پژوهشگر: علی کرمی
چکیده: پست صهیونیسم (Postzionism) یک اعتراض یهودی است که بر پایه آن برخی از یهودیان، صهیونیسم را از بعد مذهبی و غیرمذهبی رد می نمایند. پست صهیونیست ها، اساس اندیشه های خود بر برقراری نوعی صلح ادعایی گذاشته اند، این اندیشه ابتدا در میان روشنفکران و نویسندگان شکل گرفت، اما این فکر، در حال حاضر در میان دولتمردان یهود، نیز در حال جا باز کردن است. پست صهیونیست ها، به دنبال سرزمین موعود نیستند. آن ها معتقدند تجمع یهودیان در هر جای دیگر نیز، امکان پذیر است و یهودیان می بایست به جای برتری طلبی، راه برتری اقتصادی را در پیش گرفته، و در مقام گسترش سلطه اقتصادی باشند.
_______________________________
اسراییل جامعه ای است که از طریق کوچانیدن و گردآوردن گروه های مختلف یهودی از این سو و آن سو، تشکیل شده لذا از زمان تشکیل آن تنش هایی میان گروه های مختلف یهودی وجود داشته و به مرور زمان این تنش ها قوت گرفته است. از جمله بحران هایی که رژیم صهیونیستی با آن مواجه است، وجود تبعیض میان گروه های مختلف جامعه اسراییل می باشد، یعنی تبعیض میان یهودیان و درگیری میان یهودیان متعصب و یهودیان مذهبی.
تبعیض بین یهودیان سفاردی که از شرق به اسراییل کوچ کرده اند، با یهودیان اشکنازی که از غرب به اسراییل مهاجرت آمده اند، ریشه در زمان های گذشته دارد. زمانی که اشکنازی ها به اسراییل وارد شدند، به واسطه این که یهودیان ثروتمند و مرفه بودند، یهودیان سفاردی را به چشم حقارت می نگریستند. آن ها با ورود به اسراییل سازمان ها و موسسات آموزشی، اقتصادی و اجتماعی، ویژه خود را بر پا کردند، و به تدریج، سلطه سیاسی، اقتصادی و فرهنگی را به دست گرفتند و اکنون نیز چنین است.
رژیم صهیونیستی با اعمال سیاست های غیردینی خود، بحران های متعددی را پدید آورده است. یکی از مشکلات اصلی این رژیم درگیری آن بوده و روز به روز سیر صعودی دارد، وجود فساد مالی و اخلاقی و غیره، در میان مقام ها و ارگان های دولتی به ویژه نیروهای نظامی آن کشور است که این بحران ها باعث درگیری در جامعه اسراییل شده است.
درگیری که امروز میان یهودیان در اسراییل درگرفته است، دو دسته بازیگر دارد؛ نخست صهیونیست های سکولاری هستند که می خواهند آزادی خود از دین را حفظ کنند و دیگری همان ارتدوکس های قبلی هستند، که قبلاً در کنار حکومت بودند، ولی امروز وارد دولت شده و می خواهند ارزش دینی را به عنوان قوانین دولتی به اجرا بگذارند. به هر حال تحول شگرفی که در سال های اخیر در اسراییل و نیز در خارج از آن صورت گرفته، ظهور فکر جدیدی در دنیای یهود است که ریشه های اجتماعی آن به صهیونیزم اولیه باز می گردد.
پست صهیونیسم و اسراییل
پست صهیونیسم (Postzionism) یک اعتراض یهودی است که بر پایه آن برخی از یهودیان، صهیونیسم را از بعد مذهبی و غیرمذهبی رد می نمایند. پست صهیونیست ها، اساس اندیشه های خود بر برقراری نوعی صلح ادعایی گذاشته اند، این اندیشه ابتدا در میان روشنفکران و نویسندگان شکل گرفت، اما این فکر، در حال حاضر در میان دولتمردان یهود، نیز در حال جا باز کردن است. پست صهیونیست ها، به دنبال سرزمین موعود نیستند. آن ها معتقدند تجمع یهودیان در هر جای دیگر نیز، امکان پذیر است و یهودیان می بایست به جای برتری طلبی، راه برتری اقتصادی را در پیش گرفته، و در مقام گسترش سلطه اقتصادی باشند. یهودیانی که صهیونیسم را از بعد مذهبی و غیر مذهبی رد می کنند به سه دسته تقسیم می شوند که عبارتند از: یهودیان ارتدوکس، اصلاح طلبان، مخالفان صهیونیسم از بعد مذهبی.
برخی از یهودیان ارتدوکس، مانند گروه های نتوری کاراتا، جنبش صهیونیسم را جنبش غیرمذهبی می دانند و معتقدند که رهبران سیاسی صهیونیسم با آن که خود به یهودیت ارتدوکسی اعتقاد ندارند و حتی بسیاری، از منکران خدا هستند و هیچ اعتنایی به احکام دینی نمی کنند، دین را به عنوان یک ابزار کار آمد، در راه دستیابی به اغراض سیاسی خود، بهانه کرده و آن را هم چنین ابزاری برای ترغیب گروه های یهودی به مهاجرت به فلسطین قرار داده اند. به نظر آن ها صهیونیسم، باید یهود را به صبر انتظار و بردباری دعوت کند، تا خداوند به آن ها اجازه بازگشت دهد، در واقع خداوند آن ها را در به دست گرفتن زمام امور و بازگشت به فلسطین، برای سکونت در آن دعوت نمی کند.
برخی از آن اصول و عقاید این گروه عبارتند از:
?- دین یهود، مانند مسیحیت و اسلام، دینی است عمل گرا و راهنمای زندگی، نه آرمان و عقیده.
?- فرایض دینی و شریعت مکتوب یهودیان به خدا باز می گردد.
?- دین یهود، غیرقابل تغییر و تاویل است و قوانین دینی آن آباد کننده دنیا و آخرت است و پیروی از آن، امکان همزیستی یهودیان با غیر یهودیان را مهیا می سازد.
?- آیین های دینی را فقط کارشناسان دینی و فارغ التحصیل این علوم انجام می دهند.
?- نجات نهایی، فقط با ظهور حضرت مسیح ممکن است.
اصلاح طلبان بر این باورند که صهیونیسم، یهود را از جنبه های مذهبی تهی کرده و تنها درصدد بازگشت به گذشته پرشکوه یهود است. بسیاری از اصلاح طلبان عقیده دارند، صهیونیسم با عملکرد خود باعث شده است که در وجدان یهودیان اقامه شعائر صهیونیسم، جای خداوند و وفاداری به آن و حمایت از او را بگیرد، الکساندر شندلر، یکی از خاخام های اصلاح طلب می گوید: یهود در حال حاضر تصور می کند، اسراییل معبد آن ها و رییس دولت آن، بزرگ خاخام های آن است. به علاوه، یکی از خاخام های دیگر، صهیونیسم را مانند گوساله طلایی توصیف کرده و می گوید: در حال حاضر بت پرستی جای واقعی و حقیقی را گرفته.
مخالفان صهیونیسم در بعد مذهبی، کسانی هستند که یا لیبرال هستند یا کمونیست، آن ها در این دیدگاه اشتراک نظر دارند که می توان مشکل یهود را در جوامع غرب، یا از طریق افزایش لیبرالیسم در جامعه یا از طریق قوانین اشتراکی و سوسیالیستی حل کرد. این گروه که صهیونیسم را رد می کنند، در جوامع غرب در اقلیت قرار دارند، اما روز به روز، رو به افزایش هستند. پسا صهیونیسم به شکل دیگری هم ظهور کرده و آن این که برخی از یهودیان به این سو رفته اند که صهیونیسم به آن ها مربوط نیست، و مساله ای است وابسته به شهرک نشینان صهیونیست یا برخی از یهودیان که به دنبال وطن جدیدی برای خود هستند پس می توان گفت که عدم توجه به صهیونیسم، دیدگاه غالب یهودیان در جهان است و بسیاری از بزرگان با فرهنگ و تحصیلکرده یهود در جهان، به این دیدگاه وابسته اند. به بیان دیگر، بسیاری از یهودیان جهان، دولت صهیونیستی را به عنوان حقیقتی موجود می پذیرند اما گاهی اوقات به نقد ریشه ای دولت صهیونیسم روی می آورند مثلاً برخی از ارتدوکس ها، دولت صهیونیسم را دولتی غیر مذهبی به شمار می آورند، که در آن لامذهبی، منتشر شده و شعائر دینی در آن به پا داشته نمی شود. برخی یهودیان غیرمذهبی، اصلاح طلب و محافظه کار، آن را دولتی خشک مذهب می دانند، که تعدد و تنوع را در درون خود رد می کند و یهودیت ارتدوکس بر آن خیمه زده است.
برخی از لیبرالیست ها نیز، آن را دولتی می یابند که در بخش عمومی و دولتی برخی از سمبل ها و اصول خشک آن کمونیسم تسلط دارد و دولت، سیاست دولت های نژادی و نژاد پرست را دنبال می کند. برخی از چپی ها نیز، آن را دولتی خودگرا به سان امریکا می بینند، که حول محور اقتصاد سرمایه داری، در حال گردش است، یارودروی نظام فاشیستی جهان قرار دارد. هم چنین بسیاری از یهودیان اعتقاد دارند، مفهوم صهیونیسم در مرکزیت اسراییل نقش نداشته، و به جای آن مفهوم مرکزیت دیاسپورا در حیات یهودیان مطرح است.
به هر حال، پست صهیونیسم مرکزیت فرهنگ صهیونیستی اسراییل را زیر سوال برده، و به فرهنگ های فلسطینی و عربی توجه می نماید و این نتیجه تاثیر تحولات فرهنگ در غرب بر صحنه فرهنگی اسراییل است که خود را ادامه فرهنگ غرب در منطقه خاورمیانه می داند. حمله اسراییل در سال ???? به لبنان و بمباران های شدید و قتل عام مردم آن کشور، که در رسانه های منطقه ای و بین المللی منعکس گردید، تاثیراتی بر صحنه فرهنگی اسراییل گذاشته و باعث بروز پدیده هایی همچون پست صهیونیسم شده است. وقوع انتفاضه مردم فلسطین در سال ???? و رفتار بیرحمانه ارتش اشغالگر قدس در سرکوبی آن ها، به شگردهای گوناگون چون قتل عام، شکنجه، ترور، تخریب منازل و غیره، که باز از طریق رسانه های منطقه ای و بین المللی منعکس گردید، جنبه های غیرانسانی و نژادپرستانه صهیونیسم را آشکار نمود، که خود موجب شکل گیری پدیده ای به نام پست صهیونیسم گردید.
پست صهیونیسم، پدیده ای در داخل اسراییل است، اما این پدیده تاثیرات زیادی بر یهودیان خارج از اسراییل از جمله یهودیان منطقه خاورمیانه داشته، و روابط این یهودیان را با اسراییل خدشه دار نموده است. نشانه های این امر را می توان، در کنفرانس صهیونیستی بال در سوئیس که در سال ???? به مناسبت صدمین سال پیدایش صهیونیسم برگزار شد، مشاهده کرد. در این کنفرانس آبراهام بورگ، رییس آژانس بین المللی یهود و سازمان صهیونیسم جهانی در سخنرانی خود اعتراض کرد، که به واسطه عملکرد نادرست دولت اسراییل در حمله به لبنان و سرکوبی انتفاضه فلسطین، اندیشه صهیونیسم، دچار بحران جدی شده است. یکی از خاخام ها نیز در کنفرانس بال (????) در تایید اعترافات آبراهام بورگ، چنین عنوان کرد که اسطوره صهیونیسم در حال احتضار است و یهودیان نمی توانند همه عملکرد اسراییل را مورد تایید قرار دهند. یهودیان خارج از اسراییل خواهان آن هستند که دولت اسراییل به نظرات یهودیان احترام گذاشته و در رفتارهای نادرست خود تجدید نظر نماید، چرا که اگر بخواهد به طور خودسرانه عمل کند، دیگر نیازی به مکتب صهیونیسم نیست. به عقیده آن ها، باید در مکتب صهیونسم تجدیدنظری صورت گیرد.
بدین ترتیب، عملکرد این بحران ها، فراگیر شدن پدیده پست صهیونیسم در بین اهالی این سرزمین است. هم چنان که این پدیده به تمامی محافل مطبوعاتی و هنری و غیره کشیده شده است. این مساله می تواند موجب بروز کشمکش سیاسی- اجتماعی در داخل اسراییل شود.
پدیده پست صهیونیسم در تاثیرگذاری فرامرزی خود، موجب گردیده که در جهان عرب بسیاری از دانشگاهیان و نخبگان علمی به این امر توجه جدی نموده و پایان پذیری صهیونیسم و رهایی مردم مظلوم فلسطین از ظلم و ستم رژیم صهیونیستی را نوید دهند. هر چند که برخی معتقدند پدیده پست صهیونیسم یک جریان فریبنده ای است که تنها به دنبال حل مشکل صهیونیسم است نه مساله فلسطین.
بسم الله الرحمن الرحیم
پژوهشگر: حسین رویوران
چکیده: حزب الله لبنان در دهه هشتاد با کسب پیروزی های پیاپی بر ضد اشغالگران صهیونیست و حامیان بین المللی آنها، موفق شد به صورت الگو و سرمشق نیروهای سیاسی مستقل در خاورمیانه درآید. در اواسط دهه هشتاد جریان اخوان المسلمین فلسطین بر اساس تجربه حزب الله لبنان در چارچوب جنبش های حماس و جهاد باز تولید شد. این جنبش های نوپای اسلامی به سرعت انتفاضه نخست فلسطین را در سال 1987 آغاز کردند...
__________________________________
موفقیت حزب الله در برقراری نوعی موازنه با دشمن صهیونیستی نه تنها دشمن را با بحران مواجه کرد که دولت های عربی و اسلامی را نیز با پرسش های جدی روبه رو ساخت
***
هنگامی که حزب الله و جنبش مقاومت اسلامی در لبنان در سال 1982 به عنوان واکنش اعتراض آمیزی به زبونی دولت و احزاب سیاسی لبنان در برابر تهاجم رژیم صهیونیستی و اشغال دو سوم خاک لبنان تأسیس شد، خیلی ها تصور می کردند که یک تشکل جدید به دهها حزب سیاسی موجود این کشور اضافه شده است و کسی فکر نمی کرد این تشکل که از لحاظ مبانی فکری و اعتقادی متفاوت است و به سرعت در لبنان چنان جایگاهی پیدا کند که هیچ حزب تاریخی در لبنان به آن دست نیافته است. همچنین هیچ کس تصور نمی کرد که این رویداد ملی در آینده نزدیک در ابعاد منطقه ای و بین المللی چنان تأثیری داشته باشد که نقشه سیاسی منطقه را دگرگون سازد.
حزب الله لبنان در دهه هشتاد با کسب پیروزی های پیاپی بر ضد اشغالگران صهیونیست و حامیان بین المللی آنها، موفق شد به صورت الگو و سرمشق نیروهای سیاسی مستقل در خاورمیانه درآید. در اواسط دهه هشتاد جریان اخوان المسلمین فلسطین بر اساس تجربه حزب الله لبنان در چارچوب جنبش های حماس و جهاد باز تولید شد. این جنبش های نوپای اسلامی به سرعت انتفاضه نخست فلسطین را در سال 1987 آغاز کردند، قیامی که تحولات بنیادین در بحران فلسطین در پی داشته است. با آغاز انتفاضه فلسطین فرآیند تصمیم گیری سیاسی فلسطین از خارج به داخل انتقال یافت و مردم فلسطین در قلب این معادله قرار گرفتند.
رژیم صهیونیستی برای محاصره این حرکت مردمی اسلامی جدید، با ساف وارد گفت وگو شد و پس از دو سال گفت وگو موافتنامه اسلو میان دو طرف در سال 1993 امضا شد. ادامه حماسه مقاومت حزب الله در لبنان و موفقیت عملیات پی درپی و کیفی آن سرانجام دشمن صهیونیست را وادار کرد در سال 2000 از لبنان عقب نشینی کند و این پیروزی بزرگ یک بار دیگر منطقه خاورمیانه را تحت تأثیر قرار داد، بویژه سرزمین اشغال شده فلسطین که مردم آن بیش از نیم قرن است که در جستجوی راهکار کارآمد برای حل بحران دیرپای خود بودند. عقب نشینی رژیم صهیونیستی از جنوب لبنان، جامعه فلسطینی را یکبار دیگر دچار غلیان کرد و سرانجام در یک تجلی جدید، انتفاضه دوم مسجدالاقصی فلسطین با ویژگی های جدید آغاز شد. مهمترین ویژگی های انتفاضه دوم بکارگیری توان نظامی در چارچوب فرهنگ شهادت طلبی از سوی فلسطینیان به عنوان ابزار مقابله با تجاوزات رژیم صهیونیستی است که برای رسیدن به نوعی موازنه وحشت بود. جریان مقاومت در فلسطین با استفاده بهینه از تجارب موفقیت آمیز حزب الله لبنان چنان پایگاهی در میان مردم فلسطین یافت که انتخاب نمایندگان این جریان به عنوان اکثریت پارلمانی در انتخابات سال گذشته از سوی مردم مهمترین شاخص آن به شمار می آید. هنگامی که رژیم صهیونیستی جنگ همه جانبه را بر ضد فلسطینیان در نوار غزه و کرانه باختری اعلام کرد، حزب الله لبنان یکبار دیگر تنها فریادرس فلسطینیان بود و با وارد شدن به معادله درگیری با رژیم صهیونیستی، فشار نظامی را با فلسطینیان تقسیم کرد و با ایجاد معادله جدید، بن بست شکنی در شرایط انسداد سیاسی منطقه را پدید آورد.
بسیاری از تحلیلگران سیاسی بر این باورند که وارد شدن این بار حزب الله در معادله منطقه پیامدهای بسیار وسیعی در سطوح خرد و کلان منطقه در پی خواهد داشت. یاری رسانی حزب الله به دولت حماس و جامعه فلسطینی، این پیام را به اسراییل رساند که بحران های منطقه از یکدیگر جدا نیستند و تلاش آن رژیم برای تفکیک این بحران ها از یکدیگر تلاش بیهوده ای است. همچنین حزب الله لبنان با واکنش مناسب مبتنی بر تکلیف دینی به اسراییل تفهیم کرد که همبستگی میان جنبش های اسلامی منطقه به حدی گسترده است که نمی تواند به دشمن اجازه دهد فلسطینیان را از دیگران جدا کرده و به تنهایی مورد حمله و کشتار قرار دهد. اقدام حزب الله در به نمایش گذاشتن روح همبستگی اسلامی در زمانی که اکثر دولت های عربی و اسلامی سکوت مرگباری را در پیش گرفته بودند و به رغم علم سابق رهبران این حزب در پرداخت هزینه سنگین بابت چنین اقدامی، روح اخوت اسلامی را در بسیاری از جوامع اسلامی بیدار کرد. تظاهرات میلیون ها مسلمان کشورهای اسلامی و مقیم در کشورهای غربی و اعلام حمایت آنها از حزب الله نوعی پاسخ به روح برادری حزب الله لبنان و اعلام وفاداری به رفتار اصولگرایانه آن به شمار می آید.
در بعد دیگر مقاومت و پایداری حزب الله در برابر اعلام جنگ همه جانبه رژیم صهیونیستی بر ضد لبنان نیز جامعه اسراییل را وارد بحران بی سابقه ای کرده است. رژیم صهیونیستی در همه جنگ های پیشین بر ضد دولت های عربی موفق شده بود جامعه خود را از تأثیرات ویرانگر جنگ دور سازد ولی حملات بی امان موشکی حزب الله به شمال فلسطین اشغالی، این جامعه را با بحران های تازه ای مواجه ساخت. افزایش برد آتشباری حزب الله تا عمق بیش از 60 کیلومتر، شرایط جدیدی در جامعه صهیونیستی پدید آورد. آتشباری حزب الله بر ضد صهیونیست های مقیم در شمال فلسطین اشغالی در مجموع درگیری های دهة نود، اسراییل را وادار ساخت تا با تأمین پناهگاه برای صهیونیست های مقیم این منطقه، آسیب پذیری آنان را به حداقل برساند. ولی افزایش برد آتشباری حزب الله تا عمق سرزمین های اشغالی با نبود آمادگی کامل در مناطق جدید زیر آتش رفته، جامعه این منطقه را برای اولین بار با پدیده جنگ زدگی آشنا کرد. زیر آتش قرار گرفتن شهرهای نهاریا، عطا، صفد، حیفا، موج عامر، عفوله، طبریا، کرمیشل و جنوب جولان و نبود آمادگی برای شرایط جنگی صدها هزار نفر شهروند صهیونیستی را وادار کرد تا به مناطق میانی و جنوب سرزمین های اشغالی مهاجرت کنند. بحث در جامعه صهیونیستی درباره برد موشک های حزب الله، شرایط بحرانی دیگری در جامعه صهیونیستی پدید آورد. بسیاری از تحلیلگران صهیونیست اعلام خطر کردند که اگر موشک های حزب الله به تل آویو برسد آنگاه جامعه صهیونیستی با پدیده خطرناکتر از جنگ زدگی روبه رو خواهد شد. آنها اعلام کردند که رژیم صهیونیستی در صورت آتشباری حزب الله به علت برخوردار نبودن از عمق استراتژیک کافی با پدیده مهاجرت به خارج آشنا خواهد شد. این پیامدها نشان می دهد که جامعه صهیونیستی تا چه حد آسیب پذیر است و حزب الله تا چه حد موفق شده است نقاط ضعف این جامعه را نمایان سازد. اعلام حالت فوق العاده در شهر های ناتابا و تل آویو بدون اینکه حزب الله به موشکباران آنها تهدید کند، وجه دیگری از بحران این رژیم را نمایان می کند.
حمله های موشکی حزب ا... به رژیم صهیونیستی کارکرد راهبردی دیگری نیز داشته است. رژیم صهیونیستی یک نظام پادگانی است که مهمترین پایه قدرت آن مبتنی بر برتری نظامی بر مجموع دولت های عربی و ضمانت های امنیتی است که ارتش برای این جامعه ناهمگون بوجود آورده بود. ادامه حملات موشکی حزب الله و ناتوانی ارتش صهیونیستی که ششمین ارتش مجهز جهان به شمار می آید، در جلوگیری از آن، اقتدار این ارتش را در حفظ امنیت جامعه صهیونیستی زیر سؤال می برد. ارتش در جامعه صهیونیستی ستون فقرات همبستگی اجتماعی است و متزلزل شدن کارآمدی آن در تأمین امنیت اجتماعی می تواند جامعه صهیونیستی را با آسیب های روانی بسیاری مواجه سازد.
همچنین جوامع عربی با در نظر گرفتن خاطرات تلخ جنگ با اسراییل، حذف مقاومت و پایداری حزب الله لبنان را یک پیروزی بزرگ می شمارند. دولت های عربی در جنگ سال 1967 میلادی همه شبه جزیره سینا، کرانه باختری، نوار غزه، بلندی های جولان را فقط در شش روز از دست دادند و به دشمن واگذار کردند در حالی که حزب الله در زمانی بیش از شش روز به تنهایی در برابر تمام توان اسراییل ایستادگی کرد و نه تنها اجازه نداد دشمن حتی یک وجب به داخل خاک لبنان پیشروی کند که میزان آسیب پذیری دشمن را به طور پلکانی افزایش داد.
موفقیت حزب الله در برقراری نوعی موازنه با دشمن صهیونیستی نه تنها دشمن را با بحران مواجه کرد که دولت های عربی و اسلامی را نیز با پرسش های جدی روبه رو ساخت. مردم جهان اسلام که در تظاهرات مختلف خود اقدام حزب الله را تحسین می کردند، از خود می پرسیدند که چگونه یک حزب کوچک موفق شده است معادله قابل قبولی با دشمن برپا کند که مجموع کشورهای عربی از ایجاد آن در شش دهه ناتوان بودند و اگر ارتش های عربی و اسلامی که سالانه میلیاردها دلار سلاح خریداری می کنند از برقراری چنین معادله ای ناتوان هستند، چرا باید این ساختارها و این هزینه ها با شرایط ناکارآمدی کارکردی ادامه یابد.
طرح این پرسش ها در میان جوامع اسلامی نوعی بدبینی درباره کارکرد دولت ها به وجود می آورد. ولی سکوت برخی دولت ها در برابر جنایت های رژیم صهیونیستی و موضع گیری منفی برخی دیگر از آنان نسبت به حزب الله و نه رژیم صهیونیستی، این شُبهه ها را به یقین درباره خیانت و یا خود باختگی کامل این رژیم ها ارتقا می دهد.
برخی از تحلیلگران سیاسی بر این باورند که به رغم اینکه لبنان هزینه بسیار سنگینی در این جنگ پرداخت کرده است ولی حزب الله لبنان با حرکت منطقی خود جهان اسلام را از یک توطئه بزرگ نجات داد که در صورت اجرا جهان اسلام هزینه های چند صدبرابر از تلفات و خسارات جنگ کنونی رژیم صهیونیستی بر ضد لبنان پرداخت می کرد. این تحلیلگران معتقدند حزب الله شیعی در یک حرکت توحیدی از حماس فلسطین و سنی حمایت کرد و با ارایه یکی از بزرگترین حماسه های همبستگی دینی امضا شده با خون موفق شد، طرح جنگ مذهبی میان شیعه و سنی آمریکا را محاصره کند و در زمینه های گسترش آن را در سطح جهان اسلام از بین ببرد. در حال حاضر دست های پنهان بسیاری در عراق در جهت برپایی جنگ مذهبی کار می کنند و متأسفانه این توطئه که عاملان آن تاکنون شناخته شده نیستند، در برخی کشورهای اسلامی تأثیرات سوئی بر همبستگی اسلامی گذاشته است که لبنان یکی از آنها به شمار می رود ولی حماسه مقاومت کنونی حزب الله جامعه لبنان و بسیاری از جوامع اسلامی را از این بیماری خطرناک مصون ساخته و زمینه های پیگیری چنین توطئه ای را از بین برده است.
پژوهشگر: هادی صبا
چکیده: بررسی موشکافانه تاریخ اندیشه سیاسی اسلام نشان می دهد که اولاً شرایط در پدیدار شدن ایده های نو و یا ظهور مشرب های فکری بسیار مؤثر بوده و ثانیاً جریانهای فکری مختلف اسلامی تأثیر و تأثر متقابلی بر یکدیگر داشته اند. اندیشه پردازان خود نیز از این دو اصل تأثیر پذیرفته اند. شرایط محیطی و همچنین تقابل و یا تعامل با اندیشه های دیگر دو عامل بسیار مهم در ظهور تفکرات اسلامی بوده اند.
____________________________
در میان ادیان الهی فقط اسلام است که اولاً دارای اندیشه سیاسی بوده و ثانیاً این اندیشه روند تکاملی خود را در گذر تاریخ طی کرده است. اختلاف مذاهب و ظهور مشربهای فکری متفاوت نه تنها به عنوان یک مانع بر سر این روند عمل نکرده، بلکه زمینه ای برای پویایی این فرایند بوده است. بررسی موشکافانه تاریخ اندیشه سیاسی اسلام نشان می دهد که اولاً شرایط در پدیدار شدن ایده های نو و یا ظهور مشرب های فکری بسیار مؤثر بوده و ثانیاً جریانهای فکری مختلف اسلامی تأثیر و تأثر متقابلی بر یکدیگر داشته اند. اندیشه پردازان خود نیز از این دو اصل تأثیر پذیرفته اند. شرایط محیطی و همچنین تقابل و یا تعامل با اندیشه های دیگر دو عامل بسیار مهم در ظهور تفکرات اسلامی بوده اند. نمی توان جریانهای فکری مختلف اسلامی را در یک مجموعه به شمار نیاورد، زیرا همواره دستاوردها و یا خسارتهای هر یک از آنها دیگران را نیز از خود متأثر می نموده است.
خیزشهای اسلامی و یا بهتر بگوئیم مجموعه آنچه در چارچوب جنبش بیداری اسلامی تعریف می شود، در دو سده اخیر از چنین ارتباط ارگانیکی با یکدیگر برخوردار بوده اند. قدرت گیری جنبش بیداری در یک کشور اسلامی موجب می گردید تا در دیگر کشورها نیز توانائیهای نهفته به حرکت درآیند یا جنبش دیگری به صحنه درآید. جنبش مادر دچار افول می گردید لیکن حرکتی که از آن الهام گرفته است با قدرت در صحنه حاضر می شود و با اندک تغییراتی در مشی و یا توجه به عنصر بومی به حرکت خود ادامه می دهد.
نکته جالب توجه در این روند آن است که علی رغم وجود حساسیتهای مذهبی، قومی و قبیله ای میان مسلمانان، هیچ یک از آنها در دوسده اخیر به عنوان مانع در نقل و انتقال اندیشه عمل نکرده اند و الگو گرفتن از تجربه های موفق به عنوان یک عادت و اصل جاری در میان مسلمانان همواره برقرار بوده است. ناگفته نماند که رقابت نیز اغلب به الگوگیری منجر می شده است. بدین صورت که مثلاً برای گرفتن پرچم اسلام خواهی و یا رهبری مسلمانان از دست رقیب، برخی جریانهای اسلامی دیگر ناچار همان شعارها را پیشه ساخته و گاه از آن فراتر می رفتند تا بتوانند مقبولیت خود در میان ملتها را تضمین کنند.
جنبش اسلامی در آستانه پیروزی انقلاب
از زمان صفویه تاکنون، ایران همواره به عنوان کشور مادر برای جهان تشیع عمل می کرده است. لذا بررسی جریانهای مختلف شیعی به ناچار ما را به بررسی شرایط در داخل کشور می کشاند که از نظر خوانندگان گرامی چندان پنهان نیست.
اما در مورد اهل تسنن می توان گفت که قرن بیستم با دو جریان اصلی همراه است که اغلب در تضاد با یکدیگر ظاهر شد و هرگاه به عنوان دو جریان با برخورداری از پیشینه ای که ادعای انقلابی گری دارد همسو و یا تکامل گر عمل می نموده اند. اخوان المسلمین و سلفی ها که در وهابی های عربستان سعودی تجلی می یافتند. دیگر جریانها و مشربهای فکری اسلامی سنی حتی اگر مستقل بوده باشند، الهام گرفته از این دو بوده و یا در فلک آنها در چرخش بوده اند.
وهابیت از آن روی در جهان اسلام قدرت گرفت که توانست به عنوان یکی از دو پایه حاکمیت در عربستان سعودی شناخته شود. تسلط بر مکه مکرمه و مدینه منوره به خودی خود کافی است تا یک جریان بتواند مشروعیت لازم برای تحرک در جهان اسلام را به دست آورد تا چه رسد به آنکه قدرت اقتصادی عظیم عربستان نیز امکان تحرک بیشتری را برای آن فراهم آورد. جریان وهابیت در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی گرچه در برابر ظلم صهیونیستها موضع گیری می کرد ولی به دلیل رابطه استراتژیک عربستان و آمریکا در یک هم پیمانی مستحکم با آمریکا قرار گرفته بود. و سلفی گری مارکسیسم را دشمن اصلی به شمار می آورد و برای کمک به مسلمانانی که تحت ظلم متحدین آمریکا قرار داشتند، صرفاً به دعا اکتفا می کرد بی آنکه هیچ حرکت عملی را در دستور کار خود قرار دهد.
جریان دیگر یعنی اخوان المسلمین در حقیقت فراگیرترین جنبش روشنفکری اسلامی به شمار می آید که امتداد روند بیداری اسلامی است. اخوان المسلمین که در نیمه اول قرن بیستم ظهوری پراقتدار داشت، به دلیل سرکوب از سوی جریانهای پان عربیست تا حد زیادی صحنه را ترک کرده بود. اخوان نیز همچون سلفی ها، مارکسیسم را خطر اصلی برای جهان اسلام به شمار می آورد و همه فعالیتهای خود را بر این اساس برنامه ریزی می کرد. جهاد مسلحانه بر علیه دشمنان که روزگاری در ابتدای اشغال فلسطین در دستور کار اخوان بود، به کناری نهاده شده بود و سیاست کادرسازی در جهت آماده کردن جهان اسلام برای یک قیام عمومی به استراتژی این جریان گردیده بود. متأسفانه باید گفت که این سیاست در بسیاری از موارد به یک توجیه بزرگ برای فرار از مسئولیت تبدیل شده بود.
هر دو جریان گرچه خاستگاه متفاوتی داشتند، لیکن در یک نقطه با هم تلاقی می کردند و آن پرهیز از جهاد مسلحانه برای مقابله با خطرهای پیش روی امت اسلامی بود. دیگر آنکه به صحنه آوری ملتها به طور کلی به فراموشی سپرده شده بود. مسئله فلسطین به عنوان محوری ترین مسئله مسلمانان که ماهیتی اسلامی داشت عملاً در دست جریانهای ملّی گرای عرب و چپ مارکسیستی قرار گرفته بود و اسلام گرایان به کار دیگری مشغول بودند. بدین ترتیب عملاً صحنه در اختیار جریانهای چپ مارکسیستی و پان عربیست قرار داشت. اخوان به تربیت کادری می پرداخت که معلوم نبود چه هنگام فضا برای ورود آنان به صحنه فراهم خواهد شد و همانطور که اشاره شد سلفی ها نیز ضمن دعا برای فلسطینیان به ویژه در نماز جمعه همکاری با امریکا را به عنوان یک دستور کار عملی و سودبخش در این برهه از زمان در پیش گرفته بودند.
در چنین شرایطی انقلاب اسلامی ایران به عنوان اولین تجربه انقلابی و اسلامی به ثمر رسید تا جریانهای غیراسلامی را از صحنه به در کند. لذا ملاحظه می فرمائید که افول اندیشه مارکسیستی که مآلاً با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و به حذف آن از صحنه مناسبات بین المللی انجامید، دقیقاً از همین تاریخ – 1979 میلادی – آغاز می شود و جریان اسلامی با رشد فزاینده خود در عرصه ظاهر می شود و رفته رفته به جای جریانهای مارکسیستی و ملّی گرا، صحنه را در دست می گیرد. اما جریانهای اسلامی پیش از آن که بتوانند به صحنه درآیند با یک چالش جدی مواجه گردیدند. آنها می باید به افکار عمومی مسلمانان پاسخ می گفتند، و از موجودیت فکری خویش به دفاع می پرداختند. بدین ترتیب تطور در اندیشه سیاسی اسلام سنی در اواخر قرن بیستم میلادی آغاز گردید.
اما این دو هر یک به فراخور حال، صحنه ای را برای ترسیم این تطور برگزیدند یکی افغانستان را به پایگاه اصلی فعالیت خویش تبدیل کرد که به اشغال شوروی درآمده بود، و دیگری فلسطین را به عنوان میدانی برای ترسیم نقش خویش در فرایند قدرت گیری جریان اسلامی برگزید.
اخوان المسلمین گرچه حضوری فعال و پرثمر در جهاد افغانستان علیه اشغالگران شوروی داشت، لیکن به دلیل تعلقات تاریخی و گرایشات اکثریت اعضای مکتب ارشاد که عمدتاً از کشورهای همسایه فلسطین به ویژه مصر انتخاب می شوند، فلسطین را به عنوان نقطه تمرکز خود برگزید. حاصل یک بازنگری اساسی در رفتار سیاسی پیشین اخوان و هماهنگ شدن با شرایط جدید تولد حماس در فلسطین بود که اینک به عنوان مهم ترین تشکیلات فلسطین عمل می کند. ظهور حماس که در واقع بازسازی شده همان تشکیلات تاریخی اخوان المسلمین در غزه و کرانه باختری است، بیانگر تحول ریشه ای صورت گرفته در اندیشه سیاسی اخوان المسلمین و حضور نیرومند آن در صحنه تقابل با دشمنان امت اسلام است. تمام شاخه های اخوان المسلمین در کشورهای مختلف عربی و اسلامی تا پیش از ظهور حماس ارتباط خوبی با آمریکا و دیگر کشورهای غربی داشتند، به حدی که بعضاً – البته ظالمانه- از سوی نیروهای چپ و ملی عرب به همکاری با آنها متهم می شدند، در حالی که حقیقت چیزی جز این بود. بستر فکری اخوان که پیش از این به آن اشاره شد، جهاد مسلحانه علیه اسرائیل و تقابل با غرب را در اولویت قرار نمی داد، و به جای آن کادرسازی و مقابله فرهنگی را در رأس برنامه های خود داشت. پس از ظهور حماس و حمایت همه جانبه شاخه های مختلف اخوان المسلمین از آن، روابط این جریان با غرب به تیرگی گرائید و بسیاری از شخصیتهای مهم اخوانی از سوی آمریکا به حمایت از تروریسم متهم شدند.
اما دیگر جریان پرقدرت در میان اهل تسنن یعنی سلفی گری که به دلیل گرایش عموم مسلمانان به مسئله فلسطین، دلبستگی بدان داشت، لیکن فعالیتهای خود را صرفاً در صحنه افغانستان متمرکز کرد. جریانهای مختلف سلفی نیروهای خود را از کشورهای اسلامی و عربی به افغانستان گسیل داشته و نقش بسیار مهمی در پیروزی بر شوروی سابق ایفا کردند.
پس از پایان اشغال افغانستان نیروهایی که پیش از آن در افغانستان می جنگیدند به چند دسته تقسیم شدند. گروهی در افغانستان باقی ماندند و در جنگهای داخلی میان مجاهدان افغانی وارد شدند؛ گروهی دیگر راهی بوسنی و چچن شدند، اما بخش اعظم این نیروها به کشورهای خود باز گشتند تا به عنوان نیروهای باتجربه، اپوزیسیون را تقویت کنند. جریان فکری سلفی که با محقق ساختن پیروزی در افغانستان به عنوان یک مدعی در میان جریانهای اصلی اسلامی ظاهر شده بود در پی دشمنی بزرگ می گشت تا بتواند در پرتو نبرد با آن اولاً انقلابی و مبارز بودن خود را در برابر دو رقیب اصلی یعنی شیعه و اخوان المسلمین به اثبات رساند و ثانیاً تمام نیروهای طرفدار خود را به کار گرفته و از ریزش آنهاجلوگیری کند. به این ترتیب مقدمات رویارویی سلفی ها و آمریکا فراهم گردید.
انقلاب اسلامی ایران در سال 1979 میلادی به پیروزی رسید و گفتمان ضدآمریکایی را به صحنه آورد؛ اما در آن هنگام و در ابتدا، گویی گفتمان امام خمینی در جهان اسلام غریب بود و جز اندکی با آن همراه نبودند. برای ترجمه یک اندیشه سیاسی و تأثیرگذاری بر دیگر جریانهای فکری در منطقه و جهان حتماً دو دهه فرصت زمانی طولانی به شمار نمی آید. اینک به روشنی می توان دید که گفتمان انقلاب اسلامی، تمام جهان اسلام را فرا گرفته و اصلی ترین جریانهای اسلامی برای تسلط بر صحنه و کسب مشروعیت ناگزیر از آنند که در میزان تأسی به شعارها و اهداف انقلاب اسلامی از یکدیگر سبقت گیرند. ناگفته نماند که انقلاب اسلامی ایران خود نیز از دیگر جنبشهای اسلامی در منطقه تأثیر پذیرفته است که پرداختن به آن فرصتی دیگر می طلبد. مسلمانان در حالی پانزدهمین قرن از حیات پرتکاپوی خویش را آغاز کردند که انقلاب اسلامی ایران به تمام حوزه های حیات اجتماعی و سیاسی و فرهنگی آنان پرتو افکند. تکیه بر مردم، و گفتمان استکبارستیزی، استقلال خواهی و مقاومت در برابر دشمن اصلی ترین عنوانهای این خیزش جدید است.
چکیده: «خاورمیانه جدید» واژه و عنوانی است که اخیراً از سوی کاندولیزا رایس (وزیر امور خارجه آمریکا) مطرح گردیده است. وی در سفر خاورمیانهای خود با اشاره به تحولات منطقه- بویژه عراق و لبنان- این شرایط را درد زایمان خاورمیانه جدید نامید....
____________________________________
مقدمه
خاورمیانه جدید در واقع از یکسو ناظر بر شکست طرح خاورمیانه بزرگ میباشد واز سوی دیگر مؤید تلاش نظام سلطه برای مقابله و مهار خاورمیانه اسلامی است. این طرح نشانگر رویکرد مجدد آمریکا به محدوده و موقعیت خاورمیانه قدیم میباشد که طی یک سال گذشته شیب معادلات در آن، شکلگیری خاورمیانه اسلامی را بعنوان یک بلوک قدرتمند در صحنه بینالملل نوید میبخشد. بلوکی که قادر به برهم زدن قواعد بازی در صحنه بینالملل و یکجانبهگرایی آمریکا خواهد بود.
با امید پیروزی مقاومت اسلامی لبنان و فلسطین و نابودی و محو رژیم صهیونیستی از صفحه روزگار.
* طرح خاورمیانه بزرگ:
جریان افراطی (نومحافظهکاران) که پس از انتخابات سال 2000 و با رأی دادستانی در آمریکا به قدرت رسیدند، ضمن تعیین اهداف راهبردی این کشور در خاورمیانه، ایجاد نظم هژمونیک و برتری جهانی ایالات متحده را از طریق تشکیل خاورمیانه بزرگ (در برگیرنده آسیای میانه، جنوب غربی آسیا و شمال آفریقا) مورد توجه قرار دادند. آنان با این برآورد که سیطره بر خاورمیانه کوچک (افغانستان، عراق، سوریه، لبنان و. . . )، امکان تحقق خاورمیانه بزرگ و اهداف راهبردی مورد نظر آمریکا را میسر خواهد کرد، مدل بازی دومینو و ساقط کردن دولت های هدف، با استفاده از قدرت سختافزاری را در پیش گرفتند. این امر علاوه بر اینکه پروژه خاورمیانه بزرگ را به فاز اجرا منتقل می کرد، تحقق اهداف زیر را نیز برای آمریکا عینیت میبخشید:
تامین منابع نفت مورد نیاز آمریکا در دهههای آینده، کنترل شریان نفت به عنوان اهرمی برای مهار اروپا وشرق آسیا، حفظ امنیت اسرائیل، ترویج دمکراسیهای کنترل شده، زمینهسازی برای برتری تمدنی، پروسه دولت سازی و ملت سازی، مقابله و مهار اسلام گرایی و فرهنگ سازی.
این نکته را نیز نباید از نظر دور داشت که تبیین طرح خاورمیانهای آمریکا علاوه بر تأمین اهداف موصوف، آموزههای مسیحیت صهیونیسم را نیز در منطقه عملیاتی میکرد. مسیحیان صهیونیست، دیپلماسی نظامیگرایانه کاخ سفید را به دیپلماسی الهی و رسالت الهی آمریکا برای مبارزه با شرارت تعبیر میکنند. در واقع و به یک معنا خاورمیانه بزرگ طرحی است که لابی صهیونیسم بر اساس خرافههای سر هم بندی شده، حفظ و تامین امنیت اسرائیل در منطقه را از این منظر جستجو میکند.
حادثه یازده سپتامبر و موضوعیت یافتن تروریسم و القاعده، فرصت بسیار مناسبی را برای آمریکا فراهم آورد تا طرح مذکور و شکلگیری قرن آمریکایی (قرن 21) را عملیاتی نماید. تهاجم نظامی به افغانستان و عراق و ساقط کردن طالبان و صدام، آغاز مرحله اول طرح خاورمیانه بزرگ، یعنی دولت سازی در منطقه خاورمیانه قدیم را معنا بخشید.
سردمداران کاخ سفید درصدد بودند در این مرحله با ساقط کردن دولتهای شرور، دولتهای همراه با خود را جایگزین آنان نمایند. اما دیری نگذشت که متوجه شدند پروژه دولتسازی نه تنها به شکلگیری و روی کار آمدن دولتهای همسوی نمیانجامد، بلکه فرصتی را برای اسلامگرایان فراهم می سازد تا با استفاده از آن، بصورت دموکراتیک، از نردبان قدرت بالا روند.
* شکلگیری خاورمیانه اسلامی:
پیروزی مجاهدین افغان و تشکیل مجلس قانونگذاری اسلامی در افغانستان، پیروزی ائتلاف یکپارچه در انتخابات مجلس عراق، پیروزی حزبا. . . در انتخابات پارلمانی لبنان و مشارکت در دولت این کشور، پیروزی حماس در فلسطین، بدست آوردن نتایج قابل قبول اخوانالمسلمین در انتخابات مصر و پیروزی اسلامگرایان شیعه در انتخابات شهرداریهای استانهای شرقی عربستان، طرح خاورمیانه بزرگ آمریکا را در اولین گام خود با مانع بسیار بلندی مواجه میساخت.
این موارد در کنار اثبات وفاداری ملت ایران به ارزشها و اصول انقلاب اسلامی و آرمانهای امام راحل و همچنین دیپلماسی فعال ایران و کشورهای همسو و گسترش حوزههای نفوذ آنان، معادلاتی را در منطقه رقم میزد که امروزه از آن، بعنوان ساخت خاورمیانه اسلامی یاد میکنند و این مهم نه تنها با اهداف و راهبردهای خاورمیانهای نظام سلطه مغایرت داشت، بلکه منافع آنان را نیز به خطر میانداخت.
ظهور خاورمیانه اسلامی و رویکرد مسلمانان به آن، از یک سو به افزایش قدرت ایران بعنوان بازیگر اصلی منطقه میانجامد و از سوی دیگر جمهوری اسلامی را به محور اتکاء و امالقرای جهان اسلام تبدیل میکند و این روند دقیقاً نقطه مقابل منافع منطقهای نظام سلطه بشمار میآید.
در چنین شرایطی نفت میتواند بعنوان یک اهرم فشار بر ضد تمامیتخواهی قدرتهای استکباری از سوی کشورهای منطقه مورد استفاده قرار گیرد و این مهم تهدید استراتژیکی را برای نظام سلطه رقم میزند.
عینیت یافتن مؤلفههای مذکور باعث میگردد تا خاورمیانه اسلامی بعنوان یک بلوک قدرتمند، نظم هژمونیک مبتنی بر یکجانبهگرایی آمریکا را منتفی سازد.
برخورداری از 60% ذخایر انرژی جهان، موقعیت ژئواستراتژیک، فراگیر بودن دین مقدس اسلام و ایدئولوژیک بودن منطقه، جمعیت قابل توجه، بهرهمند بودن از فنآوریهای پیشرفته و ... این بلوک اسلامی را به یکی از بازیگران اصلی و بسیار تأثیرگذار در صحنه بینالملل تبدیل مینماید که دیگر بلوکهای قدرت را کاملاً تحتالشعاع خود قرار خواهد داد.
در یک کلام خاورمیانه اسلامی با این مختصات، توان به چالش کشیدن نظام سلطه و سایر قدرتها را در خود ایجاد مینماید
* مهار خاورمیانه اسلامی با راهبرد نرمافزاری و نیمه سخت:
آمریکا برای مقابله و مهار خاورمیانه اسلامی، ابتدا راهبرد نرم افزاری و نیمه سخت با تمرکز بر حوزه بازیگران موثر در تشکیل خاورمیانه اسلامی را در دستور کار خود قرار داد.
به همین منظور در حوزه فلسطین تمام توان خود را برای جلوگیری از تشکیل دولت حماس بکار گرفت. پس از شکست در این پروژه، تلاش کرد ضمن وارد آوردن فشارهای شدید اقتصادی و سیاسی از یک سو دولت فلسطینی را وادار به رسمیت شناختن رژیم اشغالگر نماید و از سوی دیگر با ایجاد و گسترش اختلافات بین حماس و سایر گروههای فلسطینی بخصوص فتح، علاوه بر کمرنگ کردن حرکتهای جهادی، موجبات سقوط دولت حماس را فراهم کند.
در حوزه لبنان نیز خلع سلاح و به انزوا کشیدن حزبا. . . در صحنه داخلی در دستور کار قرار گرفت. آمریکا تلاش کرد با بهره گیری از ترور رفیق حریری، از یک طرف با متهم کردن سوریه به دست داشتن در این ترور، ارتش این کشور را وادار به عقبنشینی از خاک لبنان نماید و از طرف دیگر با این ادعا که حزبا. . . وابسته به سوریه است، موضع این گروه را در لبنان تضعیف و با استفاده از نفوذ خود در برخی از گروههای مخالف حزبا. . . و فعال کردن گسلهای سیاسی و فرقهای در لبنان، طرح انقلاب مخملی در این کشور را با برگزاری تظاهرات علیه این جنبش. . . و مطالبه خلع سلاح آن به اجرا در آورد که این امر همراه با گسترش اقدامات اطلاعاتی و شبکه های تروریستی برای حذف سران حزبا. . . از طرف اسرائیل بود.
در حوزه سوریه، تلاش گردید سناریوی عبدالحلیم خدام که سعی داشت با استفاده از اپوزیسیون داخلی سوریه و شبکههای زیرزمینی، زمینه سقوط دولت بشار اسد را فراهم کند، به اجرا در آید. پس از شکست این طرح، آمریکا تلاش نمود با افزایش فشارسیاسی و متهم کردن سوریه به دخالت در امور عراق و لبنان، این کشور را وادار به تغییر رفتار نماید.
در حوزه عراق نیز آمریکا تلاش کرد با استفاده از فعال کردن گسلهای قومی و فرقهای و افزایش موج حرکتهای تروریستی، به هر شکل ممکن مانع از تشکیل دولت ائتلافی شود و در ادامه نیز ناکارآمدی و سقوط آنرا به نظاره نشستهاند.
نظام سلطه برای تغییر رفتار جمهوری اسلامی، تلاش نمود با ارسال پرونده موضوع فناوری هستهای به شورای امنیت فشارهای سیاسی را بر ایران تشدید نماید.
* خاورمیانه جدید، راهبرد مورد نظر آمریکا:
شکست سناریوی مقابله نرم و نیمه سخت سبب گردید تا در راستای محتوای سند امنیت ملی آمریکا در سال 2006، طرح خاورمیانه جدید که مدل تعدیل شده طرح خاورمیانه برگ بود وارد مرحله اجرا شود. موضوعی که ابعاد آن با سخنان کاندولیزا رایس در سفر اخیرش به منطقه آشکار شد. اظهارات وی ناظر بر تغییر رویکرد از «خاورمیانه بزرگ» به «خاورمیانه جدید» و از «جنگ علیه تروریسم» به «جنگ علیه بیداری اسلامی» میباشد. این نقطه مقابل خاورمیانه اسلامی محسوب میشود.
محوریت خاورمیانه جدید حول رژیم اشغالگر قدس، بعنوان مهمترین شریک استراتژیک آمریکا خواهد بود و تضمین امنیت این رژیم و نابودی تمامی سلاحهایی که میتوانند اراضی اشغالی را مورد هدف قرار دهند، بعنوان اولین هدف انتخاب شده است. بخصوص اینکه تمامی کشورهای منطقه نیز میبایست این رژیم جعلی را به رسمیت شناخته و به اجرایی شدن «نقشه راه» که تضمین کننده منافع اسراییل است، مجدداً اهتمام شود.
در این طرح آمریکا مجبور گردیده است رویکرد دولتسازی خود را متوقف سازد. زیرا از یکسو تلاش آمریکا در منطقه برای گسترش دمکراسی کنترل شده غربی با به قدرت رسیدن اسلامگرایان بینتیجه مانده و از سوی دیگر کشورهای مرتجع منطقه نیز این روند گسترش دمکراسی را در تضاد با منافع داخلی خود احساس میکنند.
علاوه بر این آمریکا نیز برای بازسازی قدرت نرم و نفوذ از دست رفته خود، تقویت نقش دولتهای مرتجع و همسو را مناسب ارزیابی کرده است. بخصوص اینکه مثلث عربی منطقه (اردن، عربستان، مصر) تشکیل خاورمیانه اسلامی را برضد منافع منطقهای خود ارزیابی میکنند. در خاورمیانه جدید آمریکا تلاش خواهد کرد از این فرصت برای متلاشی کردن جبهه ضد صهیونیستی (ایران، سوریه، لبنان، حماس) استفاده نماید. بخصوص اینکه در طرح خاورمیانه جدید میبایست جبهه ایران و کشورهای مرتبط با آن به شدت تعدیل شود. بگونهای که خاورمیانه اسلامی با محوریت جمهوری اسلامی معنی نداشته باشد. در چنین حالتی کنترل پیشرفت فنآوری در منطقه و جلوگیری از پیدایش مواردی چون ایران هستهای مشکل نخواهد بود.
در خاورمیانه جدید مورد نظر آمریکا میبایست ضمن کنترل صدور نفت و کاهش قیمت آن، احتمال استفاده از این ماده بعنوان یک اهرم برای وارد آوردن فشار به آمریکا و متحدان استراتژیک آن برای همیشه از بین برود. چرا که با افزایش یک دلار به قیمت هر بشکه، آمریکا میبایست سالانه چهار میلیارد دلار بیشتر برای تأمین نفت مورد نیاز خود هزینه کند.
در خاورمیانه جدید برای مهار و مقابله با رویکرد اسلام گرایی، ترویج اسلام سکولار از یک سو و تقویت سلفیگری و گرایش به مذاهب انحرافی و دستساز از سوی دیگر مورد توجه قرار میگیرد.
* راهبرد سختافزاری و مهار خاورمیانه اسلامی (خاورمیانه جدید)
آمریکا در راستای تشکیل خاورمیانه جدید و برای برون رفت از وضعیت مذکور راهبرد سخت افزاری را مورد توجه قرارداد.
به همین منظور در نشست چند جانبهای که در یکی از کشورهای عربی با برخی از سران دست نشانده برگزار گردید، توافق بر سر برخورد با حماس، حزبا. . . و سوریه بعمل آمد.
مرحله اول این سناریو شامل حمله به غزه با هدف سرنگونی دولت حماس، دستگیری و سرکوب انقلابیون و مهار انتفاضه فلسطین بود.
تهاجم به لبنان و اشغال جنوب این کشور تا حد فاصل رودخانه لیطانی به منظور مرعوب نمودن دولت لبنان، فعال کردن گسلهای سیاسی- فرقهای علیه حزبا. . . و بهره گیری ازافکار عمومی برای خلع سلاح این جنبش، دومین مرحله از سناریوی مذکور بشمار میرفت.
موفقیت در صحنه فلسطین و لبنان این توانایی را به نظام سلطه میبخشید تا سومین مرحله را نیز با هدف تغییر رفتار سوریه جهت به رسمیت شناختن اسرائیل و در صورت نیاز تغییر ساختار آن کشور، عملیاتی نماید.
در مرحله چهارم صحنه عراق مورد توجه قرار میگرفت. بدین ترتیب که پس از حذف زرقاوی و رشد فزاینده اقدامات تروریستی با استفاده از ترکیب جدید و افراطیتر القاعده و با ناکارآمد نشان دادن دولت اسلامی، مقدمات لازم جهت سرنگونی دولت ائتلافی فراهم میگردید.
قطع بازوان منطقهای ایران، نظام سلطه را بر آن میداشت تا ضمن زمینهسازی برای اعمال محدودیت اقتصادی و فشارهای سیاسی بر جمهوری اسلامی ایران، با فعال کردن گسلهای قومی و فرقهای و برهم زدن انسجام داخلی از طریق نافرمانی مدنی و همچنین در صورت لزوم عملیات محدود نظامی، شرایط لازم را برای تغییر رفتار و تغییر ساختار جمهوری اسلامی فراهم سازد.
* روند جنگ سلطه:
رژیم صهیونیستی قصد داشت مرحله اول طرح را در غزه عملیاتی کند. اما طراحی و اجرای عملیات پیشدستانة حماس، موجب خروج ابتکار عمل از دست صهیونیستها و برهم خوردن صورتبندی نظامی آنها و تبدیل طرح عملیات در غزه به یک حرکت کور و انتقامجویانه گردید. این امر در کنار مقاومت سرسختانه دولت حماس و مردم فلسطین، سبب عدم موفقیت اسرائیل در سرنگونی دولت حماس و مهار انتفاضه شد.
در دومین مرحله سناریوی مشترک آمریکا و اسرائیل، انجام عملیات نظامی بر پایه تجهیزات زرهی در جنوب لبنان و اشغال مناطق جنوبی این کشور تا مرز رودخانه لیطانی بود. اما این بار نیز طراحی و اجرای عملیات پیشدستانه توسط حزب ا. . . و انهدام تانک فوق پیشرفته «میرکاوا» که تصور میشد در مقابل تمامی سلاحهای ضدزره مقاوم است، این پیام را به ارتش اسرائیل داد که در طرح عملیات نظامی خود میبایست تغییراتی بوجود آورد. از این رو رژیم صهیونیستی با رویکرد به تاکتیکهای هواپایه و دریاپایه درصدد خروج از استیصال در برابر مقاومت اسلامی در لبنان برآمد.
اما در این مرحله نیز انهدام ناوچه فوق پیشرفتة «ساعر5» توسط حزب ا. . . ، ارتش اسرائیل را از اندیشیدن به عملیات آبی- خاکی و سرپلگیری باز داشت. لذا رژیم صهیونیستی ناگزیر به تغییر مجدد استراتژی و بمباران گسترده و رو به افزایش هوایی، جهت وارد کردن فشار برای تغییر افکار عمومی لبنان و وادار کردن حزبا. . . به خلع سلاح گردید. اما علیرغم بمبارانهای گسترده لبنان توسط رژیم صهیونیستی یکپارچگی در صحنه لبنان کاملاٌ مشهود بود و امیل لحود اعلام داشت که همه لبنان بر ضد اسرائیل یکپارچه است.
* تلاش برای نجات رژیم صهیونیستی از استیصال:
با آشکار شدن آثار شکست در دولت صهیونیستی و در پی درخواست سران آن از برخی کشورهای اروپائی برای مداخله سیاسی در روند جنگ، اقدامات میانجیگرانه اروپا با سفر نخست وزیر فرانسه و هیئت آلمانی و فرانسوی به کشورهای منطقه، تلاش برای برقراری مذاکرات آتشبس را آغاز کردهاند.
در پی این حرکت، آمریکا به عنوان مهمترین متحد استراتژیک اسرائیل، جهت عقب نماندن از دیپلماسی اروپا، تلاش کرد تا سناریوی جدیدی را جهت برون رفت هر چه سریعتر رژیم صهیونیستی از مشکلات ایجاد شده، مطرح نماید. از آنجا که دستیبابی به اهداف این سناریو شرایط بهتری را برای صهیونیستها از نظر داخلی و منطقه ای به همراه داشت و مانع از سقوط دولت المرت میگردید، لذا سران این رژیم تصمیم به اجرای آن گرفتند.
بدین ترتیب از روز دهم طی توافق بعمل آمده، تقسیم کاری در صحنه نبرد و بین الملل، بین آمریکا و اسرائیل صورت پذیرفت و این دو کشور به طور هماهنگ سناریوی جدید را اجرایی نمودند.
اسرائیل برای تحقق این سناریو می بایست ظرف مدت یک هفته بخشی از خاک جنوب لبنان تا رودخانه لیطانی را به تصرف خود درآورد. آمریکا نیز در راستای اجرایی کردن سناریوی مذکور با پشتیبانی عمومی و لجستیکی ازعملیات نظامی رژیم صهیونیستی، کنترل صحنه بین المللی و ممانعت از محکوم شدن رژیم صهیونیستی زمینه را برای مداخله نیروهای چند ملیتی فراهم کند و در پایان هفته و پس از دستیابی رژیم صهیونیستی به برتری نسبی، با مداخله سیاسی و با موضع حمایت آمیز و استفاده از این شرایط، موضوع آتش بس، ایجاد دیوار حائل، اجرای قطعنامه 1559 و آزاد سازی بدون قید و شرط دو اسیر را خواستار گردد.
به دنبال شکست رژیم صهیونستی در مثلث بنت جبیل ، عیترون و مارون الراس و وارد آمدن تلفات و خسارات سنگین به این رژیم ، اختلاف نظرهای فیمابین نظامیان و سیاسیون اسرائیل وارد مرحله تازه ای گردیده است و به سطوح مراکز مهم تصمیم گیری راه یافت.
در این راستا خاخامهای یهودی و برخی از فرماندهان ارتش صهیونیستی خواهان اثبات اقتدار اسرائیل با پیروزی نظامی بودند و استدلال میکردند که تنها از این طریق است که می توان امنیت روانی را به جامعه اسرائیل باز گرداند و هیمنه شکسته شده آن را ترمیم کرد.
در مقابل برخی از اعضاء پارلمان، مقامات امنیتی، برخی از اعضاء کابینه و بخشی از ژنرال های ارتش خواهان توقف عملیات نظامی، برقراری آتش بس و استقرار نیروهای چند ملیتی و ایجاد دیوار حائل بودند تا رژیم صهیونیستی از بحرانهای داخلی (مهاجرت معکوس، فرار سرمایه، مهاجرت نخبگان، سقوط بورس و. . . ) نجات یافته و موجودیت آن حفظ گردد. با توجه به شکستهای مذکور و قویتر شدن دیدگاه دوم، گمانه زنی ها بر پذیرش آتشبس از سوی دولت اولمرت دلالت می کرد.
* بمباران قانا با طراحی آمریکا:
با سفر دوم رایس به تل آویو، عملیات بمباران قانا و عملیات نظامی در مثلث کفرکلا، طیبه و العدیسه با هدف فراهم آوردن شرایط برتر و نشان دادن شدت عمل به مردم و دولت لبنان و تحمیل شرایط مورد نظر آمریکا و رژیم صهیونیستی به اجرا درآمد. این امر مؤید این نکته بود که از این پس امریکا قصد دارد علاوه بر فرماندهی صحنه جنگ و در اختیار داشتن سطوح تصمیم گیری و تعیین زمان آتش بس، کنترل صحنه بین الملل را شخصاً بر عهده گیرد تا رژیم صهیونیستی به هیچ وجه بدلیل فجایع انسانی نظیر قانا توسط محافل بین المللی و شورای امنیت محکوم نگردد. از این رو بود که رایس در جلسه محرمانه با فرماندهان عالی رتبه اسرائیل تصریح کرد : «نگران سقف زمانی نباشید، جنگ را ادامه بدهید».
موج دوم عملیات های زمینی رژیم صهیونیستی که به نسبت موج اول، از گستردگی و استعداد رزمی بیشتری برخوردار است نیز مصادف با سفر دوم رایس به اسرائیل گردید. با این تفاسیر مبرهن است که حزب الله لبنان در مرحله جدید جنگ، در مقابل یک جبهه آمریکایی - صهیونیستی قرار گرفته و این مهم ، نابرابری مقاومت اسلامی را در مقابل محور شیطنت و جنایت عالم مضاعف ساخته است.
* دست و پا زدنهای آخر:
به نظر میرسد در این مرحله جدید از جنگ، سعی امریکا و رژیم صهیونیستی بر آن است تا در آستانه تشکیل جلسه شورای امنیت، با تکیه بر بمباران بیروت و سایر مناطق لبنان – به ویژهمناطق مسیحی نشین - علاوه بر جبران شکست در صحنه عملیات زمینی، حزبا. . . ، مردم و دولت لبنان را تحت فشار بیشتری قرار داده و اراده خود را به آنان تحمیل نمایند.
شایان ذکر است عملی شدن بخشی از تهدید سید حسن نصر الله مبنی بر هدف قرار دادن تل آویو علاوه بر اینکه همچنان ابتکار عمل را – چه در صحنه نظامی و چه در عرصه جنگ روانی – همچنان در اختیار حزب الله قرار می دهد ، چالش های درونی رژیم صهیونیستی را در مقابل آمریکا و جریان افراطی در اسرائیل قرار خواهد داد و این مهم به معنای بازی حزب الله و رهبری آن در زمین حریف می باشد.
* سخن آخر
شکست فاز سختافزاری طرح آمریکایی در آغاز راه به دلیل برآوردهای غلط اطلاعاتی نظام سلطه از توان حزبا... لبنان و حماس از یک سو و برهم خوردن صورتبندی نظامی آنان با عملیات پیشدستانه این دو جنبش اسلامی- انقلابی از سوی دیگر، باعث گردید تا نظام سلطه درد زایمان تولد خاورمیانه جدید را بیش از پیش احساس نماید. نتایج خیره کننده مقاومت اسلامی سبب خواهد شد، رژیم صهیونیستی برخلاف انتظار شاهد گشوده شدن جبهههای جدیدی در منطقه و جهان و حتی داخل اسرائیل علیه خود باشد و دولت اولمرت در معرض سقوط قرار گیرد.
این روند با شکسته شدن هیمنه نظامی اسرائیل و کاهش قدرت نرم آمریکا، عملاً ساخت خاورمیانه جدید را با شکست مواجه کرده است.
علاوه بر این، برانگیخته شدن افکار عمومی منطقه بر ضد اعمال ننگین اسرائیل و حمایتهای همه جانبه آمریکا از این رژیم جعلی، از یک طرف باعث شکاف بین بلوک اروپایی و آمریکا گردیده و از طرف دیگر آمریکا را بیش از پیش منزوی ساخته است.
? بعلت سانسورشدیدخبریآماردقیقی ازتعدادکشته و زخمیها موجود نمی باشد.
?آمار زیر تا بیست و چهارمین روز مقاومت می باشد.
چکیده: نصرالله با مشکوک خواندن ارسال محمولههای نظامی از سوی آمریکا تحت عنوان "کمکهای نظامی برای دولت سنیوره" افزود: آمریکا زمان جنگ رژیم صهیونیستی علیه لبنان، به کشور ما نه تنها کمکی نکرد بلکه با تجهیز و تشویق اسراییل و مانع شدن از تصویب به موقع قطعنامهپایان جنگ عملا دست رژیم صهیونیستی را در کشتار مردم لبنان بازگذاشت اما اینک چگونه است که غیرتمند شده و حتی سریعتر از زمان کمک به نیروهای نظامی خود به دولت لبنان سلاح میرساند؟
سید حسن نصرالله دبیر کل حزب الله لبنان خواستار به کارگیری تدابیر امنیتی، سیاسی و قضایی در حل موضوع فتح الاسلام شد.
به گزارش رجانیوز، دبیرکل حزبالله این موضوع را جمعه شب در سخنانی تلویزیونی به مناسبت هفتمین سالگرد پیروزّی " مقاومت اسلامی " و بیرون راندن نیروهای رژیم صهیونیستی از جنوب لبنان در سال ? ?????بیان کرد.
سید حسن نصرالله، به موضوع درگیریهای چند روز گذشته نیروهای گروه فتحالاسلام با ارتش لبنان در طرابلس ( شمال لبنان ) اشاره کرد و این مساله را بسیار پیچیده و حساس خواند
وی راه حل این مشکل را قضایی و سیاسی دانست و تاکید کرد: تکیه بر راه نظامی برای نابودی فتحالاسلام بسیار خطرناک بوده و لازم است دولت تدابیر امنیتی، سیاسی و قضایی را در این زمینه اتخاذ و درگیریها را متوقف کند
سید حسن نصرالله تاکید کرد: ورود ارتش به اردوگاه موجب انفجار در لبنان خواهد شد چنانکه اکنون بیشتر قربانیان این حادثه از لبنانیها هستند.
دبیرکل حزب الله درباره علت تاخیر در صدور بیانیه از سوی حزب الله در این زمینه گفت: ما منتظر شدیم تا اطلاعات صحیحی در این زمینه به دست آوریم و آنگاه موضعگیری کنیم چون موضوع به سرونوشت دو ملت ( فلسطین و لبنان ) بستگی دارد.
به گفته وی، ارتش تنها نهاد ملی است که میتواند حافظ امنیت و وحدت ملی باشد و این آخرین چیزی است که برای ما باقی مانده است و تجاوز و تعدی به آن از سوی هر کس که باشد ممنوع و خط قرمز محسوب میشود.
نصرالله افزود: کسانیکه به ارتش تعرض کردهاند باید به دست عدالت سپرده شوند.
وی گفت: اما علاوه بر ارتش، مردم غیر نظامی نیز که در اردوگاهها زندگی میکنند خط قرمز حساب میشوند و کسی نمیتواند آنها را مورد تعرض قرار دهد زیرا اردوگاه نیز مانند یک محله از محلههای لبنان است و نمیتوان همه مردم را به خاطر پناه بردن چند جنایتکار به آن قتل عام کرد.
وی با انتقاد از برخی اقدامات نیروهای انتظامی لبنان گفت: اخیرا برخی ماموران انتظامی به گونهای افراد را بازداشت کرده و یا به قتل میرسانند که گویی جای قاضی و دادستان را هم گرفتهاند و این امنیت و صلح داخلی را مورد تعرض قرار میدهد.
سید حسن نصرالله دبیرکل حزبالله ، در بخشی دیگر از سخنانش آمریکا را متهم کرد که به فکر جنگی دیگر و این بار با القاعده در لبنان است.
نصرالله با مشکوک خواندن ارسال محمولههای نظامی از سوی آمریکا تحت عنوان "کمکهای نظامی برای دولت سنیوره" افزود: آمریکا زمان جنگ رژیم صهیونیستی علیه لبنان، به کشور ما نه تنها کمکی نکرد بلکه با تجهیز و تشویق اسراییل و مانع شدن از تصویب به موقع قطعنامهپایان جنگ عملا دست رژیم صهیونیستی را در کشتار مردم لبنان بازگذاشت اما اینک چگونه است که غیرتمند شده و حتی سریعتر از زمان کمک به نیروهای نظامی خود به دولت لبنان سلاح میرساند؟
وی افزود: نمی دانم این محمولهها به درخواست دولت سنیوره بوده یا نه، اما این اقدام در این شرایط ، کار بسیار خطرناکی است.
نصرالله با اشاره به سخنان رییس جمهوری آمریکا در مورد جنگ با عراق گفت: یکی از اهداف حمله آمریکا به عراق جذب افراد القاعده و جمعآوری همه آنان در عراق بود زیرا برای واشنگتن این گزینه مطلوبتر است که ( القاعدهایها) در عراق باشند تا در آمریکا بجنگند.
دبیرکل حزبالله افزود: به همین دلیل است که عراق اکنون بهای تسویه حساب آمریکا و القاعده را میپردازد و در آستانه جنگ داخلی قرار دارد.
به گفته وی، الان هم وضعیت مشابه عراق در لبنان مطرح است و باید سوال کرد که آیا با لبنان نیز قصد دارند مانند عراق رفتار کنند و آن را به صحنه جنگ بین آمریکا و القاعده تبدیل کنند.
وی اظهارداشت : من این سوال را از سنیوره میپرسم آیامی خواهید لبنان را به صحنه جنگ دیگران تبدیل کنید تا ارتش با القاعده درگیر شود، این خطر جدی است و لبنان اکنون در مرحلهی دشواری است و شما خودتان پیش از هر کسی علیه آرامش ? ????روزه که خودتان پیشنهاد دادهاید ، جنگ آغاز کردهاید.
دبیرکل حزبالله در بخش دیگری از اظهاراتش درباره دلایل ورود حزبالله به فعالیتهای سیاسی و دولت گفت: بعد از پیروزی مقاومت در سال ? ?????در مقابل رژیم صهیونیستی، حزبالله توقع پست، مقاوم و یا سپاسگزاری و تشکر نداشت اما ما تنها چیزی که از دولت خواستیم این بود که به افراد و مناطقی که در جریان اشغال رژیم صهیونیستی بودند توجه ویژهای شود، چون بیشتر کسانیکه در مقاومت حضور داشتند از مناطق " عکار" " بقاع " و جنوب بودند.
وی گفت: از ماه مارس ? ?????و زمان وقوع زلزله بزرگ ترور رفیق حریری نخست وزیر سابق لبنان، کشور ما وارد تونل تاریکی شد و تهدیدهای زیادی لبنان را از هر سو فرا گرفت و به همین دلیل حزبالله نه به خاطر خواستههای سیاسی بلکه برای نجات کشور وارد کار سیاسی شد.
سید حسن نصرالله افزود: از نظر حزب الله مبارزه با اسراییل پاکیزهتر از کار سیاسی است. چون کار سیاسی متکی بر دروغ و حیله است.
نصرالله خاطر نشان کرد :حزبالله با تمام قدرت وارد حیات سیاسی لبنان شد و اولویت را به دور نگه داشتن کشور از فتنه قرار داد، چون بعد از ترور رفیق حریری اتهامهای زیادی پیش آمد که شیعیان را به این ترور متهم می کردند تا جنگ طایفهای راه بیاندازند.
به گفته وی، این فتنه و تهدید برای مسلمانان با مسیحیان، لبنانیها با سوریها و لبنانیها با فلسطینیها نیز وجود دارد، به ویژه آنکه پس از ترور حریری مسوولیت کامل این حادثه به گردن سوریه انداخته شد، بدون آنکه دلایلی قانونی در این زمینه ارایه شود.
وی با اشاره به نقش ارتش گفت: حفظ اقتدار و سلامت این نهاد برای حمایت از دولت، موسسات و نهادهای جامعه و حفظ صلح داخلی و وحدت ملی در لبنان ضروری است به ویژه آنکه کشور الان در شرایط بسیار دشواری قرار دارد و در سال گذشته کسانی سعی کردند ارتش را وارد درگیریهای داخلی کنند.
وی دلیل دیگر ورود حزب الله به سیاست و دولت را حمایت از مقاومت دانست و گفت: اسم، سلاح و وجود مقاومت مورد تهدید و تعرض قرار گرفته است و حتی برخی بین مقاومت و آزادسازی جنوب، کلمه مقاومت را برداشته و بکار نمیبرند.
نصرالله تاکید کرد: ما در گفت و گوهای ملی همه مواضع خود را در خصوص مقاومت مشخص و اعلام کردیم، ما نه به دنبال افزایش تعداد کرسیهای مجلس بودیم و نه به دنبال پست وزارتی و تشکیل دولت ولایت فقیه، بلکه ائتلاف چهارگانه را با حسن نیت برقرار کردیم. (حزب الله، امل، مستقبل، حزب سوسیالیست ترقیخواه).
وی افزود : اما دیدیم اوضاع به سمت دیگری پیش میرود و گروه ? ???مارس موضوع دادگاه را بطور غیرمعمول به شورای امنیت فرستاد تا تصویب شود و این اشتباه بود البته هنوز هم وقت برای تصویب این طرح در داخل لبنان هست.
دبیرکل حزب الله اظهارداشت: پس از جنگ هم ما خواهان تشکیل دولت وحدت ملی شدیم و این بزرگترین اتهام ما از نظر گروه ? ???مارس بود، این گروه ما را به خراب کردن کشور متهم کرد و گفت: ما به خاطر تعطیلی دادگاه بینالمللی و پرونده هستهای ایران جنگ را به راه انداختیم در حالی که چنین نبود و ما میگویم راه حل بحران کنونی تشکیل دولت نجات ملی است، ما خواهان وزیران اضافی نیستیم و میخواهیم همه در دولت و تصمیمگیری ها مشارکت داشته باشند.
به گفته وی، لبنان بعد از جنگ با چالشهای فراوانی روبرو شده و حل آنها نیازمند به مشارکت همه است.
نصرالله افزود: در مقابل اگر همه دنیا هم در حمایت از گروه ? ???مارس جمع شوند قادر به تحمیل نظر خود به ملت لبنان نخواهند شد و این واقعیت را گذشته لبنان از سال ? ?????تاکنون ثابت کرده است.