بسم الله الرحمن الرحیم
با تصویب قطعنامه و اجرایی شدن آن، نتیجه جنگ حزبالله و اسرائیل با تمامی تبعات آن، در نهایت به نفع حزبالله و علیه اسرائیل تمام شد.
یک کارشناس مسائل نظامی و خاورمیانه با اعلام این مطلب به خبرنگار «بازتاب» گفت: در اینکه هدف اسرائیل از جنگ چه بوده است، چند گزینه مطرح است:
1ـ اینکه هدف اصلی اسرائیل، خلع سلاح حزبالله بوده و این رژیم در صدد آسوده ساختن فکر خود از جانب لبنان و خصوصا حزبالله بوده است.
2ـ هدف اسرائیل از وارد آوردن فشار نظامی، ایجاد خطی حائل بین خود و حزبالله ، بود اما با این تفاوت که نیروهای مستقر در این خط حائل نیروهای فعال بر ضد حزبالله مثل ناتو باشند. مانند اینکه اسرائیل پس از تحت فشار قرار دادن حزبالله و دستیابی به برخی مناطق و ارتفاعات، پای چنین نیروهایی را به میان بکشد.
اما در مقابل، هدف آمریکا از آتشافروزی و حمایتهای گسترده خود را میتوان در دو دستهبندی اصلی خلاصه کرد:
1ـ اینکه آمریکا موفق شود دولتهای سوریه و لبنان را عوض کند و مثلثی درست کند متشکل از لبنان، سوریه و اسرائیل، که آمریکا از آن تعبیر به خاورمیانه جدید می کند.
2ـ دیگر خواسته آمریکا این بود که، حزبالله را از عنوان عامل بازدارندگی ایران در منطقه خارج کند. یعنی به تعبیری یک جدایی بین توانایی ایران در مرزهای خودش و نیز بیرون از مرزها پدید آورد.
بنا به گفته این منبع آگاه در مسائل لبنان؛ آمریکا و اسرائیل در این جنگ به خواستهای حداکثری خود نرسیدند، اما در جمعبندی کلی که برای خواستهای حداقلی آنها میتوان برشمرد، باید گفت که:
1ـ استقرار نیروهای چندملیتی که از ابتدا نیز خواست اسرائیل بود، به نوعی خواست حداقلی به شمار میرود هرچند که با زیر نظر دولت لبنان رفتن نیروهای فوق، عملا اختیار آنها دست دولت لبنان بود و در نهایت به نفع لبنان تمام شده است.
2ـ تلفات سنگین و خسارات فراوانی را برای لبنان به بار آورند و امکانات و قوای آنها را تحلیل برند.
اما در مقابل ارتش و دولت اسرائیل، چیزهای مهمی را نیز از دست داد:
1ـ مهمترین نکته اینکه اسرائیل آن ابهت و حالت برتری و شکستناپذیری خود را در منطقه از دست داد یعنی اسرائیلی که قبلا با چند کشور عربی موازنه قوا میکرد، امروز با حزبالله به موازنه رسیده است. همانقدر که اسرائیل شهرهای لبنان را مورد هدف قرار داد، حزبالله نیز شهرهای اسرائیل را مورد اصابت موشک قرار داد. اسرائیل از دریا بسیاری از نقاط ساحلی لبنان را آماج حملات و موشکهای خود کرده بود که حزبالله نیز به همین صورت جواب اسرائیل را در دریا داد. از سوی دیگر، اسرائیل ارتفاعات و برخی مناطق لبنان را به تصرف خود درآورد که حزبالله نیز چنین مسئلهای را در مورد اسرائیل پدید آورد.
2ـ نکته دیگری که به ضرر اسرائیل شد و به تعبیری آن را از دست داد، اینکه با وجود توافقات آمریکا و انگلیس در مورد حمایت از اسرائیل، اینان نشان دادند که حمایتهای گذشته از اسرائیل دیگر در میان نیست و در پایینترین حد خود قرار دارد. یعنی معلوم شد پشتیبانی بینالمللی اسرائیل بسیار ضعیف شده است. انگلیس نیز خصوصا در هفتههای اخیر چرخشی که از خود نشان داد معنایش نامفهوم است و رفتار خاص و معناداری را تداعی می کرد. این رفتارهای انگلیس تا بدانجا پیش رفت که بعد از رایزنیهای فرانسه، مواضع خود را در مورد قطعنامه تا حد زیادی تعدیل کرد.
3ـ نوعی ناامنی روانی در سراسر اسرائیل حاکم شد. در جنگها و اتفاقات گذشته اسرائیل نهایت جایی که بحران و ناامنی روانی به آنجا میرسید، جنوب اسرائیل و کرانه غربی بود. ولی در این جنگ ما شاهد آن بودیم که تا خود تلآویو این حالت بیثباتی روانی به وجود آمده بود و از طرفی احساس ریسک زندگی که در قالب اقتصاد و جمعیت نمودار است، به شدت مشاهده میشد.
این کارشناس همچنین در جواب اینکه اهداف، دستاوردها و موقعیت حزبالله در جنگ چه بود؟ گفت: اینکه خسارت سنگین اقتصادی و تلفات جدی انسانی به مردم وارد شد، منجر شد که لبنان بسیاری چیزهای مادی خود را از دست بدهد، ولی این قسمت چون مادی است، به سرعت جبران میشود.
اما دستاوردهای لبنان در طول این درگیریها بسیار چشمگیر بود مانند اینکه؛
1ـ نصرالله تبدیل به چهره تأثیرگذار در دنیا و به ویژه جهان اسلام و کشورهای عربی شد. یعنی در موازنههای سیاسی و منطقهای حرف سید حسن نصرالله، به عنوان یک چهره تأثیرگذار حساب شده و مؤثر به شمار می رود.
2ـ در طی این جنگ همه توجهات معطوف به این سمت شد که علت موفقیت حزبالله چیست؟ و این موضوع به صورتی درآمد که بسیاری از نیروهای نظامی و یا گروههایی مانند حماس به خود گفتند، چرا ما چنین نباشیم؟ این در حالی است که همین جریانات و گروهها از «القاعده» برداشت و تقلیدی نکردند، اما از روش ها و شیوه های برخورد حزبالله جواب بسیاری از سوال های خود را گرفتند. می توان گفت که بعد از این جنگ تفکری صادر شد که همان الگو گرفتن از حزبالله شده است. همه میگویند برویم و بیاموزیم که چگونه نصرالله تا آخر گفت که تلآویو را میزند ولی نزد. در حالیر که اگر«القاعده» بود چون برای آنها سیاست، انسانها و... مطرح نیست، همان روز تلآویو را میزد. این همان محافظهکاری و تحفظ بر دماء مسلمین است که آیتالله سیستانی هم از آن پیروی کردند. این از اصول فقه شیعه است، پس مردم و اندیشه حزبالله جهانی شد.
3ـ آوردن شبعا در متن قطعنامه یک گام به جلو برای تمامیت ارضی حزبالله بود. پیشتر هرچه لبنان درباره مزارع شبعا سخن به میان میآورد آمریکا میگفت که این منطقه ربطی به شما ندارد و مربوط به سوریه است. ولی همین که ذکری از شبعا در قطعنامه شد خود یک نوع تأیید است. یعنی نه تنها حزبالله زمینی را از دست نداد، بلکه زمینی را هم به دست آوردند.
4ـ پیش از این جنگ، در حادثه قتل حریری اختلافهایی بین دولت، حزبالله و سوریه رخ داده بود که بعد از جنگ این اختلاف رقیق شد. مانند اینکه دولت لبنان قطعنامه هفتمادهای را مطرح کرد و بعد هم رد شد ولی حزبالله مخالفتی نکرد و عملا پشت سر دولت قرار گرفت و آن را حفظ کرد. یعنی جهتگیریهای داخلی بسیار به هم نزدیک شد و آنان که حالت مخالف را داشتند مثل سنیوره قدرت مخالفت از آنها سلب شد.
5ـ قدرت نظامی حزبالله نسبت به قبل چند برابر شد، چراکه تجربه خوبی از لحاظ مدت و کیفیت جنگ به دست آورد و نیروها و امکانات خود را تست کرد که توانش چقدر است؟
6ـ مسئله بعد اعتماد به نفسی است که از این پس در جهان اسلام به وجود خواهد آمد. قبلا به هر جای جهان اسلام که حمله میشد، صبح سقوط میکرد ولی اکنون دیگر چنین نیست و از توان کشورهای اسلامی بر می آید که با آمریکا، اسرائیل و انگلیس مقابله کنند.
نوشته شده در چهارشنبه 87/3/1ساعت 9:39 صبح  توسط ....
نظرات دیگران()
لیست کل یادداشت های این وبلاگ