بسم الله الرحمن الرحیم
پژوهشگر: مهدی علیخانی
چکیده: در این زمان علیرغم پیروزی های بی سابقه حزب الله در پاسخ به تجاوزات اسرائیل، اقدامات منفعلانه سران عرب که "حتی دیگر تجاوزات اسرائیل را محکوم هم نمی کنند" ماشین سرکوب اسرائیل را به شدت به پیش می برد و آنچه مبرهن است، اعراب با تنها گذاشتن حزب الله، چنانچه اسرائیل موفقیت هایی را کسب کند، بیشترین ضرر را خواهند کرد و با توجه به اوضاع ناپایدار کنونی منطقه، احتمال گسترش موج تجاوزات آینده اسرائیل با پشتیبانی امریکا، به سوریه، اردن و دیگر کشورهای منطقه دور از انتظار نیست. اما نقش کنونی ایران نیز به عنوان "قاعده مثلث مقاومت خاورمیانه" بسیار مهم و تعیین کننده است...
حمایت ایران از جنبش حزب الله لبنان از ابتدای انقلاب تا سال 2000 یک حمایت اصولی و معنوی بود که دلیل اصلی آن پیوندهای ایدئولوژیک میان حکومت و این جنبش بود اما با مرگ حافظ اسد و خروج نیروهای اسرائیلی از جنوب لبنان و مشخصاً از ابتدای سال 2000، سیاستگذاری ها باید تغییر می کرد؛ چراکه سال هایی نه چندان دور و آن هنگام که سرنوشت سوریه در دستان حافظ اسد بود رابطه سه جانبه تهران، دمشق و حزب الله تعریف دیگری داشت. در موضوع اسرائیل حافظ اسد بر این اعتقاد بود که باید میان کشورهای عرب درگیر در منطقه وحدت نظر پدید آید و به همین خاطر با هرگونه تفرقه و افتراق میان اعراب که اسرائیل مجدانه در پی آن بود مخالفت می کرد. اسد پدر، این مخالفت زیرکانه را در هنگام جنگ میان اردن و سازمان آزادیبخش فلسطین و هم در هنگامه امضای قرارداد کمپ دیوید در نظر داشت گرچه خود در نهایت به همین راه افتاد. این چنین بود که سیاست حافظ اسد در قبال تجاوز عراق به ایران نیز ماهیتی متفاوت با دیگر کشورهای عربی داشت که آن هنگام حس "ناسیونالیستی عربی" شان منطقه را آکنده کرده بود، حافظ اسد اعتقاد داشت که جنگ عراق علیه ایران توجه کشورهای عربی را از خطر واقعی اسرائیل به تهدید کاذب ایران جلب می کند به همین علت هم در برابر عراق و شعارهای ناسیونالیستی و تلاش های صدام برای ایجاد "جبهه متحد عربی علیه ایران" و تبدیل جنگ به نبردی میان اعراب با عجم ها ایستادگی کرد. اسد بارها به صراحت اعلام کرد که نه تنها از ناحیه ایران خطری متوجه جهان اعراب نیست که وقوع انقلاب اسلامی در ایران بیش از هر چیز به نفع کشورهای عربی و تقویت موضع شان در قبال اسرائیل تمام خواهد شد.
شایان ذکر است، این سیاست اسد پدر، به تأمین منافع شخصی وی نیز کمک می کرد، که تعهدات ایران به ارسال نفت به سوریه از جمله این منافع بود. در عین حال، در آن زمان موضع سوریه در مخالفت جنگ با ایران به دیگر موضوعات تسری نمی یافت و حافظ اسد در قبال بسیاری از مسائل مربوط به جهان عرب بعضاً "خط مشی ناسیونالیستی" به کار می گرفت، چنانکه در تمام قطعنامه های اتحادیه عرب علیه ایران درباره جزایر سه گانه، اسد به نفع اعراب رأی داد و موضع گیری کرد.
روابط میان سوریه و لبنان تاریخ منحصر به فرد قابل تأملی داشته است، زیرا این دو کشور از نظر زبان و دین و جغرافیا دارای مشترکات زیادی هستند و به رغم تقسیمات ایجاد شده پس از توافق "سایکس ـ پیکو" بطورکلی روابط ملت ها این دو کشور در همه سطوح همچنان استوار مانده است.
در جریان جنگ داخلی لبنان در سال 1976، نیروهای سوری وارد لبنان شدند. این اقدام با توافق آمریکا و فرانسه و با موافقت "اسرائیل" انجام شد و در حدود 30 هزار نظامی سوری برای حفظ توازن طوایف لبنانی وارد این کشور شدند. اولین برخورد آنان برای حفظ موازنه در اواخر سال 1976م. پدید آمد و از درگیری میان نیروهای ملی لبنان و فدائیان فلسطینی جلوگیری کرد و در جنگ سال 1982م. نیز نیروهای سوری با نیروهای متجاوز "اسرائیلی" به اراضی لبنان جنگیدند. نیروهای سوریه همچنین در جریان محاصره بیروت که 86 روز به طول انجامید، شرکت کردند.
در آن زمان شارون که وزیر جنگ کابینه بیگن بود، برای اجرای سه هدف به لبنان حمله کرد:
1. نابودی پایگاه های سازمان آزادیبخش فلسطین در لبنان
2. اخراج نیروهای سوریه از لبنان
3. امضای توافق صلح با لبنان، مشابه توافق صلحی که با مصر امضا کرده بود
شارون و کابینه رژیم صهیونیستی طرح های خود را با توافق مارونی های لبنان تدوین کردند تا اهداف مورد نظر خود را تحقق بخشند. در آن زمان "بشیر جمیل" رئیس حزب "کتائب لبنان" بود و در اثنای جنگ داخلی و به هنگام اشغال لبنان به وسیله رژیم صهیونیستی از پشتیبانی نظامی و سیاسی رژیم صهیونیستی برخوردار بود. پس از آنکه بشیر جمیل به ریاست جمهوری لبنان منصوب شد و طرح توافق با رژیم صهیونیستی برای امضا آماده شده بود، انفجار بزرگی در ساختمانی که بشیر و رهبران حزب کتائب در آن حضور داشتند، رخ داد که بشیر جمیل در آن کشته شد. این حادثه ضربه سنگینی برای رژیم صهیونیستی به شمار می آمد و در آن یکی از نیروهای امنیتی سوریه به طراحی انفجار متهم گردید. پس از این حادثه مجدداً پای سوریه به مناقشات منطقه باز شد و اسرائیل برای نیل به اهداف ترسیمی در لبنان، ابتدا باید از سد سوریه می گذشت .
در این راستا، طرح رژیم صهیونیستی همچنان و پس از انتخاب "امین الجمیل" برادر بشیر به عنوان جانشین وی ادامه یافت و توافقنامه مورد نظر رژیم صهیونیستی در تاریخ 17 مه سال 1983، به امضا رسید. این توافقنامه به لبنان اجازه می داد که روند عادی سازی روابط و سازش با رژیم صهیونیستی را آغاز کند و از جهان عرب فاصله بگیرد، اما این امر دوام چندانی نیافت، زیرا نیروها و احزاب ملی لبنان به ویژه حزب سوسیالیستی دروزی و گروه های فلسطینی مخالف با روند سازش که جبهه خلق/ فرماندهی کل، در رأس آنان قرار داشتند، با حمایت سوریه حملات متقابل را علیه جناح مارونی های لبنان آغاز و شکست سنگین به آنان وارد کردند که در نتیجه توافق 17 مه لغو شد و به همین سبب طرح های صلح میان رژیم صهیونیستی و دولت لبنان، با بازیگری فعال سوریه به فراموشی سپرده شد.
در ادامه، سوریه و گروه های عضو "جبهه رد" در چارچوب طرح پروژه های صلح پس از جنگ سال 1982، در مقابل فشارهای امریکا ایستادگی کردند، اما در آن سوی میدان "یاسر عرفات " و رهبران فتح با حمایت مصر و اردن تلاش می کردند که این طرح ها پذیرفته شود. این اختلافات موجب بروز درگیری های شدید و خونین میان گروه های فلسطینی در شهر طرابلس لبنان ـ پس سفر عرفات به آنجا ـ و نیز اردوگاه های "نهر البارود و البداوی" شد و "عدم تفوق" در اتخاذ سیاست های راهبردی منافذی را برای بهره برداری اسرائیل و پیشبرد "استراتژِی انفعال مقاومت" ایجاد می کرد .
اما در این فضای چند سویه، نقطه عطفی در "مبارزه منسجم و اصولی" در مقابل رژیم صهیونیستی پدیدار شد و آن تأسیس حزب الله لبنان بطور رسمی بود .
حزب الله، فعالیت خود را با اعلام شعار "مبارزه علیه اشغالگران و آزادسازی اراضی اشغالی" آغاز کرد و در میان شیعیان لبنان محبوبیت گسترده ای پیدا کرد. این جنبش از ویژگی هایی چون "مواضع ملی ثابت" و "مخالفت با طرح های آمریکا و اسرائیل" در منطقه بهره گرفت و از نظر سازمانی نیز گروهی کاملا منضبط و شفاف بود و لذا وضعیت خود را حتی در زمان جنگ های ویرانگری که رهبران حزب امل علیه اردوگاه های فلسطینی در لبنان ـ در سال های 1984 تا 1986 به اجرا گذاشتند، حفظ کرد.
حزب الله ، با درایت و هوشیاری و همچنین اتخاذ سیاستهای اصولی با این درگیری های مخالف بود و از همراهی با جنبش أمل در این راستا و در جنگ علیه فلسطینیان خودداری کرد.
اما پس از حوادث تروریستی 11 سپتامبر 2001 و فرافکنی ایالات متحده در مبارزه با تروریسم جهانی و درپی آن دسته بندیهای متنوع نظیر : "متحدان و دشمنان امریکا" ، "محورهای شرارت" ، "لیست گروههای تروریستی" و ... ، که اتفاقاً سه هدف خاورمیانه ای امریکا یعنی " ایران ، سوریه و حزب الله " نیز در آنها قرار گرفتند ، باعث ایجاد نزدیکی و " اتفاق نظر " این سه عامل تعیین کننده در مسئله فلسطین شد.
در این زمان ، امریکا و رژیم صهیونیستی تلاش گسترده ای برای استفاده از فضای به وجود آمده در زمینه موسوم به مبارزه با تروریسم انجام دادند.
ایالات متحده مشخصاً با تجاوز به عراق درپی سیطره بر منابع نفتی این کشور و تشکیل حکومتی مشابه دیگر کشورهای عربی در آنجا بود . در راستای تداوم اجرای اهداف ، به تسلیم واداشتن جریان های مخالف آمریکا و رژیم صهیونیستی در منطقه در دستور کار قرار داشت .
اما طرح های مذکور، مشخصاً در لبنان با موانعی مواجه شد که از آن جمله می توان به موارد زیر اشاره کرد:
1- سوریه و حضور نظامی اش در لبنان
2- حضورحزب الله لبنان که ارتباط تنگاتنگی با ایران دارد
3- گروه های مخالف روند سازش مانند جبهه خلق/ فرماندهی کل و فتح انتفاضه
به همین سبب ، لازم بود در ابتدا پیش زمینه هایی محقق شود تا عوامل فوق را از تأثیرگذاری در لبنان بازدارند تا زمینه برای تحقق اهدافی نظیر:
- انداختن لبنان به دامن توطئه ها و طرح های آمریکا و سپس وادار کردن این کشور به امضای صلح با رژیم صهیونیستی .
- تضعیف سوریه و موضع این کشور درباره مذاکرات در چارچوب بازگرداندن بلندی های اشغالی جولان به سوریه .
فراهم شود .
در این زمان ایران به بازیگری فعال در خاورمیانه مبدل گشته بود و با ترسیم سیاستهای خارجی چند مرحله ای سعی در بهبود جایگاه خود داشت و بسیار به اروپا نزدیک شده بود. از طرفی حزب الله لبنان نیز که با الگوگیری و خط مشی قراردادن انقلاب اسلامی ایران توانسته بود کاری را که دولتهای عربی نتوانستند در نیم قرن اخیر متحقق کنند به تنهایی در جنوب لبنان انجام دهد، در حال گذار مرحله حیات سیاسی بود و رویکرد مردمی روزافزونی را نیز بهمراه داشت .
در ضلع دیگر مثلث، "بشار اسد" ، پسر حافظ اسد رهبری سوریه را دردست گرفته بود و در پیروی از سیاستهای پدرش، روابط حسنه ای با ایرن داشت. در این زمان دوپسر رئیس جمهور بجای دوپدر ، روابط سوریه و امریکا را در بالاترین سطح تنش و رویارویی سیاسی قرار داده بودند و سوریه مرتباً از سوی امریکا تهدید می شد و مقامات واشنگتن سعی داشتند طرح صلح خاورمیانه با عنوان " نقشه راه " را به سوریه بقبولانند .
از طرفی سیاست خارجی سوریه با روی کار آمدن بشاراسد شکلی تازه ای نیز به خود گرفت بود و متناسب با شرایط روز منطقه شد.
در این شرایط اگرچه با سرنگونی طالبان و رژیم صدام توسط امریکا و متحدانش و درپی آن وضعیت خاورمیانه به دلیل تغییر رژیم ها، اعراب را در حالتی کاملاً منفعلانه قرار داده و "ناسیونالیسم عربی" کاملاً رنگ باخته بود، اما ایران با استفاده بهینه از شرایط موجود و "فرصت سازی" از فضای ایجاد شده بخوبی بهره گرفت و پس از تثبیت نقش خود در دولتهای جدید افغانستان و عراق، عامل ایجاد "مثلث مقاومت" به قاعده خود و اضلاع "سوریه و لبنان" در خاورمیانه شد .
در این زمان همزمان با مشغولیتهای نظامی امریکا، رایزنی های متعددی بین ایران، سوریه و حزب الله انجام شد و مقامات و هیاتهای دیپلماتیک در سطوح مختلفی به سوریه و لبنان سفر کردند، تعداد این سفرهای توأمان به حدی بود که بسیاری از رسانه ها با پیگیری این مسئله درپی کشف دلائل آن برآمدند.
نتایج این "اتحاد مثلث در خاورمیانه" شگفت انگیز بود. حوادث سال 2000، جایگاه حزب الله را از جنبشی "صرف نظامی" به بازیگری فعال در عرصه لبنان و حتی منطقه ترقی داد و حزب الله در عین حفظ "بازوی نظامی" به "بازوی سیاسی" نیز دست یافت.
در این راستا، پس از عقب نشینی صهیونیست ها در سال 2000 میلادی از جنوب لبنان، حزب الله همچنان مواضع ضد امریکایی و صهیونیستی خود را حفظ و با خلع سلاح خود نیز در برابر فشارهای جهانی، مخالفت کرد و با هوشیاری، اعلام نمود دلیل این مخالفت نیز آن است که دشمن صهیونیستی همچنان لبنان و تمام منطقه را تهدید می کند.
با الگوگیری از سیاست ها و منش حزب الله، گروه های فلسطینی نیز که پایگاه های انقلاب فلسطین را در سال 1970، از اردن به لبنان منتقل کرده بودند، در جنوب لبنان پایگاه هایی نظامی احداث کردند. در همین راستا جبهه خلق/ فرماندهی کل و پس از آن فتح انتفاضه پایگاه هایی در دره بقاع در جنوب لبنان و منطقه "تلال الناعمه" پایگاه هایی ایجاد کردند و به تبع آن، در هر یک از اردوگاه های فلسطینی نشین در لبنان نیز ، هر یک از گروه های فلسطینی برای خود پایگاه هایی دایر کرد.
به تبع این تفوق، اسرائیل با ابراز نگرانی شدید از این "همگرایی" ایجاد شده، برخورد با آن را هدف اصلی خود قرار داد و بهترین روش ممکن مقابله با آن را "استراتژی مهار چندجانبه" در نظر گرفت. در این راستا، ترور "رفیق حریری" نخست وزیر فقید لبنان در فوریه سال 2005 ، نقطعه آغاز این استراتژِی با ورود اروپا و امریکا به این مسئله شد.
راهکار اجرایی مدنظر، برخورد انفرادی با هریک از اعضای مثلث "محورهای مقاومت" در حوزه های خاص خودش بود و لذا سوریه به عنوان "مقصر اصلی ترور حریری تحت فشار بین المللی قرار گرفت و درپی آن ایران درگیر "مسئله فعالیتهای هسته ایش" قرار گرفت . ضلع سوم مثلث یا حزب الله که در بهترین شرایط و اقبال عمومی قرار داشت، هدف آخرین مرحله این استراتژی بود، که برای منفعل نمودن آن به ترتیب دو مرحله "سیاسی و نظامی " طراحی شده بود .
در پی این حادثه و همزمان با فشارهای داخلی لبنانی ها برای خروج نیروهای سوری از این کشور، آمریکا نیز تبلیغات گسترده ای را برای این منظور و نیز برای خلع سلاح آوارگان فلسطینی و همچنین حزب الله لبنان و اجرای قطعنامه های بین المللی از جمله قطعنامه 1559 شورای امنیت که در سپتامبر سال 2004، با فشار امریکا صادر شده بود به اجرا گذاشت.
بی تردید، مسئله لبنان و مناقشه اعراب برای ایران دارای منافع استراتژیک نبود، چراکه نه مرز مشترک با اسرائیل دارد و نه قصد رویارویی نظامی با این رژیم را. همچنین اگرچه نقش ایران در "حمایت معنوی" از حزب الله لبنان غیر قابل انکار است، ولی روند امور در سال های اخیر به حزب الله استقلال رأی داد، تا با پشتوانه اعتبار خود تصمیم گیری کند و با زبان روز جهان سخن بگوید. به ویژه پس از مذاکرات اجلاس مادرید که احتمال انعقاد قرارداد صلح میان سوریه و اسرائیل قوت گرفت این گمان در حزب الله تقویت شد که یکی از موارد توافق خلع سلاح حزب الله است این فرض سبب شد تا حزب الله برای اتخاذ یک خط مشی مستقل بیش از پیش تلاش و با ورود به یک ائتلاف انتخاباتی جای خود را محکم تر از گذشته استوار کند.
مرحله سیاسی انفعال حزب الله مشخصاً با خنثی سازی "حمایتهای ایدئولوژیک ایران" که در "خروج نیروهای اسرائیل در سال 2000 از جنوب لبنان"، " حمایت از ائتلاف انتخاباتی حزب الله" و "مستقل تر شدن این گروه در تصمیم گیری و سیاست ورزی" و با حمایت معنوی ایران انجام شده بود، آغاز شد.
در این شرایط و اکنون که حزب الله موفق به تمرین رسالت خود که همانا بیرون راندن اسرائیل از لبنان شده بود و در شرایطی که تهران تنها به دلیل حمایت از سوریه و حزب الله بار اتهام سنگین تلاش برای دستیابی به سلاح کشتارجمعی را در حجم وسیع تبلیغی متحمل گشته بود و از دیگر سو، سوریه در آستانه تحریم های بین الملی و برخوردهای نظامی قرار داشت، تضعیف حزب الله و درپی آن "ایجاد بحران سیاسی" در لبنان به شدت در حال انجام بود.
در این زمان اسرائیل مشخصاً کوشید که با استفاده از فضای ایجاد شده بین اعضای این مثلث مقاومت، اجرایی کردن قطعنامه 1559 که بر اساس آن "حزب الله به عنوان گروهی تروریستی، خلع سلاح و نیروهای ارتش لبنان در مرزها مستقر می گردند" را در دستور کار قرار داد، که هدف آن انزوای حزب الله است و در صورت موفقیت این فرصت را برای امریکا و غرب فراهم می آورد که پیش از گذشته در امور داخلی لبنان و حتی به طور مستقیم مداخله نمایند. این امر می تواند زمینه های لازم را برای اجرایی شدن سیاست های تل آویو در قبال بیروت و از آنجا در "تمام کشورهای منطقه" را عملی سازد.
در این راستا، اگرچه با پیروزی "حماس" در انتخابات فلسطین و تشکیل دولت اسماعیل هنیه، توجه اسرائیل به درون مناطق اشغالی معطوف گشت و برای مدتی حزب الله از دستور کار مستقیم اسرائیل خارج شد، اما حوادثی چون "حملات موشکی جبهه خلق برای آزادی فلسطین به رهبری "احمد جبریل"، از درون خاک لبنان به شهرک صهیونیست نشین "سدروت" در عمق 20 کیلومتری شمال سرزمینهای اشغالی" و همچنین با "فروکش کردن تضاد حماس و فتح بر سر "سند اسیران " با رایزنی های حزب الله لبنان، زنگهای خطر در تلاویو به صدا درآمد و اسرائیل به بهانه آزادی نظامی به اسارت گرفته شده توسط مبارزان فلسطینی، حمله همه جانبه ای را به غزه آغاز کرد و با اقدامات نظامی و سیاسی توأمان سعی کرد "حماس و گروههای مبارز رافلج کند". در تداوم تهاجم به غزه، دو سرباز اسرائیلی نیز در مزارع شبعا در جنوب لبنان توسط حزب الله به اسارت گرفته شدند، که این اقدام آغاز مرحله نظامی برخورد با حزب الله است که طراحی های آن از قبل انجام شده است.
در این راستا، با اندک تأملی بر نوع و شدت حملات بخوبی می توان دریافت که هدف اسرائیل از "نابودی زیرساخت ها و تأسیسات زیربنایی" در غزه و همچنین با شدت بیشتری در جنوب لبنان، بازدارندگی بلندمدت مقاومت است و نمودهای اجرایی "جنگهای کلاسیک" از سوی اسرائیل با تخریب راههای مواصلاتی، پل ها، پایگاه ها و مراکز مهم، بخوبی قابل مشاهده است .
در این زمان علیرغم پیروزی های بی سابقه حزب الله در پاسخ به تجاوزات اسرائیل، اقدامات منفعلانه سران عرب که "حتی دیگر تجاوزات اسرائیل را محکوم هم نمی کنند" ماشین سرکوب اسرائیل را به شدت به پیش می برد و آنچه مبرهن است، اعراب با تنها گذاشتن حزب الله، چنانچه اسرائیل موفقیت هایی را کسب کند، بیشترین ضرر را خواهند کرد و با توجه به اوضاع ناپایدار کنونی منطقه، احتمال گسترش موج تجاوزات آینده اسرائیل با پشتیبانی امریکا، به سوریه، اردن و دیگر کشورهای منطقه دور از انتظار نیست.
اما نقش کنونی ایران نیز به عنوان "قاعده مثلث مقاومت خاورمیانه" بسیار مهم و تعیین کننده است.
ایران در این زمان به عنوان عقبه حزب الله و حامی معنوی باید با هوشیاری و در عین حال عدم دخالت آشکار در مناقشه که هدف اصلی اسرائیل است، از "یکجانبه گرایی" به شدت بپرهیزد و در نقش "بازیگری دیپلماتیک" به شتاب جامعه جهانی برای ورود به مسئله افزایش دهد، چراکه اسرائیل در پی آن است تا قبل از اقدامات سازمان های بین المللی، به موفقیت هایی دست یابد.
در این رابطه نقش ایران در بیانیه ای که از سوی سازمان کنفرانس اسلامی صادر شد و حملات گسترده اسرائیل به سرزمین فلسطین و لبنان را به شدت محکوم کرد، بسیار تعیین کننده بود و درپی آن "اکمل الدین احسانی اوغلو" دبیر کل سازمان کنفرانس اسلامی حتی برای دبیر کل سازمان ملل متحد هم نامه ای نوشت و از او خواست تا برای متوقف کردن حمله های اسرائیلی ها وارد عمل شود .
آنچه مبرهن است رایزنی های متعدد مقامات ایرانی و در سطوح مختلف با مقامات سوری و حزب الله در فضای کنونی حاکی از آن است که " اتحاد محورهای مقاومت " در خاورمیانه جایگزین آینده "ناسیونالیسم نخنمای عربی" است و این اتحاد با بازیگری فعال ایران می تواند 57 کشور عضو سازمان کنفرانس اسلامی را که از بدو تأسیس این سازمان در مجموع طی 10 جلسه در سطح رهبران و بیش از 32 نشست در سطح وزیران امور خارجه در مورد بحران فلسطین ، تنها به صدور قطعنامه و بیانیه بسنده کرده اند ، را به "اقدامات قانون ساز" در عرصه بین المللی وادارد .
مهدی علیخانی – کارشناس مسائل سیاسی – www.alikhani.net