بسم الله الرحمن الرحیم
قسمت دوم
جریان راست
(1ـ4) ـ جنبش تجدید نظرطلبان صهیونیست (راست ناسیونالیست)
جنبش تجدید نظر طلبان صهیونیست زمانی ایجاد شد که از دیدگاه حامیان این جنبش شرایط سختی صهیونیسم را احاطه کرده بود، بدین گونه که: «حکومت بریتانیا در فلسطین در کل به هیچ وجه نسبت به صهیونیست جانبدارانه نبود و اعراب نیز فعالانه با آن خصومت میورزیدند. اعلامیه بالفور به تدریج رو به فرسایش میرفت، مهاجران به نسبت اندک بودند و کشاورزی و صنعت به کندی گسترش مییافت. سازمان صهیونیستی ذخایری برای سرمایهگذاریهای عمده نداشت. آنچه هرتزل رؤیایش را داشت به خطر افتاده و آیندهای مبهم داشت. رکود و در برخی جنبهها فرسایش وجود داشت. در همین حال اشارت نامیمون اروپا نشانگر آن بود که موقعیت جوامع یهود حتی بیشتر پر مخاطره میشد. یهودی آزاری بیش از جنگ جهانی اول تندتر شده و گسترش یافته بود، بحران اقتصادی دهه 1930 که کشوری را پس از کشوری دیگر در برمیگرفت، تند بادی سیاسی را فراهم آورده و فضایی تاریک ایجاد میکرد.
در چنین شرایطی، نارضایاتی نسبت به سیاست صهیونیسم رسمی گسترش یافت. رهبران صهیونیسم به سستی و عدم ابتکار متهم شدند، و وایزمن شخصاً مسئول عقبنشینیها شناخته شد و مورد اتهام ناتوانی در تصمیمگیری، اتکای مفرط به بریتانیا، اتخاذ یک صهیونیسم مینیاتوری جدید، و خیانت در میراث هرتزل قرار گرفت. لهستان، جایی که یهودیان در آن بحرانیترین وضعیت را داشتند، عرصه زایش جنبش و مشرب تجدید نظر طلبی صهیونیستی گردید و به سرعت به کشورهای دیگر گسترش یافت. رهبری این جنبش را «ولادیمیریوگنی ژابوتینسکی» به عهده داشت.
ولادیمیر یوگنی ژابوتینسکی متولد 1880 اودسا، جنبش و سازمانی را بنا نهاد که قصد آن داشت تا تحت عنوان «تجدید نظر طلبان صهیونیستی» منجی صهیونیسم رو به زوال حییم وایزمن باشد. زیرا ادامه حیات صهیونیسم منوط به ظهور انواع گروههای تروریست و نژادپرست بود که بنیانگذار همه آنها را باید سازمان تجدید نظرطلبان صهیونیست دانست. این سازمان با هدف اجرای «مت آهنین»، در راه نیل به مقصود بانی گروههای تروریستی مثل «هاگانا»، «اشترن»، «ایرگون» و «بتار» محسوب میشود. مناخیم بگین و اسحاق شامیر نیز از آموختهها و پرورشیافتههای این مکتب هستند که نقش بسزایی در تحکیم پایههای سیاست مشت آهنین داشتهاند. بعدها در سال 1948، مناخیم بگین به همراه گروهی از جنگویان ایرگون، حزب «حروت» را بنیان نهاد که پیرو عقاید اصلاح طلبان و یک حزب راستگرای افراطی میباشد. حروت یکی از احزاب اصلی و محوری گروهبندی لیکود بوده است.
تجدید نظرطلبان به رهبری ژابوتینسکی اصولی برای جنبش صهیونیسم ارائه دادند که به عنوان بخش عمدهای از مبنای تفکر راست در اسراییل ماندگار بوده است:
1. خارج نساختن شرق اردناز محدوده سرزمین قومی فلسطینیان. شرق اردن باید جزیی از دولت یهود باشد و بریتانیا به تعهدات خود مبنی بر تشکیل دولت یهودی در دو طرف رود اردن توجه داشته باشد؛
برخورد شدید با اعراب و پاسخ شدید به تظاهرات و فعالیتهای مخالف آنها در اعتراض به طرح صهیونیستی و اعلام این مطلب که آنها جایی در دولت یهود ندارند؛
عدم ایجاد قید و بندهایی در خصوص مهاجرت به هر شکلی که باشد؛
اعتراض به سیاست خرید زمین و تقاضای مصادره تمامی اراضی غیر مزروعی فلسطینیان و تشکیل ذخیرهای از اراضی و قرار دادن آن تحت اختیار جنبش صهیونیستی؛
اعتراض به اصل تملک کلی صهیونیستها نسبت به اراضی و تقاضای ایجاد مالکیتهای کوچک؛
جلوگیری از گسترش اتحادیههای کارگری و رشد اقتصادی آن.
حروت
حزب «آزادی» در سال 1948 توسط تجدید نظر طلبان به عنوان جایگزین قانونی «اتسل» (سازمان ارتش ملی) تشکیل شد. در واقع حروت با افول جنبش تجدید نظر طلب ولادیمیرژابوتینسکی (1940 ـ 1880) به مثابه میراث دار آن تشکیل شد. هدف بگین در ایجاد حروت حمایت از برنامه تجدید نظر طلبها در جامعه سیاسی جدید حکومت اسراییل بود. حروت از حقوق جداناشدنی اقامت یهودیان در جای جای اسراییل و تمامیت ارضی و تاریخی آن شامل کرانه باختری حمایت میکند. دیگر سیاستهای این حزب شامل حداقل دخالت دولت دراقتصاد و ایجاد سرمایهگذاری آزاد برای جذب سرمایههای عمده و آزاد و همچنین حق اعتصاب میباشد. توان انتخاباتی حروت عمدتاً ریشه در طبقات تهیدست «اشکنازیم» و «سفارادیم» دارد.
حروت نگرش آشکار ناسیونالیسم یهودی دارد، عمدتاً بر خشونت تکیه دارد تا فرایندهای دموکراتیک، سرسختی در دستیابی به ادعای تاریخی «ارض اسراییل» دارد و شارح برتو «الحاق گرایی» یهود بوده است. نگرش جهانی حروت تحت الشعاع علایق آن به اسراییل و خاور نزدیک است. «یاکف مریدور»، مرد دوم اتسل و رهبر ارشد پارلمانی این حزب، دیدگاههای این حزب را به روشنی بیان کرده است: «دولت فعلی اسراییل تنها بخشی از سرزمین تاریخی اسراییل را به گونهای که در کتاب مقدس آمده و به طور وسیع سرزمین تحت قیمومت که هر دو سوی رود اردن را شامل میشود، در اختیار دارد. بنابراین، هدف اولیه سیاست خارجی ایجاد دوباره اسراییل با آزادی دو طرف رود اردن میباشد و تا وقتی این سیاست اجرا نشود، اسراییل هرگز روی خوش نخواهد دید.»
در راستای رسیدن به این هدف، مریدور «تعقیب داغ» را پیشنهاد میکرد که بنابر آن در صورت هجوم «غارتگران» به مرزها، باید آنها را تا داخل مرزهای خودشان تعقیب کرد و هرگز بازنگشت. در مورد مسائل جهانی، حروت به یک نگرش واقعگرایانه اولویت میدهد. از نظر مریدور «مسئله تعهد یا عدم تعهد برای اسراییل که نقش و نفوذی در منازعات جهانی ندارد، اهمیتی ندارد و در موضوعات مختلف اسراییل باید بر اساس منافع ملی خود عمل کند.»
از نظر حروت، تشکیل یک دولت کوچک دو ملیتی، یهودی ـ عربی، اهانت و خواری برای صهیونیستهاست، اما در صورت وقوع چنین امری، اعراب ساکن باید به عنوان شهروندان اسراییل قلمداد شوند. علاوه بر این، «وحدت اسراییل در مرزهای تاریخی خود که شامل شرق رود اردن میگردد، سیاست نظامی ضد کشورهای عربی برای آرام کردن مرزها و جلوگیری از اقدامات فداییان فلسطینی، اقتصاد متکی بر تلاش فردی و رقابت آزاد، تبدیل اقتصاد دولت هستادروت و خصوصی به اقتصاد ملی، جدایی هستادروت از اتحادیههای کارگری و انتقال مالکیت طرحهای آن به جمعیتهای تعاونی و تأکید بر ارزشهای دینی یهودی، از جمله برنامههای اعلام شده حزب حروت میباشد.
حزب حروت در سال 1966 تجزیه شد و تعدادی از اعضای آن تحت عنوان حزب «مرکز آزادی» منشعب شدند. حروت با همکاری حزب آزادگان گروهبندی «غال» را تشکیل داد که بعدها محور گروهبندی لیکود گردید.
صهیونیستهای عام، طرفداران طبیعی سیاست خارجی غربگرایی بودند. آنها طرفدار اتحاد با ایالات متحده (در اوایل دهه پنجاه) بوده و ادعای آن را داشتند که اسراییل بخشی از جهان آزاد است. در سطح منطقهای، صهیونیستهای عام به ماپای نزدیکتر و معتقد بود که حضور اسراییل در خاورمیانه بر حق است. پرداختن به مسئله آوارگان عرب در حوزه وظیفه جهان عرب است و در عین حال اسراییل باید به دنبال وصول به راه حل صلح با همسایگان خود باشد. به هر ترتیب، صهیونیستهای عام و پشرفت گرایان در سال 1961 در هم ادغام شدند و حزب واحدی به نام «لیبرال» را تشکیل دادند. در سال 1956 پیشرفتگرایان تحت عنوان «آزادیخواهان مستقل» از حزب لیبرال جدا شدند. حزب لیبرال در همین سال به یک ائتلاف پارلمانی با حزب «حروت» وارد شد و گروهبندی «غال» را تشکیل داد. در سال 1973 و با پیوستن احزاب جدید از جمله «جنبش زمین» به «غال» حزب لیکود تشکیل شد.
لیبرال
در درون «جنبش ملی یهودی» پیش از «استقلال» اسراییل، سه جریان عمده سیاسی وجود داشت. صهیونیسم کارگری، صهیونیسم تجدید نظر طلب و «صهیونیسم عام» که به رغم تنشهای اولیه «جریان سوم» محسوب میشد. در بین رهبران این جریان، حییم وایزمن، رییس سازمان صهیونیسم جهانی و اولین رییس «دولت اسراییل» قرار داشت. حزب صهیونیسم عام به همراه «پیشرفت گرایان»، سنت سوم در عرصه سیاسی اسراییل را بنا نهادند. صهیونیستهای عام پیشرفتگرایان سیاستهایی نزدیک به هم داشتند. هر دو از احزاب میانه، نماینده طبقه متوسط، حامی سرمایهگذاری خصوصی، طرفدار حقوق فردی و جدایی دین و دولت بودند و هر دو نیز به غرب و ارزشهای آن گرایش داشتند. مع هذا تفاوتهایی نیز وجود داشت که اساساً به ترکیب اجتماعی اقتصادی آنها مرتبط میشد.
صهیونیستها عام متشکل از بازرگانان، صنعتگران، کشاورزان و پیشرفتگرایان دارای مشاغل آزاد که عمدتاً در رشتههای حقوق، پزشکی، آموزشی، و رزونامهنگاری فعالیت داشتند، بودند. به علاوه، رهبران صهیونیست عام ریشههای نژادی قومی متفاوتی داشتند و بنابراین صهیونیسم عام نماینده ترکیبی از بورژوازی طبقه متوسط بود که از مغازهدار کوچک تا صاحب شرکتهای بزرگ را در بر میگرفت و پیشرفتگرایان سخنگوی افزارمندان و حرفهداران محسوب میشدند. پیشرفتگرایان که ریشه در سن آنگلوساکسون دارند، حزب لیبرال چپ با گرایش به دولت رفاهی بودند و صهیونیستهای عام در جامعه اسراییل به نسبت محافظه کار تلقی میشدند.
(2-4) ـ راست رادیکال
ریشههای فکری «راست رادیکال» را میتوان در پیش از سالهای 1948 در تاریخ صهیونیسم جستجو کرد. سنت ملیگرایی افراطی «یوری زوی گرینبرگ»، «بریت هابیرویونیم ولهی»، میراث رادیکال ولادیمیر ژابوتینسکی و «بتار»، سنت «همگرای درون جنبش کارگری، و «مسیحگرایان گسترش طلب»، «راوکوک»، چهار مکتب یا نحلهای هستند که هر یک سهمی در شکلگیری راست رادیکال اسراییل داشتهاند.
جنگ شش روزه 1967 و انعقاد پیمان کمپ دیوید 1978 دو عاملی بودند که عرصه را برای ظهور راست رادیکال در قالب جنبشهایی چون «گوش آمونیم» و جنبش «رابی میرکاهان» آماده کرد و در واقع راسترادیکال از یک شکاف در درون راست ناسیونالیست به عنوان واکنشی به توافقات کمپ دیوید 1978 که متضمنم اعطای امتیازات قابل توجه سیاسی و سرزمینی تلقی میشد و رادیکالها با پذیرش آن مخالف بودند، ایجاد گردید. راست رادیکال، یک اردوگاه برآنند که تنها اسراییلیها و صهیونیستها خالص میباشند. آنها جلوههای بیگانهستیزی بسیاری از خود نشان میدهند و اغلب بر تبعیضات نژادی و داروینیسم اجتماعی تأکید دارند.
راست رادیکال بیشترین نفوذ را در فرهنگ و سیاست معاصر اسراییل دارد و این به خاطر نفوذ پیچیده آن بر احزاب عمده اسراییل و قاطعیت استثنایی اعضای آن موقعیت راهبردی حوزه انتخاباتی آن میباشد. از بزرگترین موفقیتهای راست رادیکال، توان آن در نفوذ بر لیکود و حزب ملی مذهبی بوده است به گونهای که یک چهارم رهبران و اعضای لیکود، جهان را از منظر اولویتهای ایدئولوژیک و نمادین راست رادیکال میبینند. بارزترین مثال در این مورد، آریل شارون است. شخصیتی بسیار فرهمند و با پیروانی زیاد، او همچون ایدئولوگهای راست رادیکال فکر میکند و حرف میزند و نفوذ بسیاری در شوراهای حزب لیکود دارد. حزب ملی مذهبی نیز هدف راست رادیکال و بویژه عملگرایان جوان و مستعد «گوش آمونیم» بودهاند. در واقع بین سالهای 1986 و 1988، حزب ملی مذهبی میل به تجدید سازمان ایدئولوژیک کاملی کرد که کاملاً آن را در آغوش راست رادیکال قرار میداد. دو عضو از سه عضو اصلی و برجسته حزب ملی مذهبی در کنست از طریق رهبران رادیکال لیکود و حزب ملی مذهبی بر بسیاری از فرا ارتدوکسهای «اگودات اسراییل» و «شاس» و به تبع آن صدها هزار اسراییلی اعمال نفوذ میکنند. تشکیل «جبهه ارض اسراییل» در سال 1989 به نشانه مخالفت با هر گونه مصالحه سرزمینی از جمله اهرمهای پارلمانی راسترادیکال به شمار میرود.
بنابراین راست رادیکال اسراییل به عنوان مکتبی نفوذی عمل میکند که راست اسراییل را به سوی ناسیونالیسم افراطی بیشتر، قانونگریزی بیشتر، نظامیگرایی بیشتر و مذهبی شدن بیشتر سوق میدهد. قاطعیت زیاد، عملگرایی، ایمان زیاد به هدف و مهارت در عمل سیاسی از جمله مشخصات هسته اصلی راسترادیکال است که خود را متعهد به دفاع از «اسراییل بزرگ» میدانند وهدف خود را به طرق مختلف تعقیب میکنند. موقعیت استراتژیک راسترادیکال در شهرکهای کرانه غربی، مهمترین چیزی است که در اختیار دارد و مهمترین جلوه الحاقگرایی راسترادیکال میباشد. از جمله احزاب پارلمانی راسترادیکال میتوان به تسومیت، کاخ و مولیدت اشاره کرد.
تسومیت
در سال 1983 حزب تندروی قومی تسومیت، توسط «رافائل ایتان» تأسیس شد. این حزب در زمینه سیاست و امنیت راستگرا و در امور اقتصادی و اجتماعی تمایلات چپگرایانه دارد. پایگاه اجتماعی آن در میان جوانان، ارتشیان، یهودیان مقیم شهرکهای شمالی و نیز اعضای کیبوتسها و موشافیم است.
تسومیت نسبت به فلسطینیان مقیم اسراییلی رفتاری کینهتوزانه دارد و پیروی از آرمانهای «جنبش سرزمین یکپارچه اسراییل» از مشخصات این حزب است. تأکید بر پایتخت بودن قدس و عدم تقسیم آن، رد هر گونه عقبنشینی از اراضی اشغالی فلسطین سوریه، افزایش شهرکسازی، قلع و قمع انتفاضه، عدم پذیرش ساف و عدم گفتگو با آن، مخالفت با حکومت فلسطینی در غرب رود اردن، مخالفت با هر گونه خود مختاری فلسطینیان، سلطه کامل اسراییل بر امور سیاسی، امنیتی و اقتصادی فلسطینیان کرانه غربی و غزه، حل مشکل پناهندگان از طریق اسکان آنها در کشورهای عربی، رد قطعنامه 194 مربوط به پناهندگان فلسطین (حق بازگشت)، وضع خدمت اجباری سه ساله برای فلسطینیان مقیم این کشور برای آزمون وفاداری آنان نسبت به رژیم اسراییل و اخراج آن دسته از فلسطینیان که مخل امنیت رژیم صهیونیستی هستند، از برنامههای این حزب در انتخابات سال 1992 بود.
کاخ
حزب افراطی، نژادپرست و فاشیست «کاخ» توسط خاخام میرکاهان در سال 1973 تشکیل شد. کاخ با افکار دینی و با نفرت شدید از اعراب و مبتنی بر ایده فاشیستی و نژادپرستی که در آمریکا وجود دارد تشکیل شده و برای اولین بار در تاریخ اسراییل شعار طرد فلسطینیان از کلیه مناطق اشغالی را به طور آشکار سر داد. کاخ تفاوتی میان اعراب تابع رژیم اسراییل و اعراب ساکن مناطق اشغالی قایل نیست.
مولیدت
مولیدت نیز یک حزب راستگرای قومی و تندرو است که توسط «رحبعام زئیفی» در سال 1988 تأسیس شد. این حزب به کینهجویی نسبت به اعراب مشهور است و تنها وجه تمایز و شعال اصلی آن «ترانسفر» (اخراج فلسطینیان کرانه باختری و غزه) میاشد. پایگاه اجتماعی مولیدت عمدتاً در بین جوانان،نیروهای ارتش و شهرکهای کرانه باختری و سایر مناطق اشغالی است.
(3 ـ 4) ـ راستملایم
راست ملایم محصول فرایندهای سیاسی و فرهنگی همچون تعامل بین گوش آمونیم و مدارس دینی فراارتدوکس، کاهان گرایی، دانشجویان فراارتدوکس، سیاسی شدن «هاباد»، خیزش شاس، و رشد جنبش «تولد دوباره» سفارادی، در دهه اخیر میباشد. از اوایل دهه 1980، تعاملی توطئه آمیز بین «یشیف»های صهیونیست و مذهبی گوش آمونیمو معلمان فراارتدوکس ضد صهیونیست ـ نوآموزان یشیفها برای تدریس حقوق یهود، «حالاخا» وجود داشته است. در حالی که اقلیتی از این افراد عقاید مذهبی بنیادی خود را تغییر دادهاند، با این حال هر دو طرف اشتراکات آشکاری دارند. آنها اعراب و جناح چپ اسراییل را به عنوان دشمن بدخیم خود میشناسند و این مشابهت، «عملگرایان ارتدوکس» را به سیاستهای راستگرایان سوق داده است.
از سال 1977، سالی که لیکود برای اولین بار به قدرت رسید، یشیفهای فرا ارتدوکس از خدمت در نیروهای دفاعی اسراییل، به خاطر اینکه زندگی خود را صرف مطالعه حقوق یهود میکنند، معاف شدند. بخشی از دانشجویان این یشیفها بعدها جذب خرده فرهنگ «کاهان گرایی» و «خشونت»، تحت عنوان «به نام خدا» و سیاستهای تهاجمی راست رادیکال شدند.
«هاباد» نیز بخشی از فراارتدوکسی اسراییل کرانه غربی را اشغال کرد، هابادبر حقانیت و قدسیت سرزمین اسراییل شامل سرزمینهای اشغالی جدید تأکید کرده است. اگر چه هاباد سالها به مأموریت بی طرف و آموزشی خود تأکید میکرد، اما تشدید منازعه ایدئولوژیکی اسراییل بر سر سرزمینهای اشغالی به تدریج این جنبش را، با علایم و مبانی راستگرایانه رو به رشدی، به سیاست کشاند. هاباد در رقابتهای انتخاباتی سال 1996 با گرایشهای ضد چپ و ضد عرب و با شعار «نتانیاهو خوب برای یهودیان» از نتانیاهو حمایت کرد.
جنبش سفارادی مذهبی معروف به حزب «شاس»، از هنگام شکلگیری در سال 1984، بیشتری تحول را در بین احزاب سیاسی اسراییل داشته است. شاس آمیزه بینظیری از «تقوای فراارتدوکسی» و «عملگرایی زمینی» و اغلب حتی فساد است. پیش از ظهور شاس عمده آرای سفارادیها به لیکود اختصاص مییافت، اما شاس مدتها این آرا را از لیکود منحرف میکرد. بعدها به تدریج شاس به سمت راست گرایش یافت. این گرایش با مواضع ضد کشیشی برخی لیبرالهای اسراییل به ویژه آنهایی که از حزب چپگرایی «مرتص» بودند، شدید شد. جنبش «تولد دوباره» توسط جنبش «توبه» که اکنون به شکل یک گرایش فرهنگی مهم در اسراییل رخ نموده است، ایجاد شد. حملات تهاجمی به دادگاه عالی لیبرال اسراییل و طرفداران فلسطینیها، اعم از ساکنان سرزمینهای اشغالی و هم شهروندان اسراییلی به عنوان بزرگترین دشمنان دولت و ملت، از جمله مشخصههای این جنبش است که به تدریج در بطن راست ملایم وبه تبع آن جریان راست اسراییل قرار گرفته است.
به این ترتیب و به دلیل عوامل گفته شده، راست ملایم در دو دهه اخیر رشد کرد. برنامههای سیاسی و قانونگذاری ضد کشیشی حکومت «کارگر ـ مرتص» طی سالهای 96ـ1992، عاملی برای خودنمایی این نیروی پنهان شد جدال تندی که توسط راست رادیکال علیه توافقنامه «اسول» آغاز شد، این وضیعت را تشدید کرد. با انگشتگذاری بر «اتحاد نامبارک» بین رابین، پرز و اعراب اسراییل، «شرکای پنهان» «تروریست بزرگ» یاسر عرفات و سازمان آزادیبخش فلسطین، راست رادیکال اسراییل توانست راست ملایم رابه نفع سیاستهای خود بسیج کند. عملیات اسلام گرایان «حماس» نیز تأثیری مضاعف داشت و این اتحاد احساسی را تحکیم کرد و راه را برای پیروزی نتانیاهو هموار کرد. اگودات اسراییل، شاس و دیگل هتورا، از احزاب شاخص این جریان هستند.
اگودات اسراییل
اگودات اسراییل جنبش غیر صهیونیست سیاسی، مذهبی و ارتدکس است که در سال 1912 بنیانگذاری شد. این جنبش که به موازات جنبش صهیونیست توسعه یافت در اروپا و در اواخر قرن نوزدهم ایجاد شد و سپس یک مرکز بزرگ و مستقل در فلسطین بنا گذاشت. اگودات اسراییل به عنوان پاسخی برای رشد روزافزون بدیلهای یهودی برای گرایش ارتودکسی، همچون صهیونیسم، روند اصلاحی در اروپای مرکزی و استقلالگرایان «بوند» و «شیمون دوبنو» آغاز شد. جنبش آگودات رسماً در سال 1912 در آلمان بنیان گذاشته شد. «اگودات ارض اسراییل» نیز در سال 1919 طراحی و پایهگذاری شد که افراطیترین عناصر ضد صهیونیستی را به نمایش میگذاشت. از دیدگاه اگودات اسراییل، مهاجرت به فلسطین و ایجاد حکومت در آن نقطه، کفر و خروج از دین به شمار میرفت. در مقابل، این حزب به تورات و شریعت یهودی به عنوان تنها طریق زندگی یهودیان تمسک جسته و نجات «ملت یهود» و بازگشت به سرزمین مقدس را تنها در ظهور «مسیح منتظر» میدانستند، که طبق مشیت الهی ظهور خواهد کرد و صهیونیسم و تلاشهای بشری در این راستا نتیجهای نخواهد داشت.
اما اگودات اسراییل در راستای دریافت امتیازات و برخی مافیتهای در جامعه اسراییل مواضع خود را تعدیل کرد. امروزه اگودات اسراییل موضع دوگانهای نسبت به اسکان در ارض اسراییل ارائه داده است: از یک سو ایجاد یک دولت غیر مذهبی در ارض مقدس، روش صهیونیستی آموزش، ارزشها و نمادهای آن و زبان عبری را رد میکند؛ و از طرف دیگر و به ویژه بعد از «همهسوزی بزرگ»، اندیشه محوری بودن اسراییل در زیست یهود و به عنوان مکانی که میتوان در آن و تحت حاکمیت تورات یهودیان را دوباره متحد کرد، پذیرفته است.
مواضع سیاسی این حزب را میتوان در این امور خلاصه کرد: برنامه سیاسی رسمی و افراطی که هماهنگی کامل با برنامههای «هتحیا» و «مفدال» دارد که از جمله میتوان به مخالفت با عقبنشینی اراضی حتی از یک وجب از خاک اسراییل و توسعه اسکان و شهرکسازی اشاره کرد. تعدیل قوانین و انسجام آن با شریعت یهود با یک تفسیر ارتدوکسی و تلاش برای کسب اعتبار بیشتر برای مراکز آموزشی و اجتماعی دینی از جمله مواضع این حزب است که عمده طرفداران خود را در بین «حریدیم» و اشکنازیهای ساکن قدس دارد.
شاس
(حافظان تورات سفارادیم) قبل از انتخابات سال 1984، توسط یهودیان شرقی در درون اگودات اسراییل و با تشویق خاخام «شاخ»، رهبر معنوی لیتوانی و خاخام «عوفاده یوسف» در مخالفت با سلطه اشکنازیهای بر حزب اگودات تأسیس شد. این حزب افکاری نزدیک به اگودات اسراییل دارد و تاکنون توانسته است از طریق مانور در بین دو بلوک اصلی قدرت اسراییل (لیکود و کارگر)، مزایای بسیاری برای طرفداران خود به دست آورد. پایگاه اجتماعی شاس عمدتاً در میان طوایف یهود شرقی، اعم از مذهبی و غیر مذهبی بوده و از اهداف اصلی آن ایجاد جامعهای بر اساس تعالیم یهود و تورات میباشد.
دیگل هتوراه
یک حزب متعصب دینی است که اکثر اعضای آن طوایف «لیتوانی» و «حریدی» هستند. این حزب در سال 1988 توسط سران لیتوانی با رهنمودهای خاخام شاخ در اگودات اسراییل تأسیس شد، اما از آن کناره گرفت. دیگل هتوراه در انتخابات 1992 با اگودات اسراییل در تشکل «یهودوت هتوراه» متحد شد و پس از انتخابات، دو حزب بار دیگر در هم ادغام شدند. دیگل هتوراه نسبت به اگودات اسراییل دارای اعتدال بیشتری، به ویژه نسبت به مسائل مربوط به مناطق اشغالی و قضیه فلسطین میباشد. این حزب موافق عقبنشینی از مناطق اشغالی است و با تشکیل دولت فلسطینی خالی از سلاح نیز مخالفتی ندارد.
(4ـ4) ـ لیکود
حزب لیکود در سال 1973 با هدف ایجاد یک تشکل پارلمانی با جهتگیری راستگرایانه در قبال حزب کارگر و دستیابی به حکومت، توسط آریل شارون بنیانگذاری شد. لیکود توانست در انتخابات 1977 پیروز شود و قدرت سیاسی را در اسراییل در اختیار بگیرد. این حزب از طریق ائتلاف با احزاب دینی و راستگرا، قدرت را تا سال 1984 در اختیار داشت و پس از آن نیز تا انتخابات سال 1992 که در آن حزب به کارگر به پیروزی رسید در تشکیل «دولت وحدت ملی» با کارگر شریک بود. اما در انتخابات 1996 به رهبری بنیامین نتانیاهو قدرت را در اختیار گرفت و از سال 1999 که انتخابات زودرس موجبات شکست نتانیاهو را در قبال «ایهود باراک» فراهم کرد، قدرت را در اختیار داشت. حزب لیکود در ابتدا با ادغام دو حزب حیروت و لیبرال، دو حزب کوچک و چند مجموعه کارگری که به جنبش سرزمین یکپارچه اسراییل منسوب بودند، پدید آمد و در سال 1996 توانست سه جریان راست ناسیونالیست، راست رادیکال و راست ملایم متشکل از احزابی چون حروت، لیبرال، تسومیت، هتحیا، مولیدت، کاخ، آگودات اسراییل، شاس و دیگل هتوراه را گرد هم آورد و در انتخابات پیروزی بنیامین نتانیاهو را میسر کند.
برنامه انتخاباتی لیکود در سال 1996 با انتخابات سال 1992 تفاوت چندانی نداشت. برنامههای این حزب در این سال عبارت بود از: حقوق ملت یهود در سرزمین اسراییلی ازلی و خدشهناپذیر است، خواستار تحقق امنت و صلح برای یهودیان اسراییل است، اسراییل حق مطالبه تمامی زمینهای کرانه باختری و نوار غزه را دارد، حفظ پیمان کمپ دیوید، عدم تشکیل دولت مستقل فلسطینی، بدین معنی که تشکیلات خودگردان به مفهوم دولت نیست و دارای تمامیت اراضی نبوده و حق تعیین سرنوشت ندارد، از سرگیری مذاکرات در مورد اعطای خودمختاری به اعراب و کرانه باختری و نوار غزه، اسراییل دارای مطامع منطقهای در لبنان نیست، حفظ نوار امنیتی برای امنیت الخلیل، قدس پایتخت اسراییل بوده و قابل تجزیه نیست، سیطره اسراییل طبق مصوبه پارلمان دهم بر جولان، و آغاز شهرکسازی در کلیه سرزمینهای رژیم صهیونیستی.