بسم الله الرحمن الرحیم
چکیده: اکثر اعضای حزب الله را افراد بومی تشکیل می دادند،کسانی که سرزمین خود را عمیقا و دقیقا می شناختند،از حمایت مردمی قوی برخوردار بوده و به شدت نسبت به آرمانشان جان نثار و فداکار بودند.آنها همچنین به خوبی آموزش دیده و به مجموعه ای از اسلحه ها،مخصوصا موشک های ضد زرهی قابل حمل مدرن دسترسی داشتند.آنها در برابر نفربرهای زرهی و وسایل شناسایی اسراییل از میزان توانایی بالایی برخوردار بوده و قادر بودند در پوشش زرهی بسیار سخت تانک های مرکاوای اسراییلی ها نفوذ کنند.
افغانستان و عراق
در ماه اگوست شرایط امنیتی در دو کشور افغانستان و عراق،علیرغم تلاشهای آمریکا و متحدانش برای تثبیت اوضاع رو به وخامت نهاد .
ناتو به منظور تحت کنترل گرفتن فعالیتها و نفوذ شاخه ای از طالبان ، دست به عملیات نظامی گسترده ای در جنوب افغانستان زد که نتایج قابل توجهی در برنداشت و دو عامل عمده دیگر موجبات نگرانی بیشتر را فراهم آورد . یکی علائم اولیه از برداشت محصول خشخاش تریاک در سال 2006 بود که تاکنون بزرگترین برداشت بوده و منابع مالی فراوانی را از یک سو برای تجارت مواد مخدر و جنگ طلبان و از سوی دیگر برای طالبان و دیگر شبه نظامیان فراهم آورد . با در نظر گرفتن این امر که بیشتر این تریاک اکنوان برای تبدیل شدن به هروئین و مورفین در افغانستان تصفیه شده است ، افزایش توان مالی برای شورش امری بدیهی بود .
عامل دوم ، نگرانی روزافزون درباره فساد در دولت افغانستان بود که با کاهش حمایت سازمانهای غیردولتی بین المللی و حتی دولتهای اهداکننده کمک های مالی به دولت حامد کرزای ، توأم شده است .
تحلیلگران معتقدند با توجه به عدم حمایتی که در برقراری امنیت در افغانستان در دوران بحران 3-2002 موجود بود ، منصفانه نیست که همه تقصیرها را به گردن کرزی بیاندازیم اما اثرات فساد موجود باعث تضعیف تدریجی قدرت دولتی می گردد. حتی در برخی از بخش های افغانستان حمایت رو به رشدی از عوامل طالبان وجود دارد چرا که در مناطق تحت کنترل آنها ، نظم و امنیت بیشتری دیده می شود ، حتی اگر شیوه های مورد استفاده آنها اغلب افراطی باشند .
در عراق ، بویژه در منطقه بغداد و اطراف آن ، تلفات غیرنظامیان به میزان قابل توجهی افزایش یافته است . در حال حاضر وجود شورش های پیاپی که بیش از پیش با خشونت فرقه ای شدیدی در هم آمیخته ، جو حاکم بر عراق را بسیار پیچیده و ناامن کرده است . چنین انتظار می رفت که مرگ ابومصعب الزرقاوی در اوایل تابستان که احتمال می رود عضو القاعده باشد ، شورش را مختل گرداند اما چنانچه از شواهد برمی آید مرگ او تأثیری نداشته یا اگر هم داشته بسیار کم بوده است .
مرگ عدی و قصی حسین در جولای 2003 ، دستگیری صدام حسین در دسامبر همان سال ، در پی آن تغییرات دولت و برگزاری انتخابات در سال های 2004 و 2005 ، نمونه های بسیار دیگری است که انتظار می رفت از شدت خشونت ها بکاهد . در ماه اگوست ، نیروهای آمریکایی تمام قوای خود را در منطقه بغداد متمرکز کردند اما این اقدامات و یا افزایش تعداد نیروهای پلیس عراق و نیروهای امنیتی تغییر اندکی در اوضاع و شرایط موجود داشته است . در حقیقت میزان آمار تلفات و خسارات افزایش یافت . علاوه بر این یک ویژگی قابل ذکر شورش ، افزایش روزافزون قدرت و نفوذ روحانی شیعه ، مقتدا صدر و رشد شبه نظامیان وابسته به او یعنی ارتش مهدی بود . این گروه پیش از این درگیری های اساسی با نیروهای آمریکا به ویژه در نجف در سال 2004 داشته اند ، و ماه اگوست شاهد یک سری درگیری های شدید بود که حکایت از بازگشت به بحران های اواسط سال 2004 داشت .
با وجود مشکلات اساسی در افغانستان و عراق تأکید اصلی در هفته های اخیر بر مراحل پایانی جنگ دوم لبنان ، یعنی آتش بس پس از پایان جنگ و پیامدهای نتیجه ی جنگ بوده است .
لبنان – پایان جنگ
در جنگ لبنان ، هفته اول در ماه اگوست ، حساس ترین و بحرانی ترین دوران این جنگ محسوب می شود . نیروی دفاعی اسراییل خیلی زود سه شکست غافلگیرانه را در نیمه دوم ماه جولای متحمل شد.
اولین شکست ، حمله غافلگیرانه با موشک کروت مدل سار – 5 مدرن بود که از یک موشک انداز ساحلی شلیک شد ؛ دومین ناکامی آنها ، اقتدار و مقاومت حزب الله در پرتاب روزانه صدها موشک هدایت نشده به آنسوی مرزها بداخل شمال اسراییل بود که هفته ها بطور پیاپی بطول انجامید . و سومین شکست ، استحکام و تجهیزات شبه نظامیان حزب الله در هنگام درگیری با پیاده نظام نیروهای دفاعی اسراییل و وسایل و ادوات زرهی آنها بود . با این وجود، همانگونه که جزئیات امر نشان می دهد ، دولت اولمرت تا پایان ماه در اسراییل همچنان در برابر درخواست های بین المللی برای برقراری آتش بس ، مقاومت می کند . بیشتر این فشارها از تأثیر سیاسی پوشش خبری مربوط به تلفات غیرنظامیان لبنانی و خسارات قابل توجه وارد شده به زیر ساخت های اقتصادی لبنان ، ناشی می شد . اما این امر نیز بدیهی بود که اسراییل برای برقراری آتش بس از جانب حامی کلیدی خود یعنی آمریکا ، تحت هیچگونه فشاری نبود .
دولت بوش در حمایت از اسراییل برای پایان دادن به پایگاه قدرت حزب الله در جنوب لبنان اصلا کوتاهی نکرد . و شواهد امر دال بر این واقعیت است که دولت بوش جنگ بین اسراییل و حزب الله را در چشم انداز منطقه ای گسترده تری می دید . از دیدگاه واشنگتن حزب الله چیزی فراتر از یک جانشین برای سوریه و مخصوصا ایران بود .
در مورد حزب الله لبنان این نگرانی جدی وجود داشت که قدرت و نفوذ پایدار آنها ، هم در جنوب لبنان و هم در دره ی بقاع به عنوان بخشی از بیروت و نیز در مقیاس نظام سیاسی گسترده تر بدان معنی بود که تهران ابزار اعمال فشار قابل توجهی داشت که درست تا مرزهای لبنان با اسراییل امتداد یافته بود .
با توجه به نگرانی دیرینه و ریشه دار آمریکا در خصوص ایران به عنوان یک عضو اصلی محور شرارت ، پایان نفوذ و اقتدار حزب الله در لبنان برای سیاست آمریکا در سراسر منطقه ، به ویژه در زمان وجود مشکلات اساسی در عراق ، می توانست پیروزی بزرگی باشد با توجه به این شرایط است که هفت تا ده روز اول ماه اگوست ، نه تنها به خاطر موقعیت حزب الله و دولت اولمرت بلکه بخاطر سیاست آمریکا در منطقه ، از اهمیت زیادی برخوردار بود .
با درگیری های بی وقفه زمینی از یک سو و حملات هوایی شدیدتر اسراییل در سراسر لبنان در حدود دهم ماه اگوست بود که کاملا آشکار گردید نیروی های دفاعی اسراییل با مشکلات فراوانی برای محدود کردن قدرت و توانایی حزب الله در سه زمینه مواجه شده اند . اولین مورد اینکه اسراییلی ها انتظار داشتند با وارد کردن خسارات سنگین به زیرساخت ها ، اکثریت لبنانی ها به ویژه مسیحیان مارونی و مسلمانان سنی با حزب الله مخالف شوند ، اما این خسارات سنگین ابدا تأثیر پیش بینی شده را نداشته است .
به نظر می آید که طراحان سیاسی اسراییل اطمینان کامل داشتند که چنین اتفاقی خواهد افتاد ، اما افکار عمومی لبنانی ها دقیقا در جهت مخالف انتظار آنها عمل کرد .
هر چه حزب الله در مقابل نظامیان اسراییل که به جنوب لبنان وارد می شدند از خود مقاومت بیشتری نشان می دادند . اعتبارشان نزد مردم لبنان که به آنها به عنوان مدافعان و حامیان لبنان می نگریستند ، بیشتر می شد .
عامل دوم به توانایی های بالقوه و قابلیت های خود شبه نظامیان حزب الله مربوط می شد . بار دیگر آنها ثابت کردند که توان رویارویی با اسراییلی را دارند که از فشار و قدرت فوق العاده زیادی بهره مند است ، میزان تلفات و خسارات وارد شده به واحدهای نیروی دفاعی اسراییل به قدری شدید بود که غیرمنتظره می نمود. خیلی سریع برهمگان آشکار شد که طراحان و برنامه ریزان نظامی اسراییل دو اشتباه جدی مرتکب شده بودند . یکی این باور بود که گمان می کردند چنانچه نیروی هوایی خسارات سنگینی بر حزب الله وارد کند آنها توان لازم برای درگیری با نیروهای زمینی اسراییل را نخواهند داشت و اشتباه دیگر دست کم گرفتن قابلیت های نیروهای حزب الله بود .
اشتباه اول ممکن است از اعتماد به نیروی هوایی ریشه گرفته باشد ، چرا که نیروی هوایی در دهه های گذشته در پیروزی های اسراییل سهم بسزایی داشته است ، و نیز تا حدودی از تجره آمریکا در عراق در سال 1991 ریشه می گیرد ؛ علاوه بر اینها رئیس ستاد مشترک ارتش اسراییل ، یک ژنرال نیروی هوایی بود .
با توجه به قابلیت ها و توانایی های اسراییل در شناسایی و استراق سمع رادیویی در سراسر جنوب لبنان و نیز تجربه در مقابل شبه نظامیان حزب الله در اواسط دهه 1980 ، به تعبیری اشتباه دوم جدی تر بود ، آنها در طول دوره قبلی در پی عملیات صلح برای قلیله و تصرف غرب بیروت در سال 1982 ، نیروهای اسراییلی خود را به تصرف جنوب و در دست گرفتن کنترل آن بسیار نزدیک می دیدند ، اما ورق برگشته و با تلاش نیروهای پارتیزانی حزب الله آنها تا سال 1985 تا منطقه مرزی مجبور به عقب نشینی شدند ، و سرانجام در سال 2000 به طور کامل از خاک لبنان خارج شدند .
اینگونه که پیداست نیروی دفاعی اسراییل چیز زیادی از آن تجربه نیاموخته بود . در پی این شکست و طی 5 سال بعد ، حزب الله توانسته بود مجموعه ای شکست ناپذیر و استوار ، عمدتا بطور زیرزمینی از مواضع دفاعی ایجاد کند و گروه های پارتیزانی فداکاری را آموزش دهد . گروههایی که بطور خودکفا بوده و نه از یک سلسله مراتب نظامی رایج بلکه از تشکیلات سلولی برخوردار بودند . اکثر شبه نظامیان حزب الله را افراد بومی تشکیل می دادند ، کسانی که سرزمین خود را عمیقا و دقیقا می شناختند ، از حمایت مردمی قوی برخوردار بوده و به شدت نسبت به آرمان شان جان نثار و فداکار بودند . آنها همچنین به خوبی آموزش دیده و به مجموعه ای از اسلحه ها ، مخصوصا موشک های ضد زرهی قابل حمل مدرن دسترسی داشتند . بسیاری از تجهیزات در برابر نفربرهای زرهی و وسایل شناسایی اسراییل از میزان توانایی بالایی برخوردار بودند ، برخی از آنها شارژهای مدرن و کلاهک های دو طبقه داشتند که قادر بودند در پوشش زرهی بسیار سخت تانک های جنگی مرکاوای اسراییلی ها نفوذ کنند . جایی که شبه نظامیان حزب الله کارایی خود را بطور ویژه ثابت کردند توانایی شان در استفاده از اسلحه های ضد تانک در برابر نظامیان اسراییلی بود ، یعنی زمانیکه مواضعی را در ساختمانها ، حتی فقط برای چند ساعت در یک زمان ، و آماده مکان یابی می کردند .
آنها می توانستند ، در حالیکه کمترین انتظار می رفت ، از سنگرها و پناهگاهها بیرون آیند ،با نظامیان اسراییلی درگیر شوند و حملات موثری با استفاده از این موشک ها انجام دهند .
سومین شکستی که اسراییلی ها در اوایل اگوست متحمل شدند ، جریان پی در پی موشک هایی بود که به شمال اسراییل شلیک می شد . موشکها به هدف هایی در جنوب حیفا ، در نزدیکی دو میلیون اسراییلی ، اصابت می کردند جایی که به شدت فعالیت های اقتصادی را محدود کرده و باعث شد بسیاری از اسراییلی ها در پناهگاهها زندگی کنند یا برخی دیگر به بخش های جنوبی و مرکزی کشور پناه برند . البته نیروی هوایی اسراییل نیز توانست تعدادی از جایگاههای پرتاب موشک زلزال دوربرد را که در دسترس حزب الله بود ، از کار بیاندازد . ممکن است این خسارت باعث شده باشد از حملات موشکی لبنانی ها تا برد تل آویو جلوگیری شود ، اما این امر که همچنان بخش قابل توجهی از خاک اسراییل در تیررس آنها بود ، تأثیر سیاسی بسزایی داشت .
حملات موشک های اسکاد عراق در سال 1991 را به خاطر بیاورید ، مشکل واقعی اسراییلی ها ، ناتوانی نیروی دفاعی آنها در پاسخگویی سریع به این جملات بود ، اکثر راکت ها کوتاه برد ، هدایت نشده و با تأثیر محدود بودند . اما اثر نمادین و سمبولیک آنها قابل توجه بود . اسراییلی ها خود را آسیب پذیر دیده و احساس خطر می کردند ، بسیاری اعتماد و اطمینان خود را به دولت از دست داده و بسیاری دیگر از رهبران نیروهای نظامی انتقاد می کردند حتی اگر سربازان عادی نیروی دفاعی از حمایت زیادی برخوردار بودند .
آتش بس و عواقب آن
اسراییل با پشت سر نهادن گرفتاری ها و مشکلات پیاپی ، در دهم اگوست نیاز به یک آتش بس را بطور تلویحی پذیرفت و در پی آن ورود گروهی از نیروی حافظ صلح سازمان ملل در 14 اگوست یعنی دو هفته پیش از اعلام موافقت کشورهای کلیدی مانند فرانسه و ایتالیا برای همکاری نظامی ، مورد موافقت قرار گرفت . واقعیت این است که اسراییل حتی تحت چنین شرایط دشواری نیز ، تحت فشار و اجبار سازمان ملل مایل به پذیرفتن آتش بس شد .
طبق سنت دیرینه اسراییل به دخالت سازمان ملل به شدت مظنون بوده است . او در قبال قطعنامه های سازمان ملل کاملا سطحی برخورد کرده و نسبت به تلاش و اقدام ناظرین محدود نیروی حفاظت صلح سازمان ملل متحد در جنوب لبنان بی اعتنا عمل کرده است . اسراییل همچنین به حمایت مداوم آژانس کار و رفاه سازمان ملل از آوارگان و مهاجران فلسطینی طی چند دهه گذشته ، به شدت مشکوک بوده است . علیرغم این تاریخچه ، دولت اولمرت مایل بود آنچه را که در قطعنامه سازمان ملل برابر با راه حلی برای مشکلاتش محسوب می شد را بپذیرد . این موافقت حکایت از شکست اسراییل در جنگ 2006 لبنان دارد . در ضمن ، حزب الله علیرغم خسارات و تلفات سنگینی که بی تردید متحمل شد ، می توانست ادعا کند که پیروز میدان است .
این حقیقت که شبه نظامیان حزب الله موفق شدند نزدیک به پنج هفته از خود مقاومت نشان دهند ، از دیدگاه آنها ، دستاوردی بزرگ بود . این دستاوردها کمتر از موفقیت آنها در پرتاب بیشترین تعداد موشک به خاک اسراییل در روز قبل از اجرای آتش بس نبود . علاوه بر این ، با استفاده از منابع ملی که بطور عمده از جانب ایران تأمین می شد ، حزب الله قادر بود در کوتاه مدت نقش عمده ای را در بازسازی سریع خانه ها ، زیرساخت های کلی جنوب لبنان و ساختمان های تجاری ایفا کند .
با نگاهی بی طرفانه به بقا و استقامت حزب الله خواهیم دید که این پایداری قابل توجه بوده و اثرات ثانویه بلند مدتی را به دنبال خواهد داشت .
اسراییل تمامی راه های ورودی هوایی و دریایی به لبنان را تحت کنترل کامل خود داشت و از دقت فوق العاده هواپیماهای بدون سرنشین قابل کنترل از راه دور برخوردار بود که او را قادر می ساخت جنوب لبنان را از در 7 روز هفته و 24 ساعته پایگاه تحت نظر داشته باشد .
علاوه بر این اسراییل به تجهیزات نظامی مدرن من جمله بمب های هدایت شده قوی ، مهماتی با اثرات تخریبی بالا ، بمب های خوشه ای و کلاهک هایی با قابلیت نفوذ در زمین به منظور ویران کردن پناهگاههای زیرزمینی دسترسی کامل داشت . همچنین از مجموعه ای فوق العاده مجهز از پایگاههای توپخانه زمینی ، مجهزترین زرهپوش های دنیا ، تانک های جنگی زرهی تا به دندان مسلح و ارتشی شامل نیروهای متخصص و تعداد بیشماری سربازان مجرب و آموزش دیده ، بهره مند بود . علیرغم همه قابلیتها و توانائیها ، نیروی دفاعی اسراییل از تسلط بر تحت کنترل گرفتن حتی 30 کیلومتر از ناحیه جنوب لبنان ناکام ماند .
طی بیش از 58 سال گذشته اسراییل از طریق نیروهای نظامی بسیار قدرتمند بر بازدارنده های متعارف تکیه کرده است تا از این طریق امنیت خود را تضمین نماید . ناکامی هایی نیز وجود داشته است ، بویژه در آغاز جنگ یوم کپور / رمضان سال 1973 و اشغال جنوب لبنان در سالهای 5-1982 ، اما در اکثر موارد این شکل از بازدارندگی (با ایجاد رعب و وحشت ) مؤثر به نظر آمده است . جنگ لبنان در سال 2006 بر این فرض مسلم ، سایه ای از شک و تردید افکند و این امر توسط رهبران سوریه و ایران و بسیار گسترده تر از آن در سراسر خاورمیانه و حتی فراتر از آن خیلی سریع تشخیص داده شد .
دیدگاه و نقطه نظرات جهانی
در نوامبر 2006 ، روزهای آغازین انتخابات کنگره آمریکا با پنجمین سالگرد حملات یازدهم سپتامبر به مراکز تجاری و پنتاگون همزمان گردید . دولت بوش از یک سو با خطر از دست دادن حمایت داخلی و جنگ عراق که بطور روزافزونی منفورتر و بدنام تر می شد ، و از سوی دیگر با عواقب جنگ لبنان و ایرانی مغرور و مطمئن که آشکارا حاضر نبود از شورای امنیت سازمان ملل برای توقف غنی سازی اورانیوم اطاعت کند ، نیز مواجه بود .
در یک چنین شرایطی بوش ، دیک چنی ، رامسفلد و دیگران در اقدامی حمایت شده و قبل از اینکه به آنها حمله ای شود ، دست به حمله زدند تا ایران ، عراق ، افغانستان ، لبنان و القاعده را به پدیده فاشیزم اسلامی ارتباط دهند ، پدیده ای که در قالب تهدیدی به بزرگی آلمان هیتلر و شوروی استالین به آمریکائیها نشان داده شد . بویژه آنها درصدد اشاعه این تفکر بودند که جنگ جهانی علیه تروریسم ، اکنون به جنگی طولانی تبدیل شده و آمریکا وارد جنگی شده که بیانگر خطری اساسی و مداوم برای منافع این کشور است.
در این راه کشف توطئه ای اثبات نشده که هدف آن نابودی تعدادی از هواپیماهای مسافربری در مسیر انگلستان به امریکا بود ، به آنها کمک کرد . این توطئه به عنوان مدرکی از تهدید مداوم علیه آمریکا نشان داده شد و نظریه هایی مبنی بر اینکه این توطئه می توانست تلفات جانی" غیرقابل تصوری " را موجب شود ، احتمالا حتی بیش از تلفات حملات یازدهم سپتامبر ، ارائه گردید .
هر گونه اقدام قانونی در این مسئله فرقی ایجاد نمی کرد ، هدف سیاسی آمریکا در جهتی تنظیم شده بود که به خطرات پیش رو و ضرورت داشتن پاسخ نظامی مداوم اشاره داشت .
فراتر از این ، گرچه تلویحی اما این مطلب محسوس بود که هر گونه مخالفتی با راه اندازی یک جنگ طولانی ، از جمله هر صحبتی از یک برنامه زمان بندی شده برای عقب نشینی و خروج نظامیان از عراق ، به شدت غیروطن پرستانه و تقریبا چیزی نزدیک به وطن فروشی و خیانت بود .
پل راجر استاد مطالعات و تحقیقات صلح در دانشگاه بردفورد و مشاور امنیتی جهانی در گروه تحقیقات اکسفورد می باشد . اطلاعات و اخبار ماهانه امنیت بین المللی او در وب سایت www. oxfordresearchgroup. org در دسترس است .
نویسنده:paul ragors
مترجم:جعفری
نوشته شده در یکشنبه 87/2/22ساعت 7:34 عصر  توسط ....
نظرات دیگران()