بسم الله الرحمن الرحیم
پژوهشگر: سید محمد مهدی غمامی
چکیده: واشنگتن پست در مورد سید حسن نصرالله و 30 ژولای چنین مینویسد: «سید حسن نصرالله فرماندهد 46 ساله چریکهای لبنانی است که سنگر امن خود را با عزم پولادین یک ژنرال ترکیب میکند تا قواعد اختلاف سرزمین عرب ـ اسراییل را بازنویسی کند. او قدرتمندترین مرد خاورمیانه است. او تنها مرد جهان عرب است که واقعا به آنچه میگوید عمل میکند».
تعاملها و تقابلها در 33 روز جنگ
قبل از جنگ، دولتهای انگلیسی و دستهای آمریکایی
تا قبل از صبح چهارشنبه 12 ژولای 2006، اتفاقاتی رخ داد که به وضوح خبر از پیامدی بزرگ برای یک گروه ضد استعماری در منطقه میداد. مقاومت آمریکایی و دولتهای عربی از جمله صمر، اردن و عربستان سعودی از تشکیل محور «حماس ـ حزب الله ـ سوریه ـ ایران» نگران بودند و ولت بوش بعد از « طرح خاورمیانه بزرگ» در صدد ایجاد یک خاورمیانه جدیدی بود. دولتهای عربی منطهق هم که همگی به نوعی دچار استبداد سیاسی بودند از قدرتگیری جنبشهای آزادی بخش و قاومت به شدت در هراس بودند در نتیجه همگی صحبت از خطر آفرینی هلال شیعی میکردند. سید حسن نصرالله در مورد نگرانی این دولتها یعرب از پدیده هلال شیعی که ساخته و پرداخته ملک عبدالله ثانی پادشاه اردن است، در مصاحبه با روزنامه السفیر میگوید: «باید بگوییم خطری بزرگ وجوددارد. آن زمانی که به جنبشهای سالامی گفته شودک ه خطر از ناحیه اتحاد جماهیر شوروی است نه اسراییل بدین سبب این جنبشها حتی یک گلوله هم به سوی اسراییل شلیک نکردند اما فعالانه در جنگ با شوروی شرکت جستند، زیرا برای آنه خطر کمونیسم و الحاد به تصویر کشیده شده بود، امروز برخی از خطر «فارسی و طرح صفوی» سخن میگویند؟ این طرح کجاست؟ خطر فارسی، طرح صفوی و هلال شیعی ایجاد شده تا از دایره فارس و ایران خارج و به شیعیان عراق و لبنان، کویت، عربستان و بحرین امتداد یابد؟ چرا ایران به عنوان کشوری دارای آرزوهای فارسی و عجمی به تصویر کشیده شده و در اخلاصش نسبت به امت اسلامی شک و تردید ایجاد میشود؟
مهمترین کتب اهل سنت پس از قرآن کریم صحاح سته است و مهمترین صحاح ، صحیح بخاری است که از سرزمین فارس است. از چهار کتاب معروف شسیعه هم سه کتاب از آن علمای فارس، آن وقت چطور به اهل سنت گفته می شود دشمنان شیعه است نه اسراییل؟! «اگر این امر رواج یابد که شیعیان فکر کند دشمنشان اهل سنت است و نه اسراییل؛ و اهل سنت هم فکر کننددشمنشان شیعیان هستند یک تراژدی و فاجعه بزرگ رخ خواهد داد». در واقع ملک عبدالله ثانی اولین بار بود که در مصاحبه با روزنامه الرای چاپ عمان میگوید: «به هر حال ما نگرانیم، یک ستاره دنبالهدار از کشورهایی که منطقه را ناامن خواهند کرد و به منافع ملی و عربی صدمه خواهند رساند. این یک هلال شیعی است که حول رویاهای عجمی شکل گرفته است».
این تفکر زمانی چنین نمایان گشت که سه کشور عربستان، اردن و مصر با محوریت امیر عبدالله پادشاه سعودی ، طرحی را تهیه کرده بودند تا انتهای جولای به دبیرکل سازمان ملل بدهند. روزنامه عکاظ در این مورد مینویسد: «این طرح قرار بود اگر اسراییل تا مرزهای 1967 عقب نشینی کند ، کشورهای عربی اقدامات مناسب را در جهت بهبود روابط خود با اسراییل انجام دهند». مخصوصا اینکه الریاض در اواسط ماه جولای پرده از قرارداد محرمانهای برداشت که مبتنی بر قرارداد نظامی 9/2 میلیارد دلاری پنتاگون با دولت سعودی بود. طبق آن، تحویل 58 دستگاه تانک «ابرامبز» و 315 دستگاه تانک قدیمی به تجهیزات جدید بر عهده شرکتهای جنرال داینامکس و استرلینگهایتس آمریکا قرار گرفت. همچنین دولت بریتانیا هم طبق قرارداد 20 میلیارد دلاری، قرار شده تا 72 فروند هواپیمای جنگنده «تایفون» به عربستان تحویل دهد . بی بی سی این قرارداد را پاداشت دولت ولز برای تسریع روند صلح در خاورمیانه اعلام کرد.
طرح امیر عبدالله قرار بود تا بعد از روی کار آمدن دولت جدید فلسطین و به رسمیت شناختن اسراییل توسط او عملی شود ولی به یکباره دولتی ضد صهیونیستی روی کار آمد که به هیچ وجه حاضر نشد تا آن رژیم اشغالگر را به رسمیت بشناسد. مقاومت حماس، طرحهای مثلث صلح (عرسبتان ، مصر و اردن) را به هم ریخت و دلگیری آنها را از حماس موجب شد. به این دلیل نسبت به حمله اسراییل به غزه کاملا بیتفاوت شدند تا با تکیه بر قدرت ارتش صهیونیستی و بازداشت کردن تمامی اعضای دولت، هنیه «نخست وزیر» مجبور به کنارهگیری شود. در همین راستا« حسنی مبارک» و «ملک عبدالله» با کندولیزارایس ملاقات داشتند، ایمن الظواهری ـ مرد شماره 2 القاعده ـ در همین رابطه اعلام کرد: «آمریکا قبل از حمله اسراییل به نوار غزه در مذاکراتی سری با مبارک و عبدالله، اقدام تل آویو برای نابود کردن «حماس» و به دنبال آن حمله به «حزب الله» را به اطلاع آن دو رسانده است». وی همچنین در مورد سایر موضوعات این جلسات به «طرح خاورمیانه جدید آمریکا» ، «دموکراتیزه کردن خاورمیانه» و «اصلاحات ساختاری درکلیه کشورهای خاورمیانه» اشاره کرد. همچنین مقامات جنبش خودگردان هم با یک فاصله زمانی کوتاه از اجمال این برنامهها مطلع شدند. پروژه نابودسازی حماس و سپس حزبالله، سه روز قبل از تجاوز اسراییل به غزه ، به اطلاع ابومازن رسدیه بود. روزنامه الخیمه از دیدار سری رییس سازمان امنیت مصر و سفیر اردن در فلسطین و دفتر ابومازن در رام الله ، در 24 می خبر میدهد، و اخبار تکیملی که از دفتر از مازن درز کرده بود بیان میکند که مصر و اردن با تحریک عباس، به وی قول دادند تا تمام سعی خود را در جهت تقلیل ارتباط حماس و حزب آلله با ایران انجام بدهند.
در جریان حمله به غزه و سپس حزب الله تل آویو از ریاض خواسته بود تا حداکثر دو هفته صبر کند و به اصطلاح فارسی «شتر دیدی ندیدی » درمیان اعراب هم نسبت به مسئله فلسطین ضربالمثلی است که بسیار شایع میباشد: «لا الجملی و لا ناقتی» یعنی این مسئله مربوط به من نیست، نای قدس مینویسد: «قارر بود تا دو هفته عربستان دندان روی جگر بگذارد تا اسراییل دعوا را به نفع او هم تمام کند». سود سعودیها هم حذف حماس و حزبالله بود ، همان طرح خاورمیانه جدید البته این چننی رفتارهایی از عربستان، آنقدرها بعید نبود مخصوصا زمانی که 40 نفر از حجاج بیتالحرام که برای اعلام برائت از زورگویان و شیطانهای منطقهای و جهانی فراید « مرگ بر اسراییل و مرگ بر آمریکا» سر میدادند بوسیله قبیله سعود کشته شدند، امام خمینی (ره) در وصف خوی آن رژیم میفرمایند: «اگر میخواستم به دنیا ثابت کنم که حکومت آل سعود، این وهابیهای پست از خدا بیخبر، بسان خنجرند که از پشت در قلب مسلمانان فرو رفتهاند. به این اندازه که این کارگزاران ناشی و بیاراده حاکمیت سعودی به این قساوت و بیرحیمی عمل کردهاند نمیشد».
سید حسن نصرالله هم در رابطه با این موضع کشورهای عربی بیان میکند: «متأسفم یک سری از کشورهای عربی، با سیاستهای آمریکا در منطقه هماهنگ هستند اینها هم با حماس و دولت هنیه موضع منفی داشتند و هم با حزبالله ، سیاست امریکا، سیاست دفاع از حماس نبود، انها نیز همین خط را دنبال میکنند».
دوستهای آمریکایی، همشهری نمیشناسند.
آمریکا بعد از آنکه طرح خاورمیانه بزرگش در عراق شکست خود، طرح دیگری را باید اجرا میکرد که البته این بار با کمک کشورهای عربی اجرا میشد. این طرح، « طرح خاورمیانه جدید» بود که میبایست با حضور فعالانه مصر، عربستان و اردن صورت میگرفت و رایس هم قول داده بود از این طرح، مصر و عربستان مستثنی خواهند بود و حتی منافع آنها هم تأمین خواهد شد. پس باید از روز 12 ژولای، کشورهای عربی و اتحادیه عرب چشمها را میبستند و حتی کمکهای پنهانی خود را در جهت این طرح مشترک به کار ببندند.
جنگ صبح چهارشنبه شروع شد ولی تا شب هیچ خبری از واکنش مقامات عربی نرسید، فردا هم مثل دیروز، پس فردا همین طور و ... چنین پروسهای همگان را به تعجب وا داشت، دولتهای عربی هیچ واکنشی نشان نمیدهند؟!
این رفتار شگفتیساز دولتها برای نشریات و مجلات صهیونیستی همچون تایم، نیوزویک ، لکس پرس، فیگارو و ... کاملا قابل توجیه بود: «جنگ تقصیر حزبالله بود» ، « حزبالله یک گروه تروریستی در منطقه است» ، «حزب الله منطقه را ناامن کرده است» ، «حزب الله محل استقرار موشکهای ایران است» ، « حزب الله نزدیکترین نطقه بحران هلال شیعی به غرب است» .و ... ولی آنه که کمی وجدان داشتند و از شعارهای عربی هم مطلع بودند شوکه شده بودند، برای مثال سردبیر هفتهنامه لویوان در 27 ژوئیه در سر مقاله خود مینویسد: «.. لبنان سرزمین دوستی ادیان و زیباییها، سوییس کوچولوی ارعاب قربانی تنفر و نژادپرستی دینی قرار گرفته است و شگفتا چار پرنسهای عرب به دفاع از آن برنمیخیزند، البته آنها پرنسهای شب و پول هستند... » شاید لوپوان از پشت صحنه خبر ندارد و شاید هم نمی×واهد این فراموشی را سازمان یافته بداند. ولی جواب را سید حسن قبل از جنگ در کنفرانس «فرهنگ مقاومت، چالشهای واقعی و افقهای آینده »میدهد: « وقتی میخواهیم استراتژی دفاعی را وضع کنیم باید نظر بگیریم که لبنان تنها است. البته در جهان عربی اسلامی هستند که لبنان را دوست داشته و میخواهند همه در آن نماز بگذارند اما وقتی پای رویارویی و درگیری میرسد باید لبنان را تنها حساب کنیم». و هم در جریان جنگ خطاب به همان سه کشور عربی اعلام میکند: «از کشورهای عربی کمک نمیخواهیم، کارشکنی نکنند» آری لبنان میبایست تنها میماند ولی بهانه اعراب چه بود/ چرا باید حزبالله لبنان را تنها میگذاشتند؟ چرا حزبالله هم باید از گروه آمریکایی 14 مارس دشمنی میدید و هم کینه دولتهای عربی را به دوش میکشید؟ اصلا چرا باید به حزبالله حمله میشد؟
در 12 ژوئیه 2006 حزبالله برای آزادی اسرای لبنانی و اسرای عرب ( صرف نظر از بیلیاقتی دولتهایشان) در عملیاتی چریکی به پشت خطوط آبی سازمان ملل متحد رفتند و بعد از یک درگیری چند دقیقهای دو سرباز آن رژیم را اسیر کرده و داخل لبنان آوردند. این عملیات برای مبادله اسرایی بود که اسرائیل به هیچ وجه حاضر به برگرداندن آنها نمیشد و البته از نظر حقوق بینالملل چون دولت صهیونیستی همچنان مزارع شبعا را در اشغال داشت، بواسطه دفاع مشروعف دلیلی بر محکومیت حقوقی عملیات حزب الله وجود نداشت.
در واکنش به عملیات حزبالله آمریکا، دولت ایهود اولمرت را مأمور اجرای طرح خاورمیانه جدید کرد تا وی به جای آنکه در مسیر مبادله اسرا وارد شود، عاجلا به حزبالله حمله کند و بهانه «خلع سلاح لبنان را عملی سازد» البته شابات شاوید یک یا زمشاوران ارشد موساد بیان میکند: «ما کاری را انجام میدهیم که بهترین کار برای ما باشد. حزبالله تا دندان مسلح است و با پیشرفتهترین فناوریهای نبرد چریکی آموزش دیده است. دیر یا زود باید به این مسئله رسیدگی میکردیم» پس حزبالله برای اسراییل دیر یا زود مسئلهای بود که باید حل میشد و تنها باید یک بهانه پیدا میکردند و البته آمریکا هم میبایست طرح خودش را اجرا میکرد. او هم یک بهانه میخواست «بهانه جور شده بود» اگر چه دلیل سالهای قبل حاصل بود.
ولی بهانه اعراب چه بود؟ اولین اعلام بهانه، توسط مقامات عربستانی بود. جمال خاشقجی ، مستشار سفیر عربسان سعودی در آمریکا در مصاحبه با الخیمه میگوید: «حزبالله طرف غیر مسئول است و صحبت با وی امکان ندارد. دولت لبنان اشتباه کرده است که به وی اجازه فعالیت و دارا شدن نقش برجسته داده است... در هر صورت این جنگ ما با اسراییل نیست. حزبالله خود مقصر است». به فاصله یک روز دوباره یک مقام دیگر سعودی، علت جنگ را «مغایرت غیر محسوبه» حزب الهل اعلام میکند، یعنی ماجراجوییهای حساب نشده. روزنامه الرای هم با تیتر اول صحبتهای ملک عبدالله ثانی را منتشر میکند که «لایخدم القضایا العربیه» ، یعن یدر یک کلام کار حزبالله به ما ربطی ندراد، همچنین وی اامه میدهد« »انی عناصر خودسر باید مسئولیت رفتارهای غیر مسئولانه خود را بر عهده بگیرند همان طور که دولت عربستان هم بر این مهم تأکید دارد». هم چننی حسنی مبارک در مصاحبه خبریاش ، در هواپیمایی که از عربستان به مصر باز میگشت بیان میکند: «کسانی از مصر میخواهند برای دفاع از لبنان یا حزب الله با اسراییل وادر جنگ شود، متوجه نیستند که فصل این ماجراجویها به سر آمده است. کسانی که اکنون خواهان ورود مصر به جنگ هستند باعث میشوند ما در یک چشم به هم زدن بسیاری از آنچه را که داشتیم از دست بدهیم و من حاضر نیستم بودجه مردم را برای جنگی که به ما مربوط نیست از دست بدهم».
سعود فیصل ـ وزیر خارجه عربستان ـ هم که وارد ماجرا مشود، بیان میکند: « این اوضاع تمام نطقه را به چندین سال قبل باز خواهند گرداند. این اظهارات (منظور واکنشهای مقامات مصری، اردنی و سعودی در مورد ماجراجویانه خطا کردند عملیات حزبالله) به معنی همدردی با اسراییل نیست بلکه به این معنی است که کشورهای اصلی منطقه نگران افزایش نفوذ ایران در منطقه هستند». آنچه سعود فیصل از نفوذ ایران در منطقه میگوید در واقع نفوذ مقاومت و روحیه جهاد و ظلمستیزی است که در منطقه و حتی کشورهای عربی در حال رشد و به ثمر رسیدن است، و گرنه هیچ دلیلی وجود ندارد که دشمنان اصلی جهان اسلام و دنیای عرب از طرف آمریکا، انگلیس و اسراییل به سمت ایران شیفت داده شود. پس نگرانی از چیز دیگری است، مشروعیتی که هیچ یک از سه کشور عربی از آن برخوردار نیستند و مردمی که بیدار شدهاند از همین رو، مقامات سعودی مشروعیت را از حزبالله میگیرند و در هفته اول جنگ بیان میکنند: «باید بین مقامات مشروع و ماجراجوییهای محاسبه نشده، آن هم بدون مشورت و هماهنگی با کشورهای عربی تمایز قائل شد». همچننی این نکته آخر برای سعودیها بسیار مهم شده بود: «دیگر با آنها مشورت نمیشد». سعود فیصل در همین رابطه اظهار میدارد: «ریاض تنها خواهان هماهنگی میان گورههای ماقومت و دولتهاست ... مواضع ریاض ثابت است و بر لزوم بازگشت فوری به میز مذاکره، بر اساس توافقنامه عربی صلح ارائه شده از سوی ملک عبدالله در نشست سران اتحادیه عرب در بیروت تأکید دارد». البته سه کشور عربی برای دور نگه داشتن افکار عمومی عرب از علت عدم یاری رسانده به حزبالله از ترفند دینی استفاده کردند و مسئله را در قالب شیعه و سنی قرار دادند. در واقع مسئله شیعه و سنی هم مطرح نبود چون آنها از حماس هم دفاع نکردند ولی آنچه فعلا و ظاهرا جوابگو بود همین راهکار بود.
عبدالله جبرین، مفتی سعودی با اعلام اینکه حزبالله رافضی است و یاری دادن آنها و حتی دعا کردن برای پیروزی آنها جایز نیست، بیان کرد: «نصیحت ما به اهل سنت این است که از آنان بیزاری بجویند، کسانی را که به این حزب میپیوندند رها کنند . رافضیان همواره دشمن درجه یک اهل سنت بودهاند....» ناصر العمر هم که یک عالم وهابی محسوب میشود حزبالله را ابزار دست سپاه پاسداران دانسته و میگوید «حزبالله به نام مسلمانان اهل سنت در فلسطین یا اماکن دیگر نمیجنگد، سودای جهان گشایی دارد. » شیخ صفرالحوالی هم حزبالله را حزب الشیطان معرفی میکند و دعا برای آن را باطل و حرام اعلام میکند، وی همچنین در یک مغالطه بزرگ بیان میدارد «حزب خدا هیچ خونی را نمیریزد و تنها حزبالشیطان است که افراشتن پرچمش را به خون مسلمانان ترجیح میدهد!» چننی تبلیغات مذهبی در جریان جنگ آن هم به فاصله یک ماه از کنفرانس تقریب مذاهب اسلامی در تهران و تأکید تمامی علمای اسلامی بر دوری جستن از اختلافات مخرب و زیانبار، تنها یک قصد را دنبال میکرد.
نیمه دوم جنگ ، دولتهای انگلیسی و سرزمینهای عربی
جهان اسلام ، علیالخصوص ساکنان مناطق عربی حداقل بعد از حمله آمریکا به عراق، کاملا با طرحهای شیطانی آمریکا که قرار بود در منطقه تحقق یابد، آشنا شده بودند ولی این بار آنها هم در کشاکش رفتارهای دول عربی مسحور ماندند.
ولی به یکباره شعله خشمگین بیداری اسلامی افروخته شد و فریاد «حزبالله هم الغالبون» از همه سرزمینهای عربی، گوش سرسپردگان شیفته قدرت را کر کرد. حمایتها از مستبدترین کشور عربی، کشور وهابیهای سعودی، آغاز شد.تظاهرات چند هزار نفری در شهرهای القطیف و الصفره که مناطق استراتژیک نفتی محسوب میشوند شروع شد. رییس سابق دانشگاه الازهر مصر و عضو مجلس شورای مصر، احمد عمر هاشم، با حضور در دانشگاه الازهر ، اعلام کرد که «حق ندارید در مورد کسی که «لااله الا الله، محمد رسولالله» میگوید، صفت رافضی بیاوریم. مخصوصا اگر او جهاد کند و با دشمن صهیونیستی بجنگد، اگر هم نمیتوانیم کاری بکنیم، دفاع لفظی حداقل کاری است که میشود انجام داد».
شیخ صمد بن جاسم بن جبران ثانی ـ امیر قطر ـ نیز با آنکه از متحدان اصلی آمریکا و دوستان رژیم صهونیستی محسوب میشد اظهار داشت: «من تعجب میکنم که برخی کشورهای عربی، از هدف اسراییل در پایان دادن به حضورحببالله ، در منطقه حمایت میکنند. البته این بدان معنا نیست که ما بر آن چه از سوی حزبالله و حماس صورت میگیرد موافقیم، اما بسیاری عجیب است که اجازه دهیم اسراییل این هدف خود را تکمیل کند.»
حمایتهای مردمی و بعضا مقامات سیاسی عربی آنقدر بالا گرفت که موج علمای اهل سنت را هم در همراهی خود به یقین رساند در نتیجه علمای آزادی اندیش اهل سنت به حمایت از مقاومت لبنان و حتی رفتارهایی که مغامره غیر محسوبه نامیده میشد پرداختند. عائضالقرنی از علمای اهل تسنن عربستان با بیان اینکه جهاد علیه طاغوت یهود وظیفه همه مسلمانان است بیان نمود:
«شرمآور است که کوشش حزبالله برای آزاد کردن 10 هزار اسیریک ماجراجویی حساب شده ارزیابی شود» سلمان العوده که از شیوخ مشهور سنی است ضمن حمایت از عملیات لبنان، بهش دت از مواضع دولت سعودی انتقاد کرد و بیان نمود که «در بحران موجود باید اختلافهای داخلی خود را مؤخر به زمان دیگری بکنیم و گرنه ماهم در جنایت صهیونیستها دخیل خواهیم بود».
مقاومت حزبالله دیگر ستودنی شده بود و نه تنها دلهای مردم است امت اسلامی را به افتخار و غرور قدرت ایمان و جهد زینت داده بود بلکه روزنامهها و مجلات خارجی هم با تمام موضعگیریهای منفی به ستایش از حزبالله فرا خواند و میلیونها انسان آزاده و مستضعف را به هیبت مبارزه با ظلم و بیعدالتی مظمئن ساخت و به خیابانها کشاند.
واشنگتن پست در مورد سید حسن نصرالله و 30 ژولای چنین مینویسد: «سید حسن نصرالله فرماندهد 46 ساله چریکهای لبنانی است که سنگر امن خود را با عزم پولادین یک ژنرال ترکیب میکند تا قواعد اختلاف سرزمین عرب ـ اسراییل را بازنویسی کند. او قدرتمندترین مرد خاورمیانه است. او تنها مرد جهان عرب است که واقعا به آنچه میگوید عمل میکند». نیویورک تایمز هم مینویسد «مقاومت حزبالله لبنان به رهبری سید حسن نصرالله شاید برای دنیای عرب، خاطره جمال عبدالناصر را زنده کند ولی ناصر هیچ گاه حیفا و شمال اسراییل را ناامن نکرده بود، یک میلیون و پانصد آوره صهیونیست بر روی دست اسراییل نگذاشته بود و استخوانهای اسکنان تلآویو را از ترس موشکهایش نترکانده بود ومهمتر اینکه یک اجماع جهانی برای خودش دست و پا نکرده بود... فعلا که حزبالله پیروز شده است و تمامی دولتهای عربی در حاشیه او، میتوانند او را تمجید کنند و نه کار دیگر» نیمه دوم جنگ دو هفتهای بود که عربستان دندان روی جگر گذاشته بود و البته هر روز که میگذشت ، یک روز بر آن افزوده میشد ولی هیچ خبری از نابودی حزبالله و منافع وعده داده شده نبود و هر چه که میگفتند تحقییر و تقبیح مواضع دولت سعودی بود. در نتیجه فعلا سیاست هم رنگ جماعت شدن تنها راه حل به نظر میرسید.
روزنامه الاخبار در اول آگوست مینویسد.« در مصر و عربستان سعی کردهاند با شخصیتهای نزدیک با حزبالله تمس بگیرند و حمایت خود را از آنها اعلام دارند» سعود فیصل در همان هفته بیان میکند: «ماجراجویانه بودن اقدامات حزبالله نظر شخصی برخی از سیاستمداران ریاض است وگرنه دولت عربستان خود را درگیر مسائلی از این دست نمیکند». وی همچنین به واشنگتن سفر میکند تا به مقامات آمریکایی برای ایجاد آتشبس صحبت کند ملک عبدالله صانی هم بنا بر خبر الرأی با جورج بوش تماس میگیرد و از وی میخواهد تا به جنگ پایان بدهد. وی همچنین چندین اکیپ بیمارسان صحرایی و بستههای دارویی را به لبنان ارسال میکند.البته وی باز هم نگرانی خود را از مسئلهای دیگر ابراز میدارد، ملک عبدالله نگران شده بود که طرح حذف حزبالله به قهرمان شدن آن حزب انجامیده است.
در این میان قاهره تنها به بیان اینکه باید دو طرف اسراییلی و لبنانی را از هم جدا کرد و سازمان ملل باید فورا دخالت کند پرداخت و بر موضع خود همچنان پافشاری کرد. ابوالغیظ وزیر خارجه مصر در دوم آگوست در دیدار با مقامات لبنانی از آنها خواست تا کنترل مرزهای خود را به گروههای تندرو واگذار نکنند.
با این دولتها، زا هم تراژدیها تکرار میشوند
جنایات قانا، در جریان جنگ تجاوزکارانه اسراییل فصط در روز شمار سال 2006 نوشته نخواهد شد بلکه 10 سال پیش، یعنی 1996 باز هم نوشته بودند. که دهها کودک کشته شدند، دهها نفر دیگر معلول شدند، صدها خانواده داغدار شدند و هزاران انسان آواره گشتند. شاید آنها که نگران خون مردم لبنان هستند، از خود درباره نگرانیشان درباره زندانیان لبنانی دربند رژیم صهیونیستی نپرسیدهاند؟! و شاید هم در مورد مسئولیتشان در قبال اسرای خودشان سوال نکردهاند؟! شاید سؤال نمیکنند چگونه دولتی اصلا در جنگ وارد نمیشود و حفاظت از سرزمینی به گروهی میسپارد؟! شاید به اندیشهشان خطور نکرده است که اگر از عدم مشروعیت وجودی خود و عذاب هستند چرا مشروعیت دیگران را باید زیر سئوال برد؟ و اگر یکی پادشاه مادمالعمر است و دیگری رییس جمهور مادامالعمر ، چرا هزینهاش را باید کسی که نه امیر است، نه ملک است و نه رییس جمهور باید بپردازد؟ و به راستی چه کسی به دنیایی که اعراب برای خود ساختهاند وفادارتر است؟ و به راستی چه کسی به شعار بیگانه ستیزی خودش عمل میکند، و اخلاص چه کسی در رابطه با امت اسلامی صدیقتر است؟
با این همه سوال و دغدغه باز هم ده سال کمتر یا بیشتر، ذات وابستگی و ماهیت زورگویی شیاطین عالم تراژدی یک لبنان دیگر را رقم خواهد زد. ولی به لطف بیداری اسلامی این باز هزینه این فجایع برای شیاطین بیشتر خواهد بود. یعنی همان چیزی که شیمون پرز ابراز کرد: «اگر فقط این جنگ به شکست غ رور ما میانجامید دردناک بود ولی دردناکتر شد وقتی پیروزی دشمن ما به قهرمانسازی همراه گشت». و البته باید گفت دردناک بدن آن هنگامی دو چندنا میشد که قهرمان در کنار شما باشد، از جنبش شما باشد و شما بخواهید وی را الگو قرار دهید، الگوی جهاد، ایمان وعمل.