پژوهشگر: هادی صبا
چکیده: بررسی موشکافانه تاریخ اندیشه سیاسی اسلام نشان می دهد که اولاً شرایط در پدیدار شدن ایده های نو و یا ظهور مشرب های فکری بسیار مؤثر بوده و ثانیاً جریانهای فکری مختلف اسلامی تأثیر و تأثر متقابلی بر یکدیگر داشته اند. اندیشه پردازان خود نیز از این دو اصل تأثیر پذیرفته اند. شرایط محیطی و همچنین تقابل و یا تعامل با اندیشه های دیگر دو عامل بسیار مهم در ظهور تفکرات اسلامی بوده اند.
____________________________
در میان ادیان الهی فقط اسلام است که اولاً دارای اندیشه سیاسی بوده و ثانیاً این اندیشه روند تکاملی خود را در گذر تاریخ طی کرده است. اختلاف مذاهب و ظهور مشربهای فکری متفاوت نه تنها به عنوان یک مانع بر سر این روند عمل نکرده، بلکه زمینه ای برای پویایی این فرایند بوده است. بررسی موشکافانه تاریخ اندیشه سیاسی اسلام نشان می دهد که اولاً شرایط در پدیدار شدن ایده های نو و یا ظهور مشرب های فکری بسیار مؤثر بوده و ثانیاً جریانهای فکری مختلف اسلامی تأثیر و تأثر متقابلی بر یکدیگر داشته اند. اندیشه پردازان خود نیز از این دو اصل تأثیر پذیرفته اند. شرایط محیطی و همچنین تقابل و یا تعامل با اندیشه های دیگر دو عامل بسیار مهم در ظهور تفکرات اسلامی بوده اند. نمی توان جریانهای فکری مختلف اسلامی را در یک مجموعه به شمار نیاورد، زیرا همواره دستاوردها و یا خسارتهای هر یک از آنها دیگران را نیز از خود متأثر می نموده است.
خیزشهای اسلامی و یا بهتر بگوئیم مجموعه آنچه در چارچوب جنبش بیداری اسلامی تعریف می شود، در دو سده اخیر از چنین ارتباط ارگانیکی با یکدیگر برخوردار بوده اند. قدرت گیری جنبش بیداری در یک کشور اسلامی موجب می گردید تا در دیگر کشورها نیز توانائیهای نهفته به حرکت درآیند یا جنبش دیگری به صحنه درآید. جنبش مادر دچار افول می گردید لیکن حرکتی که از آن الهام گرفته است با قدرت در صحنه حاضر می شود و با اندک تغییراتی در مشی و یا توجه به عنصر بومی به حرکت خود ادامه می دهد.
نکته جالب توجه در این روند آن است که علی رغم وجود حساسیتهای مذهبی، قومی و قبیله ای میان مسلمانان، هیچ یک از آنها در دوسده اخیر به عنوان مانع در نقل و انتقال اندیشه عمل نکرده اند و الگو گرفتن از تجربه های موفق به عنوان یک عادت و اصل جاری در میان مسلمانان همواره برقرار بوده است. ناگفته نماند که رقابت نیز اغلب به الگوگیری منجر می شده است. بدین صورت که مثلاً برای گرفتن پرچم اسلام خواهی و یا رهبری مسلمانان از دست رقیب، برخی جریانهای اسلامی دیگر ناچار همان شعارها را پیشه ساخته و گاه از آن فراتر می رفتند تا بتوانند مقبولیت خود در میان ملتها را تضمین کنند.
جنبش اسلامی در آستانه پیروزی انقلاب
از زمان صفویه تاکنون، ایران همواره به عنوان کشور مادر برای جهان تشیع عمل می کرده است. لذا بررسی جریانهای مختلف شیعی به ناچار ما را به بررسی شرایط در داخل کشور می کشاند که از نظر خوانندگان گرامی چندان پنهان نیست.
اما در مورد اهل تسنن می توان گفت که قرن بیستم با دو جریان اصلی همراه است که اغلب در تضاد با یکدیگر ظاهر شد و هرگاه به عنوان دو جریان با برخورداری از پیشینه ای که ادعای انقلابی گری دارد همسو و یا تکامل گر عمل می نموده اند. اخوان المسلمین و سلفی ها که در وهابی های عربستان سعودی تجلی می یافتند. دیگر جریانها و مشربهای فکری اسلامی سنی حتی اگر مستقل بوده باشند، الهام گرفته از این دو بوده و یا در فلک آنها در چرخش بوده اند.
وهابیت از آن روی در جهان اسلام قدرت گرفت که توانست به عنوان یکی از دو پایه حاکمیت در عربستان سعودی شناخته شود. تسلط بر مکه مکرمه و مدینه منوره به خودی خود کافی است تا یک جریان بتواند مشروعیت لازم برای تحرک در جهان اسلام را به دست آورد تا چه رسد به آنکه قدرت اقتصادی عظیم عربستان نیز امکان تحرک بیشتری را برای آن فراهم آورد. جریان وهابیت در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی گرچه در برابر ظلم صهیونیستها موضع گیری می کرد ولی به دلیل رابطه استراتژیک عربستان و آمریکا در یک هم پیمانی مستحکم با آمریکا قرار گرفته بود. و سلفی گری مارکسیسم را دشمن اصلی به شمار می آورد و برای کمک به مسلمانانی که تحت ظلم متحدین آمریکا قرار داشتند، صرفاً به دعا اکتفا می کرد بی آنکه هیچ حرکت عملی را در دستور کار خود قرار دهد.
جریان دیگر یعنی اخوان المسلمین در حقیقت فراگیرترین جنبش روشنفکری اسلامی به شمار می آید که امتداد روند بیداری اسلامی است. اخوان المسلمین که در نیمه اول قرن بیستم ظهوری پراقتدار داشت، به دلیل سرکوب از سوی جریانهای پان عربیست تا حد زیادی صحنه را ترک کرده بود. اخوان نیز همچون سلفی ها، مارکسیسم را خطر اصلی برای جهان اسلام به شمار می آورد و همه فعالیتهای خود را بر این اساس برنامه ریزی می کرد. جهاد مسلحانه بر علیه دشمنان که روزگاری در ابتدای اشغال فلسطین در دستور کار اخوان بود، به کناری نهاده شده بود و سیاست کادرسازی در جهت آماده کردن جهان اسلام برای یک قیام عمومی به استراتژی این جریان گردیده بود. متأسفانه باید گفت که این سیاست در بسیاری از موارد به یک توجیه بزرگ برای فرار از مسئولیت تبدیل شده بود.
هر دو جریان گرچه خاستگاه متفاوتی داشتند، لیکن در یک نقطه با هم تلاقی می کردند و آن پرهیز از جهاد مسلحانه برای مقابله با خطرهای پیش روی امت اسلامی بود. دیگر آنکه به صحنه آوری ملتها به طور کلی به فراموشی سپرده شده بود. مسئله فلسطین به عنوان محوری ترین مسئله مسلمانان که ماهیتی اسلامی داشت عملاً در دست جریانهای ملّی گرای عرب و چپ مارکسیستی قرار گرفته بود و اسلام گرایان به کار دیگری مشغول بودند. بدین ترتیب عملاً صحنه در اختیار جریانهای چپ مارکسیستی و پان عربیست قرار داشت. اخوان به تربیت کادری می پرداخت که معلوم نبود چه هنگام فضا برای ورود آنان به صحنه فراهم خواهد شد و همانطور که اشاره شد سلفی ها نیز ضمن دعا برای فلسطینیان به ویژه در نماز جمعه همکاری با امریکا را به عنوان یک دستور کار عملی و سودبخش در این برهه از زمان در پیش گرفته بودند.
در چنین شرایطی انقلاب اسلامی ایران به عنوان اولین تجربه انقلابی و اسلامی به ثمر رسید تا جریانهای غیراسلامی را از صحنه به در کند. لذا ملاحظه می فرمائید که افول اندیشه مارکسیستی که مآلاً با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و به حذف آن از صحنه مناسبات بین المللی انجامید، دقیقاً از همین تاریخ – 1979 میلادی – آغاز می شود و جریان اسلامی با رشد فزاینده خود در عرصه ظاهر می شود و رفته رفته به جای جریانهای مارکسیستی و ملّی گرا، صحنه را در دست می گیرد. اما جریانهای اسلامی پیش از آن که بتوانند به صحنه درآیند با یک چالش جدی مواجه گردیدند. آنها می باید به افکار عمومی مسلمانان پاسخ می گفتند، و از موجودیت فکری خویش به دفاع می پرداختند. بدین ترتیب تطور در اندیشه سیاسی اسلام سنی در اواخر قرن بیستم میلادی آغاز گردید.
اما این دو هر یک به فراخور حال، صحنه ای را برای ترسیم این تطور برگزیدند یکی افغانستان را به پایگاه اصلی فعالیت خویش تبدیل کرد که به اشغال شوروی درآمده بود، و دیگری فلسطین را به عنوان میدانی برای ترسیم نقش خویش در فرایند قدرت گیری جریان اسلامی برگزید.
اخوان المسلمین گرچه حضوری فعال و پرثمر در جهاد افغانستان علیه اشغالگران شوروی داشت، لیکن به دلیل تعلقات تاریخی و گرایشات اکثریت اعضای مکتب ارشاد که عمدتاً از کشورهای همسایه فلسطین به ویژه مصر انتخاب می شوند، فلسطین را به عنوان نقطه تمرکز خود برگزید. حاصل یک بازنگری اساسی در رفتار سیاسی پیشین اخوان و هماهنگ شدن با شرایط جدید تولد حماس در فلسطین بود که اینک به عنوان مهم ترین تشکیلات فلسطین عمل می کند. ظهور حماس که در واقع بازسازی شده همان تشکیلات تاریخی اخوان المسلمین در غزه و کرانه باختری است، بیانگر تحول ریشه ای صورت گرفته در اندیشه سیاسی اخوان المسلمین و حضور نیرومند آن در صحنه تقابل با دشمنان امت اسلام است. تمام شاخه های اخوان المسلمین در کشورهای مختلف عربی و اسلامی تا پیش از ظهور حماس ارتباط خوبی با آمریکا و دیگر کشورهای غربی داشتند، به حدی که بعضاً – البته ظالمانه- از سوی نیروهای چپ و ملی عرب به همکاری با آنها متهم می شدند، در حالی که حقیقت چیزی جز این بود. بستر فکری اخوان که پیش از این به آن اشاره شد، جهاد مسلحانه علیه اسرائیل و تقابل با غرب را در اولویت قرار نمی داد، و به جای آن کادرسازی و مقابله فرهنگی را در رأس برنامه های خود داشت. پس از ظهور حماس و حمایت همه جانبه شاخه های مختلف اخوان المسلمین از آن، روابط این جریان با غرب به تیرگی گرائید و بسیاری از شخصیتهای مهم اخوانی از سوی آمریکا به حمایت از تروریسم متهم شدند.
اما دیگر جریان پرقدرت در میان اهل تسنن یعنی سلفی گری که به دلیل گرایش عموم مسلمانان به مسئله فلسطین، دلبستگی بدان داشت، لیکن فعالیتهای خود را صرفاً در صحنه افغانستان متمرکز کرد. جریانهای مختلف سلفی نیروهای خود را از کشورهای اسلامی و عربی به افغانستان گسیل داشته و نقش بسیار مهمی در پیروزی بر شوروی سابق ایفا کردند.
پس از پایان اشغال افغانستان نیروهایی که پیش از آن در افغانستان می جنگیدند به چند دسته تقسیم شدند. گروهی در افغانستان باقی ماندند و در جنگهای داخلی میان مجاهدان افغانی وارد شدند؛ گروهی دیگر راهی بوسنی و چچن شدند، اما بخش اعظم این نیروها به کشورهای خود باز گشتند تا به عنوان نیروهای باتجربه، اپوزیسیون را تقویت کنند. جریان فکری سلفی که با محقق ساختن پیروزی در افغانستان به عنوان یک مدعی در میان جریانهای اصلی اسلامی ظاهر شده بود در پی دشمنی بزرگ می گشت تا بتواند در پرتو نبرد با آن اولاً انقلابی و مبارز بودن خود را در برابر دو رقیب اصلی یعنی شیعه و اخوان المسلمین به اثبات رساند و ثانیاً تمام نیروهای طرفدار خود را به کار گرفته و از ریزش آنهاجلوگیری کند. به این ترتیب مقدمات رویارویی سلفی ها و آمریکا فراهم گردید.
انقلاب اسلامی ایران در سال 1979 میلادی به پیروزی رسید و گفتمان ضدآمریکایی را به صحنه آورد؛ اما در آن هنگام و در ابتدا، گویی گفتمان امام خمینی در جهان اسلام غریب بود و جز اندکی با آن همراه نبودند. برای ترجمه یک اندیشه سیاسی و تأثیرگذاری بر دیگر جریانهای فکری در منطقه و جهان حتماً دو دهه فرصت زمانی طولانی به شمار نمی آید. اینک به روشنی می توان دید که گفتمان انقلاب اسلامی، تمام جهان اسلام را فرا گرفته و اصلی ترین جریانهای اسلامی برای تسلط بر صحنه و کسب مشروعیت ناگزیر از آنند که در میزان تأسی به شعارها و اهداف انقلاب اسلامی از یکدیگر سبقت گیرند. ناگفته نماند که انقلاب اسلامی ایران خود نیز از دیگر جنبشهای اسلامی در منطقه تأثیر پذیرفته است که پرداختن به آن فرصتی دیگر می طلبد. مسلمانان در حالی پانزدهمین قرن از حیات پرتکاپوی خویش را آغاز کردند که انقلاب اسلامی ایران به تمام حوزه های حیات اجتماعی و سیاسی و فرهنگی آنان پرتو افکند. تکیه بر مردم، و گفتمان استکبارستیزی، استقلال خواهی و مقاومت در برابر دشمن اصلی ترین عنوانهای این خیزش جدید است.