سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بسم الله الرحمن الرحیم

پژوهشگر: عذرا خطیبی

چکیده: طراح کشتار یهودیان به دست هیتلر که بود؟ خود او یا رؤسای فراماسون یهود و اعضای سازمان صهیونیسم بین الملل؟ مگر نه اینکه هرتزل مؤسس این مذهب ضد بشری، گفته بود که: "کار تأسیس دولت یهود به سامان نمی رسد، مگر اینکه هدف به صورت یک مسئله سیاسی ، افکار جهانیان را به خود جلب کند؟" و مگر همین مسئله کوره های آدم سوزی نازیها نبود که احساسات عالی انسانها را تحریک و به نفع یهودیان تجهیز کرد، و آنان را به پایکوبی واداشت؟
_____________________________________________

هولوکاست1؛ معامله پنهانی

"صهیونیسم، اسم ظاهری برای توطئه است." تئودر هرتزل


آیا او همان غول ستمگری است که در اذهان من و شما و همه وجود دارد؟ یا دست فتنه گری از احساسات ضدیهودی، او سوء استفاده کرده و به قول معروف، چاقو را به دست او داده است؟ اشتباه نشود! من نمی خواهم کسی را که از جمله جانیان عالم است، تطهیر کنم. ولی براستی آیا هیتلر مجرم واقعی بود؟ یا توطئه گران آتش افروزی، شرکای جرم او بودند؟ طراح کشتار یهودیان به دست هیتلر که بود؟ خود او یا رؤسای فراماسون یهود و اعضای سازمان صهیونیسم بین الملل؟ مگر نه اینکه هرتزل مؤسس این مذهب ضد بشری، گفته بود که: "کار تأسیس دولت یهود به سامان نمی رسد، مگر اینکه هدف به صورت یک مسئله سیاسی ، افکار جهانیان را به خود جلب کند؟" و مگر همین مسئله کوره های آدم سوزی نازیها نبود که احساسات عالی انسانها را تحریک و به نفع یهودیان تجهیز کرد، و آنان را به پایکوبی واداشت؟

به اعتقاد پیتر گروس نویسنده کتاب اسرائیل در ذهن آمریکائیان: "سال 1945 برای یهودیان، خوشحالی امیدبخشی به همراه داشت. چه با اعمال نازیهای ستمگر، آرزوی یهودیان باقیمانده اروپایی که انتقال از محله یهودیان اروپا بود، مورد توجه فوری قرار گرفت و نقشه تشکیل کامنولث یهودیان در یک فضای همدردی جهانیان مورد تأئید واقع شد."2



برای رؤسای صهیونیسم و اعضای سازمانهای تروریستی یهود، همچون بن گورین، مناخیم بگین، اسحق شامیر، شارون و امثالهم که کشتی مهاجرین یهودی را در سال 1947 در بندر حیفا غرق کردند و گناه آن را به گردن دولت انگلیس انداختند تا راه برای ورود تعداد بیشتری از مهاجرین یهودی باز شود، تهیه طرح سوزاندن آنان در کوره ها به دست هیتلر مشکل بود؟ آن را جز یک حقه کثیف گانگستری می توان دانست که تنها از عهده "دستهای پاک" آنان ساخته بود. آیا در موقع به آتش کشیدن کشتی ای که تعدادی یهودی بی گناه را حمل می کرد، هیتلر در میان آنان بود؟ این جماعت که از چنین جنایاتی برای تحریک احساسات انسانها در رسیدن به اهداف خود روگردان نبودند، نمی توانستند طرح کشتار هزاران نفر یهودی را به دست هیتلر، دشمن یهود، پیاده کنند تا به خواست خود که تأسیس دولت یهود بود، برسند؟



یوری ایوانف که در کتاب صهیونیسم در زمینه از بین بردن مسافرین کشتی ها چنین نوشته است: "در میان بسیاری از علل ناشناخته اقدام به این کار، علت و موجبی آشکار بود. پیش از منفجر کردن کشتی پاتریا و سرنشینانش، صهیونیستها افسانه ای را که در خصوص مورد بی سابقه ای از خودکشی دسته جمعی مردمی که [مرگ را بر جدایی از وطن ترجیح دادند] جعل کردند. پیش بینی می کردند که مرگ این عده و شیوع خبر آن روح صهیونیسم را در همه جا تحکیم خواهد کرد ..."3



درهمان کتاب، ایوانف از قراردادی بین آیشمن همدست خود آنان در ارتش هیتلری و نمایندگان سازمان هاگانا سخن به میان آورده و نوشته است: "در سال 1944 طی قراردادی که بین آیشمن در ازای دریافت ده هزار کامیون مورد تقاضای آنان که برای حمل و نقل واحدهای خویش و تمرکز آنان در بخشهای کم آسیب تر نیاز داشتند، عده زیادی از یهودیان را از اردوگاههای آلمانی برای انتقال به فلسطین، آزاد کند." این موافقت نامه به دستور وایزمن که در آن وقت از تمام حرکات ضدیهود دستگاه هیتلری آگاه بود و بسیار خونسرد و بی اعتنا از کنار آن می گذشت، انجام شد.4



با توجه به شرح فوق و آماده نمودن وسایل حرکت یهودیان به سوی فلسطین، در تاریخ شنبه ... 26 نوامبر سال 1940 عده ای مهاجر یهودی اروپایی بدون کسب مجوز از دولت انگلیس که در آن وقت قیمومت فلسطین را بر عهده داشت، با کشتی پاتریا به بندر حیفا وارد شدند. این مسافرت و مهاجرت با چراغ سبز آژانس بین الملل یهود آغاز شد؛ لذا اداره مهاجرت دولت بریتانیا به تازه واردین اجازه ورود نداد و مأمورین انگلیس اعلان کردند که "کشتی و سرنشینان را به جزیره موریس خواهند برد."



البته اتخاذ این سیاست خود مقوله دیگری است که به طور خلاصه می توان گفت که بریتانیا که خود مبتکر طرحهای مختلف برای اسکان یهودیان در فلسطین بود، در سال 1939 کتابی به عنوان کتاب سفید منتشر نمود که در آن، فلسطین بین اعراب و یهودیان به طور مساوی قسمت و منطقه اورشلیم، منطقه آزاد بین المللی خوانده شده بود. انتشار این کتاب، متمکنین عرب فلسطینی را به "معارضه با یهودیان برانگیخت". بدین ترتیب، چنان که سیاست او است "یکی به نعل و یکی به میخ زد"5 تا هر دو طرف را در کنار خود نگاه دارد.



در این وقت، دولت نازی بنا به قرارداد منعقد شده بین آیشمن که با اعضای سازمان تروریستی هاگانا نزدیکی داشت و سران صهیونیست، بر شدت تعقیب یهودیان افزود و در راندن آنان به سوی فلسطین، مهمترین خدمت را انجام داد و بدین ترتیب، خشنودی صهیونیستها را فراهم آورد. و به قول یکی از صهیونیستها: "محافل ملی یهود از سیاست آلمان نسبت به یهودیان خرسندند ؛ زیرا به افزایش جمعیت یهودیان فلسطین مساعدت می کند؛ چنان که می توان امیدوار بود که در آینده نزدیک، جمعیت یهودیان بر اعراب فزونی یابد."6



همزمان، مسائل مختلفی در اروپای درگیر جنگ رخ می داد. دستگاه رهبری صهیونیستها با سیاست دولت بریتانیا7 در مسئله مهاجرت یهودیان به فلسطین مخالفت می ورزید. شبکه ای به وجود آمد که از راه قاچاق با "مساعدت سربازان نازی، اس. اس ها" مهاجرین یهودی را به فلسطین می بردند.



در واقع، "روابط پنهانی" بین صهیونیستها و دولت آلمان نازی با اسم رمز "شب بلورین" آغاز شد. در آن وقت، دو تن از مأمورین موساد وارد کاخ هیتلر شدند و پیشنهاد کردند که "در امر آموزش برنامه صهیونیستها" که آماده رفتن به فلسطین هستند، تسریع شود. در مقابل، از طرف نازیها پیشنهاد شد که روی وسایط نقلیه ای که یهودیان را به مقصد فلسطین می برد، نباید مقصد مشخص باشد. این وسایط نقلیه توسط موساد هدایت می شدند8. با توجه به توضیحات فوق، اینک برگردیم به کشتی پاتریا و سرنوشت سرنشینانش.



وقتی مأمورین انگلیس به کشتی و مسافرینش اجازه لنگر انداختن در بندر حیفا و پیاده شدن آنان را ندادند، تروریستهای هاگانا برای جلب نظر مردم دنیا و بویژه آمریکائیان، کشتی را با همه سرنشینانش منفجر کردند. در آن کشتی 1900 نفر یهودی مهاجر وجود داشت. به قول یکی از اعضای آژانس بین المللی یهود، این جنایات از آن جهت انجام شد تا دولت انگلیس بداند که یهودیان را نمی شود از وطنشان [؟!] دور کرد.



تروریستهای هاگانا کشتی پاتریا را در دل شب منفجر و در بندر، جهنمی از آتش بر پا کردند. همه سرنشینان آن که زن و کودک، جوان و پیر، از یهودیان بی گناه بودند، در میان آتش سوختند و در آب دریا مدفون شدند.



آیا کشتی پاتریا کوره آدم سوزی دیگری نبود که به دست صهیونیستها مشتعل شد؟ در آن وقت، گناه این عمل ننگین را به گردن دولت انگلیس انداختند؛ لکن در سال 1950 از این جنایات پرده برداشته و اعلام شد که آن عمل جنایتکارانه، توسط خود صهیونیستها انجام گرفته است و نه دولت انگلیس.



آیا این عمل شیطانی به تنهایی سرنخی نیست تا لکه ننگ آدم سوزی از دامان نازیها کمرنگ شود؟ گناهکاران واقعی اعضاء گروه تروریستی هاگانا بودند که محرک آنان در کوچ دادن آن بی گناهان حفظ جان و مال یهودیان نبود، بلکه به دنبال افزایش تعداد یهودی ساکن فلسطین بودند.



و ... انفجار کشتی دیگری به نام استروما در دریای سیاه که در تاریخ 24 فوریه 1942 با 769 مهاجر یهودی که به راهنمایی گروه تروریستی هاگانا برای رفتن به فلسطین به بندر استامبول وارد شده بودند، دلیل محکم دیگری در همدستی صهیونیستها با هیتلر می باشد. اعضای هاگانا به رهبری اسحق شامیر و بن گورین یار دیرین آیشمن، پس از آنکه نتوانستند موافقت دولت انگلیس را برای ورود مهاجرین به فلسطین کسب کنند، آن را منفجر کردند. دریایی از آتش در میان آبهای مدیترانه، 769 نفر یهودی بی گناه را به کام مرگ فرستاد. همه مسافرین طعمه حریق شدند و آژانس یهود اعلام کرد که: "انفجار کشتی یک اعتراض و خودکشی دسته جمعی بود."



خوب، ببینید دوباره آتش و دوباره آدم سوزی. سرنشینان هر دو کشتی به یک نحو میان شعله های آتش جان سپردند و در هیچ یک از آن دو واقعه، هیتلر حضور نداشت؛ در واقع، موضوع اشغال فلسطین بود و نه نجات جان یهودیان بخت برگشته. چنان که روزنامه یهودی به پیش چاپ آمریکا در یازدهم دسامبر سال 1939 نوشت: "کنفرانس یهودیان زمانی بیدار است که مسئله فلسطین مطرح باشد؛ اما وقتی نجات جان یهودیان ممالک مختلف در میان باشد، خواب است."9

پانوشتها
--------------------------------------------------------------------------------------------
1- همه سوزی، قتل عام.
2- Peter Grose -Israel in th mind of America. Newyork. Alfres- A"konoff. Inc. 1983,P.207
3- یوری ایوانف، صهیونیسم، ترجمه ابراهیم یونسی، کتابهای سیمرغ وابسته به موسسه انتشارات امیرکبیر. چاپ اول، 1351.
4- برای اطلاع بیشتر، به صفحات 142 تا 144 کتاب صهیونیسم مراجعه شود.
5 و 6- به کتاب یوری ایوانف، صهیونیسم، ص 140 مراجعه شود.
7- رهبران صهیونیست "همزمان با اقداماتی که به منظور نجات آوارگان یهود به عمل می آوردند، علیه واحدهای انگلیسی مقیم فلسطین دست به عملیات جنگی زدند." هاگانا هدف از این عملیان را راندن بریتانیا از سرزمین فلسطین عنوان نمی کرد، بلکه آن را "تجدید پیمان با انگلستان عنوان می کرد و می گفت: "تا آن جا که می دانیم، بین ما و بریتانیا مطلقا اختلافات منافعی وجود ندارد. ما به هیچ وجه علاقه ای به این نداریم که موقعیت بریتانیا را در هیچ جای جهان، خواه خاورمیانه یا فلسطین تضعیف کنیم". به صفحه 154 کتاب صهیونیسم مراجعه شود.
8- برای اطلاع بیشتر به کتاب صهیونیسم، نوشته یوری ایوانف، فصل سوم "دهلیز پرپیچ و خم و بی سرپناه" مراجعه شود.
9- یوری ایوانف، صهیونیسم، صفحه 140.





هیتلر در وصیتنامة خود نوشته است((… این موضوع صحت ندارد که در سال 1939 من یا فرد دیگری در آلمان خواستار جنگ بودیم. جنگ را منحصراً آن سیاستمداران بین المللی که اصلاً یهودی بودند و یا برای یهودیان کار می‎کردند،‌ به راه انداختند…))

این نکته ما را به یاد آتش افروزی سران قوم صهیونیست در دو جنگ جهانی می‎اندازد که به اعتراف خود آنان با توطئه، پای دولت آمریکا را به جنگ کشیدند.1

شک نیست که هیتلر نسبت به یهودیان احساسات خصمانه‎ای داشت و از بیان این مطلب هم ابایی نداشت. داستانی که از ریشة خصومت و احساسات ضد یهودی بود که مادر بزرگ هیتلر در خانه او کار می‎کرد و توسط صاحبخانة ثروتمند که فرانکن برگر نامیده می‎شد، مورد تجاز قرار گرفته و حامله شده بود. وقتی پدر هیتلر بدنیا آمد: فرانکن برگر حاضر نشد او را به فرزند بپذیرد. لذا در شناسنامه‎اش به عنوان نامشروع و با نام خانوادگی مادر که الویس شیگل گروبر بود، نامیده شد.

خوب، این آغاز و ریشة ایجاد خصومت. در اینجا یک نکتة حساس ، نهان است. پس با توجه به قوانین وراثت، در رگهای هیتلر هم خون یهودی سهمی داشت. او گرچه با یهودیان به دلیل فوق خصومت داشت، ولی در هر حال از طرف مادر بزرگ هم یهودی زاده بود. او در کتاب نبرد من اعتراف کرده و عقدة خود را چنین گشوده و نوشته است: یکی از دلایل نفرت او از یهودیان، فریب و اغوای دو شیزگان بی‎گناه مسیحی توسط یهودیان می‎باشد. همان اعتقادی که هنری فورد آمریکایی داشت و اعمال صهیونیستها را وسیلة اشاعة انحطاط اخلاقی در میان جوامع غربی و بویژه جوانان آمریکایی می‎دانست.

هیتلر چون یهودیها را ((مغز و ستون فقرات مارکسیسم)) از یک سو و از جانب دیگر کاپیتالیسم می‎دانست، با آنان به مخالفت برخاسته بود. مخالفتی که ریشه در تنفر قبلی داشت. او وقتی که یک سرباز ساده بود، در گزارشی که به افسر مافوق خود کارل مایرداد چنین نوشت: ((یهودیان ضمن تظاهر به طرفداری از اصول دمکراتیک و آزادیهای فردی، جز منافع خود و پول به چیز دیگری نمی‎اندیشند… آنها در صورت لزوم به طرفداری از طبقة کارگر، پرچم سرخ انقلاب را به دوش می‎کشند، ولی هدف آنها جز ایجاد هرج و مرج و استفاده از بازار آشفته، و در نهایت مکیدن خون توده‎ها، چیز دیگری نیست. وجود آنها برای جامعه، مثل بیماری سل برای بدن انسان، خطرناک و مهلک است…))2

در آن گزارش ، هیتلر برای رفع این خطر پیشنهاد کرده بود که حقوق و مزایای سیاسی و اقتصادی آنان به عنوان یک نژاد بیگانه3 محدود شود. همین پیشنهاد را به صورت نصیحت، کلنل هواس آمریکایی به سفیر آمریکا در برلین در سال 1933 کرد:‌(( به یهودیان نباید اجازه داد که اقتصاد و زندگی روشنفکران را همچون گذشته تحت نفوذ داشته باشند.4

هیتلر در کتاب نبرد من نوشته: ((وقتی از تضعیف روحیة مردم برلن در جنگ اول مطلع شدم،‌دانستم که یهودیان عضو سوسیال دمکرات که همان حزب کمونیست بودند دست به تبلیغات وسیعی علیه جنگ زده‎اند((…در مونیخ،‌پاسخ سؤالات خود را دربارة‌علل سقوط اخلاقی مردم آلمان دریافتم… این یهودیها بودند که در پشت جبهه برای سقوط آلمان توطئه می‎کردند و افسران نیروی دریایی آلمان را وادار به اعتصاب و شورش می‎ساختند. آنها بر اقتصاد آلمان چنگ انداخته بودند و همچون عنکبوت خون مردم را می‎مکیدند… در حالی که سربازان آلمانی در جبهه‎ها جان می‎دادند، آنها جیبهای خود را پر می‎کردند… در خط مقدم جبهه از آنان اثری دیده نمی‎شد. سربازان و افسران یهودی همه در پشت جبهه و در کارهای دفتری بودند…))5

حقیقت این است که صهیونیستهای دست پروردة سرمایه داران و بانکداران یهودی،‌کوره‎های آدم سوزی هیتلر را افروختند و ((نقش قربانیان را به یهودیان اروپایی تحمیل کردند)) و با آنها ((توافق کردند که آنها را یا به کوره‎های آدم سوزی بفرستند)) و یا روانة فلسطین کنند.

در اوج جنگ، وقتی کوره‎های آدم سوزی هیتلر فعال بود،‌اسحاق شامیر به دولت آلمان پیشنهاد کرد که : ((ما با شما همکاری می‎کنیم و علیه دولت انگلیس وارد جنگ می‎شویم.)) در همان وقت بانکدار معروف یهودی روچیلد،‌ بازارهای فلسطین را در اختیار دولت آلمان گذاشته بود تا از آن طریق،‌کمبود منابع ارزی آن دولت را جبران کند. این خانواده که از آنها می‎توان به عنوان بانکداران بین المللی و دسیسه کاران جهانی یاد کرد ـ که بانکهای بزرگ کشورهای اروپا و امریکا را در اختیار داشته‎اند و دارند ـ همکاری تنگاتنگ با هیتلر داشتند. اگر قرار بود که همه یهودیان به کوره‎های آدم سوزی فرستاده شوند، پس چرا مناخیم بگین،‌بن گورین، وایزمن رؤسای صهیونیسم و همکار آیشمن‎ها و همچنین روچیلدها6 و سایر یهودیان که با دولت نازی همکاری داشتند، حتی از کنار کوره‎های آدم سوزی هم رد نشدند؟ ((این حضرات در تمام طول جنگ )) نه مخفی بودند و نه خارج از کشورهای اروپایی و مهاجر. بلکه آزادانه مشغول خوشگذرانی و توطئه چینی بودند و برای سلامتی هیتلر دعا می‎کردند. طبق اسناد موجود ((واربورکها که بخشی از امپراتوری روچیلدها را تشکیل می‎دادند، در تأمین هزینه‎های لازم برای به قدرت رسیدن‌ آدولف هیتلر سهم به سزایی داشتند.))7 مجلة اشپیگل چاپ آلمان در همان تاریخ نوشت:‌((صهیونیستها روی کارآمدن نازیها را به منزله یک امکان تاریخی ومنحصر به فرد برای تحقق بخشیدن به نیات خود تلقی کردند.))8

در ماه می سال 1933 یعنی همزمان با وقتی که هیتلر طرح اخراج یهودیان را کشیده بود، بانک صهیونیستی ((انگلیس ـ فلسطین)) که توسط فرزند روچیلد اداره می‎شد، با وزارت اقتصاد آلمان هیتلری تماسهای مستقیم برقرار کرد. مذاکرات آنها منجر به امضای اساس آن قرارداد، صهیونیستها ادارة ((تراست آندترانسفر)) را تأسیس کردند که از حق ورود محصولات آلمانی به فلسطین برخوردار شد و نازیها به بازارهای خاورمیانه دست یافتند و نتیجتاً منابع ارزی آنان در طول جنگ تأمین شد.

جد این برادران شریف [!؟] مایر شل روچیلد، آلمانی است که در آغاز به شغل عتیقه فروشی اشتغال داشت. از محل درآمد عتیقه فروشی، بانکی تأسیس کرد که در تمام پایتختهای بزرگ کشورهای اروپایی شعبه داشت، و از آن طریق در همة مسائل حکومت آنان از طریق پرداخت پول و اعتبار شرکت می‎کرد. یعنی با پرداخت دیون دولتها و با کمکهای اقتصادی دیگر، رؤسای دول را می‎خرید و در امر حکومت دخالت می‎کرد.

پروفسور استوارت گرین استاد اقتصاد یکی از دانشگاههای آمریکا معتقد است که : ((اگر تک تک جنگلهای قرن نوزدهم ] به بعد[ را بررسی کنید، خواهید دید که تمامی آنها … در یک گروه بندی حول محور خاندان روچیلد در انگلیس، فرانسه، اطریش و … دور می‎زند. این خانواده، گروه بندی کشورها را طوری ترتیب می‎دادند که اگر پادشاهی از مسیر خود ] تعیین شده از طرف صهیونیستها [ منحرف می‎شد، یک جنگ تازه برپا می‎گشت و سرنوشت نهایی جنگ هم به نحوة کمکهای مالی آنان بستگی داشت.))

استادگرین در پایان این نوشته اضافه می‏کند که ((با یک جمع بندی،‌مشخص می‎شود که کدام یک از طرفین باید مجازات می‎شدند،))9 آنکه به سوی برد بود و یا آنکه رو به سوی شکست داشت.

در اینجا،‌بد نیست قسمتی از سخنرانی خاخام ریشورن در سال 1869 بر سر مزار سیمون بن یهودا در شهر پراک، آورده شود. نامبرده پس از ذکر این مطلب که با توجه به وعده‎ای که خداوند به ما در مورد حاکمیت بر جهان داده است،‌گفت: ((باید برای رسیدن به اهداف خود، کوشا باشیم. از جملة این اهداف، قبضه کردن امور اقتصادی جهان است. در همة ادوار، طلا به عنوان قدرتی مقاومت ناپذیر باقی مانده است و خواهد ماند؛ طلایی که توسط دستهای متخصص به کار گرفته می‎شود، وسیلة مؤثری در پیشبرد کارهاست. با طلا می‎شود وجدانهای بیدار را خرید [!؟] تغییر ارزها و تعیین قیمت کالاها با طلا است. با طلا می‎توان استقراضها را تأمین کرد و با آن بر دولتها فرمان راند. با طلا، ابتدا بانکها، بعد بورسها را در دست گرفته‎ایم. در نتیجه ، اعتبارات حکومتها در دست ماست.))10

و در قسمت دیگر، گفته است: ((سعی کنیم اسکناس، جای طلا را بگیرد. با کشیدن طلا به صندوقچه‎هایمان، نرخ کاغذ ((اسکناس)) را ما تعیین خواهیم کرد. می‎توان گفت که حاکم خواهیم شد.))11

به گفتة‌ یکی از رؤسای بانکهای انگلیس: ((تحت این نظام انحصار بانکی، کسانی که اسکناس و ] اوراق [ اعتبار را صادر و منتشر می‎کنند، عملاً حکومتها را هم در اختیار دارند و نتیجتاً سرنوشت تمام مردم ] و مملکت[ را به دست خواهند گرفت.))

در اینجا، بی‎مناسبت نیست از جمله‎ای از کتاب عاموس نبی باب دوم، آیة 6، کتاب عهد عتیق یاد کنیم تا دینداری خاخام ریشورن و امثالهم معلوم شود. در آن کتاب می‎خوانیم: ((اسرائیل و یهودا باید به محاکمه کشیده شوند. چون عدالت را به نقره فروختند.))



نظریة توطئه در تاریخ
بیائید کتاب تاریخ جهان را ورق بزنیم. در این کاوش، ما به وقایعی برخورد می‎کنیم که دست توطئه گرانی که ((شهوت آتش افروزی دارند))، بخوبی نمایان است. به اعتقاد پروفسور کارل کویگلی 12 استاد دانشگاه ((جرج تاون)) آمریکا، وقایع مهم تاریخ را نمی‎شود به گردن تصادف انداخت. همة جریانات و وقایع مهم که در طول تاریخ پیش آمده، با یک برنامه ریزی دقیق قبلی صورت گرفته است. به این مسئله، ((نظریة توطئه)) می‎گویند. روزولت ، رئیس جمهور آمریکا در زمان قدرتش می‎گفت: ((در عالم سیاست، هیچ چیزی تصادفاً روی نمی‎دهد. اگر اتفاقی می‎افتد، مطمئن باشید که طرح آن قبلاً ریخته شده است.))13
ما در این ورق زدنهای تاریخ، اثبات گفتة روزولت را بخوبی درک می‎کنیم. این توطئه‎گران مرموز برای حفظ قدرت پنهانی و انجام نقشه‎های شوم خود، از هیچ جنایتی روگردان نیستند. توطئه برای کسب ((قدرت)) و به دست گرفتن زمام حکومت جهان، تاریخی ((به قدمت خود حکومت)) در جهان دارد. یعنی از آغاز تشکیل دولت، ((توطئه‎گر)) نیز قدم به میان نهاده است و کم کم با پیشرفتهای تکنولوژی ((این توطئه گران)) پنجه روی تمام وسایل ارتباط جمعی انداخته و از آن طریق از پس پرده بر جهان حکومت کرده است.

با توجه به این نظریه و سخن هوشمندانة روزولت، رئیس جمهور ] زمان جنگ دوم آمریکا[ طرح کوره‎های آدم سوزی توسط هیتلر که تا قبل از سال 1937 ((هدف او با ضدیت با یهودیان)) حول محور ((خروج آنان از آلمان دور می‎زد))، چیزی نبود که خلق الساعه و به دور از توطئه باشد.نقشة‌ بیرون راندن یهودیان که تبدیل به طرح سوزاندن آنان در کوره و اتاقهای گاز شد ـ طبق همان نظریة‌((توطئه سری)) ـ همزمان با وقتی است که بانکداران بین‎المللی یهودی تصمیم گرفتند تا به اقتصاد آلمان درگیر در جنگ کمک کنند. پس، بازارهای خاورمیانه و فلسطین را به روی او گشودند و ذخیرة ارزی او را برای ادامة جنگ تأمین کردند. آیا این یک تصادف بود و یا یک توطئه؟ یک بده و بستان کثیف .

این شک و تردید که هیتلر بازیچة دست صهیونیستهای بین الملل بوده، ذهن دکتر آلفرد لی لی ینتال، نویسندة‌معروف یهود را نیز به خود جلب کرده می‎نویسد: ((همان طور که هیتلر از یهودیان بهره برداری کرد، بسیار محتمل است که بعضی از یهودیان هنوز تا همین حالا، از هیتلر برای اهداف صهیونیستها بهره ‎برداری کرده باشند. وقتی به آنچه که بعداً توسط صهیونیستها در فلسطین اشغالی اتفاق افتاد، فکر می‎کنم، و بر می‎گردم و به وقایع قبل از اشغال ـ به انفجار کشتی مهاجرین پاتریا که آژانس یهود برای داغ کردن مسئله یهودیان از لحاظ سیاسی 1900 یهودی را در آتش سوزاند و انفجار کشتی دیگری به نام آستروما در دریای سیاه که 769 یهودی مسافر در خود داشت همه سرنشینان بدون استثناء سوختند و در آبهای دریا مدفون گشتندـ می‎اندیشم، بی‎اختیار این فکر به خاطرم می‎نیشیند که بی‎گمان هیتلر هم هدف یک توطئه اسرار آمیز شده است.))14

پدر پدرو آروپ وابسته به کلیسای کاتولیک، در یکی از سخنرانیهایش در حضور شورای کلیساها گفت: ((این گروه ملحد … دست کم در سطوح بالای رهبری، به طرز بی‎نهایت کارآمد و مؤثر فعالیت دارد. این گروه کلیة‌ وسایل ممکن را در اختیار دارد؛ از امکانات علمی گرفته تا زمینه‎های فنی و اجتماعی و اقتصادی و … همه را برای اهداف خود به کار گرفته است. این گروه از یک استراتژی دقیقاً طراحی شده پیروی می‎کند.در سازمانهای بین‎المللی، در محافل مالی ودر زمینه‎های ارتباط جمعی نظیر مطبوعات، سینما، رادیو و تلویزیون تقریباً نفوذ کامل دارد.))15

در اینجا بی‎مناسبت نمی‎دانم که دوباره اشاره‎ای به قسمتی از سخنان خاخام ریشورن16 داشته باشم: او گفته است: ((ما حکمای قوم بنی اسرائیل،‌با توجه به وعده‎ای که خداوند به ما در مورد حاکمیت بر جهان داده است و با در نظر گرفتن پیروزیهایی که باید بر کافران17 به دست آوریم… مفتخریم که در قرن گذشته به اهداف خود نزدیکتر شده‎ایم.))

باید در نظر داشت که ((یکی از بزرگترین سلاحها)) برای آنکه ما را به هدف برساند ((مطبوعات)) است. ((مطبوعات می‎توانند با نشر و تکرار مطالب نهایتاً هر عقیده و رأیی را به مردم بقبولانند. تئاتر نیز قادر به انجام چنین کاری است. در هر نقطه از جهان مطبوعات و تئاتر از القائات ما تبعیت می‎کنند.))

نامبرده صراحتاً پرده از ((توطئه‎گری)) متداول قوم یهود برداشته است و ادامه می‎دهد: ((با ستایشی که از احزاب دمکرات راه می‎اندازیم، مسیحیان انشعاب پیدا خواهند کرد و وحدت ملی آنان از هم خواهد پاشید . نفاق بر آنان، حکومت خواهد کرد و در نهایت درمانده شده، تنها از نظامی که وحدت خود را حفظ کرده است، یعنی قانون یهود، اطاعت خواهند کرد…))18

آیا این خاخام وجودش خالی از ((شهوت آتش افروزی))‌بوده است؟ آیا القائات او به دور از توطئه‎گری است؟

با آنکه شدیداً و قلباً از تمام خونخواران ضحاک صفت جهان بیزارم و از آنان با تنفر و لعنت یاد می‎کنم، معهذا همیشه این فکر برگوشة دلم فشار می‎آورد که : ((آیا حقیقتاً این هیتلر بود که دانسته و خواسته یهودیان را به سوی کوره‎های آدم سوزی فرستاد؟)) یا او هم قربانی یک ((توطئه))‌شد و با گرفتن کمکهای مالی اجازه داد تا دست صهیونیسم از آستین او به درآید. آیا وجود یک ((دسیسه)) را که باعث شد تا به قول هرتزل مسئلة‌ یهود جنبه سیاسی به خود بگیرد، نباید در پشت دیوارهای کوره‎های آدم سوزی نازیها جستجو کرد؟

در قتل عامهای او اردوگاههای صبرا و شتیلا و تل‎زعتر و روستای دیریاسین و صدها جنایات دیگر که توسط تروریستهای صهیونیست و در لباس مقدس سربازی انجام شد،آیا هیتلر در کنارشان ایستاده بود و و فرمان می‎داد؟ آنها که از سوزاندن زنان و شیرخوارگان ابایی نداشتند و بمب افکنهای اسرائیلی بر ساکنین بی‎پناه لبنان و اردوگاههای آوارگان و بیمارستانها بمبهای فسفری آتش‎زا فرو می‎ریختند. و از کشته پشته می‎ساختند،نازیها بودند؟ و آیا هیتلر طرح آن را ریخته بود؟ وقتی هزاران مادر و کودک با برداشتن بمبهای خوشه‎ای که به صورت عروسک و اسباب بازی بر سر آنان ریخته شده بود، کشته شدند، هیتلر مشعل‎دار آتش افروزی بود؟ در یکی از کشتارهای جمعی وقتی آوارگان اردوگاه راترک می‎کردند، همة آنها را ((در مقابل یکدیگر سر بریدند.)) آیا اینجا هم هیتلر مجری این عمل وحشیانه بود؟ وقتی در اردوگاه شتیلا جوانان کشته شدة فلسطینی را در داخل چاه آب اردوگاه افکنده بودند و معروف بود که ((یک فنجان آب، معادل یک فنجان خون است.)) در اینجا هم هیتلرحضور داشت؟ و هزاران سؤال دیگر از این قبیل، ذهن همة انسانهای شریف را به خود مشغول می‎کند.

یکی از اعضای نمایندگی سیاسی امریکا در برلن در سال 1937 نوشت: ((هدف دولت آلمان نازی کاملاً مشخص است… طرد یهودیان از زندگی آلمانیها… روانه کردن ] آنها [ از برلین، یک اخطار کاملاً روشن بود ] مبنی بر اینکه [ آزار یهودیان ] از طرف او [ اتفاقی و تصادفی نبود.))19 این گزارش بخوبی نشان می‎دهد که هیتلر مصمم بودتا یهودیان را از برلین اخراج کند. ولی صحبتی از سوزاندن و نابود کردن آنها در میان نبود.

طبق مدارک موجود، سازمانهای صهیونیستی با آژانس بین المللی یهودکه ((دیوانة خونخواری است)) و ((جنون آتش افروزی)) دارد، از بیش از یک قرن گذشته تاکنون در تمام اتفاقات، جنگها، کشتارها و واژگون سازیها،‌توطئه کرده ودخالت داشته است.

در ((تاریخ 24 سپتامبر 1912)) یک روزنامه نویس یهودی به نام والتر راتنو20 که از یاران کایزر، بانکدار معروف یهودی بود، در یک روزنامة‌ آلمانی21 نوشت: ((سرنوشت قارة‌ اروپا به دست سیصد نفر که همگی یکدیگر را می‎شناسند، می‎باشد، و آنها جانشینان خود را از میان اطرافیان خود انتخاب می‎کنند.))22

در تأیید نوشتة‌ والتر راتنو بیست سال بعد درست در سال 1931،‌ شخصی23 که عضو دائمی ((اتحادیه جهانی یهود))24 ‌ بود در مقاله‎ای تحت عنوان ((پاریس، پایتخت مذاهب)) نوشت:‌((حاصل تاریخ قرن گذشته این است که اکنون سیصد نفر سرمایه‎دار یهودی، همه اساتید فراماسون، بر جهان حکومت می‎کنند.))25

((بنیامین دیسرائیلی)) نیز به این نکته اشاره کرده و گفته است:‌((دنیا به دست شخصیتهایی اداره می‎شود که در پشت پرده دست اندرکارند و همة این شخصیتها صهیونیست هستند.))

بد نیست بدانیم که ((سمبل)) این قوم برگزیده و خطرناک ((مار چنبر زده است.)) در کتاب فتح جهان از طریق حکومت جهانی که اول بار یک نفر روسی به نام سرگی نیلوس آن را از عبری به روسی ترجمه کرد و سپس ویکتور مارسدن از روسی به انگلیسی،‌چنین آمده است: ((بر اساس مدارک محرمانة‌ صهیونیسم،‌حضرت سلیمان و سایر رهبران یهودی،‌در سال 929 پیش از مسیح نظریه‎ای را برای فتح مسالمت آمیز همة جهان توسط صهیون ابراز داشته‎اند.)) در آن مدارک آمده است: ((این مردان بزرگ برای فتح جهان از طریق مسالمت ((مار)) را سمبل آن انتخاب می‎کنند که سر آن نمایانگر آن دسته از یهودیانی است که از نقشه مطلع هستند و بدون آن قوم یهود می‎باشند. حتی بسیاری از یهودیان چیزی از آن نمی‎دانند. این مار در حال حرکت است. همچنان که در قلوب ملتها رخنه می‎کند، موجبات ] زبونی و[ بی‎آبرویی آنها را فراهم می‎سازد و همة قدرتهای غیر یهود آن ممالک را می‎بلعد. گردش این مار هنوز به دور کشورهای اروپایی تمام نشده است. وقتی گردش سر او تمام شد و به سوی صهیون قرار گرفت، کار او پایان یافته است و با افسون، تمام کشورهای اروپایی در حلقة او قرار خواهند گرفت. تنها راه رسیدن به این مرحله ،‌غلبه اقتصادی است.))26

چنان که دانستیم، هدف اولیة این سازمان سری،‌ایجاد نفوذی در سیستم کنترل مالی است تا در اختیار یک گروه از صهیونیستها باشد و بتواند بر نظام سیاسی جهان و کلاً بر اقتصاد جهان مسلط شود. این گروه ((دیوانة قدرت)) است و مذبوحانه آن را حق خود می‎داند و می‎خواهد تمام جهان را به زیر سلطة خود در آورد. او در این راه،‌از هیچ جنایتی روگردان نیست.

این توطئه‎گران آتش افروز همة طرحها و نقشه‎های خود را به طور سری به دست دولتها و اعضای گروه سری فراماسونری انجام می‎دهند و خود در کنار آتش افروخته از گرمای آن، لذت می‎برند. به قول خاخام ریشون ((چه کسی قادر است قدرت ناپیدایی را سرنگون کند؟ در اصل ما صاحب چنین قدرتی هستیم. وظایف ماسونی، پوششی برای مقاصدمان محسوب می‎شود. مسیر حرکت و نقشه و محل نیروی پنهان ما را هیچ کس نخواهد فهمید.))

چنین به نظر می‎رسد که سمبل صهیونیسم، این مار خطرناک، نه تنها به دور اروپا گردیده، بلکه دهان فراخ و کثیفش را به سوی آمریکا باز کرده و آن قاره را هم یکجا بعلیده است.27 یعنی در واقع ، از زمانی که صهیونیستها در آن قاره رخنه کردند و به توطئه‎گری پرداختند و در پشت نقاب مظلوم نمایی به حقه‎های سیاسی دست زدند، آمریکا در راه سقوط به معدة مار صهیونیسم قرار گرفت. آغاز آن را می‎توان از جنگ بین‎الملل اول دانست؛ یعنی وقتی که به حیله و دسیسة آنان، پای دولت آمریکا به جنگ کشیده شد و با وجود شعار ((آمریکا برای آمریکائیان)) که گفته و خواستة‌ یکی از رؤسای جمهور آنان،‌ پرزیدنت مونروئه بود، آمریکا وارد جنگی شد که ابداً به او ارتباطی نداشت. جمیز مالکوم یهودی که از جمله سران توطئه‎گران است، در کتاب خاطرات خود نوشته است: ((در جنگ اول برای کسب حمایت دولت انگلیس، من مأمور شدم برای رسیدن به این هدف، پای دولت آمریکا را به جنگ بکشم. لذا …نقش مهمی بازی کردم و با سفرهای متعدد… و نشر مقالات مفصل در رزونامه‎های تایمز لندن و روزنامه‎های آمریکا، سرانجام در بهار سال 1917، آمریکا را وارد جنگ کردم)).28


نوشته شده در  جمعه 87/3/17ساعت  9:16 عصر  توسط .... 
  نظرات دیگران()

بسم الله الرحمن الرحیم

پژوهشگر: عذرا خطیبی

چکیده: طراح کشتار یهودیان به دست هیتلر که بود؟ خود او یا رؤسای فراماسون یهود و اعضای سازمان صهیونیسم بین الملل؟ مگر نه اینکه هرتزل مؤسس این مذهب ضد بشری، گفته بود که: "کار تأسیس دولت یهود به سامان نمی رسد، مگر اینکه هدف به صورت یک مسئله سیاسی ، افکار جهانیان را به خود جلب کند؟" و مگر همین مسئله کوره های آدم سوزی نازیها نبود که احساسات عالی انسانها را تحریک و به نفع یهودیان تجهیز کرد، و آنان را به پایکوبی واداشت؟
_____________________________________________

هولوکاست1؛ معامله پنهانی

"صهیونیسم، اسم ظاهری برای توطئه است." تئودر هرتزل


آیا او همان غول ستمگری است که در اذهان من و شما و همه وجود دارد؟ یا دست فتنه گری از احساسات ضدیهودی، او سوء استفاده کرده و به قول معروف، چاقو را به دست او داده است؟ اشتباه نشود! من نمی خواهم کسی را که از جمله جانیان عالم است، تطهیر کنم. ولی براستی آیا هیتلر مجرم واقعی بود؟ یا توطئه گران آتش افروزی، شرکای جرم او بودند؟ طراح کشتار یهودیان به دست هیتلر که بود؟ خود او یا رؤسای فراماسون یهود و اعضای سازمان صهیونیسم بین الملل؟ مگر نه اینکه هرتزل مؤسس این مذهب ضد بشری، گفته بود که: "کار تأسیس دولت یهود به سامان نمی رسد، مگر اینکه هدف به صورت یک مسئله سیاسی ، افکار جهانیان را به خود جلب کند؟" و مگر همین مسئله کوره های آدم سوزی نازیها نبود که احساسات عالی انسانها را تحریک و به نفع یهودیان تجهیز کرد، و آنان را به پایکوبی واداشت؟

به اعتقاد پیتر گروس نویسنده کتاب اسرائیل در ذهن آمریکائیان: "سال 1945 برای یهودیان، خوشحالی امیدبخشی به همراه داشت. چه با اعمال نازیهای ستمگر، آرزوی یهودیان باقیمانده اروپایی که انتقال از محله یهودیان اروپا بود، مورد توجه فوری قرار گرفت و نقشه تشکیل کامنولث یهودیان در یک فضای همدردی جهانیان مورد تأئید واقع شد."2



برای رؤسای صهیونیسم و اعضای سازمانهای تروریستی یهود، همچون بن گورین، مناخیم بگین، اسحق شامیر، شارون و امثالهم که کشتی مهاجرین یهودی را در سال 1947 در بندر حیفا غرق کردند و گناه آن را به گردن دولت انگلیس انداختند تا راه برای ورود تعداد بیشتری از مهاجرین یهودی باز شود، تهیه طرح سوزاندن آنان در کوره ها به دست هیتلر مشکل بود؟ آن را جز یک حقه کثیف گانگستری می توان دانست که تنها از عهده "دستهای پاک" آنان ساخته بود. آیا در موقع به آتش کشیدن کشتی ای که تعدادی یهودی بی گناه را حمل می کرد، هیتلر در میان آنان بود؟ این جماعت که از چنین جنایاتی برای تحریک احساسات انسانها در رسیدن به اهداف خود روگردان نبودند، نمی توانستند طرح کشتار هزاران نفر یهودی را به دست هیتلر، دشمن یهود، پیاده کنند تا به خواست خود که تأسیس دولت یهود بود، برسند؟



یوری ایوانف که در کتاب صهیونیسم در زمینه از بین بردن مسافرین کشتی ها چنین نوشته است: "در میان بسیاری از علل ناشناخته اقدام به این کار، علت و موجبی آشکار بود. پیش از منفجر کردن کشتی پاتریا و سرنشینانش، صهیونیستها افسانه ای را که در خصوص مورد بی سابقه ای از خودکشی دسته جمعی مردمی که [مرگ را بر جدایی از وطن ترجیح دادند] جعل کردند. پیش بینی می کردند که مرگ این عده و شیوع خبر آن روح صهیونیسم را در همه جا تحکیم خواهد کرد ..."3



درهمان کتاب، ایوانف از قراردادی بین آیشمن همدست خود آنان در ارتش هیتلری و نمایندگان سازمان هاگانا سخن به میان آورده و نوشته است: "در سال 1944 طی قراردادی که بین آیشمن در ازای دریافت ده هزار کامیون مورد تقاضای آنان که برای حمل و نقل واحدهای خویش و تمرکز آنان در بخشهای کم آسیب تر نیاز داشتند، عده زیادی از یهودیان را از اردوگاههای آلمانی برای انتقال به فلسطین، آزاد کند." این موافقت نامه به دستور وایزمن که در آن وقت از تمام حرکات ضدیهود دستگاه هیتلری آگاه بود و بسیار خونسرد و بی اعتنا از کنار آن می گذشت، انجام شد.4



با توجه به شرح فوق و آماده نمودن وسایل حرکت یهودیان به سوی فلسطین، در تاریخ شنبه ... 26 نوامبر سال 1940 عده ای مهاجر یهودی اروپایی بدون کسب مجوز از دولت انگلیس که در آن وقت قیمومت فلسطین را بر عهده داشت، با کشتی پاتریا به بندر حیفا وارد شدند. این مسافرت و مهاجرت با چراغ سبز آژانس بین الملل یهود آغاز شد؛ لذا اداره مهاجرت دولت بریتانیا به تازه واردین اجازه ورود نداد و مأمورین انگلیس اعلان کردند که "کشتی و سرنشینان را به جزیره موریس خواهند برد."



البته اتخاذ این سیاست خود مقوله دیگری است که به طور خلاصه می توان گفت که بریتانیا که خود مبتکر طرحهای مختلف برای اسکان یهودیان در فلسطین بود، در سال 1939 کتابی به عنوان کتاب سفید منتشر نمود که در آن، فلسطین بین اعراب و یهودیان به طور مساوی قسمت و منطقه اورشلیم، منطقه آزاد بین المللی خوانده شده بود. انتشار این کتاب، متمکنین عرب فلسطینی را به "معارضه با یهودیان برانگیخت". بدین ترتیب، چنان که سیاست او است "یکی به نعل و یکی به میخ زد"5 تا هر دو طرف را در کنار خود نگاه دارد.



در این وقت، دولت نازی بنا به قرارداد منعقد شده بین آیشمن که با اعضای سازمان تروریستی هاگانا نزدیکی داشت و سران صهیونیست، بر شدت تعقیب یهودیان افزود و در راندن آنان به سوی فلسطین، مهمترین خدمت را انجام داد و بدین ترتیب، خشنودی صهیونیستها را فراهم آورد. و به قول یکی از صهیونیستها: "محافل ملی یهود از سیاست آلمان نسبت به یهودیان خرسندند ؛ زیرا به افزایش جمعیت یهودیان فلسطین مساعدت می کند؛ چنان که می توان امیدوار بود که در آینده نزدیک، جمعیت یهودیان بر اعراب فزونی یابد."6



همزمان، مسائل مختلفی در اروپای درگیر جنگ رخ می داد. دستگاه رهبری صهیونیستها با سیاست دولت بریتانیا7 در مسئله مهاجرت یهودیان به فلسطین مخالفت می ورزید. شبکه ای به وجود آمد که از راه قاچاق با "مساعدت سربازان نازی، اس. اس ها" مهاجرین یهودی را به فلسطین می بردند.



در واقع، "روابط پنهانی" بین صهیونیستها و دولت آلمان نازی با اسم رمز "شب بلورین" آغاز شد. در آن وقت، دو تن از مأمورین موساد وارد کاخ هیتلر شدند و پیشنهاد کردند که "در امر آموزش برنامه صهیونیستها" که آماده رفتن به فلسطین هستند، تسریع شود. در مقابل، از طرف نازیها پیشنهاد شد که روی وسایط نقلیه ای که یهودیان را به مقصد فلسطین می برد، نباید مقصد مشخص باشد. این وسایط نقلیه توسط موساد هدایت می شدند8. با توجه به توضیحات فوق، اینک برگردیم به کشتی پاتریا و سرنوشت سرنشینانش.



وقتی مأمورین انگلیس به کشتی و مسافرینش اجازه لنگر انداختن در بندر حیفا و پیاده شدن آنان را ندادند، تروریستهای هاگانا برای جلب نظر مردم دنیا و بویژه آمریکائیان، کشتی را با همه سرنشینانش منفجر کردند. در آن کشتی 1900 نفر یهودی مهاجر وجود داشت. به قول یکی از اعضای آژانس بین المللی یهود، این جنایات از آن جهت انجام شد تا دولت انگلیس بداند که یهودیان را نمی شود از وطنشان [؟!] دور کرد.



تروریستهای هاگانا کشتی پاتریا را در دل شب منفجر و در بندر، جهنمی از آتش بر پا کردند. همه سرنشینان آن که زن و کودک، جوان و پیر، از یهودیان بی گناه بودند، در میان آتش سوختند و در آب دریا مدفون شدند.



آیا کشتی پاتریا کوره آدم سوزی دیگری نبود که به دست صهیونیستها مشتعل شد؟ در آن وقت، گناه این عمل ننگین را به گردن دولت انگلیس انداختند؛ لکن در سال 1950 از این جنایات پرده برداشته و اعلام شد که آن عمل جنایتکارانه، توسط خود صهیونیستها انجام گرفته است و نه دولت انگلیس.



آیا این عمل شیطانی به تنهایی سرنخی نیست تا لکه ننگ آدم سوزی از دامان نازیها کمرنگ شود؟ گناهکاران واقعی اعضاء گروه تروریستی هاگانا بودند که محرک آنان در کوچ دادن آن بی گناهان حفظ جان و مال یهودیان نبود، بلکه به دنبال افزایش تعداد یهودی ساکن فلسطین بودند.



و ... انفجار کشتی دیگری به نام استروما در دریای سیاه که در تاریخ 24 فوریه 1942 با 769 مهاجر یهودی که به راهنمایی گروه تروریستی هاگانا برای رفتن به فلسطین به بندر استامبول وارد شده بودند، دلیل محکم دیگری در همدستی صهیونیستها با هیتلر می باشد. اعضای هاگانا به رهبری اسحق شامیر و بن گورین یار دیرین آیشمن، پس از آنکه نتوانستند موافقت دولت انگلیس را برای ورود مهاجرین به فلسطین کسب کنند، آن را منفجر کردند. دریایی از آتش در میان آبهای مدیترانه، 769 نفر یهودی بی گناه را به کام مرگ فرستاد. همه مسافرین طعمه حریق شدند و آژانس یهود اعلام کرد که: "انفجار کشتی یک اعتراض و خودکشی دسته جمعی بود."



خوب، ببینید دوباره آتش و دوباره آدم سوزی. سرنشینان هر دو کشتی به یک نحو میان شعله های آتش جان سپردند و در هیچ یک از آن دو واقعه، هیتلر حضور نداشت؛ در واقع، موضوع اشغال فلسطین بود و نه نجات جان یهودیان بخت برگشته. چنان که روزنامه یهودی به پیش چاپ آمریکا در یازدهم دسامبر سال 1939 نوشت: "کنفرانس یهودیان زمانی بیدار است که مسئله فلسطین مطرح باشد؛ اما وقتی نجات جان یهودیان ممالک مختلف در میان باشد، خواب است."9

پانوشتها
--------------------------------------------------------------------------------------------
1- همه سوزی، قتل عام.
2- Peter Grose -Israel in th mind of America. Newyork. Alfres- A"konoff. Inc. 1983,P.207
3- یوری ایوانف، صهیونیسم، ترجمه ابراهیم یونسی، کتابهای سیمرغ وابسته به موسسه انتشارات امیرکبیر. چاپ اول، 1351.
4- برای اطلاع بیشتر، به صفحات 142 تا 144 کتاب صهیونیسم مراجعه شود.
5 و 6- به کتاب یوری ایوانف، صهیونیسم، ص 140 مراجعه شود.
7- رهبران صهیونیست "همزمان با اقداماتی که به منظور نجات آوارگان یهود به عمل می آوردند، علیه واحدهای انگلیسی مقیم فلسطین دست به عملیات جنگی زدند." هاگانا هدف از این عملیان را راندن بریتانیا از سرزمین فلسطین عنوان نمی کرد، بلکه آن را "تجدید پیمان با انگلستان عنوان می کرد و می گفت: "تا آن جا که می دانیم، بین ما و بریتانیا مطلقا اختلافات منافعی وجود ندارد. ما به هیچ وجه علاقه ای به این نداریم که موقعیت بریتانیا را در هیچ جای جهان، خواه خاورمیانه یا فلسطین تضعیف کنیم". به صفحه 154 کتاب صهیونیسم مراجعه شود.
8- برای اطلاع بیشتر به کتاب صهیونیسم، نوشته یوری ایوانف، فصل سوم "دهلیز پرپیچ و خم و بی سرپناه" مراجعه شود.
9- یوری ایوانف، صهیونیسم، صفحه 140.





هیتلر در وصیتنامة خود نوشته است((… این موضوع صحت ندارد که در سال 1939 من یا فرد دیگری در آلمان خواستار جنگ بودیم. جنگ را منحصراً آن سیاستمداران بین المللی که اصلاً یهودی بودند و یا برای یهودیان کار می‎کردند،‌ به راه انداختند…))

این نکته ما را به یاد آتش افروزی سران قوم صهیونیست در دو جنگ جهانی می‎اندازد که به اعتراف خود آنان با توطئه، پای دولت آمریکا را به جنگ کشیدند.1

شک نیست که هیتلر نسبت به یهودیان احساسات خصمانه‎ای داشت و از بیان این مطلب هم ابایی نداشت. داستانی که از ریشة خصومت و احساسات ضد یهودی بود که مادر بزرگ هیتلر در خانه او کار می‎کرد و توسط صاحبخانة ثروتمند که فرانکن برگر نامیده می‎شد، مورد تجاز قرار گرفته و حامله شده بود. وقتی پدر هیتلر بدنیا آمد: فرانکن برگر حاضر نشد او را به فرزند بپذیرد. لذا در شناسنامه‎اش به عنوان نامشروع و با نام خانوادگی مادر که الویس شیگل گروبر بود، نامیده شد.

خوب، این آغاز و ریشة ایجاد خصومت. در اینجا یک نکتة حساس ، نهان است. پس با توجه به قوانین وراثت، در رگهای هیتلر هم خون یهودی سهمی داشت. او گرچه با یهودیان به دلیل فوق خصومت داشت، ولی در هر حال از طرف مادر بزرگ هم یهودی زاده بود. او در کتاب نبرد من اعتراف کرده و عقدة خود را چنین گشوده و نوشته است: یکی از دلایل نفرت او از یهودیان، فریب و اغوای دو شیزگان بی‎گناه مسیحی توسط یهودیان می‎باشد. همان اعتقادی که هنری فورد آمریکایی داشت و اعمال صهیونیستها را وسیلة اشاعة انحطاط اخلاقی در میان جوامع غربی و بویژه جوانان آمریکایی می‎دانست.

هیتلر چون یهودیها را ((مغز و ستون فقرات مارکسیسم)) از یک سو و از جانب دیگر کاپیتالیسم می‎دانست، با آنان به مخالفت برخاسته بود. مخالفتی که ریشه در تنفر قبلی داشت. او وقتی که یک سرباز ساده بود، در گزارشی که به افسر مافوق خود کارل مایرداد چنین نوشت: ((یهودیان ضمن تظاهر به طرفداری از اصول دمکراتیک و آزادیهای فردی، جز منافع خود و پول به چیز دیگری نمی‎اندیشند… آنها در صورت لزوم به طرفداری از طبقة کارگر، پرچم سرخ انقلاب را به دوش می‎کشند، ولی هدف آنها جز ایجاد هرج و مرج و استفاده از بازار آشفته، و در نهایت مکیدن خون توده‎ها، چیز دیگری نیست. وجود آنها برای جامعه، مثل بیماری سل برای بدن انسان، خطرناک و مهلک است…))2

در آن گزارش ، هیتلر برای رفع این خطر پیشنهاد کرده بود که حقوق و مزایای سیاسی و اقتصادی آنان به عنوان یک نژاد بیگانه3 محدود شود. همین پیشنهاد را به صورت نصیحت، کلنل هواس آمریکایی به سفیر آمریکا در برلین در سال 1933 کرد:‌(( به یهودیان نباید اجازه داد که اقتصاد و زندگی روشنفکران را همچون گذشته تحت نفوذ داشته باشند.4

هیتلر در کتاب نبرد من نوشته: ((وقتی از تضعیف روحیة مردم برلن در جنگ اول مطلع شدم،‌دانستم که یهودیان عضو سوسیال دمکرات که همان حزب کمونیست بودند دست به تبلیغات وسیعی علیه جنگ زده‎اند((…در مونیخ،‌پاسخ سؤالات خود را دربارة‌علل سقوط اخلاقی مردم آلمان دریافتم… این یهودیها بودند که در پشت جبهه برای سقوط آلمان توطئه می‎کردند و افسران نیروی دریایی آلمان را وادار به اعتصاب و شورش می‎ساختند. آنها بر اقتصاد آلمان چنگ انداخته بودند و همچون عنکبوت خون مردم را می‎مکیدند… در حالی که سربازان آلمانی در جبهه‎ها جان می‎دادند، آنها جیبهای خود را پر می‎کردند… در خط مقدم جبهه از آنان اثری دیده نمی‎شد. سربازان و افسران یهودی همه در پشت جبهه و در کارهای دفتری بودند…))5

حقیقت این است که صهیونیستهای دست پروردة سرمایه داران و بانکداران یهودی،‌کوره‎های آدم سوزی هیتلر را افروختند و ((نقش قربانیان را به یهودیان اروپایی تحمیل کردند)) و با آنها ((توافق کردند که آنها را یا به کوره‎های آدم سوزی بفرستند)) و یا روانة فلسطین کنند.

در اوج جنگ، وقتی کوره‎های آدم سوزی هیتلر فعال بود،‌اسحاق شامیر به دولت آلمان پیشنهاد کرد که : ((ما با شما همکاری می‎کنیم و علیه دولت انگلیس وارد جنگ می‎شویم.)) در همان وقت بانکدار معروف یهودی روچیلد،‌ بازارهای فلسطین را در اختیار دولت آلمان گذاشته بود تا از آن طریق،‌کمبود منابع ارزی آن دولت را جبران کند. این خانواده که از آنها می‎توان به عنوان بانکداران بین المللی و دسیسه کاران جهانی یاد کرد ـ که بانکهای بزرگ کشورهای اروپا و امریکا را در اختیار داشته‎اند و دارند ـ همکاری تنگاتنگ با هیتلر داشتند. اگر قرار بود که همه یهودیان به کوره‎های آدم سوزی فرستاده شوند، پس چرا مناخیم بگین،‌بن گورین، وایزمن رؤسای صهیونیسم و همکار آیشمن‎ها و همچنین روچیلدها6 و سایر یهودیان که با دولت نازی همکاری داشتند، حتی از کنار کوره‎های آدم سوزی هم رد نشدند؟ ((این حضرات در تمام طول جنگ )) نه مخفی بودند و نه خارج از کشورهای اروپایی و مهاجر. بلکه آزادانه مشغول خوشگذرانی و توطئه چینی بودند و برای سلامتی هیتلر دعا می‎کردند. طبق اسناد موجود ((واربورکها که بخشی از امپراتوری روچیلدها را تشکیل می‎دادند، در تأمین هزینه‎های لازم برای به قدرت رسیدن‌ آدولف هیتلر سهم به سزایی داشتند.))7 مجلة اشپیگل چاپ آلمان در همان تاریخ نوشت:‌((صهیونیستها روی کارآمدن نازیها را به منزله یک امکان تاریخی ومنحصر به فرد برای تحقق بخشیدن به نیات خود تلقی کردند.))8

در ماه می سال 1933 یعنی همزمان با وقتی که هیتلر طرح اخراج یهودیان را کشیده بود، بانک صهیونیستی ((انگلیس ـ فلسطین)) که توسط فرزند روچیلد اداره می‎شد، با وزارت اقتصاد آلمان هیتلری تماسهای مستقیم برقرار کرد. مذاکرات آنها منجر به امضای اساس آن قرارداد، صهیونیستها ادارة ((تراست آندترانسفر)) را تأسیس کردند که از حق ورود محصولات آلمانی به فلسطین برخوردار شد و نازیها به بازارهای خاورمیانه دست یافتند و نتیجتاً منابع ارزی آنان در طول جنگ تأمین شد.

جد این برادران شریف [!؟] مایر شل روچیلد، آلمانی است که در آغاز به شغل عتیقه فروشی اشتغال داشت. از محل درآمد عتیقه فروشی، بانکی تأسیس کرد که در تمام پایتختهای بزرگ کشورهای اروپایی شعبه داشت، و از آن طریق در همة مسائل حکومت آنان از طریق پرداخت پول و اعتبار شرکت می‎کرد. یعنی با پرداخت دیون دولتها و با کمکهای اقتصادی دیگر، رؤسای دول را می‎خرید و در امر حکومت دخالت می‎کرد.

پروفسور استوارت گرین استاد اقتصاد یکی از دانشگاههای آمریکا معتقد است که : ((اگر تک تک جنگلهای قرن نوزدهم ] به بعد[ را بررسی کنید، خواهید دید که تمامی آنها … در یک گروه بندی حول محور خاندان روچیلد در انگلیس، فرانسه، اطریش و … دور می‎زند. این خانواده، گروه بندی کشورها را طوری ترتیب می‎دادند که اگر پادشاهی از مسیر خود ] تعیین شده از طرف صهیونیستها [ منحرف می‎شد، یک جنگ تازه برپا می‎گشت و سرنوشت نهایی جنگ هم به نحوة کمکهای مالی آنان بستگی داشت.))

استادگرین در پایان این نوشته اضافه می‏کند که ((با یک جمع بندی،‌مشخص می‎شود که کدام یک از طرفین باید مجازات می‎شدند،))9 آنکه به سوی برد بود و یا آنکه رو به سوی شکست داشت.

در اینجا،‌بد نیست قسمتی از سخنرانی خاخام ریشورن در سال 1869 بر سر مزار سیمون بن یهودا در شهر پراک، آورده شود. نامبرده پس از ذکر این مطلب که با توجه به وعده‎ای که خداوند به ما در مورد حاکمیت بر جهان داده است،‌گفت: ((باید برای رسیدن به اهداف خود، کوشا باشیم. از جملة این اهداف، قبضه کردن امور اقتصادی جهان است. در همة ادوار، طلا به عنوان قدرتی مقاومت ناپذیر باقی مانده است و خواهد ماند؛ طلایی که توسط دستهای متخصص به کار گرفته می‎شود، وسیلة مؤثری در پیشبرد کارهاست. با طلا می‎شود وجدانهای بیدار را خرید [!؟] تغییر ارزها و تعیین قیمت کالاها با طلا است. با طلا می‎توان استقراضها را تأمین کرد و با آن بر دولتها فرمان راند. با طلا، ابتدا بانکها، بعد بورسها را در دست گرفته‎ایم. در نتیجه ، اعتبارات حکومتها در دست ماست.))10

و در قسمت دیگر، گفته است: ((سعی کنیم اسکناس، جای طلا را بگیرد. با کشیدن طلا به صندوقچه‎هایمان، نرخ کاغذ ((اسکناس)) را ما تعیین خواهیم کرد. می‎توان گفت که حاکم خواهیم شد.))11

به گفتة‌ یکی از رؤسای بانکهای انگلیس: ((تحت این نظام انحصار بانکی، کسانی که اسکناس و ] اوراق [ اعتبار را صادر و منتشر می‎کنند، عملاً حکومتها را هم در اختیار دارند و نتیجتاً سرنوشت تمام مردم ] و مملکت[ را به دست خواهند گرفت.))

در اینجا، بی‎مناسبت نیست از جمله‎ای از کتاب عاموس نبی باب دوم، آیة 6، کتاب عهد عتیق یاد کنیم تا دینداری خاخام ریشورن و امثالهم معلوم شود. در آن کتاب می‎خوانیم: ((اسرائیل و یهودا باید به محاکمه کشیده شوند. چون عدالت را به نقره فروختند.))



نظریة توطئه در تاریخ
بیائید کتاب تاریخ جهان را ورق بزنیم. در این کاوش، ما به وقایعی برخورد می‎کنیم که دست توطئه گرانی که ((شهوت آتش افروزی دارند))، بخوبی نمایان است. به اعتقاد پروفسور کارل کویگلی 12 استاد دانشگاه ((جرج تاون)) آمریکا، وقایع مهم تاریخ را نمی‎شود به گردن تصادف انداخت. همة جریانات و وقایع مهم که در طول تاریخ پیش آمده، با یک برنامه ریزی دقیق قبلی صورت گرفته است. به این مسئله، ((نظریة توطئه)) می‎گویند. روزولت ، رئیس جمهور آمریکا در زمان قدرتش می‎گفت: ((در عالم سیاست، هیچ چیزی تصادفاً روی نمی‎دهد. اگر اتفاقی می‎افتد، مطمئن باشید که طرح آن قبلاً ریخته شده است.))13
ما در این ورق زدنهای تاریخ، اثبات گفتة روزولت را بخوبی درک می‎کنیم. این توطئه‎گران مرموز برای حفظ قدرت پنهانی و انجام نقشه‎های شوم خود، از هیچ جنایتی روگردان نیستند. توطئه برای کسب ((قدرت)) و به دست گرفتن زمام حکومت جهان، تاریخی ((به قدمت خود حکومت)) در جهان دارد. یعنی از آغاز تشکیل دولت، ((توطئه‎گر)) نیز قدم به میان نهاده است و کم کم با پیشرفتهای تکنولوژی ((این توطئه گران)) پنجه روی تمام وسایل ارتباط جمعی انداخته و از آن طریق از پس پرده بر جهان حکومت کرده است.

با توجه به این نظریه و سخن هوشمندانة روزولت، رئیس جمهور ] زمان جنگ دوم آمریکا[ طرح کوره‎های آدم سوزی توسط هیتلر که تا قبل از سال 1937 ((هدف او با ضدیت با یهودیان)) حول محور ((خروج آنان از آلمان دور می‎زد))، چیزی نبود که خلق الساعه و به دور از توطئه باشد.نقشة‌ بیرون راندن یهودیان که تبدیل به طرح سوزاندن آنان در کوره و اتاقهای گاز شد ـ طبق همان نظریة‌((توطئه سری)) ـ همزمان با وقتی است که بانکداران بین‎المللی یهودی تصمیم گرفتند تا به اقتصاد آلمان درگیر در جنگ کمک کنند. پس، بازارهای خاورمیانه و فلسطین را به روی او گشودند و ذخیرة ارزی او را برای ادامة جنگ تأمین کردند. آیا این یک تصادف بود و یا یک توطئه؟ یک بده و بستان کثیف .

این شک و تردید که هیتلر بازیچة دست صهیونیستهای بین الملل بوده، ذهن دکتر آلفرد لی لی ینتال، نویسندة‌معروف یهود را نیز به خود جلب کرده می‎نویسد: ((همان طور که هیتلر از یهودیان بهره برداری کرد، بسیار محتمل است که بعضی از یهودیان هنوز تا همین حالا، از هیتلر برای اهداف صهیونیستها بهره ‎برداری کرده باشند. وقتی به آنچه که بعداً توسط صهیونیستها در فلسطین اشغالی اتفاق افتاد، فکر می‎کنم، و بر می‎گردم و به وقایع قبل از اشغال ـ به انفجار کشتی مهاجرین پاتریا که آژانس یهود برای داغ کردن مسئله یهودیان از لحاظ سیاسی 1900 یهودی را در آتش سوزاند و انفجار کشتی دیگری به نام آستروما در دریای سیاه که 769 یهودی مسافر در خود داشت همه سرنشینان بدون استثناء سوختند و در آبهای دریا مدفون گشتندـ می‎اندیشم، بی‎اختیار این فکر به خاطرم می‎نیشیند که بی‎گمان هیتلر هم هدف یک توطئه اسرار آمیز شده است.))14

پدر پدرو آروپ وابسته به کلیسای کاتولیک، در یکی از سخنرانیهایش در حضور شورای کلیساها گفت: ((این گروه ملحد … دست کم در سطوح بالای رهبری، به طرز بی‎نهایت کارآمد و مؤثر فعالیت دارد. این گروه کلیة‌ وسایل ممکن را در اختیار دارد؛ از امکانات علمی گرفته تا زمینه‎های فنی و اجتماعی و اقتصادی و … همه را برای اهداف خود به کار گرفته است. این گروه از یک استراتژی دقیقاً طراحی شده پیروی می‎کند.در سازمانهای بین‎المللی، در محافل مالی ودر زمینه‎های ارتباط جمعی نظیر مطبوعات، سینما، رادیو و تلویزیون تقریباً نفوذ کامل دارد.))15

در اینجا بی‎مناسبت نمی‎دانم که دوباره اشاره‎ای به قسمتی از سخنان خاخام ریشورن16 داشته باشم: او گفته است: ((ما حکمای قوم بنی اسرائیل،‌با توجه به وعده‎ای که خداوند به ما در مورد حاکمیت بر جهان داده است و با در نظر گرفتن پیروزیهایی که باید بر کافران17 به دست آوریم… مفتخریم که در قرن گذشته به اهداف خود نزدیکتر شده‎ایم.))

باید در نظر داشت که ((یکی از بزرگترین سلاحها)) برای آنکه ما را به هدف برساند ((مطبوعات)) است. ((مطبوعات می‎توانند با نشر و تکرار مطالب نهایتاً هر عقیده و رأیی را به مردم بقبولانند. تئاتر نیز قادر به انجام چنین کاری است. در هر نقطه از جهان مطبوعات و تئاتر از القائات ما تبعیت می‎کنند.))

نامبرده صراحتاً پرده از ((توطئه‎گری)) متداول قوم یهود برداشته است و ادامه می‎دهد: ((با ستایشی که از احزاب دمکرات راه می‎اندازیم، مسیحیان انشعاب پیدا خواهند کرد و وحدت ملی آنان از هم خواهد پاشید . نفاق بر آنان، حکومت خواهد کرد و در نهایت درمانده شده، تنها از نظامی که وحدت خود را حفظ کرده است، یعنی قانون یهود، اطاعت خواهند کرد…))18

آیا این خاخام وجودش خالی از ((شهوت آتش افروزی))‌بوده است؟ آیا القائات او به دور از توطئه‎گری است؟

با آنکه شدیداً و قلباً از تمام خونخواران ضحاک صفت جهان بیزارم و از آنان با تنفر و لعنت یاد می‎کنم، معهذا همیشه این فکر برگوشة دلم فشار می‎آورد که : ((آیا حقیقتاً این هیتلر بود که دانسته و خواسته یهودیان را به سوی کوره‎های آدم سوزی فرستاد؟)) یا او هم قربانی یک ((توطئه))‌شد و با گرفتن کمکهای مالی اجازه داد تا دست صهیونیسم از آستین او به درآید. آیا وجود یک ((دسیسه)) را که باعث شد تا به قول هرتزل مسئلة‌ یهود جنبه سیاسی به خود بگیرد، نباید در پشت دیوارهای کوره‎های آدم سوزی نازیها جستجو کرد؟

در قتل عامهای او اردوگاههای صبرا و شتیلا و تل‎زعتر و روستای دیریاسین و صدها جنایات دیگر که توسط تروریستهای صهیونیست و در لباس مقدس سربازی انجام شد،آیا هیتلر در کنارشان ایستاده بود و و فرمان می‎داد؟ آنها که از سوزاندن زنان و شیرخوارگان ابایی نداشتند و بمب افکنهای اسرائیلی بر ساکنین بی‎پناه لبنان و اردوگاههای آوارگان و بیمارستانها بمبهای فسفری آتش‎زا فرو می‎ریختند. و از کشته پشته می‎ساختند،نازیها بودند؟ و آیا هیتلر طرح آن را ریخته بود؟ وقتی هزاران مادر و کودک با برداشتن بمبهای خوشه‎ای که به صورت عروسک و اسباب بازی بر سر آنان ریخته شده بود، کشته شدند، هیتلر مشعل‎دار آتش افروزی بود؟ در یکی از کشتارهای جمعی وقتی آوارگان اردوگاه راترک می‎کردند، همة آنها را ((در مقابل یکدیگر سر بریدند.)) آیا اینجا هم هیتلر مجری این عمل وحشیانه بود؟ وقتی در اردوگاه شتیلا جوانان کشته شدة فلسطینی را در داخل چاه آب اردوگاه افکنده بودند و معروف بود که ((یک فنجان آب، معادل یک فنجان خون است.)) در اینجا هم هیتلرحضور داشت؟ و هزاران سؤال دیگر از این قبیل، ذهن همة انسانهای شریف را به خود مشغول می‎کند.

یکی از اعضای نمایندگی سیاسی امریکا در برلن در سال 1937 نوشت: ((هدف دولت آلمان نازی کاملاً مشخص است… طرد یهودیان از زندگی آلمانیها… روانه کردن ] آنها [ از برلین، یک اخطار کاملاً روشن بود ] مبنی بر اینکه [ آزار یهودیان ] از طرف او [ اتفاقی و تصادفی نبود.))19 این گزارش بخوبی نشان می‎دهد که هیتلر مصمم بودتا یهودیان را از برلین اخراج کند. ولی صحبتی از سوزاندن و نابود کردن آنها در میان نبود.

طبق مدارک موجود، سازمانهای صهیونیستی با آژانس بین المللی یهودکه ((دیوانة خونخواری است)) و ((جنون آتش افروزی)) دارد، از بیش از یک قرن گذشته تاکنون در تمام اتفاقات، جنگها، کشتارها و واژگون سازیها،‌توطئه کرده ودخالت داشته است.

در ((تاریخ 24 سپتامبر 1912)) یک روزنامه نویس یهودی به نام والتر راتنو20 که از یاران کایزر، بانکدار معروف یهودی بود، در یک روزنامة‌ آلمانی21 نوشت: ((سرنوشت قارة‌ اروپا به دست سیصد نفر که همگی یکدیگر را می‎شناسند، می‎باشد، و آنها جانشینان خود را از میان اطرافیان خود انتخاب می‎کنند.))22

در تأیید نوشتة‌ والتر راتنو بیست سال بعد درست در سال 1931،‌ شخصی23 که عضو دائمی ((اتحادیه جهانی یهود))24 ‌ بود در مقاله‎ای تحت عنوان ((پاریس، پایتخت مذاهب)) نوشت:‌((حاصل تاریخ قرن گذشته این است که اکنون سیصد نفر سرمایه‎دار یهودی، همه اساتید فراماسون، بر جهان حکومت می‎کنند.))25

((بنیامین دیسرائیلی)) نیز به این نکته اشاره کرده و گفته است:‌((دنیا به دست شخصیتهایی اداره می‎شود که در پشت پرده دست اندرکارند و همة این شخصیتها صهیونیست هستند.))

بد نیست بدانیم که ((سمبل)) این قوم برگزیده و خطرناک ((مار چنبر زده است.)) در کتاب فتح جهان از طریق حکومت جهانی که اول بار یک نفر روسی به نام سرگی نیلوس آن را از عبری به روسی ترجمه کرد و سپس ویکتور مارسدن از روسی به انگلیسی،‌چنین آمده است: ((بر اساس مدارک محرمانة‌ صهیونیسم،‌حضرت سلیمان و سایر رهبران یهودی،‌در سال 929 پیش از مسیح نظریه‎ای را برای فتح مسالمت آمیز همة جهان توسط صهیون ابراز داشته‎اند.)) در آن مدارک آمده است: ((این مردان بزرگ برای فتح جهان از طریق مسالمت ((مار)) را سمبل آن انتخاب می‎کنند که سر آن نمایانگر آن دسته از یهودیانی است که از نقشه مطلع هستند و بدون آن قوم یهود می‎باشند. حتی بسیاری از یهودیان چیزی از آن نمی‎دانند. این مار در حال حرکت است. همچنان که در قلوب ملتها رخنه می‎کند، موجبات ] زبونی و[ بی‎آبرویی آنها را فراهم می‎سازد و همة قدرتهای غیر یهود آن ممالک را می‎بلعد. گردش این مار هنوز به دور کشورهای اروپایی تمام نشده است. وقتی گردش سر او تمام شد و به سوی صهیون قرار گرفت، کار او پایان یافته است و با افسون، تمام کشورهای اروپایی در حلقة او قرار خواهند گرفت. تنها راه رسیدن به این مرحله ،‌غلبه اقتصادی است.))26

چنان که دانستیم، هدف اولیة این سازمان سری،‌ایجاد نفوذی در سیستم کنترل مالی است تا در اختیار یک گروه از صهیونیستها باشد و بتواند بر نظام سیاسی جهان و کلاً بر اقتصاد جهان مسلط شود. این گروه ((دیوانة قدرت)) است و مذبوحانه آن را حق خود می‎داند و می‎خواهد تمام جهان را به زیر سلطة خود در آورد. او در این راه،‌از هیچ جنایتی روگردان نیست.

این توطئه‎گران آتش افروز همة طرحها و نقشه‎های خود را به طور سری به دست دولتها و اعضای گروه سری فراماسونری انجام می‎دهند و خود در کنار آتش افروخته از گرمای آن، لذت می‎برند. به قول خاخام ریشون ((چه کسی قادر است قدرت ناپیدایی را سرنگون کند؟ در اصل ما صاحب چنین قدرتی هستیم. وظایف ماسونی، پوششی برای مقاصدمان محسوب می‎شود. مسیر حرکت و نقشه و محل نیروی پنهان ما را هیچ کس نخواهد فهمید.))

چنین به نظر می‎رسد که سمبل صهیونیسم، این مار خطرناک، نه تنها به دور اروپا گردیده، بلکه دهان فراخ و کثیفش را به سوی آمریکا باز کرده و آن قاره را هم یکجا بعلیده است.27 یعنی در واقع ، از زمانی که صهیونیستها در آن قاره رخنه کردند و به توطئه‎گری پرداختند و در پشت نقاب مظلوم نمایی به حقه‎های سیاسی دست زدند، آمریکا در راه سقوط به معدة مار صهیونیسم قرار گرفت. آغاز آن را می‎توان از جنگ بین‎الملل اول دانست؛ یعنی وقتی که به حیله و دسیسة آنان، پای دولت آمریکا به جنگ کشیده شد و با وجود شعار ((آمریکا برای آمریکائیان)) که گفته و خواستة‌ یکی از رؤسای جمهور آنان،‌ پرزیدنت مونروئه بود، آمریکا وارد جنگی شد که ابداً به او ارتباطی نداشت. جمیز مالکوم یهودی که از جمله سران توطئه‎گران است، در کتاب خاطرات خود نوشته است: ((در جنگ اول برای کسب حمایت دولت انگلیس، من مأمور شدم برای رسیدن به این هدف، پای دولت آمریکا را به جنگ بکشم. لذا …نقش مهمی بازی کردم و با سفرهای متعدد… و نشر مقالات مفصل در رزونامه‎های تایمز لندن و روزنامه‎های آمریکا، سرانجام در بهار سال 1917، آمریکا را وارد جنگ کردم)).28


نوشته شده در  جمعه 87/3/17ساعت  9:16 عصر  توسط .... 
  نظرات دیگران()

بسم الله الرحمن الرحیم

پژوهشگر: نواف الزرو

چکیده: تحولات اخیر ما را بر آن داشت تا بار دیگر به ریشه های ادبیات اندیشه و سیاست های راهبردی محرک این جنایت خونین در ساحل غزه بپردازیم و به تحلیل اهداف و مقاصد سیاست های پشت پرده آن نظری افکنیم.
____________________________

جنایت وحشیانه و خونینی که نیروهای صهیونیستی روز جمعه 9/6/2006 م. در ساحل غزه مرتکب شدند و به شهادت همه اعضای یک خانواده فلسطینی منجر شد، فقط و فقط نشان دهنده خوی ددمنشانه، اندیشه ها، طرح ها و مقاصد جنایتکارانه تروریست های صهیونیستی علیه ملت فلسطین است.

امروز در کرانه باختری و نوار غزه چه می گذرد؟ آیا داستان مذاکرات از ابتدا تا به امروز دروغی بزرگ و فریبی سیاسی ـ به گفته دبیر کل اتحادیه عرب ـ بر ضد عرب ها نبوده است؟

آیا داستان جدایی یکجانبه و عقب نشینی از غزه نمایشی با نگارشی بسیار ماهرانه نبود تا به این وسیله فضای داخلی و جامعه جهانی را برای اشغال مجدد نوار غزه به بهانه تروریسم و سلاح گروه های فلسطینی و موشک های قسام، آماده کند؟

این گونه است که پس از شادی فلسطینیان از عقب نشینی اشغالگران و پیروزی گروه های فلسطینی و پس از آنکه تبسم بر لب های کودکان فلسطینی جوانه زد و آنها به فردایی بهتر امیدوار شدند، اوضاع بار دیگر به همان وضع نخستین باز گشت و بار دیگر درگیری ها و یورش ها و ترورها و خون و خونریزی و تشییع پیکرها از سر گرفته شدند. آری، بار دیگر عملیات "آغاز باران" در دوره "اولمرت ـ شارون" در مرحله ای جدید از کشتار و خونریزی از سر گرفته شده است.

این تحولات ما را بر آن داشت تا بار دیگر به ریشه های ادبیات اندیشه و سیاست های راهبردی محرک این جنایت خونین در ساحل غزه بپردازیم و به تحلیل اهداف و مقاصد سیاست های پشت پرده آن نظری افکنیم.



ریشه های جنایت

آنچه امروز یک حقیقت آشکار تلقی می شود، این است که سخن گفتن از جنایت های جنگی و کشتارهای صهیونیست ها بدون در نظر گرفتن طرح های سیاسی و راهبردی رژیم صهیونیستی با ابزار حذف فیزیکی و نابودی قضیه و حقوق عربی فلسطینی امکان پذیر نیست و این طرح ها امروز با عملیات "جدایی یکجانبه" و طرح تجمیع اولمرت شناخته می شود و اولمرت وعده داده است که این طرح را با یا بدون هماهنگی با فلسطینیان اجرا خواهد کرد.

همچنین برای بررسی این موضوع باید به ادبیات و مفاهیم و مبادی فکری ایدئولوژی صهیونیسم که در طول چند دهه گذشته شکل گرفته است و گروهک های تروریستی صهیونیستی بر اساس آنها متولد شده و رشد کرده اند و تروریست های بزرگی که رهبری جامعه صهیونیستی را در دست دارند و در غالب ژنرال و سیاستمدار و متفکر و تئوری پرداز این جامعه فعالیت می کنند، بر اساس این مبادی فکری و ادبیات تربیت شده اند.

شارون تروریست در یکی از مصاحبه هایش که عاموس عوز از نویسندگان و خبرنگاران مشهور اسرائیل با وی انجام داد و روزنامه عبری زبان داوار در 17/9/1982 آن را منتشر کرد و بعدها به فرانسوی ترجمه شد و انتشارات کالمان لیوی آن را با نام "صدای اسرائیل" منتشر کرد، شارون تروریست آشکارا و با تمام صراحت از ادبیات جنون آمیزش که آن را "مأموریت های کثیف" نامید، سخن راند. عاموس عوز بعدها این مصاحبه را "مانیفیست شارون" نام نهاد.

عوز در مقدمه ای که بر این مصاحبه نوشته، آورده است که " اعترافات شارون در این مصاحبه، ایمانی است که او به تفکر نازیستی خود دارد. او در این مصاحبه ابراز تمایل کرده است که آنچه را که هیتلر در جریان جنگ جهانی دوم در حق یهودیان مرتکب شد، انجام دهد و می گوید از اینکه این عمل در جریان جنگ سال 1948م. انجام نشد، متأسف است!

وی می افزاید، این مانیفیست نه فقط ایدئولوژی صهیونیست ها در مقابل فلسطینیان را معرفی می کند، بلکه تفکر صهیونیسم نسبت به تمام جهان نیز هست، زیرا شارون در آن بر لزوم تحقق کوچاندنی دوگانه تاکید می کند و می گوید که از یک سو فلسطینیان باید به خارج از این سرزمین رانده شوند و از سوی دیگر یهودیان سراسر جهان به فلسطین آورده شوند.

شارون در این مانیفیست به تشریح اعتقادات و اندیشه ها و طرح هایش در فلسطین می پردازد و می گوید:" من فقط یک چیز را می دانم و آن اینکه تا زمانی که ما برای بقای موجودیت خود می جنگیم، همه چیز برای ما مجاز است حتی آن چیزهایی که عرفا مجاز نیست، حتی کوچاندن همه عرب ها به کرانه شرقی رود اردن، تاکید می کنم همه آنها"!

شارون در این مصاحبه مقاصد شرارت بار و کینه توزانه خود علیه ملت فلسطین را به زبان می آورد و می گوید: امروز، من آماده ام به خاطر ملت یهود مسئولیت کار کثیف را بر عهده بگیرم و اگر نیاز باشد به کشتار عرب ها دست بزنم، آنها را از این سرزمین برانم، بسوزانم و تبعید کنم و خلاصه هر کاری را که ما را در نظر دیگران منفور می کند، انجام دهم. من آماده ام زمین را زیر پای یهودیان خارج آتش بزنم تا آنکه آنها مجبور شوند سریع تر و در حالی که ناله می کنند به اینجا بیایند، حتی اگر مجبور شوم برخی از معابد یهودی را هم بسوزانم، این کار را خواهم کرد این مسأله برای من فرقی نمی کند و برای من مهم نیست که پنج دقیقه پس از انجام عمل زشت و تحقق هدف و قرار گرفتن همه چیزها در جای خود (بر اساس خواست من) مرا مانند دادگاه نورنبرگ محاکمه و حتی به حبس ابد محکوم کنید یا به اتهام جنایت جنگی اعدامم کنید (اگر خواستید). پس از آن می توانید وجدان زیبای خودتان را با آب پاک بشویید و کاملا زیبا بمانید! کاملا سالم و با عظمت بمانید و خود را جزو ملت های متمدن بنامید. اگر خواستید تردید نکنید، بگذارید من این کار زشت و پلید را انجام دهم و پس از آن هر نامی را که خواستید روی من بگذارید، زیرا شما نمی توانید بفهمید که این کار زشت صهیونیسم باید در سال 1948 انجام می شد و شما اشتباه کردید و آن را انجام ندادید"!

با عبور از آن مانیفیست شارون از سال 1982 به بعد، او با رسیدن به قدرت و دست یابی به پست نخست وزیری بارها و بارها همان افکار جنایت کارانه خود را که در آن مانیفیست آمده بود، تکرار کرد، هر چند که عباراتی متناسب با زمان برای آنها بکار گرفت.

به این سبب است که می توانیم با مطالعه ای عمیق ثابت کنیم که مهم ترین ویژگی دوره شارون، تشدید جنگ، خونریزی، سرکوب، تلاش برای به زانو درآوردن و استعمار فلسطینیان و توسعه شهرک سازی در مناطق فلسطینی نشین بوده است و این ویژگی می تواند در دوره اولمرت نیز ادامه یابد.



جنگ شارون ـ اولمرت و ژنرال های بزرگ

شارون بارها اعلام کرده بود که "اسرائیل" در وضعیت جنگی قرار دارد و جنگ بر سر موجودیت از بیش از 100 سال است که آغاز شده است.

باید توجه داشت که این فقط نظر شارون نیست، بلکه اولمرت نیز همیشه در کنارش حضور داشته و ژنرال های این رژیم نیز از نظرات شارون حمایت می کنند. بازهای جوان تر در راس هرم قدرت رژیم صهیونیستی هم به مقوله جنگ بر سر موجودیت اعتقاد دارند. در نتیجه اسرائیل همیشه در حالت جنگی به سر می برد، جنگی برای مملکت کامل اسرائیل که شارون سهم زیادی در بنای آن داشت و افسران بلندپایه رژیم صهیونیستی هم خود را در حال جنگ آن هم جنگ موجودیت می دانند.

به همین سبب "جنگ با فلسطینیان ـ بر اساس اعتقاد صهیونیست ها ـ جنگ تا سر حد مرگ است، زیرا تا زمانی که فلسطینیان امیدی به آزادسازی سرزمین خود داشته باشند، تروریسم متوقف نمی شود، بنابراین روزی که آنها همه امیدهای خود را نابود شده ببینند، در آن صورت با امضای توافق صلح بلند مدت موافقت خواهندکرد، زیرا راه دیگری ندارند.

این درست همان روش و راهی نژادپرستانه و تروریستی و جنایت پیشه است که سران و ژنرال های حکومت صهیونیستی آن را پی گرفت و امروز اولمرت آن را به عنوان ادامه دهنده مانیفیست شارونی، رهبری می کند.

به همین سبب ملاحظه می شود که حاصل یورش ها و ترورها و حملات هوایی و بمباران و به آتش کشیدن و تخریب و ویرانگری صهیونیست ها در حد یک فاجعه بزرگ و اقدامی وحشیانه بود. آمارها نشان می دهد که بیش از 4420 فلسطینی در این مدت (انتفاضه الاقصی) به شهادت رسیده و 47200 تن دیگر مجروح شده اند. از مجموع این شهدا 450 نفر در جریان عملیات ناجوانمردانه تروریستی اشغالگران به شهادت رسیده اند و 282 نفر از شهدا زن و 850 نفر دیگر از آنان کودک هستند.

تجاوزات و یورش های اشغالگران همچنین به ویرانی 75 هزار منزل منجر شده است و 359 مدرسه و اداره آموزش و پرورش و دانشگاه هدف گلوله باران و بمباران واقع شده اند و 850 دانش آموز در این مدت به خیل شهیدان پیوسته اند. مضاف بر آنکه، در این مدت بیش از 50 هزار فلسطینی از سوی اشغالگران بازداشت و اسیر شده اند و هنوز 9800 نفر از آنان در زندان های اشغالگران صهیونیست اسیرند.



یورش ها و باز تشکیل ملت فلسطین

هدف اصلی ایدئولوژی و سیاست های ویرانگرانه شارون و اولمرت و دیگر ژنرال های رژیم صهیونیستی در گذشته و حال، تثبیت اشغالگری و پروژه صهیونیستی در سرزمین فلسطین از یک سو و تغییر عرصه سیاسی و بازتشکیل ملت فلسطین از طرف دیگر بوده است.

جنایت های اشغالگران صهیونیست نشان می داد که او قصد دارد فلسطینیان را به مسیری سوق دهد که پایانش مشخص است. در آغاز آنها را به تسلیم بی قید و شرط وادارد و پس از آن گزینه اخراج آنان به بخش شرقی رود اردن را به آنان تحمیل می کند.

به نوشته الوف بن از نویسندگان مشهور صهیونیست، شارون بر اساس همین برنامه تلاش کرد که صهیونیسم را از روند صهیونیسم عملی ـ مأمنی برای یهودیان در بخش هایی امن از سرزمین اسرائیل ـ به صهیونیسم موعود (مسیحانی)، تغییر جهت دهد. شارون برای عملی کردن و تثبیت طرح صهیونیستی مسیحانی خود در "سرزمین اسرائیل" بعد ایدئولوژیک آن را به بعد سیاسی اش پیوند داده است و می گوید: فلسطینیان باید از نظر سیاسی از بین بروند و دیگر آرمان و آرزویی فلسطینی برای آزادی و استقلال باقی نماند و این امر بر اساس قاعده "یا ما یا آنها" انجام می شود.

از این رو، یورش ها و حملات نظامی و ویرانگری که بولدوزر هدایت آن را به دست داشت، هیچ شهر و روستا و اردوگاه و درخت و سنگی را مستثنا نکرد و هیچ چیز از صدمات این حملات وحشیانه و ددمنشانه در امان نماند.

امروز هم اولمرت شاگرد شارون راه معلمش را و جنایت های تروریستی اش را ادامه می دهد و ملت فلسطین را به خاک و خون می کشد و اوضاع را به همان وضع اول باز می گرداند؛ بار دیگر بالگردها و هواپیماهای جنگی و ترورها و کشتارهای جمعی علیه زنان و کودکان و سالمندان فلسطینی به راه افتاده و اولمرت تهدید کرده است که نوار غزه را بار دیگر اشغال خواهد کرد.

بنا بر طرح های نظامی که رژیم صهیونیستی اخیرا آنها را اعلام کرده، این تشدید حملات و این ترورها و کشتارهایی که این رژیم مرتکب می شود ـ آن گونه که ژنرال های صهیونیستی می گویند ـ "آغاز باران" است و آنان به رهبری اولمرت تلاش می کنند که دیدگاه و شروط سیاسی و امنیتی خود را بر ملت فلسطین تحمیل کنند، درست همان گونه که شارون پیش از این ترسیم کرده بود.

فلسطین اکنون و همزمان با روشن شدن آتش جهنم ترورها و قتل عام فلسطینیان، بر سر دو راهی قرار گرفته است. یا باید سومین دوره اشغال را آن گونه که برخی از ژنرال های صهیونیستی مطرح کرده اند، بپذیرد یا آنکه شاهد انتفاضه سومی باشد که این نیز به سبب روند حوادث و رخدادهای جاری در کرانه باختری و نوار غزه بسیار محتمل به نظر می رسد.

اکنون امکان وقوع همه احتمالات در فلسطین وجود دارد و به همین سبب باید با صدای بلند بپرسیم که چرا هر گاه که احتمال برون رفت از بحران می رود، وضع فلسطین همیشه به این سو سوق می یابد؟



مقابله با جنایات اولمرت تا سال 2010م.

با توجه به نقشه سیاسی داخلی رژیم صهیونیستی و وضعیت احزاب و جریان های داخلی این رژیم، آن گونه که انتخابات اخیر پارلمانی در این رژیم رقم زد، اولمرت "شارونیست" به تنهایی در رأس هرم رهبری و قدرت "اسرائیل" قرار گرفته است و انتظار می رود که تا پایان سال 2010م رهبری این رژیم را در دست داشته باشد.

و به تبع آن فلسطینیان و عرب ها باید این آمارهای رژیم صهیونیستی را جدی تلقی کنند و مفاهیم و مضمون حقیقی پروژه سیاسی اولمرتی ـ شارونی را که بر اساس نظریه "اداره نبرد" و نه حل و فصل آن در چارچوب صلحی عادلانه و فراگیر ودائمی، شکل گرفته است، به یاد داشته باشند.

از این رو لازم است که پروژه سیاسی رژیم صهیونیستی مجددا بررسی شود و در این روند، تازه ترین آمارها و حوادث سیاسی رژیم صهیونیستی و منطقه و جهان نیز مورد توجه قرار گیرد.

از آن مهم تر، برای آگاهی از کنه قضیه طرح جدایی یکجانبه و طرح تجمیع و صلح با فلسطینیان، باید چارچوب نگرش اولمرت و شارون را مورد بررسی و بازبینی قرار داد.



در آستانه انتفاضه سوم

در این راستا، منابع صهیونیستی و فلسطینی بسیاری تاکید کرده اند که طرح جدایی یکجانبه از یک سو نوار غزه را به بزرگ ترین زندان کره زمین تبدیل می کند و از سوی دیگر در آینده نیز انتفاضه سوم فلسطینیان را سبب خواهد شد که این امر می تواند ـ بر مبنای برخی تحلیل های صهیونیست ها ـ به اشغال مجدد نوار غزه برای سومین بار بینجامد.

این حقایق و پیامدهای آن مشخص می کند که مرحله پس از اجرای طرح جدایی یکجانبه و تفکیک و تجمیع صهیونیست ها که شارون مرحله اول آن را با عملیات "آغاز باران" شروع کرده است، با اقدامات وحشیانه تر اولمرت در شن های ساحل غزه پیگیری می شود و این بار شدیدتر، خشن تر و گسترده تر خواهد بود که می تواند همه چیز را به نقطه صفر بازگرداند و به اشغال مجدد این منطقه از سوی اشغالگران صهیونیست بینجامد و این ها نشانه های تحولات آینده است و عملا راه را برای وقوع هر احتمالی باز می گذارد.
به همین سبب متذکر می شویم که فلسطینیان وعرب ها باید برای مهار وضع و احیای برنامه های سیاسی خود در شرایط کنونی منطقه و جهان، دست به کار شوند و خود به تدوین راهکارهای جدید دست بزنند تا آنکه "اسرائیل" به بازیگر بلا منازع این بازی تبدیل نشود و فلسطینیان باید برای مقابله جدی با احتمال اشغال مجدد نوار غزه یا احتمال وقوع انتفاضه سوم، کاملا آماده باشند.
منبع: مرکز اطلاع رسانی فلسطین


نوشته شده در  جمعه 87/3/17ساعت  9:14 عصر  توسط .... 
  نظرات دیگران()

بسم الله الرحمن الرحیم

پژوهشگر: محمدتقی تقی‌پور

چکیده: برقراری ارتباط بین اسرائیل و دستگاه سلطنت پهلوی و گسترش همکاریهای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، اطلاعاتی و نظامی این دو رژیم، بخش جذاب و عمده حضور و فعالیت صهیونیست‌ها در ایران است که در جای خود به طور جداگانه نیازمند مطالعه و بررسی است.
_________________________________

برقراری ارتباط بین اسرائیل و دستگاه سلطنت پهلوی و گسترش همکاریهای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، اطلاعاتی و نظامی این دو رژیم، بخش جذاب و عمده حضور و فعالیت صهیونیست‌ها در ایران است. در اسفندماه سال 1328 ش، یعنی حدود یک سال و اندی پس از اعلام تأسیس اسرائیل، دولت شاهنشاهی ایران، این رژیم را به صورت «دو فاکتو» به رسمیت شناخت.


برقراری ارتباط بین اسرائیل و دستگاه سلطنت پهلوی و گسترش همکاریهای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، اطلاعاتی و نظامی این دو رژیم، بخش جذاب و عمده حضور و فعالیت صهیونیست‌ها در ایران است که در جای خود به طور جداگانه نیازمند مطالعه و بررسی است.
در اسفندماه سال 1328 ش، یعنی حدود یک سال و اندی پس از اعلام تأسیس اسرائیل، دولت شاهنشاهی ایران، این رژیم را به صورت «دو فاکتو» به رسمیت شناخت.
صرف نظر از علل، عوامل و چگونگی این اقدام رژیم پهلوی و نیز اعمال نفوذ و حتی رشوه‌ای که صهیونیست‌ها به بعضی رجال و مقامات ایرانی پرداخت کردند؛ واقعیت این است که اقدام ایران در میان جوامع مختلف اسلامی در جهان، به خصوص کشورهای اسلامی، بازتاب منفی فراوان به دنبال داشت. در ایران نیز مردم مسلمان تحت رهبری عالمان دینی به شدت در قبال این تصمیم اعتراض کردند و عکس‎العمل نشان دادند. بعضی نمایندگان مجلس شورای ملی نیز دولت وقت را مورد سؤال و بازخواست قرار داده و این اقدام را محکوم کردند. مع‎الوصف رژیم پهلوی ضمن صدور اعلامیه‌ای، دولت غاصب اسرائیل را به رسمیت شناخت و «عباس صیقل» را به عنوان نماینده رسمی انتخاب و به فلسطین اشغالی اعزام کرد. این در حالی بود که پیش از این «رضا صفی نیا» به عنوان مأمور مخصوص دولت شاهنشاهی به فلسطین اعزام شده بود.
بازتاب منفی گسترده موضوع شناسایی اسرائیل در داخل و خارج کشور و به ویژه اعتراضهای مردم مسلمان ایران به رهبری عالمان دینی، از جمله آیت الله کاشانی، سرانجام سبب صدور اعلامیه‌ای از سوی نخست‌وزیر، در تیرماه سال 1330 ش، مبنی بر قطع رابطه ایران و اسرائیل گردید. صفی نیا نماینده اعزامی دولت ایران به تهران فراخوانده شد و سرکنسولگری ایران در فلسطین اشغالی نیز تعطیل گردید. البته واقعیت این بود که رژیم پهلوی شناسایی «دوفاکتو»ی اسرائیل را ملغی اعلام نکرده بود. لذا پس از کودتای 28 مرداد 1332 ش، این ارتباط مجدداً برقرار شد؛ به گونه‌ای که محمدرضا پهلوی طی مصاحبه‌ای در مرداد ماه سال 1339 شناسایی اسرائیل را مورد تأیید قرار داد و موضوع تعطیلی کنسولگری ایران و فراخوانی نماینده سیاسی دولت را ناشی از مشکلات مالی اعلام کرد.
شناسایی رژیم صهیونیستی از سوی ایران به عنوان یک کشور بزرگ اسلامی، برای صهیونیست‌ها در عرصه منطقه‌ای و بین‎المللی دستاوردی بسیار ارزشمند و حائز اهمیت بود. از سوی دیگر، به روشنی قابل اثبات بود که گسترش ارتباط و همکاری دولت شاهنشاهی با اسرائیل، در عرصه‌های گوناگون، نه فقط دستاورد مورد قبول برای کشور ایران نداشت، بلکه کاملاً یک سویه و به سود اسرائیلی‌ها و در مسیر استراتژی رژیم صهیونیستی بود. تنها ثمرة این همکاری برای دربار پهلوی، برخورداری از حمایت کانونها و اشخاص ذی‎نفوذ یهودی و صهیونیستی آمریکا و اروپا در جهت تحکیم و تقویت سلطنت بود. آنها از این طریق محمدرضا را تطمیع و دچار غرور و خود بزرگ‌بینی کاذب می‌کردند؛ به گونه‌ای که این فکر در او تقویت شده بود که با برخورداری از حمایت و پشتیبانی لابی صهیونیسم در اروپا و آمریکا، بقا و تداوم سلطنت پهلوی برای همیشه تضمین شده است.
شناسایی اسرائیل از سوی ایران نه فقط حرکتی در جهت مشروع جلوه دادن دولت غاصب اسرائیل و اشغال سرزمین فلسطین، بلکه تلاشی در مسیر خارج ساختن رژیم صهیونیستی از انزوای سیاسی در منطقه و جهان اسلام بود. به علاوه، این اقدام دولت، تکاپویی در راستای ایجاد اختلال در وحدت کشورهای اسلامی و مسلمانان منطقه در قبال دولت مهاجم و اشغالگر صهیونی بود.
در عرصه روابط اطلاعاتی نیز این همکاری نه تنها سودی برای ایران به دنبال نداشت، بلکه موجب نفوذ موساد در همه ارکان این کشور شده بود. پروتکل همکاری اطلاعاتی ایران با اسرائیل و استقرار پایگاه‌های جاسوسی و اطلاعاتی صهیونیست‌ها در مناطق غرب و جنوب کشور و اعزام صدها جاسوس کار کشته به کشورهای اسلامی و عربی همجوار، موقعیت اسرائیل را در برابر مسلمانان تقویت می‌کرد. این موقعیت سبب می‌شد تا اسرائیلی‌ها با دستیابی به اخبار و اطلاعات و اسرار محرمانه کشورهای اسلامی و مسلمانان منطقه، امکان ارزیابی موقعیت نظامی و سیاسی آن کشورها را داشته و در مواقع مقتضی از آمادگی لازم برای مقابله و یا تهاجم به ممالک عربی برخوردار باشند.
همکاری جاسوسی و اطلاعاتی موساد و ساواک تحت عنوان «طرح کریستال» و نیز همکاری اطلاعاتی سه جانبه ایران، اسرائیل و ترکیه تحت عنوان «نیزه‌ی سه سر» نه فقط مسلمانان منطقه را نسبت به ایران بدبین و موجب تفرقه بین مسلمین می‌شد، بلکه نیازهای استراتژیک دولت منفور و منزوی اسرائیل را در حوزة مسائل نظامی و اطلاعاتی تأمین می‌کرد.
پروتکل همکاری اطلاعاتی دو رژیم پهلوی و اسرائیل، سرزمین ایران را به پایگاه امن و بی‎بدیل تبدیل کرده بود. این پایگاه نظامی و ایستگاه اطلاعاتی نه فقط در مسیر تحکیم و تقویت موقعیت اسرائیل و تداوم موجودیت آن قابل ارزیابی بود، بلکه برای استراتژی تهاجمی اشغالگران صهیونیست به کشورهای اسلامی نیز تضمین شده بود.
در عرصه روابط اقتصادی نیز نیازمندیهای اسرائیل در بخش انرژی، سوخت و مواد اولیه از طریق ارسال نفت مورد احتیاج صهیونیست‌ها تأمین و به این بهانه، میلیونها دلار اقلام غیرضروری، از سلاحهای جنگی تا فرآورده‌های غذایی اسرائیلی وارد بازار ایران می‌شد. یعنی اسرائیلی‌ها هم نفت و مواد انرژی‎زای مورد نیاز خود را از این راه تأمین می‌کردند و هم برای عرضه و فروش کالاهای خود بازار آماده و تضمین شده داشتند.
در عرصه‌های فرهنگی و ورزشی نیز رژیم پهلوی به شدت سعی داشت، دولت صهیونیستی و اسرائیلی‌ها را از حصار انزوا و تحریم کشورهای اسلامی منطقه بیرون بیاورد. مبادله تیمهای ورزشی و برگزاری مسابقات گوناگون تماماً حرکتی در این راستا بود.
اعزام دانشجویان و کارآموزان مسلمان ایرانی به فلسطین اشغالی، برقراری تورهای سیاحتی و دعوت شماری از استادان، روشنفکران و نویسندگان ایرانی برای سفر و بازدید از مناطق اشغالی، بخشی از روابط و همکاری فرهنگی، علمی و ورزشی با هدف ایجاد زمینه‌های فکری، روانی و فرهنگی جهت پذیرش اسرائیل از سوی مردم مسلمان ایران بود. صهیونیست‌ها در راستای تعقیب اهداف مزبور، همه ساله، ده‌ها نفر را از میان استادان دانشگاه، نویسندگان، روزنامه‎نگاران، دانشجویان و … انتخاب و برای گردش، تفریح و یا بازدیدهای علمی به فلسطین اشغالی دعوت می‌کردند.
البته از خیل میهمانان ایرانی، بودند کسانی که چندان نمک ناشناس نبودند! و در مدح و ستایش از میزبانان اسرائیلی سنگ تمام می‌گذاشتند و مبلّغ دو آتشه اسرائیل می‌شدند.
سعید نفیسی، پژوهشگر و نویسندة پرآوازه ایرانی! تنها یک نمونه از این میهمانان بود که زحمات میزبان را پاس داشت. او در آذرماه سال 1336 از طریق مه‌یر عزری، نماینده سیاسی اسرائیل در ایران و به دعوت وزارت امور خارجه رژیم صهیونیستی چند صباحی نزد اسرائیلی‌ها میهمان بود. سعید نفیسی چنان از پذیرایی و میهمان‎نوازی میزبانان اسرائیلی به وجد می‎آید که در همان زمان، در هتل محل اقامت خود، قطعه شعری با عنوان «گل امید» که بیشتر به یک ترانه صهیونیستی شباهت دارد، می‌سراید و آن را تقدیم میهمان‌داران خود می‌کند.
در بخشی از این شعر، از رژیم غاصب و نامشروع اسرائیلی چنین ستایش می‌شود:
در اینجا1 نوبهاران با هزاران جلوه رنگ زندگی دارد
در آنجا2 باد سر سخت زمستان دانه اندوه می‌کارد
در اینجا ماه بردندانه‌های قصر شادی نور می‌ریزد
در آنجا سایه مهتاب بر ویرانه‌ها، با ظلمت و غم‌ها می‌آمیزد
در اینجا با همه نا آشنایی‌ها صفا دارند. 3
سعید نفیسی، طی این سفر یادداشتی از خود به یادگار می گذارد که در آن از سرزمین فلسطین به عنوان «یک توده خاک» و از اسرائیل به عنوان «تمدنی بر ویرانه فلسطین» یاد می‌کند.
نفیسی چون بن گوریون و گلدامایر « فلسطین را کویری بی‎مردم، برای مردمی بی سرزمین» می‌خواند و می‎نویسد:
مشکلات کشور اسرائیل امروز در جهان متمدن، یکی از مهم‌ترین مسائل جهان است. سرزمینی که نُه سال پیش (قبل از تأسیس اسرائیل) یک توده خاک از آسیا بود که در آن قدری بیش از یک میلیون مردم سیه روزگار واپس‎رانده زندگی می‌کردند. [...] تا چندی پیش جز سرزمین بایر خشکی نبود؛ اینک خانه‌ها، کارخانه‌ها، بنگاه‌های علمی، مدارس، بیمارستانها، شهرها، مؤسسات فرهنگی، گویی در اندک مدت از زمین روییده‌اند. 4
اسرائیلی‌ها با دعوت بسیاری از دانشگاهیان، صاحب منصبان، روزنامه‎نگاران، روشنفکران و دانشجویان ایرانی در پی چنین دستاورد تبلیغاتی صهیونیسم پسندی بودند، تا از قبل این ترفندهای تبلیغاتی و دروغین میزان نفرت و خشم مردم مسلمان ایران و منطقه را نسبت به مهاجمان سفاک صهیونیست کاهش دهند. اما جز عده‌ای معدود، عموم مردم مسلمان ایران هیچ‎گاه تحت تأثیر تبلیغات دروغین اسرائیل و مبلغان دست‎پرورده‌ی آنها قرار نگرفتند و همواره مواضع و گرایشهای ضد صهیونیستی عمیق و شدید خود را حفظ کرده‌اند.
به هر روی، اسرائیلی‌ها برای ایجاد یک پایگاه فرهنگی در داخل ایران تلاشهای فراوان کردند، اما به دلیل پایبندی مردم مسلمان ایران به اصول، ارزشها، آداب و فرهنگ ناب اسلامی، آنها هیچ گاه به نتایج دلخواه خود نرسیدند. بر این اساس صهیونیست‌ها سرمایه‌گذاری در حوزه مسایل نظامی و اطلاعاتی را، بیش از همه، مطلوب و مطابق استراتژی خود ارزیابی کرده بودند. براساس این ارزیابی، استراتژیستهای کهنه کار صهیونی، ایران را تنها پایگاه امن، آرام و مطمئن اسرائیل در میان دریای مسلمانان و اعراب می‌دانستند. آنها برای حفظ و تقویت این پایگاه درصدد تبدیل آن به یک زرادخانه جنگی تحت نظارت و کنترل اسرائیل بودند. در راستای این ارزیابی، نظام اطلاعاتی صهیونیسم، طرح تجهیز ایران به سلاح اتمی را در دستور کار قرار داد. طبق اسناد و منابع موجود، یکی از مرموزترین قراردادهای نظامی و اطلاعاتی در منطقه خاورمیانه، طی نیم قرن گذشته، «پروژه‌ی گل» و به قولی دیگر «عملیات گُل» نام داشت. بر اساس این پروژه، اوری لوبرانی رئیس نمایندگی اسرائیل در ایران، طی گفت و گویی با رییس ساواک، آمادگی دولت صهیونی را برای همکاری اتمی با ایران اعلام و تصریح و تأکید کرد که اسرائیل ضروری می‌داند تا ایران را به بمب اتم مجهز کند. او در ادامه افزود:
ما آماده همکاری اتمی در هر زمینه‌ای هستیم (...) حتی اگر ایران بخواهد ما می‌توانیم سلاح اتمی هم برای شما تولید کنیم. جداکردن اورانیوم 235 از 238 برای تولیـد سلاح هسته‌ای کار بسیار ساده‌ای در اسرائیل محسوب می‌شود. چون ساختن سلاح هسته‎ای از این مرحله به بعد کار مهمی نخواهد بود. 5
منابع غربی نیز در این باره نوشتند: در بهار سال 1977 م / 1356 ش، شیمون پرز وزیر جنگ اسرائیل توافقنامه‎ای را در زمینه همکاری ایران با برنامه موشک بالستیک اتمی اسرائیل امضا کرد که براساس آن ایران هزینه این همکاری را به صورت یک میلیارد دلار نفت خام می‌پرداخت و یک فرودگاه و یک سایت پرتاب برای آزمایش دور برد موشکی و نیز محلی برای سوار کردن موشک در اختیار اسرائیل می‌گذاشت. 6
طرح تجهیز ایران به سلاح اتمی نشانه اعتماد کامل اسرائیل و امپراتوری جهانی صهیونیسم به نظام سلطنتی پهلوی بود. این طرح مشترک بخشی از سرمایه‌های مورد نیاز اسرائیل را تأمین می‌کرد و از سوی دیگر میدان آزمایشی به پهنه ایران و دور از دیدرس کشورهای عربی و اسلامی همجوار فلسطین، برای اسرائیل یک امتیاز ویژه و منحصر به فرد محسوب می‎شد.
به علاوه این پروژه مشترک بیش از پیش بین ایران و دیگر کشورهای اسلامی منطقه فاصله و اختلاف ایجاد می‌کرد و بالعکس، موجبات محکم‌تر شدن حلقه پیوند و وابستگی ایران به اسرائیل را فراهم می‌آورد. مهم‎تر از همه، رژیم صهیونیستی درمواقع اضطراری می‎توانست از پایگاه ایران، از این تجهیزات به عنوان یک اهرم روانی و سیاسی و بلکه نظامی، علیه مسلمانان منطقه بهره‌برداری کند.
اما آنچه، تا آن زمان در محاسبات استراتژیستهای جهانی صهیونیست، جایگاه چندانی نداشت، امواج رو به گسترش انقلاب اسلامی در میان مردم مسلمان ایران بود که همه آنها را به طور غیر مترقبه، دچار سردرگمی و آشفتگی فکری نمود.
سرانجام پیروزی نهضت اسلامی مردم مسلمان این کشور به رهبری حضرت امام و سقوط دژ تسخیر ناپذیر آمریکا و صهیونیسم در این سرزمین برای جامعه اطلاعاتی و سیاسی غرب و صهیونیست‌ها، کاملاً غیر منتظره و حیرت‌انگیز بود. سقوط این کانون بزرگ توطئه برای امپراتوری جهانی صهیونیسم که حداقل چندین دهه برای ایجاد و استحکام آن برنامه‌ریزی و سرمایه‎گذاری همه جانبه نموده بود، بسیار سنگین و تکان‎دهنده و غیر قابل پذیرش بود. به اعتراف آگاهان در غرب، بر اثر این رویداد بزرگ، سرویسهای اطلاعاتی آمریکا، اروپا و صهیونیسم تا مدتها «دچار شوک و پریشانی»7 بودند که تبعات و پیامدهای آن هنوز در سیاستهای تهاجمی و خشم‎آلود رهبران و سیاستگذاران و برنامه‌ریزان نظام سلطه جهانی علیه جمهوری اسلامی آشکار است.

پانوشت‌ها:
1ـ مقصود «اسرائیل» است.
2ـ منظور «ایران» یعنی زادگاه و وطن شاعر است.
3 ـ فصلنامه ره‌آورد، چاپ آمریکا.
4ـ همان.
5 ـ استراتژی پیرامونی اسرائیل، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی؛ چاپ اول، 1383.
6 ـ کاکبورن، اندرو ولسلی؛ ارتباط خطرناک، ترجمه محسن اشرفی، مؤسسه اطلاعات، 1371.
7 ـ بلک، یان؛ و موریس، بنی؛ جنگهای نهانی اسرائیل، ترجمه جمشید زنگنه، دفتر نشر و فرهن اسلامی، 1373.


نوشته شده در  جمعه 87/3/17ساعت  9:12 عصر  توسط .... 
  نظرات دیگران()

بسم الله الرحمن الرحیم
قسمت چهارم
بگین اعتقاد و وفاداری خود و طرفدارانش به این ایده و راهبرد را در رفتار عملی دولتش از سال 1977 تا 1982 کاملاً نشان داد و سیاست خارجی اسراییل را در یک قالب تهاجمی جای داد. مناخیم بگین نه فقط بنیانگذار حیروت بلکه از حامیان اصلی ایده «اسراییل بزرگ» بود و موجودیت ملت فلسطین را به رسمیت نمی‌شناخت. از دید وی، سرزمین اسراییل نه تنها به معنای بخش غربی است، بلکه همه بخش شرقی را نیز در برمی‌گیرد. این راهبرد از سوی اسحاق شامیر جانشین بگین نیز تداوم یافت و به نظر نمی‌رسد رفتار نتانیاهو را بتوان در قالبی غیر از این جای داد.

این شیوه نگرش و راهبرد توسعه طلبانه و تهاجمی منحصر به جریان راست اسراییل نیست. بنیانگذاران و رهبران احزاب چپ و گارگری نیز اگر نه به صراحت و تندی جریان راست، اما دست کم در عمل به اندازه کافی شیوه نگرش و راهبرد مشابهی را به نمایش گذاشته‌اند. شیمون پرز در کتاب «خاورمیانه جدید» خاطر نشان می‌کند «... دنیای جدید برای ما چیزی نبود جز جنگهای هراس انگیز و دردهها و رنجهای بیشمار، دردها و رنجهایی بسیار تلخ، تا آنجا که ما اسراییلی‌ها و اعراب، خود را در وضعی می‌دیدیم که کورکورانه عمل می‌کردیم و چه بسا همین مسئله بود که فرصتهای بی‌شماری را از ما گرفت: آنقدر نسبت به هم بی‌تفاوت بودیم که درک نکردیم چقدر شرایط برای ایجاد تغییر مناسب است.» این اظهار نظر ضمن پنهان داشتن آرمانهای صهیونیستی، بدبینی این رهبر کهنه کار را همراه با آرزو برای چنین تغییری نشان می‌دهد. اما این آرزو اسیر آرمانهای توسعه‌طلبانه صهیونیسم و راهبردهای به ظاهر دفاعی، اما در عمل تهاجمی و مزورانه حزب کارگر است. شاید تنها تفاوت تاکتیکی در شیوه خزنده، تهاجم دولت کارگری است که معمولاً سعی دارد آغاز و ضرورت تهاجم را به اعراب و تهدیدهای امنیتی آنها نسبت دهد.

سردمداران حزب کارگر نیز به همان اندازه جریان راست، آموزه‌های صهیونیسم را باور دارند و حتی برخی بر این ایده پای می‌فشارند که حزب کارگر می‌تواند برنامه‌های جریان راست و حزب لیکود را بهتر از آن تحقق بخشد. نگرش بدبینانه به محیط و راهبرد توسعه‌طلبانه و تهاجمی را در گفتار و کردار بن گوریون و شیمون‌پرز به وضوح می‌توان دید. این نوع از رفتار در مورد اسحاق رابین، به رغم همه تمایلات مصالحه جویانه آن نیز مستور نبود. وی به رغم همه اهمیتی که به حفظ روابط خاص با آمریکا می‌داد، ایده پیمان دفاعی با ایالات متحده را رد می‌کرد. زیرا معتقد بود چنین پیمانی آزادی عمل اسراییل را محدود می‌کند. وی اقدامات نظامی اسراییل را در لبنان مورد حمایت قرار می‌داد و معتقد بود «در صورت وجود یک پیمان امنیتی بین اسراییل و آمریکا، چنین رفتاری را از سوی اسرایل اجازه نمی‌داد. به علاوه، چنین پیمان رسمی بین دو کشور فشارهای آمریکا برای امتیازدهی در موضوعات هسته‌ای را افزایش می‌دهد.»

بنابراین با توجه به آنچه در مورد نکات اشتراک و افتراق دو گروه‌بندی کارگر و لیکود و همچنین در مورد دیدگاههای اساسی دو حزب گفته شد، تفاوت فاحشی بین آنها به نظر نمی‌رسد. این دو در راهبرد توسعه طلبانه و تهاجمی خود تفاوتی با یکدیگر ندارند و تنها در تاکتیک‌ها و ابزار از هم متمایز می‌شوند. این تمایز نیز خود حاصل برداشت دو گانه دو حزب از برخی عوامل محیطی است. از جمله لیکود اهمیت و اولویت را به خواسته‌های صهیونیسم و یهود داده و جهان خارج و خواسته‌های آن را به هیچ می‌پندارد. اما کارگر رفتارهای خود را بر اساس مقتضیات محیطی و در راستای رسیدن به خواسته‌های صهیونیسم و یهود تنظیم می‌کند و لذا گاهی بالاجبار مسیرهای گمراه کننده و انحرافی را می‌پیماید و شیوه رفتاری آرمانی لیکود و عمل گرایانه کارگر از همین جا متمایز می‌شود. شیوه عمل گرایانه نگرش کارگر، آن را به اتخاذ یک رویه پاسخ ـ ابتکار و شیوه آرمانی نگرش لیکود آن را به سمت یک رویه ابتکار ـ پاسخ سوق می‌دهد.
رفتار سیاست خارجی یک کشور، حاصل تعامل محیط عملیاتی و محیط روانی آن است. بازیگران سیاست خارجی زنجیره‌ای از ابتکار و پاسخ را به نمایش می‌گذارند. هر یک از ابتکارها در نتیجه ورود درون دادی به نظام سیاست خارجی و خروج برون دادی است که این برون داد به عنوان یک درون داد به نظام بین‌المللی در مواجهه با این درون‌داد به عنوان بازخورد مثبت یا منفی دوباره به نظام سیاست خارجی وارد می‌شود و این دور همچنان ادامه دارد. زنجیره ابتکار و پاسخ در سیاست خارجی دولتهایی با سیاست انطاق تهاجمی و یا رضایتمند متفاوت می‌باشد. جوامع رضایتمند معمولاً یک سیاست خارجی انفعالی را به اجرا می‌گذارند و بنابراین رفتار سیاست خارجی آنها پاسخی به الزامهای محیط عملیاتی و روانی سیاست خارجی است. اما جوامع تهاجمی عموماً با نوعی ابتکار در سیاست خارجی عجین هستند که این خود ناشی از نگرش تهاجمی و آرمانی آنها به محیط عملیاتی و تعهد این گونه جوامع در پاسخگویی به ساختارهای ذاتی آن می‌باشد.

به همین ترتیب، موازنه بین ابتکار و پاسخ معمولاً توسط موقعیت بازیگر در نظام جهانی دیکته می‌شود. قدرتهای بزرگ توان ابتکاری بیشتری نسبت به کشورهای کوچک دارند، که معمولاً به صورت انفعالی در قبال محدودیتهای جهانی عمل می‌کنند. با این حال، برداشتهای ذهنی ناشی از یک رویه آرمان‌گرایانه می‌تواند یک بازیگر کوچک، همچون اسراییل را به اتخاذ یک سیاست خارجی عمدتاً ابتکاری بکشاند. رویه تهاجمی لیکود در سیاست خارجی ارتباط تنگاتنگی با رفتار آرمانی ـ ابتکاری آن دارد. لیکود و کارگر به عنوان رهبران دو جریان اصلی سیاسی در اسراییل، چارچوب و اساس رفتاری خود را بر آرمانهای صهیونیسم قرار داده‌اند. در این راستا و با توجه به بدبینی عمیق هر دو جریان و به ویژه جریان راست اسراییل به محیط پیرامونی، یک نگرش واقع‌گرای کلاسیک، چراغ راه اغلب سیاستگذاران اسراییل اعم از راست یا چپ قرار گرفته است. با این تفاوت که جناح چپ حداقل در نظر و به ظاهر بر گرایشهای نو واقع‌گرایانه تأکید کرده و یک راهبرد دفاعی در امنیت و سیاست خارجی را تبلیغ می‌کند. اما جریان راست در نگرش کلاوزویستی و راهبرد توسعه طلبانه و تهاجمی صراحت لهجه داشته است. گروه‌بندی لیکود با احتراز شدید از قرار گرفتن در موقعیتهای انفعالی و تلاش برای حفظ ابتکار عمل رفتارهای تهاجمی آشکار را فرا راه سیاستگذاران خارجی اسراییل قرار داده و تشویق می‌کند.
در این میان، حمایتهای مستقیم و غیر مستقیم دولتهای غربی و به ویژه آمریکا از یک سو و رفتار انفعالی دولتهای عرب از سوی دیگر این رفتار تهاجمی را امکان پذیر می‌سازد. حاصل و نمود بارز چنین رابطه‌ای، گرایش هر چه بیشتر اسراییل به یک انطباق تهاجمی با محیط و به ویژه کاربرد نیروی نظامی برای وصول به اهداف سیاسی است.
3ـ رفتار تهاجمی
اسراییل و طرفداران آن با تبلیغ بسیار سعی دارند تا جنگهای این رژیم را، تا پیش از تجاوز آن به لبنان در سال 1982 صرفاً جنبه دفاعی مبدهند. اینان سرمنشأ آغاز این جنگها را، چه به صورت موردی و چه کلی فراموش می‌کنند. به لحاظ کلی باید در نظر داشت که اساساً موجودیت اسراییل در فلسطین ناشی از غصب سرزمین ملت فلسطین و یک پدیده استعماری است که مشروعیت آن صرفاً ناشی از قطعنامه سازمان است. در نوامبر 1947، مجمع عمومی سازمان ملل توصیه کرد که فلسطین تحت قیمومت (این سوی اردن) به دو کشور یهودی و عربی تجزیه شود. این توصیه توسط بخش عمده‌ای از جنبش صهیونیستی، به ویژه احزاب کارگری، پذیرفته شد اما از سوی سازمانهای تروریستی صهیونیست و همچنین اعراب پذیرفته نشد. بر اساس این قطعنامه، «دولت اسراییل» در ماه مه 1948 اعلام استقلال کرد. بلافاصله اعراب که تازه از عمق فاجعه آگاه شده بودند، تهاجمی سراسری را آغاز کردند. موجودیت اسراییل در خطر نابودی قرار گرفته بود، اما با مداخله سازمان ملل جنگ موقتاً متوقف شد. در دوره کوتاه آتش بس، اسراییل سریعاً به سازماندهی و تجهیز ارتش خود پرداخت و هنگامی که جنگ دوباره شروع شد ابتکار عمل را به دست گرفت. اعراب را به مرزهای تعیین شده در قطعنامه عقب راند و از آن نیز تجاوز کرد. جنگ تقریباً در تمام سرزمینهایی ادامه یافت که برای کشور فلسطین در نظر گرفته شده بود و در نهایت با الحاق حدود نیمی از این سرزمینها به اسراییل و تصرف ما بقی آن توسط اردن و مصر تمام شد.

در سال 1956 در فضای جنگ سرد و در حالی که ناصر خشمگین از مخالفت آمریکا با کمک به احداث سد «آسوان» به بلوک شرق گرایش یافته بود و کانال سوئز را ملی اعلام کرد، دولت کارگری اسراییل نگران از موقعیت جدید مصر و بازخیزی ناسیونالیسم عربی به همراه فرانسه و انگلستان که خواهان حفظ کنترل کانال سوئز د اختیار خود بودند به مصر تجاوز کرد. در حالی که مصر از ترس تجاوزات اسرایلی در صدد بود تا مناطق مرزی خود را آرام سازد، اما تبلیغات گسترده و موفقت‌آمیزی که به عمل آمد چنان وانمود کرد که ناصر، و نه اسراییل، در خیال حمله است و مصر مورد تهاجم نیروهای اسراییلی، فرانسوی و انگلیسی قرار گرفت.
دست‌اندازی به مناطق غربی نظامی شمالی، به خاطر تأمین منابع آب و به راه انداختن طرحهای توسعه کشاورزی منجر به گلوله‌باران اسراییلیها از بلندیهای جولان توسط سوریها و اشغال جولان توسط دولت کارگری اسراییل شد. بعدها بگین در مورد عملکرد اسراییل در جنگهای 1956 و 1967 گفت: «در 1967 ما دوباره حق انتخاب داشتیم. تمرکز نیروهای مصر در صحرای سینا به هیچ رو نشانگر آن نبود که ناصر به راستی قصد حمله به ما را دارد. ما باید به خودمان راست بگوییم این ما بودیم که تصمیم گرفتیم به او حمله کنیم.»
در سالهای بعد از جنگ 1967، دولت کارگری به بهانه‌های امنیتی و بر مبنای طرح ایگال آلون، شروع به ادغام نواحی اشغالی به اسراییل و احداث قرارگاههای نظامی و شهرکهای دایمی کرد. در سپتامبر 1973، حزب کارگر «پروتکل‌های جلیل» را تصویب کرد که اجازه می‌داد سکونت‌گاههای زیاد شهری، روستایی و بازرگانی و صنعتی تازه‌ای در مناطق اشغالی و از جمله در جولان و کرانه باختری و غزه و شمال شرقی سینا ایجاد شود؛ شهرک «یمیت» (که ساکنان بومی آنجا با خشونت به صحرا بیرون رانده شدند و خانه‌هایشان ویران شد) در همین بخش از سینا بنا گردید. سادات گفت: «یمیت، دست کم برای مصر به معنای جنگ است». چرا که در واقع جزیی از خاک آن که توسط اسراییل به اشغال درآمده، محل احداث این شهرک بود. بنابرایندر حمله‌ای غافلگیرانه سربازان مصری از کانال سوئز گذشتند و جنگ 1973 آغاز شد. این روند با تجاوز آشکار 1978 اسراییل به لبنان که در آن حدود 2000 فلسین و لبنانی کشته شدند و حدود 25000 نفر آواره شدند، ادامه می‌یابد.
گروه‌بندی لیکود برخلاف گروه‌بندی کارگر،‌علایق توسعه طلبانه و تهاجمی خود را آشکار بیان کرده و در اجرای آن تعلل نمی‌ورزد. تحت حکومت دولت لیکود در 7 ژوئن 1981، هواپیمهای اسراییل راکتور اتمی عراق به بهانه تهدید امنیت اسراییل بمباران کردند. در 6 ژوئن 1982، اسراییل با «عملیات صلح برای جلیل» آشکارا به لبنان تجاوز کرد و در 9 ژوئن 1982 در تداوم این سیاست به محل استقرار موشکهای سوریه در دره بقاع حمله کرد.
جنگ لبنان با عملیات «صلح برای جلیل» در ژوئن 1982 به بهانه سوء قصد به جان شلوموآرگوف، سفیر اسراییل در لندن، سرکوب اعضای ساف در لبنان، دفاع از شهرکهای مرزی و ایجاد یک منطقه حایل مرزی 40 کیلومتری آغاز شد. اهداف اسراییل از تجاوز به لبنان عبارت بودند از: ایجاد تزلز در ارکان سازمان آزادیبخش فلسطین، اشغال جنوب لبنان تا رود «لیتانی»، به قدرت رساندن «بشیر جمایل» از حزب فالانژ لبنان، راندن اکثر فلسطینیهای مقیم لبنان به سوی اردن به وسیله عملیات نظامی یا به راه انداختن موج ترور، اشغال پایتخت لبنان با هدف کشتن سران «ساف» و نابودی مرکز رهبری آن، به راه انداختن قتل وسیع و در پی آن خروج قوای اسراییلی از بیروت و واگذاری لبنان به نیروهای نظامی چند ملیتی تحت فرماندهی آمریکا ...
یکی از مبلغان آمریکایی اسراییل، «آرنولد فورستر» می‌گوید: «اسراییلی‌ها را به شکلی انتزاعی ترسناک جلوه می‌دهند، تنها به این دلیل که از لبنان خواهان مرزهایی باز، رفت و آمد جهانگردان، مناسبات بازرگانی، مذاکره در پایتختهای یکدیگر، و داشتن تماسهای منظم سیاسی هستند... اما فورستر علاقه‌ای ندارد که بگوید اسراییل به ویژه جریان راست تا چه اندازه آمادگی دارند این خواسته‌های خود را با توسل به زور به لبنان تحمیل کنند. در واقع، جنگ لبنان مصداق بارز رفتار آرمانی ـ ابتکاری و راهبرد توسعه طلبانه و تهاجمی لیکود بود که در آن علاوه بر تجاوز وحشیانه اسراییل به لبنان و بیرون راندن ساف از آن، کشتاری وحشیانه توسط فالانژیستهای لبنان و به حمایت و تشویق سران حزب لیکود «در صبرا و شتیلا» به وقوع پیوست.
نباید تصور شود که رفتار تهاجمی (سرسختانه) مترادف با اقدامات تهاجمی نظامی است. چنین رفتاری در ابعادی دیگر و از جمله در زمینه‌های سیاسی ـ دیپلماتیک و اقتصادی مصداق می‌یابد. از جمله موارد غیر نظامی رفتار تهاجمی اسراییل، سیاست خارجی دولت نتانیاهو (1999ـ1996) در قبال روند صلح خاورمیانه می‌باشد. مواضع و عملکرد نتانیاهو در قبال روند صلح خاورمیانه، مصداق یک انطباق تهاجمی است که در آن جریان راست اسراییل نقش تعیین کننده داشته است. شیوه رفتاری دولت نتانیاهو در این عرصه، موضوع تحقیق و بررسی جالبی است که امید است در فرصتی دیگر بدان پرداخته شود. در اینجا کافی است اشاره شود که با روی کار آمدن نتانیاهو، دولت اسرایلی در قبال روند صلح خاورمیانه موضعی تهاجمی و سرسختانه در پیش گرفت که علت آن را می‌توان در خاستگاه حزبی ـ ایدئولوژیک راست گرای نتانیاهو و نقش مؤثر جریان راست اسراییل بر دولت وی جستجو کرد. جریان راست اسراییل با اعمال فشار بر نتانیاهو نه فقط مانع از سیر عادی روند صلح خاورمیانه شد و بر سختی سیاستهای این رژیم افزود، بلکه مانع از اجرای کامل موافقتنامه‌های «الخلیل» و «وای ریور» که توسط نتانیاهو به امضا رسیده بود شد و در نهایت نیز زمینه‌های سقوط دولت وی را فراهم کرد.
نتیجه
طیف سیاسی و نظام حزبی اسراییل، به لحاظ نحوه شکل‌گیری و تکوین این جامعه، مشخصه‌های خاص خود را دارد و در آن دو حزب کارگر و لیکود توانسته‌اند رهبری دو جریان و طیف اصلی قدرت را به دست گیرند. هر یک از این دو جریان در پیدایش و تکوین جامعه، سیاست و تاریخ اسراییل سهیم بوده‌اند. جریان راست متشکل از سه جریان راست ناسیونالیست، راست رادیکال و راست ملایم، مجمع احزابی است که تحت رهبری لیکود، شریک سنت سیاستاین رژیم به ویژه از دهه 1970 می‌باشد و نقش عمده‌ای در شکل‌گیری سیاست خارجی این کشور در کنار جریان چپ به ربهر یحزب کارگر ایفا کرده‌اند. در حالی که جریان چپ منبعث از جنبش صهیونیستی کار است، جریان راست عمدتاً حاصل جنبشهای صهیونیستی افراطی و دینی است که به شدت طرفدار ایده «اسراییل بزرگ»، «الحاق‌گرایی سرزمینهای اشغالی» و کاربرد نیروی نظامی برای اهداف سیاسی، بوده است.
صهیونیسم اساس رفتاری هر دو جریان راست و چپ بوده است، اما هر یک از این دو به طرق و ابزارهای خاص خود در پی منافع ملی ـ صهیونیستی اسراییل بوده‌اند. چپ و راست اسراییل در اصول و اهداف راهبردی نکات مشترک بسیاری دارند، حتی شاید تفاوت چندانی در راهبردهای اقدام دو جناح مشاهده نشود و سطح تفاوتها به مسائل تاکتیکی و تکنیکی تنزل می‌یابد. به هر ترتیب جریان راست اسراییل در تفکر و رفتار تهاجمی از جریان چپ پیشی می‌گیرد. جریان چپ به رغم تبلیغ تفکر و راهبرددفاعی در عمل راهبرد تهاجمی را به لحاظ شرایط خاص امنیتی جامعه اسراییل کنار نمی‌گذارد، اما جریان راست اسراییل صراحتاً یک نگرش واقع‌گرای کلاسیک به امنیت و سیاست بین‌الملل دارد و بنابراین سیاست خارجی تهاجمی را به منصه ظهور می‌رساند. در عمل و در حالی که شیوه رفتاری عمل‌گرایانه جریان چپ آن را به اتخاذ یک رویه پاسخ ـ ابتکار سوق می‌دهد، جریان راست را از یک الگوی آرمانی ـ ابتکاری در سیاست خارجی پیروی کرده، رویه ابتکار ـ پاسخ را در پیش می‌گیرد و در کل سیاست خارجی اسراییل را به سمت یک انطباق تهاجمی می‌کشاند.
نوشته شده در  جمعه 87/3/17ساعت  9:10 عصر  توسط .... 
  نظرات دیگران()

<   <<   6   7   8   9   10   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
این بار اسرائیل با اینترنت آمده است -مرکز اسناد انقلاب اسلامی
[عناوین آرشیوشده]