چکیده: آمریکا در کمک های عظیم مالی و نظامی خود به اسرائیل، حد و مرزی نمی شناسد و هیچ شروطی را هم برای آن تعیین نمی کند؛ اگر این مساعدت ها به سایر کشورها به صورت اقساط سه ماهه صورت می گیرد و اگر از آنها خواسته می شود، وجوه دریافت شده خود را در ایالات متحده هزینه کنند، اسرائیل از همه این قیودات رها است. این حمایت گسترده، که البته باید پشتیبانی کامل دیپلماتیک و رسانه ای را هم بدان افزود، با چه منطقی صورت می گیرد؟ نویسنده، دلایلی را که محافل صهیونیست آمریکایی مطرح می کنند، یکی یکی نقد می کند و نهایتا نتیجه می گیرد، هیچ دلیل استراتژیکی و یا الزامات به اصطلاح اخلاقی نمی تواند توجیه کننده این حجم مساعدات به اسرائیل باشد مگر اینکه بگوییم، لابی قدرتمند صهیونیست در آمریکا پشت این جریانات است.
_____________________________
اشاره
آمریکا در کمک های عظیم مالی و نظامی خود به اسرائیل، حد و مرزی نمی شناسد و هیچ شروطی را هم برای آن تعیین نمی کند؛ اگر این مساعدت ها به سایر کشورها به صورت اقساط سه ماهه صورت می گیرد و اگر از آنها خواسته می شود، وجوه دریافت شده خود را در ایالات متحده هزینه کنند، اسرائیل از همه این قیودات رها است.
این حمایت گسترده، که البته باید پشتیبانی کامل دیپلماتیک و رسانه ای را هم بدان افزود، با چه منطقی صورت می گیرد؟ نویسنده، دلایلی را که محافل صهیونیست آمریکایی مطرح می کنند، یکی یکی نقد می کند و نهایتا نتیجه می گیرد، هیچ دلیل استراتژیکی و یا الزامات به اصطلاح اخلاقی نمی تواند توجیه کننده این حجم مساعدات به اسرائیل باشد مگر اینکه بگوییم، لابی قدرتمند صهیونیست در آمریکا پشت این جریانات است.
طی چند دهه گذشته و به ویژه از زمان جنگ شش روزه سال 1967، نقطه ثقل سیاست خاورمیانه ای ایالات متحده آمریکا، رابطه این کشور با اسرائیل بوده است. ترکیب حمایت بی دریغ از اسرائیل و تلاش های مرتبط با گسترش «دموکراسی» در سراسر این منطقه، باعث برافروخته شدن افکار عمومی اعراب و دنیای اسلام شده و
نه تنها امنیت آمریکا بلکه بقیه جهان را هم به خطر انداخته است. این وضعیت در تاریخ سیاسی آمریکا معادلی ندارد؛ چرا آمریکا امنیت خود و بسیاری از متحدانش را به خاطر منافع اسرائیل رها می کند؟ ممکن است فرض شود که پیوستگی میان این دو براساس منافع استراتژیک مشترک است و یا الزامات اخلاقی، آمریکا را به این کار وا می دارد؛ ولی هیچ توضیحی نمی تواند حمایت مادی و دیپلماتیک بی دریغ آمریکا از اسرائیل را توجیه کند.
در مقابل، نفوذ سلطه گرانه سیاست آمریکا در منطقه خاورمیانه، تماما ریشه در سیاست داخلی این کشور دارد و به ویژه با فعالیت های «لابی اسرائیل» مرتبط است. تاکنون همه گروه های دارای منافع خاص، در سیاست خارجی آمریکا انحراف ایجاد کرده اند، اما هیچ گروه ذی نفوذی این انحراف را تا آنجا ایجاد نکرده که آمریکا از مسیر منافع ملی خود فاصله بگیرد و در همین حال، دولت مردم را متقاعد کند که منافع این کشور و اسرائیل کاملا یکی است.
از زمان جنگ اکتبر سال 1973، واشنگتن ازاسرائیل در سطح سایر متحدان خود حمایت می کرد. از سال 1976، این حمایت ها شامل پرداخت سالانه کمک های عظیم و مستقیم اقتصادی و نظامی شد و این در مجموع، بزرگ ترین کمکی بود که از زمان جنگ جهانی دوم صورت می گرفت و به راحتی بالغ بر 140 میلیارددلار می گردید. اسرائیل حدود سه میلیارد دلار کمک مستقیم را هر سال دریافت می کرد که تقریبا شامل یک پنجم بودجه کمک های خارجی و ارزش آن حدود 500 دلار برای هر فرد اسرائیلی بود. این سخاوتمندی زمانی برجسته می شود که بدانیم، اسرائیل اکنون با درآمد سرانه تقریبا برابر با کره جنوبی یا اسپانیا، صنعتی و ثروتمند محسوب می شود.
کشورهای دریافت کننده کمک، پولشان را به صورت اقساط سه ماهه دریافت می کنند؛ اما اسرائیل تمام کمک ها را در آغاز هر سال مالی یکجا دریافت می کند و بدین ترتیب، می تواند سود عظیمی را نیز نصیب خود کند. از بسیاری از دریافت کنندگان کمک های نظامی خواسته می شود که همه پول های دریافتی خود را در آمریکا خرج کنند، اما به اسرائیل اجازه داده می شود که تقریبا 25% این کمک ها را به یارانه بخش صنعتی صنایع دفاعی خود اختصاص دهد. اسرائیل تنها دریافت کننده کمکی است که مجبور نیست در مورد نحوه هزینه کردن آن توضیح دهد و همین امر سبب می شود که جلوگیری از صرف این پول ها در مواردی که ظاهرا آمریکا مخالف آن است، مثل شهرک سازی در کرانه باختری، عملا غیرممکن گردد. علاوه بر این، آمریکا حدود سه میلیارد دلار برای توسعه سیستم های تسلیحاتی اسراییل کمک می کند و زمینه را برای این رژیم جهت دستیابی به سلاح های فوق پیشرفته مثل هلیکوپترهای «بلک هاوک» و جت های
«اف-16» فراهم می سازد. بالاخره اینکه، آمریکا به اسرائیل اطلاعات جاسوسی ای می دهد که از دادن آن به هم پیمانانش در ناتو نیز خودداری می نماید و چشم خود را در مورد تلاش های اسرائیل برای دستیابی به سلاح های هسته ای نیز بسته است.
حمایت دیپلماتیک واشنگتن از اسرائیل
از سال 1982، آمریکا 32 قطعنامه شورای امنیت که اسرائیل را محکوم می کرد، وتو نمود و این تعداد، بیش از مجموع وتوهایی است که توسط دیگر اعضای شورای امنیت صورت گرفته است. آمریکا جلوی تلاش های کشورهای عربی را برای نام بردن از زرادخانه هسته ای اسرائیل در پیش نویس آژانس بین المللی انرژی اتمی گرفت. ایالات متحده در زمان جنگ درصدد نجات اسرائیل برمی آید و در مذاکرات صلح هم جانب اسرائیل را می گیرد. دولت نیکسون از اسرائیل در مقابل خطر مداخله شوروی حمایت و در خلال جنگ اکتبر، به این رژیم کمک های تدارکاتی کرد. واشنگتن در مذاکراتی که به پایان این جنگ انجامید، وارد شد و نقش کلیدی را در مذاکرات قبل و بعد از پیمان اسلو در سال 1993 بازی کرد. در هر کدام از موارد بالا، اختلاف میان مقامات آمریکایی و اسرائیلی، لحظه ای بود و آمریکا پیوسته از موضع اسرائیل حمایت می کرد. یک آمریکایی شرکت کننده در مذاکرات کمپ دیوید سال 2000، بعدا گفت:«در بسیاری ازمواقع، ما مثل وکیل اسرائیل عمل می کردیم.» بالاخره اینکه، هدف جاه طلبانه دولت بوش در تغییر شکل خاورمیانه، تا حدودی به تقویت جایگاه استراتژیک اسرائیل مربوط می شود.
این سخاوتمندی فوق العاده زمانی می تواند توجیه شود که اسرائیل را یک سرمایه استراتژیک و حیاتی بدانیم و یا حمایت آمریکا از آن را به خاطر الزامات اخلاقی توجیه کنیم. اما هیچ توضیحی در این مورد قانع کننده نیست. ممکن است از این مسئله دفاع شود که اسرائیل در طی دوران جنگ سرد، یک سرمایه و پشتیبان برای آمریکا بود. اسرائیل به عنوان نماینده آمریکا، پس از سال 1967 جلوی توسعه طلبی شوروی در منطقه را گرفت و شکست های خفت باری را متوجه نمایندگان شوروی مثل مصر و سوریه نمود. اسرائیل گاهی از دیگر هم پیمان آمریکا (مثل شاه حسین اردنی) نیز حمایت می نمود و ارتش آن، مسکو را مجبور کرد تا بیشتر حمایت هایش را متوجه نمایندگان خود کند. اسرائیل همچنین اطلاعات جاسوسی مفیدی را در مورد توانایی های شوروی به آمریکا ارایه کرد.
به هر حال، حمایت از اسرائیل در آن زمان چندان هم ارزان تمام نشد و روابط میان آمریکا و دنیای عرب را پیچیده کرد. به عنوان مثال، تصمیم برای اعطای 2.2 میلیارد دلار به عنوان کمک نظامی اضطراری در خلال جنگ اکتبر به اسرائیل، باعث شد که اوپک دست به تحریم نفتی بزند و از این بابت خسارات قابل توجهی متوجه اقتصاد غرب شد. در همه این موارد، نیروهای مسلح اسرائیل در موقعیتی نبودند که از منافع آمریکا در منطقه حمایت کنند. به عنوان مثال، در زمانی که انقلاب اسلامی ایران در سال 1979 نگرانی هایی را درباره امنیت فرآورده های نفتی ایجاد نمود، آمریکا نمی توانست به اسرائیل اتکا کند و در عوض مجبور شد که خودش دست به استقرار نیروهای واکنش سریع بزند.
جنگ نخست خلیج فارس وضعیتی را ایجاد نمود که می رفت تا اسرائیل تبدیل به یک وزنه استراتژیک شود. آمریکا نمی توانست از پایگاه های اسرائیل بدون آنکه ائتلاف ضدعراق به هم بریزد استفاده کند و مجبور شده بود، منابع را طوری به کار بگیرد (مثل موشک های پاتریوت) که اسرائیل را از انجام هر اقدامی که به ائتلاف علیه صدام حسین لطمه بزند، باز دارد. تاریخ دوباره در سال 2003 تکرار شد: هرچند اسرائیل مشتاق بود که به خاطر آمریکا به عراق حمله کند، اما بوش نمی توانست بدون آنکه جبهه مخالفان عرب در هم ریزد، از اسرائیل درخواست کمک کند. بدین ترتیب، اسرائیل یک بار دیگر در کناری ایستاد.
حمایت آمریکا از اسرائیل در آغاز دهه 1990 و حتی پس از 11 سپتامبر به صورتی گسترده تر و با این ادعا توجیه می شود که هر دو توسط گروه های تروریستی که ریشه در دنیای عرب و اسلام دارند، تهدید می شوند و «دولت های سرکش» از این گروه ها حمایت می کنند و در پی دسترسی به سلاح های کشتار جمعی هستند. موضع مذکور فقط بدین خاطر اتخاذ نشد که واشنگتن دست اسرائیل را در برخورد با فلسطینی ها باز بگذارد و آن را تحت فشار بگذارد تا امتیاز بگیرد و همه مبارزان فلسطینی را زندانی کند یا بکشد، بلکه آمریکا می خواست به سمت کشورهایی چون ایران و سوریه هم برود. بدین ترتیب، به نظر می رسید که اسرائیل برای آمریکا در جنگ علیه ترور، تبدیل به یک هم پیمان مهم شده است، زیرا دشمنان او دشمنان آمریکا هم بودند. در حقیقت، اسرائیل مدیون جنگ علیه ترور و طالب برخورد گسترده تری با دولت های به اصطلاح سرکش بود.
«تروریسم» تنها در حوزه مخاصمه محدود نمی شود، بلکه تاکتیکی است که توسط یک جبهه گسترده گروه های سیاسی به کار گرفته شده است. سازمان های تروریستی که اسرائیل را تهدید می کنند، برای ایالات متحده تهدید محسوب نمی شوند، مگر در زمانی که علیه آنها مداخله کند (مثل مداخله در لبنان در سال 1982)؛ علاوه بر این، انتفاضه فلسطینی، خشونتی تصادفی و یکباره نیست که مستقیماً اسرائیل یا «غرب» را هدف قرار دهد؛ این امر تا حدود زیادی واکنش به تلاش همیشگی اسرائیل برای ایجاد شهرک در کرانه غربی و نوار غزه است.
چیزی که اهمیت بیشتری دارد، توجه به این موضوع است که اسرائیل و آمریکا به خاطر این در مورد خطر تروریسم شریک هستند که دارای سابقه روابطی سبب ساز بوده اند: آمریکا بدین خاطر با مشکل تروریسم مواجه است که در وجه خوش بینانه اش، یک متحد نزدیک اسرائیل است، نه چیز دیگر.
حمایت از اسراییل، تنها دلیل تروریسم برضد آمریکا نیست، بلکه بخش مهمی از آن است و همین، جنگ علیه ترور را مشکل می کند. پشتیبانی بی قید و شرط آمریکا از اسراییل، حمایت مردمی از تندروها (گروه های استقلال طلب) و جذب داوطلبان را آسان می سازد. آنهایی که به اصطلاح دولت های سرکش در خاورمیانه خوانده می شوند، برای منافع حیاتی ایالات متحده یک تهدید مهلک محسوب نمی شوند و به همان مقدار که برای اسراییل تهدیدکننده هستند، برای آمریکا نیستند. حتی اگر این دولت ها سلاح های هسته ای به دست بیاورند- چیزی که ظاهرا امری نامطلوب است- نه آمریکا و نه اسراییل را تهدید نمی کند؛ زیرا تهدیدکننده نمی تواند بدون دریافت پاسخی خردکننده، تهدیدش را عملی نماید. خطر تحویل سلاح هسته ای به تروریست ها هم معادله ای دور از ذهن است. زیرا یک دولت مستقل نمی تواند مطمئن باشد که این انتقال برملا نمی شود یا پس از آن، سرزنش و تنبیه نمی شود. داشتن رابطه با اسراییل، عملا برخورد آمریکا با این دولت ها را با مشکل بیشتری مواجه می کند. زرادخانه هسته ای اسراییل، از جمله دلایل برخی از همسایگان آن در داشتن سلاح های هسته ای است و ترساندن آنها به تغییر رژیمشان، صرفا به این میل دامن می زند.
آخرین دلیل در مورد سؤال برانگیزبودن ارزش استراتژیک اسراییل این است که رفتار آنها مثل یک متحد صادق نیست. مقامات اسراییلی بعضا خواسته های آمریکا را نادیده می گیرند و به قول هایشان عمل نمی کنند (مثل تعهد به توقف شهرک سازی و خودداری از «ترورهای هدفمند» رهبران فلسطینی). اسراییل تکنولوژی حساس نظامی را از رقبای بالقوه ای چون چین به دست می آورد، چیزی که بازرس کل وزارت خارجه آن را «یک الگوی سیستماتیک و درحال رشد نقل و انتقال غیرمجاز» خواند. طبق گزارش اداره بازرسی کل، اسراییل همچنین «بیشترین عملیات جاسوسی را علیه آمریکا، درمقایسه با دیگر متحدان این کشور، انجام داد.» علاوه بر مورد جاناتان پولاد، که مقادیر زیادی از اطلاعات طبقه بندی شده را در اوایل دهه 1980 به اسراییل منتقل کرد (و طبق گزارش، این اطلاعات به اتحاد شوروی هم انتقال می یافت تا این کشور نیز ویزاهای بیشتری را جهت خروج یهودیان از این کشور صادر نماید)، درسال2004 نیز زمانی که فاش شد یک مقام کلیدی پنتاگون به نام دلاری فارنکلین اطلاعات طبقه بندی شده را به یک دیپلمات اسراییلی منتقل کرده است. جنجال تازه ای برپا شد. تنها اسراییل نیست که در آمریکا دست به جاسوسی زده است، ولی تمایلش به جاسوسی در کشوری که مدافع اصلی آن است، ظن بیشتری را در مورد ارزش راهبردی اسراییلی به وجود می آورد.
ارزش راهبردی اسراییل، تنها موضوعی نیست که باید بدان توجه شود. حامیانش نیز استدلال می کنند که اسراییل شایستگی حمایت بی حد و حصر را دارد، زیرا به گفته آنها، اسراییل آسیب پذیربوده و درمحاصره دشمنان قرار دارد؛ آنها اسراییل را دموکراتیک می دانند و می گویند، مردم یهود به خاطر جنایاتی که سابقا بر آنها روا شده، رنج برده اند و بنابراین، اسراییل شایستگی آن را دارد که رفتار ویژه ای با آن بشود؛ و این رفتار جانبدارانه با اسراییل، اخلاقا در مقایسه با دشمنان، ارجحیت دارد. اما بررسی دقیق تر آشکار می کند که هیچ کدام از این استدلال ها، مجاب کننده نیستند. یک نگاه واقع بینانه نشان می دهد که رفتار گذشته و حال اسراییل، هیچ مبنای اخلاقی را برای ارجح دانستن آن بر فلسطینی ها به وجود نمی آورد.
شکل گیری نخستین اسراییل اغلب این گونه توصیف می شود که داود توسط جالوت به نبرد خوانده شد؛ این درحالی است که گفت وگو و مصالحه، در شکل گیری آن، به حقیقت نزدیکتر است. اکنون نیز برعکس تصورات حاکم، صهیونیست ها تجهیزات نظامی بیشتر و بهتری دارند و در خلال جنگ استقلال سال های 49-1947 (علیه انگلیس)، از نیروهای مناسب تری بهره بردند و همین پیشینه باعث شد که نیروهای دفاعی اسراییل مقابل مصر درسال 1956، و باز هم علیه مصر، اردن و سوریه درسال 1967، به سرعت و به آسانی به پیروزی برسند- همه این ها قبل از آن که کمک های وسیع آمریکا آغاز شود، رخ داده بود- براساس یک ارزیابی که درسال 2005 توسط «مرکز مطالعات استراتژیک جافی» وابسته به دانشگاه تل آویو، صورت گرفت، «موازنه استراتژیک به طرز معنی داری به نفع اسرائیل است و این شکاف کیفی میان توانایی نظامی و نیروهای باز دارنده آن و همسایگانش، همچنان پنهان مانده است.» اگر پشتیبانی از تو سری خور، یک انگیزه الزام آور است، در این صورت ایالات متحده باید از دشمنان اسرائیل حمایت بکند!
به علاوه، اینکه اسرائیل دموکراتیک است به وسیله دیکتاتوری های متخاصم محاصره شده، نمی تواند کمک های آمریکا در سطح کنونی به آن را توجیه نماید: بسیاری از کشورهای دموکراتیک درگوشه و کنار جهان وجود دارند. اما هیچ کدام از آنها چنین کمک های بی حد و حصری را دریافت نمی کنند.
برخی از جنبه های دموکراسی اسرائیل با ارزش های بنیادین آمریکا مغایرت دارد.
اسرائیل به وضوح به عنوان یک دولت یهودی تأسیس شد و شهروندی در آن مبتنی براصل خونی و خویشاوندی است. درچنین شرایطی، تعجب برانگیز نیست که با یک میلیون و 300 هزار عرب، مثل شهروندان درجه دو رفتار می شود. سومین مورد توجیه نیز به تاریخ رنج کشیدن یهودیان درغرب مسیحی و به ویژه درهولوکاست، مربوط می شود. به خاطر این که یهودیان در طی قرن ها آزار دیدند، باید فقط دریک سرزمین مادری احساس امنیت کنند، اکنون بسیاری از مردم آمریکا معتقدند که اسرائیل شایستگی دریافت رفتار ویژه از جانب آمریکا را دارد. این درحالی است که اسرائیل نیز مرتکب جنایات تازه ای علیه بسیاری از بی گناهان دیگر شده است: یعنی علیه فلسطینی ها. حامیان اسرائیل به علاوه این گونه القا می کنند که این دولت درجست وجوی صلح بوده و درهر وضعیتی و حتی در شرایطی که تحریک هم شده، از خود خویشتن داری زیادی نشان داده است. درمقابل، گفته می شود که اعراب دست به شرارت زیادی زده اند. درحالی که چنین نبوده است. بن گوریون اعتراف کرد که صهیونیست های اولیه از خیرخواهی نسبت به اعراب فلسطینی که در سرزمین خود مورد تجاوز قرارگرفته و ایستادگی می کردند، دور بودند. صهیونیست ها دولت خود را در سرزمین اعراب ایجاد کردند. ایجاد اسرائیل درسال 48-1947، به اقداماتی چون پاکسازی قومی، اعدام ها، کشتارها و هتک نوامیس توسط یهودیان انجامید و رفتارهای بعدی اسرائیل هم اغلب وحشیانه بوده و با هرگونه ادعایی درمورد ارجحیت اخلاقی آن ناسازگار بوده است. به عنوان مثال، بین سال های 1949 و 1956، نیروهای امنیتی اسرائیل، 2700تا 5000 نفر از اعراب را به قتل رساندند، افرادی که اکثریت قریب به اتفاق آنها غیر مسلح بودند. نیروهای «آی دی اف» (نیروهای دفاعی اسرائیل) صدها زندگی جنگی مصری را که در دو جنگ 1956و 1947 اسیر شده بودند، کشتند؛ و درهمان حال، درسال 1967، اسرائیل 100.000 تا 260.000 فلسطینی را از کرانه باختری تازه تصرف شده بیرون راند و 80.000 سوری را نیز از ارتفاعات جولان اخراج کرد.
در طی انتفاضه نخست، ای دی اف در بین نظامیان خود باتون توزیع می کرد و آن ها را تشویق می نمود که استخوان های معترضان فلسطینی را بشکنند. شاخه سوئدی نجات کودکان برآورد کرد که 23.600 تا 29.900 کودک، طی دو سال نخست انتفاضه بر اثر ضرب و جرح نیاز به معالجات پزشکی پیدا کردند. تقریبا یک سوم آنها 10 سال و یا کمتر سن داشتند واکنش به انتفاضه دوم، حتی خشونت آمیز بوده است؛ «ها آرتص» در تیتر اول خود اعلام کرد که «آی دی اف...دارد تبدیل به یک ماشین کشنده می شود که کار آمدی آن عبارت است از دمیدن ترس و وحشت، که امری تکان دهنده است.» نیروهای ای دی اف در روزهای نخست قیام (فلسطینی ها) یک میلیون گلوله شلیک کردند. از آن زمان، اسرائیل درمقابل هر اسرائیلی کشته شده، 3تا 4 فلسطینی را به قتل رساند که بیشتر آنها را افراد بی گناه تشکیل می دادند؛ علاوه بر آن، ارزش دارد که بدانیم، صهیونیست ها با بمب هایی که از فلسطین به انگلیس انتقال داده شد تا درآنجا عملیات تروریستی انجام شود؛ مرتبط بودند. اسحاق شامیر هم که زمانی یک تروریست بود وبعداً نخست وزیر شد. اعلام کرد که «نه قومیت های یهودی و نه سنت یهودی نمی تواند تروریسم را به عنوان یک وسیله برای مبارزه نادیده بگیرند.» توسل فلسطینی ها به تروریسم نمی تواند تعجب برانگیز باشد. فلسطینی ها معتقدند که آنها راه دیگری برای مجبور کردن اسرائیلی ها به دادن امتیاز ندارند.
همان طور که ایهود باراک زمانی تصدیق کرد، اگر او به عنوان یک فلسطینی متولد می شد.«به سازمان های تروریستی می پیوست.»
بنابر این، اگر نه دلایل استراتژیکی و نه الزامات اخلاقی نمی توانند علت حمایت آمریکا از اسرائیل باشند. ما چطور می توانیم این مسأله را توضیح دهیم؟ فقط می توان گفت:توضیح آن به قدرت بی مانند لابی اسرائیل (در آمریکا) برمی گردد.
منبع: ماهنامه سیاحت غرب