بسم الله الرحمن الرحیم
پژوهشگر: محمدجواد گلزار
چکیده: پس از آن که امام موسی صدر در لیبی به صورت مرموزی ربوده شد، اختلافات بسیاری در سطح رهبری جنبش امل به وجود آمد که در اثر آن و خروج عدهای از رهبران از این جنبش، حزبالله لبنان تأسیس شد. سید حسن در حزبالله نیز مسئولیتهای مختلفی را عهدهدار شد؛ از جمله عضویت در شورای رهبری حزبالله، اما از فضای درس و بحث فاصله نگرفت و به تحصیلات علمی خود ادامه داد...
شما نمیدانید، امروز با چه کسی میجنگید. شما با فرزندان محمد (ص)، علی، حسن و حسین(ع) و با اهل بیت رسول خدا (ص) و اصحاب او وارد جنگ شدهاید. شما با قومی میجنگید که ایمانی فراتر و برتر از همه انسانهای این کره خاکی دارند.
پیام سید حسن نصرالله پس از حمله اسراییل به لبنان
امام موسی صدر نخستین جرقه مبارزه
سید حسن نصرالله متولد 31 اگوست 1960 روستای «البزوریه» در جنوب لبنان است. پدرش «عبدالکریم»، سبزی و میوهفروشی میکرد و حسن برای کمک به پدر به دکان وی رفت و آمد داشت. در دکان و بر سینه دیوار آن، عکس امام موسیصدر آویزان بود؛ عکسی که نخستین جرقههای محبت موسی صدر و جنبش امل را که آن زمان به جنبش محرومان معروف بود، در دل سید حسن روشن کرد. با این که با هیچیک از علمای دینی آنوقت در ارتباط نبود و خانوادهاش هم، یک خانواده دینی شاخص نبود، ولی سیدحسن نوجوان، علاقهمند به دین بود و این علاقه در حیطه انجام فرایض معمول مانند نماز و روزه محدود نبود، او فراتر از اینها هم میرفت. این علاقه وی را واداشت که با سن اندکش در سال 1976 به نجف برود و تحصیلات حوزوی خود را در آنجا آغاز کند.
در سال 1978 به لبنان بازگشت و در مدرسه الامام المنتظر(عج)، که شهید سید عباس موسوی آن را تأسیس کرده بود، تحصیلات حوزوی خود را پی گرفت و در همان حال، به فعالیتهای سیاسی در جنبش امل مشغول و مسئول سیاسی جنبش امل در منطقه بقاع شد.
تأسیس حزبالله
پس از آن که امام موسی صدر در لیبی به صورت مرموزی ربوده شد، اختلافات بسیاری در سطح رهبری جنبش امل به وجود آمد که در اثر آن و خروج عدهای از رهبران از این جنبش، حزبالله لبنان تأسیس شد. سید حسن در حزبالله نیز مسئولیتهای مختلفی را عهدهدار شد؛ از جمله عضویت در شورای رهبری حزبالله، اما از فضای درس و بحث فاصله نگرفت و به تحصیلات علمی خود ادامه داد تا جایی که در سال 1989 برای تکمیل تحصیلات خود به قم مسافرت کرد، اما حملات گسترده اسراییل به لبنان و مبارزات حزبالله به او اجازه نداد، بیش از یک سال در قم بماند و بار دیگر به لبنان بازگشت، تا در کنار برادرانش به مبارزه با رژیم صهیونیستی بپردازد.
شهادت سید عباس موسوی
در سال 1992 و پس از شهادت سید عباس موسوی، دبیرکل وقت حزبالله لبنان، با اجماع شورای رهبری حزبالله سید حسن نصرالله، دبیرکل جدید این جنبش شناخته شد. شهادت سید عباس موسوی به همراه خانوادهاش، تأثیر بسزایی در روحیه مردم لبنان و به ویژه رزمندگان حزبالله گذاشت و پس از آن بود که مبارزات و حملات حزبالله شکل جدیدی به خود گرفت و حمایت عمومی در میان مردم لبنان از حزبالله رو به فزونی نهاد. در این میان، اسراییل نیز در سالهای 1993 و 1996 عملیاتهای خوشههای خشم و تسویه حساب را به اجرا گذاشت که با مقاومت سرسختانه حزبالله، که از کمترین امکانات نظامی برخوردار بود، روبهرو شد.
شهادت فرزند ارشد
سپتامبر 1997 دو تن از رزمندگان حزبالله در حمله به یکی از مواضع ارتش اسرائیل در منطقه جبلالرفیع در جنوب لبنان به شهادت رسیده و پیکر آنان به دست نیروهای اسرائیلی افتاد. تلویزیون اسرائیل بدون اطلاع از هویت این دو نفر، تصویر خونآلود آنان را به نمایش گذاشت، به سرعت مشخص شد که یکی از این دو تن، سید هادی، فرزند سید حسن نصرالله، دبیر کل حزبالله است. انتشار این خبر همانند بمبی در جامعه لبنان صدا کرد و تحول بسیار مهمی در پی داشت. در تاریخ لبنان، چه در زمان جنگ داخلی و چه در مقابله با تجاوز نظامی اسرائیل، هیچگاه دیده نشد که فرزند یکی از رهبران گروهای سیاسی و یا شبه نظامیان در راه مبارزه کشته شده باشد.
این واقعه، موجی از احساسات جوشان همدردی، احترام و شیفتگی را نسبت به دبیر کل حزبالله در میان همه طوایف مذهبی لبنان در پی داشت، به گونهای که همه آحاد ملت لبنان از هر دین و مذهبی، تحت تأثیر شدید این واقعه قرار گرفتند. رهبران سیاسی لبنان نیز یکی پس از دیگری به دیدار سید حسن نصرالله رفته و ضمن گفتن تبریک و تسلیت به مناسبت شهادت سید هادی نسبت به شخصیت مبارز و صادق دبیر کل حزبالله، مراتب قدردانی و احترام خود را ابراز داشتند. این ابراز همدردی و احترام منحصر به لبنان نبود و افرادی چون امیر عبدالله، ولیعهد عربستان نیز برای نخستین بار در تاریخ حزبالله، با ارسال پیام تسلیت برای دبیر کل حزبالله، حمایت خود را از مقاومت اسلامی اعلام نمود.
سال2000 طعم شیرین پیروزی
در سال 2000 و در زمانی که مذاکرات عرفات و مسئولان آمریکایی و اسراییلی برای حل کشمکش خاورمیانه، راه به جایی نبرده بود، ارتش اسراییل در حرکتی یکجانبه و بدون گرفتن کمترین امتیازی از حزبالله، از اراضی اشغالی جنوب لبنان عقب نشینی کرد و به جز مناطق محدود مزارع شبعا، نیروهای خود را از همه مناطق تحت اشغال عقب کشید. این شکست مفتضحانه، علاوه بر استحکام بخشیدن به مواضع حزبالله، مبتنی بر مقاومت، باعث شد تا سید حسن نصرالله به موفقیتی بیسابقه در میان اعراب دست یابد، تا این که به عنوان مهمترین شخصیت جهان عرب شناخته شود.
از سوی دیگر، حزبالله لبنان با تکیه بر این موفقیت، توانست حضور خود را در عرصه سیاسی لبنان تقویت کند تا جایی که علاوه بر حضور پرتعداد در پارلمان لبنان، سکان تعدادی از وزارتخانهها را نیز به دست گیرد.
انتفاضه، درسی از حزبالله
پیروزیهای پی در پی حزبالله در عرصههای مختلف سیاسی و نظامی در میان فلسطینیان نیز تأثیر خود را بر جای گذاشت. مردم آواره فلسطین به ویژه جوانان، که سالها دل به روند مذاکرات صلح خاورمیانه بسته بودند، دریافتند که مشکل فلسطینیان، با مذاکره و رژیم اشغالگر، حل نمی شود و با این پیشزمینه، انتفاضه دوم مسجدالاقصی شکل گرفت؛ انتفاضهای که به حماس قدرتی دیگر بخشید و با پیروزی حماس در انتخابات فلسطین وارد مرحلهای جدید شد؛ مرحلهای که دیگر با جنگ شش روزه اعراب و اسراییل پایان نمییابد، چه آن که نصرالله در پیام خود چنین گفت:
از حالا به بعد، شما جنگی تمامعیار خواستید، پس این هم جنگ تمام عیار شما. این را خواستید. حکومت شما خواست قواعد بازی تغییر کند، پس قواعد بازی تغییر میکند. شما نمیدانید امروز با چه کسی میجنگید. شما با فرزندان محمد (ص)، علی، حسن و حسین (ع) و با اهل بیت رسول خدا (ص) و اصحاب او وارد جنگ شدهاید. شما با قومی میجنگید که ایمانی فراتر و برتر از همه انسانهای این کره خاکی دارد. شما خواستار جنگی تمامعیار با قومی شدید که به تاریخ، و فرهنگ خود افتخار میکند و قدرت مادی، امکانات، مهارت، خرد، آرامش، رویا، عزم، ثبات و شجاعت دارد و به امید و یاری خدا روزهای آینده را میان ما و شما خواهیم دید.
بسم الله الرحمن الرحیم
پژوهشگر: سید محمد مهدی غمامی
چکیده: واشنگتن پست در مورد سید حسن نصرالله و 30 ژولای چنین مینویسد: «سید حسن نصرالله فرماندهد 46 ساله چریکهای لبنانی است که سنگر امن خود را با عزم پولادین یک ژنرال ترکیب میکند تا قواعد اختلاف سرزمین عرب ـ اسراییل را بازنویسی کند. او قدرتمندترین مرد خاورمیانه است. او تنها مرد جهان عرب است که واقعا به آنچه میگوید عمل میکند».
تعاملها و تقابلها در 33 روز جنگ
قبل از جنگ، دولتهای انگلیسی و دستهای آمریکایی
تا قبل از صبح چهارشنبه 12 ژولای 2006، اتفاقاتی رخ داد که به وضوح خبر از پیامدی بزرگ برای یک گروه ضد استعماری در منطقه میداد. مقاومت آمریکایی و دولتهای عربی از جمله صمر، اردن و عربستان سعودی از تشکیل محور «حماس ـ حزب الله ـ سوریه ـ ایران» نگران بودند و ولت بوش بعد از « طرح خاورمیانه بزرگ» در صدد ایجاد یک خاورمیانه جدیدی بود. دولتهای عربی منطهق هم که همگی به نوعی دچار استبداد سیاسی بودند از قدرتگیری جنبشهای آزادی بخش و قاومت به شدت در هراس بودند در نتیجه همگی صحبت از خطر آفرینی هلال شیعی میکردند. سید حسن نصرالله در مورد نگرانی این دولتها یعرب از پدیده هلال شیعی که ساخته و پرداخته ملک عبدالله ثانی پادشاه اردن است، در مصاحبه با روزنامه السفیر میگوید: «باید بگوییم خطری بزرگ وجوددارد. آن زمانی که به جنبشهای سالامی گفته شودک ه خطر از ناحیه اتحاد جماهیر شوروی است نه اسراییل بدین سبب این جنبشها حتی یک گلوله هم به سوی اسراییل شلیک نکردند اما فعالانه در جنگ با شوروی شرکت جستند، زیرا برای آنه خطر کمونیسم و الحاد به تصویر کشیده شده بود، امروز برخی از خطر «فارسی و طرح صفوی» سخن میگویند؟ این طرح کجاست؟ خطر فارسی، طرح صفوی و هلال شیعی ایجاد شده تا از دایره فارس و ایران خارج و به شیعیان عراق و لبنان، کویت، عربستان و بحرین امتداد یابد؟ چرا ایران به عنوان کشوری دارای آرزوهای فارسی و عجمی به تصویر کشیده شده و در اخلاصش نسبت به امت اسلامی شک و تردید ایجاد میشود؟
مهمترین کتب اهل سنت پس از قرآن کریم صحاح سته است و مهمترین صحاح ، صحیح بخاری است که از سرزمین فارس است. از چهار کتاب معروف شسیعه هم سه کتاب از آن علمای فارس، آن وقت چطور به اهل سنت گفته می شود دشمنان شیعه است نه اسراییل؟! «اگر این امر رواج یابد که شیعیان فکر کند دشمنشان اهل سنت است و نه اسراییل؛ و اهل سنت هم فکر کننددشمنشان شیعیان هستند یک تراژدی و فاجعه بزرگ رخ خواهد داد». در واقع ملک عبدالله ثانی اولین بار بود که در مصاحبه با روزنامه الرای چاپ عمان میگوید: «به هر حال ما نگرانیم، یک ستاره دنبالهدار از کشورهایی که منطقه را ناامن خواهند کرد و به منافع ملی و عربی صدمه خواهند رساند. این یک هلال شیعی است که حول رویاهای عجمی شکل گرفته است».
این تفکر زمانی چنین نمایان گشت که سه کشور عربستان، اردن و مصر با محوریت امیر عبدالله پادشاه سعودی ، طرحی را تهیه کرده بودند تا انتهای جولای به دبیرکل سازمان ملل بدهند. روزنامه عکاظ در این مورد مینویسد: «این طرح قرار بود اگر اسراییل تا مرزهای 1967 عقب نشینی کند ، کشورهای عربی اقدامات مناسب را در جهت بهبود روابط خود با اسراییل انجام دهند». مخصوصا اینکه الریاض در اواسط ماه جولای پرده از قرارداد محرمانهای برداشت که مبتنی بر قرارداد نظامی 9/2 میلیارد دلاری پنتاگون با دولت سعودی بود. طبق آن، تحویل 58 دستگاه تانک «ابرامبز» و 315 دستگاه تانک قدیمی به تجهیزات جدید بر عهده شرکتهای جنرال داینامکس و استرلینگهایتس آمریکا قرار گرفت. همچنین دولت بریتانیا هم طبق قرارداد 20 میلیارد دلاری، قرار شده تا 72 فروند هواپیمای جنگنده «تایفون» به عربستان تحویل دهد . بی بی سی این قرارداد را پاداشت دولت ولز برای تسریع روند صلح در خاورمیانه اعلام کرد.
طرح امیر عبدالله قرار بود تا بعد از روی کار آمدن دولت جدید فلسطین و به رسمیت شناختن اسراییل توسط او عملی شود ولی به یکباره دولتی ضد صهیونیستی روی کار آمد که به هیچ وجه حاضر نشد تا آن رژیم اشغالگر را به رسمیت بشناسد. مقاومت حماس، طرحهای مثلث صلح (عرسبتان ، مصر و اردن) را به هم ریخت و دلگیری آنها را از حماس موجب شد. به این دلیل نسبت به حمله اسراییل به غزه کاملا بیتفاوت شدند تا با تکیه بر قدرت ارتش صهیونیستی و بازداشت کردن تمامی اعضای دولت، هنیه «نخست وزیر» مجبور به کنارهگیری شود. در همین راستا« حسنی مبارک» و «ملک عبدالله» با کندولیزارایس ملاقات داشتند، ایمن الظواهری ـ مرد شماره 2 القاعده ـ در همین رابطه اعلام کرد: «آمریکا قبل از حمله اسراییل به نوار غزه در مذاکراتی سری با مبارک و عبدالله، اقدام تل آویو برای نابود کردن «حماس» و به دنبال آن حمله به «حزب الله» را به اطلاع آن دو رسانده است». وی همچنین در مورد سایر موضوعات این جلسات به «طرح خاورمیانه جدید آمریکا» ، «دموکراتیزه کردن خاورمیانه» و «اصلاحات ساختاری درکلیه کشورهای خاورمیانه» اشاره کرد. همچنین مقامات جنبش خودگردان هم با یک فاصله زمانی کوتاه از اجمال این برنامهها مطلع شدند. پروژه نابودسازی حماس و سپس حزبالله، سه روز قبل از تجاوز اسراییل به غزه ، به اطلاع ابومازن رسدیه بود. روزنامه الخیمه از دیدار سری رییس سازمان امنیت مصر و سفیر اردن در فلسطین و دفتر ابومازن در رام الله ، در 24 می خبر میدهد، و اخبار تکیملی که از دفتر از مازن درز کرده بود بیان میکند که مصر و اردن با تحریک عباس، به وی قول دادند تا تمام سعی خود را در جهت تقلیل ارتباط حماس و حزب آلله با ایران انجام بدهند.
در جریان حمله به غزه و سپس حزب الله تل آویو از ریاض خواسته بود تا حداکثر دو هفته صبر کند و به اصطلاح فارسی «شتر دیدی ندیدی » درمیان اعراب هم نسبت به مسئله فلسطین ضربالمثلی است که بسیار شایع میباشد: «لا الجملی و لا ناقتی» یعنی این مسئله مربوط به من نیست، نای قدس مینویسد: «قارر بود تا دو هفته عربستان دندان روی جگر بگذارد تا اسراییل دعوا را به نفع او هم تمام کند». سود سعودیها هم حذف حماس و حزبالله بود ، همان طرح خاورمیانه جدید البته این چننی رفتارهایی از عربستان، آنقدرها بعید نبود مخصوصا زمانی که 40 نفر از حجاج بیتالحرام که برای اعلام برائت از زورگویان و شیطانهای منطقهای و جهانی فراید « مرگ بر اسراییل و مرگ بر آمریکا» سر میدادند بوسیله قبیله سعود کشته شدند، امام خمینی (ره) در وصف خوی آن رژیم میفرمایند: «اگر میخواستم به دنیا ثابت کنم که حکومت آل سعود، این وهابیهای پست از خدا بیخبر، بسان خنجرند که از پشت در قلب مسلمانان فرو رفتهاند. به این اندازه که این کارگزاران ناشی و بیاراده حاکمیت سعودی به این قساوت و بیرحیمی عمل کردهاند نمیشد».
سید حسن نصرالله هم در رابطه با این موضع کشورهای عربی بیان میکند: «متأسفم یک سری از کشورهای عربی، با سیاستهای آمریکا در منطقه هماهنگ هستند اینها هم با حماس و دولت هنیه موضع منفی داشتند و هم با حزبالله ، سیاست امریکا، سیاست دفاع از حماس نبود، انها نیز همین خط را دنبال میکنند».
دوستهای آمریکایی، همشهری نمیشناسند.
آمریکا بعد از آنکه طرح خاورمیانه بزرگش در عراق شکست خود، طرح دیگری را باید اجرا میکرد که البته این بار با کمک کشورهای عربی اجرا میشد. این طرح، « طرح خاورمیانه جدید» بود که میبایست با حضور فعالانه مصر، عربستان و اردن صورت میگرفت و رایس هم قول داده بود از این طرح، مصر و عربستان مستثنی خواهند بود و حتی منافع آنها هم تأمین خواهد شد. پس باید از روز 12 ژولای، کشورهای عربی و اتحادیه عرب چشمها را میبستند و حتی کمکهای پنهانی خود را در جهت این طرح مشترک به کار ببندند.
جنگ صبح چهارشنبه شروع شد ولی تا شب هیچ خبری از واکنش مقامات عربی نرسید، فردا هم مثل دیروز، پس فردا همین طور و ... چنین پروسهای همگان را به تعجب وا داشت، دولتهای عربی هیچ واکنشی نشان نمیدهند؟!
این رفتار شگفتیساز دولتها برای نشریات و مجلات صهیونیستی همچون تایم، نیوزویک ، لکس پرس، فیگارو و ... کاملا قابل توجیه بود: «جنگ تقصیر حزبالله بود» ، « حزبالله یک گروه تروریستی در منطقه است» ، «حزب الله منطقه را ناامن کرده است» ، «حزب الله محل استقرار موشکهای ایران است» ، « حزب الله نزدیکترین نطقه بحران هلال شیعی به غرب است» .و ... ولی آنه که کمی وجدان داشتند و از شعارهای عربی هم مطلع بودند شوکه شده بودند، برای مثال سردبیر هفتهنامه لویوان در 27 ژوئیه در سر مقاله خود مینویسد: «.. لبنان سرزمین دوستی ادیان و زیباییها، سوییس کوچولوی ارعاب قربانی تنفر و نژادپرستی دینی قرار گرفته است و شگفتا چار پرنسهای عرب به دفاع از آن برنمیخیزند، البته آنها پرنسهای شب و پول هستند... » شاید لوپوان از پشت صحنه خبر ندارد و شاید هم نمی×واهد این فراموشی را سازمان یافته بداند. ولی جواب را سید حسن قبل از جنگ در کنفرانس «فرهنگ مقاومت، چالشهای واقعی و افقهای آینده »میدهد: « وقتی میخواهیم استراتژی دفاعی را وضع کنیم باید نظر بگیریم که لبنان تنها است. البته در جهان عربی اسلامی هستند که لبنان را دوست داشته و میخواهند همه در آن نماز بگذارند اما وقتی پای رویارویی و درگیری میرسد باید لبنان را تنها حساب کنیم». و هم در جریان جنگ خطاب به همان سه کشور عربی اعلام میکند: «از کشورهای عربی کمک نمیخواهیم، کارشکنی نکنند» آری لبنان میبایست تنها میماند ولی بهانه اعراب چه بود/ چرا باید حزبالله لبنان را تنها میگذاشتند؟ چرا حزبالله هم باید از گروه آمریکایی 14 مارس دشمنی میدید و هم کینه دولتهای عربی را به دوش میکشید؟ اصلا چرا باید به حزبالله حمله میشد؟
در 12 ژوئیه 2006 حزبالله برای آزادی اسرای لبنانی و اسرای عرب ( صرف نظر از بیلیاقتی دولتهایشان) در عملیاتی چریکی به پشت خطوط آبی سازمان ملل متحد رفتند و بعد از یک درگیری چند دقیقهای دو سرباز آن رژیم را اسیر کرده و داخل لبنان آوردند. این عملیات برای مبادله اسرایی بود که اسرائیل به هیچ وجه حاضر به برگرداندن آنها نمیشد و البته از نظر حقوق بینالملل چون دولت صهیونیستی همچنان مزارع شبعا را در اشغال داشت، بواسطه دفاع مشروعف دلیلی بر محکومیت حقوقی عملیات حزب الله وجود نداشت.
در واکنش به عملیات حزبالله آمریکا، دولت ایهود اولمرت را مأمور اجرای طرح خاورمیانه جدید کرد تا وی به جای آنکه در مسیر مبادله اسرا وارد شود، عاجلا به حزبالله حمله کند و بهانه «خلع سلاح لبنان را عملی سازد» البته شابات شاوید یک یا زمشاوران ارشد موساد بیان میکند: «ما کاری را انجام میدهیم که بهترین کار برای ما باشد. حزبالله تا دندان مسلح است و با پیشرفتهترین فناوریهای نبرد چریکی آموزش دیده است. دیر یا زود باید به این مسئله رسیدگی میکردیم» پس حزبالله برای اسراییل دیر یا زود مسئلهای بود که باید حل میشد و تنها باید یک بهانه پیدا میکردند و البته آمریکا هم میبایست طرح خودش را اجرا میکرد. او هم یک بهانه میخواست «بهانه جور شده بود» اگر چه دلیل سالهای قبل حاصل بود.
ولی بهانه اعراب چه بود؟ اولین اعلام بهانه، توسط مقامات عربستانی بود. جمال خاشقجی ، مستشار سفیر عربسان سعودی در آمریکا در مصاحبه با الخیمه میگوید: «حزبالله طرف غیر مسئول است و صحبت با وی امکان ندارد. دولت لبنان اشتباه کرده است که به وی اجازه فعالیت و دارا شدن نقش برجسته داده است... در هر صورت این جنگ ما با اسراییل نیست. حزبالله خود مقصر است». به فاصله یک روز دوباره یک مقام دیگر سعودی، علت جنگ را «مغایرت غیر محسوبه» حزب الهل اعلام میکند، یعنی ماجراجوییهای حساب نشده. روزنامه الرای هم با تیتر اول صحبتهای ملک عبدالله ثانی را منتشر میکند که «لایخدم القضایا العربیه» ، یعن یدر یک کلام کار حزبالله به ما ربطی ندراد، همچنین وی اامه میدهد« »انی عناصر خودسر باید مسئولیت رفتارهای غیر مسئولانه خود را بر عهده بگیرند همان طور که دولت عربستان هم بر این مهم تأکید دارد». هم چننی حسنی مبارک در مصاحبه خبریاش ، در هواپیمایی که از عربستان به مصر باز میگشت بیان میکند: «کسانی از مصر میخواهند برای دفاع از لبنان یا حزب الله با اسراییل وادر جنگ شود، متوجه نیستند که فصل این ماجراجویها به سر آمده است. کسانی که اکنون خواهان ورود مصر به جنگ هستند باعث میشوند ما در یک چشم به هم زدن بسیاری از آنچه را که داشتیم از دست بدهیم و من حاضر نیستم بودجه مردم را برای جنگی که به ما مربوط نیست از دست بدهم».
سعود فیصل ـ وزیر خارجه عربستان ـ هم که وارد ماجرا مشود، بیان میکند: « این اوضاع تمام نطقه را به چندین سال قبل باز خواهند گرداند. این اظهارات (منظور واکنشهای مقامات مصری، اردنی و سعودی در مورد ماجراجویانه خطا کردند عملیات حزبالله) به معنی همدردی با اسراییل نیست بلکه به این معنی است که کشورهای اصلی منطقه نگران افزایش نفوذ ایران در منطقه هستند». آنچه سعود فیصل از نفوذ ایران در منطقه میگوید در واقع نفوذ مقاومت و روحیه جهاد و ظلمستیزی است که در منطقه و حتی کشورهای عربی در حال رشد و به ثمر رسیدن است، و گرنه هیچ دلیلی وجود ندارد که دشمنان اصلی جهان اسلام و دنیای عرب از طرف آمریکا، انگلیس و اسراییل به سمت ایران شیفت داده شود. پس نگرانی از چیز دیگری است، مشروعیتی که هیچ یک از سه کشور عربی از آن برخوردار نیستند و مردمی که بیدار شدهاند از همین رو، مقامات سعودی مشروعیت را از حزبالله میگیرند و در هفته اول جنگ بیان میکنند: «باید بین مقامات مشروع و ماجراجوییهای محاسبه نشده، آن هم بدون مشورت و هماهنگی با کشورهای عربی تمایز قائل شد». همچننی این نکته آخر برای سعودیها بسیار مهم شده بود: «دیگر با آنها مشورت نمیشد». سعود فیصل در همین رابطه اظهار میدارد: «ریاض تنها خواهان هماهنگی میان گورههای ماقومت و دولتهاست ... مواضع ریاض ثابت است و بر لزوم بازگشت فوری به میز مذاکره، بر اساس توافقنامه عربی صلح ارائه شده از سوی ملک عبدالله در نشست سران اتحادیه عرب در بیروت تأکید دارد». البته سه کشور عربی برای دور نگه داشتن افکار عمومی عرب از علت عدم یاری رسانده به حزبالله از ترفند دینی استفاده کردند و مسئله را در قالب شیعه و سنی قرار دادند. در واقع مسئله شیعه و سنی هم مطرح نبود چون آنها از حماس هم دفاع نکردند ولی آنچه فعلا و ظاهرا جوابگو بود همین راهکار بود.
عبدالله جبرین، مفتی سعودی با اعلام اینکه حزبالله رافضی است و یاری دادن آنها و حتی دعا کردن برای پیروزی آنها جایز نیست، بیان کرد: «نصیحت ما به اهل سنت این است که از آنان بیزاری بجویند، کسانی را که به این حزب میپیوندند رها کنند . رافضیان همواره دشمن درجه یک اهل سنت بودهاند....» ناصر العمر هم که یک عالم وهابی محسوب میشود حزبالله را ابزار دست سپاه پاسداران دانسته و میگوید «حزبالله به نام مسلمانان اهل سنت در فلسطین یا اماکن دیگر نمیجنگد، سودای جهان گشایی دارد. » شیخ صفرالحوالی هم حزبالله را حزب الشیطان معرفی میکند و دعا برای آن را باطل و حرام اعلام میکند، وی همچنین در یک مغالطه بزرگ بیان میدارد «حزب خدا هیچ خونی را نمیریزد و تنها حزبالشیطان است که افراشتن پرچمش را به خون مسلمانان ترجیح میدهد!» چننی تبلیغات مذهبی در جریان جنگ آن هم به فاصله یک ماه از کنفرانس تقریب مذاهب اسلامی در تهران و تأکید تمامی علمای اسلامی بر دوری جستن از اختلافات مخرب و زیانبار، تنها یک قصد را دنبال میکرد.
نیمه دوم جنگ ، دولتهای انگلیسی و سرزمینهای عربی
جهان اسلام ، علیالخصوص ساکنان مناطق عربی حداقل بعد از حمله آمریکا به عراق، کاملا با طرحهای شیطانی آمریکا که قرار بود در منطقه تحقق یابد، آشنا شده بودند ولی این بار آنها هم در کشاکش رفتارهای دول عربی مسحور ماندند.
ولی به یکباره شعله خشمگین بیداری اسلامی افروخته شد و فریاد «حزبالله هم الغالبون» از همه سرزمینهای عربی، گوش سرسپردگان شیفته قدرت را کر کرد. حمایتها از مستبدترین کشور عربی، کشور وهابیهای سعودی، آغاز شد.تظاهرات چند هزار نفری در شهرهای القطیف و الصفره که مناطق استراتژیک نفتی محسوب میشوند شروع شد. رییس سابق دانشگاه الازهر مصر و عضو مجلس شورای مصر، احمد عمر هاشم، با حضور در دانشگاه الازهر ، اعلام کرد که «حق ندارید در مورد کسی که «لااله الا الله، محمد رسولالله» میگوید، صفت رافضی بیاوریم. مخصوصا اگر او جهاد کند و با دشمن صهیونیستی بجنگد، اگر هم نمیتوانیم کاری بکنیم، دفاع لفظی حداقل کاری است که میشود انجام داد».
شیخ صمد بن جاسم بن جبران ثانی ـ امیر قطر ـ نیز با آنکه از متحدان اصلی آمریکا و دوستان رژیم صهونیستی محسوب میشد اظهار داشت: «من تعجب میکنم که برخی کشورهای عربی، از هدف اسراییل در پایان دادن به حضورحببالله ، در منطقه حمایت میکنند. البته این بدان معنا نیست که ما بر آن چه از سوی حزبالله و حماس صورت میگیرد موافقیم، اما بسیاری عجیب است که اجازه دهیم اسراییل این هدف خود را تکمیل کند.»
حمایتهای مردمی و بعضا مقامات سیاسی عربی آنقدر بالا گرفت که موج علمای اهل سنت را هم در همراهی خود به یقین رساند در نتیجه علمای آزادی اندیش اهل سنت به حمایت از مقاومت لبنان و حتی رفتارهایی که مغامره غیر محسوبه نامیده میشد پرداختند. عائضالقرنی از علمای اهل تسنن عربستان با بیان اینکه جهاد علیه طاغوت یهود وظیفه همه مسلمانان است بیان نمود:
«شرمآور است که کوشش حزبالله برای آزاد کردن 10 هزار اسیریک ماجراجویی حساب شده ارزیابی شود» سلمان العوده که از شیوخ مشهور سنی است ضمن حمایت از عملیات لبنان، بهش دت از مواضع دولت سعودی انتقاد کرد و بیان نمود که «در بحران موجود باید اختلافهای داخلی خود را مؤخر به زمان دیگری بکنیم و گرنه ماهم در جنایت صهیونیستها دخیل خواهیم بود».
مقاومت حزبالله دیگر ستودنی شده بود و نه تنها دلهای مردم است امت اسلامی را به افتخار و غرور قدرت ایمان و جهد زینت داده بود بلکه روزنامهها و مجلات خارجی هم با تمام موضعگیریهای منفی به ستایش از حزبالله فرا خواند و میلیونها انسان آزاده و مستضعف را به هیبت مبارزه با ظلم و بیعدالتی مظمئن ساخت و به خیابانها کشاند.
واشنگتن پست در مورد سید حسن نصرالله و 30 ژولای چنین مینویسد: «سید حسن نصرالله فرماندهد 46 ساله چریکهای لبنانی است که سنگر امن خود را با عزم پولادین یک ژنرال ترکیب میکند تا قواعد اختلاف سرزمین عرب ـ اسراییل را بازنویسی کند. او قدرتمندترین مرد خاورمیانه است. او تنها مرد جهان عرب است که واقعا به آنچه میگوید عمل میکند». نیویورک تایمز هم مینویسد «مقاومت حزبالله لبنان به رهبری سید حسن نصرالله شاید برای دنیای عرب، خاطره جمال عبدالناصر را زنده کند ولی ناصر هیچ گاه حیفا و شمال اسراییل را ناامن نکرده بود، یک میلیون و پانصد آوره صهیونیست بر روی دست اسراییل نگذاشته بود و استخوانهای اسکنان تلآویو را از ترس موشکهایش نترکانده بود ومهمتر اینکه یک اجماع جهانی برای خودش دست و پا نکرده بود... فعلا که حزبالله پیروز شده است و تمامی دولتهای عربی در حاشیه او، میتوانند او را تمجید کنند و نه کار دیگر» نیمه دوم جنگ دو هفتهای بود که عربستان دندان روی جگر گذاشته بود و البته هر روز که میگذشت ، یک روز بر آن افزوده میشد ولی هیچ خبری از نابودی حزبالله و منافع وعده داده شده نبود و هر چه که میگفتند تحقییر و تقبیح مواضع دولت سعودی بود. در نتیجه فعلا سیاست هم رنگ جماعت شدن تنها راه حل به نظر میرسید.
روزنامه الاخبار در اول آگوست مینویسد.« در مصر و عربستان سعی کردهاند با شخصیتهای نزدیک با حزبالله تمس بگیرند و حمایت خود را از آنها اعلام دارند» سعود فیصل در همان هفته بیان میکند: «ماجراجویانه بودن اقدامات حزبالله نظر شخصی برخی از سیاستمداران ریاض است وگرنه دولت عربستان خود را درگیر مسائلی از این دست نمیکند». وی همچنین به واشنگتن سفر میکند تا به مقامات آمریکایی برای ایجاد آتشبس صحبت کند ملک عبدالله صانی هم بنا بر خبر الرأی با جورج بوش تماس میگیرد و از وی میخواهد تا به جنگ پایان بدهد. وی همچنین چندین اکیپ بیمارسان صحرایی و بستههای دارویی را به لبنان ارسال میکند.البته وی باز هم نگرانی خود را از مسئلهای دیگر ابراز میدارد، ملک عبدالله نگران شده بود که طرح حذف حزبالله به قهرمان شدن آن حزب انجامیده است.
در این میان قاهره تنها به بیان اینکه باید دو طرف اسراییلی و لبنانی را از هم جدا کرد و سازمان ملل باید فورا دخالت کند پرداخت و بر موضع خود همچنان پافشاری کرد. ابوالغیظ وزیر خارجه مصر در دوم آگوست در دیدار با مقامات لبنانی از آنها خواست تا کنترل مرزهای خود را به گروههای تندرو واگذار نکنند.
با این دولتها، زا هم تراژدیها تکرار میشوند
جنایات قانا، در جریان جنگ تجاوزکارانه اسراییل فصط در روز شمار سال 2006 نوشته نخواهد شد بلکه 10 سال پیش، یعنی 1996 باز هم نوشته بودند. که دهها کودک کشته شدند، دهها نفر دیگر معلول شدند، صدها خانواده داغدار شدند و هزاران انسان آواره گشتند. شاید آنها که نگران خون مردم لبنان هستند، از خود درباره نگرانیشان درباره زندانیان لبنانی دربند رژیم صهیونیستی نپرسیدهاند؟! و شاید هم در مورد مسئولیتشان در قبال اسرای خودشان سوال نکردهاند؟! شاید سؤال نمیکنند چگونه دولتی اصلا در جنگ وارد نمیشود و حفاظت از سرزمینی به گروهی میسپارد؟! شاید به اندیشهشان خطور نکرده است که اگر از عدم مشروعیت وجودی خود و عذاب هستند چرا مشروعیت دیگران را باید زیر سئوال برد؟ و اگر یکی پادشاه مادمالعمر است و دیگری رییس جمهور مادامالعمر ، چرا هزینهاش را باید کسی که نه امیر است، نه ملک است و نه رییس جمهور باید بپردازد؟ و به راستی چه کسی به دنیایی که اعراب برای خود ساختهاند وفادارتر است؟ و به راستی چه کسی به شعار بیگانه ستیزی خودش عمل میکند، و اخلاص چه کسی در رابطه با امت اسلامی صدیقتر است؟
با این همه سوال و دغدغه باز هم ده سال کمتر یا بیشتر، ذات وابستگی و ماهیت زورگویی شیاطین عالم تراژدی یک لبنان دیگر را رقم خواهد زد. ولی به لطف بیداری اسلامی این باز هزینه این فجایع برای شیاطین بیشتر خواهد بود. یعنی همان چیزی که شیمون پرز ابراز کرد: «اگر فقط این جنگ به شکست غ رور ما میانجامید دردناک بود ولی دردناکتر شد وقتی پیروزی دشمن ما به قهرمانسازی همراه گشت». و البته باید گفت دردناک بدن آن هنگامی دو چندنا میشد که قهرمان در کنار شما باشد، از جنبش شما باشد و شما بخواهید وی را الگو قرار دهید، الگوی جهاد، ایمان وعمل.
بسم الله الرحمن الرحیم
پژوهشگر: مهدی علیخانی
چکیده: در این زمان علیرغم پیروزی های بی سابقه حزب الله در پاسخ به تجاوزات اسرائیل، اقدامات منفعلانه سران عرب که "حتی دیگر تجاوزات اسرائیل را محکوم هم نمی کنند" ماشین سرکوب اسرائیل را به شدت به پیش می برد و آنچه مبرهن است، اعراب با تنها گذاشتن حزب الله، چنانچه اسرائیل موفقیت هایی را کسب کند، بیشترین ضرر را خواهند کرد و با توجه به اوضاع ناپایدار کنونی منطقه، احتمال گسترش موج تجاوزات آینده اسرائیل با پشتیبانی امریکا، به سوریه، اردن و دیگر کشورهای منطقه دور از انتظار نیست. اما نقش کنونی ایران نیز به عنوان "قاعده مثلث مقاومت خاورمیانه" بسیار مهم و تعیین کننده است...
حمایت ایران از جنبش حزب الله لبنان از ابتدای انقلاب تا سال 2000 یک حمایت اصولی و معنوی بود که دلیل اصلی آن پیوندهای ایدئولوژیک میان حکومت و این جنبش بود اما با مرگ حافظ اسد و خروج نیروهای اسرائیلی از جنوب لبنان و مشخصاً از ابتدای سال 2000، سیاستگذاری ها باید تغییر می کرد؛ چراکه سال هایی نه چندان دور و آن هنگام که سرنوشت سوریه در دستان حافظ اسد بود رابطه سه جانبه تهران، دمشق و حزب الله تعریف دیگری داشت. در موضوع اسرائیل حافظ اسد بر این اعتقاد بود که باید میان کشورهای عرب درگیر در منطقه وحدت نظر پدید آید و به همین خاطر با هرگونه تفرقه و افتراق میان اعراب که اسرائیل مجدانه در پی آن بود مخالفت می کرد. اسد پدر، این مخالفت زیرکانه را در هنگام جنگ میان اردن و سازمان آزادیبخش فلسطین و هم در هنگامه امضای قرارداد کمپ دیوید در نظر داشت گرچه خود در نهایت به همین راه افتاد. این چنین بود که سیاست حافظ اسد در قبال تجاوز عراق به ایران نیز ماهیتی متفاوت با دیگر کشورهای عربی داشت که آن هنگام حس "ناسیونالیستی عربی" شان منطقه را آکنده کرده بود، حافظ اسد اعتقاد داشت که جنگ عراق علیه ایران توجه کشورهای عربی را از خطر واقعی اسرائیل به تهدید کاذب ایران جلب می کند به همین علت هم در برابر عراق و شعارهای ناسیونالیستی و تلاش های صدام برای ایجاد "جبهه متحد عربی علیه ایران" و تبدیل جنگ به نبردی میان اعراب با عجم ها ایستادگی کرد. اسد بارها به صراحت اعلام کرد که نه تنها از ناحیه ایران خطری متوجه جهان اعراب نیست که وقوع انقلاب اسلامی در ایران بیش از هر چیز به نفع کشورهای عربی و تقویت موضع شان در قبال اسرائیل تمام خواهد شد.
شایان ذکر است، این سیاست اسد پدر، به تأمین منافع شخصی وی نیز کمک می کرد، که تعهدات ایران به ارسال نفت به سوریه از جمله این منافع بود. در عین حال، در آن زمان موضع سوریه در مخالفت جنگ با ایران به دیگر موضوعات تسری نمی یافت و حافظ اسد در قبال بسیاری از مسائل مربوط به جهان عرب بعضاً "خط مشی ناسیونالیستی" به کار می گرفت، چنانکه در تمام قطعنامه های اتحادیه عرب علیه ایران درباره جزایر سه گانه، اسد به نفع اعراب رأی داد و موضع گیری کرد.
روابط میان سوریه و لبنان تاریخ منحصر به فرد قابل تأملی داشته است، زیرا این دو کشور از نظر زبان و دین و جغرافیا دارای مشترکات زیادی هستند و به رغم تقسیمات ایجاد شده پس از توافق "سایکس ـ پیکو" بطورکلی روابط ملت ها این دو کشور در همه سطوح همچنان استوار مانده است.
در جریان جنگ داخلی لبنان در سال 1976، نیروهای سوری وارد لبنان شدند. این اقدام با توافق آمریکا و فرانسه و با موافقت "اسرائیل" انجام شد و در حدود 30 هزار نظامی سوری برای حفظ توازن طوایف لبنانی وارد این کشور شدند. اولین برخورد آنان برای حفظ موازنه در اواخر سال 1976م. پدید آمد و از درگیری میان نیروهای ملی لبنان و فدائیان فلسطینی جلوگیری کرد و در جنگ سال 1982م. نیز نیروهای سوری با نیروهای متجاوز "اسرائیلی" به اراضی لبنان جنگیدند. نیروهای سوریه همچنین در جریان محاصره بیروت که 86 روز به طول انجامید، شرکت کردند.
در آن زمان شارون که وزیر جنگ کابینه بیگن بود، برای اجرای سه هدف به لبنان حمله کرد:
1. نابودی پایگاه های سازمان آزادیبخش فلسطین در لبنان
2. اخراج نیروهای سوریه از لبنان
3. امضای توافق صلح با لبنان، مشابه توافق صلحی که با مصر امضا کرده بود
شارون و کابینه رژیم صهیونیستی طرح های خود را با توافق مارونی های لبنان تدوین کردند تا اهداف مورد نظر خود را تحقق بخشند. در آن زمان "بشیر جمیل" رئیس حزب "کتائب لبنان" بود و در اثنای جنگ داخلی و به هنگام اشغال لبنان به وسیله رژیم صهیونیستی از پشتیبانی نظامی و سیاسی رژیم صهیونیستی برخوردار بود. پس از آنکه بشیر جمیل به ریاست جمهوری لبنان منصوب شد و طرح توافق با رژیم صهیونیستی برای امضا آماده شده بود، انفجار بزرگی در ساختمانی که بشیر و رهبران حزب کتائب در آن حضور داشتند، رخ داد که بشیر جمیل در آن کشته شد. این حادثه ضربه سنگینی برای رژیم صهیونیستی به شمار می آمد و در آن یکی از نیروهای امنیتی سوریه به طراحی انفجار متهم گردید. پس از این حادثه مجدداً پای سوریه به مناقشات منطقه باز شد و اسرائیل برای نیل به اهداف ترسیمی در لبنان، ابتدا باید از سد سوریه می گذشت .
در این راستا، طرح رژیم صهیونیستی همچنان و پس از انتخاب "امین الجمیل" برادر بشیر به عنوان جانشین وی ادامه یافت و توافقنامه مورد نظر رژیم صهیونیستی در تاریخ 17 مه سال 1983، به امضا رسید. این توافقنامه به لبنان اجازه می داد که روند عادی سازی روابط و سازش با رژیم صهیونیستی را آغاز کند و از جهان عرب فاصله بگیرد، اما این امر دوام چندانی نیافت، زیرا نیروها و احزاب ملی لبنان به ویژه حزب سوسیالیستی دروزی و گروه های فلسطینی مخالف با روند سازش که جبهه خلق/ فرماندهی کل، در رأس آنان قرار داشتند، با حمایت سوریه حملات متقابل را علیه جناح مارونی های لبنان آغاز و شکست سنگین به آنان وارد کردند که در نتیجه توافق 17 مه لغو شد و به همین سبب طرح های صلح میان رژیم صهیونیستی و دولت لبنان، با بازیگری فعال سوریه به فراموشی سپرده شد.
در ادامه، سوریه و گروه های عضو "جبهه رد" در چارچوب طرح پروژه های صلح پس از جنگ سال 1982، در مقابل فشارهای امریکا ایستادگی کردند، اما در آن سوی میدان "یاسر عرفات " و رهبران فتح با حمایت مصر و اردن تلاش می کردند که این طرح ها پذیرفته شود. این اختلافات موجب بروز درگیری های شدید و خونین میان گروه های فلسطینی در شهر طرابلس لبنان ـ پس سفر عرفات به آنجا ـ و نیز اردوگاه های "نهر البارود و البداوی" شد و "عدم تفوق" در اتخاذ سیاست های راهبردی منافذی را برای بهره برداری اسرائیل و پیشبرد "استراتژِی انفعال مقاومت" ایجاد می کرد .
اما در این فضای چند سویه، نقطه عطفی در "مبارزه منسجم و اصولی" در مقابل رژیم صهیونیستی پدیدار شد و آن تأسیس حزب الله لبنان بطور رسمی بود .
حزب الله، فعالیت خود را با اعلام شعار "مبارزه علیه اشغالگران و آزادسازی اراضی اشغالی" آغاز کرد و در میان شیعیان لبنان محبوبیت گسترده ای پیدا کرد. این جنبش از ویژگی هایی چون "مواضع ملی ثابت" و "مخالفت با طرح های آمریکا و اسرائیل" در منطقه بهره گرفت و از نظر سازمانی نیز گروهی کاملا منضبط و شفاف بود و لذا وضعیت خود را حتی در زمان جنگ های ویرانگری که رهبران حزب امل علیه اردوگاه های فلسطینی در لبنان ـ در سال های 1984 تا 1986 به اجرا گذاشتند، حفظ کرد.
حزب الله ، با درایت و هوشیاری و همچنین اتخاذ سیاستهای اصولی با این درگیری های مخالف بود و از همراهی با جنبش أمل در این راستا و در جنگ علیه فلسطینیان خودداری کرد.
اما پس از حوادث تروریستی 11 سپتامبر 2001 و فرافکنی ایالات متحده در مبارزه با تروریسم جهانی و درپی آن دسته بندیهای متنوع نظیر : "متحدان و دشمنان امریکا" ، "محورهای شرارت" ، "لیست گروههای تروریستی" و ... ، که اتفاقاً سه هدف خاورمیانه ای امریکا یعنی " ایران ، سوریه و حزب الله " نیز در آنها قرار گرفتند ، باعث ایجاد نزدیکی و " اتفاق نظر " این سه عامل تعیین کننده در مسئله فلسطین شد.
در این زمان ، امریکا و رژیم صهیونیستی تلاش گسترده ای برای استفاده از فضای به وجود آمده در زمینه موسوم به مبارزه با تروریسم انجام دادند.
ایالات متحده مشخصاً با تجاوز به عراق درپی سیطره بر منابع نفتی این کشور و تشکیل حکومتی مشابه دیگر کشورهای عربی در آنجا بود . در راستای تداوم اجرای اهداف ، به تسلیم واداشتن جریان های مخالف آمریکا و رژیم صهیونیستی در منطقه در دستور کار قرار داشت .
اما طرح های مذکور، مشخصاً در لبنان با موانعی مواجه شد که از آن جمله می توان به موارد زیر اشاره کرد:
1- سوریه و حضور نظامی اش در لبنان
2- حضورحزب الله لبنان که ارتباط تنگاتنگی با ایران دارد
3- گروه های مخالف روند سازش مانند جبهه خلق/ فرماندهی کل و فتح انتفاضه
به همین سبب ، لازم بود در ابتدا پیش زمینه هایی محقق شود تا عوامل فوق را از تأثیرگذاری در لبنان بازدارند تا زمینه برای تحقق اهدافی نظیر:
- انداختن لبنان به دامن توطئه ها و طرح های آمریکا و سپس وادار کردن این کشور به امضای صلح با رژیم صهیونیستی .
- تضعیف سوریه و موضع این کشور درباره مذاکرات در چارچوب بازگرداندن بلندی های اشغالی جولان به سوریه .
فراهم شود .
در این زمان ایران به بازیگری فعال در خاورمیانه مبدل گشته بود و با ترسیم سیاستهای خارجی چند مرحله ای سعی در بهبود جایگاه خود داشت و بسیار به اروپا نزدیک شده بود. از طرفی حزب الله لبنان نیز که با الگوگیری و خط مشی قراردادن انقلاب اسلامی ایران توانسته بود کاری را که دولتهای عربی نتوانستند در نیم قرن اخیر متحقق کنند به تنهایی در جنوب لبنان انجام دهد، در حال گذار مرحله حیات سیاسی بود و رویکرد مردمی روزافزونی را نیز بهمراه داشت .
در ضلع دیگر مثلث، "بشار اسد" ، پسر حافظ اسد رهبری سوریه را دردست گرفته بود و در پیروی از سیاستهای پدرش، روابط حسنه ای با ایرن داشت. در این زمان دوپسر رئیس جمهور بجای دوپدر ، روابط سوریه و امریکا را در بالاترین سطح تنش و رویارویی سیاسی قرار داده بودند و سوریه مرتباً از سوی امریکا تهدید می شد و مقامات واشنگتن سعی داشتند طرح صلح خاورمیانه با عنوان " نقشه راه " را به سوریه بقبولانند .
از طرفی سیاست خارجی سوریه با روی کار آمدن بشاراسد شکلی تازه ای نیز به خود گرفت بود و متناسب با شرایط روز منطقه شد.
در این شرایط اگرچه با سرنگونی طالبان و رژیم صدام توسط امریکا و متحدانش و درپی آن وضعیت خاورمیانه به دلیل تغییر رژیم ها، اعراب را در حالتی کاملاً منفعلانه قرار داده و "ناسیونالیسم عربی" کاملاً رنگ باخته بود، اما ایران با استفاده بهینه از شرایط موجود و "فرصت سازی" از فضای ایجاد شده بخوبی بهره گرفت و پس از تثبیت نقش خود در دولتهای جدید افغانستان و عراق، عامل ایجاد "مثلث مقاومت" به قاعده خود و اضلاع "سوریه و لبنان" در خاورمیانه شد .
در این زمان همزمان با مشغولیتهای نظامی امریکا، رایزنی های متعددی بین ایران، سوریه و حزب الله انجام شد و مقامات و هیاتهای دیپلماتیک در سطوح مختلفی به سوریه و لبنان سفر کردند، تعداد این سفرهای توأمان به حدی بود که بسیاری از رسانه ها با پیگیری این مسئله درپی کشف دلائل آن برآمدند.
نتایج این "اتحاد مثلث در خاورمیانه" شگفت انگیز بود. حوادث سال 2000، جایگاه حزب الله را از جنبشی "صرف نظامی" به بازیگری فعال در عرصه لبنان و حتی منطقه ترقی داد و حزب الله در عین حفظ "بازوی نظامی" به "بازوی سیاسی" نیز دست یافت.
در این راستا، پس از عقب نشینی صهیونیست ها در سال 2000 میلادی از جنوب لبنان، حزب الله همچنان مواضع ضد امریکایی و صهیونیستی خود را حفظ و با خلع سلاح خود نیز در برابر فشارهای جهانی، مخالفت کرد و با هوشیاری، اعلام نمود دلیل این مخالفت نیز آن است که دشمن صهیونیستی همچنان لبنان و تمام منطقه را تهدید می کند.
با الگوگیری از سیاست ها و منش حزب الله، گروه های فلسطینی نیز که پایگاه های انقلاب فلسطین را در سال 1970، از اردن به لبنان منتقل کرده بودند، در جنوب لبنان پایگاه هایی نظامی احداث کردند. در همین راستا جبهه خلق/ فرماندهی کل و پس از آن فتح انتفاضه پایگاه هایی در دره بقاع در جنوب لبنان و منطقه "تلال الناعمه" پایگاه هایی ایجاد کردند و به تبع آن، در هر یک از اردوگاه های فلسطینی نشین در لبنان نیز ، هر یک از گروه های فلسطینی برای خود پایگاه هایی دایر کرد.
به تبع این تفوق، اسرائیل با ابراز نگرانی شدید از این "همگرایی" ایجاد شده، برخورد با آن را هدف اصلی خود قرار داد و بهترین روش ممکن مقابله با آن را "استراتژی مهار چندجانبه" در نظر گرفت. در این راستا، ترور "رفیق حریری" نخست وزیر فقید لبنان در فوریه سال 2005 ، نقطعه آغاز این استراتژِی با ورود اروپا و امریکا به این مسئله شد.
راهکار اجرایی مدنظر، برخورد انفرادی با هریک از اعضای مثلث "محورهای مقاومت" در حوزه های خاص خودش بود و لذا سوریه به عنوان "مقصر اصلی ترور حریری تحت فشار بین المللی قرار گرفت و درپی آن ایران درگیر "مسئله فعالیتهای هسته ایش" قرار گرفت . ضلع سوم مثلث یا حزب الله که در بهترین شرایط و اقبال عمومی قرار داشت، هدف آخرین مرحله این استراتژی بود، که برای منفعل نمودن آن به ترتیب دو مرحله "سیاسی و نظامی " طراحی شده بود .
در پی این حادثه و همزمان با فشارهای داخلی لبنانی ها برای خروج نیروهای سوری از این کشور، آمریکا نیز تبلیغات گسترده ای را برای این منظور و نیز برای خلع سلاح آوارگان فلسطینی و همچنین حزب الله لبنان و اجرای قطعنامه های بین المللی از جمله قطعنامه 1559 شورای امنیت که در سپتامبر سال 2004، با فشار امریکا صادر شده بود به اجرا گذاشت.
بی تردید، مسئله لبنان و مناقشه اعراب برای ایران دارای منافع استراتژیک نبود، چراکه نه مرز مشترک با اسرائیل دارد و نه قصد رویارویی نظامی با این رژیم را. همچنین اگرچه نقش ایران در "حمایت معنوی" از حزب الله لبنان غیر قابل انکار است، ولی روند امور در سال های اخیر به حزب الله استقلال رأی داد، تا با پشتوانه اعتبار خود تصمیم گیری کند و با زبان روز جهان سخن بگوید. به ویژه پس از مذاکرات اجلاس مادرید که احتمال انعقاد قرارداد صلح میان سوریه و اسرائیل قوت گرفت این گمان در حزب الله تقویت شد که یکی از موارد توافق خلع سلاح حزب الله است این فرض سبب شد تا حزب الله برای اتخاذ یک خط مشی مستقل بیش از پیش تلاش و با ورود به یک ائتلاف انتخاباتی جای خود را محکم تر از گذشته استوار کند.
مرحله سیاسی انفعال حزب الله مشخصاً با خنثی سازی "حمایتهای ایدئولوژیک ایران" که در "خروج نیروهای اسرائیل در سال 2000 از جنوب لبنان"، " حمایت از ائتلاف انتخاباتی حزب الله" و "مستقل تر شدن این گروه در تصمیم گیری و سیاست ورزی" و با حمایت معنوی ایران انجام شده بود، آغاز شد.
در این شرایط و اکنون که حزب الله موفق به تمرین رسالت خود که همانا بیرون راندن اسرائیل از لبنان شده بود و در شرایطی که تهران تنها به دلیل حمایت از سوریه و حزب الله بار اتهام سنگین تلاش برای دستیابی به سلاح کشتارجمعی را در حجم وسیع تبلیغی متحمل گشته بود و از دیگر سو، سوریه در آستانه تحریم های بین الملی و برخوردهای نظامی قرار داشت، تضعیف حزب الله و درپی آن "ایجاد بحران سیاسی" در لبنان به شدت در حال انجام بود.
در این زمان اسرائیل مشخصاً کوشید که با استفاده از فضای ایجاد شده بین اعضای این مثلث مقاومت، اجرایی کردن قطعنامه 1559 که بر اساس آن "حزب الله به عنوان گروهی تروریستی، خلع سلاح و نیروهای ارتش لبنان در مرزها مستقر می گردند" را در دستور کار قرار داد، که هدف آن انزوای حزب الله است و در صورت موفقیت این فرصت را برای امریکا و غرب فراهم می آورد که پیش از گذشته در امور داخلی لبنان و حتی به طور مستقیم مداخله نمایند. این امر می تواند زمینه های لازم را برای اجرایی شدن سیاست های تل آویو در قبال بیروت و از آنجا در "تمام کشورهای منطقه" را عملی سازد.
در این راستا، اگرچه با پیروزی "حماس" در انتخابات فلسطین و تشکیل دولت اسماعیل هنیه، توجه اسرائیل به درون مناطق اشغالی معطوف گشت و برای مدتی حزب الله از دستور کار مستقیم اسرائیل خارج شد، اما حوادثی چون "حملات موشکی جبهه خلق برای آزادی فلسطین به رهبری "احمد جبریل"، از درون خاک لبنان به شهرک صهیونیست نشین "سدروت" در عمق 20 کیلومتری شمال سرزمینهای اشغالی" و همچنین با "فروکش کردن تضاد حماس و فتح بر سر "سند اسیران " با رایزنی های حزب الله لبنان، زنگهای خطر در تلاویو به صدا درآمد و اسرائیل به بهانه آزادی نظامی به اسارت گرفته شده توسط مبارزان فلسطینی، حمله همه جانبه ای را به غزه آغاز کرد و با اقدامات نظامی و سیاسی توأمان سعی کرد "حماس و گروههای مبارز رافلج کند". در تداوم تهاجم به غزه، دو سرباز اسرائیلی نیز در مزارع شبعا در جنوب لبنان توسط حزب الله به اسارت گرفته شدند، که این اقدام آغاز مرحله نظامی برخورد با حزب الله است که طراحی های آن از قبل انجام شده است.
در این راستا، با اندک تأملی بر نوع و شدت حملات بخوبی می توان دریافت که هدف اسرائیل از "نابودی زیرساخت ها و تأسیسات زیربنایی" در غزه و همچنین با شدت بیشتری در جنوب لبنان، بازدارندگی بلندمدت مقاومت است و نمودهای اجرایی "جنگهای کلاسیک" از سوی اسرائیل با تخریب راههای مواصلاتی، پل ها، پایگاه ها و مراکز مهم، بخوبی قابل مشاهده است .
در این زمان علیرغم پیروزی های بی سابقه حزب الله در پاسخ به تجاوزات اسرائیل، اقدامات منفعلانه سران عرب که "حتی دیگر تجاوزات اسرائیل را محکوم هم نمی کنند" ماشین سرکوب اسرائیل را به شدت به پیش می برد و آنچه مبرهن است، اعراب با تنها گذاشتن حزب الله، چنانچه اسرائیل موفقیت هایی را کسب کند، بیشترین ضرر را خواهند کرد و با توجه به اوضاع ناپایدار کنونی منطقه، احتمال گسترش موج تجاوزات آینده اسرائیل با پشتیبانی امریکا، به سوریه، اردن و دیگر کشورهای منطقه دور از انتظار نیست.
اما نقش کنونی ایران نیز به عنوان "قاعده مثلث مقاومت خاورمیانه" بسیار مهم و تعیین کننده است.
ایران در این زمان به عنوان عقبه حزب الله و حامی معنوی باید با هوشیاری و در عین حال عدم دخالت آشکار در مناقشه که هدف اصلی اسرائیل است، از "یکجانبه گرایی" به شدت بپرهیزد و در نقش "بازیگری دیپلماتیک" به شتاب جامعه جهانی برای ورود به مسئله افزایش دهد، چراکه اسرائیل در پی آن است تا قبل از اقدامات سازمان های بین المللی، به موفقیت هایی دست یابد.
در این رابطه نقش ایران در بیانیه ای که از سوی سازمان کنفرانس اسلامی صادر شد و حملات گسترده اسرائیل به سرزمین فلسطین و لبنان را به شدت محکوم کرد، بسیار تعیین کننده بود و درپی آن "اکمل الدین احسانی اوغلو" دبیر کل سازمان کنفرانس اسلامی حتی برای دبیر کل سازمان ملل متحد هم نامه ای نوشت و از او خواست تا برای متوقف کردن حمله های اسرائیلی ها وارد عمل شود .
آنچه مبرهن است رایزنی های متعدد مقامات ایرانی و در سطوح مختلف با مقامات سوری و حزب الله در فضای کنونی حاکی از آن است که " اتحاد محورهای مقاومت " در خاورمیانه جایگزین آینده "ناسیونالیسم نخنمای عربی" است و این اتحاد با بازیگری فعال ایران می تواند 57 کشور عضو سازمان کنفرانس اسلامی را که از بدو تأسیس این سازمان در مجموع طی 10 جلسه در سطح رهبران و بیش از 32 نشست در سطح وزیران امور خارجه در مورد بحران فلسطین ، تنها به صدور قطعنامه و بیانیه بسنده کرده اند ، را به "اقدامات قانون ساز" در عرصه بین المللی وادارد .
مهدی علیخانی – کارشناس مسائل سیاسی – www.alikhani.net
پژوهشگر: محمدمهدی ابراهیمی نصر
چکیده: این گروه حامی حفظ خط مقاومت و همچنین سلاح آن به عنوان خونبهای شهیدان مقاومت اسلامی است.گروه 8 مارس به ساختار دولت لبنان اعتراض دارد و آن را غیر عادلانه می نامد.چند ماه است که طرفداران این گروه در دو میدان شهدا و ریاض الصلح بیروت دست به تحصن علیه دولت غیر قانونی سنیوره زده اند.سنیوره که از دول غربی و عربی حمایت کامل می شود تا کنون در مقابل خواست مشروع مردم لبنان مقاومت کرده است.
لبنان کشور گوناگونی ها است.همیشه این طور بوده است.از قرن ها قبل از آنکه این اسم را به این کشور بدهند ، لبنان چهار راه فرهنگ ها و اقوام گوناگون بوده است.وقتی در لبنان راه می روی بیش از هر چیز گونه گونی را می بینی.نژاد های گوناگون،لباس های گوناگون ،خانه های گوناگون ، دین ها و زندگی های گوناگون.
در میان این همه تنوع تنها دو نوع زندگی ممکن است.با دیگران مدارا کنی و یا با آنها بجنگی.و جنگ در چنین شرایطی جز نابودی همه کس و همه چیز ارمغانی ندارد.حکومت و سیاست لبنان کم و بیش بر مبنای همین تفاوت و تنوع شکل گرفته است.و همین تنوع است که گاه طمع اسرائیل را بر می انگیزد که خاک سبز لبنان را ضمیمه زمین هایی کند که تا به حال به زور به چنگ آورده است.
گوناگونی بیش از حد در عرصه قدرت و سیاست لبنان این سوال را به ذهن متبادر می کند که چه کسی بر لبنان حکومت می کند؟نیروهای داخلی ،خارجی و یا جمع آن دو؟ایران ،سوریه ، عربستان و یا آمریکا و اسرائیــل و اردن؟شاید هم اتحادیه عرب.حزب الله یا فالانژ ها و املی ها؟دروزی ها ،14 مارسی ها و یا 8 مارسی ها؟
خوب است برای نیل به مقصود ،نگاهی به این بازیگران عرصه سیاسی لبنان بی اندازیم.
نیرو های خارجی:
1-ایران:جرقه های نفوذ جمهوری اسلامی ایران در لبنان درست از زمانی آغاز شد که در جریان جنگ داخلی و رویارویی لبنانی ها با خودشان ،حضرت امام خمینی(ره) رهبر کبیر انقلاب اسلامی،گروه های لبنانی را به اتحاد و مبارزه با دشمن اصلی یعنی رژیم اشغالگر قدس فرا خواند.البته قبل از این، حضور امام موسی صدر ،یوسف گمگشته لبنان ، که هویتی ایرانی -لبنانی داشت و همچنین ایرانی های مبارز دیگر ،چون مصطفی چمران،جلال الدین فارسی و ... باعث شد که لبنانی ها باور کنند که مسلمانان ایرانی به آنها فکر می کنند و وضع زندگی آنها برای ایرانی ها بسیار اهمیت دارد.هم چون وضع زندگی خودشان.پس از تاسیس جنبش مقاومت اسلامی حزب الله لبنان به دلیل اینکه این جنبش خود را مقلد و موظف به تبعیت از ولایت فقیه یعنی حضرت امام(ره) و مقام معظم رهبری(حفظه الله) می دانست،ارتباط ایران با نیروهای مقاومت لبنان بسیار زیاد شد.به طوری که به گفته سید حسن نصرالله هر 6 ماه برای ارائه گزارش به خدمت حضرت امام در جماران می رسیدند.این شد که با میل و خواست لبنانی ها ،ایران یکی از بازیگران اصلی لبنان شد.به شکلی که برخی جنگ 33 روزه اخیر را جنگ ایران و ایالات متحده آمریکا نامیدند.
2-سوریه:ارتباط سوریه با لبنان ،به دلیل همسایگی این دو کشور بسیار زیاد بوده و هست.خصوصا پس از پیمان طائف و حضور نیروهای سوری در لبنان این نفوذ بسیار گسترده شد.این روند ادامه داشت تا اینکه سوریه مجبور شد بر اساس قطعنامه 1559 شورای امنیت ،مجبور به خروج از لبنان شد.
3-عربستان سعودی:نفوذ عربستان در کشور لبنان چیزی متفاوت با نفوذش در کشور های دیگر عربی نیست.آن هم علتش سابقه طولانی عربستانی ها در اسلام و قدرت کم نظیر نفتی آنان است.و دیگر اینکه عربستان قواعد چند طرفه بازی کردن را بلد است.هم با ایران و سوریه بازی می کند و هم با آمریکا و اسرائیل.البته نفوذ عربستان پس از واقعه 11 سپتامبر در کشور های عربی بیشتر شد.چون با قدرت مند شدن ایران و به تبع آن شیعیان ،اهل تسنن و عربستان به زعم آنها در موضع انفعال قرار گرفته اند.لذا عربستان هر تلاشی را می کند که از نفوذ جمهوری اسلامی در کشور های عربی و اسلامی به میزان قابل توجهی بکاهد و از تشکیل هلال موهوم شیعی در منطقه جلوگیری کند.
4-ایالات متحده - اسرائیل:نفوذ این دو متحد به چند دلیل است.1-لزوم تداوم اشغالگری شان 2-زیاده طلبی 3-موقعیت ژئوپولوتیک لبنان و همسایگی آن با فلسطین. و این که اگر آنها لبنان را از دست بدهند،قطعا اسرائیل دچار مشکلات زیادی خواهد شد و تشکیل جبهه ضد آمریکایی-اسرائیلی موجودیت اسرائیل را تهدید می کند.
5-فرانسه :این کشور به دلیل اینکه در سالیان نه چندان دور،در لبنان به استعمار گری می پرداخته از نفوذ غیر قابل چشم پوشی در لبنان بر خوردار است.زبان فرانسه دومین زبان پس از عربی در لبنان است.سردمداران فرانسه هنوز هم به لبنان به عنوان یکی از استانها و ایالات خود نگاه می کنند.
نیروهای داخلی:
1-جنبش شیعی امل:به دلیل وضع حساس لبنان در دهه 60 میلادی ،امام موسی صدر جنبش محرومان(حرکة المحرومین) را به عنوان یک جنبش سیاسی اجتماعی بنیان نهاد.ویژگی اصلی این جنبش ،مطالعه رفع محرومیت از مناطق مستضعف نشین ،به ویژه جنوب لبنان و منطقه بقاع و کمربند فقیر نشین پیرامون بیروت بود که به دنبال مهاجرت از روستا به حومه های این شهر به وجود آمده بود.امام صدر هم چنین (گردان های مقاومت لبنان) یا امل را به عنوان باتزوی نظامی جنبش ،با هدف مقاومت علیه اشغالگری اسرائیل بنیان نهاد که در سال 1974 ،پس از وقوع انفجاری در اردوگاه (عین البنیه)و افشا شدن مسئله آموزش های نظامی در آن علنی شد.پس از ربوده شدن امام موسی صدر به دست سرویس های جاسوسی آمریکا،انگلیس،اسرائیل و با همکاری معمر قذافی خائن ،میان نیروهای امل اختلاف پیش آمد که حتی مربوط به نوع مواجهه با اسرائیل نیز می شد.این شد که عده ای از امل جدا شده و گروه های دیگر را بنیان نهادند.البته درست است که پس از قدرتمند شدن حزب الله ،جنبش امل قوت چندانی نداشت.اما امل هم چنان در عرصه سیاسی لبنان نقش اصلی را بازی می کرد.به طوری که همواره رئیس مجلس لبنان که باید شیعه باشد از جنبش امل است.هم اکنون نبیه بری مسئول این جنبش است.
2-حزب الله لبنان:پس از جدا شدن عده ای از جنبش شیعی امل ،هسته اولیه حزب الله و ساختار تشکیلاتی آن از اسلامگرایان ،اعضا و نیروهای حزب الدعوه به رهنمود علامه فضل الله ،شاخه دانشجویی الدعوه و برخی مسئولان جنبش امل و دیگر احزاب تشکیل شد.به عبارت دیگر حزب الله از تمام جریان هایی که تحت تاثیر انقلاب اسلامی ایران و رهبر آن ،امام خمینی (ره)،قرار گرفته بودند شکل گرفت.کسانی که از حزب الدعوه و امل ، وارد حزب الله شدند عبارتند از:شهید سید عباس موسوی،صبحی طفیلی،سید حسین موسوی،سید حسن نصرالله ،سید ابراهیم امین السید،الکورانی،قاسم،یزبک،خلیل،رعد و ...
شیوه تشکیلاتی حزب الله باعث جذب اقشار مختلف معتقدان به اهداف حزب شد.و با لحاظ تفاوت های غیر مضر در ویژگی های خاص هر قشر،از غلتیدن در آفت ایجاد تشکیلات بسته و منع دیگران از تعامل با حزب جلوگیری شد.در سال 1991 شورای رهبری حزب الله ،سید عباس موسوی را را دبیرکل حزب کرد.سید عباس در میان نیروهای حزب الله و مردم بسیار محبوب بود و بسیار پر تلاش بود .دوران دبیر کلی او کمتر از 9 ماه بود .اوپس از پایان مراسم سالگرد ترور شیخ راغب حرب به همراه خانواده اش از شهر بیرون آمد و به محض رسیدن به شهر تفاحتا،خودرویش توسط جنگنده اسرائیلی بمباران شد و او ،همسر و فرزند خردسالش به شهادت رسیدند.پس از شهادت سید عباس ،شورای رهبری ،سید حسن نصر الله را به دبیر کلی حزب الله لبنان برگزید.از این دوره بود که ساختار تشکیلاتی حزب منظم تر و منسجم تر شد و موفقیت های چشمگیری نصیب حزب الله لبنان شد.حزب الله در سال 1992 وارد انتخابات پارلمانی شد و به پیروزی خوبی دست یافت.مقاومت جانانه حزب الله لبنان در مقابل رژیم اشغالگر باعث شد که در سال 2000 میلادی رژیم صهیونیستی را تا پشت مرز های فلسطین به عقب برانند و جنوب لبنان را آزاد کنند.حزب الله توانست با اسیر کردن سربازان اسرائیلی در مراحل مختلف تعدادی از اسرای خود را از چنگال صهیونیست ها آزاد کند.حزب الله در سال 2006 و پس از حمله اسرائیل به لبنان در مقاومتی 33 روزه توانست بینی اسرائیل را به خاک بمالد و هیمنه پوشالی این رژیم سفاک را بشکند.حزب الله در مواقع حساس تاریخ لبنان فعالیت هایی خوبی را از خود نشان داده است.
3-حزب سوسیالیست ترقی خواه دروزی لبنان:این حزب از اقبال بسیار کمی در میان لبنانی ها مواجه است.خصوصا اینکه تعداد دروزی های لبنان به شدت کم است.مواضع تعجب بر انگیز و احمقانه ولید جنبلاط ،رئیس این حزب هم یک از علل کم اقبالی مردم به آنها اشت.این حزب در شرایط مختلف عملکرد متفاوتی داشته که همه براساس منافع شخصی و گروهی شان می باشد.جنبلاط هم اکنون در صف مقابل حزب الله ،ایران،سوریه قرار دارد و از پشتیبانی آمریکا ،اسرائیل و عربستان سود می جوید.او در لبنان به مرد هر روز یک تصمیم جدید و تغییر در مواضع مشهور است.میشل عون به او لقب راننده تاکسی را داد.
4-جریان ملی آزاد:این جریان مسیحی مارونی از محبوبیت خوبی در میان مسیحیان لبنانی و تقریبا اکثریت مردم بر خوردار است.ژنرال میشل عون که قبل رئیس جمهور لبنان بوده است هم اکنون رئیس این حزب است.این جریان و رئیس آن عون،تا قبل از سال 2006 از خلع سلاح حزب الله دفاع می کردند و حتی در مقابل حزب الله ائتلافی را تشکیل دادند که ره به جایی نبرد .تا اینکه پس از توافق با حزب الله لبنان مبنی بر اینکه شرط حمایت از ریاست جمهوری عون ،دفاع از حرکت مقاومت اسلامی و حفظ سلاح مقاومت به عنوان میراث شهیدان توسط خود او و حزبش است،عون و حزب الله به تفاهم و توفق چشمگیری دست یافتند .این جریان هم اکنون در گروه مخالفین دولت غیر قانونی سنیوره جای دارد و مخالف دخالت نیروهای خارجی خصوصا آمریکا و فرانسه در عرصه لبنان است.
5-حزب مسیحی نیروهای لبنانی (فالانژ):این حزب یکی از احزاب نظامی و خشنوت طلب لبنانی است.به طور واضح تر می توان گفت که این حزب ،حزب اراذل و اوباش لبنانی ها است.این حزب در جنگ داخلی لبنان ،خونریزی های فراوانی را انجام داد.فالانژ ها به طور رسمی و واضح به اسرائیلی ها و آمریکایی ها وابسته هستند.این فالانژ ها بودن که 4 دیپلمات ایرانی را ربودند و به اسرائیلی ها تحویل دادند.جعجع مرد خونریز لبنانی ،تا قبل از انتخاب سنیوره به نخست وزیری در زندان بود که پس از آن با اعمال نفوذ سنیوره و حامیانش آزاد شد.
او رسما تهدید می کند در صورتی که اعتصاب ها پایان نیابد خونریزی به راه خواهد انداخت.جنبلاط در این راه او راهمراهی می کند.
6-جریان سنی المستقبل(آینده):این حزب پس از ترور رفیق حریری نخست وزیر فقید لبنان تشکیل شد.رئیس این جریان سعد الدین حریری فرزند دوم رفیق حریری است.او بر خلاف پدر با سوریه ،حزب الله ،ایران و کلا شیعیان رابطه خوبی ندارد.او به همراه جریانش در انتخابات مجلس که دقیقا پس از ترور پدرش انجام شد به پیروزی چشمگیری دست یافت.البته به دلیل ساختار سیاسی لبنان این پیروزی چندان دور از انتظار هم نبود.او به قدری به آمریکا ،انگلیس ،عربستان سعودی،فرانسه و حتی اسرائیل وابسته است که حتی با همراهی آنان نقشه ترور سید حسن نصر الله رهبر مقاومت اسلامی لبنان را طراحی کرد که به سرانجام نرسید.
با این ترتیب و این گروه ها ی داخلی و خارجی می توان صحنه سیاست لبنان را به دو گروه اساسی تقسیم نمود که خود لبنانی ها نام آن ها را برگزیده اند.
1-گروه 8 مارس
2-گروه 14 مارس
گروه 8 مارس تشکیل شده از این مجموعه ها است.1-حزب الله لبنان2-جنبش امل3-جمهوری اسلامی ایران4-سوریه5-جریان ملی آزاد(میشل عون)6- امیل لحود رئیس جمهور لبنان7-بعضی از اقوام کوچک سنی و مسیحی دیگر.
این گروه حامی حفظ خط مقاومت و همچنین سلاح آن به عنوان خونبهای شهیدان مقاومت اسلامی است.گروه 8 مارس به ساختار دولت لبنان اعتراض دارد و آن را غیر عادلانه می نامد.چند ماه است که طرفداران این گروه در دو میدان شهدا و ریاض الصلح بیروت دست به تحصن علیه دولت غیر قانونی سنیوره زده اند.سنیوره که از دول غربی و عربی حمایت کامل می شود تا کنون در مقابل خواست مشروع مردم لبنان مقاومت کرده است.
گروه 14 مارس تشکیل شده از این مجموعه ها است.1-جریان المستقبل2-حزب مسیحی نیروهای لبنانی3-حزب سوسیالیست ترقی خواه4-فواد سنیوره نخست وزیر غیر قانونی لبنان 5-اسرائیل6-ایالات متحده آمریکا7-فرانسه8-انگلستان9-عربستان سعودی 10-اردن 11-مصر12-شورای امنیت سازمان ملل متحد13-جریان سلفی فتح الاسلام
این گروه مخالف مقاومت در برابر حملات اسرائیلی ها و خواهان خلع سلاح مقاومت و انحلال حزب الله لبنان می باشد.این گروه به طور رسمی از دستورات ویلتمن سفیر ایالات متحده و شخص کاندولیزا رایس تبعیت می کنند.این گروه به دلیل مبارزه با حزب الله و جنبش شیعیان لبنان مورد حمایت کامل تروییکای عربی(عربستان سعودی ،اردن و مصر) هستند.به طوری که ملک عبدالله اردنی و حسنی مبارک نه تنها از حزب الله در جنگ 33 روزه دفاع نکردن بلکه از حمایت کامل اسرائیل هم دست نکشیدند.به طوری که ملک عبدالله پادشاه عربستان به مقاومت حزب الله لبنان در جنگ 33 روزه لقب" ماجراجویی حساب نشده "را داد.
درگیری این دو گروه به دلایلی است که در بالا بر شمردیم.این درگیری ها اکنون در مرحله جدیدی است .گروه 14 مارس تلاش می کنند قانون انتخابات را تغییر دهد تا بتواند نامزد خود را که کسی جز پیر جمیل نیست به سمت ریاست جمهوری لبنان برساند.چون دوره ریاست جمهوری امیل لحود طرفدار گروه 8 مارس در 3 آذر سال جاری به پایان می رسد.گروه 8 مارس خصوصا حزب الله ، جریان ملی آزاد و امل به شدت نسبت به تغییر قانون انتخابات موضع گرفتند.این کشمکش به جایی رسید که نصرالله صفیر رهبر مذهبی مارونی نسبت به این اقدام هشدا داد.
بی تردید و به اذعان اکثر تحلیل گران و بازیگران صحنه لبنان گروهی که بر قلب های مردم مقاوم لبنان حکم می راند ،گروهی جز حزب الله لبنان و شخص دبیر کل آن یعنی حضرت حجه الاسلام و المسلمین سید حسن نصر الله نیست.حال باید مدتی منتظر ماند که در نتیجه دعوای سیاسی لبنان چه کسی و چه گروهی می تواند بر ابدان لبنانی ها هم حکومت کند.که هرچه خواست ملت شریف لبنان بود باید پذیرفت.
یقینا جریان پیروز چیزی جز جریان مقاومت که بر خواسته از عموم مردم لبنان هست ، نیست.
منبع: وبلاگ آرمانشهر
http://www.armaanshahr.blogfa.ir/
پژوهشگر: محمدمهدی ابراهیمی نصر
چکیده: این گروه حامی حفظ خط مقاومت و همچنین سلاح آن به عنوان خونبهای شهیدان مقاومت اسلامی است.گروه 8 مارس به ساختار دولت لبنان اعتراض دارد و آن را غیر عادلانه می نامد.چند ماه است که طرفداران این گروه در دو میدان شهدا و ریاض الصلح بیروت دست به تحصن علیه دولت غیر قانونی سنیوره زده اند.سنیوره که از دول غربی و عربی حمایت کامل می شود تا کنون در مقابل خواست مشروع مردم لبنان مقاومت کرده است.
لبنان کشور گوناگونی ها است.همیشه این طور بوده است.از قرن ها قبل از آنکه این اسم را به این کشور بدهند ، لبنان چهار راه فرهنگ ها و اقوام گوناگون بوده است.وقتی در لبنان راه می روی بیش از هر چیز گونه گونی را می بینی.نژاد های گوناگون،لباس های گوناگون ،خانه های گوناگون ، دین ها و زندگی های گوناگون.
در میان این همه تنوع تنها دو نوع زندگی ممکن است.با دیگران مدارا کنی و یا با آنها بجنگی.و جنگ در چنین شرایطی جز نابودی همه کس و همه چیز ارمغانی ندارد.حکومت و سیاست لبنان کم و بیش بر مبنای همین تفاوت و تنوع شکل گرفته است.و همین تنوع است که گاه طمع اسرائیل را بر می انگیزد که خاک سبز لبنان را ضمیمه زمین هایی کند که تا به حال به زور به چنگ آورده است.
گوناگونی بیش از حد در عرصه قدرت و سیاست لبنان این سوال را به ذهن متبادر می کند که چه کسی بر لبنان حکومت می کند؟نیروهای داخلی ،خارجی و یا جمع آن دو؟ایران ،سوریه ، عربستان و یا آمریکا و اسرائیــل و اردن؟شاید هم اتحادیه عرب.حزب الله یا فالانژ ها و املی ها؟دروزی ها ،14 مارسی ها و یا 8 مارسی ها؟
خوب است برای نیل به مقصود ،نگاهی به این بازیگران عرصه سیاسی لبنان بی اندازیم.
نیرو های خارجی:
1-ایران:جرقه های نفوذ جمهوری اسلامی ایران در لبنان درست از زمانی آغاز شد که در جریان جنگ داخلی و رویارویی لبنانی ها با خودشان ،حضرت امام خمینی(ره) رهبر کبیر انقلاب اسلامی،گروه های لبنانی را به اتحاد و مبارزه با دشمن اصلی یعنی رژیم اشغالگر قدس فرا خواند.البته قبل از این، حضور امام موسی صدر ،یوسف گمگشته لبنان ، که هویتی ایرانی -لبنانی داشت و همچنین ایرانی های مبارز دیگر ،چون مصطفی چمران،جلال الدین فارسی و ... باعث شد که لبنانی ها باور کنند که مسلمانان ایرانی به آنها فکر می کنند و وضع زندگی آنها برای ایرانی ها بسیار اهمیت دارد.هم چون وضع زندگی خودشان.پس از تاسیس جنبش مقاومت اسلامی حزب الله لبنان به دلیل اینکه این جنبش خود را مقلد و موظف به تبعیت از ولایت فقیه یعنی حضرت امام(ره) و مقام معظم رهبری(حفظه الله) می دانست،ارتباط ایران با نیروهای مقاومت لبنان بسیار زیاد شد.به طوری که به گفته سید حسن نصرالله هر 6 ماه برای ارائه گزارش به خدمت حضرت امام در جماران می رسیدند.این شد که با میل و خواست لبنانی ها ،ایران یکی از بازیگران اصلی لبنان شد.به شکلی که برخی جنگ 33 روزه اخیر را جنگ ایران و ایالات متحده آمریکا نامیدند.
2-سوریه:ارتباط سوریه با لبنان ،به دلیل همسایگی این دو کشور بسیار زیاد بوده و هست.خصوصا پس از پیمان طائف و حضور نیروهای سوری در لبنان این نفوذ بسیار گسترده شد.این روند ادامه داشت تا اینکه سوریه مجبور شد بر اساس قطعنامه 1559 شورای امنیت ،مجبور به خروج از لبنان شد.
3-عربستان سعودی:نفوذ عربستان در کشور لبنان چیزی متفاوت با نفوذش در کشور های دیگر عربی نیست.آن هم علتش سابقه طولانی عربستانی ها در اسلام و قدرت کم نظیر نفتی آنان است.و دیگر اینکه عربستان قواعد چند طرفه بازی کردن را بلد است.هم با ایران و سوریه بازی می کند و هم با آمریکا و اسرائیل.البته نفوذ عربستان پس از واقعه 11 سپتامبر در کشور های عربی بیشتر شد.چون با قدرت مند شدن ایران و به تبع آن شیعیان ،اهل تسنن و عربستان به زعم آنها در موضع انفعال قرار گرفته اند.لذا عربستان هر تلاشی را می کند که از نفوذ جمهوری اسلامی در کشور های عربی و اسلامی به میزان قابل توجهی بکاهد و از تشکیل هلال موهوم شیعی در منطقه جلوگیری کند.
4-ایالات متحده - اسرائیل:نفوذ این دو متحد به چند دلیل است.1-لزوم تداوم اشغالگری شان 2-زیاده طلبی 3-موقعیت ژئوپولوتیک لبنان و همسایگی آن با فلسطین. و این که اگر آنها لبنان را از دست بدهند،قطعا اسرائیل دچار مشکلات زیادی خواهد شد و تشکیل جبهه ضد آمریکایی-اسرائیلی موجودیت اسرائیل را تهدید می کند.
5-فرانسه :این کشور به دلیل اینکه در سالیان نه چندان دور،در لبنان به استعمار گری می پرداخته از نفوذ غیر قابل چشم پوشی در لبنان بر خوردار است.زبان فرانسه دومین زبان پس از عربی در لبنان است.سردمداران فرانسه هنوز هم به لبنان به عنوان یکی از استانها و ایالات خود نگاه می کنند.
نیروهای داخلی:
1-جنبش شیعی امل:به دلیل وضع حساس لبنان در دهه 60 میلادی ،امام موسی صدر جنبش محرومان(حرکة المحرومین) را به عنوان یک جنبش سیاسی اجتماعی بنیان نهاد.ویژگی اصلی این جنبش ،مطالعه رفع محرومیت از مناطق مستضعف نشین ،به ویژه جنوب لبنان و منطقه بقاع و کمربند فقیر نشین پیرامون بیروت بود که به دنبال مهاجرت از روستا به حومه های این شهر به وجود آمده بود.امام صدر هم چنین (گردان های مقاومت لبنان) یا امل را به عنوان باتزوی نظامی جنبش ،با هدف مقاومت علیه اشغالگری اسرائیل بنیان نهاد که در سال 1974 ،پس از وقوع انفجاری در اردوگاه (عین البنیه)و افشا شدن مسئله آموزش های نظامی در آن علنی شد.پس از ربوده شدن امام موسی صدر به دست سرویس های جاسوسی آمریکا،انگلیس،اسرائیل و با همکاری معمر قذافی خائن ،میان نیروهای امل اختلاف پیش آمد که حتی مربوط به نوع مواجهه با اسرائیل نیز می شد.این شد که عده ای از امل جدا شده و گروه های دیگر را بنیان نهادند.البته درست است که پس از قدرتمند شدن حزب الله ،جنبش امل قوت چندانی نداشت.اما امل هم چنان در عرصه سیاسی لبنان نقش اصلی را بازی می کرد.به طوری که همواره رئیس مجلس لبنان که باید شیعه باشد از جنبش امل است.هم اکنون نبیه بری مسئول این جنبش است.
2-حزب الله لبنان:پس از جدا شدن عده ای از جنبش شیعی امل ،هسته اولیه حزب الله و ساختار تشکیلاتی آن از اسلامگرایان ،اعضا و نیروهای حزب الدعوه به رهنمود علامه فضل الله ،شاخه دانشجویی الدعوه و برخی مسئولان جنبش امل و دیگر احزاب تشکیل شد.به عبارت دیگر حزب الله از تمام جریان هایی که تحت تاثیر انقلاب اسلامی ایران و رهبر آن ،امام خمینی (ره)،قرار گرفته بودند شکل گرفت.کسانی که از حزب الدعوه و امل ، وارد حزب الله شدند عبارتند از:شهید سید عباس موسوی،صبحی طفیلی،سید حسین موسوی،سید حسن نصرالله ،سید ابراهیم امین السید،الکورانی،قاسم،یزبک،خلیل،رعد و ...
شیوه تشکیلاتی حزب الله باعث جذب اقشار مختلف معتقدان به اهداف حزب شد.و با لحاظ تفاوت های غیر مضر در ویژگی های خاص هر قشر،از غلتیدن در آفت ایجاد تشکیلات بسته و منع دیگران از تعامل با حزب جلوگیری شد.در سال 1991 شورای رهبری حزب الله ،سید عباس موسوی را را دبیرکل حزب کرد.سید عباس در میان نیروهای حزب الله و مردم بسیار محبوب بود و بسیار پر تلاش بود .دوران دبیر کلی او کمتر از 9 ماه بود .اوپس از پایان مراسم سالگرد ترور شیخ راغب حرب به همراه خانواده اش از شهر بیرون آمد و به محض رسیدن به شهر تفاحتا،خودرویش توسط جنگنده اسرائیلی بمباران شد و او ،همسر و فرزند خردسالش به شهادت رسیدند.پس از شهادت سید عباس ،شورای رهبری ،سید حسن نصر الله را به دبیر کلی حزب الله لبنان برگزید.از این دوره بود که ساختار تشکیلاتی حزب منظم تر و منسجم تر شد و موفقیت های چشمگیری نصیب حزب الله لبنان شد.حزب الله در سال 1992 وارد انتخابات پارلمانی شد و به پیروزی خوبی دست یافت.مقاومت جانانه حزب الله لبنان در مقابل رژیم اشغالگر باعث شد که در سال 2000 میلادی رژیم صهیونیستی را تا پشت مرز های فلسطین به عقب برانند و جنوب لبنان را آزاد کنند.حزب الله توانست با اسیر کردن سربازان اسرائیلی در مراحل مختلف تعدادی از اسرای خود را از چنگال صهیونیست ها آزاد کند.حزب الله در سال 2006 و پس از حمله اسرائیل به لبنان در مقاومتی 33 روزه توانست بینی اسرائیل را به خاک بمالد و هیمنه پوشالی این رژیم سفاک را بشکند.حزب الله در مواقع حساس تاریخ لبنان فعالیت هایی خوبی را از خود نشان داده است.
3-حزب سوسیالیست ترقی خواه دروزی لبنان:این حزب از اقبال بسیار کمی در میان لبنانی ها مواجه است.خصوصا اینکه تعداد دروزی های لبنان به شدت کم است.مواضع تعجب بر انگیز و احمقانه ولید جنبلاط ،رئیس این حزب هم یک از علل کم اقبالی مردم به آنها اشت.این حزب در شرایط مختلف عملکرد متفاوتی داشته که همه براساس منافع شخصی و گروهی شان می باشد.جنبلاط هم اکنون در صف مقابل حزب الله ،ایران،سوریه قرار دارد و از پشتیبانی آمریکا ،اسرائیل و عربستان سود می جوید.او در لبنان به مرد هر روز یک تصمیم جدید و تغییر در مواضع مشهور است.میشل عون به او لقب راننده تاکسی را داد.
4-جریان ملی آزاد:این جریان مسیحی مارونی از محبوبیت خوبی در میان مسیحیان لبنانی و تقریبا اکثریت مردم بر خوردار است.ژنرال میشل عون که قبل رئیس جمهور لبنان بوده است هم اکنون رئیس این حزب است.این جریان و رئیس آن عون،تا قبل از سال 2006 از خلع سلاح حزب الله دفاع می کردند و حتی در مقابل حزب الله ائتلافی را تشکیل دادند که ره به جایی نبرد .تا اینکه پس از توافق با حزب الله لبنان مبنی بر اینکه شرط حمایت از ریاست جمهوری عون ،دفاع از حرکت مقاومت اسلامی و حفظ سلاح مقاومت به عنوان میراث شهیدان توسط خود او و حزبش است،عون و حزب الله به تفاهم و توفق چشمگیری دست یافتند .این جریان هم اکنون در گروه مخالفین دولت غیر قانونی سنیوره جای دارد و مخالف دخالت نیروهای خارجی خصوصا آمریکا و فرانسه در عرصه لبنان است.
5-حزب مسیحی نیروهای لبنانی (فالانژ):این حزب یکی از احزاب نظامی و خشنوت طلب لبنانی است.به طور واضح تر می توان گفت که این حزب ،حزب اراذل و اوباش لبنانی ها است.این حزب در جنگ داخلی لبنان ،خونریزی های فراوانی را انجام داد.فالانژ ها به طور رسمی و واضح به اسرائیلی ها و آمریکایی ها وابسته هستند.این فالانژ ها بودن که 4 دیپلمات ایرانی را ربودند و به اسرائیلی ها تحویل دادند.جعجع مرد خونریز لبنانی ،تا قبل از انتخاب سنیوره به نخست وزیری در زندان بود که پس از آن با اعمال نفوذ سنیوره و حامیانش آزاد شد.
او رسما تهدید می کند در صورتی که اعتصاب ها پایان نیابد خونریزی به راه خواهد انداخت.جنبلاط در این راه او راهمراهی می کند.
6-جریان سنی المستقبل(آینده):این حزب پس از ترور رفیق حریری نخست وزیر فقید لبنان تشکیل شد.رئیس این جریان سعد الدین حریری فرزند دوم رفیق حریری است.او بر خلاف پدر با سوریه ،حزب الله ،ایران و کلا شیعیان رابطه خوبی ندارد.او به همراه جریانش در انتخابات مجلس که دقیقا پس از ترور پدرش انجام شد به پیروزی چشمگیری دست یافت.البته به دلیل ساختار سیاسی لبنان این پیروزی چندان دور از انتظار هم نبود.او به قدری به آمریکا ،انگلیس ،عربستان سعودی،فرانسه و حتی اسرائیل وابسته است که حتی با همراهی آنان نقشه ترور سید حسن نصر الله رهبر مقاومت اسلامی لبنان را طراحی کرد که به سرانجام نرسید.
با این ترتیب و این گروه ها ی داخلی و خارجی می توان صحنه سیاست لبنان را به دو گروه اساسی تقسیم نمود که خود لبنانی ها نام آن ها را برگزیده اند.
1-گروه 8 مارس
2-گروه 14 مارس
گروه 8 مارس تشکیل شده از این مجموعه ها است.1-حزب الله لبنان2-جنبش امل3-جمهوری اسلامی ایران4-سوریه5-جریان ملی آزاد(میشل عون)6- امیل لحود رئیس جمهور لبنان7-بعضی از اقوام کوچک سنی و مسیحی دیگر.
این گروه حامی حفظ خط مقاومت و همچنین سلاح آن به عنوان خونبهای شهیدان مقاومت اسلامی است.گروه 8 مارس به ساختار دولت لبنان اعتراض دارد و آن را غیر عادلانه می نامد.چند ماه است که طرفداران این گروه در دو میدان شهدا و ریاض الصلح بیروت دست به تحصن علیه دولت غیر قانونی سنیوره زده اند.سنیوره که از دول غربی و عربی حمایت کامل می شود تا کنون در مقابل خواست مشروع مردم لبنان مقاومت کرده است.
گروه 14 مارس تشکیل شده از این مجموعه ها است.1-جریان المستقبل2-حزب مسیحی نیروهای لبنانی3-حزب سوسیالیست ترقی خواه4-فواد سنیوره نخست وزیر غیر قانونی لبنان 5-اسرائیل6-ایالات متحده آمریکا7-فرانسه8-انگلستان9-عربستان سعودی 10-اردن 11-مصر12-شورای امنیت سازمان ملل متحد13-جریان سلفی فتح الاسلام
این گروه مخالف مقاومت در برابر حملات اسرائیلی ها و خواهان خلع سلاح مقاومت و انحلال حزب الله لبنان می باشد.این گروه به طور رسمی از دستورات ویلتمن سفیر ایالات متحده و شخص کاندولیزا رایس تبعیت می کنند.این گروه به دلیل مبارزه با حزب الله و جنبش شیعیان لبنان مورد حمایت کامل تروییکای عربی(عربستان سعودی ،اردن و مصر) هستند.به طوری که ملک عبدالله اردنی و حسنی مبارک نه تنها از حزب الله در جنگ 33 روزه دفاع نکردن بلکه از حمایت کامل اسرائیل هم دست نکشیدند.به طوری که ملک عبدالله پادشاه عربستان به مقاومت حزب الله لبنان در جنگ 33 روزه لقب" ماجراجویی حساب نشده "را داد.
درگیری این دو گروه به دلایلی است که در بالا بر شمردیم.این درگیری ها اکنون در مرحله جدیدی است .گروه 14 مارس تلاش می کنند قانون انتخابات را تغییر دهد تا بتواند نامزد خود را که کسی جز پیر جمیل نیست به سمت ریاست جمهوری لبنان برساند.چون دوره ریاست جمهوری امیل لحود طرفدار گروه 8 مارس در 3 آذر سال جاری به پایان می رسد.گروه 8 مارس خصوصا حزب الله ، جریان ملی آزاد و امل به شدت نسبت به تغییر قانون انتخابات موضع گرفتند.این کشمکش به جایی رسید که نصرالله صفیر رهبر مذهبی مارونی نسبت به این اقدام هشدا داد.
بی تردید و به اذعان اکثر تحلیل گران و بازیگران صحنه لبنان گروهی که بر قلب های مردم مقاوم لبنان حکم می راند ،گروهی جز حزب الله لبنان و شخص دبیر کل آن یعنی حضرت حجه الاسلام و المسلمین سید حسن نصر الله نیست.حال باید مدتی منتظر ماند که در نتیجه دعوای سیاسی لبنان چه کسی و چه گروهی می تواند بر ابدان لبنانی ها هم حکومت کند.که هرچه خواست ملت شریف لبنان بود باید پذیرفت.
یقینا جریان پیروز چیزی جز جریان مقاومت که بر خواسته از عموم مردم لبنان هست ، نیست.
منبع: وبلاگ آرمانشهر
http://www.armaanshahr.blogfa.ir/