سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بسم الله الرحمن الرحیم
قسمت دوم
برای ایجاد ارتباط بین ساواک و سرویس اطلاعاتی اسرائیل، دلایل متعدد وجود داشت. اول اینکه شاه و مشاوران وی به این نتیجه رسیدند که به منظور حفظ روابط ایران و اسرائیل، سرویسهای اطلاعاتی هر دو کشور باید این روابط را اداره و کنترل کنند. به عقیده شاه، روابط آشکار دیپلماتیک بین دو کشور به نفع ایران نبود و بهترین راه برای حفظ و اطمینان از روابط پنهانی، این بود که وظیفه انجام ارتباط با اسرائیل به ساواک واگذار شود. دوم اینکه شاه و افسران ساواک بر این عقیده بودند که سازمان سیا تمرکز خود را بر رقابت با کا.گ.ب قرار داده و شکل‎گیری و فعالیت آن سازمان در زمینه جنگ سرد بوده است. چیزی که کارآموزان ساواک نیاز داشتند و شاه نیز آن را تأیید می کرد، فعالیت در سطح منقطه‎ای برای جمع‎آوری اطلاعات و ضد جاسوسی بود؛ به ویژه، با توجه به تهدیدات انقلابیون عرب علیه رژیم شاه، موساد با ارائه تجربیات وسیعش در خاورمیانه، کاملترین و بهترین همکار برای ساواک بود. سوم اینکه تعدادی از رؤسای بخشهای مختلف ساواک از آموزش کادر ساواک توسط سیا شکایت می‎کردند. در نهایت اینکه افسران ساواک معتقد بودند که برای مأموریت آنها در برابر مخالفین داخلی و خارجی شاه، مهارتهای فنی‎ای که موساد در اختیار آنها خواهد گذاشت، بسیار ارزشمندتر از هر سازمان اطلاعاتی دیگر است. 24
یکی از جنبه‎های مهم همکاریهای ساواک و موساد، تبادل اطلاعاتی بود که از طریق دستبرد به اسناد سفارتخانه‎های عرب و عکاسی مخفیانه از محتوای کیفهای دیپلماتیک به دست می‎آمد. در این رابطه، پول و زن، دو وسیله معمول در بهره‎برداری از نقاط ضعف اعراب محسوب می‎شد. در سال 1962 پس از ملاقات مایر آمیت، ـ رئیس اطلاعات نظامی اسرائیل که یک سال بعد به ریاست موساد رسید،ـ با یک مقام بلند پایه ساواک در مورد نحوه استفاده از این شیوه‎های کسب اطلاعات، توافق به عمل آمد. مقامات دو سرویس، اطلاعاتی را که از راه‎های مختلف به دست می‎آوردند و مورد علاقه طرف مقابل نیز بود در اختیار یکدیگر قرار می‎دادند. تبادل اطلاعات بین دو کشور به سه صورت انجام می گرفت: 25
الف) نیازمندیهای اسرائیل و ایران در زمینه اطلاع از فعالیتهای ارتش عراق و افغانستان و دیگر موضوعات مورد علاقه که به صورت سئوالهای کتبی مبادله می‎شد. اگر هر طرف جوابی داشت، برای طرف مقابل می‎فرستاد. در مواردی نیز نماینده یکی از سرویسها در ملاقات با نماینده سرویس دیگر، یا احیاناً مسئولان آن سرویس، به طور شفاهی تقاضای کسب اطلاعات، یا درخواست کتبی نموده و از این طریق هر ماه اطلاعات زیادی بین طرفین مبادله می‎گردید. به عنوان مثال، در سه ماهه منتهی به اسفند ماه 1351، جمعاً 187 گزارش بین ساواک و موساد مبادله شد. گزارشهای ارسالی موساد برای ساواک بیشتر حاوی مطالبی در رابطه با فعالیت سازمانهای فلسطینی، روابط اعراب با یکدیگر و همچنین تجزیه و تحلیل اوضاع داخلی کشورهای عرب بوده است. ایران نیز بیشتر، اخبار مربوط به عراق، اوضاع افغانستان و دیگر کشورهای منطقه را برای موساد فرستاده است.
ب) ملاقاتهایی که مقامات و مسئولان دو سرویس با یکدیگر داشتند. در این ملاقاتها طرفین درباره موضوعات مورد علاقه مذاکره و اطلاعات لازم را مبادله می‎کردند.
ج) هر سال چند بار تیمهای اطلاعاتی طرفین، برای تبادل اطلاعات به کشورهای یکدیگر مسافرت می‎کردند. در کنفرانسهای سه جانبه با ترکیه و اتیوپی نیز که هر ساله تشکیل می‎شد ساواک و موساد و سرویس امنیتی کشور سوم، اطلاعات لازم را مبادله می‎کردند.
اسرائیلی‎ها گاه اقدام به فروش اطلاعات خود به آمریکا نیز می‎نمودند. در یک مورد، اطلاعاتی در خصوصی هواپیماهای روسی (میگ) که به عراق تحویل داده شده بود، به دست آمد. ساواک بلافاصله اطلاعات مزبور را در اختیار موساد و سپس سیا قرار داد. هنگامی که مقامات موساد قصد فروش همان اطلاعات را به سازمان سیا داشتند، مطلع شدند که ساواک قبلاً اخبار مربوط را بدون دریافت وجهی در اختیار آنها قرار داده است. 26
بررسی روابط امنیتی‎ـ اطلاعاتی ایران و اسرائیل بیانگر این واقعیت است که اسرائیل، موثرترین و بیشترین نقش را در هدایت، تقویت و گسترش ساواک از طریق آموزش کارکنان ساواک، به عنوان بهترین شیوه برای تحقیق اهداف خود ایفا نموده است.
آموزشهایی که اسرائیلی‎ها به ایرانی‎ها می‎دادند تقریباً سیر مشخصی را طی می‎کرد. با توجه به اسناد ساواک می‎توان شیوه و نحوه عملکرد سازمان اطلاعاتی اسرائیل در ایران را به شکل مستدل و مدون خلاصه کرد. ارتباط آموزشی ایران و اسرائیل عمدتاً از چهار مرحله تشکیل می‎شد که عبارت بودند از:
1- شناسایی نیازها: در این مرحله، نیروهای اسرائیلی با توسل به اطلاعات و عملیات آشکار و پنهان خویش، نیازها و کاستیهای اطلاعاتی ایران را شناسایی می‎کردند.
2- تطمیع: اسرائیل پس از شناخت نیازمندیهای ایران، اطلاعاتی درباره امکانات خود به شکل مبالغه آمیز به رؤسای ساواک منتقل می‎کرد.
3- آموزش ناکافی: رؤسای ساواک پس از آن که احساس می‎کردند نیاز آنها توسط اسرائیلی‎ها برآورده می‎شود؛ افرادی را به منظور آموزش به اسرائیل اعزام می‎کردند (و یا استادانی را از اسرائیل دعوت می‎کردند). کارشناسان و مستشاران اسرائیل، طی یک دوره فشرده و کوتاه مدت، فقط برخی نکات را به شاگردان خود منتقل می‎کردند. در این مرحله، اسرائیلی‎ها سعی می‎کردند، اشتیاق و عطش آموزشیاران ساواک را بیش از پیش تشدید کنند. شیوه مزبور بر این پایه استوار و متداول است که می‎گویند دو گروه به خرید و دریافت اطلاعات بیشتر، احساس نیاز نمی‎کنند. گروه اول آن کسانی که از مقوله مورد نظر هیچ نمی‎دانند؛ و گروه دوم افرادی که در زمینه مورد نظر اطلاعات کافی دارند. از سوی دیگر، گروهی که اطلاعات ناقص در یک زمینه دارند، شور و شوق وافری جهت کسب آن معلومات از خود نشان می‎دهند. لذا برای فروش اطلاعات باید مقداری از اطلاعات را به رایگان و با سهولت در اختیار متقاضی قرار داد.
4- مرحله نهایی: در این مرحله متقاضی خواهان آموزش است، لذا اسرائیل با شرایط مطلوب و دریافت هزینه بیشتری به آموزش اقدام می‎کرد. مراحل چهارگانه فوق در بسیاری از موارد مشابه «درخواست آموزش، صادق است.» 27
بدین ترتیب آموزشهای مورد نیاز ساواک در ابعاد مختلف از جمله، آموزش بازجویی، ضد جاسوسی، ضد براندازی، ارتباطات جاسوسی و آموزش روسای نمایندگی ساواک در خارج از کشور توسط اساتید و کارشناسان برجسته موساد و با استفاده از جزوه‎ها و کتابها و فیلمهای آموزشی، تحت نظارت مؤثر، ارتشبد حسین فردوست، به پرسنل ساواک تعلیم داده می‎شد.
ساواک بسیاری از وسایل مورد نیاز خود را در امر جاسوسی و کسب اطلاعات از اسرائیل خریداری می‎کرد. از جمله می‎توان به مواردی از قبیل، ضبط صوتهای ویژه جاسوسی، مرکب نامریی، دستگاه‎های اشعه ایکس و … اشاره کرد. در کمیته اطلاعاتی مشترک ایران و اسرائیل به تاریخ 1339 که در سالهای اولیه تأسیس ساواک، تشکیل شده بود، توافق شد: سرویس اسرائیل برای تکمیل وسایل ارتباطی مأمورین سرویس ایران حاضر است هر گونه وسایل از قبیل بی‎سیم، مرکب نامریی، وسایل عکاسی، مخفی کردن پیام و غیره در اختیار سرویس ایران بگذارد و طرز بکار بردن آنها را نیز تعلیم دهد. سرویس ایران صورت نیازمندیهای خود را تهیه و به سرویس اسرائیل خواهد داد. 28
برای نمونه، «در یکی از درخواستهای خرید تجهیزات از اسرائیل، دو نماینده اداره کل پنجم ساواک پیشنهاد کرده بودند که با توجه به اینکه وسایلی که در تخصص شیمی و عکاسی در سرویس اسرائیل موجود است و برای تخصصهای مذکور در ساواک، مفید به نظر می‎رسد؛ از موساد خواسته بود، ضمن اعلام قیمت، نحوه خرید، در اختیار گذاردن دستورها و ترتیب آموزش (در اسرائیل یا تهران) در مورد نحوه بهره‎برداری از وسایل مذکور، نیز نسبت به مجهز و آماده‎کردن یک دستگاه وانت مجهز به وسایل عکس‎برداری پنهانی برای مراقبت ثابت، توسط متخصصان سرویس اسرائیل در تهران ـ یا اعلام هزینه تمام شده و ترتیب آموزش برای بهره‎برداری از آن‎ـ اقدام مقتضی به عمل آید. همچنین اداره کل پنجم برای رفع مشکلات فنی خود به خصوص در مورد استفاده از وسایلی که از اسرائیل خریداری می‎کردند از کارشناسان و متخصصین اسرائیل کمک می‎گرفتند.» 29
موساد در ایران سازمان اطلاعاتی مستقلی را تحت عنوان «سرویس زیتون» تشکیل داد که وظیفه آن عبارت بود از مقابله با مخالفان اسرائیل در ایران، کشف اقدامات آنان، و برکناری مسئولانی که نسبت به اسرائیل بدبین و یا با آن مخالفت می‎کردند. استخدام جاسوس در تهران و اعزام آنان به کشورهای مورد نظر، از دیگر موارد همکاریهای مشترک سرویس اطلاعاتی ایران و اسرائیل بود که در قالب طرح «کریستال» به اجرا درآمد. در میان سایر اقدامات عملیاتیِ مشترک برون‎مرزی ساواک و موساد می‎توان از تجهیز نمودن کردهای عراق برای مقابله با حکومت آن کشور، کمک‎رسانی به نیروهای امام البدر در واقعه یمن، تلاش برای حفظ تاج و تخت ملک حسین در واقعه اردن، عملیات مشترک علیه گروه‎های فلسطین نام برد. آنها، همچنین، طی اجلاسهای سه جانبه با حضور سرویس امنیت ملی ترکیه به مبادله اطلاعات پیرامون موضوعاتی مانند کشورهای عربی، اتحاد شوروی، ارمنیها، کردها و سازمانهای فلسطین می‎پرداختند.
در برخی موارد سرویس زیتون بدون اطلاع ساواک، خود به برخی از اقدامات مبادرت می‎ورزید. علاوه بر این، اسرائیل دارای سه پایگاه برون مرزی در ایران بود که عراق و کشورهای عربی را در بر می‎گرفت. نکته قابل توجه اینکه، موساد برای آنکه هیچگونه ردپایی از خود در فعالیتهای برون مرزی به‎جای نگذارد، اقدام به اخذ شناسنامه‎های ایرانی جهت نیروهای خود می‎نمود. بنابراین، در مجموع می‎توان گفت که رابطه ساواک و موساد از یک همکاری به مفهوم واقعی آن برخوردار نبود، بلکه رابطه‎ای یک‎طرفه بود که موساد در پرتو استفاده از امکانات ساواک به سوی اغراض و مسیر خود گام برمی‎داشت و این روند تا پایان دوران حکومت پهلوی ادامه یافت.
3. بعد نظامی
نیروهای مسلح، اصلی‎ترین ستون داخلی بود که شاه برای حفظ و تداوم حکومت خود به آن تکیه داشت. از اینرو، شاه همواره توجه و کنترل خاصی بر آنها اعمال می کرد. وجود مرز طولانی میان ایران و شوروی، با توجه به نظام دو قطبی و جنگ سرد و تهدیدات منطقه‎ای به‎خصوص از جانب عراق و مصر، پس از روی کار آمدن جمال عبدالناصر، موجب گردید تا شاه به سمت و سوی افزایش انواع سلاحهای جنگی گرایش یابد. این مسأله زمانی به اوج خود رسید که از یکسو، بر اساس دکترین نیکسون، رئیس جمهور وقت آمریکا، شاه در راستای حفظ منافع آمریکا، نقش ژاندارمی را در منطقه خلیج فارس برعهده گرفت و از سوی دیگر، با افزایش قیمت نفت و درآمد ایران در جریان جنگ چهارم اعراب و اسرائیل، ایران توان چشمگیری جهت خرید جنگ افزار کسب نمود. به گونه‎ای که دولت ایران حدود یک سوم از کل درآمدهای پولی خود را به هزینه‎های نظامی اختصاص داد.
هر چند بخش عمده تسلیحات ایران از طریق آمریکا تأمین می‎شد و ایران در اواسط دهه 1970 به بزرگترین خریدار اسلحه آمریکایی در جهان تبدیل شده بود؛ اما از آنجا که شاه، ادامة بقای خود را در داشتن تسلیحات هر چه بیشتر و متنوع‎تر می‎دید و از دید تحلیل‎گران، به «جنون عظمت» در خرید سلاح مبتلا گردیده بود، به دنبال آن دسته از منابع تسلیحاتی بود که برای فروش محدودیتی نداشته باشند. به تشخیص شاه و ژنرال طوفانیان، «اسرائیل» به عنوان مناسب‎ترین منبع تعیین شد. لازمة این تشخیص آن بود که بین ایران و اسرائیل روابط نظامی هم برقرار گردد و آنها را به همدیگر نزدیکتر سازد. به‎خصوص، هر گاه دولتهای دمکرات آمریکایی یا کنگره، با فروش سلاح جنگی به ایران مخالفت می‎ورزیدند، ایران گامهای بلندتری به سوی اسرائیل برمی‎داشت که در اذهان مقامات ایرانی به منزله «آمریکای کوچک» تلقی می‎شد. روند خریدهای تسلیحاتی از اسرائیل به گونه‎ای پیش رفت که در سالهای پایانی رژیم شاه، ایران به عنوان بزرگترین خریدار جنگ افزار و تسلیحات از اسرائیل محسوب می‎شد.
اسرائیل نیز در فروش تسلیحات جنگی به ایران انگیزه‎های خاص خود را داشت. اولاً، به ایران به دیدة عمق استراتژیک خود می‎نگریست که در جنگها می‎توانست از کمکهای لجستیکی و پشتیبانی‎اش استفاده کند. چنانچه در چهارمین جنگ اعراب و اسرائیل به دلیل نیاز فوری اسرائیل، ایران مقداری تجهیزات جنگی به اسرائیل ارسال کرد. دیگر اینکه، اسرائیل با فروش تسلیحات و گسترش دامنة همکاریهای نظامی، درآمد قابل توجهی به دست آورده و ضمناً در دراز مدت، نوعی وابستگی در ایران نسبت به تجهیزات اسرائیلی به‎وجود می‎آورد. ضمناً، اسرائیل کاملاً می‎دانست هر سلاحی که از هر طریقی به دست حکومت ایران برسد، به عنوان تهدیدی علیه کشورهای انقلابی عرب قلمداد خواهد شد و بنابراین، اسرائیلی‎ها از لابی خود جهت راضی ساختن آمریکائی‎ها به فروش تجهیزات و تسلیحات مورد درخواست شاه استفاده می‎کردند. 30
شاه به منظور کسب پشتیبانی امریکا و اخذ جنگ‎افزارهای بیشتری از آن کشور، درصدد برآمد رابطه با اسرائیل را از چارچوب همکاریهای کشاورزی و نظامی به زمینه‎های دیگری گسترش دهد. لذا در فروردین 1344 به‎رغم مخالفت آرام وزیر امور خارجه، ارتشبد حسن طوفانیان، معاون تسلیحاتی وزارت جنگ را برای خرید تعداد زیادی مسلسل دستی یوزی برای افراد شهربانی و گارد شاهنشاهی به اسرائیل فرستاد. مسلسلهای مزبور برای نخستین‎بار، در آذرماه آن سال هنگامی که پادشاه عربستان سعودی از ایران بازدید رسمی به عمل آورد و از گارد احترام سان دید، به نمایش درآمد. در سوم خرداد 1345 ژنرال عزر وایزمن، رئیس ستاد ارتش اسرائیل، همراه با سروان آویهوبن نون، فرمانده نیروی هوایی آن کشور به تهران آمد. وایزمن طی سه روز اقامت خود در ایران با شاه و ارتشبد بهرام آریانا، رئیس جدید ستاد ارتش و ارتشبد محمد خاتمی فرمانده نیروی هوایی دیدار و مذاکره کرد. همچنین با یک فروند هواپیمایی ایلیوشین روسی که خروشچف ضمن آخرین سفر شاه به مسکو در سال 1344 به او هدیه کرده بود، عازم اصفهان گردید. 31
ژنرال طوفانیان طی درخواست کتبی به کلی سری، مورخ 18/7/1345 به شماره 2059/45187 از سرهنگ نیمرودی وابسته نظامی اسرائیل در تهران تقاضای خرید جنگ افزار و مهمات ذیل را می‎نماید:
الف) خمپاره انداز 160 م. م. همراه با ابزار و ملحقات، 14 قبضه؛
ب) خمپاره انداز 160 م. م. همراه با ابزار و ملحقات، 26 قبضه؛
پ) خمپاره 160 م. م. با تی ان تی سنگین به صورت کامل همراه با چاشنی 000/10 عدد؛
ت) خمپاره 160م. م. دودزا پی دبیلیوپی به صورت کامل همراه با چاشنی 2500 عدد؛
ج) خمپاره 160 م. م. با تی ان تی سنگین به صورت کامل همراه با چاشنی 000/10 عدد؛
چ) خمپاره 120 م. م. دودزا پی دبیلوپی به صورت کامل همراه با چاشنی 2500 عدد؛
در این نامه تأکید شده، شاه قویاً مصمم است جنگ افزارهای یاد شده، خریداری شود و طوفانیان از نیمرودی درخواست نموده که معامله را قطعی نماید. 32
در پائیز سال 1345، سرهنگ نیمرودی قراردادی درباره تعمیر 35 فروند هواپیمای جت جنگنده اف ـ 86 ایران در اسرائیل امضا کرد که مبلغ آن حدود 3 میلیون دلار بود. نیمرودی همچنین قرارداد دیگری به مبلغ 3 میلیون دلار جهت فروش خمپاره اندازهای سنگین 120 و 160 میلیمتری ساخت اسرائیل امضاء کرد. از طرف ایران، این دو قرارداد را ارتشبد طوفانیان امضا کرد که در دوستی‎اش با اسرائیل جای هیچ‎گونه شک و تردیدی نبود. به دنبال معاملات فوق، ارتشبد بهرام آریانا، رئیس ستاد ارتش ایران، همراه با طوفانیان از اسرائیل دیدن کردند. آن دو در 29 آبان 1345 وارد فرودگاه تل آویو شدند و به توصیه نیمرودی استقبال باشکوهی از آنان به عمل آمد. آریانا دوست واقعی اسرائیل بود و از شاه تقاضا کرد تا همکاری با اسرائیل را در زمینه‎های مختلف گسترش دهد. شاه خرید 6000 قبضه دیگر مسلسل یوزی [پس از جنگ شش روزه اعراب و اسرائیل] را تصویب کرد. 33 تأیید خرید اسلحه در این زمان و به دنبال بحرانی شدن منطقه و تا حدودی سردی روابط با اسرائیل به معنای موافقت شاه در گسترش همکاری مجدد با اسرائیل محسوب می‎شد.
در سوم اسفند 1346، اسرائیل به حکومت محمدرضا پهلوی پیشنهاد کرد که آماده است اعتباری به ارزش 75 میلیون دلار در اختیار ایران قرار دهد تا در جهت تقویت نیروهای دفاعی ایران، هزینه شود. در پی دریافت این پیشنهاد، هیأت وزیران در جلسه مورخ 12/8/1247 آن را مورد بررسی قرار داد و با تصویب آن به وزارت جنگ اجازه داد اعتبار مذکور را برای خرید اقلام دفاعی تحصیل نماید.
در اسناد نخست وزیری آمده است در سال 1348 وزارت جنگ، با استفاده از اعتبار واگذاری بانک اسرائیل به خرید جنگ افزار و تسلیحات مختلف از اسرائیل اقدام کرد و هیأت وزیران هم در 3/8/1348 قراردادهای خرید این وزارتخانه را تصویب نمود. این قراردادها عبارتند از:
الف) قرارداد خرید دویست قبضه تفنگ بی لگد 106 میلی متری به مبلغ 5.075.000 دلار که پیش پرداخت آن با محاسبه بهره 43/771.716 دلار می‎باشد.
ب) قرارداد خرید دویست قبضه خمپاره اندازه 120 میلی متری سبک به مبلغ 9.353.655 دلار که پیش پرداخت آن با محاسبه بهره 34/1.422.337 دلار می باشد.
پ) قرارداد خرید ده هزار تیر مهمات خمپاره اندازه 120 میلی متری سبک به مبلغ 1.145.000 دلار که پیش پرداخت آن با محاسبه بهره 34/174.110 دلار می‎باشد. 34
این قراردادها و به‎ویژه تخصیص اعتبارهای چند میلیون دلاری از سوی اسرائیل برای تقویت نیروهای نظامی ایران در منطقه، پیش از پیش روابط نظامی ایران را در وضعیت تازه‎ای قرارداد؛ به‎گونه‎ای که ارتش ایران به عنوان یکی از استفاده کنندگان اصلی سلاحهای اسرائیلی محسوب می‎شد.
بهره‎گیری از مشاورین نظامی اسرائیل در خرید تسلیحات نظامی از کشورهای اروپایی، انعقاد قرارداد بین شرکتهای اسرائیلی و نیروی دریائی ایران به منظور طراحی تأسیسات و خانه سازی، انعقاد قرارداد برای تعمیر هواپیمای جت جنگنده اف ـ 16 ایران در اسرائیل، تجهیز ناوچه‎های نیروی دریایی ایران به تجهیزات الکترونیکی، طرح محرمانه عملیات گُل، برای تولید موشک‎های زمین به زمین با برد 450 کیلومتر، برگزاری دوره‎های مختلف آموزش برای نیروهای نظامی ایران در اسرائیل، از جمله مواردی هستند که در روابط نظامی ایران و اسرائیل تحقق یافته است.
هر چند ایران و اسرائیل به این نتیجه رسیده بودند که با همکاری نظامی و تکیه بر ارتش می‎توانند در برابر تهدیدات منطقه‎ای به منافع واحدی دست یابند، اما در مجموع بررسی روابط نظامی این واقعیت را نشان می‎دهد که اسرائیل در روابط نظامی نیز، از یک برتری منافع برخوردار بود. چه به لحاظ کسب درآمد هنگفت از فروش تسلیحات و تجهیزات به ایران و چه به لحاظ برگزاری دوره‎های آموزشی نظامی برای نیروهای مسلح در رده‎های مختلف ارتش، که هر کدام از اینها می‎توانست نوعی وابستگی در بلند مدت نسبت به جنگ افزارهای اسرائیلی و تأثیرگذاری در سیاست دفاعی ایران برجای گذارد.
3. بعد فرهنگی
اسرائیل در رابطة استراتژیک خود با ایران، نگاه ویژه‎ای به مقوله فرهنگ و آموزش به منظور بسترسازی و تغییر نگرش افکار جامعه ایران در راستای دستیابی به اهداف مختلف خود داشت. آنها با شناخت از تمایلات درونی محمدرضا پهلوی مبنی بر احیاء باستان گرایی، به بزرگنمایی کوروش تحت عنوان نجات دهنده قوم ستمدیده یهود و یک موسی بالقوه، پرداخته و با ظرافت و شگردهای خاص تبلیغاتی از محمدرضا پهلوی به عنوان «کوروش دوم» یاد نمودند. البته این شبیه‎سازی نیز با توجه به ویژگیهای شخصیتی محمدرضا، برایش بسیار دلپذیر و خوشایند بوده و از آن استقبال می‎کرد.
مقامات اسرائیلی بر این باور بودند که عامل غیرعربی بودن در خاورمیانه زمینه احساسی نزدیکی ایران و اسرائیل را فراهم می‎سازد. بر همین اساس اسرائیلی‎ها از روشی استفاده می‎کردند که برای ایرانیان دلپذیر و خوشایند باشد. یکی از آن روشها سخن گفتن پیرامون داستانهایی همانند «استر»، زن یهودی و عموی وی، «مردخای»، مرد یهودی بود که در دربار خشایارشاه نفوذ نموده و پادشاهان ایران را تحت تـأثیر و تلقین خود قرار دادند. ماجرای استر و مردخای به طور خلاصه چنین است: در زمان سلطنت خشایارشاه، روزی پادشاه در یک مجلس بزم مردانه در حالی که سرش از باده گرم بود ملکه یا همسر سوگلی خود «وشتی» را به حضور می‎طلبد تا زیبایی او را به رخ همه بکشد. وشتی از حضور در این مجلس مردانه امتناع می‎کند و این امر بر پادشاه گران آمده و به توصیه مشاورانش که در همان مجلس حضور داشتند، تصمیم می‎گیرد ملکه دیگری برای خود انتخاب نماید … در دربار خشایار شاه یک مرد یهودی به نام «مرد خای» که از مهاجرین بابل بود، خدمت می‎کرد و چون از دستور شاه مطلع می‎شود دختر عموی خود به نام «هدسه» را به دربار می‎فرستد و به او تعلیم می‎دهد که پیوند قوم و خویشاوندی خود را با او فاش نکند. خشایارشاه ... او را ستاره یا «استر» می‎نامد و تاج مخصوص ملکه را بر سر وی می‎نهد ... بعد از توطئه‎ای که علیه خشایارشاه طراحی می‎شود و او از این توطئه جان سالم به در می‎برد؛ وزیرش، هامان حکم قتل عام یهودیان را می‎گیرد و حدود صدهزار نفر از یهودیان را می‎کشد. استر برای نجات قوم خود وارد قضیه می‎شود و خشایارشاه را نسبت به هامان بدبین می‎کند و با قتل هامان و روی کار آمدن مردخای یهودیان انتقام می‎گیرند و روز 14 آذر را به همین مناسبت «عید پوریم» نامگذاری نموده و جشن می‎گیرند. 35
درباره طرح داستان مذکور نزد ایرانیان، در یکی از روزنامه‎های اسرائیلی به نقل از دکتر دوریل، رئیس هیئت نمایندگی اسرائیل در تهران آمده است: «وقتی برای افراد تحصیل کرده ایرانی صحبت می‎کنم، کافی است اظهارات خود را از داستان استر شروع کنم تا خود از علاقه و توجه آنها برخوردار شوم.» 36 در همانندسازی دوره هخامنشی با پهلوی، تاریخ‎نگاران یهودی هم نقش مؤثری را ایفا نمودند. حبیب لوی در کتاب تاریخ خود در مقایسه رضاشاه با کوروش و داریوش با محمدرضا می‎نویسد:
سلطنت این پادشاه بزرگ [رضاشاه] انقلاب عظیمی در بهبود وضع آزادی و آسایش یهودیان ایران پدید آورد و اگر گفته شود که زمان رضاشاه کبیر برای یهودیان ایران نظیر زمان کوروش کبیر و عصر فرزند او محمدرضا شاه، نظیر عصر داریوش اول گردید، راه اغراق نپیموده‎ایم. آزادی یهودیان ایران و اجرای اعلامیه بالفور که در زمان رضا شاه کبیر بود و اجتماع پراکندگان در عصر محمدرضا شاه، این دو نظر را تأیید و تقویت می‎کند. ملت ایران و خصوصاً یهودیان ایران، دین بزرگی نسبت به این شاهنشاه عظیم الشأن دارند.37
اسرائیلی‎ها در مناسبتهای مختلف از شگرد همانندسازی در جهت گسترش روابط و اهداف خود استفاده نموده و با در نظر گرفتن باستانگرایی شاهنشاهی این الگو را جلوه گر ساختند که همانند کوروش، شاه ایران هم باید نجات‎دهنده و حامی قوم ستمدیده یهود باشد. در راستای همین مشابه‎‎سازیها، روزنامه الانباء چاپ اسرائیل در شماره مورخ 22/4/1355 می‎نویسد: «رفتار و گفتار شاهنشاه چنان است که گویی معظم له از اسلاف امپراطورهایی می‎باشند که از 25 قرن پیش در ایران حکومت می‎کردند.» 38 همچنین، در سال 1354 طی مراسمی ایرانی در تل‎آویو، دکتر امنون نتصر، استاد دانشگاه عبری بیت المقدس، ضمن سخنرانی پیرامون روابط ایران و اسرائیل اظهار داشت: «من شخصاً کوروش کبیر را اولین صهیونیست در تاریخ می‎دانم و اعلامیه کوروش کمتر از اعلامیه بالفور نبوده است. در عصر کنونی هم ایران کمکهای بسیار زیادی به ما نموده است.» 39
اسرائیلی‎ها با جهت‎دهی به تشکیلات یهودیان و تحت پوشش قرار دادن نام کوروش، در مسیر اهداف تعیین شده، برنامه‎ریزی می‎نمودند و سپس، برنامه‎های خود را در تهران و تل‎آویو به اجرا در می‎آوردند. در تل‎آویو اقدام به تأسیس مرکز فرهنگی ایرانیان تحت عنوان «خانه کوروش» کردند و حتی در این زمینه تلاش نمودند بخشی از مخارج ساخت این مرکز را به عهده دولت ایران بگذارند.
خانه کوروش در تل آویو به صورت یک مرکز تبلیغاتی فرهنگی فعالیت خود را آغاز کرد و مسئولان اسرائیلی برای گسترش روابط خود با ایران از آن بهره‎برداری می‎کردند. در یکی از گزارشهای مرتضی مرتضایی، نماینده ایران در اسرائیل به وزارت امور خارجه در مورد افتتاح خانه کوروش با حضور اسحاق رابین، نخست وزیر سابق اسرائیل آمده است:
مورخ 20/10/36 [25] راجع به خانه فرهنگی کوروش اشعار می‎دارد که روز جمعه سیزدهم مرداد ماه جاری ضیافتی توسط هیأت مدیره خانه کوروش … ترتیب یافت که در آن اسحق رابین نخست وزیر سابق اسرائیل، موشه کاتزا و نماینده ایرانی‎الاصل مجلس اسرائیل و دو تن از همکاران نمایندگی شرکت داشتند. آقای رابین که در دوره نخست وزیری اعطای قطعه زمین برای بنیاد خانه کوروش را تصویت نموده است ضمن نطق جالبی پس از تشریح نقش ایران باستان در اشاعه تمدن و فرهنگ به سهم والای بازگردندان یهودیان توسط کوروش به ارض مقدس اشاره کرد و گفت: به عقیده وی لقب بنیانگذار اصلی صهیونیسم که به غلط به هرتصل اطلاق می‎گردد در حقیقت برازنده کوروش است که برای نخستین بار اجتماع یهودیان را در ارض مقدس ممکن ساخت و از این رهگذر تمامی یهودیان جهان را رهین خود ساخت. رابین در ادامه سخنان خود شاهنشاه آریامهر را میراث‎دار راستین کوروش خواند و اظهار داشت: آنچنان شیفته تمدن و فرهنگ گرانقدر ایران هستم که آرزو می‎کنم ایرانی زاده شده بودم تا بتوانم به ایرانی بودن خود مباهات کنم.40
در تهران نیز، یکی ازمراکز فرهنگی یهودیان که از هر گونه مساعدت و پشتیبانی اسرائیلی‎ها برخوردار بود، تحت عنوان «کانون کوروش کبیر» فعالیت می‎کرد. مجموعه اقدامات این کانون آن قدر در زمینه‎های مختلف گسترش یافت که از آن به منزله مرکز روابط فرهنگی ایران و اسرائیل یاد شده است: در داخل اجتماع یهودی ایران کانون فرهنگی کوروش کبیر وزنة مهمی را تشکیل داده و تقریباً در تمام فعالیتهای داخل مستقیم و غیر مستقیم دخالت دارد و در نظر یهودیان ایران، مرکز فرهنگی یهودیت، مرکز ارتباط با یهودیت جهانی و اسرائیل و مرکز زبده جوانان فعال و پرشور اجتماع است. در نظر هموطنان مسلمان تظاهر روح فعال یهود است و ارزشهای فرهنگی و معنوی آن و حتی به منزله مرکز روابط فرهنگی ایران و اسرائیل است. 41
کانون فرهنگی کوروش کبیر که افرادی همچون منوچهر امیدوار، سلیمان حییم، ابراهیم موره، موسی کرمانیان و عزری آن را اداره می‎کردند، فعالیتهای مختلفی انجام می‎داد که خلاصه آن به شرح ذیل است:
1- برگزاری کلیه جشنهای اقلیت مذهبی یهود از قبیل جشنهای عروسی، ختنه‎سوران، مهمانیهای عمومی، ضیافت به افتخار ورود شخصیتهای اسرائیل و غیره؛
2- برقراری روابط فرهنگی، برگزاری مسابقات ورزشی بین ایران و اسرائیل و تهیه بورس تحصیلی از اسرائیل برای جوانان مسلمان و یهود ایران؛
3- اعزام اعضای حزب فعال صهیونیست جهت شرکت در سمینار بین‎المللی یهود و حضور در جلسات حزبی با هواپیمای العال و با خرج دولت اسرائیل برای سفر به اسرائیل؛
4- جمع‎آوری اخبار اطلاعاتی و سیاسی مورد نظر و ارسال آنها برای مراکز اطلاعاتی ذی ربط در اسرائیل؛
5- ایجاد کلاسهای آموزشی و ترویج زبان و ادبیات عبری در ایران و برای غیر یهودیها به ویژه مسلمانان؛
6- تأسیس انجمن دوستداران دانشگاه عبری و به عضویت درآوردن برخی از شخصیتهای علمی ایران؛
7- ترویج هنر و رقص و سرودهای عبری و اسرائیلی و انجام کلاس مخصوص خردسالان برای رقص و سرود اسرائیلی؛
8- تهیه و انتشار فرهنگی عبری ـ فارسی با همکاری مشترک سلیمان حییم، رئیس رژیم اسرائیل [اسحاق بن ذوی]؛
9- همکاری با سازمانهای دولتی به‎خصوص دربار به مناسبت برگزاری جشنهای 2500 ساله شاهنشاهی؛
10- تـرویج فـرهنگ صهیونیستی در میان مردم ایران از طریق دعوت از چهره‎های معلوم الحال یهودی و بعضاً رقاصه‎ها و آوازه‎خوانان یهودی و تبلیغ آئین ایران باستان. 42 هر چند در «اساسنامه کانون فرهنگی کوروش، هدف سازمان مذکور آشنا ساختن جامعه یهود ایران با فرهنگ یهودی و ایجاد محیط مناسب برای فعالیتهای هنری، فرهنگی و اجتماعی»43 ذکر شده، اما برخی از عملکرد و فعالیتهای ذکر شده نشان می‎دهد که این کانون به‎رغم ظاهر یک مجموعه فرهنگی تحت عنوان کوروش کبیر، به صورت یک مؤسسه اطلاعاتی و سیاسی مورد نظر اسرائیل و در جهت تبلیغ آرمان صهیونیستی و ترغیب جوانان یهودی برای اعزام به فلسطین اشغالی گام برمی‎دارد.
علاوه بر این، نامگذاری خیابانها و میادین و مؤسسات اجتماعی به نام کورش کبیر و محمدرضا شاه، تجهیز نمودن مطبوعات در ایران و دعوت از خبرنگاران و روشنفکران به اسرائیل به قصد بازدید از کشور اسرائیل و مشاهده ترقیات در امور مختلف و انعکاس تأثیرپذیری آنها در مطبوعات، تولید برنامه رادیویی به زبان فارسی، برگزاری نمایشگاهها و فستیوال فیلم، انجام مسابقات ورزشی، فعالیتهای دانشگاهی و آموزشی، برگزاری جشنهای متعدد در اسرائیل و نقش مؤثر در برگزاری جشنها در ایران به‎خصوص طراحی اولیه جشنهای دو هزار و پانصد ساله و بهره برداری از فرقه بهائیت، از جمله ابزارهای فرهنگی و تبلیغاتی بودند که از آنها در راستای ترویج فرهنگ صهیونیستی در میان مردم ایران و گسترش روابط دو رژیم استفاده نمودند. در مقابل رژیم پهلوی نیز، همکاری قابل توجهی در موارد مذکور با اسرائیل به عمل آورد.
نتیجه‎گیری
در این گفتار، پنج حوزه روابط ایران و اسرائیل در ابعاد سیاسی، اقتصادی، امنیتی ـ اطلاعاتی، نظامی و فرهنگی مورد بررسی قرار گرفت. نتیجه‎گیری اساسی این پژوهش که بر خاسته از سؤال مطرح شده در آغاز سخن می‎باشد این است که: روابط ایران و اسرائیل از سال 1327 تا کودتای 28 مرداد 1332، محدود و از تعادل و توازن نسبی برخوردار بوده است؛ اما، پس از کودتا تا پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1357، این روابط از تعادل و توان نسبی و تأثیرگذاری یکسانی بر اساس عرف بین المللی برخوردار نبوده، بلکه این روابط با تأثیرگذاری اسرائیل بر ایران به صورت آشکار و پنهان درابعاد گوناگون سیاسی، اقتصادی، امنیتی ـ اطلاعاتی، نظامی و فرهنگی تحقق یافت.
علاوه بر این، یافته‎های برگرفته از بررسی پنج حوزه ذکر شده می‎تواند ما را به نتیجه‎گیری ابعاد دیگر موضوع رهنمون سازد:
1. اسرائیل در طول روابط خود با ایران همیشه منافع خود را مورد توجه قرار داده و هرگز حاضر نمی‎شد بدون در نظر گرفتن این مسأله آموزش و یا هر گونه امکانات مناسبی را در اختیار ایران قرار دهد؛
2. ایران در دوران روابط با اسرائیل، اقدامی عملی علیه منافع اسرائیل انجام نداد و حتی در مسأله بسیار حساس و مهم «فلسطین»، مواضع شاه در گفتار و عمل از ماهیت دوگانه‎ای برخوردار بود. بدین معنا که، در گفتار و نظر به ظاهر برخی از اقدامات اسرائیل را مردود دانسته و از مواضع فلسطین و کشورهای عربی حمایت می‎کرد. اما، در عمل، موجبات تقویت پایه‎های حکومت اسرائیل را فراهم نموده و در واقع این نفت ایران بود که در صنایع اسرائیل تبدیل به آتش سرخی می‎شد که بر سر مردم مظلوم فلسطین فرود می‎آمد و حقیقتاً مردم با ایمان و مسلمین جهان را به شدت متأثر می‎ساخت.
3. رژیم پهلوی، به مثابه یک اهرم پر قدرت، گامهای بسیار مؤثری در جهت اهداف اسرائیل برداشت و در این راستا خدمات بسیار ارزشمندی در حفظ موجودیت و گسترش نفوذ آن در منطقه استراتژیک خاورمیانه از خود نشان داد.
4. استفاده از طراحان، کارشناسان، متخصصان و مشاوران اسرائیلی در سطوح مختلف، به‎ویژه امور اقتصادی، اعزام نیروی انسانی در رده‎های مختلف به مراکز آموزشی اسرائیل جهت فراگیری آموزشهای مورد نیاز، الگو قرار دادن اسرائیل در بخشهای مختلف و اعتقاد بر تکمیل تکنولوژی مورد نیاز ایران به وسیله تکنولوژی پیشرفته اسرائیل؛ آگاهی یافتن از تواناییهای گسترده اسرائیل در جمع‎آوری اطلاعات و تشکیل سیستم اطلاعاتی‎ـ امنیتی توانمند، به‎خصوص کسب خبر از کشوهای عربی؛ فقدان پایگاه مردمی رژیم شاه و نیاز به یافتن حامی در منطقه خاورمیانه؛ نیاز شدید به همکاری شبکه موساد به منظور سازماندهی، تقویت و گسترش ساواک و امکان استفاده از نیروهای ویژه اسرائیل در خاموش کردن ناآرامیهای داخلی و کسب اطلاعات جهت سرکوب گروه‎های مخالف رژیم از جمله عوامل مؤثر علاقمندی ایران، به ارتباط با اسرائیل بودند.
5. عوامل مؤثر علاقمندی اسرائیل برای ارتباط با ایران شامل موارد زیر بود: خارج شدن از انزوا و احساس تنها نبودن از محاصره اعراب، جلوگیری از آسیب‎پذیری با نگاه به ایران به عنوان بخش مؤثری از کمربند امنیتی پیرامون خود؛ وجود تعداد قابل توجه یهودیان در ایران به عنوان یک منبع بزرگ اطلاعاتی، وجود بهائیان در اسرائیل و استفاده ابزاری از آنها با توجه به نفوذ در دستگاه‎های مختلف دولتی به‎ویژه در زمان تصدی نخست وزیری هویدا؛ تأمین نفت مورد نیاز خود، رونق بخشیدن به اقتصاد خود از طریق صادرات انبوه کالا به بازار پرسود ایران و فروش تسلیحات و تجهیزات نظامی و زمینه‎سازی فعالیت شرکتهای متعدد اسرائیل به منظور کسب در آمد سرشار؛ ایجاد اشتغال و نفوذ در تمام شئون.
6. علاوه بر منافع خاصی که هر کدام از رژیم ایران و اسرائیل در پرتو ارتباط با هم کسب می‎کردند؛ مسایل و اهداف مشترکی هم وجود داشت که موجب تقویت و مستحکم‎تر شدن روابط می‎شد. در این باره می‎توان از: تأثیرپذیری هر دو واحد سیاسی از نظام دو قطبی و گرایش به سوی غرب، علاقه و تمایل شدید آمریکا بر پیوند و گسترش روابط آنها به‎عنوان دو ستون نظامی خود در منطقه، ضرورتهای امنیتی مشترک به‎خصوص تهدیدات ناشی از نفوذ شوروی در خاورمیانه و مقابله با تحریکات شدید جمال عبدالناصر، و تحولات پرشتاب منطقه خاورمیانه نام برد.
در برابر عوامل گسترش دهنده روابط، عوامل باز دارنده هم وجود داشت که می‎توان از فعالیتهای گسترده داخلی به‎ویژه از سوی نیروهای مذهبی و مخالفین رژیم و عکس‎العملهای شدید برخی از کشورهای عربی نام برد. این عوامل درمقاطع مختلف نقش خود را آشکار نمودند. در دوران پیروزی نهضت ملی منجر به قطع روابط گردید؛ در پانزده خرداد شاه در پاسخ به درخواست دیویدبن گوریون نخست وزیر اسرائیل مبنی بر آشکارسازی روابط، مخالفت جدی و واقعی روحانیون را اعلام نمود. در این میان نقش محوری و اساسی را به‎عنوان مهم‎ترین عامل بازدارنده، حضرت امام خمینی(ره) ایفا نمودند. ایشان در اوج قدرت رژیم شاه همواره افشاگر روابط پنهان شاه و اسرائیل بودند و همین امر، سبب شد تا قبل از پیروزی انقلاب اسلامی هر چند روابط ایران و اسرائیل قطع نگردد؛ اما، حداقل از آشکارسازی و رسمی شدن آن جلوگیری به‎عمل آید. این مسئله، در دوران نهضت انقلابی یکی از انگیزه‎های قیام حضرت امام خمینی(ره) را تشیکل می‎داد. در واقع پیوند شاه با اسرائیل فصل مشترک حرکت گروه‎های مختلف بر علیه شاه بود؛ به‎گونه‎ای که این مسئله را می‎توان به‎عنوان یکی از عوامل حرکت‎آفرین و شتابزا در نهضت انقلاب اسلامی محسوب کرد.
روابط ایران و اسرائیل به‎رغم تمایل شدید اسرائیل مبنی بر آشکار و رسمی شدن آن همچنان به صورت غیر رسمی، دنبال می‎گردید و با وجود رویدادهای پر فراز و نشیب منطقة بحران خیز خاورمیانه، تا سقوط رژیم پهلوی به همان صورت باقی ماند. با پیروزی انقلاب اسلامی، اسرائیلی‎ها ناچار شدند با یک هواپیمای مسافربری پان آمریکن، خاک ایران را برای همیشه ترک کنند و بدینسان، روابط سی ساله ایران و اسرائیل پایان یافت و اسرائیل با از دست دادن متحد استراتژیک خود خسارات سنگین و جبران‎ناپذیری را متحمل گردید. در واقع، پیروزی انقلاب اسلامی، مهم‎ترین گام استراتژیک را در حمایت از فلسطین برداشت و روزنة امیدی از نور حقیقت را در دل ناباوران پدید آورد که امروزه ثمره آن در چهره و حرکت امید بخش «انتفاضه» تجلی یافته است.

نویسنده: رضا زارع، عضو هیأت علمی دانشگاه امام حسین (ع)
به نقل از «سقوط»، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، صص 449 ـ 491
نوشته شده در  جمعه 87/3/17ساعت  10:11 عصر  توسط .... 
  نظرات دیگران()

بسم الله الرحمن الرحیم

چکیده: هدف این مقاله، یافتن پاسخ برای این پرسش محوری است که: «با توجه به زوایای پیدا و پنهان سه دهه روابط در ابعاد مختلف بین ایران و اسرائیل، آیا این روابط از نوعی تعادل و توازن نسبی و تأثیر پذیری و تأثیر گذاری یکسانی بر اساس عرف بین‎الملل برخوردار بوده، یا یکی بر دیگری برتری داشته است؟» برای دستیابی به پاسخ سئوال مطرح شده، روابط ایران و اسرائیل را طی سه دهه (1357-1327) در ابعاد سیاسی، اقتصادی، امنیتی ـ اطلاعاتی، نظامی و فرهنگی بررسی می‎کنیم.
_________________________

مقدمه
امروزه، ضرورت مطالعات تاریخی، چه در آموزه‎های دینی و چه در آثار اندیشمندان فرهیخته، چنان اهمیتی یافته که به عنوان یک امر بدیهی، جلوه نموده است. از آنجا که روابط و مناسبات خارجی دولتها، بخش قابل توجهی از تاریخ را به خود اختصاص داده است، بنابراین، بررسی «ارتباط ناشناخته» ایران و اسرائیل با ویژگیهای خاص خود، در دوران محمدرضا پهلوی می‎تواند آثار ارزشمندی در گستره مطالعات تاریخی در برداشته باشد و ما را در فهم دقیق‎تر پدیدة اسرائیل از زوایای مختلف آشنا سازد، و در نحوه تصمیم‎گیری و چگونگی برخورد با اسرائیل در حال و آینده یاری نماید.
هر چند با در نظر گرفتن ابعاد گسترده روابط ایران و اسرائیل و آثار آن، سوالات متعددی از جنبه‎های مختلف قابل طرح می‎باشد؛ اما هدف این مقاله، یافتن پاسخ برای این پرسش محوری است که: «با توجه به زوایای پیدا و پنهان سه دهه روابط در ابعاد مختلف بین ایران و اسرائیل، آیا این روابط از نوعی تعادل و توازن نسبی و تأثیر پذیری و تأثیر گذاری یکسانی بر اساس عرف بین‎الملل برخوردار بوده، یا یکی بر دیگری برتری داشته است؟»
برای دستیابی به پاسخ سئوال مطرح شده، روابط ایران و اسرائیل را طی سه دهه (1357-1327) در ابعاد سیاسی، اقتصادی، امنیتی ـ اطلاعاتی، نظامی و فرهنگی بررسی می‎کنیم.

1. بعد سیاسی
در 8 آذر 1326/29 نوامبر 1947، مجمع عمومی سازمان ملل متحد طرح پیشنهادی کمیسیونی را متشکل از یازده عضو سازمان ملل مبنی بر تقسیم فلسطین به دو منطقة عرب و یهودی، به تصویب رساند. 1 این تصویب که در پرتو فعالیتهای تبلیغاتی شدید و ماهرانة آژانس یهود و پشتیبانی قدرتهای بزرگ، به‎ویژه حمایت چشمگیر و حیاتی آمریکا حاصل شد؛ سازمانهای یهودی و صهیونیستی را بر آن داشت تا در اردیبهشت 1327 در پی عقب‎نشینی نیروهای انگلیسی از فلسطین و با استفاده از ضعف اعراب دولت «اسرائیل» را تأسیس کنند.
موشه شرتوک، وزیر خارجه اسرائیل، طی تلگرافی به نام «دولت موقت اسرائیل» خطاب به وزیر امور خارجه ایران، ضمن اعلام استقرار یک دولت یهود مستقل در فلسطین، با یادآوری خاطره تاریخی نجات قوم یهود توسط کوروش، از رژیم شاه تقاضا می‎کند که با «شناسایی اسرائیل و ایجاد رابطه دوستی»2 با آن کشور، بزرگ منشی دوران کورش بزرگ را تکرار نماید. دولت ایران پس از مدتی با اعزام «عباس صیقل»، به بهانه نظارت بر املاک اتباع ایرانی به اسرائیل، اولین گام را در جهت ارتباط با اسرائیل برداشت. صیقل در یکی از گزارشهای ارسالی خود به ایران با تمجید فراوان از رفتار اسرائیل، بر تسریع شناسایی اسرائیل از سوی دولت ایران تأکید ورزید. 3
حکومت ایران، در پرتو برخی از تحولات داخلی و تأثیرپذیری از نظام بین‎المللی و فاکتورهایی چند ـ‌ همچون تبعید آیت‎الله کاشانی به لبنان و بازداشت برخی از مخالفین حکومت پس از سوءقصد بهمن ماه 1327 به جان شاه در دانشگاه تهران، سفر طولانی شاه به آمریکا در آبان 1328 و کسب اطلاع از نفوذ فوق‎العاده محافل یهودیان در آمریکا، روابط نامطلوب ایران با برخی از کشورهای جهان عرب و نگرانی از تهدیدات آنها، به رسمیت شناختن اسرائیل توسط ترکیه به عنوان اولین کشور اسلامی در 28 مارس 1349، غیر عربی بودن ایران و اسرائیل در خاورمیانه و نگرانی دو رژیم ازکشورهای تندرو عربی و دو قطبی شدن نظام بین‎المللی و تحولات ناشی از آن و قرار گرفتن ایران و اسرائیل در اردوگاه غرب، به‎خصوص در کانون سیاستهای خاورمیانه‎ای آمریکا؛ـ زمینه را برای شناسایی اسرائیل مناسب یافت و دولت محمد ساعد مراغه ای در هنگام فترت مجلس در اسفند ماه 1328، اسرائیل را به صورت «دو فاکتو» به رسمیت شناخت.
اعلامیه رسمی دولت که در 23 اسفند 1328 به مناسبت شناسایی اسرائیل انتشار یافت، به شرح زیر بود:
پس از استقلال دولت اسرائیل و به رسمیت شناختن آن از طرف سازمان ملل متحد، [جهت] بررسی حفظ منافع اتباع ایرانی در فلسطین که [در] نتیجه [وقوع] جنگ خسارات زیادی متحمل شده بودند آقای عباس صیقل را به عنوان نماینده به فلسطین اعزام داشت. پس از مذاکرات مفصلی که از طرف سازمان ملل و دولت امریکا با ایران به عمل آمد، برای اینکه دولت ایران بیشتر بتواند منافع اتباع خود را حفظ و اشکالاتی که در کار چند هزار ایرانی مقیم فلسطین پیدا شده مرتفع شود سه ماه قبل آقای صفی‎نیا را به سمت مأمور مخصوص به فلسطین اعزام داشت و با این عمل دولت ایران، دولت اسرائیل را بالفعل به رسمیت شناخت ولی برای اینکه این شناسایی به صورت رسمی درآید طبق تصمیم هیئت دولت آقای انتظام نماینده دائمی دولت شاهنشاهی در سازمان ملل متحد به اطلاع نماینده دولت اسرائیل رساند که از این پس دولت ایران دولت اسرائیل را به طور دو فاکتو به رسمیت شناخته است.
تلگراف رسیده از آقای انتظام حاکی است که این دستور به موقع اجرا گردید.
انتشار خبر شناسایی غیر منتظره اسرائیل از سوی دولت ایران، علاوه بر عکس‎العمل شدید برخی از نمایندگان مجلس شورای ملی و سنا و محافل مذهبی‎، واکنشهای شدید کشورهای عربی به‎ویژه، مطبوعات آن کشورها را در پی داشت. پیروزی نهضت ملی، انتظارات جدیدی را در داخل و خارج از کشور، نسبت به تجدید نظر پیرامون مسأله شناسایی اسرائیل پدید آورد، این مسئولیت بیش از همه متوجه آیت‎الله کاشانی رهبر مذهبی نهضت بود که سابقه طولانی در مبارزه با استعمار داشت و از حامیان واقعی فلسطین محسوب می‎شد. دولت محمد مصدق به خواستة افکار عمومی مردم مسلمان ایران و جهان اسلام پاسخ مثبت داد و در تیر ماه 1330، شناسایی دو فاکتو اسرائیل را پس گرفت و کنسولگری ایران را در اسرائیل منحل کرد.
هر چند انحلال کنسولگری ایران در اسرائیل و فراخوانی کادر سیاسی ایران از اسرائیل به منزله فسخ شناسایی اسرائیل تلقی گردید؛ اما، برخی از سیاستمداران و به‎خصوص اسرائیلی‎ها از زاویه دیگری به این مسأله می‎نگریستند و بر این اعتقاد بودند که شناسایی دو فاکتو همچنان به قوت خود باقی می‎باشد. شاه نیز بر همین باور بود و بعدها سعی کرد در مصاحبه جنجال‎برانگیز خود که واکنش شدید مصر را به دنبال داشت، شناسایی اسرائیل را به کابینه محمد ساعد در سال 1328 مربوط نماید. نکتة قابل توجه در این میان، آن است که شادمانی اعراب و مردم ایران از قطع روابط ایران و اسرائیل طولانی نگشت و با کودتای آمریکایی ـ انگلیسی 28 مرداد 1332 و تحکیم پایه‎های سیاسی رژیم محمدرضا پهلوی، روابط ایران و اسرائیل در ابعاد گوناگون گسترش یافت.
در واقع، یکی از پیامدهای کودتای 28 مرداد 1332، در حوزه سیاست خارجی ایران از سرگیری روابط ایران و اسرائیل در ابعاد مختلف سیاسی، اقتصادی، امنیتی ـ اطلاعاتی، نظامی و فرهنگی بود. در بعد سیاسی با افزایش تعداد کارشناسان و کارکنان اسرائیلی در ایران فعالیت نمایندگی اسرائیل رو به گسترش نهاد، به‎گونه‎ای که نمایندگی اسرائیل یکی از بزرگترین هیأتهای اسرائیلی در خارج محسوب می‎شد. نمایندگان اسرائیل، هر کدام با ویژگیها و خصوصیات خاص خویش و به طور مرموز و پیچیده، همواره سعی می‎کردند در میان هیأت حاکمه و مراکز مهم نفوذ کرده و حتی به دربار راه پیدا نمایند. مئیر عزری، به‎عنوان اولین سفیر اسرائیل در تهران موفق شد از شاه نشان درجه دوم تاج دریافت نماید.
نمایندگان اسرائیل در پرتو دکترین «میثاق حاشیه‎ای» دیوید بن‎گوریون، بنیانگذار دولت اسرائیل، مبنی بر ایجاد روابط با کشورهای پیرامون جهان عرب، که مورد پذیرش شاه قرار گرفته بود، بسترسازی لازم را برای فعالیتهای گوناگون فراهم نمودند. بن گوریون بر این باور بود که اسرائیل با برقراری پیوندهای دوستی با ایران، ترکیه و اتیوپی می‎تواند چهره خاورمیانه را دگرگون کند و در برابر دشمنان مشترک این ملتها، نیروی سیاسی توانایی را سازمان دهد. سیاست میثاق حاشیه‎ای با سیاست خارجی محمدرضا پهلوی تلاقی پیدا کرد و مبنای گسترش روابط دو رژیم گردید. نیاز شدید اسرائیل به یارگیری جدید در منطقه به منظور جلوگیری از آسیب‎پذیری و خارج شدن از انزوا و نیاز امنیتی حکومت شاه در برابر تهدیدات شوروی و برخی از کشورهای تندرو عربی از جمله مصر و عراق، از عوامل تسریع ارتباط نزدیک ایران و اسرائیل به شمار می‎آید.
زوی دوریل، نیمرودی، لوبرانی، هارملین از جمله نمایندگان فعال اسرائیل در تهران بودند که با رفتارهای خارج از مقررات خود قصد داشتند ایران را در برابر یک عمل انجام شده قرار داده و با روشهای مختلف روابط دو کشور را آشکار سازند که در برخی موارد، عملکرد آنها با اعتراض شدید نمایندگان کشورهای عربی به وزارت خارجه ایران همراه می‎شد.
البته در برخی از مسائل پیش‎آمده از وزارت امور خارجه هم کاری بر نمی‎آمد. هر چند به دلیل ترس از واکنشهای مردم و کشورهای عربی، سفارت اسرائیل در تهران پرچمی بر فراز ساختمان نیفراشته بود، و نمایندگان اسرائیل نمی‎توانستند در تشریفات رسمی ظاهر شوند؛ اما، از تمام امتیازات دیپلماتیک همانند دیگر کشورها بهره‎مند بودند.
با انتخاب دکتر ابراهیم تیموری به عنوان سفیر ایران در تل آویو، نمایندگی ایران فعالیت خود را گسترده‎تر از قبل تحت پوشش دفتری در سفارت سوئیس آغاز نمود. این نمایندگی در مکاتبات اداری «برن 2» نامیده می‎شد و کارمندان ایرانی، اعضای هیأت نمایندگی سفارت ایران در سوئیس تلقی می‎شدند. «پس از ابراهیم تیموری که از آذر 1338 تا آبان 1342، نمایندگی فوق‎العاده ایران را در تل آویو عهده‎دار بود؛ به ترتیب، منوچهر پیشوا از آبان 1342 تا بهمن 1342، صادق صدریه از بهمن 1342 تا اسفند 1346، فریدون فرخ از فروردین 1347 تا آذر 1349، ابراهیم تیموری مجدداً از آذر 1349 تا فروردین 1354 و مرتضی مرتضایی از فروردین 1354 تا بهمن 1357، مسئولیت نمایندگی ایران در تل آویو را به عهده داشتند. با پیروزی انقلاب اسلامی ”ناصر رسولیان“ از بهمن 1357 تا فروردین 1358، جهت تحویل و تحول به تل آویو اعزام گردید.» 4
با استقرار نمایندگان ایران و اسرائیل در تهران و تل آویو و سفرهای پنهانی مقامات عالی‎رتبه دو رژیم، به‎ویژه نخست‎وزیران اسرائیل شامل، دیوید بن گوریون، گلدامایر، اسحاق رابین، مناخیم بگین، به ایران و سرکوب قیام 15 خرداد، روابط در سطح بسیار وسیعی در جنبه‎های مختلف گسترش یافت و ایران فعال‎تر از گذشته در تحولات پرشتاب منطقه‎ای، همراه با اسرائیل گام برداشت.
اسناد موجود گویای این واقعیت است که فعالیت نمایندگی اسرائیل در تهران در مقایسه با فعالیت نمایندگی ایران در تل آویو، به مراتب گسترده‎تر، پیچیده‎تر و آزادتر انجام گرفته است و یکی از دلایل اصلی آن علاوه بر ورزیدگی خاص نمایندگان اسرائیل، پنهان‎کاری و بعضاً تکذیب روابط از سوی رژیم شاه بود. در حالیکه اسرائیل به شدت تمایل به آشکارسازی و رسمی‎شدن روابط داشت، اما به لحاظ عدم برخورداری از موقعیت بین‎المللی مناسب و عدم پذیرش برخی از نهادهای بین‎المللی و روابط محدود خارجی، ناگزیر به روابط پنهانی با شاه، متقاعد شده بود. معمولاً در روابط بین کشورها، به‎خصوص روابط سیاسی، وزارت امور خارجه از جزئیات آگاه می‎باشد؛ ولی، روابط ایران و اسرائیل با توجه به ویژگیهای منحصر به فرد خود، از این قاعده مستثناء بود و آنچه درباره این روابط، در وزارت امور خارجه وجود دارد، تنها بخش اندکی از ابعاد آن را آشکار می‎کند؛ زیرا این روابط تحت کنترل ساواک انجام می‎گرفت. بنابراین، بسیاری از فعالیتهای انجام شده، از نگاه وزارت امور خارجه مخفی باقی مانده است.
2. بعد اقتصادی
سابقه روابط تجاری بین بازرگانان یهودی و ایرانی، به قبل از شناسایی اسرائیل از سوی دولت ایران باز می‎گردد. بازرگانان که از طریق فروش کالا سود سرشاری کسب می‎نمودند، با فشار و نفوذ خود به دولت ایران و اسرائیل، نقش تعیین کننده‎ای را در ایجاد روابط اقتصادی ایفا نمودند. در روابط اقتصادی ایران و اسرائیل «نفت» از جایگاه ممتازی برخوردار بود. نیاز شدید اسرائیل برای به گردش درآوردن صنایع و توسعه آن و قادر ساختن ماشینهای نظامی خود در جنگهایش با اعراب، از یک‎سو؛ و فقدان منابع طبیعی و تحریم نفتی اسرائیل توسط اعراب، از سوی دیگر؛ نفت را به منزله یک کالای استراتژیک درآورده بود. از اینرو، اسرائیل درصدد برآمد تا نیازهای نفتی خود را از ایران که دارای ذخایر عظیم نفت و یک کشور غیر عربی بود، تأمین کند.
در پائیز 1333 سلطان حسین سنندجی، دبیر دوم سفارت ایران در لندن ضمن ملاقاتی با مردخای گازیت، دبیر اول سفارت اسرائیل، پیشنهاد فروش نفت ایران را کرد. گازیت بی‎درنگ موضوع را به دولت متبوعش گزارش داد. دو هفته بعد دو دیپلمات یکدیگر را در ضیافت ملکه الیزابت دوم، در کاخ باکینگهام دیدند. سنندجی به همکار اسرائیلی‎اش اطلاع داد به زودی معاون مدیر عامل شرکت ملی نفت ایران به لندن خواهد آمد و هر گاه اسرائیل مایل به خرید نفت باشد این، فرصتی برای مذاکرات مقدماتی خواهد بود. 5
گفتگوهای پنهانی بر سر نفت نیز از همین سالها آغاز شد و در جریان آن، ایران با فروش نفت موافقت کرد. پس از آنکه در مرداد 1335 جمال عبدالناصر، کانال سوئز را ملی اعلام کرد و در 7 آبان همان سال، مصر مورد حمله مشترک نیروهای انگلیسی، فرانسوی و اسرائیل قرار گرفت، همکاری نفتی بین ایران و اسرائیل گسترش یافت. زیرا کانال سوئز، گذرگاه 73 درصد از کالاهای وارداتی و 76 درصد از نفت صادراتی ایران، بسته شده بود و ایران می‎بایست راههای جدیدی برای واردات و صادرات خود پیدا کند. تحریم فروش نفت به اسرائیل از جانب شوروی هم، در پی حمله اسرائیل به مصر، نفت ایران را به صورت تنها جایگزین نفت شوروی درآورده بود. در تابستان 1336 شرکت نفت ایران نماینده‎ای به اسرائیل فرستاد تا با مقامات مربوطة رژیم اشغالگر گفتگو کند. رهاورد این سفر و گفتگوها که بسیار محرمانه انجام شد، امضای قراردادی بود که به موجب آن نفت ایران به بهای بشکه‎ای 30/1 دلار به اسرائیل فروخته می‎شد. 6
دیوید بن گوریون، نخست وزیر که از عقد این قرارداد شدیداً خوشحال شده بود، بلافاصله دستور داد یک لوله نفت هشت اینچی بین بندر ایلات و بئرـ شبع احداث شود و از آنجا نفت ایران با کامیونهای نفتکش به پالایشگاه حیفا حمل گردد. لوله مزبور در ظرف صد روز ساخته شد و در دسامبر 1957 (1336) مورد بهره‎برداری قرار گرفت. حدود یک سال بعد در ملاقاتی که بین محمدرضا پهلوی و لوی اشکول، وزیر دارایی اسرائیل انجام گرفت، طرفین توافق کردند روابط خود را در زمینه‎های سیاسی و نفتی و اطلاعاتی گسترش دهند. شاه برای نشان‎دادن حسن نیت خود آمادگی ایران را برای صدور نفت بیشتری به اسرائیل اعلام کرد. بدین منظور یک لوله 18 اینچی نفت با هزینه‎ای بالغ بر 18 میلیون دلار می‎بایست احداث می‎شد. با اتمام ساخت این لوله در سال 1340 صادرات نفت ایران به اسرائیل دو برابر گردید.
نفت ایران برای اسرائیل جنبه حیاتی داشت. بنابراین، رهبران این کشور تمام تلاش خود را برای جریان عادی و مطمئن آن به کار بستند. حتی پس از جنگ شش روزه (1967) اسرائیل بهره‎برداری از چاه‎های نفت ابورودپس در شبه جزیره سینا را آغاز کرد تا بتواند وابستگی خود به نفت خارجی را کاهش دهد؛ اما، مایل بود مطمئن باشد که از ایران نفت دریافت خواهد کرد. ایران به‎رغم فشارهای اعراب، هرگز در تحریم نفتی اعراب علیه غرب شرکت نکرد و همچنان به ارسال نفت به اسرائیل ادامه داد. علاوه بر این، مهاجرتهای دسته‎جمعی یهودیان از دیگر کشورها به اسرائیل و توسعه اقتصادی آن رژیم، از یک سو؛ و وابستگی شدید ایران به فروش نفت به منظور کسب درآمد بیشتر برای اجرای برنامه‎های اصلاحات، تحت عنوان «انقلاب سفید»، از سوی دیگر؛ هر دو کشور را بر آن داشت تا در دهه چهل برای صدور و دریافت نفت بیشتر و سرمایه‎گذاری و توسعه خطوط لوله نفت در اسرائیل اعلام آمادگی نمایند.
یکی از موضوعات مهم در جریان نفت بین ایران و اسرائیل، موضوع خط لوله جدید بندر ایلات ـ اشکلون است که برای اسرائیلی‎ها از اهمیت فوق‎العاده‎ای برخوردار بود. بسته شدن کانال سوئز و در نتیجه آن طولانی شدن مسیر تردد کشتیها از دماغه امیدنیک در جنوب افریقا، سبب گردید که اسرائیلی‎ها طرحی را ارائه نمایند که به‎واسطه آن کشتیهای نفتکش وارد بندر ایلات در خلیج عقبه شوند و نفت دریافتی از ایران به‎وسیله یک خط لوله جدید 42 اینچی به بندر اشکلون واقع در ساحل دریای مدیترانه انتقال یابد و از آنجا به وسیله کشتیهای نفتکش به اروپا حمل گردد. در یکی از اسناد سری سفارت آمریکا، امتیازات خط لوله نفت بین بندر ایلات و دریای مدیترانه، نسبت به انتقال نفت توسط نفتکشها بررسی گردیده و از جهات مختلف به فواید نفت از طریق لوله اشاره شده است. 7
خط لوله ایلات ـ اشکلون، 260 کیلومتر طول داشت که مخارج آن را دولت ایران پرداخت و از این طریق، نفت ایران به مناطقی در اروپا، به‎ویژه، به ایتالیا و رومانی ارسال می‎شد. در سال 1348 طبق دستور شاه، ده میلیون تن نفت از طریق این لوله به اسرائیل فرستاده شد. ارسال نفت ایران حتی پس از جنگ چهارم اعراب و اسرائیل در سال 1352 ادامه یافت؛ مخصوصاً از زمانی که اسرائیلی‎ها مجبور شدند حوضه‎های نفتی اشغال شده در صحرای سینا را به مصری‎ها بازگردانند. 8
شاه همواره در دیدار با مقامات اسرائیلی نسبت به وعده‎های خود در خصوص ادامه روند نفت وفادار بود. واردات نفت اسرائیل به تدریج از 30 هزار بشکه در سال 1959 به رقم 283,600,1 بشکه در روز در سال 1971 افزایش یافته است. به احتمال زیاد بین 80 تا 90 درصد این واردات از ایران تأمین شده است. به عبارت دیگر، اسرائیل در سال 1959 بین 24 تا 27 هزار بشکه در روز و در سال 1971 بین 85 تا 95 هزار بشکه در روز نفت از ایران وارد کرده است.» 9
سند زیر که از سفارت امریکا در تهران در تاریخ 17 دسامبر 1976 ( 26 آذر 1355) به دست آمده، ضمن تأیید واردات نفت اسرائیل از ایران در سال بیانگر همکاری مشترک و گسترده ایران و اسرائیل در حوزه نفت، به منظور رساندن نفت به کشورهای اروپایی و دیگر مناطق می باشد:
اطلاعات (به دست آمده) از منابع مختلف نشان‎دهنده این است که حداقل 75 درصد مصرف کنونی داخلی اسرائیل که در حدود 150 هزار بشکه در روز میباشد بوسیله ایران تأمین می‎شود. از این گذشته، تنها نفتی که از طریق خط لوله ترانس – اسرائیل (تیپلین) جاری و از طریق خلیج عقبه به بندر مدیترانه اشلگون به سمت شمال در حرکت می‎باشد از جانب ایران است.تیپلین در اواخر 1960 با 200 میلیون دلار هزینه بر پا گردید و گنجایش کنونی‎اش 45 میلیون تن در سال می‎باشد (در حدود 850 هزار بشکه در روز) در جریان است. در 1976 به نظر می‎رسد که چیزی در حدود 350 هزار بشکه از نفت خام ایران روزانه از طریق تیپلین بـرای مشتریـان در اروپا و نقاط دورتر انتقال و ارسال می‎شد. 10
گشایش کانال سوئز هم، به طور جدی بر خط لوله ایلات – اشکلون تأثیر نگذاشت، زیرا جریان نفت ادامه داشت. اما آنچه اسرائیلی‎ها را به شدت نگران ساخته بود، روند شتابان نهضت انقلابی ایران بود که در راستای منافع اسرائیل به پیش نمی‎رفت و پیروزی آن قطع نقت را در برداشت.به‎خصوص که تا آن زمان، نفت تنها منبع انرژی، اسرائیل بود. مرتضی مرتضایی، رئیس نمایندگی ایران در اسرائیل، طی گزارش مورخه 13/10/57 به وزارت امور خارجه ـ که محتملا از آخرین گزارشهای او است، نوشته است:
مصرف سالانه نفت اسرائیل که در حال حاضر 8/7 میلیون تن می‎باشد و نیمی از آن از ایران خریداری می‎گردد، طبق ارزیابی کارشناسان نفتی با احتساب چهاردرصد افزایش مصرف سالانه درسال 1980 به ده میلیون تن و در سال 1984 به 5/11 میلیون تن بالغ خواهد شد تا سال 1980 تنها مبلغ تأمین انرژی اسرائیل کماکان مواد نفتی خواهد بود. 11
در یک جمعبندی کلی از همکاری نفتی ایران و اسرائیل می‎توان گفت، ایران بزرگترین فروشنده نفت به اسرائیل بود. هر چند شاه در مصاحبه‎های مطبوعاتی ارسال نفت به اسرائیل را منکر می‎شد و در برابر پاسخ چگونه رسیدن نفت به اسرائیل، اظهار بی‎اطلاعی می‎نمود. اما پذیرش بی اطلاعی شاه بسیار ساده لوحانه می‎باشد، زیرا، کسی که در جزئی‎ترین مسائل کشور دخالت داشت، چگونه ممکن بود در مسئله‎ای با این همه حساسیت که پیامدهای مخاطره‎آمیزی داشت، بی‎اطلاع باشد. در واقع نقش اصلی و اساسی را در ماجرای نفت ایران به اسرائیل در درجه نخست شاه و در مراحل بعد برخی از مقامات همچون امیر عباس هویدا نخست وزیر، اسدالله علم وزیر دربار و منوچهر اقبال مدیر عامل شرکت نفت، ایفا می‎کردند. شاه در برابر شدیدترین واکنش کشورهای عربی به‎خصوص، جمال عبدالناصر مقاومت ورزید و به درخواستهای برخی از مقامات کشورهای عربی و افراد با نفوذ در جهان اسلام مبنی بر قطع نفت به اسرائیل وقعی ننهاد و مشارکت ایران در خط لوله نفت بند ایلات – اشکلون را سودمند دانست و زمانی که به مصر و عربستان نزدیک شد، در ملاقات با مقامات اسرائیلی آنها را از نگرانی خارج ساخت و تأمین نفت اسرائیل را تضمین نمود و تا پایان حکومتش هیچگاه صدور نفت به اسرائیل را قطع نکرد.
در میان اسناد به دست آمده از مبادلات تجاری ایران و اسرائیل، تا قبل از کودتای 28 مرداد 1332، یکی از قراردادهای مهم بازرگانی، که در واقع سرآغاز توسعه مناسبات اقتصادی بین ایران و اسرائیل محسوب می‎شود، موافقت‎نامه بین بانک ملی ایران و بانک لوسی‎لو اسرائیل می‎باشد. «این موافقت نامه در هشت ماده در خرداد ماه 1332 در تهران به امضا رسید. در ماده هشت آن آمده است: این موافقت نامه پس از امضا به موقع اجرا گذارده خواهد شد و برای مدت یک سال به قوت خود باقی خواهد بود و هر گاه یکی از طرفین موافقت‎نامه دو ماه پیش از پایان مدت قرارداد تمایل خود را مبنی بر عدم ادامه مفاد آن به طرف دیگر اعلام نماید خودبخود تمدید خواهد گردید.»12 کالاهای مورد نظر طرفین در این قرارداد، طیفی از کالاهای شیمیائی، ساختمانی، غذائی، آرایشی و ماشین‌ ‌آلات را در بر می‌گیرد.
موافقت‎نامه مذکور را می‎توان از جنبه‎های مختلف مورد بررسی قرارداد و نکته‎های قابل توجهی را در آن یافت. برخی از این نکات عبارت‎اند از:
1. در فهرست صادرات ایران به اسرائیل کالاهایی همچون گندم، جو، برنج و حتی مرغ و تخم مرغ مشاهده می‎شود که صدور این اقلام بیانگر وضعیت اقتصادی ایران قبل از کودتای 28 مرداد 1331 می‎باشد. ایران از نظر اقتصادی تا حدودی خودکفا بوده و درصد اندکی وابستگی به درآمد نفت داشته است؛ اما، پس از کودتا، یکی از پیامدهای ناشی از آن تغییر ساختار اقتصادی کشور ایران بود که با تک محصولی شدن اقتصاد کشور، وابستگی دولت به درآمد نفت به سطح بسیار نامطلوبی می‎رسد و در واقع نفتی که کنسرسیوم در اختیار داشت، نقش مؤثر و تعیین کننده‎ای در وضعیت اقتصادی و اوضاع سیاسی، اجتماعی و حتی فرهنگی بر جای گذاشت.
2. موافقت‎نامه مورد اشاره بر اساس معامله پایاپای انجام گرفته و در آن برای هر کدام از کشورها یک اعتبار نیم میلیون دلاری جهت خرید تعیین گردیده، که نشانگر تعادل صادرات طرفین می‎باشد؛ اما در سالهای بعد از کودتا تجارت خارجی ایران با اسرائیل کاملاً یکجانبه و شتابان به سود اسرائیل پیش رفت. به گونه ای که حتی تخم مرغ ایران را اسرائیل تأمین می‎کرد.
3. از آنجایی که دولت مصدق در محاصره اقتصادی قرار داشت، اسرائیل با توجه به شناخت نیاز ایران برای بهبود وضعیت نابسامان اقتصادی، فرصت را غنیمت دانست و از این طریق قصد داشت زمینه را برای دیگر امور فراهم سازد.
4. کالاهای صادراتی ایران به اسرائیل، عمدتاً شامل محصولات غذایی بود که ناشی از یک اقتصاد سنتی است؛ اما کالاهای صادراتی اسرائیل به ایران بیشتر جنبه صنعتی داشت که گامی در جهت توسعه در جهان صنعتی محسوب می‎شود.
5. با توجه به اینکه دولت مصدق در تیرماه 1330 طی اعلامیه‎ای قطع رابطه با دولت اسرائیل را به اطلاع عموم رساند و این تصمیم وی، خوشحالی مردم مسلمان و تمجید سیاستمداران و شخصیتهای برجسته کشورهای عربی را در پی داشت، ارتباط با اسرائیل به‎خصوص فروش نفت به آن رژیم، که در واقع به نوعی تقویت اسرائیل در برابر اعراب بود؛ تعجب برانگیز بود و همین موضوع واکنشهایی را در برخی از کشورهای عربی برانگیخت. در همین باره روزنامه المساء، چاپ بیروت در تاریخ 18 ژوئن 1953 به نقل از بعضی از جراید تلگراف زیر را منتشر نمود:
قرارداد بازرگانی جدیدی بین ایران و اسرائیل منعقد گردیده است که اسرائیل مبلغ نیم میلیون دلار به ایران بپردازد و این قرارداد از تاریخ 15 ژوئن سال جاری (قرار است) به موقع به اجر درآید. دکتر مصدق مصمم شده است که نفت خود را به اسرائیل بفروشد. ما مخلصانه تقاضا داریم که دولت ایران قرارداد را ملغی و دولت ایران دوستی خود را با 70 میلیون عرب و صدها میلیون مسلمان جهان ادامه دهد. 13
کاردار سفارت ایران در پاریس در تاریخ 27/3/1332 طی نامه‎ای به وزارت امور خارجه با اشاره به انتشار خبر قرارداد در یکی از روزنامه‎های چاپ پاریس، صحت و سقم اصل قرارداد را جویا شده است، وی در این نامه می‎نویسد:
روزنامه Agence Echomique et Financiere چاپ پاریس به تاریخ 12 ژوئن 1953 خبری از تل آویو منتشر نموده مبنی بر اینکه بین اسرائیل و ایران یک قرارداد پرداخت به مبلغ پانصد هزار دلار برای مبادله جنس (منجمله نفت) منعقد گردیده است. خواهشمند است از صحت و سقم این خبر این سفارت را مستحضر فرمایید. 14
علاوه بر این، برخی دیگر از نمایندگیهای خارج از کشور هم به طور مکرر درباره صحت و سقم خبر مربوط به قرارداد سئوال می‎نمودند. وزارت امور خارجه ایران در پاسخ به سوال سفارت ایران در بغداد، ضمن تکذیب خبر منتشر شده روزنامه‎های چاپ بغداد درباره روابط بازرگانی و اقتصادی بین ایران و اسرائیل درباره موافقت‎نامه اخیر می‎نویسد:
موافقت‎نامه[ای] هم که بین بانک ملی ایران و بانک اسرائیل بسته شده تازگی ندارد و فقط به منظور تسهیل واریز حساب دریافت و پرداخت در کشور ایران و اسرائیل منعقد شده است و چنین موافقت‎نامه‎ای هیچ مربوط به ایجاد روابط سیاسی بین دو کشور ایران و اسرائیل نیست. مراتب فقط برای استحضار خودتان استعار گردد. 15
بدیهی است که پاسخ وزارت امور خارجه به سفارت ایران در بغداد یک توجیه کلی بیش نبود، آن هم فقط جهت آگاهی سفیر ایران در بغداد. اگر لیست بلند کالاهای صادراتی ایران به اسرائیل و، اسرائیل به ایران را نمی‎توان روابط بازرگانی نام نهاد، پس چه عنوانی را باید برای آن انتخاب نمود؟!
روند بازرگانی ایران و اسرائیل همچنان رو به گسترش بود؛ اما نقش برتر را در حجم صادرات همیشه اسرائیلی‎ها بر عهده داشتند. «صادرات اسرائیل به ایران در سال 1349،ـ 22 میلیون دلار و در سال 1350 به مبلغ 33 میلیون دلار رسید و تا سال 1353 به 63 میلیون دلار افزایش یافت. کالاهای وارده یا از طریق ترکیه که با اسرائیل مناسباتی داشت و یا توسط کشتیهای نفتکش خالی که به خلیج فارس باز می‎گشتند به ایران حمل می‎گردید».16
نگاهی به جدول میزان بازرگانی خارجی ایران به اسرائیل ما را با این واقعیت آشنا می‎سازد که بین صادرات ایران به اسرائیل نسبت به واردات کالا از ایران فاصله بسیار زیادی وجود دارد. «از سال 1340 تا 1352 واردات ایران از اسرائیل از رقم 2160 میلیون ریال به 14،700 میلیون ریال افزایش یافت و صادرات به اسرائیل از 9 به 181 (میلیون ریال) صعود کرد. اگر بخواهیم در مقایسه با مجموع کشورهای اسلامی جایگاه اسرائیل و میزان و حجم تجارت خارجی آن را با ایران معلوم کنیم باید گفت که در سال 1350 واردات ایران از اسرائیل یک و نیم برابر واردات ایران از دو کشور ترکیه و پاکستان (که با ایران توسط پیمان عمران منطقه‎ای وابسته بودند)، بوده است. واردات از اسرائیل نه تنها چند برابر واردات از همه کشورهای عربی بود (مثلاً 12 برابر واردات از لبنان) بلکه از واردات ایران از تمام کشورهای مسلمان جهان [در آسیا و افریقا] نیز بیشتر بود. 17
روند نامتعادل تجارت خارجی تا پیروزی انقلاب اسلامی ادامه داشت. مرتضی مرتضائی، رئیس نمایندگان ایران در تل آویو، در گزارش سالانه سال 1356 خود، در بخش امور اقتصادی آن، به این مطلب اشاره دارد که برای افزایش میزان صادرات ایران به اسرائیل اعضای سفارت از هرفرصت مذاکره با ارباب صنایع و بازرگانی اسرائیل که پیش می‎آمد، استفاده کردند. بدیهی است که این تلاشها به منظور کاهش فاصلة چشمگیر و نامتعادل تجارت با اسرائیل صورت گرفته است. اما به‎رغم فعالیت آنها، گزارش وی حکایت از آن دارد که به هیچ وجه تعادلی در تجارت خارجی ایران با اسرائیل ایجاد نشده است:
طبق آمار رسمی منتشره از طرف دولت اسرائیل صادرات این کشور به ایران طی سال 1976 متجاوز از 92 میلیون دلار و واردات اسرائیل از ایران طی همان سال فقط 4/4 میلیون دلار بوده است. 18
البته در برخی از منابع میزان تجارت ایران و اسرائیل، خیلی بیش از این ارقام، ذکر شده است. به عنوان نمونه، در یکی از منابع موجود آمده است: «روابط تجاری ایران و اسرائیل سالیانه بالغ بر 400 میلیون دلار بود.» 19 با توجه به اینکه ورود کالا به ایران به شیوه‎های مختلف انجام می‎گرفت و عمدتاً، به صورت ‎محرمانه بود؛ رقم فوق‎الذکر را نمی‎توان مردود دانست. تحولات انقلاب اسلامی روز به روز، سبب رکود صادرات اسرائیل به ایران شد و برای آنهایی که سالها، از این طریق بهره فراوانی را به دست آورده بودند، خسارت سنگینی که در جریان رکود صادرات وارد می شد، باور نکردنی، سخت و ناگوار بود.
بخش کشاورزی قسمت مهمی از روابط ایران و اسرائیل را در امور اقتصادی به‎خود اختصاص داده بود. اسرائیل پس از آنکه به رشد سریع کشاورزی دست یافت، قادر بود به لحاظ تولید محصولات کشاورزی علاوه بر نیاز خود، بخشی از محصولات را به خارج صادر نماید. عباس صیقل، مأمور رسیدگی به امور اتباع ایران در فلسطین، طی گزارشی در تاریخ 25/10/1328 به وزارت امور خارجه، ضمن تمجید از پیشرفتهای اسرائیل در بخش کشاورزی از مقامات ایران تقاضا می‎نماید تا تعدادی از افراد را برای فراگرفتن تجربیات به اسرائیل اعزام دارند.
یکی از اهداف اصلی از ارسال چنین گزارشی زمینه‎سازی برای شناسایی اسرائیل از سوی دولت ایران بود که این مسئله حدود دو ماه بعد، از سوی دولت ساعد انجام پذیرفت.
طرح کشت و صنعت قزوین، یکی از بزرگترین طرحهای کشاورزی بود که تا آن زمان از سوی یک کشور خارجی تحقق یافت. این طرح فواید بسیار سودمندی را برای اسرائیلی‎ها در بر داشت، به‎گونه‎ای که یکی از روزنامه‎های اسرائیلی در مقاله‎ای با عنوان «قزوین، امپراطوری اسرائیلی در ایران» از آن یاد کرد. البته مقامات ایرانی نیز استقبال شدیدی از این طرح به عمل آورده و حتی نتایج به دست آمده برای شاه آن قدر خوشایند بود که در هنگام بازدید، آن روز را «روز اسرائیل» نامید. هر چند طرحهایی همانند پروژه قزوین به لحاظ اقتصادی نتایجی را در برداشت، اما پیامدهای ناشی از مسائل جانبی آن، با توجه به اینکه این گونه طرحها و فعالیتها سبب تقویت رژیم اسرائیل در برابر ملت مظلوم فلسطین می‎گشت، در نگاه مردم با ایمان و مسلمین جهان، امری مذموم و ناپسند تلقی می‎شد.
در سال 1354 شاه دستور داد که «کمیته‎های مختلط همکاریهای فنی و علمی بین کارشناسان ایران و اسرائیل» تشکیل شود. به منظور عملی کردن دستور شاه، رئیس اداره خاورمیانه وزارت امور خارجه [اسرائیل] به تهران آمد و قرار بر این شد که کمیته مشترک دایمی مرکب از نمایندگان دو کشور تشکیل و جنبه‎های مختلفه روابط فی‎مابین، من‎جمله همکاری در زمینه پزشکی، تحقیقات علمی، کشاورزی و استفاده از انرژی هسته‎ای و خورشیدی را مورد بررسی و مطالعه قرار دهد. هویدا، نخست وزیر وقت، نیز به وزارت‎خانه‎های مربوطه دستور داد تا در انتقال اوامر، موضوع را پیگیری نموده با طرفهای اسرائیلی دیدار و گفتگو کنند. البته نخست‎وزیر تأکید کرد که این مذاکرات باید به طور کاملاً محرمانه و در سطح مدیر کل انجام پذیرد و برای جلوگیری از بهره‎برداری تبلیغاتی، جلسات در تهران تشکیل شود.» 20
در میان دیگر اسناد همکاریهای علمی و آموزشی ایران و اسرائیل، مواردی همچون، استفاده از کارشناسان اسرائیلی درمسئله «مبارزه و کنترل مگس»21 «پیشنهاد فروش سگهای تربیت شده به ارتش یا تعلیم افراد برای آموزش سگ در ایران»22 و «ارسال فیلمهای آموزشی از پیشرفتهای کشاورزی اسرائیل و نحوه کشت و پرورش میوه در گرم‎خانه‎ها و دام‎داری و آبیاری قطره‎ای به ایران»23 مشاهده می‎شود.
فعالیتهای شرکتهای مختلف اسرائیلی در ایران بخش مهم دیگری از روابط اقتصادی ایران و اسرائیل بود. انجام طرحهای صنعتی و کشاورزی، ساخت و احداث سدها، کارخانه‎ها، ساختمانهای بزرگ، مجتمعهای مسکونی، هتلها، راهسازی، پل، تعمیر پالایشگاه و صادرات و واردات محصولات، حمل کالاها، مبادلات پستی و تولیدات کالا در زمینه‎های مختلف از جمله مواردی است که شرکتهای اسرائیلی در آن به طور فعال و گسترده ظاهر می‎شدند و از این طریق علاوه بر نفوذ در سیستم اقتصادی ایران، سود سرشاری را کسب می‎نمودند.
روابط اقتصادی ایران و اسرائیل به‎رغم اینکه از اوایل دهه 40 شتاب گسترده‎ای به‎خود گرفت؛ اما محدودیتهایی از جمله، اقتصاد غیر مکمل ایران و اسرائیل، نبودن ارتباطات زمینی بین دو کشور و بالا بودن نرخ حمل و نقل و کمبود کشتیهای باری، تا حدودی در تحقق نیافتن گسترش آن به سطح دلخواه مؤثر بود. با این وجود، محمدرضا پهلوی با تأثیرپذیری از پیشرفتهای سریع اسرائیل در نظر داشت تا از اسرائیل به عنوان یک الگوی توسعه استفاده نماید.
3. بعد امنیتی ـ اطلاعاتی
اسرائیل به لحاظ داشتن موقعیتی خاص، به‎ویژه، فقدان عمق استراتژیک و آسیب‎پذیری ناشی از تهدیدات امنیتی و نیاز به تحقق یافتن اصل راهبردی امنیتی خود مبنی بر برتری نظامی بر سایر کشورهای منطقه، نیاز مبرمی به ایجاد ارتباط امنیتی و اطلاعاتی با کشوری در منطقه داشت که بتواند تأمین‎کنندة اهداف مورد نظر باشد. ایران به دلیل همجواری با کشورهای عربی خاورمیانه و با برخورداری از فاکتورهایی همچون وجود بیش از چهل هزار یهودی، پذیرنده یهودیهای مهاجر از کشورهای عربی، دارا بودن آزادی یهودیان به لحاظ فعالیتهای مذهبی، فرهنگی، اقتصادی و با توجه به نفوذ و نقش آنها در سیستم حکومت محمدرضا پهلوی، مناسب‎ترین مکانی بود که اسرائیل می‎توانست به هرگونه فعالیت اطلاعاتی و عملیاتی در راستای تأمین امنیت خود دست یابد.
هر چند در دوران حکومت محمدرضا پهلوی، سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک)، توسط سازمان «سیا» پایه گذاری شد؛ اما، بر اساس یک برنامه‎ریزی هدایت شده، سازمان جاسوسی اسرائیل (موساد)، جایگزینی سازمان آمریکا گردید و در واقع ساواک، توسط موساد در راستای تحقق اهداف اسرائیل، تقویت و گسترش یافت.


نوشته شده در  جمعه 87/3/17ساعت  10:10 عصر  توسط .... 
  نظرات دیگران()

بسم الله الرحمن الرحیم

چکیده: آمریکا در کمک های عظیم مالی و نظامی خود به اسرائیل، حد و مرزی نمی شناسد و هیچ شروطی را هم برای آن تعیین نمی کند؛ اگر این مساعدت ها به سایر کشورها به صورت اقساط سه ماهه صورت می گیرد و اگر از آنها خواسته می شود، وجوه دریافت شده خود را در ایالات متحده هزینه کنند، اسرائیل از همه این قیودات رها است. این حمایت گسترده، که البته باید پشتیبانی کامل دیپلماتیک و رسانه ای را هم بدان افزود، با چه منطقی صورت می گیرد؟ نویسنده، دلایلی را که محافل صهیونیست آمریکایی مطرح می کنند، یکی یکی نقد می کند و نهایتا نتیجه می گیرد، هیچ دلیل استراتژیکی و یا الزامات به اصطلاح اخلاقی نمی تواند توجیه کننده این حجم مساعدات به اسرائیل باشد مگر اینکه بگوییم، لابی قدرتمند صهیونیست در آمریکا پشت این جریانات است.
_____________________________

اشاره
آمریکا در کمک های عظیم مالی و نظامی خود به اسرائیل، حد و مرزی نمی شناسد و هیچ شروطی را هم برای آن تعیین نمی کند؛ اگر این مساعدت ها به سایر کشورها به صورت اقساط سه ماهه صورت می گیرد و اگر از آنها خواسته می شود، وجوه دریافت شده خود را در ایالات متحده هزینه کنند، اسرائیل از همه این قیودات رها است.
این حمایت گسترده، که البته باید پشتیبانی کامل دیپلماتیک و رسانه ای را هم بدان افزود، با چه منطقی صورت می گیرد؟ نویسنده، دلایلی را که محافل صهیونیست آمریکایی مطرح می کنند، یکی یکی نقد می کند و نهایتا نتیجه می گیرد، هیچ دلیل استراتژیکی و یا الزامات به اصطلاح اخلاقی نمی تواند توجیه کننده این حجم مساعدات به اسرائیل باشد مگر اینکه بگوییم، لابی قدرتمند صهیونیست در آمریکا پشت این جریانات است.
طی چند دهه گذشته و به ویژه از زمان جنگ شش روزه سال 1967، نقطه ثقل سیاست خاورمیانه ای ایالات متحده آمریکا، رابطه این کشور با اسرائیل بوده است. ترکیب حمایت بی دریغ از اسرائیل و تلاش های مرتبط با گسترش «دموکراسی» در سراسر این منطقه، باعث برافروخته شدن افکار عمومی اعراب و دنیای اسلام شده و
نه تنها امنیت آمریکا بلکه بقیه جهان را هم به خطر انداخته است. این وضعیت در تاریخ سیاسی آمریکا معادلی ندارد؛ چرا آمریکا امنیت خود و بسیاری از متحدانش را به خاطر منافع اسرائیل رها می کند؟ ممکن است فرض شود که پیوستگی میان این دو براساس منافع استراتژیک مشترک است و یا الزامات اخلاقی، آمریکا را به این کار وا می دارد؛ ولی هیچ توضیحی نمی تواند حمایت مادی و دیپلماتیک بی دریغ آمریکا از اسرائیل را توجیه کند.
در مقابل، نفوذ سلطه گرانه سیاست آمریکا در منطقه خاورمیانه، تماما ریشه در سیاست داخلی این کشور دارد و به ویژه با فعالیت های «لابی اسرائیل» مرتبط است. تاکنون همه گروه های دارای منافع خاص، در سیاست خارجی آمریکا انحراف ایجاد کرده اند، اما هیچ گروه ذی نفوذی این انحراف را تا آنجا ایجاد نکرده که آمریکا از مسیر منافع ملی خود فاصله بگیرد و در همین حال، دولت مردم را متقاعد کند که منافع این کشور و اسرائیل کاملا یکی است.
از زمان جنگ اکتبر سال 1973، واشنگتن ازاسرائیل در سطح سایر متحدان خود حمایت می کرد. از سال 1976، این حمایت ها شامل پرداخت سالانه کمک های عظیم و مستقیم اقتصادی و نظامی شد و این در مجموع، بزرگ ترین کمکی بود که از زمان جنگ جهانی دوم صورت می گرفت و به راحتی بالغ بر 140 میلیارددلار می گردید. اسرائیل حدود سه میلیارد دلار کمک مستقیم را هر سال دریافت می کرد که تقریبا شامل یک پنجم بودجه کمک های خارجی و ارزش آن حدود 500 دلار برای هر فرد اسرائیلی بود. این سخاوتمندی زمانی برجسته می شود که بدانیم، اسرائیل اکنون با درآمد سرانه تقریبا برابر با کره جنوبی یا اسپانیا، صنعتی و ثروتمند محسوب می شود.
کشورهای دریافت کننده کمک، پولشان را به صورت اقساط سه ماهه دریافت می کنند؛ اما اسرائیل تمام کمک ها را در آغاز هر سال مالی یکجا دریافت می کند و بدین ترتیب، می تواند سود عظیمی را نیز نصیب خود کند. از بسیاری از دریافت کنندگان کمک های نظامی خواسته می شود که همه پول های دریافتی خود را در آمریکا خرج کنند، اما به اسرائیل اجازه داده می شود که تقریبا 25% این کمک ها را به یارانه بخش صنعتی صنایع دفاعی خود اختصاص دهد. اسرائیل تنها دریافت کننده کمکی است که مجبور نیست در مورد نحوه هزینه کردن آن توضیح دهد و همین امر سبب می شود که جلوگیری از صرف این پول ها در مواردی که ظاهرا آمریکا مخالف آن است، مثل شهرک سازی در کرانه باختری، عملا غیرممکن گردد. علاوه بر این، آمریکا حدود سه میلیارد دلار برای توسعه سیستم های تسلیحاتی اسراییل کمک می کند و زمینه را برای این رژیم جهت دستیابی به سلاح های فوق پیشرفته مثل هلیکوپترهای «بلک هاوک» و جت های
«اف-16» فراهم می سازد. بالاخره اینکه، آمریکا به اسرائیل اطلاعات جاسوسی ای می دهد که از دادن آن به هم پیمانانش در ناتو نیز خودداری می نماید و چشم خود را در مورد تلاش های اسرائیل برای دستیابی به سلاح های هسته ای نیز بسته است.
حمایت دیپلماتیک واشنگتن از اسرائیل
از سال 1982، آمریکا 32 قطعنامه شورای امنیت که اسرائیل را محکوم می کرد، وتو نمود و این تعداد، بیش از مجموع وتوهایی است که توسط دیگر اعضای شورای امنیت صورت گرفته است. آمریکا جلوی تلاش های کشورهای عربی را برای نام بردن از زرادخانه هسته ای اسرائیل در پیش نویس آژانس بین المللی انرژی اتمی گرفت. ایالات متحده در زمان جنگ درصدد نجات اسرائیل برمی آید و در مذاکرات صلح هم جانب اسرائیل را می گیرد. دولت نیکسون از اسرائیل در مقابل خطر مداخله شوروی حمایت و در خلال جنگ اکتبر، به این رژیم کمک های تدارکاتی کرد. واشنگتن در مذاکراتی که به پایان این جنگ انجامید، وارد شد و نقش کلیدی را در مذاکرات قبل و بعد از پیمان اسلو در سال 1993 بازی کرد. در هر کدام از موارد بالا، اختلاف میان مقامات آمریکایی و اسرائیلی، لحظه ای بود و آمریکا پیوسته از موضع اسرائیل حمایت می کرد. یک آمریکایی شرکت کننده در مذاکرات کمپ دیوید سال 2000، بعدا گفت:«در بسیاری ازمواقع، ما مثل وکیل اسرائیل عمل می کردیم.» بالاخره اینکه، هدف جاه طلبانه دولت بوش در تغییر شکل خاورمیانه، تا حدودی به تقویت جایگاه استراتژیک اسرائیل مربوط می شود.
این سخاوتمندی فوق العاده زمانی می تواند توجیه شود که اسرائیل را یک سرمایه استراتژیک و حیاتی بدانیم و یا حمایت آمریکا از آن را به خاطر الزامات اخلاقی توجیه کنیم. اما هیچ توضیحی در این مورد قانع کننده نیست. ممکن است از این مسئله دفاع شود که اسرائیل در طی دوران جنگ سرد، یک سرمایه و پشتیبان برای آمریکا بود. اسرائیل به عنوان نماینده آمریکا، پس از سال 1967 جلوی توسعه طلبی شوروی در منطقه را گرفت و شکست های خفت باری را متوجه نمایندگان شوروی مثل مصر و سوریه نمود. اسرائیل گاهی از دیگر هم پیمان آمریکا (مثل شاه حسین اردنی) نیز حمایت می نمود و ارتش آن، مسکو را مجبور کرد تا بیشتر حمایت هایش را متوجه نمایندگان خود کند. اسرائیل همچنین اطلاعات جاسوسی مفیدی را در مورد توانایی های شوروی به آمریکا ارایه کرد.
به هر حال، حمایت از اسرائیل در آن زمان چندان هم ارزان تمام نشد و روابط میان آمریکا و دنیای عرب را پیچیده کرد. به عنوان مثال، تصمیم برای اعطای 2.2 میلیارد دلار به عنوان کمک نظامی اضطراری در خلال جنگ اکتبر به اسرائیل، باعث شد که اوپک دست به تحریم نفتی بزند و از این بابت خسارات قابل توجهی متوجه اقتصاد غرب شد. در همه این موارد، نیروهای مسلح اسرائیل در موقعیتی نبودند که از منافع آمریکا در منطقه حمایت کنند. به عنوان مثال، در زمانی که انقلاب اسلامی ایران در سال 1979 نگرانی هایی را درباره امنیت فرآورده های نفتی ایجاد نمود، آمریکا نمی توانست به اسرائیل اتکا کند و در عوض مجبور شد که خودش دست به استقرار نیروهای واکنش سریع بزند.
جنگ نخست خلیج فارس وضعیتی را ایجاد نمود که می رفت تا اسرائیل تبدیل به یک وزنه استراتژیک شود. آمریکا نمی توانست از پایگاه های اسرائیل بدون آنکه ائتلاف ضدعراق به هم بریزد استفاده کند و مجبور شده بود، منابع را طوری به کار بگیرد (مثل موشک های پاتریوت) که اسرائیل را از انجام هر اقدامی که به ائتلاف علیه صدام حسین لطمه بزند، باز دارد. تاریخ دوباره در سال 2003 تکرار شد: هرچند اسرائیل مشتاق بود که به خاطر آمریکا به عراق حمله کند، اما بوش نمی توانست بدون آنکه جبهه مخالفان عرب در هم ریزد، از اسرائیل درخواست کمک کند. بدین ترتیب، اسرائیل یک بار دیگر در کناری ایستاد.
حمایت آمریکا از اسرائیل در آغاز دهه 1990 و حتی پس از 11 سپتامبر به صورتی گسترده تر و با این ادعا توجیه می شود که هر دو توسط گروه های تروریستی که ریشه در دنیای عرب و اسلام دارند، تهدید می شوند و «دولت های سرکش» از این گروه ها حمایت می کنند و در پی دسترسی به سلاح های کشتار جمعی هستند. موضع مذکور فقط بدین خاطر اتخاذ نشد که واشنگتن دست اسرائیل را در برخورد با فلسطینی ها باز بگذارد و آن را تحت فشار بگذارد تا امتیاز بگیرد و همه مبارزان فلسطینی را زندانی کند یا بکشد، بلکه آمریکا می خواست به سمت کشورهایی چون ایران و سوریه هم برود. بدین ترتیب، به نظر می رسید که اسرائیل برای آمریکا در جنگ علیه ترور، تبدیل به یک هم پیمان مهم شده است، زیرا دشمنان او دشمنان آمریکا هم بودند. در حقیقت، اسرائیل مدیون جنگ علیه ترور و طالب برخورد گسترده تری با دولت های به اصطلاح سرکش بود.
«تروریسم» تنها در حوزه مخاصمه محدود نمی شود، بلکه تاکتیکی است که توسط یک جبهه گسترده گروه های سیاسی به کار گرفته شده است. سازمان های تروریستی که اسرائیل را تهدید می کنند، برای ایالات متحده تهدید محسوب نمی شوند، مگر در زمانی که علیه آنها مداخله کند (مثل مداخله در لبنان در سال 1982)؛ علاوه بر این، انتفاضه فلسطینی، خشونتی تصادفی و یکباره نیست که مستقیماً اسرائیل یا «غرب» را هدف قرار دهد؛ این امر تا حدود زیادی واکنش به تلاش همیشگی اسرائیل برای ایجاد شهرک در کرانه غربی و نوار غزه است.
چیزی که اهمیت بیشتری دارد، توجه به این موضوع است که اسرائیل و آمریکا به خاطر این در مورد خطر تروریسم شریک هستند که دارای سابقه روابطی سبب ساز بوده اند: آمریکا بدین خاطر با مشکل تروریسم مواجه است که در وجه خوش بینانه اش، یک متحد نزدیک اسرائیل است، نه چیز دیگر.
حمایت از اسراییل، تنها دلیل تروریسم برضد آمریکا نیست، بلکه بخش مهمی از آن است و همین، جنگ علیه ترور را مشکل می کند. پشتیبانی بی قید و شرط آمریکا از اسراییل، حمایت مردمی از تندروها (گروه های استقلال طلب) و جذب داوطلبان را آسان می سازد. آنهایی که به اصطلاح دولت های سرکش در خاورمیانه خوانده می شوند، برای منافع حیاتی ایالات متحده یک تهدید مهلک محسوب نمی شوند و به همان مقدار که برای اسراییل تهدیدکننده هستند، برای آمریکا نیستند. حتی اگر این دولت ها سلاح های هسته ای به دست بیاورند- چیزی که ظاهرا امری نامطلوب است- نه آمریکا و نه اسراییل را تهدید نمی کند؛ زیرا تهدیدکننده نمی تواند بدون دریافت پاسخی خردکننده، تهدیدش را عملی نماید. خطر تحویل سلاح هسته ای به تروریست ها هم معادله ای دور از ذهن است. زیرا یک دولت مستقل نمی تواند مطمئن باشد که این انتقال برملا نمی شود یا پس از آن، سرزنش و تنبیه نمی شود. داشتن رابطه با اسراییل، عملا برخورد آمریکا با این دولت ها را با مشکل بیشتری مواجه می کند. زرادخانه هسته ای اسراییل، از جمله دلایل برخی از همسایگان آن در داشتن سلاح های هسته ای است و ترساندن آنها به تغییر رژیمشان، صرفا به این میل دامن می زند.
آخرین دلیل در مورد سؤال برانگیزبودن ارزش استراتژیک اسراییل این است که رفتار آنها مثل یک متحد صادق نیست. مقامات اسراییلی بعضا خواسته های آمریکا را نادیده می گیرند و به قول هایشان عمل نمی کنند (مثل تعهد به توقف شهرک سازی و خودداری از «ترورهای هدفمند» رهبران فلسطینی). اسراییل تکنولوژی حساس نظامی را از رقبای بالقوه ای چون چین به دست می آورد، چیزی که بازرس کل وزارت خارجه آن را «یک الگوی سیستماتیک و درحال رشد نقل و انتقال غیرمجاز» خواند. طبق گزارش اداره بازرسی کل، اسراییل همچنین «بیشترین عملیات جاسوسی را علیه آمریکا، درمقایسه با دیگر متحدان این کشور، انجام داد.» علاوه بر مورد جاناتان پولاد، که مقادیر زیادی از اطلاعات طبقه بندی شده را در اوایل دهه 1980 به اسراییل منتقل کرد (و طبق گزارش، این اطلاعات به اتحاد شوروی هم انتقال می یافت تا این کشور نیز ویزاهای بیشتری را جهت خروج یهودیان از این کشور صادر نماید)، درسال2004 نیز زمانی که فاش شد یک مقام کلیدی پنتاگون به نام دلاری فارنکلین اطلاعات طبقه بندی شده را به یک دیپلمات اسراییلی منتقل کرده است. جنجال تازه ای برپا شد. تنها اسراییل نیست که در آمریکا دست به جاسوسی زده است، ولی تمایلش به جاسوسی در کشوری که مدافع اصلی آن است، ظن بیشتری را در مورد ارزش راهبردی اسراییلی به وجود می آورد.
ارزش راهبردی اسراییل، تنها موضوعی نیست که باید بدان توجه شود. حامیانش نیز استدلال می کنند که اسراییل شایستگی حمایت بی حد و حصر را دارد، زیرا به گفته آنها، اسراییل آسیب پذیربوده و درمحاصره دشمنان قرار دارد؛ آنها اسراییل را دموکراتیک می دانند و می گویند، مردم یهود به خاطر جنایاتی که سابقا بر آنها روا شده، رنج برده اند و بنابراین، اسراییل شایستگی آن را دارد که رفتار ویژه ای با آن بشود؛ و این رفتار جانبدارانه با اسراییل، اخلاقا در مقایسه با دشمنان، ارجحیت دارد. اما بررسی دقیق تر آشکار می کند که هیچ کدام از این استدلال ها، مجاب کننده نیستند. یک نگاه واقع بینانه نشان می دهد که رفتار گذشته و حال اسراییل، هیچ مبنای اخلاقی را برای ارجح دانستن آن بر فلسطینی ها به وجود نمی آورد.
شکل گیری نخستین اسراییل اغلب این گونه توصیف می شود که داود توسط جالوت به نبرد خوانده شد؛ این درحالی است که گفت وگو و مصالحه، در شکل گیری آن، به حقیقت نزدیکتر است. اکنون نیز برعکس تصورات حاکم، صهیونیست ها تجهیزات نظامی بیشتر و بهتری دارند و در خلال جنگ استقلال سال های 49-1947 (علیه انگلیس)، از نیروهای مناسب تری بهره بردند و همین پیشینه باعث شد که نیروهای دفاعی اسراییل مقابل مصر درسال 1956، و باز هم علیه مصر، اردن و سوریه درسال 1967، به سرعت و به آسانی به پیروزی برسند- همه این ها قبل از آن که کمک های وسیع آمریکا آغاز شود، رخ داده بود- براساس یک ارزیابی که درسال 2005 توسط «مرکز مطالعات استراتژیک جافی» وابسته به دانشگاه تل آویو، صورت گرفت، «موازنه استراتژیک به طرز معنی داری به نفع اسرائیل است و این شکاف کیفی میان توانایی نظامی و نیروهای باز دارنده آن و همسایگانش، همچنان پنهان مانده است.» اگر پشتیبانی از تو سری خور، یک انگیزه الزام آور است، در این صورت ایالات متحده باید از دشمنان اسرائیل حمایت بکند!
به علاوه، اینکه اسرائیل دموکراتیک است به وسیله دیکتاتوری های متخاصم محاصره شده، نمی تواند کمک های آمریکا در سطح کنونی به آن را توجیه نماید: بسیاری از کشورهای دموکراتیک درگوشه و کنار جهان وجود دارند. اما هیچ کدام از آنها چنین کمک های بی حد و حصری را دریافت نمی کنند.
برخی از جنبه های دموکراسی اسرائیل با ارزش های بنیادین آمریکا مغایرت دارد.
اسرائیل به وضوح به عنوان یک دولت یهودی تأسیس شد و شهروندی در آن مبتنی براصل خونی و خویشاوندی است. درچنین شرایطی، تعجب برانگیز نیست که با یک میلیون و 300 هزار عرب، مثل شهروندان درجه دو رفتار می شود. سومین مورد توجیه نیز به تاریخ رنج کشیدن یهودیان درغرب مسیحی و به ویژه درهولوکاست، مربوط می شود. به خاطر این که یهودیان در طی قرن ها آزار دیدند، باید فقط دریک سرزمین مادری احساس امنیت کنند، اکنون بسیاری از مردم آمریکا معتقدند که اسرائیل شایستگی دریافت رفتار ویژه از جانب آمریکا را دارد. این درحالی است که اسرائیل نیز مرتکب جنایات تازه ای علیه بسیاری از بی گناهان دیگر شده است: یعنی علیه فلسطینی ها. حامیان اسرائیل به علاوه این گونه القا می کنند که این دولت درجست وجوی صلح بوده و درهر وضعیتی و حتی در شرایطی که تحریک هم شده، از خود خویشتن داری زیادی نشان داده است. درمقابل، گفته می شود که اعراب دست به شرارت زیادی زده اند. درحالی که چنین نبوده است. بن گوریون اعتراف کرد که صهیونیست های اولیه از خیرخواهی نسبت به اعراب فلسطینی که در سرزمین خود مورد تجاوز قرارگرفته و ایستادگی می کردند، دور بودند. صهیونیست ها دولت خود را در سرزمین اعراب ایجاد کردند. ایجاد اسرائیل درسال 48-1947، به اقداماتی چون پاکسازی قومی، اعدام ها، کشتارها و هتک نوامیس توسط یهودیان انجامید و رفتارهای بعدی اسرائیل هم اغلب وحشیانه بوده و با هرگونه ادعایی درمورد ارجحیت اخلاقی آن ناسازگار بوده است. به عنوان مثال، بین سال های 1949 و 1956، نیروهای امنیتی اسرائیل، 2700تا 5000 نفر از اعراب را به قتل رساندند، افرادی که اکثریت قریب به اتفاق آنها غیر مسلح بودند. نیروهای «آی دی اف» (نیروهای دفاعی اسرائیل) صدها زندگی جنگی مصری را که در دو جنگ 1956و 1947 اسیر شده بودند، کشتند؛ و درهمان حال، درسال 1967، اسرائیل 100.000 تا 260.000 فلسطینی را از کرانه باختری تازه تصرف شده بیرون راند و 80.000 سوری را نیز از ارتفاعات جولان اخراج کرد.
در طی انتفاضه نخست، ای دی اف در بین نظامیان خود باتون توزیع می کرد و آن ها را تشویق می نمود که استخوان های معترضان فلسطینی را بشکنند. شاخه سوئدی نجات کودکان برآورد کرد که 23.600 تا 29.900 کودک، طی دو سال نخست انتفاضه بر اثر ضرب و جرح نیاز به معالجات پزشکی پیدا کردند. تقریبا یک سوم آنها 10 سال و یا کمتر سن داشتند واکنش به انتفاضه دوم، حتی خشونت آمیز بوده است؛ «ها آرتص» در تیتر اول خود اعلام کرد که «آی دی اف...دارد تبدیل به یک ماشین کشنده می شود که کار آمدی آن عبارت است از دمیدن ترس و وحشت، که امری تکان دهنده است.» نیروهای ای دی اف در روزهای نخست قیام (فلسطینی ها) یک میلیون گلوله شلیک کردند. از آن زمان، اسرائیل درمقابل هر اسرائیلی کشته شده، 3تا 4 فلسطینی را به قتل رساند که بیشتر آنها را افراد بی گناه تشکیل می دادند؛ علاوه بر آن، ارزش دارد که بدانیم، صهیونیست ها با بمب هایی که از فلسطین به انگلیس انتقال داده شد تا درآنجا عملیات تروریستی انجام شود؛ مرتبط بودند. اسحاق شامیر هم که زمانی یک تروریست بود وبعداً نخست وزیر شد. اعلام کرد که «نه قومیت های یهودی و نه سنت یهودی نمی تواند تروریسم را به عنوان یک وسیله برای مبارزه نادیده بگیرند.» توسل فلسطینی ها به تروریسم نمی تواند تعجب برانگیز باشد. فلسطینی ها معتقدند که آنها راه دیگری برای مجبور کردن اسرائیلی ها به دادن امتیاز ندارند.
همان طور که ایهود باراک زمانی تصدیق کرد، اگر او به عنوان یک فلسطینی متولد می شد.«به سازمان های تروریستی می پیوست.»
بنابر این، اگر نه دلایل استراتژیکی و نه الزامات اخلاقی نمی توانند علت حمایت آمریکا از اسرائیل باشند. ما چطور می توانیم این مسأله را توضیح دهیم؟ فقط می توان گفت:توضیح آن به قدرت بی مانند لابی اسرائیل (در آمریکا) برمی گردد.
منبع: ماهنامه سیاحت غرب


نوشته شده در  جمعه 87/3/17ساعت  10:6 عصر  توسط .... 
  نظرات دیگران()

بسم الله الرحمن الرحیم

چکیده: مولای ما امیرالمومنین سلام الله علیه آن مرد نمونه عالم، آن انسان به تمام معنا انسان، آن که در عبادت آنطور بود و در زهد و تقوا آنطور و در رحم و مروت آنطور و با مستضعفین آنطور بود، با مستکبرین و با کسانی که توطئه می کنند - شمشیر را - می کشت هفتصد نفر را در یک روز (چنانچه نقل می کنند) از یهود بنی قریضه که نظیر اسرائیل بود و اینها از نسل آنها شاید باشند، از دم شمشیر گذراند.
خدای تبارک و تعالی در موضع عفو و رحمت، رحیم است و در موضع انتقام، انتقامجو، امام مسلمین هم اینطور بود، در موقع رحمت، رحمت، و در موقع انتقام، انتقام. ما نمی ترسیم از اینکه در روزنامه های سابق، در روزنامه های خارج از ایران برای ما چیزی بنویسند ما نمی خواهیم وجاهت در خارج از کشور پیدا بکنیم، ما می خواهیم به امر خدا عمل کنیم و خواهیم کرد.
________________________________-

در دو روز پیش از این، سه روز پیش از این، در شانزده شهریور در تهران، دروازه دولت یک بساطی یهودی ها درست کردند، چهارصد، پانصد نفر یهودی دزد دور هم جمع شده اند و خلاصه حرفشان این بوده که شعاری برای یکی داده اند، یک فحشی به یکی داده اند، آن وقت نوشته اند به اینکه مجد مال یهود است، یهود برگزیده خداست، ما ملتی هستیم که باید حکومت بکنیم، نمی دانم چه بکنیم، کذا، ما با دیکتاتوری مخالفیم، ما با هیتلری مخالفیم، ماکذا، کذا. 43/6/18
آقا بترسید شما از اینها (اسراییلی‌ها)، یک جانورهائی هستند اینها. 43/6/18
تسلیم به خواست های دولت پوشالی اسرائیل و به خطر انداختن اقتصاد مملکت، سند ضعف و نوکری است و سند خیانت به اسلام و مسلمین است. 46/1/27
این ماده فساد که در قلب ممالک اسلامی با پشتیبانی دول بزرگ جایگزین شده است و ریشه های فسادش هر روزی ممالک اسلامی را تهدید می کند، باید با همت ممالک اسلامی و ملل بزرگ اسلام ریشه کن شود.
قبلا هم تذکر داده ام که دولت غاصب اسرائیل با هدفهائی که دارد برای اسلام و ممالک مسلمین خطر عظیم دارد و خوف آن است که اگر مسلمین به آنها مهلت دهند، فرصت از دست برود و جلوگیری از آنها امکان پذیر نشود و چون احتمال خطر متوجه به اساس اسلام است، لازم است بر دول اسلامی بخصوص و بر سایر مسلمین عموما که دفع این ماده فساد را به هر نحو که امکان دارد بنمایند و از کمک به مدافعین کوتاهی نکنند و جایز است از محل زکوات و سایر صدقات در این امر مهم حیاتی صرف نمایند. 47/1/4

اینجانب کرارا" خطر اسرائیل و عمال آن را که در راس آنها شاه ایران است گوشزد کرده ام. ملت اسلام تا این جرثومه فساد را از بن نکنند روی خوش نمی بینند و ایران تا گرفتار این دودمان ننگین است روی آزادی نخواهد دید. 52/6/23
از خداوند متعال نصرت مسلمین و خذلان اسرائیل و عمال سیاه آن را خواستارم. 52/6/23
من همواره مصرا خواسته ام که مسلمانان سراسر جهان متحد شوند و بر ضد دشمنانشان از جمله اسرائیل مبارزه کنند، متاسفانه دعوت های مرا رژیم های مختلفی که در کشورهای مسلمان بر سر کار آمده اند نشنیده اند، من امیدوارم که بالاخره این دعوت ها شنیده شوند و من در این راه پایداری خواهم کرد. 57/2/16
از خداوند تعالی توفیق شما را در سرکوبی اسرائیل غاصب خواستار و استقلال کشورهای اسلامی را خواهانم. 57/6/28



ما هم مثل برادر با آنها همدوش و همرزم خواهیم بود. بیت المقدس باید به مسلمین برگردد، اسرائیلی ها غاصبند. 57/8/2



همه باید متحد شوند و متحدا در مقابل این جمعیت متجاوز بایستند و عمل کنند و دست غاصب او را قطع کنند. اصولا این تکلیف همه مسلمین است که قدس را آزاد کنند و شر این جرثومه فساد را از سر بلاد اسلامی قطع کنند. 57/9/16



اسرائیل مطرود ماست57/9/20
یک اسرائیلی پایش را بگذارد ایران، بر مردم ایران واجب است که اینها را از بین ببرند. اسرائیلی می آید! غلط می کند اسرائیلی که می آید. اینها می ترسانند شما را، به اعتصابتان ادامه بدهید و مردم هم با اینها همراهی بکنند،57/9/25
اسرائیل از نظر اسلام و مسلمین و تمامی موازین بین المللی، غاصب و متجاوز است و ما کمترین اهمال و سستی را در پایان دادن به تجاوزات او جایز نمی دانیم. 57/10/10
سوال : شما در بیاناتتان فرمودید که اسرائیل دشمن اسلام است، آیا حکومت اسلامی ممکن است به این کشور اعلان جنگ بدهد؟
جواب : بسته به مقتضای زمان است. 57/11/3
یاسر عرفات: از پیروزی شما مطلب مهمی گفت «بگین» که: «دوران تاریکی در اسرائیل پیش آمده.»
امام انشای الله 57/11/29
بر مسلمین و بر دولت های اسلامی است که با هم متحد بشوند و این جرثومه فساد را از بن و بیخ برکنند و کسانی که پشتیبانی آنها را می کنند، اجازه ندهند که پشتیبانی کنند. 58/2/31
من از سال های طولانی راجع به اسرائیل و راجع به جنایات او همیشه در خطبه ها و در نوشته ها گوشزد کرده ام به مسلمین که این یک غده سرطانی است در یک گوشه ممالک اسلامی و اینطور نیست که اکتفا بکند 58/2/1
امام خطاب به نماینده حافظ اسد: ما در کنار شما با اسرائیل و آمریکا در حال مبارزه هستیم و امیدواریم که لشکر حق بر لشکرهای طاغوتی و شیطانی غلبه کند. 58/3/19
دولت های عالم بدانند که اسلام شکست بردار نیست، اسلام و تعالیم قرآن بر همه ممالک باید غلبه کند، دین باید دین الهی باشد، اسلام دین خداست و باید در همه اقطار، اسلام پیشروی کند. 58/5/25
برای من یک مطلب به شکل معماست و آن این است که همه دول اسلامیه و ملت های اسلام اگر مسلمین مجتمع بودند، هر کدام یک سطل آب به اسرائیل می ریختند او را سیل می برد، معذلک در مقابل او زبون هستند. 58/5/25
اشتباه سابق باید جبران بشود به اتحاد مسلمین و تشکیل حزب مستضعفین بر ضد مستکبرین که در راس آنها آمریکای جانی است و نوکر بسیار فاسد او که اسرائیل است. این اشتباه دول اسلامی و اعراب خصوصا بود و باید جبران کنند این اشتباه را و در پیشگاه خدای تبارک و تعالی توبه کنند.
و اما اشتباهی که ما کردیم این بود که به طور انقلابی عمل نکردیم و مهلت دادیم به این قشرهای فاسد، و دولت انقلابی و ارتش انقلابی و پاسداران انقلابی، هیچ یک از اینها عمل انقلابی نکردند و انقلابی نبودند. اگر ما از اول که رژیم فاسد را شکستیم و این سد بسیار فاسد را خراب کردیم، به طور انقلابی عمل کرده بودیم، قلم تمام مطبوعات را شکسته بودیم و تمام مجلات فاسد و مطبوعات فاسد را تعطیل کرده بودیم و روئسای آنها را به محاکمه کشیده بودیم و حزب های فاسد را ممنوع اعلام کرده بودیم و روئسای آنها را به سزای خودشان رسانده بودیم و چوبه های دار را در میدان های بزرگ برپا کرده بودیم و مفسدین و فاسدین را درو کرده بودیم، این زحمت ها پیش نمی آمد.
من از پیشگاه خدای متعال و از پیشگاه ملت عزیز عذر می خواهم، خطای خودمان را عذر می خواهم. ما مردم انقلابی نبودیم، دولت ما انقلابی نیست، ارتش ما انقلابی نیست، ژاندارمری ما انقلابی نیست، شهربانی ما انقلابی نیست، پاسداران ما هم انقلابی نیستند، من هم انقلابی نیستم. اگر ما انقلابی بودیم، اجازه نمی دادیم اینها اظهار وجود کنند. تمام احزاب را ممنوع اعلام می کردیم. تمام جبهه ها را ممنوع اعلام می کردیم، یک حزب و آن ((حزب الله)) حزب مستضعفین، و من توبه می کنم از این اشتباهی که کردم و من اعلام می کنم به این قشرهای فاسد در سرتاسر ایران که اگر سر جای خودشان ننشینند ما به طور انقلابی با آنها عمل می کنیم. 58/5/27
مولای ما امیرالمومنین سلام الله علیه آن مرد نمونه عالم، آن انسان به تمام معنا انسان، آن که در عبادت آنطور بود و در زهد و تقوا آنطور و در رحم و مروت آنطور و با مستضعفین آنطور بود، با مستکبرین و با کسانی که توطئه می کنند - شمشیر را - می کشت هفتصد نفر را در یک روز (چنانچه نقل می کنند) از یهود بنی قریضه که نظیر اسرائیل بود و اینها از نسل آنها شاید باشند، از دم شمشیر گذراند.
خدای تبارک و تعالی در موضع عفو و رحمت، رحیم است و در موضع انتقام، انتقامجو، امام مسلمین هم اینطور بود، در موقع رحمت، رحمت، و در موقع انتقام، انتقام. ما نمی ترسیم از اینکه در روزنامه های سابق، در روزنامه های خارج از ایران برای ما چیزی بنویسند ما نمی خواهیم وجاهت در خارج از کشور پیدا بکنیم، ما می خواهیم به امر خدا عمل کنیم و خواهیم کرد. 58/5/27
امروز قبله اول مسلمین، به دست اسرائیل این غده سرطانی خاورمیانه افتاده است،58/7/7
متحد شویم و دست جنایتکاران چپ و راست را که در راس آن آمریکاست قطع نموده و اسرائیل را از ریشه برکنیم و حق مردم فلسطین را به خودشان بسپاریم. از خداوند متعال بیداری مسلمین و اتحاد کلمه آنان و عظمت کشورهای اسلامی را خواستارم. 58/8/8
سوال: در خواست های شما نابودی کشور اسرائیل است، اگر این منجر به نابودی اسرائیل شود و فلسطینی ها پیروز گردند، یهودیان چه سرنوشتی خواهند داشت
جواب: یهودی ها حسابشان از صهیونیست ها جداست. اگر چنانچه مسلمین بر صهیونیست ها غلبه پیدا بکنند، همان حالی را پیدا می کنند که شاه مخلوع پیدا کرد و اما با یهودی ها کاری ندارند، ملتی هستند مثل سایر ملل زندگی آنها انجام می گیرد و تصرفی به آنها نیست. 58/8/17
اکنون چنانکه آثارش ظاهر شده است، امریکا و شاخه فاسد آن اسرائیل در صدد است که مسجدالحرام و مسجدالنبی را قبضه کند. باز هم مسلمانان نشسته و تماشاگرند و بی تفاوت. برخیزید و از اسلام و مرکز وحی دفاع کنید و از این هیاهوها نهراسید که امروز اسلام به شما محتاج است و شما در قبال خداوند متعال مسئول هستید. 58/9/4
ما از مردم بی پناه لبنان و فلسطین در مقابل اسرائیل دفاع می کنیم.

اسرائیل این جرثومه فساد همیشه پایگاه آمریکا بوده است. من در طول نزدیک به بیست سال خطر اسرائیل را گوشزد نموده ام باید همه بپا خیزیم و اسرائیل را نابود کنیم و ملت قهرمان فلسطین را جایگزین آن گردانیم. 58/11/22
جملات بالا فقط گزیده‌ای از بیانات امام از سال 1342 تا بهمن 1358 است.
منبع: وبلاگ نسل خمینی


نوشته شده در  جمعه 87/3/17ساعت  10:6 عصر  توسط .... 
  نظرات دیگران()

بسم الله الرحمن الرحیم

پژوهشگر: احمد نجمی

چکیده: در این یادداشت به تشریح نوع برخورد حضرت آیت الله شیخ عبدالکریم حائری یزدی موسس حوزه علمیه قم با مساله صهیونیسم پرداخته و سعی شده است پاسخی روشن ارائه شود. نکته قابل توجه این است که حیات موسس حوزه علمیه قم در زمانی بوده است که زمزمه شکل گیری یک تشکل یهودی در دنیا علنی نشده بود و حتی بسیاری از سیاسیون و متفکران جهان عرب نیز از این موضوع بی اطلاع بودند.
__________________________________

بحران اسرائیل هر روز وارد مرحله جدیدی می شود و تقابل این رژیم با اسلام به شکل علنی بر همگان آشکار شده است. در این بین این سوال جدی مطرح است که علمای اسلام در مقابل سازماندهی این رژیم در گذشته چه اقدامی انجام داده اند و اصولا تا چه اندازه توانسته اند ماهیت آن را شناخته و به پیکارش روند؟ در این یادداشت به تشریح نوع برخورد حضرت آیت الله شیخ عبدالکریم حائری یزدی موسس حوزه علمیه قم پرداخته و سعی شده است پاسخی روشن ارائه شود. نکته قابل توجه این است که حیات موسس حوزه علمیه قم در زمانی بوده است که زمزمه شکل گیری یک تشکل یهودی در دنیا علنی نشده بود و حتی بسیاری از سیاسیون و متفکران جهان عرب نیز از این موضوع بی اطلاع بودند.


در کارنامه سیاسی آیت الله شیخ عبدالکریم حایری یزدی، مؤسس حوزه عملیه قم، نقاط درخشانی وجود دارد که با بررسی دقیق آنها، علاوه بر شناخت بیشتر بینش والا و صحیح وی در رخدادهای مهم، تأثیرات شگرف تصمیمات آیت الله حایری نمایان می‌شود.
یکی از این مسایل ، واکنش آیت الله حایری یزدی به تصمیم دولت انگلیس در الحاق کشور فلسطین به مستمرات خود و اعطای این سرزمین به یهودیان و دولت صهیونیسم است.
در بحبوحه جنگ جهانی اول، دولت استعمارگر انگلیس با دولت فرانسه، در سال 1916 (1295) قراردادی را امضا کردند که به« موجب آن، این دو کشور پیش از پایان جنگ، میراث امپراتوری عثمانی را در خاورمیانه میان خود تقسیم کردند. به موجب این قرارداد سوریه و لبنان و بخشی از جنوب ترکیه به عنوان سهم فرانسه و فلسطین و مناطق اطراف خلیج فارس و سرزمین کنونی عراق تا بغداد سهم انگلستان شناخته شد.» (1)
بعد از رسمی کردن تسلط انگلیس بر فلسطین، به علت پیوندی که دولت استعماری انگلیس با یهودیان داشت، در سال 1922 با تنظیم لایحه سرپرستی فلسطین و ارسال آن به جامعه ملل به اهداف و تعهدات خود با صهیونیست‌ها جامه ی عمل پوشاند. هنگامی که تعهد بین این دو فاش شد، همواره در میان ساکنین مسلمان و اعراب مناطق اشغالی با دولت انگلستان و صهیونیست‌ها نبردها و مبارزاتی خونین به وقوع پیوست.
در سال 1933 (1312) استعمار انگلیس با حمایت از صهیونیست‌ها و سرکوب مسلمانان، زمین‌های فلسطینیان را از دست آنان خارج و به یهودیان مهاجر واگذار می‌کرد. در حقیقت انگلستان با غصب زمین‌های فلسطینیان و ساکنان اصلی آن، در فراهم آوردن مهاجرت یهودیان نقش اصلی را ایفا کرد. در همین زمان بود که آیت الله شیخ عبدالکریم حایری و به تبع وی سایر روحانیون ایران برای دفاع از مردم فلسطین دست به کار شدند.
حرکت اصلی مؤسس حوزه در این زمان، ارسال نامه‌ای به رضا شاه بود. آیت الله حایری در دی‌ماه 1312 این نامه را توسط آیت الله سید محمد بهبهانی به رضا شاه ارسال کرد. چرا که « وی فرزند سیدعبدالله بهبهانی رهبر مشروطیت بود و به علت روابطی که با رضاخان داشت، میان علما و شاه و دربار نقش واسطه را ایفا کرده و مورد احترام شاه بود.» (2)
متن تلگراف آیت الله شیخ عبدالکریم حائری یزدی به رضاخان چنین است: «حضور مبارک اعلیحضرت شاهنشاهی خلدالله ملکه. بعد از دعاگویی صمیمی، امروزه مسلمین در این هجوم یهود به فلسطین و بیت‌المقدس مستغیث به آن یگانه حامی است و چشم همگی به الطاف خاصه ملوکانه است. امید به اعانت پروردگار جل و علا این غایله مهم با توجهات خاصه مرتفع، موجب مزید دعاگویی این ضعیف و عامه مسلمین گردد. الاحقر عبدالکریم حائری. » (3)
البته آیت الله شیخ عبدالکریم شرط کرده بود که این نامه در جراید نیز درج شود که به تفصیل بدان خواهیم پرداخت.
موضوع تلگراف آیت الله حائری توسط آیت الله بهبهانی در تاریخ 7 دی 1312 یعنی آخرین روزهای 1933 به اطلاع نخست‌وزیری می‌رسد. متن آن چنین است:
« به عرض می‌رساند با تقدیم عرض دعاگویی مصدع است از طرف حضرت آیت الله اقای حاج شیخ عبدالکریم و جمله‌‌ای از وجوه علمای اعلام قم دامت برکاتهم، تلگرافاً راجع به فلسطین، تظلماتی به حضور مبارک اقدس شاهنشاهی خلدالله سلطانه شده است و صورتشان را سرکار آیت الله معظم برای حقیر فرستاده‌اند اینک تقدیم می‌شود و در صورتی که مقتضی بدانند مقرر فرمایید در جریاد نشر شود. شاید این چند روزه از سایر ولایات هم قریب به همین مضامین مخابراتی شود. به نظر قاصر حقیر درج آنها در جراید بی‌مناسبت نیست. دیگر موکول به تصویب حضرت اشرف عالی است. الاحقر محمد موسوی بهبهانی.» (4 )
برای روشن شدن اهمیت نامه آیت الله شیخ عبدالکریم حایری، نیاز است به شکل خلاصه فضای اختناق و حساس آن زمان تبیین شود و سپس به شرح ابعاد مختلف نامه بپردازیم.
«درست در سال ورود آیت الله حایری به قم و بنا نهادن پایه‌های حوزه، رضاخان با کودتای سید ضیاءالدین طباطبایی وارد تهران شد و اوضاع سیاسی اجتماعی کشور، به یکباره تغییر کرد و باگذشت اندک زمانی رضاخان با توسل به چند مانور سیاسی،‌ ماهرانه به سلطنت رسید، همزمانی دو واقعه مهم، یعنی تأسیس حوزه علمیه قم به منظور مستحکم نمودن پایه‌های دینی در کشور توسط یکی از مراجع بزرگ و به قدرت رسیدن رضاخان و اعمال دیکتاتوری و برچیدن بساط مشروعیت از سری دیگر، موجبات مقابله شدید نهاد حوزه (مرکز رهبری دینی) و نهاد دولت (مرکز قدرت و تصمیم‌گیری) را فراهم ساخت. با استقرار و تثبیت سلطنت پهلوی، دوره ‌ی اجرای سیاست‌های نو استعمار انگلیس فرا رسید و سیاست مذهب‌زدایی و استحاله فرهنگی از طریق اشاعه فرهنگ تجددگرایی غربی، در دستور کار هیأت حاکمه قرار گرفت» (5) . قانون متحد الشکل شدن لباس، ممنوعیت پوشیدن لباس روحانیت، کشف حجاب و مبارزه علنی با مظاهر مذهبی و دینی یکی از این برنامه‌ها بود. در چنین شرایطی هرگونه حرکت نسنجیده آیت الله حایری یزدی می‌توانست جرقه‌ای بر باروت آماده انفجار رضاخان باشد. آیت الله حایری با درایت و سیاست خاص خود سعی کرد از انهدام حوزه علمیه جلوگیری نماید و پایگاه علمی ـ مذهبی حوزه را از دخالت‌ها و تهاجمات رژیم سالم نگه دارد. آیت الله العظمی اراکی در این باره می‌گوید: «چنان‌چه کوچک ترین حرکتی از یک گوشه این مملکت پیدا می‌شد، رضاخان فوری مجرم را با تبعید می‌کرد یا به دار می‌کشید. حاج شیخ در همچون معرکه‌ای واقع شده بود و چاره‌ای غیر از این که صبر کند نداشت.در کف شیر نر خونخواره‌ای غیر تسلیم و رضا کو چاره‌ای » (6)
بر این اساس، حفظ حوزه علمیه اولویت نخست مؤسس حوزه بود و بالاجبار در چند موضوع بسیار مهم که با اصل دین در ارتباط بود دخالت کرد. یکی از آنها مبارزه علنی رضاخان با روحانیت و دیگری مسأله کشف حجاب بود. آیت الله حایری معتقد بود که این دو مساله به اساس دین و مذهب مربوط می‌شود و هدف رضاخان برکندن ریشه اسلام است.
با توجه به مقدمه فوق، اهمیت حرکت آیت الله شیخ عبدالکریم حایری در ارسال نامه به رضاخان و درخواست واکنش در قبال مسأله فلسطین بیشتر نمودار می‌شود. به جرأت می‌توان گفت که آیت الله شیخ عبدالکریم حایری، مقابله با اشغال سرزمین فلسطین را از مهم ترین امور دین و هم ردیف با مسأله حجاب می‌دانست. دخالت آیت الله حایری در این قضیه، نشان از آن دارد که وی به علت رهبری عامه مسلمین در ایران، وظیفه و تکلیف خود می‌دانست که از طرف خود و ملت مسلمان ایران نسبت به هجوم یهودیان به فلسطین موضع دیگری کند.
پس از تبیین اهمیت واکنش آیت الله حایری به مسأله اشغال فلسطین، برای روشن شدن ابعاد دیگری از این اقدام، به تحلیل جوانب مختلف نامه می‌پردازیم.
1 ـ آیت الله حایری در حالی آگاه به خطر اشغال سرزمین فلسطین شد که تقریباً هیچ رسانه‌ای در ایران وجود نداشت که به این مسأله بپردازد. چه آن‌که چند نشریه محدود نیز در چنبره ی ‌قدرت رضاخان بودند و اجازه انتشار مطلبی در این موضوع را نداشتند. حتی تلگراف نیز که تنها وسیله ارتباط سریع بین شهرها بود تحت نظر دولت قرار داشت و اجازه ارسال حتی یک تلگراف در این خصوص را نداشت. از سوی دیگر سکوت بسیاری از علمای کشورهای عربی که از نزدیک شاهد ماجرا بودند، هستیم که حتی ده‌ها سال بعد از اشغال فلسطین، یا به جهت بی‌اطلاعی و یا خوف از دولت‌های خود، لب به اعتراض نگشودند. از این رو می‌توان گفت علی رغم نبود اطلاع‌رسانی دقیق و پل ارتباطی میان قم و کشورهای خارج در آن زمان، آیت الله حایری به خوبی اهمیت ماجرا را دریافت و با تحلیل و تصمیمی دقیق‌ توانست بینش سیاسی و واقع‌نگر خود را در خصوص مسأله فلسطین نشان دهد.
2 ـ ممکن بود مؤسس حوزه، همچون سایر اطلاعیه‌ها، بیانیه‌ای خطاب به مردم صادر کرده و ضمن اعلام خطر، مردم را به مبارزه و قیام علیه اشغالگران فرا می‌خواند. اما آیت الله حایری این نامه را خطاب به رضاخان به عنوان رییس یک دولت اسلامی نوشت و از وی خواست از بعد بین‌المللی از مردم فلسطین حمایت کند. آیت الله حایری به خوبی می‌دانست که در این قضیه از مردم، به ویژه آنانی که در بهت و ترس از استبداد رضاخانی به سر می‌برند کاری ساخته نیست و این مسأله، امری دیپلماتیک و بین‌المللی است. از سویی دیگر ممکن بود نامه آیت الله حایری خطاب به مردم، تبدیل به بهانه‌ای شود تا رضا شاه موسس حوزه را متهم به برهم زدن نظم عمومی و اخلال در امنیت جامعه نماید!
3 ـ نکته جالب توجه در این نامه، شرط ابتکاری آیت الله حایری است. همان‌گونه که در نامه آیت الله بهبهانی آمده است، آیت الله حایری خواستار درج نامه در جراید شده بود. از آن‌جائی که مسأله اشغال فلسطین امری بین‌المللی و سیاسی و اجتماعی بود، آیت الله لازم دید تا با درج نامه در جراید علاوه بر اطلاع مردم ایران، مردم و علمای سایر کشورها نیز از انتشار چنین نامه‌ای و حمایت مرجعیت شیعه در ایران از حقوق ملت فلسطین اطلاع یابند. اما از آنجائی که رضاشاه دست نشانده و مطیع امر انگلیس بود، این شرط آیت الله حایری را، تهدید منافع انگلیس دانست و رد کرد. دربار در پاسخ به این درخواست چنین نوشت: « حسب الامر جهانی مطاع مبارک شاهانه ارواحنا فداه، ابلاغ می‌نماید ا نتشار تلگراف راجع به مسلمین فلسطین در جراید مقتضی نیست.» (7)
4 ـ مخالفت رضا شاه با درج نامه آیت الله حائری در جراید و بی‌پاسخ گذاشتن این نامه، اولین گام در اثبات وجود رابطه تنگاتنگ پهلوی اول و دوم با رژیم اسرائیل بود. به ویژه آن‌که پشت پرده هر دوی این رژیم‌ها، دولت انگلیس منافع خود را پیاده می‌کرد و آنان نیز نیروی اجرایی انگلیس محسوب می‌شدند.درباره شناخت عداوت انگلستان با مسلمانان جا دارد به خاطره ای دیگر اشاره کنیم . سید محسن صدرالشراف در سال 1307 ه . ش می نویسد : «خدمت حاج شیخ عبدالکریم رسیدم . از اوضاع وقت به طوری گریه کرد که مثل باران اشک می بارید و گفت : انگلیسیها حلقوم اسلام و مسلمین را گرفته اند و تا ان را خفه نکنند دست بردار نیستند » (8)در سال بعدها حمایت دولت پهلوی از اسرائیل شکل رسمی به خود گرفت، تا جایی که در آستانه ماه محرم، وعاظ را احضار و آنان را ملزم کردند که علیه شاه سخن نگویند، علیه اسرائیل مطلبی گفته نشود و مرتب گفته نشود اسلام در خطر است. حضرت امام خمینی (ره) نیز به خوبی رابطه میان حکومت پهلوی و رژیم شاه را بیان نمود. ایشان پس از حمله رژیم به مدرسه فیضیه در سال 1342 گفتند:« تمام گرفتاری‌ها و اختلافات در همین سه موضوع نهفته است ... اگر ما نگوییم اسلام در خطر است آیا در معرض خطر نیست؟ اگر ما نگوییم چنین و چنان است آیا آن طور نیست؟ اگر ما نگوییم اسرائیل برای اسلام و مسلمین خطرناک است آیا خطرناک نیست؟ و اصولاً چه ارتباطی و تناسبی بین شاه و اسرائیل است که سازمان امنیت می‌گوید از شاه صحبت نکنید و از اسرائیل هم صحبت نکنید. آیا به نظر سازمان امنیت، شاه اسرائیلی است؟.» (9) امام خمینی (ره) در جایی دیگر روش سیاسی آیت الله حائری را مورد تایید قرار داده و گفتند : « اگر مرحوم حاج شیخ در حال حاضر بودند ، همان کاری را انجام می دادند که من انجام دادم و تاسیس حوزه علمیه قم در آن روز از جهت سیاسی ، کمتر از تاسیس جمهوری اسلامی در ایران امروز نبود » (10)
شخصیت بی‌بدیل آیت الله شیخ عبدالکریم حایری یزدی از هر جهت الگوی علمای بعد از خود است. محوریت و قدرت او بود که پایه‌گذاری شد و به ید توانای او گردبادهای مخوف را یک به یک پشت سر نهاد و مستحکم شد. از این رو می توان نتیجه گرفت که سنگ بنای آگاهی و مخالفت علمای شیعی در ایران با اشغال سرزمین‌های فلسطین و ماهیت رژیم صهیونیستی را آیت الله شیخ عبدالکریم حایری بنا نهاد. علمای حوزه عملیه و متدینین و روشن‌فکران متعهد، بعد از وی با تأسی از حرکت آیت الله حایری، خطر رژیم صهیونیستی را احساس کرده و همواره به طرق مختلف به مخالفت و مبارزه با آن پرداختند.
منابع :
فرهنگ جامع سیاسی ص 548
جریانها و سازمانهای مذهبی سیاسی ایران ص 248
سازمان اسناد ملی ایران – اسناد وزارت امور خارجه شماره تنظیم 12-102600
یررسی عملکرد سیاسی آیت الله حائری ص 344
موسس حوزه ص 87
تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی ص 65
سازمان اسناد ملی ایران شماره 102006 پاکت شماره 885
خاطرات صدرالاشراف ص 293
صحیفه امام ج 1 ص 248
امام و روحانیت ص 173


نوشته شده در  جمعه 87/3/17ساعت  10:1 عصر  توسط .... 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
این بار اسرائیل با اینترنت آمده است -مرکز اسناد انقلاب اسلامی
[عناوین آرشیوشده]