صهیونیست ها همچنین فعالیت گسترده‌ای برای جلب همکاری شرکت های فیلمسازی جهان را آغاز کردند و از این مقطع به بعد افکار عمومی غرب به طور ناخودآگاه سینمای صهیونیستی را در انعکاس صحیح تاریخ و حوادث جهان بی‌طرف و صادق دانستند و به سوی آن جذب شدند. در حالی که فیلم های ساخته شده در این دوره دو هدف اصلی را دنبال می‌کرد:
الف ) مخدوش ساختن چهره اسلام
ب ) موجه جلوه دادن عملکردهای رژیم صهیونیستی

اما از سال 1948 میلادی که صهیونیست‌های متجاوز گام در خاک فلسطین نهادند سینمای صهیونیستی نیز متشکل شد و سازمان‌ها و سرمایه‌داران صهیونیست و یهودی حمایت گسترده خود را از این صنعت آغاز کردند.
رویکرد سینمای صهیونیستی در آن زمان اینگونه بود:
1- تشویق یهودیان خارج از فلسطین اشغالی به مهاجرت به این سرزمین.
2- سوء استفاده از سینما برای جمع‌آوری حمایت‌های مالی از حکومت نظامی صهیونیستی.
3- تولید فیلم با سرمایه صهیونیست‌ها و حمایت آمریکا برای توجیه جنایات‌ هاگانا علیه روستائیان و شهروندان عرب.

بعد از جنگ جهانی دوم، موسسه "تاریخ رایش سوم" با سرپرستی صهیونیسم و مدیریت ویلیام شادیرر که مدعی کشف چندین تن از اسناد آلمانی ها، بعد از جنگ جهانی دوم در زمان معدوم کردن آنهاست، با استناد بر اسنادی که هیچگاه مورد تأیید واقع نشدند، تاکنون این اسناد را مبنای دهها فیلم سینمایی، رمان، مجموعه داستان، تئاتر، تحلیل تاریخی و ... قرار داده است و در همه آنها مرثیه برای آوارگان یهودی و نابود شدگان در بازداشت گاههای دخائو، آشویتس، کراکو و ... سرداده شده است. این در حالیست که گزارش های سازمان صلیب سرخ جهانی، نیروهای ملل متحد و بسیاری از تاریخ نویسان بی طرف بر آن تاکید کرده اند که آمریکا مرزهای خود را بر روی یهودیان اروپای شرقی و مرکزی می بندد و تنها راه خروج از اروپا به فلسطین ختم می شود!
دیری نپایید که صهیونیست ها با خرید مشهورترین شرکت های تولید فیلم در جهان به خصوص در آمریکا توانستند در این رسانه گروهی نفوذ پیدا کنند.
آمارها حکایت از آن دارد که تعداد زیادی از دست‌اندرکاران سینمای آمریکا از تهیه‌کننده و کارگردان گرفته تا بازیگر و فیلمبردار از صهیونیست ها و یا تحت نفوذ آنها بوده و هستند.
رمان نویسان، نمایشنامه نویسان و فیلمنامه نویسانی مانند: ژان پل سارتر، مارگریت دوراس، کنستانتین ویرژیل گئورگیو، روبرمرل، باشیتوس سینکلر، آرتور کیسلر و ...، با حمایت صهیونیست ها، در تیراژهای چند صدهزار تایی و چند میلیونی به اشاعه مظلومیت دروغین قوم یهود پرداختند و این آثار سناریوی بسیاری از فیلم ها شدند.
در این راستا، در مورد جنگ جهانی دوم فیلم فرانسوی (بازگشت به زندگی) در سال 1949 ساخته (آندره کایات) که به وضعیت اردوگاههای یهودی می پرداخت، ساخته شد. فیلم مستند آلن رنه با نام "شب و مه" درسال 1959، "کاپو" در سال 1959 اثر جیل پونته کروو، فیلم پرهزینه "اردوگاه شماره 17" محصول سال 1960 ساخته بیلی وایلدر، "فرار بزرگ" درسال 1960 و ...، نیز با کارکردهای استراتژیک برای صهیونیست ساخته شدند.
اما جهش واقعی سینمای صهیونیستی به دوران پس از جنگ پنجم ژوئن سال 1967 میلادی باز می‌گردد که طی آن رژیم صهیونیستی مقدار بیشتری از اراضی اعراب را اشغال کرد، از این رو مأموریت توجیه این اشغال در برابر افکار عمومی جهان و به تصویر کشیدن اسراییل به عنوان سرزمینی افسانه‌ای و بسیار زیبا برای جذب تعداد بیشتری از صهیونیست‌ها به صنعت سینما سپرده شد.

مهمترین فیلم‌های صهیونیستی تولید شده در این زمان عبارتند از:

1.فیلم تپه 42: از نورولد ویکنسون که به تمجید از دلاوری‌ها و انسان‌دوستی سربازان صهیونیست می‌پردازد!
2.فیلم شتر: به کارگردانی اوسامرنا کاهاس، فیلمبرداری یوشیومانیا و تهیه کنندگی بابالی. هدف از ساخت این فیلم نمایش عقب‌ماندگی اعراب و مدنیت و تمدن بالای یهودیان بود.
3.فیلم کن لایمل در تل آویو : که درباره یک یهودی 80 ساله به همین نام است که یکی از پیشکسوتان فولکلور مردمی یهود به شمار می‌رود.
این فرد که میلیون‌ها دلار ثروت دارد به پسرانش وصیت می‌کند که با دختران یهودی ازدواج کرده و در فلسطین اشغالی ساکن شوند. این فیلم در واقع دعوت صریح و آشکار از یهودیان برای مهاجرت به فلسطین است.
4.فیلم دیوید: داستان یک خانواده یهودی است که مورد ظلم و ستم نازی‌ها قرار می‌گیرند. در این فیلم به طور مستقیم از افکار عمومی جهان خواسته شده ظلم و ستم نازی‌ها علیه صهیونیست‌های بی‌گناه را محکوم کنند و عملاً مظلوم نمایی هلوکاست پایه گذاری می شود.
صهیونیست‌ها با این فیلم که تولید مشترک اسراییل و آلمان است توانستند جایزه اول جشنواره سینمایی کن فرانسه را به دست آورند!

اگرچه اولین جهش و به عبارت بهتر نهضت سینمای رژیم صهیونیستی در سال 1967 میلادی صورت گرفت، اما دوره طلایی آن از دهه 70 میلادی آغاز شد که می‌توان دلایل زیر را برای آن ذکر کرد:
1.ثبات نظامی منطقه و ادامه اشغال مناطق عربی توسط صهیونیست‌ها.
2.بهبود اوضاع سینما در اسراییل و ایجاد دو کارگاه ساخت فیلم‌های سینمایی رنگی.
3.ساخت شهرک های سینمایی.
4.افزایش تعداد شرکت‌های تولید فیلم‌های سینمایی. در این مدت به طوری که شمار شرکت‌های تولید فیلم به 15 و شرکت‌های خدمات تولید فیلم به 35 شرکت رسید.

همچنین در این دوره تأسیسات زیر نیز ایجاد شد:
1- دو کارخانه فیلم‌سازی که یکی از آنها تحت مالکیت شرکت (کابینال فیلم) می‌باشد که دفتر آن در قدس واقع است.
2- شرکت بیرکی باتیه همریز.
3- شرکت‌های تولید فیلم از جمله اسرا فیلم، که دفتر آن با نام ساویلسون فیلم در لندن واقع است.

سینمای صهیونیستی در دهه 80 میلادی قله‌های هالیوود را فتح کرد و توانست بسیاری از سینماگران صاحب نام جهان را جذب و اکثر کشورهای غربی قراردادهای سینمایی منعقد کند و جوایز زیادی را به سبب فیلم‌های نژادپرستانه‌اش به دست آورد.
به عنوان نمونه «ویلیام فاکس» از صهیونیست های افراطی، مالکیت شرکت «فوکس قرن بیستم» را برعهده داشت. شرکت برادران «وارنر» در تملک «هارنی وارنر» و برادران او، شرکت «پارامونت» متعلق به «هودکنسون» و مالکان شرکت «متروگلدوین مایر» نیز همگی صهیونیست بودند.
در فیلم‌های تولید شده توسط این سینما، بر مهاجرت به فلسطین اشغالی و حمایت از اسراییل در برابر ددمنشی عرب‌ها تأکید فراوانی شده است.
در سال 1980 میلادی 12 فیلم توسط سینماهای صهیونیستی بر پرده سینماها آمد که مهمترین آن عبارتند از:
- آخرین دریا: اثر حییم نحوری
- ستاره صبح: اثر الکفاربرکن
- برونه دیف: اثر اموسی موگاردی،
- خانواده شناسنامه‌ای من: اثر ایتان کرین.
یکی دیگر از مهمترین این فیلم‌ها "ازدواج درراه تل آویو" است که سناریوی آن به طرز زیرکانه‌ای از نمایشنامه "خسیس" اقتباس شده است. در این فیلم از یهودیان خواسته شده با انباشت ثروت،توانایی مالی خود را در کشورهایی که در آن سکونت دارند، بالا ببرند.

در طول سالهای 1981 و 1982 میلادی نیز فیلم‌های زیادی ساخته شد که از جمله مهم ترین آن می‌توان به این مورد اشاره کرد:
- فیلم زنان ... زنان: اثر (آلفرد مستینهارد).
- فیلم لینا: درباره زنی که برای آزادی همسرش از زندان‌های روسیه تلاش می‌کند اما دیری نمی‌پاید که به اسراییل باز می‌گردد و با یک یهودی ازدواج کرده و افراد زندانی در روسیه را به فراموشی می‌سپارد. این فیلم در واقع به شکلی خزنده به ارتباط میان صهیونیست‌ها و فلسطین اشغالی به عنوان سرزمین موعود می‌پردازد.
فیلم «حمله به عنتبه» نیز نمونه بارزی از این دست است. در این فیلم که با بازیگری «کرک داگلاس» هنرپیشه مورد حمایت صهیونیست ها ساخته شده، تلاش گردید که از مردم مبارز فلسطین، چهره‌های حامی تروریسم نشان داده شود و در پایان فیلم ارتش اسرائیل به عنوان حامی و ناجی یهودیان معرفی می شود.

امروزه هم شاهد هستیم که صهیونیست ها درقالب فیلمهای سینمایی مختلف و با حمایت بی‌دریغ از امپریالیسم آمریکا چتری از تبلیغات را بر سر مردم جهان کشیده‌اند تا واقعیت‌ها و تجاوزات خود علیه فلسطینی‌ها و مردم خاورمیانه را از دید آنها پنهان دارند .
در این راستا برخی از شرکتهای صهیونیستی فیلمسازی تمام تلاش خود را بکار گرفته اند که از مهمترین آنها به مؤسسات زیر اشاره کرد:
1- آکادمی فیلم اسراییل: که در اواخر دهه 70 میلادی تأسیس شد و سهم زیادی در اعطای کمک‌های مالی به تولید فیلم‌های نژادپرستانه دارد. این مرکز سالانه برای ساخت 5 تا 7 فیلم صهیونیستی برنامه‌ریزی می‌کند و اخیراً نیز دانش‌آموزان مدارس ابتدایی و راهمایی را وارد جرگه سینما کرده است!
2- آرشیو فیلم اسراییل: مسؤولیت آرشیو و قرار دادن فیلم در اختیار دست‌ اندرکاران امور سینما از وظایف این شرکت است.
3- مرکز فیلم اسرائیل: این مرکز که زیر نظر وزارتخانه‌های بازرگانی و صنعت فعالیت می‌کند به طور مستقیم عهده‌دار مسؤولیت صنعت سینما در رژیم صهیونیستی است.
همچنین یک شرکت سینمایی در تل‌ آویو نیز مسؤول جست و جو برای یافتن کادرهای مختلف سینمایی و ارائه کمک‌های مادی و معنوی است .
از افرادی که توسط این شرکت کشف و بعدها به بزرگترین ستاره های سینما تبدیل شدند می توان آلی ینشبر کارگردان فیلم 94 دقیقه‌ای ترسوها و از جمله هنرپیشگان می‌توان از «راجر مور» قهرمان مشهور فیلمهای جیمز باند نام برد. (این هنرپیشه پس از سفر به فلسطین اشغالی به خاطر ستایشی که از صهیونیست‌ها به عمل آورد به دریافت پاداش و جایزه ویژه‌ای نایل شد. رژیم صهیونیستی به شرکت های تولید فیلم سینمایی که تحت سیطره‌اش بودند، دستور داد تا وی را در پناه حمایت خویش قرار دهند، بدین ترتیب بود که ناگهان «راجر مور» در عالم سینما و تلویزیون سیر صعودی طی کرد و توانست به عنوان هنرپیشه فیلم‌های مشهور جیمزباند به شهرت برسد.
همچنین از هنرپیشه گان زن مطرح تحت نفوذ و حمایت صهیونیسم می توان کمرون دیاز که پولسازترین هنرپیشه زن هالیوود در سالهای گذشته نیز بوده است را نام برد.
یکی از مشهورترین کارگردانان صهیونیسم، استیون اسپیلبرگ است. در کارنامه سینمایی استیون اسپیلبرگ دو فیلم "فهرست شیندلر" محصول 1993 و "نجات سرباز وظیفه رایان" محصول 1998، نسبت به دیگر آثار او برجستگی قابل توجهی دارد.
تاریخ سازی برای حقانیت صهیونیست ها و شجره سازی صهیون در این دو فیلم بیش از بقیه آثار این فیلمساز به چشم می آید؛ زیرا در این دوفیلم موضوع جنگ جهانی دوم، نازی ها و یهو دیان و هولوکاست است. این کارگردان صهیونیست آمریکایی تبار که از سال 1971 با فیلم دوئل کار در سینما را شروع کرده است حتی در آخرین اثر خود، ترمینال، در سال 2004، مسیر دائمی تبلیغ صهیون را نادیده نگرفته است.
همچنین در سال 2004، رومان پولانسکی در فیلم "پیانیست" خوش خدمتی به صهیونیست ها را به اوج رساند.
تولیدات سینمایی صهیونسم جهانی، به غیر از مظلوم نمایی و هویت سازی، ژانرهای متنوع دیگری را نیز شامل می شود و در حال پیگیری است که نگارنده در مقاله ای تحلیلی با عنوان "بمب های شیشه ای، رویکردی از آخرین فصل پروتکل‌های صهیون" به تفصیل به بررسی آن پرداخته است.

... ادامه دارد


نوشته شده در  جمعه 87/3/17ساعت  8:56 عصر  توسط .... 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
این بار اسرائیل با اینترنت آمده است -مرکز اسناد انقلاب اسلامی
[عناوین آرشیوشده]